بگذارید همسرتان بر شما نفوذ کند

بگذارید همسرتان بر شما نفوذ کند

نویسنده: جان گاتمن

جک دراین فکر بود یک اتومبیل هوندای دست دوم بخرد که رنگش آبی بود .به نظر می رسید که اتومبیل خوبی باشد زیرا صاحبش ،فیلیپ،تنها یک ماه از آن استفاده کرده بود .اتومبیل را برای فروش عرضه کرده بودند زیرا کار فرمای فیلیپ تصمیم گرفته بود که او را به لندن منتقل کند. جک از این اتومبیل و نیروی موتورش خوشش آمده بود .می خواست اتومبیل را بخرد ،اما به فیلیپ گفت که می خواهد یک مکانیک اتومبیل را معاینه فنی کند.فیلیپ گفت :«چرامی خواهی این کار را بکنی ؟این اتومبیل تقریباً نو ودست اول است .تنها 300 مایل کار کرده است. می توانی از ضمانت نامه اتومبیل هم استفاده کنی.»
جک گفت:«بله ،حق با شماست،اما من به زنم قول داده ام هرگز اتومبیل دست دومی نخرم مگر آنکه یک مکانیک آن را معاینه فنی بکند.»
فیلیپ نگاه متعجبانه ای به جک انداخت و گفت:«یعنی تو اجازه می دهی زنت در زمینه اتومبیل هم اظهار نظر کند؟»
«بله،حتماً مگر تو این کار را نمی کنی؟»
نه،این کار را نمی کنم و نکرده ام .من از همسرم جدا شده ام.»
جک خنده ای کرد .گفت:«شاید دلیلش همین باشد.»
وقتی مکانیک اتومبیل را معاینه کرد،نظر داد که سپرعقب ماشین باید تعویض شود و در نتیجه آن شد که جک از خرید اتومبیل خود داری ورزید.اما از این مهم تر،او خریدار نگرش فیلیپ در قبال زنان نشد.جک زنش را شریک تصمیم گیریهای خود کرده است.او برای زنش احترام قائل است و به نظرات و احساسات او بها می دهد .او می داند برای داشتن یک ازدواج خوب باید زنش را در تصمیم گیریها دخالت دهد.
زمانی بود که باورهایی نظیر اعتقاد فیلیپ رواج فراوان داشت،اما بررسیهای ما نشان می دهد که دیگرچنین وضعی وجود ندارد .بررسی ما درباره 130 زوج به تازگی ازدواج کرده نشان می دهد که حتی در چند ماه نخست ازدواج ،مردانی که اجازه می دهند زنانشان بر آنها نفوذ داشته باشند،ازدواج شادمان تری دارند.و در مقایسه با مردانی که در برابر نفوذ زنانشان مقاومت می کنند،ازدواج پایاتری دارند.آمار نشان می دهد وقتی مردی حاضر نیست قدرت را با زنش سهیم شود،به احتمال 81 درصد ازدواج او با مشکل روبه رو می گردد.
البته برای فروپاشی ازدواج به وجود دونفراحتیاج است.به همین دلیل ما تنها مردان را مسئول و سبب طلاق نمی دانیم .هدف این مقاله این نیست که به مردان حمله کند.برای زنها هم مهم است که با شوهرانشان به احترام حرف بزنند .اما بررسیهای من نشان می دهد که اکثریت زنها -حتی در ازدواجهای بی ثبات -این کار را می کنند و برای شوهرانشان احترام قائل هستند .این بدان معنا نیست که آنها عصبانی نمی شوند و یا حتی در مواقعی به شوهرانشان اهانت نمی کنند .به جای آن،می توان گفت زنان می گذارند که شوهرانشان بر آنها نفوذ داشته باشند.آنها به نقطه نظرهای شوهرانشان احترام می گذارند .اما در اغلب موارد،مردها متقابلاً این کار را در حق همسرانشان نمی کنند.
«هرچه تو بگویی ،عزیزم؟»
بسیاری از رسانه ها درباره نقطه نظر من در قبال پذیرفتن نفوذ همسرشان این سؤال را مطرح کردند .حتی در برنامه های تلویزیونی هم این موضوع مطرح شد.حتی در یکی از جراید کاریکاتوری به چاپ رسید که درآن صدام حسین به او می گوید کیسه زباله را از خانه بیرون ببر.صدام قبول نمی کند.در این زمان،زن صدام مسلسل را بر می دارد و به جانب شوهرش نشانه می رود و می گوید که کیسه زباله را بیرون ببرد و صدام می گوید:«هر چه تو بگویی ،عزیزم.»
بررسی ما به این نتیجه نرسید که مردان باید تمام قدرتهای شخصی خود را زنانشان واگذار کنند و به آنها امکان بدهند که بر زندگی شان حکومت کنند.اما ما به این نتیجه رسیدیم که شادمان ترین و موفق ترین ازدواجها آنهایی هستند که در آن مردان با زنان خود به احترام رفتار می کنند و با آنها در قدرت تصمیم گیریها شریک می شوند.در ازدواجهای موفق وقتی اختلاف نظری بروز می کرد،مردان برای تحمیل نظرات خود اصرار نمی کردند ،بلکه دنبال راه حلهایی می گشتند که برای طرفین قابل قبول باشد.
برای رسیدن به این یافته های خود به این توجه کردیم که وقتی اشکالی بروز می کرد این تازه ازدواج کرده ها چگونه با هم گفت و گو می کردند .وقتی نتایج به دست آمده را تحلیل کردیم،از تفاوتهای جنسیتی که در این مورد وجود داشت شگفت زده شدیم.با آنکه زنها در مواردی خشمگین می شدند و یا در قبال شوهرانشان احساسات منفی نشان می دادند،به ندرت در مقام آن بر می آمدند که بر شدت احساسات منفی خود بیفزایند.اغلب آنها سعی می کردند لحن آرام تری به خود بگیرند.مثلاً اگر شوهری می گفت:«تو به حرفهای من گوش نمی دهی:،زنش در جواب می گفت:«ببخشید ،حالا گوش می دهم.»(اقدام اصلاحی برای کاستن از تنش.»در مواقعی هم پاسخ زنان این بود:برایم گوش دادن به حرفهای تو دشوار است.»که این ابزار مساوی خشم شوهر بود،اما،از حد خشم شوهر فراتر نمی رفت.
اما 65 درصد مردان از این دو روش استفاده نمی کردند .به جای آن،احساسات منفی بیشتر از زنشان بروز می دادند.آنها این کار را به طرز خاصی انجام می دادند.به عبارت دیگر،یکی از چهار اسب سوار را تقویت می کردند (انتقاد ،اهانت،حالت تدافعی و کارشکنی).اگر زنشان می گفت :«تو به حرفهای من گوش نمی دهی»،شوهر یا حرف زنش را ناشنیده می گرفت(سکوت کردن و سنگ اندازی )یا لحن تدافعی می گرفت:«چرا گوش می دهم!»یا انتقاد می کرد:«برای این گوش نمی دهم که حرفهایت معنا و مفهومی ندارند.»و یا لحن اهانت آمیز می گرفت:«برای چه وقت خودم را تلف کنم؟».استفاده از یکی از سوارکارها برای تشدید اختلاف و تعارض نشانه آن است که مرد در برابر نفوذ زنش مقاومت می کند.
این شوهربه جای تصدیق کردن احساسات زنش،از چهارسوار کار برای سرکوب احساسات و یا بی اعتبار دانستن حرف او استفاده می کند.این خلاف پذیرفتن نفوذ زن است .این طرز برخورد منجر به بی ثباتی ازدواج می شود.با آنکه شوهر به دفعات زیاد از این روش پیروی نمی کند،با امکان 81 درصد این ازدواج آسیب می بیند.
با انکه همیشه مهم است که زن و شوهر به چهار سوار کار اجازه ندهند ازدواجشان را مورد تاخت و تاز قرار بدهد،به خصوص مهم است که مردان وقتی برای تشدید اختلافات زناشویی از آنها استفاده می کنند متوجه خطراتی که بدین شکل به وجود می آید،باشند .به دلیلی وقتی زنان از این سوار کارها استفاده می کنند،ازدواج بی ثبات تر نمی شود.زنان آن طور که مشخص است به شوهرانشان اجازه می دهند که در آنها نفوذ کنند که این یکی از تفاوتهای جنسیتی است که ما در بررسیهای خود به آن پی برده ایم.بنابراین با آنکه عاقلانه است که زن و شوهر برای تشدید اختلاف خود تلاش نکنند،این مشخص است که وقتی مردان اقدام به چنین کاری می کنند ،بیشتر به ازدواجشان آسیب وارد می شود.

نشانه های مقاومت
دربرنامه های مختلف به شوهران خشمگین متعددی برخورد کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که بسیاری از مردان دربرابر سهیم شدن قدرت با زنانشان مقاومت می کنند .حتی در روزگار ما که از برابری زن و مرد زیاد سخن به میان می آید،به مردانی برمی خوریم که حاضر نیستند به هیچ وجه نظرات زنان خود را لحاظ کنند و به هنگام تصمیم گیریها هرگز به نظرات زنان خود بها نمی دهند.
بعضی از مردان می گویند که باورهای دینی به آنها اجازه نمی دهد که در کنترل زنان خود قرار گیرند .اما من هرگز به دینی برنخورده ام که بگوید مردان باید به زنان خود زور بگویند .اما در بررسیهای خود به زوجهایی برخورده ایم که معتقدند مرد باید رئیس خانواده باشد.هر چند در بسیاری از ازدواجها مردان و زنان معتقد به حقوق برابر زن و مرد در قبال یکدیگر هستند ،اما به این نتیجه هم رسیده ایم که دراغلب ازدواجهای موفق شوهران به احترام با زنانشان برخورد می کنند.در این ازدواجها به باورهای معنوی زنان احترام گذاشته می شود.موضوع پذیرفتن نفوذ هم جز این نیست .آیا می خواهید تصمیمی بگیرید که زنتان احساس کند مورد بی احترامی واقع شده است؟آیا این رفتار مطابق باورهای دینی است؟فکر نمی کنم که چنین باشد.
در بسیاری از مواقع ،مردانی که به زنان خود اجازه می دهند صاحب نفوذ باشند،حتی از این رفتار خود آگاه نیستند .از سوی دیگر،به مردانی بر می خوریم که معتقد به برابری زنان و مردان هستند،اما این را در زندگی زناشویی خود لحاظ نمی کنند.از جمله این مردان می توانم به مردی به نام چاد اشاره کنم که متخصص نرم افزار کامپیوتر است .وقتی بحث می شود،او می گوید معتقد به برابری پنجاه به پنجاه میان مردان و زنان است.او به اتفاق زنش ،مارتا،به خانه جدیدی اسباب کشی کردند.پنج شنبه شبی چاد به مارتا اطلاع داد که باید تا دیر وقت در محل کارش باقی بماند.مارتا به او گفت که قرار است مادرش روزجمعه به منزل آنها بیاید و اشاره کرد که برای مرتب کردن اتاق مهمان روی کمک او حساب کرده است.مارتا گفت:«از او ناراحتم .مگر فراموش کردی که فردا مادرم به خانه ما می آید؟چرا نوبت کاری ات را با کسی عوض نمی کنی؟»
چاد در جوابش گفت:«چرا فراموش کردی که من روی پروژه مهمی کار می کنم .من به هیچ وجه نمی توانم برنامه کاری ام را تغییر بدهم،مجبورم کار کنم.ممکن است حتی مجبور شوم دو روز تعطیل آخر هفته را هم کار کنم.»رفتار چاد ازیک سو تدافعی بود.او به جای اینکه به شکایت مارتا توجه کند،متقابلاً از او شکایت کرد و گفت که چرا او برنامه هایش را فراموش کرده است.وبعد او را تهدید کرد که دو روز تعطیل آخر هفته را هم ممکن است کار کند.
مارتا عصبانی شد.به شوهرش بدو بیراه گفت و از اتاق بیرون رفت .چاد احساس کرد که در حق او ظلم شده است .برخشم او اضافه شد،ضربان قلبش شدت گرفت.او به قدری غرق دربحران شده بود که راه حلی به نظرش نمی رسید.تنها خواسته اش این بود که خودش را از شرنگرش غیر منصفانه زنش نجات دهد .او به روشنی در موقعیتی نبود که بتواند به یک مصالحه برسد .از این رو ،تلویزیون را روشن کرد و جلوی آن نشست .وقتی مارتا دوباره به اتاق آمد تا او با او حرف بزند ،او به مارتا بی اعتنایی کرد.وقتی مارتا شروع به گریستن کرد،چاد از اتاق بیرون رفت و گفت که زودتر از معمول می خوابد.
در این صحنه،مسلماً اشکالات فراوانی را شاهد بودیم .رفتار آغازین و خشمگینانه مارتا،چاد را در شرایطی قرار نداد که یک راه حل پیدا کند و به مصالحه برسند.اما واکنش مارتا از تاریخچه و سابقه ای برخوردار است.مادرش در کانادا زندگی می کرد و او به ندرت مادرش را می دید.مارتا از یک ماه قبل آمدن مادرش را برنامه ریزی کرده بود و بارها در این خصوص با چاد حرف زده بود.به او گفته بود که خیلی دلش می خواهد خانه جدیدشان را به مادرش نشان بدهد.می خواست مادرش فرصتی پیدا کند که با دو نوه اش وقتی صرف کند.
وقتی چاد به او گفت که تا دیروقت کار خواهد کرد و به این توجه نداشت که
روی آمدن مادر زنش چه تأثیری می گذارد،مارتا فهمید که اصولاً چاد فراموش کرده بود مادرش به منزل آنها می آید و یا حتی اگر این را هم می دانست،موضوع به قدری از اولویت کم برای او برخوردار بود که به این توجه نکرد کارکردنش می تواند بحرانی تولید کند.چاد بدون اینکه با مارتا مشورت کند این تصمیم را گرفته بود.
وقتی زن و شوهری به این شکل با هم بحث می کنند،یکدیگر را متهم می سازند و کار به حدی بالا می گیرد که اغلب نمی توان به علت اصلی بروز بحران فکر کرد.در مورد چاد و مارتا می توان به این نتیجه رسید که چاد خواهان نفود مارتا نبود.وقتی مارتا احساسات منفی خود را بروز داد و به شکایت گفت از تو ناراحتم،چاد بر دامنه تشنج افزود.او رفتار تدافعی اتخاذ کرد.مارتا عصبانی شد و چاد مستغرق گردید و در نتیجه سکوت و بی اعتنایی کرد.ازدواج این دو در حال حاضر شرایط خوبی ندارد و در مسیر طلاق حرکت می کند.
حالا فکرش را بکنید اگر چاد به جای اینکه رفتار تدافعی بگیرد از مارتا عذرخواهی می کرد و می گفت که کارش به قدری زیاد است که آمدن مادر او را فراموش کرده،چه تفاوتی در این برخورد ایجاد می شد.چاد می توانست اقدامی اصلاحی بکند.ممکن بود باز هم مارتا ناراحت باقی بماند،اما احساس نمی کرد که چاد به او بی توجهی کرده است.
پذیرفتن نفوذ هرگز بدین معنا نیست که کسی نباید احساسات منفی خود را در قبال همسرش نشان دهد.ازدواج می تواند بروز خشمهای متعددی را تحمل کند.می تواند شکایتها و حتی انتقادات مختلف را پشت سر بگذارد.تلاش برای سرکوب کردن احساسات منفی در حضور همسر نه به ازدواج شما کمک می کند،و نه به فشار خونتان.
زنانی که شوهرانشان نفوذ آنها را می پذیرند،با شوهرانشان برخوردهای خشمگینانه کمتری می کنند .و این به شکوفایی ازدواج می افزاید.

آنچه شوهران می توانند از همسران خود بیاموزند
شاید از همه مهم تر ،وقتی شوهری نفوذ زنش را قبول می کند،رابطه زناشویی خود را مستحکم تر می سازد.این گونه او به مراتب راحت تر می تواند سه اصل اولیه-بهبود بخشیدن نقشه های مهر و محبت خود ،افزایش محبتها و تحسینها و توجه کردن به همسر-را رعایت نماید.
این اتفاق نه از آن جهت می افتد که نبود جنگ قدرت ادامه دار ازدواج را لذت بخش تر می کند،بلکه به این دلیل است که شوهر آمادگی آن را پیدا می کند که از زنش چیزی بیاموزد .و تردیدی در این نیست که زنان آموختنیهای فراوانی درباره روابط زناشویی دارند.دیو باری در کتابی با عنوان کتاب کامل مردان به فاصله بسیار عظیمی اشاره می کند که در این خصوص میان مردان و زنان وجود دارد.او به این نکته اشاره می کند که همه ساله او و همسرش به اتفاق دوستان قدیمی دور هم گرد می آیند .زنان بلافاصله درباره احساسات درونی خود حرف می زنند.او وشوهر دیگر به تماشای مسابقات حذفی بسکتبال از تلویزیون می نشینند.مردها گاهی اوقات و مثلاً وقتی می خواهند سفارش پیتزا بدهند،احساساتی می شوند.بعداً وقتی زن و شوهر تنها می شوند،زن باری مثلاً می گوید :«به راستی حیرت انگیز است که چگونه جورج خودش را باقطع پا وفق داده است.»و باری وانمود می کند که البته متوجه شده جورج یک پای خود را از دست داده است.باری مبالغه می کند،اما این حکایت از آن جهت جالب توجه است که حقیقتی رادر پی دارد:زنها بیش از مردان به بحث کردن و درک احساسات یکدیگر توجه دارند.
البته من نمی گویم که لزوماً همه زنان مهارتهای مردمی بیشتری از مردان دارند .بسیاری از زنها هستند که در این زمینه کاملاً بی احساس هستند،اما روی هم رفته زنان در مقایسه با مردان در زمینه هوش عاطفی قوی تر هستند .اگر به بازی بچه ها در کودکستان در زمین بازی نگاه کنیم،این موضوع به خوبی مشهود است.
حتی وقتی پسر و دختری با اسباب بازی واحدی بازی می کنند،تفاوتهای جنسیتی در آنها بارز است.نائومی و اریک با عروسک نائومی بازی می کنند.نائومی حرفی ندارد که عروسکش را با دوستش سهیم شود.آنها تظاهر به این می کنند که عروسک بچه آنهاست .بعد عروسک بیمار می شود.نائومی می گوید باید بچه را به بیمارستان برسانند.آنها بلافاصله سوار یک آمبولانس خیالی می شوند و به بیمارستان می روند.در حال رسیدن به بیمارستان ،اریک که پشت فرمان آمبولانس نشسته با سرعت زیاد حرکت می کند و نائومی به او متذکر می شود که با احتیاط بیشتری رانندگی کند.بعد از آن،ناگهان هر دو به این نتیجه می رسند که باید کودکشان را جراحی کنند.اریک و نائومی هر دو جراح می شوند،البته در شروع اریک اصرار می کند که نائومی پرستار شود،اما نائومی می گوید که زنان هم می توانند جراح شوند .وقتی عمل جراحی با موفقیت انجام می شود و حال کودک خوب می شود،آن دو به بازی خود به طرزی که نائومی می خواهد ادامه می دهند.
طرز بازی نائومی و اریک بسیار جالب است، اما واقعیت این است که بازیهای به طرز دخترانه به این دلیل که آنها بیشتر به روابط بها می دهند،آنها را برای زندگیهای زناشویی آماده تر می سازد.
اما تفاوتهای بازی دختران و پسران از کجا نشئت می گیرد؟نظر به اینکه این تفاوتها در اغلب فرهنگها دیده می شوند،به نظرم می رسد که باید بیشتر تحت تأثیر بیولوژی و نه تحت تأثیر اجتماعی شدن بروز کنند.اما بدون توجه به اینکه طبیعت یا تربیت کدام یک دراین میان نقش دارند،تفاوت میان دختران و پسران در این خصوص غیرقابل انکار است.دخترها در کودکی رفتارهای اجتماعی خاص خود را فرا می گیرند.پسرها از همان دوران کودکی برآنند که به حل مسئله بپردازند .ممکن است بعداً در حیطه های شغلی این روش و آمادگی به مردها کمک کند،اما در روابط زناشویی کمکی به بهبود زندگی زوجها نمی کند.
این تفاوت در آموزش سبب می شود که پسرها وقتی بزرگ تر می شوند،با دختر بازی نمی کنند.و در نتیجه فرصت آموختن از آنها را از دست می دهند .با آنکه در سالهای پیش دبستانی 35 درصد دوستیها میان دختران و پسران است،در سن 7 سالگی این درصد به صفر می رسد.دکتر الینور مک کوبی در دانشگاه استانفورد می گوید حتی پسرهای 18 ماهه حاضر نیستند تحت نفوذ دختران همسال خود قرار بگیرند.اما نفوذ پسرهای همسال خود را می پذیرند .و این درحالی است که دختران کمسال به یک اندازه از دخترها و پسرها نفوذ می پذیرند.

شوهرانی که از هوش عاطفی بهره دارند
نتایج بررسیهای من روی زوجهای تازه ازدواج کرده نشان می دهد که شوهران بیشتری دراین زمینه متحول شده اند.حدود 35 درصد مردانی که درباره شان مطالعه کرده ایم ، دراین گروه قرار می گیرند . و این در حالی است که بررسیهای مشابهی که قبلاً در این خصوص صورت گرفته ،این شمار را بسیار کمتر می داند.از آنجایی که این گونه شوهران به زنان خود احترام بیشتری می گذارند ،آمادگی بیشتری دارند که در زمینه عواطف و احساسات از آنها مطالبی بیاموزند.
معتقدم شوهران باهوش عاطفی زیاد،قدم بعدی را در تکامل اجتماعی بر می دارند.این بدان معنا نیست که مردانی با این ویژگی به لحاظ شخصیتی یا تربیتی بالاتر ازسایر مردان هستند.اما می توان گفت مردانی با این خصوصیت در ازدواجهای خود موفق تر ظاهر می شوند.
مرد جدید ممکن است به کار و حرفه اش بهای کمتری بدهد و تأکید و اولویت را به خانواده اش بدهد.او برخلاف شوهران قبل از خود از سه اصلی که درباره اش اشاره کردیم بیشتر در زندگی زناشویی خود استفاده می کند.
این امر نه تنها به ازدواج آنها سود می رساند،بلکه فرزندان خانواده هم از آن
منتفع می شوند.بررسیها نشان می دهند شوهرانی که پذیرای نفوذ زنانشان می شوند ،پدرهای بهتری هستند.آنها از دنیای فرزندان خود آگاهند و درباره دوستان و هراسهای آنها اطلاعات دست اول دارند .مردی با این ویژگی از آن جهت که از احساسات بیمی ندارد به فرزندان خود می آموزد که به احساسات خود احترام بیشتری بگذارند.
این نوع شوهر و پدرجدید زندگی بامعنا و سرشاری دارد.او به این سبب که خانواده شادی دارد بهتر می تواند در کارش موفق گردد.زن این مرد هم به این دلیل که احساس پیوند بیشتر با شوهرش دارد،نه تنها در مواقع ناخوشی و بروز مشکلات ،بلکه وقتی خوشحال است و مسئله ای ندارد،به شوهرش مراجعه می کند.
اما نوع دیگرشوهر و پدر ماجرایی غم انگیز دارد.او به طرزی حق به جانب احساس می کند که حق او را می خورند تا از او یک قربانی بسازند.در نتیجه ممکن است مرد رفتار اقتدارطلبانه در پیش بگیرد و یا در لاک خود فرو برود تا از آنچه باقی مانده است حراست کند.او به دیگران احترام چندانی نمی گذارد ،به این دلیل که دنبال احترامی است که فکر می کند دیگران به او مدیون هستند.او نفوذ زنش را نمی پذیرد زیرا احساس می کند که با این کار از قدرت و نیروی خود کاسته است .از سوی دیگر،به این علت که نفوذ زنش را نمی پذیرد،نفوذ خودش کاستی می گیرد.

تغییری به وجود آمده است
با آنکه سنتاً به مردانی برمی خوریم که نفوذ زنانشان را می پذیرند،واقعیت در این است که سهیم شدن قدرت مفهومی به نسبت جدید است و به چند دهه گذشته مربوط می شود.زمانه تغییرکرده است و در روزگار ما دیگر مردها نیستند که حرف آخر را می زنند.
در حالی که زنان پرشماری امروزه شاغل هستند،مردها دیگر تنها نان آور خانواده نیستند .زنان با کارکردن نه تنها کسب در آمد می کنند،بلکه بر میزان عزت نفس خود می افزایند.بخش قابل ملاحظه ای از مباحث و مناقشات میان مردان و زنان در روزگار مانشئت گرفته از این تحول است.بسیاری از زنان امروز می گویند مردها به اندازه ای که انصاف حکم می کند در خانه کار نمی کنند و در نگهداری و مراقبت از فرزندان به اندازه کافی مشارکت ندارند .این موضوعی صرفاً درباره زوجهای جوان نیست.در میان زوجهای چهل و شصت ساله هم این را مشاهده کرده ایم.مردانی که حاضرند نفوذ زنانشان را بپذیرند،زندگی زناشویی موفق دارند .اما مردانی که این را قبول نمی کنند ،ازدواجشان بی ثبات می شود.
کاملاً قابل درک است که بعضی از مردان با تغییر یافتن نقشهای شوهران مسئله دارند.قرنها مردها مسئول خانواده بوده اند .این احساس مسئولیت و محق بودن طی نسلهای مختلف از پدران و پسرانشان به ارث رسیده است و به همین دلیل است که تجدید نظر در نقش شوهران برای بسیاری از مردان یک چالش است.
بعضی از مردها از آن جهت در برابر زنانشان مقاومت دارند که فکر می کنند باورهای جدیداً شکل گرفته حالت گذرایی دارند و دیری نمی گذرد که شرایط به شکل سابق خود باز می گردد.اما واقعیت این است که ما با یک تحول فرهنگی روبه رو هستیم .دکتر پگی سندی،که یک انسان شناس است،در این خصوص روی فرهنگهای مختلف مطالعه کرده و به این نتیجه رسیده جوامعی که مردان در آن مسلط اند از ویژگیهای زیر برخوردارند:
1.غذا کمیاب است و زندگی روزانه به دشواری می گذرد .خطر در اطراف و اکناف کمین کرده است.
2.گوشت شکار ایفاگر نقش مهمی است و به سایر غذاها ترجیح داده می شود.شکار وظیفه اصلی مردان است.
3.مردان در کار مراقبت از فرزندان کمسال مشارکت نمی کنند.ممکن است از فرزندان بزرگ تر خود مراقبت کنند،اما از اطفال خود مراقبت نمی کنند.
4.در نمادهای مقدس فرهنگی ،و به خصوص در اسطوره ها،زنان جایگاهی ندارند.
خانم سندی به این نتیجه رسیده جوامعی که در آن این عوامل به شدت مشاهده می شوند،مردها از قدرت و سلطه جویی بیشتری برخوردارند.در هر فرهنگی که این عوامل جابه جا می شوند،برابری میان زن و مردان بیشتر می شود.در اغلب جوامع امروز با شرایط زیر روبه رو هستیم:
1.غذا به حد وفور یافت می شود،شرایط محیطی هم زیاد بد نیست.قوانین موجود از مردم حمایت می کند و ایمنی و امنیت بیشتر شده است.
2.مردها دیگر تنها نان آور خانواده نیستند.
3.بسیاری از مردان روزگار ما مایلند که در بزرگ کردن و مراقبت از اطفالشان ایفای نقش کنند.امروزه ،بسیاری از مردان در کنار زنان خود در کلاسهای آموزشی بچه داری شرکت می کنند.
4.در نمادهای مقدس فرهنگی زنان حضور مشهود دارند.
البته واقعیتی است که برابری زن و مرد در همه ازدواجها مشاهده نمی شود.بسیاری از مردان هنوز در زندگی خانوادگی مشارکت فعال ندارند،اما بسیاری از مردان تحت تأثیر تغییرات در ایفای نقش خود تجدید نظر می کنند.

یاد گرفتن تسلیم شدن
شاید تفاوت اصولی میان این دو نوع شوهر دراین است که شوهر جدید به
این نتیجه رسیده که اگرخواهان پیروزی است،باید تسلیم شود و کنار بیاید .وقتی در شهرهای مدرن رانندگی می کنید،اغلب با راه بندانهای ناراحت کننده و غیر منتظره روبه رو می شوید.در برخورد با این معضل ،می توانید به یکی از دو روش زیررفتار کنید.راه اول اینکه بایستید و بخواهید کسی که راه بندان ایجاد کرده صحنه را ترک کند.راه دوم اینکه راه بندان را دور بزنید .روش اول برایتان حمله قلبی به همراه می آورد،اما روش دوم،که من اسم آن را تسلیم شدن و تن دادن گذشته ام،شما را به مقصد می رساند.
قبول نفوذ یک نگرش است،اما در ضمن مهارتی است که می توانید ازآن استفاده کیند.وقتی تعارضی بروز می کند،باید بخواهید که تن به مصالحه بدهید .برای مثال ،چاد و مارتا که با مشکل تا دیر وقت کار کردن چاد در شرایطی که مادر مارتا قرار بود که به خانه آنها بیاید روبه رو بودند،می توانند به شکلی به سازش برسند.مثلاً چاد می تواند بپذیرد که به جای تا دیروقت کار کردن در روز پنج شنبه ،روز جمعه این کاررا بکند.اما پنج شنبه زودتر به خانه بیاید تا اتاق مهمان را برای آمدن مادرمارتا آماده کند.
اگر به رغم همه تلاشهای مرد،او نتوانست مسئله پیش آمده را از میان بر دارد،به عنوان مثال،به نمونه زن و شوهری به نامهای تیم و کارا اشاره کرده ایم که با مشکلی روبه رو هستند.موضوع از این قرار است که تیم دوستی به نام بادی دارد که کارا او را مناسب دوستی نمی داند.دوست تیم که بی کار است،اغلب به خانه آنها می آید و روی کاناپه لم می دهد.کارا از این می ترسد که چاد تحت تأثیر این دوست قرار بگیرد.اما هر گاه کارا این موضوع را با چاد در میان می گذارد،او جواب می دهد که اینجا خانه اوست و می تواند هر کسی را که می خواهد ،به آنجا بیاورد.وقتی کارا اعتراضی می کند،تیم به عنوان سنگ اندازی سکوت می کند و این سبب می شود که فریاد کارا بلند شود.در این زمان،تیم به او می گوید این بادی نیست که مسئله دارد،بلکه اوست که مشکل دارد.کارا از این وضع ناراحت بود و می گفت که خانه مال او هم هست و باید به هنگام دعوت از مهمان از او هم نظر خواهی کند.
در بیش از 80 درصد مواقع،زن است که مشکلاتی را مطرح می کند،اما شوهر می خواهد از بحث کردن درباره آن خود داری ورزد.این نشانه بیمار بودن زندگی زناشویی نیست.این مطلبی است که در اغلب ازدواجهای موفق هم به آن برمی خوریم.
وقتی با تیم و کارا ملاقات کردم و با آنها حرف زدم،به نظر می رسید که اکراه تیم در پذیرفتن نفوذ کارا،علت اصلی مشکل میان آنها باشد.به خصوص اینکه تیم معتقد بود در این زمینه مجالی برای مصالحه و سازش هم وجود ندارد.از تیم پرسیدن که رابطه با بادی برای او چه معنا و مفهومی دارد.معلوم شد که موضوع از سابقه ای برخوردار است.تیم توضیح داد که از دوران کودکی با بادی دوست بوده است.در دوران دبیرستان که پدر و مادر تیم در جریان یک طلاق دشوار از هم جدا شدند و زندگی خانوادگی او به هم ریخت،تیم شبهای متعددی را روی کاناپه منزل بادی به صبح آورد.حالا تیم احساس وظیفه می کرد که نوبت اوست به دوستش کمک کند.تیم معتقد نبود که بادی روی او تأثیر بدی برجای می گذارد.او خود را مرد محکم و متأهلی می دید و به این افتخار می کرد که به دوستش کمک کند.
هر چه تیم بیشتر درباره بادی صحبت می کرد،مشخص تر شد که او و کارا با یک مسئله ادامه دار در زندگی زناشویی خود روبه رو هستند.وقتی به این موضوع توجه کردند و روی آن دقیق شدند،موضوع متحول گردید.تیم از این موضوع که فکر می کرد این خانه اوست و می تواند هر کاری را که می خواهد در آن بکند،دست کشید.کارا هم اذعان کرد رفتار تیم بوده که برای او ناراحتی ایجاد کرده و نه آمدن بادی به خانه آنها.کارا به تیم گفت که احساس وفاداری و دوستی او را تحسین می کند،اما نگرانی اش از این است که بادی از او سوءاستفاده کند.
تیم نظر کارا را پذیرفت که ممکن است بادی از این موقعیت سوء استفاده کند.
آن گاه این زن و شوهر بر آن شدند تا در این زمینه با هم صحبت کنند و به نتایجی برسند.

پرسشنامه قبول نفوذ
هر یک از عبارات زیر را بخوانید و درست یا غلط را علامت بزنید.
1.من به نقطه نظرهای همسرم به واقع علاقه مند هستم.درست /غلط
2.حتی وقتی با همسرم اختلاف نظر داشته باشم،از او مطالب فراوانی می آموزم.درست /غلط
3.دلم می خواهد همسرم احساس کند حرفی که می زند برایم مهم است.درست /غلط
4.دوست دارم همسرم احساس کند که در ازدواج ما صاحب نفوذ است.درست /غلط
5.می توانم به همسرم گوش بدهم،اما تا حدی .درست /غلط
6.همسرم از عقل سلیم برخوردار است.درست /غلط
7.حتی وقتی با هم توافق نداریم،به او احترام می گذارم.درست /غلط
8.اگر مرتب سعی کنم که همسرم را متقاعد کنم،سرانجام برنده می شوم.
درست /غلط
9.من با نظرات همسرم مخالفت نمی کنم.درست /غلط
10.همسرم به اندازه کافی منطقی نیست که بتوانیم با هم بحث کنیم.درست /غلط
11.معتقد به بده بستان فراوان در محبتهای میان خود هستم.درست /غلط
12.می توانم همیشه همسرم را متقاعد کنم.درست /غلط
13.وقتی می خواهیم تصمیم بگیریم ،گفتنیهای فراوان دارم.درست /غلط
14.شریک زندگی من معمولاً ایده آل های جالب دارد.درست /غلط
15.همسرم در حل مسائل به من کمک فراوان می کند.درست /غلط
16.حتی اگر با نظر همسرم مخالف باشم،با او به احترام حرف می زنم.درست /غلط
17.راه حلهای من همیشه از راه حلهای همسرم بهتر است.درست /غلط
18.همیشه می توانم در صحبتهای همسرم نکته جالبی پیدا کنم.درست /غلط
19.شریک زندگی من بسیار عاطفی است.درست /غلط
20.من باید تصمیمات مهم در ازدواج را بگیرم.درست /غلط
محاسبه امتیازات:1.به استثنای پرسشهای شماره 19،17،12،10،8،5و20،به هر جواب درست یک امتیاز بدهید.
2.در ازای هر جواب درست به سؤالات 19،17،12،10،8،5و20،یک امتیاز از خود کم کنید.
امتیاز 6 وبیشتر:این نشانه قدرت در ازدواج شماست .شما با کمال میل به همسرتان امتیاز می دهید و این نشان می دهد که ازدواج شما به لحاظ احساسی و عاطفی از بهره هوشی برخوردار است.
امتیاز کمتراز 6:می توانید شرایط ازدواجتان را بهتر کنید .شما در پذیرفتن نفوذ از همسرتان با دشواری روبه رو هستید .این می تواند ازدواج شما را به شکل خطرناکی بی ثبات کند.اولین کاری که برای بهبود شرایط خود می توانید بکنید این است که معنای نفوذ را درک کنید.اگر هنوز موضوع قبول نفوذ همسر را به خوبی درک نکرده اید ،این مقاله را یک بار دیگر بخوانید.تمرینات زیر به شما کمک می کند تا به این مهم جامه عمل بپوشانید.

تمرین شماره(1):نخواهید که برنده شوید
در ادامه مطلب به موقعیتهایی اشاره کرده ایم که زوجهای تحت بررسی ما باآن روبه رو شده اند .سعی کنید این صحنه ها را مجسم کنید .انگار که شما و همسرتان دارای این تعارضها هستید .هرچه با روشنی بیشتری خود را در این شرایط قرار دهید،اثربخشی تمرین بیشتر می شود .در پایان این تمرین ،به برخی از موارد جواب داده ایم که می توانید از آنها استفاده نمایید.
مثال:وقتی خسته از کار به خانه می آیید،دوست دارید شام بخورید و بعد تلویزیون تماشا کنید.اما زنتان که تمام مدت روز در خانه کار می کند ،دلش می خواهد از خانه بیرون برود.یکی از شبها عصبانی می شود و شما را متهم می کند که به میل او برای بیرون رفتن از خانه بی توجهید .شما می گویید خسته تر از آنید که شب بخواهید جایی بروید .او فریاد می کشد:«پس من چی؟اگر نتوانم ازخانه بیرون بروم و با کسانی حرف بزنم ،دیوانه می شوم!»
در خواست منطقی زن:از خانه بیرون رفتن.
شما می گویید :«خیلی متأسفم که تا این حد ناراحتی .اگر موافقی ،کمی در خانه بمانیم و شام بخوریم بعد برای صرف دسر می توانیم به بیرون برویم.»
1.اخیراًشما و همسرتان با مشکلاتی روبه رو شده اید و با هم به توافق نمی رسید .یکی از مشکلات این است فکر می کنید که او پول بیش از اندازه خرج می کند.حالا همسرتان اصرار دارد به مشاور در امور زناشویی مراجعه کنید که هزینه زیادی تولید می کند.شما خاطر نشان می کنید که اگر از هزینه های دیگری نکاهید،نمی توانید به مشاور مراجعه کنید.زنتان می گوید:«نمی توانیم به مشاور مراجعه نکنیم .مراجعه به مشاور هم شبیه آن است که برای رفتن به یک تعطیلات ضروری و مورد نیاز پول قرض کنیم.این کاری است که حتماً باید انجام بدهیم.»
بخش منطقی درخواست زن:
شما می گویید:
2.از آنجایی که زنتان کار نمی کند ،از او خواسته اید که آشپزخانه را نظافت کند و تا وقتی شما به خانه می آیید شام را تدارک ببیند.امشب وقتی به خانه می آیید،می بینید که لباسهای شسته تا نشده اند،از غذا هم خبری نیست.از این رو،شکایت می کنید و در مقام اعتراض حرف می زنید و او می گوید :«تو هیچ وقت متوجه نمی شوی که من چقدر در روز کار می کنم.متوجه نیستی که خانه چقدر کار دارد.»
بخش منطقی درخواست زن:
شما می گویید:
3.به اتفاق تنی چند از دوستانتان به رستوران می روید تا قهوه بنوشید.زنتان اغلب با شما بحث می کند که زیاد به رستوران می روید .امشب در حالی که در رستوران هستید به شما زنگ می زند و می گوید اگر بلافاصله برنگردید ،او به رستوران می آید و شما را با خود می برد.وقتی بالاخره به خانه می آیید،زنتان فریاد می کشد:«به جای اینکه به رستوران بروی ،چرا مرا به سینما نمی بری؟»
بخش منطقی درخواست زن:
شما می گویید:
4.شنبه بعد ازظهر است،زنتان که به کار نظافت خانه مشغول است به شما می گوید که خانه به تعمیراتی احتیاج دارد.شما احساس می کنید که او نمی خواهد از بخشی از هزینه های خانه بزند تا اقدام به تعمیرات بکنید .او می گوید :«تو فکر نمی کنی که نظر من مهم است.اگربخواهی ،می تونی پولش را پیدا کنی.»
بخش منطقی درخواست زن:
شما می گویید:
5.وقتی از سر کار به منزل می آیید،اولین کاری که دوست دارید بکنید این است که کمی استراحت کنید.قهوه ای بنوشید ،کمی روزنامه بخوانید و بعد کفش و جورابتان را از پا درآورید .گاه اتاق نشیمن را به هم می ریزید ،اما معمولاً بعد از صرف شام که انرژی تان را به دست می آورید .گاه اتاق نشیمن را به هم می ریزید ،اما معمولاً بعد از صرف شام که انرژی تان را به دست می آورید دوباره اتاق را مرتب می کنید.یکی از شبها که اتاق را مرتب نکرده اید ،زنتان می گوید :«از اینکه می بینم اتاق را به هم می ریزی و آن را مرتب نمی کنی،عصبانی می شوم.من هم خسته ام و نمی توانم ریخت و پاشهای تو راجمع و جور بکنم.چرا قبل از شام اتاق را مرتب نمی کنی؟»
بخش منطقی درخواست زن:
شما می گویید:
6.اخیراً کم پول بوده اید بنابراین به این نتیجه رسیده اید که قبل از هرخرید با زنتان بحث کنید و درباره خرید به توافق برسید .امشب شما به خانه می آیید.زنتان به شما می گوید برای تغییر نور داخل حیاط حبابهای جدیدی خریده است .او می گوید بدون مشورت با شما این کار را کرده است زیرا فکر می کند خرید این حبابها کاملاً ضروری بوده است.او اضافه می کند بدون این چراغها احساس امنیت نمی کند.شما به او می گویید ممکن است این خرید ضروری بوده باشد ،اما شما توان پرداخت آن را ندارید.او می گوید :«ما به آنها نیاز داریم چه تو پولش را داشته باشی،چه نداشته باشی.»
بخش منطقی درخواست زن:
شما می گویید:
7.شما تصمیم می گیرید زنتان را با خرید یک اتومبیل جدید شگفت زده کنید.اما او به محض اینکه اتومبیل را می بیند،ناراحت می شود و می گوید:«واقعاً که بد است .حاضر نیستم سوار آن بشوم .بهتر است آن را پس بدهی.»
بخش منطقی درخواست زن:
شما می گویید:
8.دقایقی است به خانه آمده اید و خسته هستید .با این حال ،مجبورید برای خرید از خانه بیرون بروید.زن شما که برای مراقبت از فرزندانتان در خانه می ماند به شما می گوید که روز بسیار بدی را با بچه ها پشت سر گذاشته است.زنتان به شما می گوید بچه ها را هم به خرید ببرید تا او فرصتی برای استراحت پیدا کند.
بخش منطقی درخواست زن:
شما می گویید:

نمونه جوابها
1.بخش منطقی درخواست زن:ازدواج شما به راستی به کمک احتیاج دارد.شما می گویید :«می دانم که بهبود شرایط ازدواجمان بسیار مهم است.شاید مراجعه به مشاور اقدام درستی باشد.ببینم چگونه می توانیم از بعضی از هزینه هایمان بکاهیم تا پول مراجعه به مشاور در امور زناشویی را تأمین کنیم.»
2.بخش منطقی درخواست زن:می خواهد قدر کار او را در منزل بدانید.
شما می گویید :متأسفم ،حق با توست ومتوجه نشده ام .می توانیم از نو شروع کنیم.به من کمک کن تا قدر کارهای تو را بدانم.»
3.بخش منطقی درخواست زن:اینکه شما وقت آزادتان را بیشتر صرف او بکنید.
شما می گویید:«ایده بسیار خوبی است.می توانیم به سینما برویم و فیلمی تماشا کنیم.»
4.بخش منطقی در خواست زن:خانه شما به تعمیراتی احتیاج دارد.
شما می گویید :«بسیارخوب،شاید حق با تو باشد.فکر می کنی چه تعمیری باید انجام دهیم؟»
5.بخش منطقی درخواست زن:قبل از صرف شام اتاق را مرتب کنید.
شما می گویید :«متأسفم،این کار را می کنم.»و بعد این کار را بکنید.
6.بخش منطقی درخواست زن:خرید حباب روشنایی برای حیاط لازم است.
شما می گویید :«کاملاً حق با توست که به این حبابها احتیاج داریم .کار خوبی کردی که آنها را خریدی .از زحمتی که کشیدی ،متشکرم .اما دفعه بعد که خواستی چیزی بخری ،قبلاً با من مشورت کن.»
7.بخش منطقی درخواست زن:او را با اتومبیل جدید شگفت زده نکنید.
شما می گویید :«لازم است درباره این اتومبیل صحبت کنیم.به من بگو چراناراحتی.»
8.بخش منطقی درخواست زن:زن رهایی موقتی از مسئولیت مراقبت از فرزندان.
شما می گویید:«بسیارخوب،بچه ها،برویم کمی ماشین سواری کنیم.برای همه تان بستنی می خرم.»

تمرین شماره (2):بازی بقا در جزیره گاتمن
تصور کنید درحالی که با کشتی به یک سفر تفریحی رفته اید ،در اثر حادثه ای کشتی تان غرق می شود.صبح از خواب بیدار می شوید و می بینید که در یک جزیره هستید.اثری از کشتی نیست.تنها شما و همسرتان بازماندگان آن کشتی هستید.یکی از شما هم آسیب دیده است.ابداً اطلاع ندارید که کجا هستید .امیدوارید دیگران از مشکلی که برای کشتی شما بروز کرد آگاه شوند و برای نجات شما اقدام کنند.به نظر می رسد که طوفانی نزدیک باشد.به این نتیجه می رسید که برای حفظ جانتان باید کاری بکنید تا تیم نجات به دادتان برسد.از کشتی اشیایی در جزیره بر جای مانده که می تواند به شما کمک کند،اما شما بیش از ده قلم شی ء را نمی توانید با خود بردارید.

مأموریت شما
اقدام شماره 1:هر کدام از شما با توجه به برنامه ای که برای بقای خود در نظر می گیرید،روی یک برگه کاغذ جداگانه بنویسید که 10 قلم شیئی را که بر می دارید،چیست.به مهم ترین شیئی که بر می دارید امتیاز 1،و به دومین مهم ترین شی ء امتیاز 2 بدهید .هر 10 مورد شیء را این گونه امتیاز بندی می کنید.جواب درست یا غلطی در این مورد وجود ندارد.
اقلامی که ازکشتی برجای مانده است
1.دو دست لباس
2.یک گیرنده رادیویی با موجهای ای ام-اف ام و کوتاه
3. 10 گالن آب
4.ظرف و ظروف
5.کبریت
6.بیل
7.کوله پشتی
8.کاغذ توالت
9.دو چادر
10.دو کیسه خواب
11.چاقو
12.یک قایق کوچک
13.کرم ضد آفتاب سوختگی
14.چراغ خوراکپزی
15.طناب بلند
16.دو دستگاه گیرنده -فرستنده واکی تاکی (بی سیم)
17.غذاهای منجمد شده برای هفت روز
18.ملافه
19.یک بطری نوشابه
20.چراغ دستی
21.قطب نما
22.نقشه های منطقه
23.یک سلاح با شش گلوله
24.جعبه کمکهای اولیه با پنسیلین
25.کپسول اکسیژن
اقدام شماره 2:فهرست تهیه شده رابا همسرتان در میان بگذارید .با هم مشورت کنید و درباره 10 قلم شیئی که لازم دارید به توافق برسید.لازم است که هر دو بحث درباره مسئله و گرفتن تصمیم نهایی نفوذ پذیر باشید.
وقتی کارتان را تمام کردید،به تجربه و تحلیل این بازی بنشینید .باید به سؤالات زیر جواب بدهید:
1.فکر می کنید در کار نفوذ کردن بر همسرتان تا چه اندازه مؤثر عمل کرده اید؟
الف)ابداً مؤثر نبوده ام.
ب)نه مؤثر،و نه غیر مؤثر.
ج)تا حدی مؤثر.
د)کاملاً مؤثر.
2.همسرتان در تأثیر گذاری بر شما چقدر مؤثر بوده است؟
الف)ابداً مؤثر نبوده ام.
ب)نه مؤثر،و نه غیر مؤثر.
ج)تا حدی مؤثر.
د)کاملاً مؤثر.
3.آیا کسی از شما سعی کرد بر دیگری مسلط شود،یا به عبارت دیگر آیا با هم رقابت می کردید؟
الف)زیاد
ب)تا حدی
ج)کمی
د)ابداً
4.آیا اخم کردید و در خود فرو رفتید؟
الف)زیاد
ب)تا حدی
ج)کمی
د)ابداً
5.آیا همسرتان اخم کرد؟
الف)زیاد
ب)تا حدی
ج)کمی
د)ابداً
6.آیا تفریح کردید؟
الف)ابداً
ب)کمی
ج)تا حدی
د)زیاد
7.آیا همکاری خوبی داشتید؟
الف)ابداً
ب)کمی
ج)تا حدی
د)خیلی زیاد
8.تا چه اندازه خشم را احساس کردید؟
الف)زیاد
ب)تا حدی
ج)کمی
د)ابداً
9.همسرتان تا چه اندازه خشمگین شد؟
الف)زیاد
ب)تا حدی
ج)کمی
د)ابداً
10.آیا هر دو احساس کردید که مطرح هستید و به حساب آمده اید؟
الف)ابداً
ب)کمی
ج)تا حدی
د)خیلی زیاد
محاسبه امتیازات:برای هر حرف(الف)که علامت زده اید امتیاز 1،برای هر حرف (ب)امتیاز 2،برای هر حرف(ج)که علامت زده اید امتیاز 3،برای هر حرف(د)که علامت زده اید امتیاز 4 را در نظر بگیرید.امتیازات به دست آمده را جمع کنید.
اگر جمع امتیازات بیش از 24 بود،در شرایط خوبی به سر می برید .شما نفوذ یکدیگر را می پذیرید و به عنوان یک تیم با هم همکاری مناسب دارید.اگر امتیاز شما 24 و یا کمتر از آن بود ،باید روی ازدواجتان در این زمینه بیشتر کار کنید.
اگر در قبول نفوذ با دشواری روبه رو هستید،یکی از بهترین کارهایی که می توانید بکنید این است که مسئله موجود را تأیید کنید و با همسرتان در این خصوص حرف بزنید.هیچ کس نمی تواند یک شبه عادتهای قدیم را فراموش کند.اما اگر بتوانید مسئولیتی در قبال مشکلات زناشویی خود که ناشی از مشکل شما با سهیم شدن در قدرت است عهده دار شوید ،قدم مهمی در راه موفقیت زندگی زناشویی خود برمی دارید .احتمالاً همسرتان به بهبود روابط زناشویی خود و آینده آن خوش بین است.در اقدام بعدی باید کاری کنید که همسرتان شریک و متحد شما در برخورد با این مسئله باشد.از او نظرخواهی کنید وبپرسید در چه زمینه هایی فکر می کند که شما رفتار سلطه جویانه،تدافعی یا بی حرمتی داشته اید.
از آنجایی که همه اصول هفت گانه با هم در ارتباط هستند،هر چه روی سایر موارد بیشتر کار کنید ،در سهیم شدن قدرت توانمند تر می شوید .و البته هر چه در پذیرفتن نفوذ مهارت بیشتری به دست آورید،راحت تر می توانید سایر اصول را رعایت کنید.تمایل به سهیم شدن در قدرت و احترام گذاشتن به نقطه نظرهای دیگران پیش شرط رسیدن به مصالحه و توافق است.بنابراین اگر نفوذ همسرتان را بپذیرید،بهتر می توانید با مشکلات زندگی برخورد کنید-موضوع مطرح شده در فصل 5و6.همان طور که ملاحظه خواهید کرد،دوگونه اختلاف عمده را اغلب زوجها تجربه می کنند.به هنگام برخورد با هر یک از این دو شکل قبول نفوذ سنگ زیر بنای موفقیت خواهد بود.
منبع:هفت اصل اخلاقی برای موفقیت درازدواج

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید