امام موسی کاظم(علیه السلام)؛ پاسدار حقیقی اسلام

امام موسی کاظم(علیه السلام)؛ پاسدار حقیقی اسلام

تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی راد
منبع: راسخون
این امام بزرگوار اسلام راستینی را که به واسطه تعالیم و مجاهدتهای پدر وی جعفر بن محمد نظم و استحکام یافته بود، حفظ و تقویت و با وجود موانع بسیار در راستای انجام وظایف الهی، با نثار جان خویش پایداری و فداکاری کرد . ابوالحسن موسی بن جعفر امام هفتم از ائمه اثنی عشر و نهمین معصوم از چهارده معصوم است ، وی در ابواء (محلی میان مکه و مدینه) در روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ق متولد شد .
به جهت کثرت زهد و عبادت معروف به “العبد الصالح” و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه به ” کاظم ” مشهور شد .
آن حضرت به کنیه های ابو ابراهیم و ابوعلی نیز معروف بوده است. مادر آن حضرت حمیده کنیزی از اهل مغرب یا اندلس ( اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربی (بربری) گفته اند . برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند.
امام موسی الکاظم هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم می کردند بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (علیه السلام) (148 قمری) در بیست سالگی به امامت رسید و 35 سال رهبری و ولایت شیعیان را برعهده داشت.

شخصیت اخلاقی امام
او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بداندیشان را با عفو و احسان بی کران خویش تربیت می فرمود. شبها به طور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت، معذلک در اطاقی که نماز می خواند جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.

برخورد حاکمان سیاسی معاصر با امام
مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و وی را به مدینه بازگرداند ، می گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند . این روایت نشان می دهد که امام کاظم قیام را در آنزمان صلاح و شایسته نمی دانسته است و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به “العبد الصالح” معروف بوده است، به قدری در نظر مردم مقامی والا و ارجمند داشته که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت شده و مهدی به حبس او فرمان داده است.
زمخشری در “ربیع الابرار” آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد کرد فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتی اصرار زیاد کرد ، فرمود می پذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است.
هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت : پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟ امام فرمود : می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است)، از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر بست.
در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله در حضور سران قریش و رؤسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت : السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم . و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم حاضر بود و فرمودند: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام برتو ای پدر من)، می گویند هارون دگرگون و خشم از چهره اش نمودار شد.

زندانی کردن امام و چگونگی شهادت
درباره حبس امام موسی به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن برمک بوده است، زیرا هارون فرزند خود، امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت موسی و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت.
سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و به وسیله او پیش هارون رفت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد.
هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت تو را برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.
عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد.
چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت، سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. مدفن این امام بزرگوار کاظمین است .

سخنان امام کاظم(علیه السلام) در زندان
تعدادى از کتابهاى حدیث‌به اسم «مسند» شناخته مى‌شود، معمولا مسند به کتابى‌گفته مى‌شود که احادیث آن با سند پیوسته به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برسد.
بنابراین وقتى گفته مى‌شود «مسند امام موسى بن جعفر علیه‌السلام‌» مقصود کتابى‌است که احادیث آن را امام هفتم علیه‌السلام با سند و به توسط آباء و اجداد شان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده باشد.
مسند امام موسى بن جعفر علیه‌السلام مجموعه‌59 حدیث است که در سالهاى 180 تا182 که امام در زندان سندى بن شاهک محبوس بودند، ابوعمران موسى بن ابراهیم‌مروزى به دیدار امام رفته و امام این احادیث را براى او بیان کرده است.
این احادیث از جهات گوناگون داراى اهمیت فراوان است. زیرا اولا در زندان بیان‌شده‌اند، ثانیا تمام احادیث آن مستند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است مگر این دوازده‌حدیث‌16 ، 21 ، 22 ،23 ،29 ، 32 ،37 ، 38 ،39 ، 42 ،43 ،57 و ثالثامحتوى و مضمون بلند آنها مخصوصا در موضوعات اخلاقى سبب شده است که براى عموم‌مفید باشد. گرچه در کتابهاى رجالى از مذهب راوى این احادیث‌بحثى نشده است ولى‌از خود این احادیث و با توجه به مسند بودن آنها مى‌توان مذهب راوى را کشف نمودو بخواست‌خداوند در شرح این احادیث از آن بحث‌خواهم نمود.

سند کتاب
این کتاب را شیخ ابوالمکارم مبارک بن محمد بن معمر بادرایى ازابوبکر احمد بن على بن حسن طرثیثى از ابوعبدالله حسین بن شجاع صوفى موصلى ازابوبکر محمد بن عبدالله بن ابراهیم شافعى از ابوعبدالله محمد بن خلف بن‌ابراهیم بن عبدالسلام مروزى و او از ابوعمران موسى بن ابراهیم مروزى و او ازامام هفتم(علیه السلام) نقل کرده است. این کتاب با کوشش آقاى محمد حسین حسینى جلالى مکررادر ایران و بیروت چاپ شده است.

احادیث
موسى بن ابراهیم مروزى گوید: موسى بن جعفر(علیه السلام) به من خبر داد، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن على،از پدرش على بن الحسین، از پدرش حسین بن على، از پدرش على بن‌ابیطالب(علیهم‌السلام) که فرمودند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث گفت مرا: «کسى به سن بلوغ نرسید مگر آنکه مرتکب خطایى شده‌است مگر عیسى بن مریم و مادرش مریم، و یحیى فرزند زکریا درود خدا بر آنان‌».
رسول خدا صلى‌الله علیه و آله فرمودند: «کسى که صبح کند و چیزى غیر ازخداوند بزرگترین همت او باشد از خدا نباشد».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «کسى که حدیثى را از من نقل کند در حالیکه مى‌داند آن‌دروغ است او یکى از دروغگویان است‌».
متاسفانه حدیث چهارم از اصل کتاب ساقط شده است.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نهى کرد از آنکه مردى بین پدرى و فرزندش بنشیند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «بر هر مسلمانى روز جمعه سه چیز لازم است:
غسل، مسواک، بوى خوش‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از صداى آرام انسان خوشش مى‌آمد، و از کسى که فریاد بلند داردبدش مى‌آمد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از فحش دادن به روزها و ساعتها و باد و خورشید و ماه وستارگان نهى نمود.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «عجب عمل هفتاد سال را از بین مى‌برد».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر کس به رزق اندک از خدا راضى باشد خداوند به عمل‌اندک از او راضى باشد».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اگر دوست دارید نمازتان افزون گردد خوبانتان را مقدم‌بدارید».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «قاضى عادل نخستین کسى است که به بهشت فرا خوانده‌مى‌شود».
آمدن رسول خدا با بوى خوش شناخته مى‌شد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اطاعت کسى در نافرمانى خداى عزوجل جایز نیست‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر کس خود را فرزند غیر پدرش بداند روز قیامت‌بامشرکان محشور مى‌گردد.»
على(علیه السلام) فرمودند: «توانگرى یاور خوبى بر اطاعت‌خدااست‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر گاه خدا بنده‌اى را دوست‌بدارد گرفتارش مى‌کند تاتضرع او را بشنود».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر کس ایمان به خدا و روز آخر دارد …»، متاسفانه‌بقیه این حدیث از بین رفته است.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر کس بر سر راه مسلمانان آنان را اذیت کند لعنت‌ملائکه بر او واجب است‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر گاه یکى از شما برادرش را دوست مى‌دارد نام و کنیه‌و لقب و نام قبیله او را سؤال کند».
على(علیه السلام) فرمودند: «اشاره هنگام هلال ناپسند است‌».
على(علیه السلام) فرمودند: «کسى که بر نمازهاى پنجگانه به جماعت محافظت کند جزء غافلان‌نوشته نشود».
على(علیه السلام) فرمودند: «کسى که نزد مردم توریه مى‌کند به چیزى که خداوند خلاف آن رامى‌داند خدا نزد مردم خوارش خواهد کرد».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «شیطان هر گونه تلاشى را علیه انسان انجام مى‌دهد و وقتى بر او غلبه کرد درمال او عمل مى‌کند و هرگز نمى‌گذارد چیزى را در اطاعت‌خدا انفاق کند».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «کسى به شیطان نزدیک نشد مگر آنکه از خدا دور گردید.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «با زنان مشورت کنید و آنان را مخالفت کنید که درمخالفت آنان برکت است، و براى خنثى عقل نیست و براى متکبر درشت‌خو عقل نیست‌». (1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «خداى رحمت کند کسى که سخنى مى‌گوید تا بهره‌اى از آن‌ببرد یا سکوت مى‌کند تا سالم بماند».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «خوبى کن به کسى که اهل آن است و کسى که اهل آن نیست،چون اگر او اهل نیکى نیست تو اهل آن مى‌باشى‌».
على(علیه السلام) فرمودند: «مصافحه دوستى را نگه مى‌دارد».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر که بگوید: لا اله الا الله احدا صمدا لم یلد و لم‌یولد و لم یکن له کفوا احد، خدا چهل هزار هزار حسنه براى او مى‌نویسد».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر گاه عرب عمامه خود را بیندازد عزت خود را انداخته‌است‌».
على(علیه السلام) فرمودند: «مردمى بیایند که به وسیله قرآن با شما مجادله کنند پس‌آنان را به سنت‌بگیرید، زیرا اصحاب سنت‌به کتاب خدا آشناترند».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر کس به دین دوست‌خود است، پس هر کدام شما ببیند باچه کسى دوست مى‌شود».
حسن و حسین(علیهماالسلام) جایزه‌هاى معاویه بن ابى سفیان را نمى‌پذیرفتند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر کس از شما مى‌خواهد حجامت کند روز شنبه حجامت‌کند».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «به هر کس اذن براى دعا داده شود درهاى رحمت‌به رویش‌گشوده شود».
على(علیه السلام) فرمودند: «فال بد به کسى که توکل بر خدا کند آسیب نمى‌رساند».
مردى را نزد على آوردند که به خداوند توهین کرده بود، على علیه‌السلام فرمودند:
«او را بکشید، و هر کس پیامبران خدا را ناسزا گوید نیز او را بکشید».
على(علیه السلام) فرمودند: «پیامبرى از پیامبران که به او عزیر گفته مى‌شد گفت: پروردگارا، منزهى، شان تو چه بزرگ و چه شگفت است! ابتداى تو از چه بوده است؟سپس (به عنوان پشیمانى از سؤال خود) عزیر مقدارى خاک برداشته بر دهان خودریخت. خداوند عزوجل به او وحى نمود: اى عزیر، دخالت در کار من نمودى، به عزت وجلال خود سوگند که نام تو را از دیوان انبیاء محو مى‌کنم، پس تو همراه آنان ذکرنمى‌شوى‌». (2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «نپرداختن دستمزد کارگر از گناهان کبیره است‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هرگاه خداوند براى کسى خیر بخواهد او را در دین فقیه، و بیناى به عیوب خویش‌مى‌گرداند، و زاهد در دنیایش قرار مى‌دهد».
على(علیه السلام) فرمودند: «از نشانه‌هاى نزدیکى قیامت جذام و شیوع بواسیر و مرگ‌ناگهانى است‌».
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) حکم مردن موش در چاه سؤال شد، فرمودند: «چهل دلو از آن‌کشیده مى‌شود.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر کس درباره قدر صحبت کند روز قیامت‌آن را از او سؤال مى‌کنند، و هر که صحبت نکند روز قیامت از او سؤال نشود».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هیچ پدرى فرزندش را به بهتر از ادب نیک تعلیم نداده‌است‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «گروهى روز قیامت دوست دارند که از ثریا سقوط مى‌کردنداما امیر بر چیزى نمى‌شدند».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «دعاى سه گروه رد نمى‌شود: پیشواى عادل، روزه‌دار تاآنکه افطار کند، دعاى مظلوم‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر که بگوید من عالم هستم او جاهل است‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر که بگوید من در جهنمم پس او در جهنم است‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «بهترین اخلاق مومنان عفو است‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «امام به هر کس حد بزند همان حد کفاره گناه اوست‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر که برادر مسلمانش را عفو کند خدا او را عفو کند».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «خداى متعال گوید: بهشت‌بر کسى که چشمانش را بگیرم‌واجب است‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «بهترین زنان کسى است که هر گاه چیزى به او داده شود شکر کند و هر گاه منع‌شود صبر کند».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) محلل و کسى که براى او محلل انجام شود را لعنت کرده است.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «هر گاه کسى از شما در حال نماز باشد و زنى او رابخواند پس باید او را اجابت کند».
على(علیه السلام) فرمودند: «روز جمعه یک دینار صدقه بده، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) این را پیش ازجمعه از ما مى‌خواست‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «ایمان شناخت‌به قلب و اقرار به زبان و عمل به اندام‌است‌».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «ایمان ندارد مگر آنکه ایمان به چهار چیز داشته باشد:شهادت دهد که خدایى غیر از الله نیست، او تنهاست و شریکى ندارد، و من رسول خداهستم که مرا به حق مبعوث کرده، و ایمان به قدر داشته باشد چه خیر یا شر آن. وایمان به مبعوث شدن پس از مرگ داشته باشد». (3)
امام کاظم علیه السلام و نشر معارف و احکام و آداب اسلام
یکی از بهترین ابزار انتقال فرهنگ‌ها زبان است. خداوند هم در قرآن این امتیاز را در خلقت انسان مطرح نموده است:
« خلق الانسان. علمه البیان »؛ (خدا انسان را آفرید؛ و به او بیان آموخت.)
همه انبیا هم با زبانی برخاسته از ملت خودشان برانگیخته شده‌اند. قرآن می‌فرماید:« و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم » _سوره ابراهیم، آیه 4_(هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودش تا برای آنان معارف و احکام را _به راحتی_بیان کند.)
بنابراین ادیان الهی، مجموعه احکام و معارف بیان شده توسط انبیاء علیهم السلام هستند و عالی‌ترین میراث آنان سخنانشان است. در تاریخ درخشان اسلام نیز قرآن و دهها هزار روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام والاترین میراث الهی است.
بخش عظیمی از این دائره المعارف بزرگ روایات، یادگار امام موسی بن جعفر علیه السلام است که در زمینه‌های مختلف به صورت احادیث کوتاه و بلند به دست ما رسیده است. به گوشه‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:

دلیل حرمت شراب در قرآن
علی بن یقطین روایت می‌کند که روزی مهدی خلیفه عباسی از امام کاظم علیه السلام پرسید:« آیا شراب در قرآن حرام شده است؟»
امام فرمود:« بله، شراب در قرآن حرام شده است. خداوند در قرآن فرموده:« انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم »؛ ( پروردگار فواحش ظاهری و مخفی و گناه را حرام نموده است.) در این آیه منظور از فواحش ظاهری، زنای علنی است. (در دوران جاهلیت بدکاره ها پرچم مخصوص بر سر در خانه خود داشتند.) و مراد از فواحش باطنی ازدواج پسران با نامادری خویش است. (در دوران جاهلیت، پسران پس از مرگ پدرانشان با نامادری خود ازدواج می‌کردند) و منظور از گناه، شراب است به دلیل آیه‌ی دیگری در قرآن که در آن شراب و قمار را گناه معرفی فرموده است:« و یسالونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر » (از تو درباره شراب و …؟ می‌پرسند. بگو در آنها گناهی بزرگ نهفته.»
مهدی عباسی به علی بن یقطین گفت: « به خدا قسم این فتوای هاشمی رسول خداست.»
علی بن یقطین می‌گوید:« گفتم آری، الحمدلله که خدا علم به این موضوع را به شما خاندان عطا کرد.»
مهدی با کنایه گفت:« راست گفتی ای شیعه » 4

جلوس امام هفتم در عید نوروز
منصور دوانیقی به امام موسی کاظم علیه السلام پیام داد که: «عید نوروز در خانه بنشینید تا برای عیددیدنی به دیدارتان بیایند؛ هدایایی را که می‌آورند نیز تحویل بگیرید.»
امام پاسخ داد:« من تمام روایات جدم، رسول خدا، را بررسی کردم و خبری از عید نوروز در آنها نیافتم. نوروز سنتی از فارس است که اسلام آن را محو نموده؛ و من به خدا پناه می‌برم که سنتی را که اسلام محوش کرده احیا نمایم.»
منصور گفت:« این یک حرکت سیاسی است برای جذب دل لشگریان فارس و غیر عرب ما. شما را به خدا سوگند می‌دهم که همان‌طور که گفتم، عمل کنید.»
امام نیز به اجبار منصور دوانیقی در خانه خود نشستند و پسران و بزرگان و امیران لشگر برای عرض تبریک آمدند و هر کدام در خور شأن خود هدیه‌هایی آوردند.
خادمی در کنار امام مأمور بود آمار هدایا را ثبت کند. آخرین نفر پیرمردی بود که وقتی وارد شد، گفت:« ای پسر رسول خدا! من مردی ضعیف و فقیرم. توان تهیه هدیه را نداشتم؛ در عوض سه بیت شعر آورده‌ام که جدّم در مرثیه جدّ شما، حضرت امام حسین علیه السلام سروده است:
« تعجب می‌کنم از درخشش شمشیرهای صیقل‌خورده که بر فراز اندام غبار آلوده‌ات در حرکت بود.
و از تیرهایی که پیکر نازنیت را در برابر دیدگان اهل بیت سوراخ سوراخ می‌کرد و آنها اشک‌ریزان، جدّشان رسول خدا را صدا می‌زدند.
با این همه، آن شمشیرها و تیرها نتوانست حتی اندکی از جلالت و بزرگی جسمت را بکاهد، چه رسد به روح بلندت را!»
امام فرمود:« هدیه تو را پذیرفتم. بنشین. خدا به تو خیر و برکت دهد.»
سپس به خادمش فرمود:« برو پیش منصور و بگو با این هدایا می‌خواهی چه کنی؟»
خادم رفت و از قول منصور چنین پیام آورد که« تمام آنها هدیه من است به شما. هر کاری که می‌خواهید بکنید.»
امام نیز به آن پیرمرد فرمود:« تمامی اینها هدیه من است به تو.»5

نمونه ای از احادیث اخلاقی امام کاظم علیه السلام
احادیث اخلاقی امام کاظم علیه السلام فراوان است، که به چند مورد اشاره می شود:
• همسایه خوب کسی نیست که فقط همسایه‌اش را نیازارد بلکه کسی است که آزار همسایه‌اش را تحمّل کند.
• با برادرت به‌یک‌باره بزرگی و هیبت خود را کنار مگذار و اندکی از هیبت خود را نگهدار، چرا که از بین رفتن همه مهابتت، حیا را نابود خواهد کرد.
• عاقل دروغ نمی گوید، اگر چه برخلاف میلش باشد.
• خداوند فرد بخشنده‌ی خوش اخلاق را حمایت می‌کند.
• روزی امام هفتم علیه السلام دو نفر را دید که به هم ناسزا می‌گویند. فرمود:« آن کس که شروع کرده ظالم‌تر است و گناه خودش و طرف مقابلش بر اوست.»
• از شوخی بپرهیز که نور ایمانت را می‌برد و مردانگی‌ات سبک می‌نماید.
• از ملالت و کسالت بپرهیز که تو را از آخرت محروم می‌سازد. 6

نمونه ای از احادیث تربیتی امام کاظم علیه السلام
از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام احادیث فراوانی روایت شده است، به گوشه هائی از آن توجه کنید:
• کفاره کارمندی و خدمت به سلطان ظالم، نیکی و احسان به برادران ایمانی است.
• در موقعیتی که ظلم و ستم بر حق و عدل غلبه دارد و حکومت عادلانه الهی جاری نیست، نباید به حکومت شخص دیگری خوش گمان باشید؛ مگر آنکه به نیکی و عدالت او ایمان داشته باشید.
• یاری ضعیفان از بهترین صدقات است.
• هر کس در پی ریاست باشد به مهلکه می‌افتد، و هر کس خودبینی در دلش راه یابد، هلاک می‌گردد.
• عقل هیچ‌کس کامل نمی‌شود مگر با داشتن این صفات: کفر و شر از او دور باشد، خیر و رشد از او تراوش نماید، اضافه‌ی اموالش را ببخشد، زیادی کلامش را برای خودش نگه دارد، بهره‌اش از دنیا تنها قوت اندکی باشد، در طول زندگی از علم سیر نشود، ذلت همراه خدا برایش بهتر از عزت با غیر خدا باشد، تواضع را بهتر از بزرگ بینی بببیند، کار خوب و کم دیگران را زیاد بیند و کار زیاد و خوب خود را اندک بشمرد، خود را بدترین فرد، و دیگران را بهتر از خود بداند.
از احادیث بلند امام کاظم علیه السلام حدیثی است که هشام بن حکم روایت کرده است که بیش از صد سطر، و حاوی نکات معرفتی- تربیتی فراوان است. محور اساسی آن ارزش عقل است که به بخشی از این روایت مفصل اشاره می‌شود:
« ای هشام! خداوند بر مردم دو حجت قرار داده است: حجتی ظاهری و حجتی باطنی. حجت ظاهری همان پیامبران و رسولان و امامان هستند و حجت باطنی عقل است.
هر کس سه چیز را بر سه چیز مسلط کند، گویی به نابودی عقلش کمر بسته است: کسی که با آرزوی بلند، نور اندیشه‌اش را تاریک سازد، شکوفه‌های حکمتش را با سخنان اضافی و بی‌مورد از بین برد و با شهوات نفسانی نور عبرت خود را خاموش نماید. چنین کسی گویی از هوای نفس خود برای نابودی عقلش کمک گرفته، و هر کس عقلش را نابود سازد دین و دنیایش را از دست داده است.
نشانه عقل، صبر بر تنهایی است. پس هر کس عقل الهی داشته باشد، از اهل دنیا و مشتاقان به آن دوری می‌گزیند و به آنچه نزد خداوند است علاقمند می‌شود. خداوند نیز همراه تنهایی او و غنای فقر او و عزت‌بخش او خواهد بود.»7

پی نوشت :

1- البته منظور این نیست که اگر خانم‌ها نظرخوب و درستى دادند مخالفت کنید.
بلکه به دلیل علاقه به همسر از وظایف الهى کوتاهى نکنید و قدرت نه گفتن‌به زن و همسر را داشته باشید.
2- از این حدیث استفاده مى‌شود که تفکر در ذات خدا جایز نیست و تنها باید دراوصاف و افعال خدا بحث نمود .
3- همه احادیث این کتاب مثل سند اول از امام کاظم(علیه السلام) تا رسول خدا یاامیرالمؤمنین (علیهما السلام) سند متصل دارند، و این سند طلایى (سلسله الذهب) درهمه آنها تکرار شده است، و ما فقط به ترجمه متن احادیث اکتفا کردیم.
4- بحار الانوار، ج 48، ص 149، ح 24 از کافی.
5- بحار الانوار 48، ص 108، از مناقب.
6- تحف العقول
7- اصول کافی ـ کتاب العقل باب 1 ح 12.

منابع:

پایگاه استاد حسین انصاریان
پایگاه رشد
ماهنامه کوثر

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید