ستایش ها ونکوهش های بی مورد

ستایش ها ونکوهش های بی مورد

نویسنده:سید جعفر ربانی

ستایش ها ونکوهش های بی مورد از یک سو، درقرآن و جوامع روایی به تفصیل بیان شده واز سوی دیگر، آثار تخریبی آن برای جامعه بر کسی پوشیده نیست.
درنگاه اول می توان ستایش ها را به احکام پنج گانه تقسیم کرد:
1. واجب: آن درموردی است که مؤمن یا یکی از مسلمات دینی، مورد هجو وهجوم دشمن قرار گیرد که واجب است درمقام دفاع برآییم.
2. حرام: ستایش حرام، تمجید از فاسق وکافر و روش ناپسند است.
3و4. مستحب ومکروه: ستایش های مستحب ومکروه، همان دومورد فوق است، ولی به سر حد لزوم وحرمت نرسیده است.
5. مباح: مباح درصورتی است که هیچ یک از موارد چهارگانه بالا صورت نگیرد.
به مقتضای اینکه هر چیزی را از ضد آن می توان شناخت، نکوهش نیز به احکام پنج گانه بخش پذیر است.
اینک به فضل خداوند، به سرفصل هایی درزمینه ستایش ها ونکوهش های بی مورد اشاره می کنیم.

مدح ستمگر

امام صادق (ع) فرمود:
«من مدح سلطاناً جائراً او تخفف وتضعضع له طمعاً فیه کان قرینه فی النار؛ (1) کسی که حاکم ستمگری را مدح کند وخود را در مقابل او کوچک شمارد، همنشین وی درآتش خواهد بود».
بدیهی است که ثنای ظالم گفتن، چنانچه منجر به شوکت ظلم گردد، خود نوعی گرایش به ظالم است که قرآن مجید با جمله (ولا ترکنوا الی الذین ظلموا) (2) خط بطلان بر آن کشیده است.
امام ششم (ع) می فرماید:
«لا تعنهم علی بناء مسجد؛ (3) ظالمین راحتی در ساخت مسجد یاری نکنید».
امام صادق (ع) از قول پیامبر خدا(ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود:
«احثوا فی وجوه المداحین التراب؛(4 ) به چهره ستایشگران (ظالم) خاک بپاشید».
بله، تنها جایی که مدح ظالم جایز شمرده شده، «تقیه» است، اما به شرط اینکه واقعاً حالت تقیه باشد، نه اینکه تقیه، دستاویزی قرار گیرد وبدین بهانه از هر جباری ستایش شود. شاهد براین سخن، این روایت است: درست بن ابی منصور می گوید: همراه کمیت من زیاد در خدمت امام کاظم (ع) بودم. امام (ع) به کمیت فرمود: تو این شعر را در مدح بنی امیه گفته ای؟
فالان صرت الی امیه
والامور لها مصایر؛
«من به سوی بنی امیه رفتم وهر چیزی بازگشتی دارد.»
کمیت عرض کرد:
«جانم فدایت! من از ایمان خود دست برنداشته ام؛ بلکه از موالیان شما وهجو کننده دشمنانتان هستم، ولکن آنچه گفتم از روی تقیه بود!».
حضرت که ملاحظه نود این مورد جای تقیه نبوده(زیرا خطری کمیت را تهدید نمی کرده)؛ فرمود:
«اما لئن قلت ذالک ان التقیه تجوز فی شرب الخمر؛(5) اگر تقیه دراین موارد جایز باشد، پس نوشیدن شراب هم به خاطر تقیه جایز خواهد بود.»
گویا کمیت گمان می کرد به دست آوردن دل دیگران، خود نوعی تقیه است (گر چه تهدیدی متوجه شخص نباشد) وبدین سبب آن اشعار را در ستایش بنی امیه گفته بود.ولی امام کاظم (ع) با رد این تفکر، مورد تقیه را بیان نموده ولزوم جدا سازی صف حق از باطل را به وی گوشزد فرمود.
آیت الله ناصر مکارم شیرازی دراین مورد می گوید:«کمیت، معروف به موالات اهل بیت(ع) ویاورآن بزرگواران با قلب وزبان خود بود، ولی پس از گفتن این شعر درمدح امیه، چنین عذر آورد که این فقط ستایش زبانی وبرای حفظ ظاهر بوده است، ولی امام (ع) عذر او را نپذیرفت وفرمودند که اگر باب تقیه این قدر وسیع باشد، هر چیزی حتی شرب خمر (که همه مسلمان ها حرمت آن را قبول دارند)، جایز خواهد شد، با اینکه جایز نیست.
پس این سخنان جایز نیست واگر هم جایز باشد، در شرایط وظروف خاصی که خطر (برای اصل دین یا خطر برنفس) وجود دارد، جایز است، نه دراین مورد که کمیت دهان به مدح امیه بازکرده است وبدین سبب، مورد عتاب امام قرار گرفت.
وقتی تقیه کردن درستایش ظالمین درمثل این شعر جایز نباشد، درنظایر آن هم جایز نخواهد بود؛ یعنی هر سخنی که کلمه ی کفر وپرچم های گمراهی را تقویت کند وسبب شود «هدایت» مخفی وحق وباطل بر بسیاری از مردم مشتبه گردد، مخصوصاً تأثیر گذارانی که سخن آنها مستند بر رفتار مردم است؛ پس تقیه دراین موارد حرام است».
درپایان ایشان هماهنگی با فقها را دراین زمینه لازم دانسته، می گوید:
«تشخیص این ظروف (جواز وعدم جواز تقیه)
دربیشتر موارد با فقهاست؛ زیرا این گونه چیزها نیازمند تتبع در ادله شرعی است و آگاهی از مذاق شارع ومحتوای احکام شرع را می طلبد».(6)

ستایش اهل معصیت

دیگر از ستایش های باطل، مدح اهل معصیت وگناهکاران است که در واقع، نوعی تمجید از گناه است؛ چرا که خود ثنا خوانی، نوعی الگو دهی است. وقتی فاجران مدح شوند، قبح گناه ریخته خواهد شد، بلکه به عنوان «مد» ونشانه پیشرفت جلوه می کند.پیامبرخدا (ص) فرمود: «اذا مدح الفاجر اهتز العرش وغضب الرب؛(7) آن گاه که گنه کاری ستایش شود، عرش خدا به لرزه در می آید وخداوند عضب می کند.»
فریاد امام سجاد (ع) بر سر سخنران مسجد اموی نیز از همین رو بود. آن گاه که آن خطیب لب به مدح وثنای یزید وسایر بنی امیه وبدگویی از علی (ع) و اولاد ایشان گشود، حضرتش چنین فرمود:
«ویلک ایها الخاطب ! اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق فانظر مقعدک من النار؛ ای خطیب! رضایت مخلوق را به خشم خالق خریدی؟ پس منتظر جایگاه خود در آتش باش!».
سپس امام سجاد(ع) خطاب به یزد فرمود:
«یا یزد اتاذن لی ان اصعد هذه الاعواد فاتکلم بلکام فیه رضا الله و رضا هولاء واجر و ثواب؛(8) ای یزید! آیا اجازه می دهی من بالای این چوب ها (منبر)! بروم و سخنی بگویم که موجب رضایت خدا وخرسندی حاضران در مجلس ونیز موجب اجر وثواب باشد؟»
دراینجا اذعان می داریم که از بارزترین مصادیق مدح اهل فجور، ستایش کردن کافران است؛ چرا که معصیت آنها درمرحله اعتقاد وعمل است وستایش والگو سازی از آنها، چه بسا اثر تخریبی درارکان باورهای دینی داشته باشد.
جایزه دادن، برگزاری مراسم بزرگداشت، تعریف وتمجید کردن، وگل انداختن به گردن کفار ومنافقان وظالمان وکسانی که آشکارا معصیت می کنند، نوعی انحراف فرهنگی والگو سازی منفی درجامعه است.

ستایش یا تملق

از جمله ستایش های نکوهیده، زیاده روی درمدح است؛ یعنی مدحی که به دور از واقعیت موجود باشد. این گونه تمجید در بعضی موارد نه از سر عمد وقصد، بلکه از روی جهل ونادانی صورت می گیرد، ولی عالمان باید جلو این گونه ستایش ها را بگیرند تا ستایشگران از مدار حق خارج نشوند. کافی است در این زمینه به ماجرای خورشید گرفتگی و رحلت ابراهیم فرزند پیامبر (ص) نظری بیفکنیم.
آن گاه که بعضی از ناآگاهان این دو ماجرا را به یکدیگر مربوط و گرفتن خورشید را نتیجه درگذشت ابراهیم دانستند وبا این بیان به مدح و ثنای رسول خدا (ص) لب گشودند. ولی از آنجا که مبنای نبوی بر صداقت وعدم خروج از مدار حق است، پیامبر خدا (ص) ضمن خطبه ای این مدح نابجا را مردود دانسته، فرمودند:
«ان الشمس والقمر آیتان من آیات الله لا یخسفان لموت احد ولا لحیاته،(9) خورشید وماه دو نشانه ازنشانه های خداوند اند وبرای مرگ و حیات کسی نمی گیرند».
غلو نیز بخشی از مجموعه ستایش های افراط آمیز است وبدین سبب، امامان شدیدترین برخورد را با غالیان داشتند ودر برخی موارد، دستور نابودی
آنها را صادر کردند؛ چرا که غلو مخرب ترین اثر را در باورهای درست دارد واز سوی دیگر بهانه های بزرگ را دراختیار دشمنان قرار می دهد. به عنوان نمونه، فارس بن حاتم قزوینی که مدعی خدایی امام هادی (ع) بود، به فرمان حضرت هادی (ع) وبه دست ابوجنید به قتل رسید.(10)
امام حسن عسکری (ع) فرمود:
«من مدح غیر المستحق فقد قام مقام المتهم؛(11) کسی که غیر شایسته را مدح کند، در جایگاه اتهام زننده قرار گرفته است».
این بدان سبب است که تا ستایش کننده ی متملق، انگیزه های منفی وانحرافی نداشته باشد، زبان به تمجید باز نمی کند.
باید اذعان کنیم که دراین زمینه فرقی بین تبلیغ مذاهب، مکاتب، روش ها، «اشخاص» و اشیا نیست. بنابراین تبلیغ بیش از اندازه درمورد کارآمدی یک کالا نیز مشمول این سخن خواهد بود. بدین سبب، رسول خدا (ص) فرمود:
«من باغ واشتری فلیحفظ خمس خصال والا فلا یشترین ولا یبیعن: الرباء والحلف، وکتمان العیب، والحمد اذا باع، والذم اذا اشتری؛(12) کسی که معامله می کند، باید مواظب پنج نکته باشد،و گرنه معامله را رها کند: ربا، قسم خوردن، مخفی کردن عیب کالا، تعریف وستایش کالا وقتی می خواهد آن را بفروشد، مذمت کردن کالا وقتی که می خواهد آن را بخرد.»
آری، اینها آداب معاملات است که متأسفانه مشاهده می شود گاهی درمعاملات ما متروک واقع شده اند واحیاناً از طریق رسانه ها انعکاس می یابند.
باید توجه داشت مطبوعات وصدا وسیما حق ندارند فقط به صرف دریافت حق تبلیغ ونشر وچاپ، از هر کس وهر کار هر کالایی تبلیغ وتمجید کنند وارزش کاذب بیافرینند.
امیر مؤمنان (ع) فرمود:
«معاشر التجار! تجنبوا خمسه اشیاء: مدح البائع، وذم المشتری،والیمین علی البیع، وکتمان العیب،والریا، یصح لکم الحلال وتخلصوا بذلک من الحرام؛(13) بازرگانان! از پنج چیز دوری گزینید: فروشنده کالا را ستایش کردن، خریدار کالا را نکوهش کردن، قسم خوردن درمعامله، مخفی کردن عیب متاع وگرفتن ودادن ربا. درصورت پرهیز است که حلال به دست می آورید واز حرام خلاصی می یابید».
به دنبال این روایات، فقها نیز درکتب فتوایی خود همین موارد را جزء آداب معامله به حساب آورده اند و طبق این روایات فتوا داده اند؛ مثلاً شهیدین می فرمایند:
«چهارم از آداب معامله، این است که متاع خود را خارج از متعارف تزئین نکند(که خود عملاً نوعی ستایش بی مورد است) . پنجم از آداب، این است که اگر درکالای عیبی وجود دارد، به مشتری اعلام کند… دهم، این است که کالای خود را ستایش و کالای طرف مقابل را نکوهش نکند».(14)
همه ستایش های دروغین از منظر ادیان الهی، نکوهش شده اند؛ بلکه آن را نوعی دشمنی یاد کرده اند. ابن ابی الحدید(م 656ق.) ازجمله حکمت های منسوب به امیر مؤمنان (ع) را این سخن والا برمی شمرد:
«من مدحک بمالیس فیک من الجمیل وهو راض عنک، ذمک بما لیس فیک من القبیح وهو ساخط علیک؛ (15) کسی که درحال رضایت ازتو ستایش توخالی می کند، همو درحال خشم زشتی هایی را که درتو نیست، به تو نسبت می دهد ونکوهش بی مورد می کند».
این حقیقت در روایات دیگر نیز تأیید شده ؛مثلاًً همین مضمون از علی (ع) نقل شده:
«من مدحک بما لیس فیک فهو خلیق ان یذمک بما لبیس فیک؛(16) کسی که تو را ثنای بی مورد می گوید، همو نکوهش بی موردت خواهد کرد».
بلکه درفرهنگ علوی، تعریف های تملق گونه، تمسخر محسوب می شود: «من اثنی علیه بما لیس فیه سخر به»، «من مدحک بما لیس فیک فهوذم لک ان عقلت»، «مادح الرجل بما لیس فیه مستهزء به».(17)
درهمه این بیانات، امیر مؤمنان (ع) این گونه ستایش ها را نوعی مسخره کردن می شمارد.
تملق کنندگان برای رضای خدا تملق نمی کنند، بلکه برای پاداش واجر دنیوی زبان به
چاپلوسی می گشایند واگراین توقع آنان بر آورده نشود، شروع به بد زبانی وهتاکی می کنند که دقیقاً به همین نکته نیز دربیان علی بن ابی طالب (ع) اشاره شده و حضرتش می فرماید:
«مادحک بما لیس فیک مستهزء بک فان لم تسعفه بنوالک بالغ فی ذمک وهجائک؛(18) چاپلوسی، مسخره ات می کند. پس اگر با پاداش وهدیه، حجات او را بر آورده نسازی، همه تلاش خود را در هجو ونکوهش تو به کار می بندد».
متأسفانه شعر بعضی شعرا، چه درمدح و چه در قدح، به دور از واقعیت ها وازجاده ها حقیقت گرایی خارج است؛ زیرا پیداست که شعرا به مبالغه گویی عادت دارند وگاهی شخصی را بیش از آنچه مستحق است، ستایش می کنند، تا بدان حد که در بعضی موارد به کفر منجر می شود. حتی درمدح پیامبر(ص) نیز نباید از حد فراتر رفت.(19) وشاید بدین سبب است که شاعران در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته اند.
چنانچه ستایش های تملق آمیز کالبد شکافی شود، این واقعیت به دست می آید اصولاً چاپلوسی، استقلال شخصیتی ندارد وبر یک مدار پابرجا نیست. او به دنبال منافع خود است.

نفاق

مورد دیگر از ستایش های مذموم، مدح وثنای نفاق گونه است که درخصوص شخص، او را تمجید و درغیاب او، نکوهش کنند.این همان روش منافقین است که خداوند در سوره منافقین گوشزد کرده ومردم را از این «خطر نرم» که ممکن است دامن گیر حکومت وجامعه اسلامی شود، برحذر داشته؛ قرآن دراین زمینه می فرماید: (اذا جائک المنافقون قالو نشهد انک لرسول الله)(20)؛
منافقان هنگامی که نزد پیامبر(ص) می آمدند، می گفتند: گواهی می دهیم که تو رسول خدایی. ولی این ستایش آنان به عنوان یک مدح مذموم در قرآن مطرح می شود؛ چرا که از سر نفاق است. اینان همان هایی هستند که وقتی نزد شیاطینی از جنس خود می روند، می گویند:( انا معکم انما نحن مستهزئون )؛ (21) «…ما، مؤمنان را مسخره می کنیم».
پس قرآن بنا ندارد که هر مدحی را در مورد رسول خدا(ص) یا مسلمان ها، تأیید کند.
پیامبر (ص) فرمود:
«من مدح اخاه المؤمن فی وجهه واغتابه من ورائه فقد انقطع ما بینهما من العصمه؛(22 ) کسی که از برادر مؤمن خود درحضورش تعریف گوید، ولی پشت سر او را غیبت کند، پیوند خود رابرهم زده است».
ستایش های منافقانه چنانچه درعرصه سیاست وحکومت اسلامی پدیدار شود، می تواند مخرب ترین سلاح دشمن باشد؛ چرا که در زوایای اذهان مسلمین رسوخ می کند و «براندازی نرم» را در پی خواهد داشت وبدین سبب، هم قرآن خطر منافقین را مکرراً تذکر داده وهم رسول خدا(ص) در اواخر عمر شریفشان مردم را از این خطر به طور مداوم آگاه می ساخت.
گاهی کف زدن بی جا، صلوات بی جا، احترام بی جا، تبریک وتهنیت بی جا، نوعی مدح و ثنای نامشروع و انحراف اخلاقی واجتماعی را در پی دارد. گاهی هم کاری به ظاهر اسلامی و ارزشمند است، اما هدفی ضد اسلامی دارد. تکبیرهای بنی امیه به هنگام دیدن سر امام حسین (ع) از همین قبیل است. آیا این تکبیرها حقیقتاً ستایش خداوند بود یا کوبیدن خدا؟ دراین زمینه این ماجرا شنیدنی است:
خالد بن غفران (از بزرگان تابعین) وقتی سر مقدس امام حسین (ع) را در شام وبر سر نیزه مشاهده کرد، خود را از چشم دوستانش مخفی کرد. پس از یک ماه جستجو او را یافتند واز علت عزلت وی سؤال کردند. او پاسخ داد: مگر نمی بینید چه برماوارد شده؟ آن گاه اشعاری را سرود که یکی از ابیاتش این است :
ویکبرون بان قتلت وانما
قتلوا بک التکبیر والتهلیلاً(23)
«ای حسین! بنی امیه به خاطر کشته شدن تو، «تکبیر» گفتند، ولی با این کارشان، تکبیر وتهلیل (لا اله الا الله ) را نابود ساختند».
بنابراین، گاه تکبیر که بهترین ستایش الهی است، مخرب ترین وسیله وکارآمدترین ابزار برای نابودی تکبیر وتوحید می شود.

عالمان فاسد

از سوی دیگر، افشای انحراف عقیدتی یا سیاسی واخلاقی که سبب انحراف جامعه ی اسلامی شود، ضروری است ودراین موارد باید عاملان آن نکوهش شوند ورسوا گردند.
باید با کمال تأسف اذعان کنیم که بهره گیری دشمن از عالمان دنیا طلب، پیوسته اهرمی در محور «دین علیه دین» به شمار می رفته است. سیره بزرگان دین وعالمان هشیار براین بوده است که پیوسته ازهمه خادمین دین وعلما ستایش می کرده اند، اما اگر انحرافی را دریکی از آنان مشاهده می کردند، ابداً با تذکرات ونصایح سعی در هدایت او داشتند و چنانچه او را بر گمراهی خود معاند و لجوج می یافتند، مذمت ونکوهش وی را آغاز می کردند تا انحرافی درمردم به وجود نیاید. نمونه آن، ابوجعفر شلمغانی است که درعصر غیبت صغرا وهمزان با حسین بن روح (نایب
خاص امام زمان (عج) می زیست. شلمغانی کتاب ها نوشت وخدمات ارزنده به عالم تشیع ارائه داد ودر نقش یک عالم بزرگ شیعه مورد توجه مردم و دانشمندان شیعه واقع شد، اما پس از آن که افکار وحرکات ناپسندی از وی پدیدار گشت وبه حسین بن روح، نایب خاص حضرت حجت (ع) حسادت ورزید، توقیع شریف از ناحیه مقدس ظاهر شد وهمه دانشمندان شیعه از وی دوری گزیدند وحتی کتاب ها ونوشته های او را کنار گذاشتند وآغاز به مذمت ونکوهش وی کردند. براثر این شدت عمل ها بود که وی از جامعه شیعه طرد و سرانجام کشته شد.(24)

کدام گزارش

اینکه با توجه به کدام منبع وکدام گرایش انسان ها ستایش ونکوهش شوند، درخوردقت است؛ چرا که هر مصدر ومنبعی قابل اعتماد نیست. امیرمؤمنان (ع) درنامه ای به حارث همدانی مرقوم می فرماید:
«ولا تحدث الناس بکل ما سمعت فکفی بذلک کذبا؛ آنچه را شنیدی، برای مردم بازگو مکن که این برای دروغ گویی، کافی است».
ودرحدیث دیگری فرمود: «ولا ترد علی الناس کل ما حدثوک به فکفی بذلک جهلاً؛(25) واز طرف دیگر آنچه را مردم برایت بیان کردند، رد نکن که این برای جهل تو کافی است».
به همین علت است که امامان معصوم (ع) در رجوع به راویان هشدار داده اند که کذابین زیادند و نباید درنقل روایت وفتوا به هر شخصی مراجعه کرد واصحاب ائمه (ع) هم براین روش بودند؛ مثلاً عبدالعزیز بن مهتدی از امام رضا (ع) سؤال می کند: آیا یونس بن عبدالرحمن، شخص مورد اطمینانی است؟ ومی توانم معالم دینم را از وی فرا بگیرم؟
امام (ع) می فرماید: آری.(26)
گناه مردم شام هم همین بود؛ چرا که آنها درنکوهش علی (ع) و اولادش وستایش بنی امیه، به بنگاه های خبر پراکنی معاویه گوش فرا می دادند. اینجا بود که خواص وعوام لغزیدند، ولی وقتی با حقیقت نورانی خاندان پیامبر آشنا می شدند، متوجه خطای خود می گشتند.
جریان شاه، منافقان، …. وبرخی دیگر نیز بدین گونه است.

پی نوشت ها :

1-من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج4، ص11، انتشارات جامعه مدرسین.
2-هود/113.
3-هدایه الامه الی احکام الائمه، شیخ حر عاملی، ج6، ص 47.
4-وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی، ج17، ص183، مؤسسه آل البیت(ع)
5-همان، ج16، ص216.
6-القواعد الفقهیه، آیت الله مکارم شیرازی، ج1،ص 417، مدرسه امام امیرالمؤمنین (ع)، قم، 1411ق.
7-بحارالانوار، ج74، ص152، مؤسسهالوفاء.
8-الفتوح، ابن اعثم، ج5، ص132، دارالاضواء
9-الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج1، ص58، دارالجلیل؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج1، ص50، دارالفکر.
10-مناقب ال ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج4، ص417، انتشارات علامه؛ رجال الکشی، ص524، انتشارات دانشگاه مشهد.
11-اعلام الدین، دیلمی ص313، مؤسسه ال النبی(ع)، بحار الانوار، ج75، ص378.
12-الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج5، ص150، دارالکتب الاسلامیه؛ التهذیب، شیخ طوسی، ج7، ص6، دارالکتب الاسلامیه.
13-معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکی، ص50، کتابخانه ی مرتضویه.
14-الروضه البهیه ظ فی شرح المعه الدمشقیه، شهید ثانی، ج3، ص 289، دارالعالم الاسلامی.
15-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص 274، کتابخانه ی آیت الله مرعشی (ره)
16-غررالحکم و دررالحکم، عبدالواحد آمدی، ص 469، دفتر تبلیغات اسلامی.
17-همان.
18.همان.
19-معجم اعلام شعراء المدح النبوی، محمد احمد درنقیه، ص34، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
20-منافقون/1.
21-بقره/14.
22-وسائل الشیعه، ج12، ص260.
23-انساب الاشراف، بلاذری، ج3، ص213، دارالفکر، بیروت، البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج6، ص232، دارالفکر، بیروت؛ کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج2، ص69، مکتبه بنی هاشمی؛ اللهوف، سید بن طاووس، ص176، انتشارات جهان.
24-رجال النجاشی، احمد بن علی النجاشی، ص378، انتشارات جامعه مدرسین؛ رجال علامه حلی، ص254، دار الذخائر. بحارالانوار، ج51، ص373.
25-نهج البلاغه، نامه 69؛ بحار الانوار، ج2، ص160.
26-وسائل الشیعه، ج27، ص147؛ بحار الانوار، ج2، ص251.

منبع:نشریه فرهنگ کوثر، شماره83.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید