محبت با این خاندان چه می کند؟

محبت با این خاندان چه می کند؟

حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: مردی روغن فروش علاقه و محبت شدیدی نسبت به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت. هرگاه می خواست در پی کار خود برود تا یکبار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمی دید نمی رفت.
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) توجه به این قسمت داشت.
هر وقت می آمد آنجناب از جای حرکت می کرد تا آن مرد او را ببیند.
روزی خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید. حضرت از جا حرکت کرد. آن مرد نگاهی کرده رفت و چیزی نگذشت که دو مرتبه مراجعت نمود. آنجناب وقتی او را مشاهده کرد که بازگشته فرمود بنشین. نشست. فرمود چه شد امروز کاری کردی که سابقه نداشت (برای مرتبه دوم بازگشتی.) عرض کرد به آن خدائی که شما را به حق مبعوث نموده وقتی رفتم در بین راه خطوری در قلبم پیدا شد که نتوانستم بر سر کار خود بروم به طوری که مجبور به بازگشت شدم. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برایش دعا کرد.
چند روزی از این جریان گذشت. حضرت در آن مدت او را ندید چون دیده نمی شد از حالش سوال نمود. گفتند ما نیز چند روز است او را ندیده ایم. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با عده ای از اصحاب به طرف بازار روغن فروشان رفت. کسی در دکان او نیافت. از همسایگان حالش را پرسید عرض کردند یا رسول الله آن مرد از دنیا رفت در بین ما مردی امین و راستگو بود. فقط یک خصلت بد داشت. فرمود چه خصلت. گفتند تعقیب از زنان می کرد.
فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رحمه الله و الله لقد کان یحبنی حبا لو کان نخاسا لغفرالله له فرمود خدا رحمتش کند به خدا قسم آنچنان مرا دوست داشت که اگر بنده فروش کسی که مردمان آزاد را به عنوان بردگی و بندگی بفروشد بود خداوند او را می بخشید.(11)


11) روضه کافی، ص 78.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید