هواپرستی= کوری

هواپرستی= کوری

مبارزه با نفس به تعبیر نبی اکرم(ص) جهاد اکبر است و صد البته میدانی بس سخت تر و طاقت فرساتر از جهاد اصغر.جهاد اکبر جهادی است مقدس و فضیلتی چون آن نیست. امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

لا فَضیلَهَ کالجِهادِ ، ولا جِهادَ کمُجاهَدَهِ اَلهَوی: فضیلتی چون جهاد نیست ، و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست(1).

قرآن تصریح می کند که باید جلوی نفس را گرفت و آن را از اینکه دنبال هوای خودش برود نهی کرد.قرآن از زبان یوسف صدیق نقل می کند: ” ما ابری نفسی ان النفس لاماره بالسوء»” (2)؛ من هرگز نفس خودم را تبرئه نمی کنم. ببینید یوسف چه می گوید، یوسفی که از خودش مطمئن است، در عین حال می گوید: ” «ان النفس لاماره بالسوء»” می خواهد بگوید دستگاه نفس انسان آنقدر پیچیده است که گاهی ممکن است در آن لایه دهمش چیزی باشد که انسان خودش نفهمد و لهذا می گوید من هرگز نفس خودم را تبرئه نمی کنم، و خصلت مؤمن این است که هیچگاه به نفس خود از نظر شرارت نکردن اعتماد نمی کند.

امیر المؤمنین، در یک عبارت کوتاه نتیجه پیروی از هوای نفس را کوری بیان می‌‌فرمایند: «الهَوی شَریکُ العَمی» :هوای نفس، باعث کوری دل و عقل و روح انسان است. کلام حضرت اشاره به آیه 23 سوره جاثیه دارد که می فرماید: آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند اورا با آگاهی گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده ای افکنده است؟! با این حال چه کسی می‌‌تواند غیر از خدا او را هدایت کند، آیا متذکر نمی‌شوید.(3)

درک حقایق و مفاهیم عالی بشر یا از راه گوش است یا از راه چشم. پذیرش و قبول آن دو در قلب است. اما انسانی که هوای نفس خود را اله خود قرار داده است، خدا بر چشم و گوش او مهر زده و اجازه نمی‌دهد که ببیند و بشنود. خدا بر قلب او نیز مهر زده اگر ببیند و بشنود هم اثر نمی‌پذیرد. اگر قلب انسان تعطیل شود عقل و فطرت نیز تعطیل می‌‌شود. چنین انسانی را غیر از خدا چه کسی می‌‌تواند هدایت کند آیا متذکر نمی‌شوید.

امام علی علیه السلام که اسد الله است در دو جبهه شیر خدا بود: یکی جبهه بیرونی و در میدانهای مبارزه که هر پهلوانی را به خاک می افکند. دیگری و از آن مهمتر جبهه درونی که بر خودش مسلط بود. اراده اش بر هر میلی، بر هر شهوتی، بر هر اندیشه ای حاکم بود. نمونه این حکومت بر نفس در جنگ خندق روی داد. زمانی که حضرت جوانی بیست و چهار پنج ساله بودند ،عمرو بن عمرود – دشمن بسیار نیرومند خودش- را به خاک می افکند، روی سینه اش می نشیند تا سرش را از بدن جدا کند. او به صورت علی علیه السلام تف می اندازد. طبعا علی جوان، ناراحت می شود. ولی موقتا از بریدن سر او صرف نظر می کند. چند لحظه ای قدم می زند، بعد بر می گردد. دشمن می گوید چرا رفتی؟ می گوید: برای اینکه اگر در آن حال سر ترا بریده بودم، به حکم خشم خودم بریده بودم نه برای انجام وظیفه ام و در راه هدفم و در راه خدا.

در پایان خاطره ای به نقل از علامه عسکری (ره) نقل می کنیم که نمونه ای از «تمرین مبارزه با هوای نفس» را نشان می دهد: مرحوم جدم آیت الله میرزا محمد تهرانی(ره) فرمود: شخصی آمده بود به مدرسه میرازی شیرازی و میهمان آنجا شد. برایش خربزه آوردند (آن زمان در سامرا خربزه های شیرینی بود که نظیرش را در جای دیگری ندیدم) مرحوم جدم فرمود: دیدم این شخص روی خربزه نمک ریخت و مشغول خوردن شد. اوقاتم تلخ شد که چرا این کار را کرد. لذا از او سوال کردم که چرا این کار را کردی؟ گفت: کنار حرم این خربزه ها را که دیدم هوس کردم بخورم ولی نخوردم چون که عمری است خلاف هوای نفسم رفتار کردم، در اینجا هم اگر نمی خوردم شما ناراحت می شدید،لذا نمک ریختم تا هم با هوای نفسم مخالفت کرده باشم و هم دعوت شما را پذیرفته باشم.(4)

……………………………………………………….

پی نوشت ها:

1-(تحف العقول ص 286).

2-(یوسف/ 53)

3- أَفَرَأَیتَ مَن اتَّخَذَ إلَهَهُ هَواهُ و أَضلَّهُ الله علی عِلْمٍ و خَتَم علی سَمعِهِ و قلبِهِ و جَعَلَ علی بَصَرِهِ غِشاوَهً فمن یهدیهِ من بعد الله أفَلا تتذکرون.جاثیه /23

4- کتاب مرزدار مکتب اهل بیت(ع)، محمد باقر ادیبی لاریجانی- ص 187

نوشته شده توسط :سید کریم قاسم زاده

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید