گاهی گفته می شود ، اگر ما هم از مواهب خدادادی بهره مند می شدیم هم چون علی می شدیم. اگر ما نیز عصمت داشتیم، مثل پیغمبران می شدیم. بنابراین انبیا و ائمه علیهم السلام در حقیقت امتیازی بر دیگران ندارند.
فیض روح القدس ارباز مدد فرماید *** دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
منظور از القای این شبهه این است که بگویند، اولاً این مطالب از اساس بی پایه و افسانه است، و بر فرض که درست باشد، برخورداری از این مواهب فضیلتی نیست، چرا که امری خارج از اختیار آنان است و اگر به ماهم عطا می شد، ما نیز مثل آنها می-شدیم. بنابراین برخورداری از این کرامات، افتخاری برای آنان محصوب نمی شود. از آن جا که این شبهه مکرّر مطرح می شود، مناسب است با تأمل بیشتر درمورد این گونه فضیلت ها، پاسخ هایی منطقی برای این گونه شبهه ها آماده کنیم. پاسخ اجمالی که برای این شبهه ارائه می شود این است که هرچند همه این مواهب خدادادی است، ولی جبرآور نیست. امتیاز این بزرگان این بوده که از مواهب الهی با «اختیار خود» کمال استفاده را کرده اند. دلیل اختیاری بودن نیز نمونه هایی از این مواهب است که به کسان دیگری –از جمله بلعم باعورا- داده شده، ولی نه تنها از آن استفاده نکردند، بلکه از آنها در راه باطل سوء استفاده نیز نمودند. نظیر این مسأله در خود ما، نعمت «عقل» است. عقل یک موهبت خدادادی و غیراکتسابی است که ما به کمک آن خوب و بد را از هم تشخیص می دهیم. اکنون سؤال این است که آیا اعطای این موهبت از جانب خداوند به ما، موجب سلب اختیاز از ما می-شود؟ آیا ما صرفاً به این دلیل که خوبی و بدی را درک می کنیم، حتماً کارهای بد را ترک خواهیم کرد؟ آیا صرف خوبی و بدی یا حتی میل به کارهای خوب، به این معنا است که انسان مجبور به انجام آن کار است؟ آیا چون انسان به طور فطری طالب راست گویی و درست کاری است، پس هرکس راست گو و درست کار است، مجبور است؟!
آیا درمورد گناهان و کارهای زشتی که هیچ گاه فکر انجام آنها به ذهن انسان خطور نمی کند، اجباری در کار است؟ تصور انجام بسیاری از کارهای زشت اساساً به ذهن انسان نیز خطور نمی کند؛ زیرا بعضی از کارها به اندازه ای زشت و پلید است که انسان از آنها متنفر است و هیچ گاه خیال انجام آنها را نیز نمی کند. آیا ممکن است کسی حتی تصور کند که برای یک با نجاست را غذای خود قرار دهد؟! حتّی فکر آن مشمئزکننده است. حال آیا این که انسان هیچ گاه برای خوردن نجاست اقدام نخواهد کرد، بدین معنا است که انسان در این کار مجبور است؟! روشن است که داشتن استعداد، فهم و گرایش به خیر و یا تمایل به انجام گناه، هیچ کدام انسان را مجبور به انجام آن نمی کند. فضیلت این است که هر کسی سرمایه های خدادادی را از قبیل علم، هوش، استعداد و مانند آنها را به بهترین وجه در راه تقرب به خدا و تکامل خود و خلق خدا به کار گیرد. اصل این سرمایه های خدادادی است. اما به کارگیری آنها تحت اختیار من و شما است؛ همان گونه که می توانیم از آنها در راه کمال استفاده کنیم، ممکن است با استفاده غلط از آنها در سراشیبی سقوط نیز قرار گیریم. هم چنین درست است که طفل یک ساله با مرد بیست ساله در فهم خوب و بد برابر نیستند، اما معنای این کلام آن نیست که چون عقل آن مرد بیست ساله کامل تر است، پس او مجبور به انجام کارهای خوب است. این مطلب در مقایسه افراد عادی و افراد نابغه نیز صادق است. برخی افراد از نبوغ خاصی برخوردار هستند و در سنین کودکی مطالبی را می فهمند که بسیاری از بزرگترها در سن چهل سالگی هم آنها را نمی فهمند. این افراد ممکن است استعدادهایی داشته باشند که افراد عادی در سنین بالا نیز از آنها برخوردار نباشند. اما برخورداری آنها از نبوغ و استعداد فوق العاده به معنای مجبور بودن آنها نیست. به تعبیر فنی و علمی، داشتن مبادی نفسانی برای انجام کار خوب بخشی از ماجرا است، اما به کارگیری آن قوه ها و استعدادها برای انجام کار خیر مطلبی دیگر است. استعدادها سرمایه های خدادادی است که من و شما هم از آن برخورداریم. مگر من و شما چه اندازه در داشتن همین مقدار از فهمی که داریم، اختیار داشته ایم؟ اصل«فهم» عطیه ای خدادادی است که به انسان داده شده، در حالی که به حیوانات، یا دست کم به بسیاری از آنها، چنین فهمی داده نشده است؛ اما آیا چون خدا این فهم را به ما داده است ما مجبور به انجام کارهای خوب هستیم؟! بهره مند بودن از نعمت «فهم» و وجود این مزیت و استعداد در انسان، زمینه اختیار را فراهم می کند. اگر انسان خوب و بد را نفهمد، چگونه می تواند بین انجام کار خوب یا ترک آن، یکی را انتخاب کند؟ بنابراین نمی توان گفت، چون خدا چنین مزیتی را به کسی عطا کرده است، پس او را مجبور ساخته است. پس از این مقدمه، اکنون به اصل شبهه بازگردیم. شبهه این است که درمورد کمالات و فضایل ، ائمه اطهار علیهم السلام یا انبیا علیهم السلام تنها دو حالت قابل تصور است: یا باید گفت این فضایل خدادادی است، که نتیجه آن این است که آنان مجبور به داشتن این فضایل هستند و برخورداری از آنها افتخار نیست و اگر این مزایا را به ما هم داده بودند ما نیز مثل آنها می شدیم! حالت دیگر این است که بگوییم این فضایل اکتسابی است؛ در این صورت چگونه می توان گفت: خدا ایشان را به گونه ای دیگر خلق کرده و برای آنها در اصل خلقت مزایایی قرار داده است؟ چگونه می توان گفت آن بزرگواران از نور آفریده شده اند، در کودکی بعضی مسایل را درک می کردند، روحشان صفا داشته، قلبشان نورانی بوده و یا این که خداوند ملکی را برای تربیت ایشان فرستاده است؟ با توجه به مقدمه ای که بیان کردیم پاسخ شبهه روشن می شود. خدادادی بودن این مواهب به این معنا است که اصل آنها خدادادی است. عقل، نورانیت، صفای روح و علم را خدا به آنان عطا کرده است، اما این به معنای مجبور بودن نیست.
نحوه استفاده از علم و نورانیت اختیاری است. خداوند به بعضی دیگر از افراد نیز مراتبی از این مزیت ها را داده است، اما آنها از این استعدادهای خدادادی سوءاستفاده کرده اند. اعطای مواهب از جانب خداوند براساس مصالح افراد است. از این رو کسانی که از چنین مواهبی برخوردار نیستند، به این دلیل است که داشتن آن استعدادها به مصلحت ایشان نیست و قدر آن را نمی دانند. چند نمونه از این قبیل را نیز خداوند ذکر کرده است تا بدانیم افرادی از این فضایل برخوردار شدند، لکن به دلیل سوءاستفاده از آنها، به بلایای عظیمی مبتلا گردیدند. اعطای این مواهب از جانب خداوند به افرادی خاص بدون حکمت نیست. اللهُ أَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ؛1 او بهتر می داند رسالت خود را به چه کسی بدهد و چه کسی لیاقت آن را دارد. بنابراین گرچه اصل این سرمایه ها از خدا است، اما لازمه آن، جبر نیست؛ چراکه به کارگیری این سرمایه ها و ذخایر و مواهب الهی، اختیاری است. خداوند درمورد یکی از افراد قوم حضرت موسی –که در روایات «بلعم باعورا» نامیده شده است- می فرماید: وَ اتلُ عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِی آتَیناهُ آیاتِنا فَانسَلَخَ مِنها…؛2 ما به بعضی از بندگان کرامت هایی عطا کردیم، مزایای خاصی را برای او قایل شدیم و افتخاراتی به او دادیم، فَانسَلَخَ مِنها؛ لکن از آنها عاری گشت. می فرماید «آیات» خود را به او عطا کردیم.
این تعبیری خاص است که مشابه آن درمورد انبیا و اولیا به کار می رود. اگر قرار بود جبر درکار باشد، با همان «آیات» به او رفعت می بخشیدیم و او را به مقامات عالی می رساندیم، وَ لکِنَّهُ أَخلَدَ إِلَی الأَرضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ؛ 3 ولی او این مواهب خدادادی را در خدمت هوای نفس خود قرار داد و از انها سوء استفاده کرد. فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلبِ؛4 به سبب این سوءاستفاده، نه تنها رفعت پیدا نکرد، بلکه تا حد یک سگ تنزل یافت. از این رو این گونه نیست که اگر خدا موهبتی را به کسی داد، او مجبور به استفاده نیکو از آن باشد. نحوه استفاده از موهبت ها اختیاری است. اگر خدا می خواست به اجبار همه انسان ها را هدایت کند قدرت چنین کاری را داشت» لَو یَشاءُاللهُ لَهَدَی النّاسَ جَمیعِاَ؛5 اگر خدا می خواست قطعاً تمام مردم را هدایت می کرد. اما انسان آفریده شده است تا با اختیار، مسیر خود را انتخاب کند. لَو شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الأَرضِ کُلُّهُم؛6 اگر خدا می خواست، کاری می کرد که همه مردم به اجبار ایمان بیاورند؛ اما چنین ایمانی ارزش ندارد. خلاصه این قسمت از بحث این شد که یک دسته از مواهب خدادادی امیرالمؤمنین علیه السلام در شخصیت ایشان تأثیری نداشته و تنها جنبه فضل و تشریفی داشته است. این دسته از فصایل محل بحث و اشکال نیست. دسته دیگر مواهبی هستند که در شخصیت آن حضرت مؤثر بوده اند؛ مثل نورانیتی که از آن برخوردار بودند و یا تربیتی که از روز اول تولد از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله دریافت کردند. خود حضرت در این باره می فرماید: من هنوز شیرخواره بودم که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله تکفل مرا به عهده گرفتند و با آب دهان خود، مرا تغذیه کردند.7 بحث و اشکال درباره این دسته از مواهب است. درمورد این گونه مواهب توضیح دادیم که گرچه اصل موهبت، خدادادی و غیراکتسابی است، اما استفاده از آن در اختیار خود شخص است. فضیلت حضرت علی علیه السلام این بود که به بهترین وجه از این موهبت استفاده کرد و سرسوزنی از آن را هدر نداد. ممکن نبود کسی بهتر از این از نعمت های خدا استفاده کند. البته اعطای آن مواهب از جانب خدا نشانه لیاقت آن حضرت بود، ولی پس از این که خدا آن فضایل را به ایشان داد، استفاده اختیاری و صحیح از آنها بود که درجات و مقام حضرت علی علیه السلام را بالا برد.
پی نوشت:
1. انعام (6)، 124.
2. اعراف (7)، 175.
3. همان، (176).
4. همان.
5. رعد (13)، 31.
6. یونس (10)، 99.
7. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 234 (مشهور به خطبه قاصعه).