با توجه به عدم نیاز خدا به عبادت ما حقیقت و فلسفه­ ی عبادات چیست؟ وظیفه اصلی ما در برابر خدای بزرگ چیست؟

با توجه به عدم نیاز خدا به عبادت ما حقیقت و فلسفه­ ی عبادات چیست؟ وظیفه اصلی ما در برابر خدای بزرگ چیست؟

با توجه به عدم نیاز خدا به عبادت ما حقیقت و فلسفه­ی عبادات چیست؟ وظیفه اصلی ما در برابر خدای بزرگ چیست؟

آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تکوین و تشریع) برای عبادت است. خداوند می‎فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[1] هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است. کارنامه همه انبیا و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً اََنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ أجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»[2] پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است. روشن است که خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد چرا که، فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ[3] پس همان خداوند از همه شما ها بی نیاز است پس بی تردید سود عبادت، به خود پرستندگان بر می‎گردد.[4] مرحوم علامه طباطبائی (ره) در تفسیر آیه وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[5] می‎فرمایند: « اى تعالى انسان را آفرید تا پاداش دهد، و معلوم است که ثواب و پاداش عاید انسان مى‏شود، و این انسان است که از آن پاداش منتفع و بهره‏مند مى‏گردد، نه خود خدا، زیرا خداى عز و جل بى نیاز از آن است. و اما غرضش از ثواب دادن خود ذات متعالیش مى‏باشد، انسان را بدین جهت خلق کرد تا پاداش دهد، و بدین جهت پاداش دهد که اللَّه است. پس پاداش کمالى است براى فعل خدا، نه براى فاعل فعل که خود خدا است، پس عبادت غرض از خلقت انسان است، و کمالى است که عاید انسان مى‏شود، هم عبادت غرض است و هم توابع آن- که رحمت و مغفرت و غیره باشد. و اگر براى عبادت غرضى از قبیل معرفت در کار باشد، معرفتى که از راه عبادت و خلوص در آن حاصل مى‏شود در حقیقت غرض أقصى و بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است»[6] شهید مطهری(ره) در بیان مفهوم عبادت می‌فرمایند: «شناخت خدای یگانه به عنوان کاملترین ذات با کامل‌ترین صفات، منزه از هرگونه نقص و کاستی و شناخت رابطه او با جهان که آفرینندگی و نگهداری و فیّاضیّت، عطوفت و رحمانیت است، عکس العملی در ما ایجاد می‌کند که از آن به «پرستش» (یا عبادت) تعبیر می‌شود. پرستش نوعی رابطه خاضعانه و ستایشگرانه و سپاسگزارانه است که انسان با خدای خود، برقرار می‌کند. این نوع رابطه را انسان تنها با خدای خود می‌تواند برقرار کند و تنها در مورد خداوند صادق است.»[7] و نیز علامه طباطبایی(ره) در بیان حقیقت عبادت می‌فرمایند: « حقیقت عبادت این است که بنده، خود را در مقام ذلت و عبودیت واداشته، رو به سوى مقام رب خود آورد. و همین، منظور آن مفسری است که عبادت را به معرفت تفسیر کرده، مى‏خواهد بگوید: حقیقتش آن معرفتى است که از عبادت ظاهرى به دست مى‏آید. پس غرض نهایى از خلقت همان حقیقت عبادت است، یعنى این است که بنده از خود و از هر چیز دیگر بریده، به یاد پروردگار خود باشد، و او را ذکر گوید.[8] از آن‌چه گفته شد نتیجه می‌شود که وظیفه اصلی ما چیزی خارج از هدف اصلی خلقت نیست که آن عبارت است از عبودیت و بندگی کامل خداوند متعال.
آنچه تصویری روشن‌تر و کامل‌تر از عبادت به دست‌ ما می‌دهد، این است که بدانیم حس عبادت و پرستش با خمیر مایه و سرشت انسان عجین شده است و «پرستش جزئی از وجود و کشش فطری انسان است. این روح پرستش که در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» می‌رسد، گاهی انسان در سایه‌جهل یا انحراف به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت‎ها کشیده می‎شود.
انبیا، برای ایجاد حس پرستش نیامده‎اند، بلکه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است. علی ـ علیه السّلام ـ می‎فرمایند: «فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً بالحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَهِ الاَوْثان الی عبادَتِهِ» خداوند، محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به حق فرستاده تا بندگانش را از بت پرستی به خدا پرستی دعوت کند.[9] بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت می‎کند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد.[10]»
شهید مطهری (ره) با تعابیری رسا و گویا در بیان چرایی عبادت آورده‎اند: «اگر ما عبادت کنیم، این عبادت ـ که مکرر هم هست و مخصوصاً در باره نماز بیشتر صدق می‎کند ـ برای چیست؟ برای اینکه ما همیشه یادمان باشد که بنده هستیم و خدایی داریم. گاهی افرادی سؤال می‎کنند فایده نماز خواندن ما برای خدا چیست؟ برای خدا چه فایده‎ای دارد که من نماز بخوانم؟ دیگری می‎گوید: شما می‎گویید من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگی کنم؛ مگر خدا نمی‎داند که من بنده‎اش هستم که مرتب بروم آنجا بایستم اعلام بندگی کنم، تعظیم کنم، چاپلوسی کنم تا خدا یادش نرود که چنین بنده‎ای دارد. پس عبادت کردن برای چیست؟ خیر، نماز برای این نیست که خدا یادش نرود چنین بنده‎ای دارد، نماز برای این است که بنده یادش نرود خدایی دارد؛ نماز برای اینست که ما همیشه یادمان باشد که بنده هستیم، یعنی چشم بینایی در بالای سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ یادمان نرود به موجب اینکه بنده هستیم خلقت ما عبث نیست؛ بنده هستیم پس تکلیف و وظیفه داریم.[11]»
ایشان در قسمت دیگری از این کتاب آورده‎اند: «بوعلی سینا، این فیلسوف بزرگ اسلامی، می گوید: برای زندگی اجتماعی بشر ضرورت دارد که خدای خودش را بشناسد و پس از شناسایی متوجه بشود که از جانب آن خدا قانون عادلانه‌ای برای زندگی بشر وجود دارد و باز واجب و لازم است عبادت وجود داشته باشد، عبادت هم تکرار بشود تا همیشه انسان یادش باشد که بنده است و خدایی دارد. وقتی که این تذکر و تلقین در روحش وجود داشت، جلو معصیت و گناه او را می‌گیرد. می‌خواهد ظلم کند، نماز می‌آید جلو چشمش مجسم می‌شود، می‌گوید که تو اعلام عبودیت کردی، تو که گفتی من رها نیستم (پس چرا می‌خواهی ظلم کنی؟) در اینجا چه قانونی دارد؟ می‌گوید: «و فرضت علیهم بالعباده المفروضه بالتکریر» به این جهت عبادت واجب شده است تا در روح انسان چنین نیرویی پیدا بشود که در اثر این نیرو که تجدید عهد با ایمان است دایماً ایمانش تجدید بشود و این ایمان مانع گناه کردن بشود».[12] با توجه به آن چه ذکر شد، مهمترین فلسفه عبادات که در بین همه آنها مشترک است تسلیم بودن در برابر خداوند و زنده نگهداشتن ذکر و یاد او در دلهاست. اما هر کدام از عبادات به طور خاص نیز دارای فلسفه و آثاری می‌باشند که در قرآن و روایات به برخی از آنها اشاره شده است؟ مثلاً قرآن درباره نماز می‌گوید: نماز انسان را از فحشاء و منکر باز می‌دارد.[13] در جای دیگر می‌فرماید: نماز را برای یاد و توجه به من بپادار.[14] و در[15] درباره روزه می‌گوید: روزه بر شما واجب شد، تا آن که اهل تقوا شوید.[16] درباره زکات می‌گوید: از مردم و اموالشان زکات بگیر، تا آن را (از روح بخل و دنیا پرستی) پاک کنی.[17] اما حدیث: از میان انبوه احادیث این موضوع، تنها به چند جمله از یکی از سخنان امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در نهج البلاغه[18] اشاره می‌کنیم: «فرض الله الایمان تطهیراً من الشرک و الصلوهَ تنزیهاً عنِ الکِبر و الزکاه تسبیباً للرزق…» خداوند، ایمان را برای پاکسازی از شرک، واجب ساخت و نماز را برای پاک ساختن از تکبر، و زکات را به عنوان سبب سازی برای رزق و روزی و…»[19] البته ضرورت و وجوب عبادت را عقل ما نیز درک می‌کند؛ چرا که پس از اعتقاد به وحدانیت خداوند و درک رابطه و نسبت بین خود و خدا، که او خالق است و مولا و ما مخلوقیم و عبد؛ او مالک است و غنی و ما مملوکیم و فقیر، او عظیم است و قوی و ما حقیریم و ضعیف. عقل حکم می‌کند که خدا را به عنوان قدرت مطلق عالم و منشأ تمام خیرات و خوبی‌ها تعظیم نمائیم و او را بپرستیم و خاضعانه بر آستان او سرفرود آوریم.

پی نوشت ها:
[1]. ذاریات/ 56.
[2]. نحل/ 36.
[3]. زمر/ 7.
[4] . قرائتی، محسن، کتاب پرتوی از اسرار نماز، ص 15.
[5]. ذاریات/ 56.
[6] . طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر همدانی، قم، انتشارات اسلامی، پنجم، 1374ه.ش، ح18، ص579-580.
[7] . طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 36، ص 302.
[8] . طباطبایی، ترجمه المیزان، ج18، ص582.
[9]. نهج البلاغه، خطبه­ی 147.
[10] . قرائتی، کتاب پرتوی از اسرار نماز، ص 17.
[11] . مطهری، مرتضی، آزادی معنوی، انتشارات صدرا، 1378، ص 109.
[12] . همان.
[13]. عنکبوت/ 45.
[14]. طه/ 14.
[15]. رعد/ 28.
[16]. بقره/ 183.
[17]. توبه/ 103.
[18]. نهج البلاغه،حکمت 244، فیض الاسلام.
[19] . قرائتی، محسن، پرتوی از اسرار نماز، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369، ص 70.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید