قرآن و ستم در قوم ثمود

قرآن و ستم در قوم ثمود

تألیف: زاهیه راغب الدجانی
ترجمه ی دکتر حبیب الله عباسی

ستم مستکبران ثمود، قوم صالح (علیه السلام)
با پرداختن به قوم صالح (علیه السلام)، ثمود، زوایای جدیدی را از ستم مرتبط با استکبار می یابیم. چنان که از این قصه برمی آید، ستم ثمود در حکمرانی گروهی از خوارکنندگان همه ی ارزش ها و تحقیرکنندگان همه ی اصول و مبانی پدیدار می شود، در جامعه ای که مردم آن به طور کلی ناآگاهند. این عدم آگاهی غالباً در بافت جامعه ای نمود پیدا می کند که قومی از آن جامعه بر امور مختلف قبیله غالب هستند و طریق آسایش و رفاه دنیوی را در فضاهای محرمات دینی می جویند. موازین ا خلاقی در این جامعه وارونه می شود. در این جا باید اشاره کرد که وقتی اباحی گری در جامعه یافت شود، هرج و مرج در آن پدیدار می شود و هر گاه هرج و مرج پدید آید، موازین دقیق عدل و مساوات نیز مختل می گردد.
در این چارچوب، جامعه ی ثمود، جامعه ای ستمگر بود. اگر گروه اندکی افراد خوب در آن یافت می شد، در میان جماعت ستمگر غالب، گم بودند و مورد ستم و بهره کشی قرار می گرفتند و حقوق و کرامت انسانی آنان رعایت نمی شد. از این رو خداوند صالح (علیه السلام) را به مثابه ی مصلح اجتماعی برای آن قبیله فرستاد تا گروه ستمگران را سرکوب کند و حقوق انسان ها را به خودشان بازگرداند؛ جز آن دسته که در برابر رسالت آسمانی صالح (علیه السلام) مقاومت کردند و به تکلیف وی برخاستند. برخی مردمان از وی برای اثبات صدق رسالتش معجزه ای طلب کردند. چنان که خداوند می فرماید:
« قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ‌. مَا أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا فَأْتِ بِآیَهٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ‌ » [الشعراء: 153- 154](1)
از جلوه های ستم قوم صالح (علیه السلام)، متهم کردن وی به سحر برای تکذیب وی بود. سپس درخواست معجزه ای از وی بر اثبات صداقت نبوت وی. درهمان حین، رسالت آسمانی وی از صداقت آن سخن می گوید. از آن جایی که خداوند از انجام امور آسمانی و زمینی عاجز نیست، معجزه ای را که طلب کرده بودند به صورت ناقه ای فرستاد و ایشان را ملزم کرد که قوانین را رعایت کند و گرنه دچار عقاب می شوند؛ چنان که در قرآن بدان تصریح شده است.
« قَالَ هذِهِ نَاقَهٌ لَهَا شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ‌. وَ لاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَظِیم » [الشعراء: 155- 156].(2)
در تفسیر صفوه التفاسیر محمدعلی صابونی در شرح این آیات آمده: « این معجزه ی من برای شماست و آن اشتر است….یک روز از آب شما می نوشد و یک روز شما از آن آب می نوشید. هیچ گزندی اعم از پی کردن یا زدن به آن نمی رسانید…عذاب خوفناک خدا که وصف نمی شود بر شما اصابت می کند…آن شتر را کشتند و نشانه ی تیرش کردند….»(3)
تا آن که از کشتن آن شتر نادم شدند چنان که در قرآن تصریح شده: « فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ‌. فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِی ذ?لِکَ لَآیَهً وَ مَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ‌ »(4) [الشعراء: 157- 158] در این جا باید اشاره کرد که ارسال ناقه از سوی خدا به قوم ثمود، امتحانی برای ایشان بود: اگر از اوامر الهی مبنی بر گزند نرساندن به آن ناقه تبعیّت کنند، صفحه ی جدیدی در تاریخ آنان آغاز می شود که بازگشت به توحید و عدل است، اما اگر دستورات الهی را رعایت نکنند، و ناقه را پی کنند، بدان معنی خواهد بود که تکذیب در جانشان ریشه دوانیده تا آنجا که محال است به ایمان روی آورند.
وقتی ناقه را پی کردند ثابت شد که قوم را مجال اصلاحی در میان نیست؛ چرا که تجاوز به رسالت را به اوج خود رسانیدند. پی کردن ناقه توسط آنان دلیلی است بر این که آنان کاملاً اهل دنیا هستند و هیچ اعتباری برای دین قائل نیستند و به هرج و مرج در دین عادت کرده اند تا حدی که محال است به قانون مندی، دین و آموزه ها و شرایع آن ملتزم شوند بلکه دین، دشمن آنان و مانند پدیده ای شده که با غرور تمام میخواهند از آن رها شوند. ایشان همانند قوم عاد به قدرت عادی خود مغرور بودند، لذا خداوند آنان را نابود کرد و پیش از نابودکردنشان آنان را در همین دنیا عذاب کرده؛ چنان که در قرآن آمده: « فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَهَ أَیَّامٍ ذ?لِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ‌»(5) [هود: 65].
به دلیل گمراهی قوم ثمود و دنیا گرایی آنان، خداوند سه روز بدان ها مهلت داد تا از دنیا و اسباب آن تمتع جویند اما نه در شرایط معمولی، بلکه در احوال غیر عادی « یعنی احوالی که خداوند بیماری را بر آنان چیره کرد » چنان که در شرح آیه ی 65 سوره ی هود آمده است. در کتاب مجموعه ی من التفاسیر بیضاوی، نسفی، خازن و ابن عباس آمده است: خداوند بدان ها فرمود پس از سه روز عذاب به شما می رسد. روز نخست در حالی بیدار می شوید که چهره هایتان زرد است و روز دوم سرخ و روز سوم سیاه است. و شد آن گونه که خدا فرموده بود و روز چهارم عذاب بر آنان نازل شد و فرموده ی خدا: « فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا » [هود: 66] اشاره به همان عذاب است ».(6)
خداوند آنان را به صیحه ای گرفتار کرد که در اوج آن، ترسان و ملتهب مردند:
« وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ‌ »(7) [هود: 67] این همان پایان ستم است، عذاب در دنیا و آخرت و ترس و بی تابی دنیایی و شرمساری هنگام حساب اخروی. وتمام آن مذلت و خذلان قوم است… خذلان تاریخی خذلان، در آخرت و خذلان قوم ثمود دراین فرموده ی خدا متبلور است.
« کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِثَمُودَ »(8)[هود: 68] مال و ثروت ثمود به دلیل کفر و سرکشی آنان تباه شد و بدنامی جایگزین مال و ثروتشان در دنیا گشت. علاوه بر شرمساری اخروی به قدرت الهی که حتمی است، ریشه ی ستمگران از صفحه ی زمین برکنده شد و ایشان مایه ی عبرت دیگران شدند. آیا همه ی مردمی که بعد از ثمود آمدند از آنچه بر ثمود رفت عبرت گرفتند یا پس از آن که مدتی از نابودی ثمود گذشت به همان سرکشی و طغیان بازگشتند؟ واقعیت این است که این سرکشی هم چنان تکرار شده ، اما به شکل دیگری در قوم لوط (علیه السلام) و در حلقه ی تازه ای از همان زنجیره ی ستمگری.

پی‌نوشت‌ها:

1. گفتند: جز این نیست که تو را جادو کرده اند. تو نیز بشری همانند ما هستی. اگر راست می گویی نشانه ای بیاور.
2. گفت: این ماده شتر من است یک روز آب خوردن حق او باشد و یک روز حق شما. به آن آسیبی مرسانید که عذابِ روزی بزرگ شما را فرو می گیرد.
3. محمد علی الصابونی، صفوه التفاسیر، (بیروت: دارالقرآن الکریم) 1981، مجلد 2، 391.
4. آن را کشتند و پشیمان شدند. پس عذاب آن ها را فروگرفت. هر آینه در این عبرتی است، و بیشترینشان ایمان نیاوردند.
5. پس ماده شتر را پی کردند. گفت: سه روز در خانه های خود از زندگی برخوردار شوید و این وعده ای است عاری از دروغ.
6. البیضاوی والنسفی والخازن و ابن عباس، کتاب مجموعه ی من التفاسیر، بیروت: داراحیاء التراث العربی، (د. ت) مجلد 3، 34.
7. و ستمکاران را صحیه ای فروگرفت و درخانه های خود بر جای مُردند.
8. چنان که گویی هرگز در آن دیار نبوده اند. آگاه باشید که قوم ثمود به پروردگارشان کافر شدند، هان بر قوم ثمود لعنت باد.
منبع مقاله :
راغب الدجانی، زاهیه، (1393)، مفهوم قرآنی و توراتی موسی(ع) و فرعون، ترجمه: حبیب الله عباسی، تهران: نشر سخن، چاپ اول .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید