آیا می توان گفت: کسی که یک روز روزه بگیرد یا یکبار در نماز جماعت با نیّت پاک و قلب پاک شرکت کند مؤمن است؟

آیا می توان گفت: کسی که یک روز روزه بگیرد یا یکبار در نماز جماعت با نیّت پاک و قلب پاک شرکت کند مؤمن است؟

آیا می توان گفت: کسی که یک روز روزه بگیرد یا یکبار در نماز جماعت با نیّت پاک و قلب پاک شرکت کند مؤمن است؟

ایمان و شناخت مؤمنان واقعی، یکی از مسائلی است که نه تنها جوانان، بلکه در میان اندیشمندان و فرهیختگان نیز مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است. بدیهی است که رجوع به منابع اصیل این مسئله مهم، روشنگر حقیقت آن می باشد، به عبارت دیگر مراجعه به رسول باطنی (عقل انسانی) و رسولان ظاهری (سخنان و رهنمودهای انبیاء و ائمه ـ علیهم السّلام ـ ) جایی برای شبهه در این موضوع باقی نمی گذارد.
بدین منظور در ابتدا به بررسی معانی و مراتب مختلف ایمان می پردازیم. سپس از کرامت الهی ـ که در سؤال عنوان شده ـ سخن به میان می آوریم و نهایتاً عنوان می کنیم که لازمه پذیرفتن اندیشه فوق، تن دادن به مسائلی است که عقلاً و شرعاً باطل می باشد.

بحثی کوتاه درباره‌ «ایمان»
ایمان، باوری مستحکم و «معرفتی است که به دل نشسته باشد و در قلب انسان وارد شده و وجود او را فرا گرفته باشد و به همین دلیل، به آن عقیده یا اعتقاد گویند.»[1] علامه طباطبایی در معنای ایمان می فرمایند: «ایمان اذعان (باور) و تصدیق به یک چیز است، به همراه التزام به لوازم آن.»[2] روشن است که وقتی انسان، مسئله ای را می پذیرد، به لوازم آن نیز تن می دهد؛ مثلا وقتی عزم سفر می کند، ناچار به مسافرت است و بدون مسافرت نمی تواند قصد خویش را عملی کند. کلام امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ می تواند مؤید این سخنان باشد. حضرت در تعریف ایمان فرموده اند: «الایمانُ معرفهٌ بالقلب، اقرارٌ باللسان و عملٌ بالارکان»[3] ایمان شناختن قلبی، اقرار زبانی و عمل کردن با اعضاء و جوارج است.
بنابر سخنان فوق، به نظر می رسد، تا عمل صالحی در کار نباشد، نمی توان ایمان واقعی را نتیجه گرفت، در واقع مؤمن واقعی کسی است که علاوه بر اینکه زباناً خود را مسلمان می داند، به شناخت احکام و قوانین اسلام بپردازد و آنها را عملی کند. بنابراین اگر تنها جزء کوچکی از این احکام و قوانین را عملی کند، به همان اندازه نیز مومن می شود.

کرامت الهی و معنای واقعی آن
خداوندی که خالق انسان است، بیش از همه و بهتر از همه، راه کمال او را می داند. بخاطر همین، احکام و تکالیف را خودش برای انسان فرستاده، تا انسان بتواند با عملی کردن آنها، خود را در مسیر کمال بیابد و نهایتاً به کمال حقیقی برسد؛ همانطور که طراح و مهندس یک ماشین غول پیکر صنعتی، دستور العملی برای بکارگیری آن تنظیم می کند که در صورت عملی نشدن، بهره و استفاده چندانی نمی توان از آن برد. حال اگر کرم و بزرگواری خداوند به معنای مذکور در سؤال باشد ـ که حتی با بجا آوردن یک نماز یا روزه با اخلاص بندگان را مؤمن تلقی می کند ـ مسائلی پیش می آید که عقلاً و شرعاً صحیح نمی باشد:
1. نقض غرض: بدین معنا که هدف و غرض خداوند از وضع احکام و تکالیف شرعی کمال انسانی است و با این معنای کرم، در واقع چنین فرض کرده ایم که خداوند از کمال صرف نظر کرده است، آنگاه تمامی احکام و قوانین الهی لغو و بیهوده تلقی می شود و روشن است که خداوند مرتکب محال نمی شود.
2. در این صورت عدل خداوند مخدوش می شود و فرض فوق با عدالت الهی ناسازگار است؛ بدین بیان که لازمه‌ این معنای کرم این است که مثلا خوارج ـ که به زعم خودشان بسیاری از عمرشان را صرف عبادت و نماز و روزه کرده بودند ـ با حضرت علی ـ علیه السّلام ـ (که با آنها به مبارزه برخاست) مساوی باشند و بدیهی تر از بدیهی است که ایمان حضرت علی ـ علیه السّلام ـ با ایمان خوارج اصلاً قابل مقایسه نمی باشد و به بیان دیگر، خوارج اصلاً دارای ایمان نبودند، تا بتوان آنها را با دیگری مقایسه کرد. روشن است که خداوند، خوارج را مشمول کرم خویش قرار نمی دهد و آنها را نمی بخشد.
فرض کنیم کودکی، بی ادبی و بی احترامی را رفتار دائمی خویش قرار داده است؛ روشن است که در این صورت اگر والدین او به تادیب وی نپردازند، در حق او کرامت روا نداشته اند؛ بلکه او را از کمالی به نام ادب محروم کرده اند. خداوند هم اگر کرامت را همیشه و در مورد هر کس به کار بگیرد، در واقع شخص را از کمال، محروم کرده است و مثل روز روشن است که او هدفی والاتر از تکامل ندارد و هرگز بندگان را از این مهم محروم نمی کند.
علاوه بر اینها می دانیم که انسان موجودی، کمال جو است و نسبت به هر چیز به برترین و بهترین نوع می نگرد. پس روش انسانی، در مورد ایمان نیز چنین است؛ یعنی انسان که می داند ـ فرضاً ـ خداوند با کرمش حتی با یک نماز هم او را به همان اندازه مؤمن تلقی می کند؛ به همین مختصر بسنده نمی کند و در صدد بر می آید که با انجام تمامی تکالیف الهی، قدم در مسیر طولانی ایمان بگذارد و نهایتاً خود را به قله بلند و رفیع ایمان برساند؛ تا بدین وسیله بتواند کمال واقعی را بیابد.
نتیجه آن که انسانی راه سعادت و هدایت را می پیماید که همواره مؤمن و متعبد به خدا و دستورات او باشد؛ چرا که مؤمن واقعی کسی است که به جز اطاعت محض از دستورات الهی در تمام عمر، به هیچ چیز دیگر راضی نیست.

پی نوشت ها:
[1] . فعالی، محمد تقی، ایمان و چالشهای معاصر، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه‌ علمیه، 1381، ص 26.
[2] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج15، ص 6.
[3] . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات شریعت، چاپ اول، 1379، ص 676.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید