نویسنده : علیرضا صدرا *
بر اساس رهیافتهاى پیش گفته و در مقام نقدگذارى آنها، برخى اخلاق را مربوط به حوزه ارزشها، و سیاست را مربوط به حوزه قدرت دانستهاند بنابراین به جدایى کامل اخلاق از سیاست معتقدند. آن چه از نظریه نیچه برداشت مىشود، اوج این چنین رهیافتى به شمار مىآید.8 نیچه در واقع، مخالف اخلاق ضعیف، ذلت پذیرى و ضعف اخلاقى مىباشد که به زعم وى، در مسیحیت رواج دارد. ایشان اخلاق توانایان را چه در قالب اَبَر انسان یا اراده معطوف به قدرت، نه تنها تایید مىکند، بلکه سخت نیز مىستاید.9 شبهه جدایى اخلاق از سیاست، در نظریهها و نظامهاى مدرنیستى اعم از لیبرالیستى و سوسیالیستى با شدت و ضعفهایى، مواجه است10 در این رهیافت، بیشتر گونهاى اخلاق ماتریالیستى، اومانیستى و ناتورالیستى11 یا مادى و طبیعى در سیاست ترویج مىگردد تا بىاخلاقى به معناى مطلق که در تمامى عرصههاى زندگى انسانى از جمله در قلمرو زندگانى سیاسى او کارى ناشدنى است.
هم چنین در ظاهر،گاه اخلاقِ به معناى اخلاق و ارزش هاى شخصى یا درونى، جدا از حوزه سیاستِ به معناى امور برونى، اجتماعى و مدنى انگاشته شده است، ولى باز هم نقش و تاثیر اشخاص در جامعه و سیاست و بازتاب اخلاق در آنها، قابل توجه بوده و چه بسا حتى تعیینکننده است. ضمن این که این به معناى کم رنگى مشترکات و مشابهتهاى اخلاقى اشخاص در اجتماع و اخلاق مشترک اجتماعى و سیاسى جامعه و کم توجهى به آن نمىباشد؛ به عبارت دیگر، هم اخلاق شخصى، جمعى و نیز سیاسى موضوعیت، وجود و حتى ضرورت داشته و هم این حوزهها و گسترههاى اخلاقى داراى تاثیر و تاثر متقابل و بلکه متزاید هستند، به گونهاى که هرگونه تغییر و یا تحول کّمى یا کیفى در هریک از آن ها، به همان میزان در سایر عرصه هاى اخلاقى و سیاسى بازتاب یافته، اثرگذار خواهد بود.12
اخلاق به عنوان فضیلت، سعادت و خیر بایسته و شایسته که با گزارههاى انشایى بایست و نبایست، شایست و ناشایست، خوب و بد و مانند این ها ارایه مىشود، چه بسا رهیافتى هنجارى، با احکام ارزشى و حتى سنجشى13 تلقى شده و به عنوان علوم دستورى یا تجویزى، جدا از سیاست و حتى رو در روى آن به عنوان دانش توصیفى پنداشته شده است، همان گونه که در فلسفه و سیاست پوزیتیویستى و دیدگاههاى متاثر از آن شاهد آن بوده و هستیم.14 و بر این اساس سیاست و دانش سیاسى قدیم و شرقى را هنجارى و اخلاقى، و سیاست و دانش سیاسى جدید و غربى را عینى و علمى (توصیفى – تبیینى15 و تجربى) معرفى مىکنند16 و میان سیاست اخلاق یا سیاست آمیخته با اخلاق و سیاست به اصطلاح عینى و علمى جدایى و فاصله زمانى و تمایز ماهوى تصویر مىنمایند. خاتمه
از حیث دیرینهشناسى و تبارشناسى اخلاق و سیاست و رابطه این دو به عنوان پیشینه و پشتوانه نظرى و عملى این بحث مىتوان گفت که اخلاق و سیاست در شرق و ایران باستان به عنوان خاستگاه سیاست، مدنیت و حتى اخلاق و دیانت، همانند دین و سیاست آمیزهاى به هم پیوسته، همگن و همگون بود، به همین منظور دچار افراط و یا تفریطها و استفادهها و سوء استفادههاى گوناگونى واقع مىشد.17 در غرب، یونان باستان و آتن سوفیست ها براى نخستین بار به اخلاق و رابطه آن با سیاست به سان پدیدههاى متعین گرایش یافتند، لیکن بیشتر خود به اخلاق نسبى و نسبیت اخلاق در سیاست سوفیستى کشیده شدند و دیگران را در این وادى بحرانزا فرو غلتانیدند. سقراط با نگاه حکمت، به اخلاق و سیاست و رابطه وثیق آنها گرایش یافت. افلاطون به تدوین حکمت اخلاق و سیاست، اخلاق سیاسى و سیاست اخلاقى در قالب آرا و آثارى همت گماشت. ارسطو به علوم منطق، سیاست و اخلاق به ویژه در کتاب سیاست و اخلاق نیکوماخوس خویش پرداخت.18 جریانات فکرى و سیاسى قهقرایى پساارسطویى، هم چون جریانهاى پسامدرنیستى امروزین، به تعارضگونگى و آنارشى سیاسى و اخلاقى دچار آمدند. نسبى گرایان مطلق و کلبیون، اخلاقگرایى را محملى براى سیاستگریزى و سیاست پرهیزى و حتى سیاستستیزى خویش قرار دادند و رواقیون و اپیکورىها، سیاست زدگى را ابزارى براى اخلاقگرایى مبتذل یا ابتذال اخلاقى و اخلاقعوامانه و عوام فریبانه خود ساختند.19 تا جایى که حتى با ظهور و رسمیت دین مسیح که تا آن زمان برترین نماد دمیدن روح اخلاق و معنویت در سیاست، قدرت و دولت بود، باز کارى از پیش نرفت، به گونه اى که جز رگه باریک ولى کمابیش ممتدى از اخلاق و سیاست متعادل و متعالى به هم پیوسته،20 دوآلیسم سیاسى و دینى از جمله اخلاقى و آیین دو شمشیر21 و اوج آن در نظریه و کتاب «شهرخداى» سنت اگوستین(قرن پنجم میلادى)، جریان غالب غرب را در این زمینه تشکیل مى داد.
دین اسلام در راستاى دین توحیدى و مدنى ابراهیمى و به عنوان دین خاتم و جهانى، با آمیختگى بهینه و بسامان دین و سیاست و به تبع آن اخلاق و سیاست، معنویت مقتدر و انسانیت و مانند اینها، کارآمدى کامل خویش را به سان دینى مدنى، اخلاقى و متعالى به منصه ظهور رسانید. فارابى، خواجه نصیرالدین طوسى و حضرت امام خمینى(ره)، برجستهترین شخصیتهاى شاخص عینیت اخلاق و سیاست در رویکرد اخلاق و سیاست متعادل و متعالى و در رهیافت اسلامى و توحیدى اخلاق و سیاست به شمار مى آیند.22 دوران مدرن در غرب که رنسانس یا بازگشت به ماتریالیسم و اومانیسم یونانى و رومى محسوب مى گردد، از بدو زایش از حیث اخلاق و سیاست متعادل و سیاسى، در دیدِ سیاسى و به ویژه اخلاقى گرفتار دو بینى و کم سویى، و در عمل و کردار سیاسى و اخلاقى دچار نارسایى و ناسازوارى شده است. شبهه جدایى تا حد تعارض اخلاق، دین و معنویت با سیاست تحت عناوین سکولاریسم، لائیسیته و مانند اینها، و نسبیت تا حد نسبیت مطلق اخلاق پوچ و هیچگرایانه23 در این شرایط، غالب مى نماید. بحران معنویت ناشى از نیهیلیسم معرفتى و اخلاقى در سیاست برخى از فرهیختگان را به نقادى مدرنیسم واداشت، لکن اغلب جدا از برخورد سلبى با تمامیت یا برخى مظاهر و یا ارکان مدرنیسم، نظریهاى اثباتى، اصلاحى یا جایگزین ارایه نداده و بلکه به انجام این چنین رسالت خطیرى قادر نبوده و نمى باشند. از این بدتر، پسامدرنیستها هستند که به جاى نقد به نفى مدرنیسم،آن هم نه با کاوشهاى شالودهشکنانه، بلکه با داعیههاى ظاهرنگرانه و جزءگرایانه روى آوردهاند؛ حرکتهایى ناهمگون و ناسخته که بیشتر انفعالآمیز بوده و چه بسا صرفا در جهت تعارض و به سان جایگزین مدرنیسم مىباشد. به همین سبب، اینان به نسبیت مطلق اخلاق و سیاست و هرج و مرج گونه روابط آنها گرایش یافتهاند. فرایندى که چیزى جز تقویت و تداوم اخلاق و سیاست طبیعى و تنازعخیز در پى نخواهد داشت؛24 اوضاع و چالشى که داراى رویکرد اخلاق و سیاست متعادل و متعالى، رهیافت پیوستگى اخلاق و سیاست، راهبرد اخلاق سیاسى و سیاست اخلاقى به معناى واقعى آن و راه برون رفت از آن و فرا رفت به سیاست و سامانهاى رسا و سازوار در سطح ملى و جهانى مىباشد. برآمد
این پیشفرض که اخلاق و سیاست شاخص برترى مزیت انسان بر سایر جانداران و پدیدهها مىباشد و اخلاق مجموعه و بلکه منظومه و شبکه هنجارها و نظام هنجارى جامعه تلقى مىگردد و سیاست، سازه نظاممند و شاکله راهبردى نهادمند کشور است، در این شرایط اولاً: مطلق اخلاق و مطلق سیاست و نیز اخلاق مطلق و متعالى و سیاست مطلق و متعالى نه تنها داراى پیوست بوده، بلکه لازم و ملزوم یکدیگرند؛
ثانیاً: در چنین پیوستارى، اخلاق شبکه استخوانبندى ساختار نظام سیاسى و درون سازه سیر سیاست را تشکیل مىدهد و در مقابل، سیاست سازه ساختارى نظام هنجارها و نظام راهبردى شبکه هنجارى به شمار مىآید. بدین ترتیب اخلاق، منش و سیرت سیاست، و سیاست صورت ساختارى، روش و سیر راهبردى و کنش عمومى و فرابردى اخلاق تلقى مىشود؛ به عبارت دیگر، اخلاق نظام هنجارى و ارزش ها، منش، درونداشت، ملکات، عادات و سیرت تا سر حد هویت و حتى شخصیت فردى افراد، گروهى گروهها و اجتماعى اجتماعات نظام و جامعه آنها بوده و سیاست و سیر و ساختار سیاسى، صورت، علت صورى و صورت علّى و سامان بخش جامعه، نظام و افراد و گروه هاى اجتماعى مربوطه محسوب مى شود، بنابراین اخلاق و سیاست داراى رابطه وثیق ساختى و صورى هستند؛
ثالثاً: فراتر از اینها، میان اخلاق و سیاست رابطه وثیق تعاملى یعنى تاثیر و تاثر متقابل، و رابطه تداولى یعنى تاثیر و تاثر متزاید تا سر حد رابطه على و معلولى بر قرار است. چنان که خداوند – تبارک و تعالى – مىفرمایند که :«إ نّ الله لا یغیر مابقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم»، تغییر برون، سرنوشت، سیاست و ساختار راهبردى ملت ها و کشورها به عنوان متغیر وابسته و تابع، معلول و مرهون و در گرو تغییر درون، سرشت، هویت، فرهنگ و اخلاق آنها مىباشد. بنابراین، هرگونه تغییر کمّى یا کیفى و شکلى و تحول جوهرى یا ماهوى و ذاتى به هر میزان – خواه کاهش یا افزایش مثبت و سازنده یا منفى و بازدارنده – ضمیر هرگونه تغییر و تحول سیاسى به همان تناسب بوده و آثار و تبعات سیاسى خاص خویش را به دنبال داشته و خواهد داشت، چنان که منشأ و مبدأ عملى هرگونه سیر و ساختار سیاسى و سازه آن را باید در درون سازه و زیرساخت ماهوى آن به سان پیشینه و پشتوانه راهبردى سیاست جست و جو کرد.
قد جعلنا الحبل فى اعناقهم
و اتخذنا الحبل من اخلاقهم (مثنوى مولوى)
در این راستا، اخلاق متعادل و متعالى، سیاست متعادل و متعالى متناسب و خاص خویش را ایجاب مىکند، همچنان که سیاست متعادل و متعالى، اخلاق متعادل و متعالى را تحقق مىبخشد.
غره شیرت بخواهد امتحان
نقش شیر و آن گه اخلاق سگان (مولوى)
مراد از اخلاق و سیاست متعادل و متعالى یا حقیقى و یقینى کامل و کارآمد انسانى و انسانساز، خواه اخلاق و سیاست مطلق و متعالى نهایین و در حد نظام، جهان و جامعه معصوم(ع) و خواه غیر نهایین و در حد نظام، کشور و جامعه قدر متیقن و قدر مقدور غیر معصوم در زمان غیبت و در فرابرد انتظار مثبت، سازنده و پویا در عصر حاضر و فرارو است؛ راهبردى که به قدر فهم و درک علمى اخلاقى و سیاسى ما و به میزان قدرت، امکان و کارآمدى سیاسى و اخلاقى در این زمان و از جمله در جمهورى اسلامى ایران میسور و عملى مىباشد.
ظاهر کافر ملوث نیست زین
آن نجاست هست در اخلاق و دین (مثنوى)
بر این اساس، هر نظام اخلاقى و سیاسى نامتعالى نیز این چنین رابطهاى دارد. چه اخلاق و سیاست طبیعى تکساحتى صرفا اقتصادىنگر و توسعه گرا یا اخلاق و سیاست تنازعى و سیطرهطلبانه استبدادى و استکبارى ملى تا جهانى که در ایجاب و ایجاد یکدیگر تاثیرگذار و بلکه تعیین کننده هستند.
ناریان مر ناریان را جاذبند
نوریان مر نوریان را طالبند (مولوى)
نیروها، نهادها و اخلاق نارى، طبیعى و تنازعى و سوزنده سبب و زمینهساز نیروها، نهادها و سیاست و سازمانهاى نارى و ویرانگر هستند، همچنان که نیروها، نهادها و اخلاق نورى، روشنگر و تعالىبخش، زمینهساز نیروها، نهادها و سیاستهاى روشنىبخش و تعالىآفریناند.
در نهایت، کار ویژه و کارآیى توأمان اخلاق و سیاست، در رهیافت اخلاق و سیاست متعالى، انسانسازى جامعه و جهان و جهانىسازى و جامعهسازى انسانى با تامین توأمان توسعه اقتصادى، تعادل سیاسى و در جهت تعالى فرهنگى و معنوى با تبیین و تحقق آزادىهاى مشروع فردى، عدالت اجتماعى و به وسیله اقتدار قانونى و مدیریت راهبردى و معمارگونه دولت میسر مىباشد. اخلاق و دانش، فلسفه و حکمت و بینش، نگرش و گرایش اخلاقى با تعیین، تشخیص و تجویز و نیز ترویج هنجارهاى فردى و جمعى اعم از عمومى یا اقتصادى، فرهنگى و سیاسى، در ایجاد انگیزه و زیرسازه و حتى زیرساخت نظام سیاسى، جامعه، کشور و دولت و سیاست هاى آن اثر گذار و تعیین کننده خواهد بود. در مقابل، سیاست، دولت و حتى نظام سیاسى و دانش، فلسفه و حکمت و بینش، نگرش و گرایش سیاسى با ترسیم، تنظیم و تامین و نیز تحقق ساختارى و نیز سازهها و راهبردهاى فرابردى جامعه و کشور اثر گذار و تعیین کننده مىباشد. بدین ترتیب هر دور فرایند اخلاق و سیاست در کارآیى و کارآمدى عمومى، سیاسى و ملى اعم از بهره ورى و اثربخشى اقتصادى، فرهنگى و سیاستى، و در پویایى و نتیجه و بالندگى فراگیر اجتماعى تاثیر سرشتساز و سرنوشتسازى داشته و خواهند داشت.
پی نوشت :
8. ر. ک: آثار نیچه و نیز آثار در مورد نیچه که غالبا و بلکه نوعا بدان پرداختهاند. براى نمونه: اراده معطوف به قدرت، آزمایشى در دگرگونى همه ارزشها، وى در این نگاه در حقیقت مدعى جدایى اخلاق انسانى، فاضل و متعالى و جایگزنى اخلاق قدرت مىباشد. خداوندان اندیشه سیاسى، ج 2، قسمت اول، ص 45. نیچه از حیث نگاه اخلاقى شاید متأثر از سوفیستى چون تراسیماخوس باشد. بلکه بیشتر مىتوان گفت وى این گونه اخلاق را ریشههاى فرهنگى و سیاسى غرب و مدرنیسم مىداند. کما این که ماکیاولى نیز این چنین اخلاقى را در سیاست طبیعى مورد نظر خویش ترویج مىسازد (همان،). این همان اخلاق داروینیستى و تنازعى محسوب مىگردد. نیز نگاه کنید به فرهنگ فلسفى، جمیل صلیبا، ترجمه صانعى، تهران، حکمت، 1366، ص 122.
9. ر. ک: اراده معطوف به قدرت، نیچه، صص 2 – 61 به بعد. نیز نیچه، اثر استون، ص 94 و ص 117.
10.سکولاریسم، اساسا به معناى جدایى دین و از جمله اخلاق از سیاست و دنیا بوده کما اینکه لائیسیته، به معناى دنیوى و عرفى سازى و سیاست بدون دین، اخلاق و معنویت مىباشد. این مورد را بیشتر مىتوان Immoral دانست ر. ک: فرهنگ فلسفى، ص 121 و نیز ص 542 تحت عنوان لا اخلاقى، ضد اخلاقى، غیر اخلاقى و ضد اخلاق گرایى.
11. و به تعبیرى نیچریه در گفتمان سید جمال الدین اسدآبادى. وى از نخستین نواندیشان سیاسى شرق بوده که به ماهیت طبیعى مدرنیسم پىبرده و رسالهاى نیز تحت همین عنوان در نقد و نفى رویکرد طبیعت انگارانه آن به رشته تحریر در آورده است. وى بدین ترتیب در حقیقت آژیر خطر بحران زایى مدرن را به صدا در مىآورد.
12. علاوه بر این مىتوان رابطه مزبور را متزاید، یعنى تأثیر و تأثر فزاینده نیز دانست. به گونهاى که با افزایش کمى و کیفى اخلاق و ارتقاى ماهوى و جوهرى آن، افزایش کمى و کیفى سیاست و ارتقاى ماهوى و جوهرى آن را انتظار داشته و شاهد خواهیم بود.
13. فرهنگ فلسفى، ص 542.
14. همان.
15. در انگاره پوزیتیویستى یا نمودشناسى، تبیین علمى، در حقیقت همان توصیف علمى به شمار مىآید، نمونه آن در «تبیین در علوم اجتماعى» اثر دانیل لیتل است. حال این که تبیین، بیشتر فهم و تفهم مفهومى و محتوایى پدیدهها را از جمله اخلاق و سیاست که فراى توصیف علمى آنها بوده را مىرساند.
16. ر. ک: فلسفه پوزیتیویستى و نیز سیاست پوزیتیویستى اثر اگوست کنت فرانسوى، موسس رهیافت نوین پوزیتیویسم و آراء و آثار در مورد آن و یا متأثر از آن. در کتاب خداوندان اندیشه سیاسى، جستارهایى از آراء و نوشتارهاى کنت در این زمینه آمده است. براى نمونه، ویلیام تى بلوم، در کتاب نظریههاى نظام سیاسى خویش، اندیشه پیشین تحت عنوان کلاسیک را در اهتمام بیشتر به فضیلت، اخلاق، خیر و سعادت مىداند. کما این که وى مدعى مىشود که اندیشههاى سیاسى مدرن، عمدتا و بلکه اساسا بدین مباحث کم توجه و حتى بىتوجه هستند. ج 1، بخش یکم تحت عنوان نظریههاى فضیلت، ص 14 و نیز بخش دوم تحت عنوان نظریههاى آزادى، ص 503. در زمینه عدم رعایت اخلاق در سیاست و بلکه در زمینه اخلاق منفى یا اخلاق سیاسى به تعبیر وى روباه صفتانه، نگاه کنید به شهریار ماکیاولى، ص 94 و 95 مبنى بر روباه صفتى اخلاقى و سیاسى و نیز ص 90 در زمینه عدم رعایت اخلاق و ضرورت ظلم و بىعدالتى در صورت لزوم و مانند اینها.
17. براى نمونه ر. ک: جاویدان خرد، ابن مسکویه، بویژه ص 5 مقدمه. و نیز تجارب امم، مسکویه، بویژه ص 116، مسکویه خود صاحب یکى از محکمترین آثار اخلاق فلسفى و یا فلسفى اخلاقى تحت عنوان تهذیب مىباشد. این کتاب، آثار زیادى بر آراء پس از وى بویژه در جهان اسلام و در میان اسلامیان، بر جاى گذاشته است. کتاب نامه تنسر، عموما و بویژه ص 53 و «السعاده و الاسعاد» ابوالحسن عامرى، عموما و بویژه ص 211، نیز در این زمینه راهنما هستند. در این آثار، یگانگى دین با سیاست و در نتیجه بر این اساس، پیوند اخلاق و سیاست و نوع آن مطرح گردیده است. چرا که اخلاق یکى از زیر مجموعههاى دین محسوب مىگردد.
18. براى نمونه ر. ک: جمهوریت و نیز نوامیس و بلکه سایر رسایل افلاطون، کتابهاى سیاست و نیز اخلاق نیکوماخوس ارسطو که چند ترجمه تاکنون خورده است. مطهرى، در کتاب حکمت عملى خویش، از زیر مجموعه آشنایى با علوم اسلامى، به اخلاق افلاطونى (ص 197) و ارسطویى (ص 202) پرداخته است.
19. حکمت عملى، مطهرى، ص 215 و ص 210 و نیز ص 205 و ص 208 به ترتیب فلسفه، اخلاق و سیاست شکاکان و کلبیون.
20. چنان چه ویلیام تى. بلوم در کتاب نظریهها و نظام سیاسى خویش، همواره در صدد نمایش و نشان دادن این جریان در فلسفه و سیاست کلاسیک و مدرن و نمود جسارتهاى اخلاق گرایانه آن است. ر. ک: پیشین.
21. متعلق به پاپ گلاسیوس اول، قرن 5 م، ر. ک: مکتبهاى سیاسى، پاسارگاد، واژه آیین دو شمشیر.
22. ر.ک: فارابى، احصاء علوم؛ آراء اهل مدینه؛ سیاست مدنیه؛ تحصیل سعادت؛ تنبیه على سبیل السعاده و فصول منتزعه و خواجه نصیر، اخلاق ناصرى؛ اخلاق محتشمى؛ اوصاف اشراف و مصباح الهدایه و نیز امام خمینى(ره)، شرح جنود عقل و جنود جهل. آثارى چون کیمیاى سعادت، احیا علوم دین غزالى و معراج السعاده و مفتاح السعاده نراقیین نیز از این زمره مى باشند.
23. «نسبیت اخلاقى، نظر کسانى است که مىگویند: تصور خیر و شر نسبت به زمان و مکان متغیر است، بدون این که این تغییر با توأم با پیشرفت معینى باشد.» فرهنگ فلسفى، ص 631. نسبیت اخلاقى با نسبیت معرفتى و سیاسى پیوند داشته و به نسبیت مطلق تا حد شکاکیت، انکار و آنارشى یا نیهیلیسم و پوچ انگارى و درهم انگارى که همان آنارشیسم معرفتى (Agnosticism)، اخلاقى و سیاسى است، فرو مىرود.
24. براى نمونه، ر.ک: اشتراوس، مکتب فرانکفورت، فلسفه سیاسى چیست؟ نظریه و روش در علوم سیاسى. ویژه در مبحث علوم هنجارى، آثار میشل فوکو و آثار در مورد وى از جمله فوکو، پساساختارگرایى و پساهرمونتیک.
برگرفته از : فصلنامه علوم سیاسی، شماره 26
منبع: حوزه نت