اختلاف شیعه و اهل سنت درباره‌ی نام پدر امام مهدی (عج)

اختلاف شیعه و اهل سنت درباره‌ی نام پدر امام مهدی (عج)

نویسنده: مهدی اکبرنژاد

از موضوعاتی که میان بیشتر اهل سنت و شیعه، درباره‌ی آن اختلاف نظر وجود دارد، نام پدر امام مهدی (علیه السلام) است. ریشه‌ی این تفاوت دیدگاه، به برخی از روایاتی برمی گردد که در برخی از کتاب‌های حدیثی اهل سنت نقل شده، که براساس آنها، پدر امام مهدی (علیه السلام)، هم‌نام پدر رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) می‌باشد، روشن است که پذیرش این‌گونه حدیث‌ها، یعنی مخالفت ورزیدن با دیدگاه شیعه؛ چون تمام شیعیان برآنند که نام پدر حضرت مهدی (علیه السلام) حسن است، نه عبدالله، و از آن‌جا که اخبار متواتر، تنها درباره‌ی یک مهدی موعود(علیه السلام) وارد شده، پس به ناچار دیدگاه یکی از دو گروه، اشتباه خواهد بود؛ و این جاست که هریک از دو فرقه‌ی اسلامی شیعه سنی باید هم در عقیده‌ی خود، و هم در عقیده‌ی طرف مقابل بنگرند، تا شاید حقیقت روشن شود.
بررسی و داوری در این باره نیازمند طرح دلایل دو طرف و سپس اظهارنظر درباره‌ی آنهاست.

احادیث «اسم ابیه اسم ابی»
تمام منابعی که چنین حدیثی را روایت کرده‌اند آن را در قالب یکی از چهار عبارت زیر ثبت کرده، و نوع اسناد آنها نیز، مثل همند:
1. عاصم، عن ابی‌النجود، عن زر، عن عبدالله بن مسعود، عن النبی (صل الله علیه و آله و سلم):
لا تَذهبُ الدنیا حتّی یَبعثَ اللهُ رجلاً من أهل بیتی یُواطِیء اسمُه اسمی، و اسمُ أبیه اسمَ أبی (1)؛
دنیا به پایان نخواهد رسید، تا این که خداوند مردی از خاندان مرا برمی‌انگیزد، که هم‌نام من، و اسم پدرش هم‌نام پدرم است.
2. عن عاصم‌بن‌ابی‌الجنود، عن زر بن حبیش، عن عبدالله بن مسعود، عن النبی (صل الله علیه و آله و سلم) انه قال:
لا تقوم الساعهُ حتّی یَملکَ الناسَ رجلٌ من أهل بیتی، یُواطِیءُ اسمُه اسمی، و اسمُ أبیه اسمَ أبی، فیملأُها قِسطاً و عدلاً (2)؛
قیامت برپا نخواهد شد تا این‌که مردی از خاندان من که هم‌نام من است و نام پدرش هم‌نام پدرم، بر مردم حکم‌رانی کند و جهان را پر از عدل و داد نماید.
3. حدثنا ابن‌عینیه، عن عاصم، عن عبدالله، عن النبی (صل الله علیه و آله و سلم) قال:
المهدیّ یُواطِیء اسمُه اسمی، و اسمُ أبیه اسم أبی. قال: و سمعتُه غیرَ مرّهٍ لا یذکر اسم أبیه (3)؛
مهدی هم‌نام من است پدرش نیز هم‌نام پدرم می‌باشد.
راوی حدیث می‌گوید: چندین بار این حدیث را از آن حضرت شنیدم که اسم ابیه را نمی‌گفتند.
4. حدثنا الولید و رشدین عن‌ابی‌لهیعه، عن اسرائیل بن عباد، عن القداح، عن ابی‌الطفیل ان رسول‌الله (صل الله علیه و آله و سلم) قال:
المهدیّ، اسمُه اسمی، و اسمُ أبیه اسمُ أبی (4)؛
اسم مهدی، همانند اسم من و اسم پدرش مانند اسم پدرم است.

بررسی حجیّت احادیث
در سند سه حدیث اول که در منابع زیادی نیز نقل شده اند، سه نفر به صورت مشترک حضور دارند که آنها، افراد مورد اعتماد اهل سنت هستند، ولی در یکی از سندهایی که ابی‌داوود نقل کرده، شخصی حضور دارد به نام «زائده» که او حدیث را از عاصم بن ابی‌النجود روایت کرده، در مورد این شخص، مطالبی گفته شده؛ از جمله این که وی، بر احادیث می‌افزود. (5) و به همین سبب، برخی احتمال داده‌اند که این قسمت از حدیث «اسمُ أبیهِ اسمُ أبی» از افزوده‌های وی بوده باشد.
ولی وضعیت سند حدیث چهارم به کلی متفاوت از قبلی‌هاست، و افراد سند هم متفاوتند، در سند این حدیث شخصی هست به نام «رشدین بن ابی‌رشدین» که همه‌ی متخصصان رجالی اهل سنت وی را تضعیف کرده‌اند؛ احمد بن حنبل می‌گوید: به آن‌چه وی روایت می‌کند اعتنا نمی‌شود.(6) و حرب بن اسماعیل می‌نویسد: درباره‌ی رشدین از احمد بن حنبل پرسیدم؛ وی او را ضعیف برشمرد. (7)
و از یحیی بن معین چنین نقل شده که «روایت‌های رشدین نوشته نمی‌شود.» (8)
ابی زرعه وی را ضعیف الحدیث خوانده و ابوحاتم او را منکر الحدیث دانسته است (9) هم‌چنین نسائی درباره‌ی وی می‌نویسد: احادیث منقول از او، متروک است و نوشته نمی‌شود. (10)

نقد ابونعیم اصفهانی بر این احادیث
وی در مناقب المهدی، مجموع طرق حدیث منقول از عاصم را بر شمرده که 31 طریق را گردآوری کرده و در هیچ یک از آنها عبارت «اسمُ أبیه اسمُ أبی» وجود ندارد و تنها همان «اسمُه اسمی» آمده است. (11)
وی می‌نویسد:
این روایت را غیر عاصم هم، از زر حکایت کرده است؛ مانند عمرو بن حره و دیگران که تنها «اسمُه اسمی» را نقل کرده‌اند، مگر روایتی که عبیدالله بن موسی از زائده از عاصم حکایت کرده که در آن، عبارت « نام پدرش نام پدر من است» به چشم می‌خورد، اما هیچ فرد خردمندی شک نمی‌کند که این عبارت اضافه، قابل اعتنا نیست. (12)
هرچند تتبع ابونعیم در این باره کارساز است و زمینه‌ی خوبی را برای نتیجه‌گیری ایجاد کرده، در این سخن اخیر وی، که گفته: تنها در حدیثی که «زائده» در سند آن هست جمله‌ی «اسم ابیه اسم ابی» اضافه شده، یک نکته وجود دارد، و آن این‌که در برخی احادیث دیگر که «زائده» در سندش نیست باز چنین اضافه‌ای پیدا می‌شود. (13)
برخی از نویسندگان معاصر به پیروی از کنجی شافعی همین مطلب را ذکر کرده‌اند و بدون هیچ اظهارنظری از کنار آن گذشته‌اند. (14)

احمد بن حنبل و این احادیث
کنجی شافعی با توجه به ثبت نشدن این حدیث در مسند احمد می‌نویسد:
فصل الخطاب در این مورد، چگونگی برخورد امام احمد حنبل با این حدیث است که وی با همه‌ی دقتی که دارد، در موارد متعددی از مسندش، این حدیث را ذکر کرده است (15)، ولی این قسمت از عبارت «اسمُ أبیه اسمُ أبی» در آن وجود ندارد و تنها همان بخش «اسمُه اسمی» در آنها آمده است.

نکته‌ی تأمل‌برانگیز
آن‌چه همگان را درباره‌ی صحت این حدیث به تردید انداخته، این است که، این روایت را برخی از محدّثان بزرگ اهل سنت در جاهای متعدد نقل کرده‌اند در حالی که جمله‌ی «اسمُ أبیه اسمُ أبی» در آنها وجود ندارد؛ بلکه تنها عبارت «اسمُه اسمی» ذکر شده است؛ برخی از این محدثان عبارتند از:
نعیم بن حماد در یک مورد (16).
ابی داوود در دو جا (17).
ترمذی در یک حدیث. (18)
احمد بن حنبل در چهار حدیث (19).
طبرانی در دوازده حدیث (20).
ابن‌المنادی در چهار جا. (21)
جالب توجه این که، در بیشتر و یا همه‌ی این موارد، سه نفر آخری که این حدیث از آنها نقل شده، همان افرادی هستند که حدیث «اسمُ أبیه اسمُ أبی» از آنها نقل شده که عبارت باشند از:
عاصم بن ابی‌الجنود، زربن جیش، ابن‌مسعود؛ جای این پرسش وجود دارد که چگونه این روایت که این سه نفر هم در سند آن حضور دارند، و بقیه عبارت‌ها نیز همانند هستند، فاقد آن جمله‌ی مورد بحث است و تنها چند روایت، آن جمله‌ی اضافه را دربر دارند؟
نعیم بن حماد بعد از این‌که حدیثِ دارای جمله‌ی اضافه را با سند عاصم عن عبدالله نقل کرده می‌نویسد:
و سمعتُه غیرَ مرّهٍ لا یَذکر اسمَ أبیهِ (22)؛
و مکرر این حدیث را بدون اسم ابیه می‌شنیدم.
گرچه روشن نیست فاعل «سمعت» چه کسی است، آیا خود نعیم بن حماد یا یکی از راویان است؟ هرکسی که باشد این عبارت، حکایت از این دارد که قسمت «اسمُ أبیه اسمُ أبی» بخش اصلیِ حدیث نبوده، وگرنه دلیلی وجود نداشته که برخی اوقات حذف بشود.
با توجه به این قراین و شواهد، شماری از صاحب‌نظران بر این باورند که عبارتِ «اسمُ أبیه اسمُ أبی» جزء اصلیِ‌ِ حدیث نبوده و بعدها به آن افزوده شده است.

برخی توجیهات برای این حدیث
عده‌ای برای توجیه این روایات و جمع بین اینها و احادیثی که عبارتِ اضافه را ندارد، توجیهات قابل تأملی را بیان داشته‌اند؛ از جمله کنجی شافعی این چنین گفته است:
اگر حدیثی که عبارت «اسمُ أبیه اسمُ أبی» دارد، صحیح باشد، منظور از نام پدر امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام حسین(علیه السلام) است که جد اعلای آن حضرت هست، و مقصود از پدر، در این حدیث، پدرِ باواسطه است، و از آن‌جا که لقب امام حسین(علیه السلام) ابوعبدالله بوده، کنیه را بر نام اطلاق کرده‌اند، کنایه از این که امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزندان امام حسین(علیه السلام) است نه امام حسین (علیه السلام). (23)
احتمال و توجیه دومی که وی دارد این است:
اصل حدیث، «اسمُ أبیه اسمُ ابنی» بوده که منظور از ابنی در سخن پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم)، امام حسن(علیه السلام) است و در این صورت، نام پدر امام مهدی(علیه السلام) با نام فرزند رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) یکی خواهد بود، ولی راوی، کلمه‌ی «ابنی» را به «ابی» تغییر داده است. (24)
مرحوم صدرالدین صدر از برخی نویسنده‌ها توجیه دیگری نقل می‌کند:
اصل حدیث، «اسمُه اسمی و اسمُ أبی» بوده که راوی، در آن تغییر ایجاد کرده و گفته است:« اسم ابیه اسم ابی» و بنابراین که اصل حدیث، «اسمُه اسمی و اسمُ أبی» باشد، مشکل روایت برطرف می‌گردد؛ چون امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سه نام دارند و یکی از آنها عبدالله است و به این ترتیب، مضمون حدیث، با مشکلی مواجه نمی‌شود. (25)
علامه مجلسی کوشیده تا مشکل حدیث را این چنین برطرف کند:
کنیه‌ی امام حسن عسکری(علیه السلام) ابومحمد است و کنیه‌ی پدر پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) نیز، ابومحمد می‌باشد و از آن‌جا که نام، بر کنیه نیز اطلاق می‌شود، به این شکل مفاد حدیث صحیح است. (26)

میزان ارزشمندی این توجیهات
هرچند بعضی از این توجیه‌ها، همانند توجیه دوم کنجی شافعی تا حدی از دیگر توجیهات بهتر است، چنین به نظر می‌رسد که هیچ یک از آنها مبنای علمی و مستندی ندارد، به ویژه این‌که برخی از آنها تأویلاتی دور از ذهن هستند؛ به گونه‌ای که، همه‌ی آنها را با علامت سؤال روبه‌رو می‌کند. بنابراین، نه این چند توجیهی که ذکر شد و نه آن‌چه مشابه این‌ها بیان شده (27)، نمی‌توانند راه حل اساسی برای این روایت تلقی شوند.

بهترین راه
منطقی‌ترین راه‌حل مشکل این حدیث، همان احتمال زیادی بودن این قسمت است و اینکه عبارتِ «اسم ابیه اسم ابی» جزء اصلیِ حدیث نبوده و بعدها به دلایلی، به آن افزوده شده است؛ شاهد اصلی این ادعا همان است که بدان اشاره شد که این بخش اضافی، در طرق زیاد دیگری که برای حدیث وجود دارد و ابونعیم، 31 طریق از آن را برشمرده است، وجود ندارد. و همین نکته برای تردید در صحت حدیث کفایت می‌کند و بدین سبب برخی از دانشمندان اهل سنت معتقد شده‌اند که این حدیث، موضوع و ساختگی است. (28)

انگیزه‌های تحریف
عمده‌ترین هدف در تحریف این روایت، دنیاطلبی و ریاست‌طلبی برخی افراد بوده است که متأسّفانه در بسیاری از مقاطع تاریخی، عاملی مهم در جعل احادیث و کم و زیاد کردن آنها بوده، و به همین سبب، این میراث عظیم اسلامی دچار آسیب شده است.
در تحریف و اضافه کردن عبارتِ «اسمُ أبیه اسمُ أبی» رد پای دو جریان سیاسی-تاریخی دیده می‌شود؛ اول، ماجرای قیام محمد بن عبدالله بن حسن، معروف به نفس زکیه است که وی به‌صورت رسمی، مدعی مهدویت شد و از این طریق می‌خواست که پایه‌ی حاکمیت خود را مستقر کند و طرف‌دارانی را برای خود جمع کند، و هیچ بعید نیست که برای رسیدن به این هدف، چنین اضافه‌ای را بر حدیث افزوده باشد.
ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد:
گروهی از بنی‌هاشم، در ابواء، جمع شده بودند و در میان آنان افرادی هم‌چون: ابراهیم بن محمد… و عبدالله بن الحسن‌بن الحسن و هر دو پسرش، حضور داشتند… سپس عبدالله، ثنای خداوند را به‌جای آورد و گفت: می‌دانید که فرزندم (محمد بن عبدالله) همان مهدی موعود است پس بیایید و با وی بیعت کنیم. (29)
محمد بن علی بن طباطبا معروف به ابن‌طقطقی (م709 ه‍.ق) درباره‌ی ادعای مهدویت نفس زکیه می‌نویسد:
وی در آغاز کار، میان مردم شایع کرده بود که مهدی موعود است؛ پدرش نیز این مطلب را همواره در نفوس گروهی از مردم پایدار ساخت؛ زیرا از پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمود:
اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را چندان طولانی خواهد کرد تا مهدی و قائم ما که نامش مانند نام من و نام پدرش مانند نام پدر من است ظهور کند. و اما امامیه این روایت را بدون جمله‌ی «نام پدرش مانند نام پدر من است» نقل می‌کنند. بدین سبب، عبدالله محض درباره‌ی فرزندش محمد، به مردم می‌گفت: «این همان مهدی‌ای است که به آمدنش بشارت داده شده، این همان محمد بن عبدالله است.» (30)
براساس این متن تاریخی، در آن روزگار، پدر نفس زکیه و خود وی، حدیث پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) را با زیاده‌ی آن، برای مردم می‌گفتند و مصداق آن را هم محمد نفس زکیه می‌دانستند و هیچ بعید نیست آنان که این ادعای دروغین را کرده‌اند، به راحتی برخی کلمات را هم بر آن افزوده باشند.
دوم، ماجرای محمد بن عبدالله عباسی است؛ منصور عباسی برای تحکیم پایه‌ی جانشینی پسرش محمد و مقابله با پاره‌ای از مخالفت‌ها با وی، موضوع مهدی موعود بودن او را مطرح می‌کند، تا بدین وسیله هر ندای مخالفی را سرکوب کرده و زمینه برای پذیرش عمومی فراهم سازد.
ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد:
وقتی منصور عباسی، قصد بیعت گرفتن برای فرزندش مهدی را داشت و پسر دیگر وی، جعفر، به این کار معترض بود، مردم را فراخواند و خطیبان و شاعران به ایراد سخن و به سرودن شعر در ستایش مهدی عباسی پرداختند، از مجله آنان مطیع‌بن‌ایاس بود، که به منصور عباسی گفت: از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) حدیثی به من رسیده که:
المهدیُّ منّا محمّد بنُ عبدِالله، و أمّه من غیرنا، یملأها عدلاً کما مُلِئتَ جوراً؛
مهدی، که همان محمد بن عبدالله است از ماست و مادرش از غیر ما، که جهان را پر از عدل می‌کند، هم‌چنان‌که پر از ستم شده باشد.
وی بعد از نقل این حدیث، به منصور روی کرد و گفت: برادرت عباس هم، بر این مسئله گواهی می‌دهد، که منصور رو به عباس کرد و گفت: تو را قسم می‌دهم که آیا این حدیث را شنیده‌ای؟ گفت:‌ آری، و این هم به خاطر ترس از منصور بود، آن‌گاه دستور داد که مردم با مهدی بیعت کنند… .(31)
نتیجه‌ای که از این قراین و شواهد گرفته می‌شود، این است که، احتمال جعلی بودن این بخش از حدیث و اضافه شدن آن از سوی برخی غرض‌ورزان، خیلی نزدیک به واقع است و روی همین جهت نمی‌توان به این قسمتِ حدیث استدلال و استشهاد کرد.

دلایل شیعه
شیعه برای اثبات این‌که نام پدر امام مهدی (علیه السلام) حسن است، نه عبدالله، سه دلیل اساسی ارائه کرده، که هرکدام از آنها به تنهایی می‌تواند این موضوع را اثبات کند:
الف) حدیث‌های زیاد و در حد تواتری که با اسناد متفاوت و متعدد، نام پدر امام مهدی(علیه السلام) را مشخص کرده و بر آن تصریح دارد، و شاید به سبب همین احادیث فراوان بوده که شیعه، کوچک‌ترین اختلاف و یا تردیدی در این‌باره نداشته است.
روایاتی که این واقعیت را بازگو کرده‌اند، عبارت‌ها و لحن‌های متفاوتی دارند، بسیاری از آنها با صراحت، ایشان را فرزند امام عسکری(علیه السلام) معرفی کرده‌اند؛ آیه‌الله صافی گلپایگانی در باب «مهدی فرزند امام حسن عسکری» کتاب خود 147 حدیث ذکر کرده است. (32) شیخ نجم‌الدین عسکری در کتابش با همین عنوان، بابی دارد و در آن، احادیث فراوانی را ذکر کرده است. (33)
برای نمونه به دو حدیث از آنها توجه کنید:
1. صدوق: حدّثنا علیُّ بنُ أحمدَ بنِ محمّدٍ الدقاق (رضی‌الله عنه) قال: حدّثنا محمّد بن أبی‌عبدالله الکوفی، عن موسی بن عمران، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلی، عن المفضّل بن عمر، قال: دخلتُ علی سیّدی جعفرِ بنِ محمّد(علیه السلام) فقلت: یا سیّدی! لو عَهدتَ إلینا فی الخَلَفِ من بعدک. فقال لی: «یا مفضّل! الأمامُ من بعدی ابنی موسی، والخلف المأمول المنتظر (م ح م د) ابن‌الحسن بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی» (34)؛
مفضل بن عمر می‌گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم و عرض کردم: کاش درباره‌ی جانشین پس از خود وصیت می‌فرمودی؛ امام(علیه السلام) فرمود:‌ای مفضل! امامِ پس از من فرزندم موسی است، و جانشین مأمول منتظر، (م ح م د) فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی است.
2. ابوالحسن محمّد بن جعفر الأسدی، قال: حدّثنی احمد بن إبراهیم، قال: دخلت علی خدیجهِ بنتِ محمّد بن علیّ الرضا(علیه السلام) أخت أبی‌الحسن صاحب العسکر(علیه السلام) فی سنه اثنین و ستّین و مائتین، فکلّمتها من وراء حجاب، و سألتها عن دینها، فَسَمّتْ لی من تأتمّ بهم، ثمّ قالت: و الخلف الزکیّ ابن‌الحسن بن علیّ أخی. فقلت لها: جعلنی الله فداکِ معاینه أو خبراً؟ فقالت: خبراً؟ فقالت: خبراً عن اخی أبومحمد (علیه السلام) کتب به إلی أمّه… (35)؛
محمد بن جعفر اسدی می‌گوید: احمد بن ابراهیم برای من چنین نقل کرده است: در سال (262 ه‍.ق) خدمت خدیجه خواهر امام هادی(علیه السلام) رسیدم و از پشت پرده با وی سخن گفتم و در مورد دینش از وی پرسیدم، که در پاسخ به من گفت: وی از چه کسانی پیروی می‌کند؟
آن‌گاه گفت: جانشین صالح، فرزند امام عسکری (علیه السلام) است؛ از وی پرسیدم: آیا او را دیده‌ای یا از او خبر می‌دهید؟ گفت: از پسر برادرم (امام عسکری (علیه السلام)) می‌گویم که او این موضوع را طی نامه‌ای، به مادرش اعلام می‌دارد… .
در شمار دیگری از احادیث شیعه، این واقعیت، با عباراتی متفاوت، منعکس شده است:
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
إذا اجتمعت ثلاثهُ أسماءٍ متوالیه: محمّد [و] علیّ والحسن، فالرابع القائم (36)؛
آن‌گاه که سه نام محمد، علی و حسن پی در پی هم آمدند، چهارمین آنها قائم خواهد بود. این گونه روایات در کتاب‌های شیعه فراوان است و همه‌ی آنها گویای این حقیقتند که امام مهدی علیه السلام فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) هستند و نام پدر بزرگوار ایشان، حسن است و نه عبدالله و یا نام دیگر.
ب) همین حدیث در کتاب‌های حدیثی شیعه فراوان نقل شده است، ولی در هیچ یک از آنها عبارت اضافه‌ی «و اسمُ أبیه اسمُ أبی» وجود ندارد. (37)
امام صادق (علیه السلام)، به نقل از پدرش و آنان از پیامبراکرم نقل کرده‌اند:
المهدیّ من وُلْدی، اسمُه اسمی، و کُنیتُه کُنیتی، أشبهُ النّاسِ بی خَلقاً و خُلقاً… (38)؛
مهدی از فرزندان من است، نام او، مانند نام من و کنیه وی مانند کنیه من است از نظر ظاهری و اخلاقی شبیه‌ترین افراد به من است… .
و باز در جای دیگری از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) روایت شده است:
القائمُ من وُلْدی، اسمُه اسمی، و کُنیتُه کُنیتی… (39)؛
قائم از فرزندان من است که نام و کنیه‌ی او، همانند نام و کنیه‌ی من است.
ج) شهادت برخی از عالمان اهل سنت بر این که مهدی موعود همان محمد بن الحسن العسکری (علیه السلام) است، که در بحث ولادت آن حضرت، به تفصیل سخنان آنان یادآوری شد و این شهادت، گواهی بر ادعای شیعه می‌باد که نام پدر امام مهدی (علیه السلام)، حسن است و نه اسم دیگر.

پی‌نوشت‌ها:

1.ابی‌داوود، سنن، ح4276، طبرانی، المعجم الکبیر، ج10، ح10213، ابی‌شیبه، الکتاب المصنَّف، ج7، ح37647، وشاشی، مسند، ج2، ح634.
2.ابوعمرو الدانی، السنن الوارده فی الفتن، ج5، ص 1054، ح571.
3.نعیم بن حماد، الفتن، ح1017-1018 و متقی هندی، کنزالعمّال، ج14، ح38678.
4.نعیم بن حماد، الفتن، ح1021.
5.کنجی شافعی،‌ البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص26.
6.یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج9، ص 193.
7.همان.
8.همان.
9.همان، ص 194.
10.همان، ص 195.
11.به نقل از: کنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 27-28.
12.همان،‌ص 28.
13.نعیم بن حماد، الفتن، ص 260، ح1017.
14.مرکز الرساله، المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی، ص 72 و قزوینی، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 41.
15.احمد بن حنبل، در ج1، چهار جا این حدیث را ذکر کرده، ص 376-377، 430 و 448.
16.الفتن، ح1020.
17.سنن، در ادامه‌ی حدیث 4276 و ح4283.
18.سنن، ح2230.
19.مسند، ج1، ص 376-377، 430 و 448.
20.المعجم الکبیر، ح10214-10215، 10217، 10219-10221، 10223، 10225-10227 و 10229-10230.
21.الملاحم، ح114-117.
22.الفتن، ح1017.
23.کنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 26-28. همین توجیه را با تفصیل بیشتر، طلحه الشافعی در مطالب السؤول، ص 317-318 ذکر کرده است.
24.کنجی شافعی، همان.
25.صدرالدین صدر، المهدی، ص 132-133.
26.بحارالانوار، ج51، ص 103.
27.طوسی، راه‌های دیگری در توجیه متن حدیث ذکر کرده است (ر.ک: کتاب الغیبه، ص 181) و صدرالدین صدر نیز تأویلات دیگری را ذکر کرده است (ر.ک: المهدی، ص 127-134).
28.سیدمحمد حسن، المهدیه فی الاسلام، ص 69 (به نقل از: مرکز الرساله، المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی، ص 73).
29.ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 140-141.
30.ابن‌الطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص 165-166.
31.ابوالفرج اصفهانی، اغانی، ج12، ص 81 ( به نقل از: فتلاوی، المهدی المنتظر من ولد الامام الحسن او الامام الحسین، ص 14-15).
32.صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، فصل دوم، باب 21.
33.نجم الدین عسکری، المهدی الموعود المنتظر، ج1، ص 176-181.
34.صدوق، کمال‌الدین، ج2، باب33، ج4.
35.مسعودی، اثبات الوصیّه، ص 271 و 272.
36.کمال الدین، ج2، باب33، ح2 و شبیه همین حدیث، همان، ح3.
37.گفتنی است که در شماری از کتاب‌های حدیثی شیعه همانند الغیبه طوسی (ص 181، ج140) کشف الغمّه (ج3، ص 265) و نیز بحارالانوار (ج51، ص 103) حدیث مذکور با اضافه‌ی مورد اختلاف، نقل شده ولی اولاً، این نقل، با همان اسنادی است که در کتاب‌های اهل سنت آمده و درواقع،‌ طریق این حدیث که در این کتاب‌ها آمده همان سندی است که اهل سنت دارند. بنابراین، حدیثی مستقل از طریق شیعه محسوب نمی‌شود.
ثانیاً، این‌گونه نقل‌ها، به معنای پذیرش حدیث از سوی مؤلفان آن کتاب‌ها نیست؛ زیرا روشن است بخش اضافه‌ی حدیث، با آن‌چه خود نویسندگان آن کتاب‌ها باور دارند در مخالفت آشکار است و شاید به همین دلیل بوده که برخی از آنان به مانند محقق اربلی در کشف الغمه و مجلسی در بحارالانوار، پس از نقل این حدیث، به نقد آن مبادرت ورزیده و آن را مردود دانسته‌اند.
38.صدوق، کمال الدین، ج1، ص 286، ح1.
39.همان، ج2، ص 415، ح6، و ص 257، ح2.
منبع مقاله :
اکبرنژاد، مهدی؛ (1386)، بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، سوم 1388

 

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید