ضرورت معاد از جنبه‌ی حکمت نظری

ضرورت معاد از جنبه‌ی حکمت نظری

نویسنده: آیت الله عبدالّه جوادی آملی

ضرورت معاد گذشته از جنبه‌ی حکمت نظری که برهان بر آن اقامه می‌شود، و عقل نظری را شکوفا می‌کند از جهت حکمت عملی هم نتایج فراوانی دارد که عقل عملی را نیز می‌پروراند زیرا قرآن کریم یاد قیامت را مهم‌ترین عامل تهذیب نفس و تزکیه روح می‌داند همان‌طور که فراموشی قیامت را هم مهم‌ترین عامل تباهی روح و تبهکاری مجرمین می‌داند و چون قیامت درجاتی و معاد مراتبی دارد (زیرا انسانیت درجاتی و مراتبی دارد همان‌طور که مراحل ابتدائی یعنی قوس نزول هم درجاتی و مراتبی را داشت) ادله‌ای که در قرآن کریم برای ضرورت معاد اقامه می‌شود یکسان نیست. هر دلیلی به مقدار حد وسطش نتیجه می‌دهد، و حد وسط هر دلیلی برابر با درجه‌ای از درجات معاد خواهد بود. دلیلی که بر برهان حرکت است این که برای جهان حرکت و عالم طبیعت، که یک واحد هماهنگ و منسجم و پویا و متحرک است، هدفی است که با کوشش مداوم از قوه به فعل می‌رسد و با رسیدن به آن هدف آرام می‌شود و ثبات پیدا می‌کند نه سکون. ممکن نیست برای حرکت هدفی نباشد. و ممکن نیست جهان هماهنگ منسجم به هدف نرسد، زیرا گرچه ممکن است موجود متحرک در عالم تزاحم به مقصد نرسد و جزء ضایعات محدوده‌ی تلاش و کوشش باشد، اما این تزاحم نسبت به کل جهان فرض صحیح ندارد. از بیرون هم هیچ مانعی نیست که جلوی رشد جهان را بگیرد. چون پروردگار جهان آن را به سمت هدف رهبری می‌کند و چیزی جلوی تدبیر خداوند سبحان را نمی‌گیرد روی این نکته است که معاد برای جهان طبیعت و حرکت، که انسان بخشی از این موجودات است ضروری است. یعنی باید هدف داشته باشد و حتماً به این هدف برسد.
معاد از نظر قرآن کریم لاَ رَیْبَ فِیهِ است یعنی شکی در ضرورت او نیست به تعبیر فلسفی می‌شود: «ضروری الوجود» و به تعبیر بلند و عمیق آسمانی می‌شود (لاَ رَیْبَ فِیهِ). منتهی برهان حرکت معاد را به مقدار حد وسطش ثابت می‌کند برهان حرکت برای موجوداتی که در قلمرو حرکت نیستند و بالاتر از محدوده حرکتند کافی نیست آن‌ها حشری دارند که حشر و معاد آن‌ها را با برهان حرکت نمی‌توان اثبات کرد. همانطوری که انسان‌های ممتاز مثل اولیای الهی و ارواح پاکان حشری دارند که به لقاءالله می‌رسند و مرحله‌ی عالیه معاد آن‌ها را که لقاءالله است با برهان حرکت نمی‌توان ثابت کرد. زیرا برهان حرکت می‌گوید: متحرک از قوه شروع می‌کند تا به فعلیت که تجرد و ثبات است می‌رسد، اگر به یک مرحله‌ی ثباتی رسید دیگر حرکت نیست، و مرحله‌ی تجرد و ثبات درجاتی دارد اگر متحرک به مرحله‌ی ثبات رسید دیگر حرکت ندارد تا به دنبال هدف باشد، مرحله‌ی عالیه‌ی ثبات و تجرد که حشر خاص نفوس مطمئنه است و به نام لقاءالله و جنهاللقاء نامیده می‌شود با برهان حرکت تثبیت نمی‌شود، چه این که همین برهان حرکت را برای اثبات مبدأ فاعلی اقامه می‌کنند، لکن قلمرو برهان حرکت در اثبات مبدأ، محدود است. یعنی اگر خواستیم از راه برهان حرکت برای جهان آفرینش مبدئی ثابت کنیم فقط برای موجوداتی که حرکت می‌کنند می‌توان مبدأ اثبات نمود زیرا آن‌ها حرکت دارند و محرک لازم دارند ولی موجودی که فوق حرکت و منزله از تلاش و کوشش است اثبات مبدأ برای او بر مبنای برهان حرکت، میسر نیست.
در نتیجه برهان حرکت که در قلمرو طبیعت و ماده جاری است، برای عالم ماده یک مبدأ مجرد و ثابت اثبات می‌کند، چه این که برای جهان ماده و طبیعت، یک هدف ثابت و مجرد از حرکت اثبات می‌نماید و نه در قوس صعود می‌تواند به مقام لقاءالله راهنمائی کند و نه در اثبات مبدأ فاعلی می‌تواند واجب ازلی را اثبات کند. برهان حرکت گرچه هم برای اثبات معاد هم برای اثبات مبدأ سودمند است، اما در حد یک محرک مجرد ثابت و یک هدف مجرد ثابت نافع است نه در اثبات مبدأ فاعلی می‌تواند واجب ازلی ثبات کند نه در بحث معاد می‌تواند جنهاللقاء را تثبیت کند. خصوصیتی که برهان حرکت نسبت به برهان حدوث دارد این است که قرآن کریم برهان حدوث را درباره‌ی وجود مبدأ بیان می‌کند یعنی از راه حدوث عالم مبدأ قدیم ثابت می‌کند نه واجب ازلی زیرا حادث نیازمند به قدیم است و بیش از این مقدار را اثبات نمی‌کند ولی برهان حدوث برای اثبات معاد کافی نیست. لکن برهان حرکت هم برای اثبات معاد سودمند است و هم برای اثبات مبدأ منتها نه در حد اعلا و اثبات آن کامل صرف هستی محض و ضرورت ازلی. این خلاصه‌ی برهان حرکت بود که در جلسه‌ی قبل مطرح شد. یکی از براهینی که قرآن کریم روی آن تکیه می‌کند برهان حکمت است. برهان حکمت می‌گوید: چون خدا حکیم است از خدای حکیم کار بی‌هدف صادر نمی‌شود اگرچه خدا هدف ندارد، چون بی‌نیاز محض است ولی چون حکیم است از حکیم کار بی‌هدف صادر نمی‌شود. قرآن بین این دو مسئله فرق عمیق قائل است یکی این که خدا مقصد و هدف ندارد چون غنی محض است و بی‌نیاز محض، کاری را برای چیزی نمی‌کند که به توسط کارش به آن هدف نائل بشود که اگر آن کار را نکند به هدف نمی‌رسد و اگر آن هدف را فراهم نکرد ناقص می‌شود زیرا این، با غنای محض سازگار نیست، خدا که از همه‌ی عوالم بی‌نیاز است کاری را برای رسیدن به مقصد نمی‌کند. فاعل هدف ندارد اما چون حکیم است از حکیم کار بی‌هدف صادر نمی‌شود. یعنی فعل، هدف دارد ولی فاعل چون خودش هدف است هدفی جز ذات او فرض نخواهد داشت و ندارد. او چون هدف است هدف دیگر ندارد نظیر این که چون فاعل است فاعل دیگر ندارد. پس دو مطلب است: یکی این که خدا هدف ندارد دیگر این که جهان هدف دارد اما خدا هدف ندارد. چون (لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ) (1).
از همه‌ی عوالم بی‌نیاز است. کاری را برای رسیدن به چیزی نمی‌کند. نه عالم را آفرید که سودی ببرد، نه جهان را خلق کرد تا جودی بکند زیرا همان طوری که سود بردن نمی‌تواند هدف باشد چون نقص است، جود کردن هم نمی‌تواند هدف فاعل باشد چون نقص است، اگر فاعل هدفش جود و بخشش باشد، کاری می‌کند که جواد بشود، اگر آن کار را نکند جواد نخواهد شد و به کمال جودی نمی‌رسد. اگر آن کار را نکرد می‌شود ناقص و چنین فاعلی غنی محض نخواهد بود پس خدا نه عالم را خلق کرد که سودی ببرد و نه جهان را آفرید که جودی بکند، کار خدا (تا) بر نمی‌دارد چون (إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ) ولی چون خدا حکیم است هر چیزی را در جایش قرار می‌دهد، و قرار گرفتن هر موجودی به جای خودش، با نظام معین از یک مبدأ خاص به سمت هدف مخصوص ثابت می‌کند که فعل هدف دارد، یعنی جهان هدف دارد. گرچه جهان ‌آفرین مقصدی ندارد. این دو مسئله که یکی درباره‌ی غنای واجب‌الوجود است و دیگری درباره حکمت او هر کدام نتیجه‌ی خاصی دارد لذا قرآن کریم بین این دو امتیاز و فرق قائل شد و این‌ها را از یکدیگر جدا می‌داند. یک جا می‌گوید ما بشر را برای عبادت آفریدیم در جای دیگر می‌گوید اگر همه‌ی مردم روی زمین کافر بشوند خدا بی‌نیاز است و به خدا آسیب نمی‌رسد. (مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) (2) اگر چنان‌چه هدف آفرینش جن و انس را تشریح می‌کند برای بیان هدف فعل است یعنی هدف آفرینش جن و انس، عبادت است که باید به مقام عبادت و معرفت برسند. این هدف انسان و پری است نه هدف خدا. اگر انسان عبادت نکرد به هدف نرسید. اگر به مقام معرفت نرسید به هدفش نائل نمی‌شود، نه این که خدا به هدف خود نرسید لذا صریحاً از زبان موسی کلیم (علیه‌السلام) اعلام کرد: (إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ) (3) اگر همه شما و تمام افراد روی زمین کفر بورزند به هیچ‌جا آسیبی نمی‌رسانید چون (فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ). خداوند ذاتاً محمود و ذاتاً بی‌نیاز است او شما را نیافرید که معبود بشود بلکه شما خلق شدید که او را عبادت کنید. او برای معبود شدن نیافرید. شما برای عابد شدن خلق شدید. معرفت و عبادت هدف فعل است نه هدف فاعل، فرمود: اگر همه کافر شوید چون الله ذاتاً بی‌نیاز است آسیبی نمی‌بیند (فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ) قرآن کریم در بسیاری از آیات فرمود خدا بی‌نیاز است، در برخی از آیات فرمود: (لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ) (4) او از کل جهان هستی و آفرینش بی‌نیاز است، او به ذات خود که عین هستی محض است تکیه می‌کند و هر موجودی نیز به او متکی می‌باشد، پس چون خدا حکیم است از حکیم کار یاوه صادر نمی‌شود بنابراین عالم هدفی دارد و چون خداوند غنی محض است کاری را برای هدف نمی‌کند چون خود هدف است. به تعبیر بلند ابن‌سینا حکیم نامور الهی می‌گوید: هر فاعلی کاری را برای رسیدن به کمال انجام می‌دهد. خود کمال اگر خواست کاری بکند آیا برای این انجام می‌دهد که به کمال برسد؟ خداوند که کمال محض است آیا کاری را برای رسیدن به چیزی می‌کند؟ نه بلکه چون کمال نامحدود است اختیار و اراده از اوست، علم و قدرت از اوست. از این کمال نامحدود که عین علم و قدرت و عین مشیت است، از این مشیت ذاتی و از این قدرت و علم و حیات محض، جهان صادر می‌شود که هدف دارد، برای تبیین هدف فعل، فرمود: (وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً) (5) نظام آفرینش آسمان و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است، یاوه و بی‌هدف نیست و آن‌ها را باطل نیافریدیم (ذلِکَ ظَنُّ الَّذِین کَفَرُوا) (6) کافر که منکر معاد است فکر می‌کند جهان بی‌مقصد است، عده‌ای می‌آیند و عده‌ای می‌روند، تحولاتی است بی‌هدف و حرکت‌هایی است بی‌مقصد و تکاپوهایی است بی‌غرض. این گمان کافران است که می‌گویند قیامتی نیست، بلکه عالم به سمت هدفی حرکت می‌کند (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ) (7) وای به حال کافران از آتش، برخی در قیامت خود هیزم جهنمند. هم قرآن کریم این معنا را بیان کرده و هم قرآن ناطق، علی بن ابی‌طالب (سلام الله علیه)، قرآن کریم فرمود: (وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً) (8) آن‌ها که اهل قسط و ظلم و جورند هیزم جهنمند. در نهج‌البلاغه در تعداد و شمارش علم غیب واجب تعالی فرمود: خدا به همه‌ی غیب‌ها عالم است، حتی می‌داند (من یکون فی النار حطباً) (9) چه کسی فردا در قیامت، هیزم آتش است. خدا می‌داند یک عده هیزم افروخته‌ی جهنمند در سوره‌ی جاثیه هم به حکمت الهی اشاره کرد و فرمود: عالم باطل نیست چنین نیست که این‌ها باطل خلق شده باشند (وَخَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ) (10) آسمان و زمین در صحبت و مصاحبت حق و همراه حقیقتند. چیزی که حق است و همراه حقیقت است یاوه و بیهوده و بی‌مقصد نیست. آنچنان نیست که مادی می‌پندارد و می‌گوید (مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ) (11) خدا حرف مادیین را بیان کرد فرمود: مادیین برآنند و می‌گویند عده‌ای زنده می‌شوند و عده‌ای می‌میرند، قیامتی نیست، خدایی هم نیست. روزگار است که ما را فرسوده می‌کند عده‌ای خاک می‌شوند و عده‌ای از خاک برمی‌خیزند نه قیامتی است و نه مبدئی این حرف مادیین است قرآن می‌فرماید این‌ها شناختی نسبت به خود و عالم و مبدأ عالم ندارند فرمود نظام کیهانی با حق خلق شدند چیزی که باطل و بی‌هدف است حق نیست. عالم حق است و یاوه نخواهد بود همانطور که در بخش‌های دیگر فرمود: آسمان و زمین را با لعب و بازیگری نیافریدیم (و ما کنا لاعبین)(12) خدا بازیگر نیست فرق بین دنیا و جهان طبیعت در جلسات قبل روشن شد که دنیا چیست و آسمان و زمین چیست آیا دنیا یعنی آسمان و زمین و گیاه و معدن و فضا و دریا و صحرا؟ یا دنیا آن قرارهای خاص است که انسان‌ها برای نظم زندگی در اینجا با هم دارند. پس خدا در این‌گونه از آیات فرمود: چون جهان از مبدأ حکمت پیدا شد،‌ هدفی دارد، عالم بی‌هدف نخواهد بود و چون خدا غنی است،‌ هدف به فعل برمی‌گردد نه به فاعل، چون جهان به سمت خدا می‌رود، خدا خود هدف است، چه این که خدا مبدأ است،‌ همان خدائی که مبدأ و اول است همان خدا هدف و آخر است (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ) (13) چون جهان به سمت خدا در حرکت است پس خدا هدف است نه هدفدار.
همان‌طور که جهان از خدا نشأت گرفت، پس خدا مبدأ و دیگر مبدئی برای خدا نیست. غنی محض نه نیازی به فاعل دارد نه محتاج به هدف است چه این که جهان از غنی محض صادر می‌شود و به سوی غنی محض در حرکت و تلاش و کوشش است وقتی قرآن خردمندان را معرفی می‌کند آنهائی را که اهل لب و خرد و مغز و عقلند می‌ستاید، می‌فرماید این‌ها وقتی آسمان‌ها و زمین را می‌نگرند (یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ) (14) می‌گویند (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً) (15) (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لَأُوْلِی الْأَلْبَابِ) (16) آن‌هائی را که دارای لب و مغزند، لبیب و خردمند چنین معرفی می‌کند: (الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى‏ جُنُوبِهِمْ) (17) آن‌ها که دائماً به یاد الله هستند در تمام حالات، ایستاده، نشسته، به پهلو آرمیده‌اند آن‌ها که نماز را اگر نتوانستند ایستاده بخوانند نشسته می‌خوانند و اگر نتوانستند نشسته بخوانند در بستر بیماری به پهلو یا به پشت میارمند و نماز می‌خوانند (یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ). و درباره‌ی آفرینش نظام محسوس می‌اندیشند آن‌ها می‌گویند: (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً) پروردگارا این خلقت بی‌هدف نیست آفرینش بی‌مقصد نیست که انسان چند صباحی بیاید زندگی کند و بعد بمیرد و دیگر هیچ، در فرهنگ قرآن کریم مرگ مانند پوسیدن درخت نیست. انسانی که می‌میرد نه مثل آن است که درخت وجودش فرسود و پوسیده شود. مرگ همانند پرواز کردن یک پرنده از قفس طبیعت است و انتقال از دنیا به جهان دیگر است. مرگ مانند رسیدن میوه است که به دست باغبان می‌افتد نه پوسیدن درخت و نه پوسیدن میوه. یک انسان مادی می‌پندارد بشر که می‌میرد مانند میوه‌ای است که می‌پوسد و به زمین می‌افتد و خاک می‌شود ولی در فرهنگ قرآن چنین نیست، بلکه مرگ مثل آن است که میوه‌ی درخت طبیعت رسیده، پر آب و شیرین شده، باغبان آن میوه‌ی رسیده را در کمال دقت از شاخه می‌چیند که این میوه‌ی رسیده به دست باغبان بیافتد و نه به زمین وقتی وثنین حجاز به رسول‌الله می‌گفتند مرگ گم شدن در زمین است، ما با گم شدن در زمین، مگر دوباره زنده می‌شویم: (أاذا ضللنا فی الارض أانا لمبعوثون) آیا ما که مردیم و به خاک رفتیم و در خاک گم شدیم و با ذرات خاک مخلوط شدیم و دیگر نشان از ما نبود دوباره زنده می‌شویم؟ طبق بیان استاد علامه طباطبائی رضوان‌الله علیه خدا فرمود: شما گم نمی‌شوید شما متوفی خواهید شد، (قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ) (18) آن باغبان جهان که منتظر رسیدن میوه‌ی عمر است رسیدن پایان دوره‌ی زندگی انسان‌هاست، هر انسان وقتی به کمال لایقش رسید در هر مسیری که به کمال خود رسیده باشد یا همانند سیب و گلابی، میوه‌ی پر آب و شیرین می‌شود یا همانند حنظل در تبهکاری‌ها میوه‌ای پر آب و تلخ می‌شود، در هر دو حال، باغبان جهان آفرینش این میوه‌های پر آب و رسیده را می‌چیند و به دست خود نگه می‌دارد. فرمود کسی با مرگ گم نمی‌شود شما در زمین فرونمی‌روید، فرشته‌ی مرگ شما را توفی می‌کند. شما وفات می‌کنید نه فوت. متوفی می‌شوید نه فائت. ما متوفی هستیم فرشته‌های ما متوفیند (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا) (19) فرشته مرگ باغبانی است که این میوه‌های رسیده را می‌چیند و در دستش نگه می‌دارد تا هر میوه‌ای را به جایش برساند و در جای خودش بگذارد: (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً) (20) این‌ها باطل نیستند و هدف دارند ممکن است در جهان حرکت، چون همه اجزاء آن در تلاش و کوششند، برخوردی پیش بیاید و احیاناً یک شیء که هدف دارد مقطعی به هدف نرسد و از هدفش موقتاً محروم بشود ولی آیا در کل نظام این فرض راه دارد؟ آیا ممکن است کسی بگوید جهان هدف دارد ولی شاید به آن نرسد؟ ممکن است کسی بگوید گرچه خدا حکیم است و از حکیم کار یاوه صادر نمی‌شود، کار هدف دارد ولی شاید آن کار به هدف خود نرسد؟ گرچه قیامت هدف عالم است ولی شاید جهان طبیعت به هدف خود نرسد، پس معاد ضروری‌الوقوع نخواهد بود. از نظر قرآن کریم این هم باطل است زیرا جهان یک واحد است که دارد به سمت هدف حرکت می‌کند. مانعی در پیش نیست که نگذارد جهان خلقت به مقصد خود برسد. صحبت در موضوع شخصی نیست.
بلکه این واحد منسجم که همه اجزاء او دارای یک هدفند باید به هدف برسد، نه مانعی در درون جهان خلقت فرض می‌شود و نه مانعی در بیرون جهان آفرینش خواهد بود مبدئی که جهان را آفرید و تدبیر می‌کند، (رَبِّ الْعالَمِینَ) است. بر اساس برهان توحید، موجود دیگری نیست که در عالم اثر کند، فقط (رَبِّ الْعالَمِینَ) است که او (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ) خواهد بود در سوره‌ی مبارکه فاتحه می‌خوانیم: (اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ) (21) مالک روز جزا الله است چه او (رَبِّ الْعالَمِینَ) است همه عوالم که یکی از آن‌ها قیامت است تحت ربوبیت خداست. او چون (أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ) است هر کمال را به مستعدی و هر فیضی را به لایقش می‌رساند. بر اساس برهان رحمت که انشاءالله خواهد آمد چون مالک آن روز تنها خداست احدی درباره‌ی آن روز نفوذی ندارد پس نمی‌تواند مانع تحقق آن روز باشد. جهان هم که به سوی آن مقصد در حرکت است و خدا هم که این موجود را به هدف می‌رساند آن هدف را به جهان خلقت اعطا می‌کند و هیچ مانعی هم نه در درون هست، چون هماهنگ و منسجمند و نه در بیرون است زیرا، مالک قیامت احدی جز خدا نیست. بنابراین قیامت نه تنها شاید یافت شود بلکه باید و نه تنها ممکن است بلکه ضروری است، و به تعبیر بلند قرآن کریم، قیامت روزی است که: (لاَ رَیْبَ فِیهِ) شک در آن راه ندارد، در تحققش تردیدی و در وقوعش شکی نیست. حتمی‌الوقوع است، وقوعش ضروری و صددرصد قطعی خواهد بود. قرآن متحرک امیرالمؤمنین علی ابن ابی‌طالب علیه و علی اهل بیته آلاف التحیه و الثناء فرمود: یقینتان را به منزله‌ی شک قرار ندهید، در قیامت شکی نیست. یقین بدانید که قیامت هست و این یقینتان را به منزله‌ی شک قرار ندهید همان‌طوری که علمتان را نباید جهل قرار دهید: (لاتجعلوا علمکم جهلا و لا یقینکم شکا اذا علمتم فاعملوا) (22) اگر چیزی را دانستید عمل کنید. علمی که به عمل ننشیند حجاب خواهد بود و علمی که بازده عملی نداشته باشد پرده آویخته خواهد شد وگرنه در جهان پرده‌ای نیست.

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی *** غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

علم بی‌عمل گرد راه و پرده‌ی آویخته است. فرمود: اگر یقین دارید یقینتان را شک نکنید. قرآن کریم نقش معاد را در انقلاب اسلامی بیان و اعتقاد به قیامت را در مسئله‌ی جهاد تبیین کرد در حساس‌ترین مقطع‌های انقلابی فرمود: یاد قیامت است که انسان را به جبهه می‌برد،‌ تنها یاد معاد است که انسان را رزمی می‌کند و تنها اشتیاق به آن عالم است که انسان را به دفاع از حق ترغیب می‌کند خدا صفی را که چون بنیان مرصوص است دوست دارد. عده‌ای در نبرد تابستانی بهانه می‌گرفتند که هوا گرم است و دیگران به آن‌ها می‌گفتند در هوای سوزان تابستان جبهه نروید دشوار است، (قَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ) (23) ضد انقلاب‌ها، مخالفین جهاد و فداکاری و مرزداری در اسلام و افراد فریب خورده می‌گفتند: در هوای گرم و در حرارت سوزان به جبهه‌ها کوچ نکنید. خدا فرمود به این‌ها بگو: (قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً) (24) شما اگر از حرارت زودگذر تابستان هراسناکید بدانید که حرارت آتش جهنم گدازنده‌تر است. در سوره‌ی توبه این مطلب را کاملاً بیان کرد. آن‌چه که می‌تواند رزمنده‌ها را به جبهه اعزام کند مسئله‌ی اعتقاد به معاد و یاد قیامت و جریان حساب آن روز است. فرمود: این‌ها گرچه می‌گویند که: (لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ) هوا گرم است نروید، اما به این‌ها بگویید این حرف شما در اثر فراموشی قیامت است. آن‌کس که جهنم را فراموش کرد به فکر تابستان دنیاست. آن‌کس که قیامت را فراموش کرد به فکر تن‌پروری است ولی کسی که به یاد معاد است هرگز چنین سخنی نمی‌گوید: (قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ) (25) نتیجه آن که برهان حکمت می‌گوید جهان کار حکیم است و کار حکیم بی‌هدف نیست. برهان غنا می‌گوید چون خدا بی‌نیاز محض است خودش هدف است پس هدفی ندارد، چون خود کمال است و کمال نامحدود هدف است بنابراین نمی‌تواند هدف داشته باشد پس فاعل هدف ندارد. گرچه فعل بی‌هدف نیست و رسیدن فعل به آن هدف ضروری است، زیرا نه مانع داخلی فرض می‌شد نه عامل بیرونی است تا جلوگیری کند در نتیجه معاد ضروری خواهد بود. لذا قرآن فرمود قیامت (لاَ رَیْبَ فِیهِ) است و نقش معاد را در سازندگی و تهذیب نفس یافتیم که فرمود آن‌ها که حاضر نیستند در راه خدا فداکاری کنند و جان و مال نثار نمایند در اثر فراموشی قیامت است. اگر قیامت را فراموش نمی‌کردند چنین سخنی را نمی‌گفتند. چه کمک‌های مالی و چه کمک‌های جانی، محصول یاد قیامت است لذا قرآن آن‌هائی را که به یاد قیامتند می‌ستاید و علی ابن ابی‌طالب (سلام‌الله علیه) می‌فرماید: (ذهب المتذکرون و بقی الناسون او المتناسون) (26) آن‌ها که به یاد خدا و قیامت بودند، اصحاب خاص رسول‌الله که به یاد معاد بودند رخت بربستند. عده‌ای ماندند که قیامت از یادشان رفت یا قیامت را از یاد خود می‌برند و حاضر نیستند به یاد معاد باشند.
یعنی مرگ طلیعه‌ی قیامت است مرگ دالان ورودی به جهان دیگر است قرآن، هم از نظر حکمت نظری به جریان قیامت بها می‌دهد، هم از نظر حکمت عملی نقش سازنده‌ی قیامت را تبیین می‌کند قرآن وقتی بزرگان جوامع بشری را معرفی می‌کند می‌گوید: آن‌ها در اثر یاد قیامت به این مقام رسیدند چون یاد صحنه حساب، انسان را از هرگونه تبهکاری‌ها و تباهی‌ها حفظ می‌کند. منشأ همه‌ی تباهی‌ها فراموشی معاد است چه این که فرمود: آن‌ها گرفتار عذاب شدید خواهند بود: (بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ) (27) چون روز حساب را فراموش کردند. بهترین نعمت، یاد قیامت است. در جلسه‌ی قبل مطرح شد که یاد مبدأ جدا از یاد قیامت نخواهد بود. اگر کسی به یاد مبدأ بود و مبدأ را خوب شناخت یقیناً به یاد معاد خواهد بود. ما خدا را سوگند می‌دهیم به آن چه پیش او مقرب است بعد از قبول و پذیرش این بحث‌های تفسیری به عنوان بهترین هدیه، ثوابش را در درجه‌ی اولی نثار ارواح انبیا و اولیا و ائمه‌ی اطهار قرار بدهد بعد نثار ارواح تابناک شهدای انقلاب شکوهمند اسلامی و ارواح پاک آن‌ها را هم با ارواح شهدای کربلا محشور نماید و یاد معاد را که همان یاد مبدأ است به عنوان بهترین نعمت در دل‌های همه‌ی ما قرار بدهد. غفرالله لنا و لکم.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 6.
2. سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی 56.
3. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 8.
4. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 6.
5 و 6 و 7. سوره‌ی ص، آیه‌ی 27.
8. سوره‌ی جن، آیه‌ی 15.
9. نهج‌البلاغه صبحی صالح 186.
10. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 22.
11. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 24.
12. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 22.
13. سوره‌ی حدید، آیه‌ی 3.
14 و 15. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 191.
16. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 190.
17. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 191.
18. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 32.
19. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 61.
20. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 191.
21. سوره‌ی حمد، آیات 1-3.
22. نهج‌البلاغه‌ی فیض، صفحه‌ی 122.
23 و 24 و 25. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 81.
26. نهج‌البلاغه‌ی فیض، صفحه 573.
27. سوره‌ی ص، آیه‌ی 26.
منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالّه؛ (1366)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 2)، بی‌جا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

 

منبع: راسخون

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید