کم شماری خوبی ها (۳)

کم شماری خوبی ها (۳)

وَ ألبِسْنِی زِینَهَ المُتّقینَ فی… اسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی‌. [۱]

صحبت در این فراز نورانی به این بخش رسید که از خداوند منان می‌خواهیم توفیق دهد سخن و کار نیک خود را، هر چند فراوان باشد، کم بشماریم.

اولین مطلب در تبیین این فراز، تبیین سه مفهوم «اکثار»، «استکثار» و «استصغار» خیر بود.

دومین مطلب تأکید روایات اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بر نکوهش استکثار خیر است. روایاتی که در این رابطه به ما رسیده به چند دسته تقسیم می‌گردد:

دسته اول نهی مطلق از زیادشماری کار خیر است که در جلسات قبل اشاره شد.

دسته دوم روایاتی هستند که اجتناب از استکثار خیر را از ویژگی‌های انسان‌های عاقل دانسته‌اند، این روایات دلالت می‌کنند که دوری از زیاد شمردن خیر، ریشه در عقل دارد، پس اگر انسان، عاقل باشد، هیچ گاه کار خیر خود را زیاد نمی‌بیند.

در روایتی از رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین وارد شده است:

لَم یُعبَدِ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ بِشَی‌ءٍ أفضَلَ‌ مِنَ‌ العَقلِ‌ و لا یَکونُ‌ المُؤمِنُ‌ عاقِلاً حَتّى‌ یَجتَمِعَ‌ فیهِ‌ عَشرُ خِصالٍ‌:… یَستَکثِرُ قَلیلَ الخَیرِ مِن غَیرِهِ، و یَستَقِلُّ کَثیرَ الخَیرِ مِن نَفسِهِ. [۲]

خداوند عز و جل به چیزى برتر از خِرد، پرستش و بندگى نشده است، و مؤمن، خردمند نیست، مگر آن که ده فضیلت در او جمع شود:… خوبىِ اندکِ دیگران را بسیار بشمرد، و خوبى‌هاى بسیارِ خود را کم بشمرد.

یکی از خصلت‌های دهگانه شخص مؤمن عاقل این است که اگر کار خوب اندکی از دیگری دید، آن را زیاد می‌بیند؛ و بر عکس، کارِ زیاد خوب خود را کم می‌بیند.

ارتباط این صفت با عقل در روایتی که از امام کاظم (علیه السّلام) نقل شده، چنین تبین شده است:

لِکُلِّ شَی‌ءٍ مَطِیَّهٌ ومَطِیَّهُ العَقلِ‌ التَّواضُعُ‌.[۳]

براى هر چیزى مَرکَب راهوارى است و مرکبِ راهوارِ خرد، فروتنى است.

انسان‌های عاقل، متواضع هستند، انسان‌های متواضع نیز می‌توانند رشد کنند و در مسیر تکامل حرکت کنند، زیرا همواره کارهای خوب خود را کم می‌شمارند و در صدد ازدیاد آنها بر می‌آیند؛ ولی انسان‌هایی که خودبین و خود‌پسند هستند، کارهای خود را زیاد می‌بینند، لذا زمینه حرکت به سوی کمال را ندارند، چون از خود راضی هستند لذا از مقداری که رشد کرده، بیشتر رشد نمی‌کنند.


[۱] الصحیفه السجّادیّه، الدعاء ۲۰.
[۲] الخصال، شیخ صدوق (۳۸۱ ق)، ص، ۴۳۳، ح۱۷.
[۳] الکافی، شیخ کلینی (۳۲۹ ق)، ج۱، ص، ۱۶، ح۱۲.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید