فخر و خودآرایی در اسلام

فخر و خودآرایی در اسلام

نویسنده : معصومه جوانبخت
استاد راهنما : جناب آقای حسن مشکاتی
منبع : راسخون

مقدمه:
انسان باید نسبت به تمام رفتارها و مسائل پیرامون خود آگاهی داشته و از اینکه چشم وگوش بسته عملی را پیروی کند بپرهیزد. چون تمام اعضاء و جوارح وی در قبال این کار مسئول خواهند بود.
یکی از رفتارهای اشتباه که قرآن به شدت از آن نهی می‌کند فخر و خودآرایی و تجمل گرایی است.
به نظر می رسد پس از انقلاب اسلامی با ارتقاء سطح فرهنگ مردم، همچنان عده ای از افراد دچار عقب ماندگی فرهنگی هستند. البته به نظر خود آنها این رفتارها نشان از شخصیت وفرهنگ بالای آنهاست. آنچه اکنون در جامعه ما غالب است فرهنگ اسلامی شیعی است. اما متأسفانه تبلیغات ضد دینی جوامع غربی مانند موریانه به این فرهنگ اصیل رخنه کرده و هر روز در حال پیشرفت است.
اهمیت موضوع فخر و خودآرایی بدین جهت است که زنان نیمی از اجتماع هستند و مسئولیت پرورش کودکان را به عهده دارند. پس اگر بخواهیم درست حساب کنیم از نظر فرهنگ و تربیت، زنان نقش اصلی را ایفا می کنند. اما غرب با ترغیب زنان به سوی شغلهای کذایی نه تنها آنان را از این امر مهم دور کرده بلکه با منحرف ساختن آنها و جایگزین کردن مادیات به جای معنویات، جدایی بین عقل و دین و سوق دادن به سمت خودآرایی، آنها را از شناخت دین باز داشته و پرداختن به این مسائل را امری بیهوده جلوه داده است. به همین علت ما اکنون به شیوه های مختلف شاهد فساد جوانان هستیم.
لذا با گرایش روزافزون مردم به دین اسلام غرب احساس خطر نموده و سعی کرده این روند را در جای خود نگه دارد. پس جریانی مخالف جریان آب حیاتبخش زندگی یعنی مخالفت با روانه شدن احکام و حدود الهی ایجاد نموده و سعی می کند در اثر برخورد این دو جریان وگرداب حاصل از آن افراد بسیاری را از زندگی به معنای واقعی محروم نماید. همین امر مرا بر آن داشت که در این مسیر قدم بردارم و با مشورت آقای حسن مشکاتی موضوع فخر و خودآرایی در اسلام را به عنوان پایان نامه انتخاب نمایم.

دشواریهای راه:

از آنجا که این موضوع یک مبحث عقیدتی- اجتماعی است. دامنه پژوهش در آن بسیار وسیع می‌باشد. از جمله دشواریهای فراروی این پژوهش کم بودن منابع، ترجمه نداشتن تعدادی از متون حدیثی مربوط به این مقوله از جمله وسائل الشیعه، بحارالانوار، … وبالاخره تحقیق میدانی بود که به حمدالهی و یاری استادان هر چند با کمبود وقت پیش آمده ولی توانستم در حد توان این تحقیق را به انجام برسانم.

نگاهی به فصول پایان نامه:

این تحقیق شامل 5 فصل می باشد که فصل اول واژه های کلیدی را در بردارد.
فصل دوم، آیات پیرامون موضوع را به سه بخش رفتاری، فکری واجتماعی تقسیم کرده است. در این فصل به: حجاب در زمان جاهلیت، فلسفه وحدود حجاب، بهترین الگو، بهترین دلیل، فخر وخودستایی، تقلید، فخرفروشی، اسلام وثروت، تجمل درجاهلیت، انواع زینت ها و امر به اصلاح جامعه پرداخته شده است.
در فصل سوم مطالبی را در قالب زیر از نظر می گذرانیم.
1) بخش فرهنگی: ارتباط لباس وفرهنگ وتهاجم فرهنگی و…
2) بخش فکری- روانی: عوامل وجلوه های بیماری هیستری (جلوه گری) و…
3) بخش شخصیتی: عوامل شخصیتی، تقلید، هویت، زوال حقیقت انسان وفخرفروشی
4) بخش رفتاری: زینت وحدود خودآرایی، بی بندوباری آخرالزمان ومسائل خانوادگی و…
5) بخش اجتماعی: پوشش زنان ایرانی، نقش منکرات وشیوه های اصلاح جامعه و…
فصل چهارم تحت 13 عنوان به تحلیل وبررسی فصل سه به استناد فصل دو و یک پرداخته است. تحقیق میدانی که در راستای این موضوع انجام گردیده در این فصل ضمیمه شده است.
فصل پنجم در سه بخش تنظیم گردیده که در بخش اول به طور اجمال، علل فخر و خودآرایی، بخش دوم نتایج، بایدها ونبایدها وبخش سوم، ایجاد راهکارها وپیوند آن با اجتماع بیان شده وتوضیحاتی پیرامون آن داده شده است.
امید است که همه ما بتوانیم با تلاشهای مثمرثمر، گامی بلند در ارتقاء ارزشهای دینی برداریم.
انشاء الله
تقدیم به:
ساحت مقدس حضرت بقیه الله الاعظم (عج) به انسانهای والاصفت و به تمام طلایه داران حریم عفت و حیا که تلاش بسیاری در حفظ پوشش دارند. و بالاخره به تمام کسانی که تصمیم به رعایت این حریم دارند ودر این راه گامهای مهمی در زندگی برداشته اند.
تشکر:
در این جا لازم است از تمام کسانی که مرا در گردآوری این تحقیق یاری رساندند تشکر کنم، از استاد راهنمایم جناب آقای حسن مشکاتی که تلاشی بی وقفه برای به سامان رساندن این پایان نامه داشتند.وبا کمال تشکروسپاسگذاری ازاساتیددانشکده معارف قرآنی اصفهان،مسئول کتابخانه ی مرکزی دارالقرآن کریم اصفهان وکتابخانه ی امیر المؤمنین علیه السلام.
چکیده :
آنچه پیش رو دارید نگرشی کلی به موضوع فخر و خودآرایی در اسلام است . علی رغم دستور صریح اسلام مبنی بر پوشش زن و عدم هرگونه آرایش و پیرایش در مجامع عمومی ، چنانکه می بینیم این موضوع تا حدودی جایگاه خود را در جامعه کنونی از دست داده و منکرات جای آن را گرفته است . هدف از تحقیق پیرامون این مسأله بازنگری دوباره نسبت به روند غلط فخر و خودآرایی و باز پروری این مسأله با شیوه های جدید بوده است. این موضوع طبق آیات و روایات و مسائل روانی مورد بررسی قرار گرفته است . اینکه زنان کدام قسمت از بدن خود را می توانند آشکار کنند؟ چرا یک جامعه دچار مدگرایی می شود؟ آیا خودآرایی همان تنوع طلبی و زیبا پوشی است؟ آیا پوشش لباس با رنگهای محرک و مهیج از نظر اسلام مجاز است؟ و بهترین راه جلوگیری از خودآرایی و فخر جوانان چیست؟ این پرسشها و پرسشهایی که در فرضیه های تحقیق آمده از جمله سؤالاتی است که به بیان و شرح آن پرداخته شده است . نحوه ی جمع آوری و تدوین مطالب، کتابخانه ای و میدانی بوده و کل مطالب در 5 فصل مجزا و بخشهای متفاوت تنظیم شده است .
در فصل 1 کلیات مربوط به کلید واژه ها و فرضیه های تحقیق بیان شده و در فصل 2 آیات مستقیم و غیر مستقیم فخر و خودآرایی را از جنبه های رفتاری مانند حجاب در زمان جاهلیت ، فلسفه و حدود حجاب ، شیوه راه رفتن و سخن گفتن ، بهترین دلیل و الگو ، جنبه فکری از قبیل فخر و خودستایی ، خود برتربینی، فرق خویشتن با خودستایی و تقلید و پیروی و جنبه ی اجتماعی مانند افتخار به نسب ، اسلام و مسئله ثروت ، تجمل در جاهلیت، نتایج غرور، زینت دنیا و امر به اصلاح جامعه مورد بررسی قرارداده است. در فصل 3 نیز داده ها و دیدگاهها در 5 بخش فرهنگی، روانی، شخصیتی، رفتاری، و اجتماعی به شرح زیر بیان و روایات ائمه علیهم السلام ضمیمه ی آن شده است. فرهنگ لباس و پوشش ، رابطه ی لباس و فرهنگ ، رابطه ی حجاب با فرهنگ اسلامی ، اهانت یا تکریم ، تهاجم فرهنگی ، عوامل بیماری هیستری«خودنمایی» و جلوه های آن ، روانشناسی رنگ، نماد ظاهری لباس، احساسات جوان، استعمار فکری ، عوامل شخصیتی، تقلید و مراحل آن ، هویت فردی، فخر و کبر، زینت و خودآرایی و حدود آن ، مسائل خانوادگی ، نهی از راه رفتن با تبختر، پوشش زن ایرانی ، زن و لباس مردانه ، نقش منکرات و بهترین شیوه ی اصلاح جامعه . در فصل 4 علاوه بر تحقیق میدانی همین مباحث در 12 عنوان تجزیه و تحلیل شده و نایج و دستاورد های آن تحت عنوان فصل 5 در 3 بخش به شرح زیر تهیه و تنظیم شده است:
بخش 1 : تبیین علل خودآرایی مانند عدم بینش دینی ، مدیریت ضعیف خانواده ، ثروت ، عملکرد بد سازمانها ، آموزش و پرورش ، ازدواج ، پاسخ به شهوات ، عملکرد صدا و سیما ، مدگرایی ، ضعف غیرت، کسب موقعیت و تقلید .
بخش 2 : شامل نتایج ، باید ها و نبایدها .
بخش 3 : راهکارها از قبیل آموزش حجاب در مدارس، ارتقاء ارزشهای دینی، خانواده ، احساس نیاز، عملکرد روشن و صریح سازمانها ، تبلیغات رسانه ها ، آموزش و پرورش ، ازدواج آسان ، روحانیت ، ترویج فرهنگ غیرت ، تشویق ، فعالیت فرهنگی و امر به معروف و نهی از منکر .
در آخر تحقیق نیز فهرست منابعی برای آشنایی خوانندگان با کتب مورد مطالعه ضمیمه شده است.
در پایان برای دوستداران علم از خداوند متعال علو درجات را خواستارم .

فصل اول :

کلیات

مقدمه

هر جستجوگری برای رسیدن به گنج باید کلید آن را پیدا کند. سپس قفل آنرا به وسیله کلید باز نماید. پیرامون ما گنج های مختلفی است که اگر چشم باز کنیم می توانیم سودهای کلانی از آن ببریم. بزرگترین گنجی که خداوند متعال به ما عطا فرموده است نزول قرآن کریم می باشد. اما برای استفاده از آن باید محتوای آن را فهمید. ابتدائی ترین وسطحی ترین راه فهم قرآن ترجمه واژه وجملات است. واژه های قرآن کلید معمای گنج آفرینش هستند. وقتی این سرمایه به دست آمد برای استفاده از آن باید به دنبال کسی بود که بهترین راه استفاده از آن را نشان دهد. در این زمینه ائمه علیهم السلام بهترین افرادی هستند که می توانند به ما کمک برسانند.
با توجه به اینکه این فصل به واژه شناسی اختصاص دارد سعی شده است در مورد دوازده واژه ی کلیدی موضوع پایان نامه توضیحاتی داده شود. برای تبیین این واژه ها از متونی قدیمی چون التحقیق فی کلمات قرآن، تاج العروس، مجمع البحرین، العین، مفردات، قاموس قرآن، دو فرهنگ لغت عربی به فارسی منجد الطلاب ترجمه بندر ریگی و انگلیسی به فارسی دکتر آریان پور کاشانی ورساله ی نوین فقهی پزشکی طب روحانی دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی استفاده شده است.

1) تبرج

تبرج یکی از واژگان کلیدی این موضوع است. با توضیحات زیر می فهمیم زنان جاهلیت چگونه بودند وچرا ازاین امر در قرآن نهی شده است.
برج: آشکار شدن، در مجمع البیان ذیل آیه 60 از سوره ی نور گوید تبرج آن است که زن زیباییهای خود را اظهار کند واصل آن به معنی ظهور است وبه عبارت دیگر از آن جهت برج گویند که ظاهر و هویداست. زمخشری در کشاف ذیل آیه 61 سوره ی فرقان می گوید: اشتقاق بروج از تبرج است به جهت ظاهر بودن آنها ]اما[ در اقرب موارد گویند «تَبَرَّجَتِ المَرْئَهُ» یعنی زن زینت خود را آشکار کرد برای نامحرم.
در کتابی دیگر علاوه بر مشابهت عبارت تبرجت المرئهُ برج یعنی برج و بارو بنا کرد
در لسان العرب معانی مشابه واندکی مفصل تر است.
آقای مصطفوی نیز پس از نقل اقوال مختلف می گوید:
«ماده ی برج به معنای ظهور وآشکار ساختن است. لذا بر قصر مرتفع، ساختمان بلند و … همچنین بر زنیکه زیبائیهایش را در مقابل نامحرم ظاهر می سازد، اطلاق می شود ».
از مجموع نقل اقوال روشن می شود که اصل معنای تبرج، خودنمائی وخود آرائی نمودن زیباییها در مقابل دیگران است.

2) زینت

یکی از واژه هایی که در مورد موضوع فخر وخودآرایی باید مورد بررسی قرار گیرد «زینت» است تا بدین وسیله مشخص شود آیاتی که اظهار آن را ممنوع کرده، تحت چه عنوانی امر به پوشش داده است.
زینت سه گونه است: زینت باطنی مثل علم واعتقادات خوب، زینت بدنی مثل نیرومندی وغیره، زینت خارجی مثل زیور ومال وغیره.
از قول امام صادق (ع) نقل شده است که آنچه روسری آنرا می پوشاند از سرو گردن وبالاتر از دور دستبند زینت است. در این روایت گردن، موی سر، بازوها و غیره مصداق زینتند. همچنین زینت ظاهر را سرمه چشم وانگشتر قید کرده اند.
در مجمع البحرین در رابطه با واژه زینت آمده است:
مایَتَزَیَّنُ بِهِ الانسانُ مِن حلیٍ و لَبْسٍ واشباهَ ذلک .
آنچه انسان با آن آراسته شود از زیور آلات ولباس وچیزهایی مشابه آن.
ودر کتاب العین در این رابطه آمده است:
الزَّیْنُ: نقیضُ الشَّیْنِ… و الزینَهُ جامعٌ لِکُلِّ ما یَتَزَیَّنُ به .
زیبایی نقیض زشتی است… وزینت هر آنچه را که بواسطه ی آن آراسته شود در بردارد.
ابن منظور در کتاب لسان العرب با توجه به اینکه زینت را مطلق زیبایی می داند می نویسد:
وقوله عزوجل:«ولایُبدینَ زینتَهُنَّ اِلا ماَظَهرَ منِها، معناهُ لایبدینَ الزّینهَ الباطِنَهَ کالمِخْنَقهِ والخلخالِ و الدُّمْلُجِ والسِّوارِ والّذی یُظْهَرُ هو الثّیابُ والوجْهُ
لایبدین زینتهن یعنی زنان زینت باطنی (مثل گردنبند، خلخال، بازوبند والنگو) را آشکار نکنند و اما لباس وصورت زینت ظاهری است.
با توجه به توضیح واژه ها، زینت یعنی هم زیباییهای طبیعی و هم زیباییهای آراستنی و عارضی. باید دید در آیات کدام زینت مورد نظر است.

3) جلباب

واژه ی جلباب از دیگر واژه هایی است که به ما کمک می کند بدانیم پوشش ما چه پوششی باید باشد. لذا ذکر این واژه در این قسمت بی جا نیست. البته برای حدود آن باید به تفسیر آیه حجاب رجوع کنیم.
در کتاب مجمع البحرین توضیح این واژه به این شکل آورده شده است:
جلباب، جامه ای از چارقد بزرگتر واز عبا کوچکتر، زن بوسیله ی آن سرش را می پوشاند وباقی آنرا روی سینه اش رها می سازد.
در کتاب العین نیز مشابه این مطلب وجود دارد که:
الجلبابُ‌ ثوبٌ اَوْسَعُ مِنَ الحمارِ دون الرِّداءِ تُغَطّی بِهِ المَرْ‎أَهُ رأسهَا وصَدْرَها.
جلباب جامه‌ای است از چارقد بزرگتر و از عبا کوچکتر زن بوسیله‌ی آن سروسینه ی خود را می‌پوشاند.
دزی، مستشرقی که تتبع قابل توجهی در لباس و پوشش مسلمانان انجام داده است می نویسد:
جلباب، به معنای چادر بزرگی است که در شرق، زنان هنگام بیرون شدن از خانه سر تا پای خود را با آن می‌پوشانند. جوهری نیز جلباب را ملحفه معنا می کند که در حقیقت همان ازار است.
به قول قاموس، این کلمه به معنای قمیص هم آمده. همچنین به معنای لباس گشادی که زنان در زیر ملحفه می پوشند (وثوب واسع للمرئه دون الملحفه) یا بالاخره معرف همان پرده ایست که خمار نامند.
اما در ازمنه تازه تر ظاهراً در مغرب، این کلمه مفهوم کاملاً متفاوتی یافته است. کلمه جلباب معرف نوعی نیم تنه آستین دار یا بدون آستین است که مخصوصاً مواقع کار به کمر می بندند.
از آنچه آوردیم روشن شدکه اغلب لغویون جلباب را به معنای پارچه ای که از چارقد بزرگتر واز عبا کوچکتر است می دانند.

4) جیب

یکی دیگر از واژه های که به معنای آن می پردازیم جیب است. مجمع البحرین در این رابطه آورده است:
لِانَّها کانت واسعهٌ تُّبْدُومِنها … ویجوزُ اَنْ یُوادَ باِلْجُیُوبِ هُناَ الصُّدُورُ
یعنی علاوه بر اینکه جیب به گریبان معنی شده می توان جیب را به سینه معنا کرد.
راغب اصفهانی در کتاب مفردات جیب را گریبان و یقه پیراهن معنی کرده است .
تاج العروس نیز مشابه همین معنا را ذکر کرده است.

5) خمار

در اینجا به بررسی این واژه در چند لغت نامه می پردازیم. صاحب کتاب العین در این باره می گوید؛
خُمْرَتُها: ما غَشِیَ المخمورَ مِنَ الخِمارِ و السُّکْرِ.
: آنچه ظرف رابه وسیله ای می پوشاند وبر ظرف پوشش می افکند.
راغب اصفهانی در این زمینه می نویسد:
اصل خمر پوشاندن چیزی است و به هر چیزی که با آن و بوسیله ی آن پوشانده می شود خمار گویند.
ولی خمار در سخنان معمولی اسمی است برای روپوشی که زنان سر خود را با آن می پوشانند. با بررسی این واژه می توان گفت که خمار وسیله ای برای پوشش سر زنان است.

6) زَکَوَ- تُزَکّوا

زکاه از ریشه زکو گاهی به معنای پاکیزگی و طهارت است وگاهی به معنی مدح
در فرهنگ عربی به فارسی منجد الطلاب نیز (زکو) به همین معنا به کار رفته است.
راغب اصفهانی در کتاب خود به توضیح این واژه در خصوص آیه 32 سوره ی نجم آورده است:
در آیه (لاتزکوا انفسکم) نهی از چنین تزکیه ای است که انسان با زبان و سخن، خود را و دیگری را مدح کند و به طهارت و تزکیه نسبت دهد که این نهی در آیه تأدیب و تربیتی است برای زشت بودن خودستایی واینکه انسان نفس خویش را بستاید که عقلاً و شرعاً ناپسند است و لذا به حکیمی گفته شد چه چیزی است که اگر هم حق باشد ناپسند است و نیکو نیست پاسخ داد- مَدْحُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ: یعنی حقی که ناپسند است ستودن انسان است، خویشتن را .

7) یدنین

از دیگر واژه های لازم در این تحقیق واژه یدنین است که آن را معنا می کنیم.
در مفردات راغب اصفهانی یدنین از ریشه ی دنو گرفته شده و آیه یدنین علیهن من جلابیبهن یعنی روپوشها را بر خویش بپیچند.
در قاموس قرآن نیز یدنین به معنی نزدیکتر است یعنی با توجه به آیه مزبور معنی اینگونه می شود جلبابهای خویش را به خود نزدیک کنند.

8)‌ فخر

در فرهنگ لغت منجد الطلاب فخر به معنی نازید، بالید و مباهات کرد معنی شده است و فاخر را کسی می داند که به هر چیز نیکو و بسیار عالی فخر کند.
مشابه همین معنا در مجمع البحرین آورده شده است.
در قاموس قرآن (مختال) به معنی تکبر و فخور به معنی بالنده و نازنده است. تکبر، در نفس آدمی و فخر، اظهار و شمردن اسباب تکبر و بالیدن به آنهاست.

9) فرح

در قاموس قرآن فرح یعنی شادی از روی تکبر.
در منجد الطلاب نیز فرح بالشئ یعنی ناز و نعمت او را به ناسپاسی واداشت.
در مجمع البحرین آمده است:
اما الفَرَحُ بِمَعْنَی السُّرورِ فلَیْسَ لِمَکْرُوهٍ ویُستَعْملُ الَفَرَحُ فی معانٍ فی الرِّضا والسُّرورِ والاَشرِ والْبَطَرِ.
اما فرح به معنی شادی برای چیزهای دوست داشتنی است و استعمال می شود در معانی رضایتمندی و شادی و عصیان و ناسپاسی در برابر نعمت.
از معانی فوق چنین بدست می آید که فرح به شادی که از روی تکبر باشد اطلاق می شود.

10) مرح

در قرآن آیاتی آمده که انسان را از مرح منع می نماید در زیر خواهیم دید این واژه چه معنایی را به همراه دارد.
صاحب کتاب مجمع البحرین اینگونه آورده است:
«ولاتَمْشِ فِی الْاَرْضِ مَرَحَاً و قیلَ هو الَبَطرُ و الاشرُو قیل التَّبَخْتُرُ فِی الْمَشْیِ و الَّتکَبُرُ و تَجاُوُز الانسانِ قُدْرَْهً مُستَخِفّاً بالواجبِ.
«ولا تمش فی الارض مرحا» وگفته شد مرح همان عصیان و ناسپاسی در برابر نعمت است و می گویند آن ناز و خودنمایی در راه رفتن و تکبر و تجاوز انسان از قدرتی که سبک کننده و توهین کننده است، می‌باشد.
در جای دیگر نیز مرح را چنین ترجمه کرده اند.
بسیار شاد شد، از شدت شادی در پوست خود نمی گنجید.

11) فمینیسم

Fem-i-nisme عقیده به برابری زن و مرد، طرفداری از زنان.
12) هیستری
مرض عصبی مشخص یا اختلالات دائمی روحی که گاهی با فلج قسمتی از اعضاء همراه است مبتلایان به این مرض دچار اختلال حواس و گرفتار اوهام (غالباً افکار واوهام مربوط به غریزه ی جنسی) می باشند. وغالباً در موقع حمله مریض قیافه ی اشخاص غشی را دارد.
فرضیه تحقیق
1) آیا لباس با فرهنگ هر جامعه ارتباط دارد؟
2) آیا با اشاعه ی فرهنگ اسلامی و حجاب بعد از انقلاب، فعالیت زنان کمتر شده است یا بیشتر؟
3) تکریم زن از سوی فرهنگ غرب واقعاً به معنای تکریم است یا چیز دیگر؟
4) علت تهاجم وشبیخون فرهنگی پس از انقلاب در کشور ما چه بوده است؟
5) چرا یک جامعه دچار مدگرائی می شود؟
6) هدف سرمایه داران از تولید انبوه مدهای لباس وسایراجناس چیست؟
7) آیا پوشش لباس با رنگهای محرک از نظر اسلام مجاز است؟
8)آیا در اسلام پوشیدن لباسهای تنگ جایز است؟ آیا از نظر پزشکی ایرادی به این گونه لباسها نیست؟
9) آیا تنوع طلبی وزیباپوشی دلیلی برخود آرائی وجلوه گری است؟
10) چرا کشورهایی چون: آمریکا، اسرائیل، انگلیس و… قصد استعمار فرهنگی و فکری جوامع مسلمان را دارند؟
11) آیا عوامل شخصیتی- روحی وروانی در خودآرایی وفخرفروشی جوانان مؤثر است؟
12) آیا زینت وخودآرایی دراسلام مجاز شمرده شده است؟
13) چرا منکرات به سرعت در جوامع نشر پیدا می کنند؟
14) بهترین راه برای جلوگیری از فخر وخودآرایی جوانان چیست؟
15) آیا حجاب ناقص عده ای را می توان به عنوان حجاب قابل قبول پذیرفت؟
16) پوشش مناسب یک زن باید چگونه باشد؟
17) آیا رعایت حجاب و پوشش مخصوص زنهاست یا آقایان هم باید رعایت کنند؟
18) زن برای چه کسانی مجاز است خود را زینت دهد؟

فصل دوم :

مرور مطالعاتی
مقدمه :
جامعه ی امروزی در مقایسه با گذشته، بیشتر دچار فخر و خودآرائی شده است. چه از نظر فکری، رفتاری یا اجتماعی. عده ای که مروج این فرهنگ، مخصوصاً در کشورهای اسلامی هستند معتقدند که در کتاب آسمانی مسلمانان نشانه هایی مبنی بر عدم این فخر و خودآرایی وجود ندارد و این نشان می دهد که اینها نه تنها با تعالیم اسلامی آشنایی ندارند بلکه چیزهایی وجود دارد ونمی خواهند آنرا بپذیرند. اما به وضوح در قرآن آیاتی را می بینیم که این فخر و خود آرایی را ممنوع کرده و دستور به حفظ اعتدال داده و این دستوری است که برای تمام اعصار معتبر می باشد. اگر در زمان جاهلیت زنان زینت می کردند و با خلخالها در میادین شهر جهت خودنمایی حاضر می شدند امروزه بعضی از زنان در جوامع گوناگون به هر بهانه ای که هست، انواع رسواییها را به بار آورده اند. و این چیزی جز نادیده گرفتن مسأله پوشش نیست.
کسی که سعادت خود را در زندگی دنیوی و دلبستن به آن می پندارد و از حسابرسی آخرت غافل است هدفی جز فخرفروشی و خودآرایی ندارد. در طول تاریخ کسانی همچون حضرت سلیمان (ع)، نمرود، فرعون و امثال آنها بر مردم حکومت کردند اما هیچکدام نتوانستند ذره ای از مال وثروت خود را به همراه ببرند. اما یکی با فخرفروشی و ادعای خدایی، مجازات سنگین آخرت دیگری با اطاعت خدا سعادت اخروی را برای خود مهیا کرد. بقیه انسانها نیز همینگونه اند کسانی که دستورات خدا را فرمان می برند و اطاعت می‌کنند به سعادت و کسانی که از آن سرپیچی کنند به مجازات شدید خواهند رسید.
این فصل در سه بخش تنظیم شده که هر بخش از نظر رفتاری، فکری و اجتماعی آیاتی را پیرامون موضوع فخر وخودآرایی مورد بررسی قرار داده است. گردآورنده در این فصل سعی کرده از تفاسیری جامع، با زبانی ساده و روان از قبیل تفسیر المیزان، نمونه، اطیب البیان، مجمع البیان و روح الجنان استفاده کند.
دسته ای از آیات این فصل ارتباط مستقیمی با موضوع ندارد امابرای تحلیل وبررسی فصل چهار از آن استفاده شده است لذا این قبیل آیات در این فصل لحاظ شده است.
در پایان از خداوند منان توفیق روزافزون برای اجرایی و عملی کردن دستوراتش خواستارم.
بخش اول : از نظر رفتاری
1-1) حجاب در زمان جاهلیت
2-1) فلسفه ی حجاب
3-1) حدود حجاب
4-1) شیوه ی راه رفتن
5-1) شیوه ی سخن گفتن
6-1) بهترین الگو
7-1) بهترین دلیل

1-1) حجاب در زمان جاهلیت

در بسیاری از جوامع امروزی دیده می شود که زنان مانند قبل از اسلام با پوششی نامناسب وحتی بدتر از آن ظاهر می شوند. لذا می بینم در زمانی که عده ای ادعای تمدن می کنند زنها برهنه و با بدترین نوع پوشش ظاهر می شوند آیا این حقیقت وجود زن است حال می بینیم اسلام حکم و تدبیری در این باره اندیشیده است یا نه؟
وقَرنَ فی بیوتِکُنَّ ولاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهِلِیَهِ الاولی ……… (33/احزاب)
ودر خانه هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهای خود را‌ آشکار مکنید…
دستوری که در این آیه در زمینه رعایت عفت است اینگونه آمده: شما در خانه های خود بمانید و همچون جاهلیت نخستین در میان جمعیت ظاهر نشوید و اندام و وسائل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهید. اما اینکه منظور از جاهلیت اولی چیست؟ ظاهراً همان جاهلیتی است که مقارن با عصر پیامبر (ص) بوده و به طوریکه در تواریخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستی نداشتند و دنباله روسری های خود را به پشت سر می انداختند به طوریکه گلو وقسمتی از سینه و گردنبند و گوشواره های آنان نمایان بود و به این ترتیب قرآن همسران پیامبر (ص) را از اینگونه اعمال باز می دارد. بدون شک این یک حکم عام است و تکیه آیات بر زنان پیامبر (ص) به عنوان تأکید بیشتر است. درست مثل اینکه به شخص دانشمندی بگوئیم تو که دانشمندی دروغ مگو، مفهومش این نیست که دروغ گفتن برای دیگران مجاز است. بلکه منظور این است که یک مرد عالم باید به صورت مؤکدتر و جدی تری از اینکار پرهیز کند. به هر حال این تعبیر نشان می دهد که جاهلیت دیگری همچون جاهلیت عرب در پیش است که ما امروز در عصر خود آثار این پیشگویی قرآن در دنیای متمدن مادی را می بینیم ولی مفسدان پیشین نظر به اینکه چنین امری را پیش بینی نمی کردند برای تفسیر این کلمه به زحمت افتاده بوده و تفسیرهایی از آن کردند و ظاهر این است که جاهلیت اولی همان جاهلیت قبل از اسلام است که در جای دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است. (43 از آل عمران-50/ مائده-32/ فتح) و جاهلیت ثانیه جاهلیتی است که بعداً پیدا خواهد شد.
«همانگونه که اشاره شد جمعی از مفسران در تفسیر جاهلیه اولی در آیات مورد بحث گرفتار شک وتردید شدند گوئی نتوانستند باور کنند که بعد از ظهور اسلام، نوعی دیگر جاهلیت در جهان پا به عرصه وجود خواهد گذاشت که جاهلیت عرب قبل از اسلام در مقابل، آن موضوع کم اهمیتی خواهد بود. ولی امروز این امر را برای ما که شاهد مظاهر جاهلیت وحشتناک قرن بیستم هستیم کاملاً حل شده است و باید آن را به حساب یکی از پیشگوییهای اعجازآمیز قرآن مجید گذارد. اگر عرب در عصر جاهلیت اولی جنگ و غارتگری داشت وفی المثل چندین بار بازار عکاظ صحنه ی خونریزیهای احمقانه گردید که چند تن کشته شدند، در جاهلیت عصر ما جنگهای جهانی رخ می دهد که گاه 20 میلیون نفر در آن قربانی و بیش از آن مجروح و ناقص الخلقه می شوند. اگر در جاهلیت عرب زنان تبرج به زینت می کردند و روسریهای خود را کنار می زدند بگونه ایکه مقداری از سینه وگلو و گردنبند و گوشواره ی آنها نمایان می گشت در عصر ما کلوپهایی تشکیل می شود به نام کلوپ برهنگان (که نمونه آن در انگلستان معروف است) که با نهایت معذرت افراد در آن برهنه مادرزاد می شوند، رسوائیهای پلاژهای کنار دریا و استخرها وحتی معابر عمومی نگفتنی است اگر در جاهلیت عرب زنان آلوده ذوات الاعلام بودند که پرچم بر درخانه خود می زدند تا افراد به سوی خود دعوت کنند در جاهلیت قرن ما افرادی هستند که در روزنامه های مخصوص مطالبی را در این زمینه مطرح می کنند که قلم از ذکر آن جداً شرم دارد و جاهلیت عرب بر آن صد شرف دارد. خلاصه چه گوئیم از وضع مفاسدی که در تمدن مادی ماشینی منهای ایمان عصر ما وجود دارد که ناگفتنش بهتر است. آنچه گفتیم فقط مشتی از خروار برای نشان دادن زندگی کسانی بود که از خدا فاصله می گیرند و با داشتن هزاران دانشگاه و مراکز علمی و دانشمندان معروف در منجلاب فساد غوطه ور می شوند و حتی گاهی همین مراکز علمی و دانشمندانشان در اختیار همان فجایع و مفاسد قرار می گیرند.
«در تفسیر المیزان مطالب خاصی دیده نشد»
در این باره از نظری دیگر آمده که: «مفسرین در معنای جاهلیت اولی اختلاف کردند زیرا دلالت دارد بر دو جاهلیت یکی اولی و دیگری ثانیه و چون خبر نداشتند از دوره زمان ما ولی جاهلیت ثانیه امروز است که زنها به چه کیفیت زینت کرده بیرون می آیند و جاهلیت اولی همان زمان بعد از عیسی و قبل از بعثت حضرت رسالت بوده مخصوصاً در حجاز که اندازه زنهای زانیه فراوان بود و بعضی ذوات الاعلام بودند و افتخار می کردند به اینکه خواهان آنان بسیارند مثل سمیه مادر زیاد که پدرش معلوم نبود که می گفتند زیاد ابن ابیه و مثل مرجانه مادر عبیدالله که چهل نفر مدعی شدند که از ماست و چون انگشت پای او شبیه به زیاد بود گفتند ابن زیاد».
از افقی دیگر در رابطه با «وقرن فی بیوتکن» ‌آمده است که: زنان پیامبر در خانه های خود آرام بگیرند که اگر «قرن» که امر حاضر است را از ماده قرار بگیریم یعنی در خانه های خود ثابت بمانند و ملزم به سکونت هستند اما اگر از ماده وقار بگیریم یعنی آنها با وقار و سنگینی باشند و مانند برخی از زنان جاهلی نباید بیرون بیایند. ولاتبرجن تبرج الجاهلیته الاولی یعنی بیرون نیایید مانند عادت زنان جاهلیت نخستین و زر وزیور خود را چنان که زنان جاهلیت ظاهر می کردند نکنید. که عده ای می گویند تبرج به معنای تبختر و خودنمایی در راه رفتن است وبعضی دیگر می گویند تبرج یعنی اینکه زنان روسری خود را روی سرشان بیاندازند ولی آنرا نبندند به طوریکه گلو وگوشواره آنها پیدا باشد و بعضی گفته اند که تبرج جاهلیت اولی یعنی اینکه زنان در آن زمان با دو مرد ارتباط داشته که نیمی از بدن برای یکی و نیمی دیگر برای دومی»‌.
در جایی دیگر تفسیر این مطلب بدینگونه تشریح شده است که:
در زمان جاهلیت میان زمان ادریس و نوح دو گروه از فرزندان آدم یکی ساکن سهل و دیگری ساکن کوه بودند. مردان سهل زشت و زنانشان نیکو روی و مردان کوهستان نیکو روی و زنان آنها زشت بودند. روزی شیطان به صورت غلام درآمد و خود را به مزدوری به یکی از مردان سهل داد و شروع به زدن نای ونی کرد مردم آن زمان چنان سازی نشنیده بودند زنان خود را آراستند و به دور او جمع شدند خبر به مردم کوهستان رسید آنها نیز به آنجا آمدند و هنگامیکه زنان سهل را دیدند به آنها و زنان نیز به مردان متمایل شدند و در آنجا فواحش آشکار گردید. به نظر عده ای هر روزگار که پیش از اسلام بوده است آن را جاهلیت خوانند.
خلاصه مطلب اینکه، در زمان پیامبر زنان زیورها و سر و گردن خود را نمایان می کردند و از خانه بیرون می آمدند و مورد آزار و اذیت بعضی از جوانان قرار می گرفتند خداوند نیز این آیه را نازل کرد تا زنان بفهمند این کار درست نیست و به همین منظور ابتدا به زنان پیامبر دستور می دهد تا زنان دیگر نیز اطاعت کنند.

2-1) فلسفه ی حجاب

در شرع مقدس اسلام آمده که زنها پوشش اسلامی را رعایت کنند تا مورد اذیت و آزار قرار نگیرند زیرا در تاریخ آمده که مردان بیمار دل چشم به زنان می دوختند تا از آنها بهره ببرند و در این مورد زنان محترم و با شخصیت با زنان کم شخصیت به یک دید نگریسته می شدند ولی بعد از ظهور اسلام به زنان با شخصیت دستور داده شد پوشش مناسب داشته باشند تا از دیگر زنان مشخص باشند لذا این آیه نازل شد.
یا ایُّها النَّبیُّ قُلْ لِاَزْواجِکَ وبَناتِکَ ونساءِ‌ المؤمنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابیبِهِنَّ ذلک اَدْنی اَنْ یُعْرَفْنَ فَلایُؤْذَیْنَ و کانَ‌ اللهُ‌ غفوراً‌ رحیماً (59/ احزاب)
ای پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند این برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند ]به احتیاط[ نزدیکتر است و خدا آمرزنده ی مهربان است.
«این آیه به زنان با ایمان دستور می دهد که هر گونه بهانه و مستمسکی را از دست مفسده جویان بگیرند پس در قسمت اول آیه می گوید: ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو روسریهای خود را بر خویش فرو افکند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگیرند. در اینکه منظور از شناخته شدن چیست دو نظر وجود دارد نخست اینکه در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون می آمدند واز آنجا که از نظر اخلاقی وضع خوبی نداشتند گاهی بعضی از جوانان هرزه مزاحم آنها می شدند در اینجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد که حجاب اسلامی را کاملاً‌ رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانه ای برای مزاحمت به دست هرزگان ندهند. بدیهی است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند. دیگر اینکه هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل انگار و بی اعتنا نباشند مثل بعضی از زنان بی بند وبار که در عین داشتن حجاب آنچنان بی پروا و لاابالی هستند که غالباً قسمتهایی از بدنهای آنان نمایان است و همین معنی توجه افراد هرزه را به آنها جلب می کند. در اینکه جلباب چیست مفسران گفته اند ملحفه یا چادر- مقنعه و روسری- پیراهن گشاد و گرچه این معانی با هم متفاوتند ولی قدر مشترک همه آنها این است که بدن را بوسیله آن بپوشانند. اما بیشتر به نظر می رسد که منظور پوششی است که از روسری بزرگتر و از چادر کوچکتر است چنانکه نویسنده لسان العرب روی آن تکیه دارد. و منظور از «یدنین» ]نزدیک کنند[ این است که زنان جلباب را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد نه اینکه آنرا آزاد بگذارند به طوریکه گاه وبیگاه کنار رود و بدن آشکار گردد وبه تعبیر ساده خودمان لباس خود را جمع و جور کنند. اما اینکه بعضی خواسته اند از این جمله استفاده کنند که صورت را نیز باید پوشانید هیچ دلالتی بر این معنی ندارد وکمتر کسی از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آیه داخل دانسته است. به هر حال از این آیه استفاده می شود که حکم حجاب و پوشش برای آزار زنان قبل از این زمان نازل شده بود، ولی بعضی روی ساده اندیشی درست مراقب آن نبوده اند آیه فوق تأکید می کند که در رعایت آن دقیق باشند».
«در دستوری که در آیات مورد بحث در زمینه رعایت حجاب اسلامی به طور کامل آمده است و به پیامبر (ص) می فرماید این دستور را ابلاغ کن نخست همسران پیامبر (ص) مطرح شده اند سپس دختران او و بعد زنان با ایمان. اشاره به اینکه هر گونه اصلاحی را باید از خود و خانواده خود شروع کنی و این برنامه ایست برای همه اصلاحگران بشری. ودر میان همسران و دختران نخست همسران را عنوان می کند چرا که آنها به مرد نزدیکترند زیرا دختران همسر می گیرند و به خانه های همسران خود منتقل می شوند. مفاسد اجتماعی چون غالباً تک علتی نیست باید مبارزه با آن را از همه جوانب شروع کرد و جالب اینکه در آیات فوق برای جلوگیری از مزاحمتهای افراد هرزه، نخست به زنان با ایمان دستور می دهد که بهانه ای به دست آنها ندهند سپس مزاحمین را با شدیدترین تهدید بر سر جای خود می نشاند و این نیز برنامه ای است برای همیشه. و همگان هم دوست را باید اصلاح کرد و هم دشمن را با قدرت بر سر جای خود نشانید.
از نگاه دیگر اینگونه اشاره شده است که:
جلباب جامه ای است که سرتاسر تمام بدن یا روسری مخصوصی است که صورت و سر را می پوشاند و منظور از اینکه گفته اند مقداری از آن را پیش بکشند یعنی این پوشش به گونه ای باشد که زیر گلو و سینه‌هایشان در نظر مردم پیدا نباشد. اینکار باعث می شود که آنها اهل عفت و حجاب دیده شوند و وقتی به این عنوان شناخته شدند دیگر مورد آزار قرار نمی گیرند.
مشابه همین مطالب در مجمع البیان دیده شد.
خلاصه مطلب اینکه در زمان پیامبر افراد شرور و مزاحم با کنیزان که حجاب درست نداشتند شوخی می‌کردند و آنها را اذیت می کردند. لذا برای زنان مسلمان که زنان آزاد بودند دستور آمد به نحوی حجاب خود را رعایت کنند که بهانه دست اینگونه افراد ندهند تا مورد آزار و اذیت قرار نگیرند یعنی پوشش خود را طوری رعایت کنند که زیر گلو و سینه هایشان پیدا نباشد و برای اینکه مردم به این امر گوش دهند اول به زنان پیامبر این دستور را می دهد و این آیه هیچ دلاتی بر پوشاندن دست و صورت ندارد.

3-1) حدود حجاب

شاید از کسانی که مقید به مذهب هستند شنیده باشید که یک زن مسلمان و مؤمن نباید زینت خود را برای مرد نامحرم آشکار سازد و اینکه به جز اعضای خاصی از بدن او، باید بقیه اعضاء پوشیده باشد. چرا؟ آیا این حرفها سند معتبر دارد و مقصود افراد از پنهان کردن زینت زن چه نوع زینتی است. آیا انسان (زن) باید زینت طبیعی خود را مخفی نگه دارد؟ ما برای روشن شدن این مسأله به قرآن رجوع می کنیم.
«وقل لِلْمُؤمِناتِ یَغضُضْنَ مِنْ اَبْصارِ هِنَّ و یحفَظْنَ فُروجَهُنَّ ولایبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها ولْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِ هِنَّ علی جیوبِهِنَّ ولایُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلالِبُعُولَتِهِنَّ اَوءَابائِهِنَّ اَوءَ اباءِ بُعُولَتِهِنَّ ‌اَو أَبْناءِ هِنَّ أوأَبْنَاءِ بُعُولتِهِنَّ أواِخْوانِهِنَّ اَوْبَنیِ اِخوانهِنَّ أوبَنیِ اَخَواتِهِنَّ أونِساءِ هِنَّ أومامَلکَتْ أَیمانُهُنَّ اَوِ التّابعینَ غَیْرِ اُولیِ الْإِ ربَهِ مِنَ الرِّجالِ اَوِ الِطّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَروا علی عَوْراتِ الِنّساءِ و لایَضْرِبْنَ بِاَ رجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مایُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ و توُبُوا الِیَ اللهِ جمیعاً… » (31/ نور)
«به زنان با ایمان بگو: دیدگان خود را ]از هر نامحرمی[ فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را‌ آشکار نگردانند مگر آنچه که ]طبعاً[ از آن پیداست و باید روسری خود را برگردن خویش ]فرو[ اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان ]همکیش[ خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که ]از زن[ بی نیازند یا کودکانی که بر عورتهای زنان وقوف حاصل نکرده اند آشکار نکنند و پاهای خود را ]به گونه ای به زمین[ نکوبند تا‌ آنچه از زینتشان نهفته می دارند معلوم گردد. ای مؤمنان، همگی ]از زن ومرد[ به درگاه خدا توبه کنید…»
این آیه به مسأله حجاب که از ویژگی زنان است اشاره کرده.
وگفته که «آنان نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتاً پیداست در اینکه منظور از زینتی که زنان باید آن را بپوشانند و همچنین زینت آشکاری که در اظهار آن مجازند چیست؟ قول اول: محل زینت یا خود زینت است. بعضی آنرا به معنی خود زینت آلات گرفته اند منتها در حالی که روی بدن قرار گرفته و طبیعی است که آشکار کردن چنین زینتی توأم با آشکار کردن الزامی است که زینت بر آن قرار دارد. بنابراین زنان حق ندارند زینتهائی که معمولاً پنهانی است آشکار سازند هر چند اندامشان نمایان نشود به این ترتیب آشکار کردن لباسهای زینتی مخصوصی را که در زیر لباس عادی یا چادر می پوشند مجاز نیست چرا که قرآن از ظاهر ساختن چنین زینتهائی نهی کرده است»
«در اینکه آیا حکم حجاب صورت و دستها حتی از مچ به پایین را نیز شامل می شود یا نه در میان فقها بحث فراوان است، بسیاری عقیده دارند که پوشاندن وجه وکفین از حکم حجاب مستثنی است در حالیکه جمعی فتوابه وجوب پوشاندن داده یا حداقل احتیاط می کنند. البته آن دسته که پوشاندن این دو را واجب نمی دانند نیز آن را مقید به صورتی می کنند که منشأ فساد و انحرافی نگردد وگرنه واجب است. در آیه فوق قرائنی بر این استثنا و تأیید قول اول وجود دارد از جمله الف: استثناء «زینت ظاهر» در آیه فوق خواه به معنی محل زینت باشد یا خود زینت دلیل روشنی است بر اینکه پوشاندن وجه وکفین لازم نیست.
ب: دستوری که آیه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روی گریبان می دهد که مفهومش پوشاندن تمام سر وگردن وسینه است وسخنی از پوشاندن صورت در آن نیست قرینه دیگری به این مدعاست. توضیح اینکه عربها در آن زمان روسری ومقنعه ای می پوشیدند که دنباله آن را روی شانه ها و پشت سر می انداختند به طوریکه مقنعه پشت گوش آنها قرار می گرفت و تنها سر و پشت گردن را می پوشاند ولی قسمت زیر گلو و کمی از سینه که بالای گریبان قرار داشت نمایان بود. اسلام آمد و این وضع را اصلاح کرد و دستور داد دنباله مقنعه را از پشت گوش یا پشت سر جلو بیاورند و به روی گریبان و سینه بیاندازند و نتیجه آن این بود که تنها گردی صورت باقی می ماند و بقیه پوشانده می شد. شواهد تاریخی نیز نشان می دهد که نقاب زدن بر صورت در صدر اسلام جنبه ی عمومی نداشت.
ذکر این نکته نیز لازم است که استثنای وجه وکفین در واقع یکنوع تسهیل برای زنان در امر زندگی است.
در این آیه محارم نام برده شده اند و بیان شده که ظاهر ساختن خود و زینتهای خود غیر از این افراد اشکال دارد «آخرین سخن در این بحث اینکه، در آخر آیه فوق آمده است که نباید زنان به هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین کوبند تا صدای خلخالهایشان به گوش رسد این امر نشان می دهد که اسلام به اندازه‌ای در مسائل مربوط به عفت عمومی سختگیر و موشکاف است که حتی اجازه ی چنین کاری را نیز نمی دهد و البته به طریق اولی عوامل مختلفی را که دامن به آتش شهوت جوانان می زند مانند نشر عکسهای تحریک آمیز و فیلم های اغوا کننده و رمانها و داستانهای جنسی را نخواهد داد و بدون شک محیط اسلامی باید از اینگونه مسائل که مشتریان را به مراکز فساد سوق می دهد و پسران و دختران جوان را به آلودگی و فساد می کشاند پاک و مبرا باشد.
در مورد الا ماظهر منها در المیزان مطلب مشابه مطالب تفسیر نمونه بود.
اگر ما به این تفسیر بسنده نکنیم و در تفاسیری دیگر بر اجمال نگاهی در این مورد بپردازیم می بینیم که:
زن یک زینت ظاهر و یک زینت باطن دارد. زینت ظاهر لباس و زینت باطن خلخال و گوشواره و … است و چون در آیه آمده نباید غیر از آنچه ظاهر است، ظاهر کنند یعنی جز روی و کف دستها نباید پیدا باشد.
خلاصه مطلب این است که: زن هم زینت ظاهر دارد و هم باطن و جایز است فقط زینت ظاهر که صورت و دست است را نمایان کند و زینتهای پنهانی مثل جواهر یا آنچه به عنوان زینت زیر لباس یا چادر است جایز نیست نمایان باشد هر چند عضوی از زن پیدا نباشد و پوشاندن چهره نیز حتی در صدر اسلام جنبه‌ی عمومی نداشته است و آشکار شدن زینت تنها برای محارم که در آیه نام برده شده جایز می باشد.

4-1) شیوه ی راه رفتن

«یکی از ظواهری که نشان دهنده ی حالات درونی آدمی است طرز راه رفتن اوست که به نظر صاحبان اندیشه اینگونه راه رفتن انحراف در شخصیت آن فرد است اگر به صورت کبر باشد. لذا در دستورات دینی ما آمده که انسان باید به صورت عادی در زمین گام بردارد و افرادی چون لقمان حکیم نیز به این موضوع تأکید فراوانی داشته و به فرزند خویش این چنین دستور می دهد.
وَلا تُصعِّرْخَدَّکَ لِلنّاس ولاتمشَ فیِ الاَرضِ مَرَحاً … (18 لقمان)
واز مردم ]به نخوت[ رخ بر متاب و در زمین خرامان راه مرو …
این آیه در مورد یک سفارش اخلاقی است یعنی تواضع و فروتنی و خوشروئی.
«لقمان حکیم در اینجا از دو صفت ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعی است اشاره می کند. یکی تکبر و بی اعتنایی و دیگر غرور و خودپسندی است که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمی از توهم و پندار و خود برتر بینی فرو می برند و رابطه او را از دیگران قطع می کند با توجه به ریشه لغوی صعر روشن می شود که اینگونه صفات یک نوع بیماری روانی واخلاقی است، یکنوع انحراف در تشخیص و تفکر است و گرنه یک انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار اینگونه پندارها و تخیلات نمی شود. ناگفته پیداست که منظور لقمان تنها مسأله روی گرداندن از مردم و یا راه رفتن مغرورانه نیست بلکه منظور مبارزه با تمام مظاهر تکبر و غرور است».
از منظر دیگر می توان معنای آیه را چنین گفت:
«روی خود از در تکبر از مردم برمگردان و نیز در زمین چون آنان که بسیار خوشحالند راه مرو، که خدا دوست نمی دارد کسانی را که دستخوش خیلاء (بزرگ بینی). وکبرند واگر کبر را خیلاء خوانده اند بدین جهت است که آدم متکبر خود را بزرگ خیال می کند و چون فضیلت برای خود خیال می کند زیاد فخر می فروشد».
به عبارت دیگر شاید بتوان اینگونه به مطلب نگاه کرد که:
مراد از مشی، مجرد راه رفتن نباشد بلکه مراد رفتار وکردار و معاشرت با بندگان خدا باشد و از روی تکبر نباشد بلکه با کمال و ملایمت و رفاقت و دوستی باشد و فخر از صفات بسیار خبیثه و زشت تکبر و افتخار است»
وکسانی هستند که تعبیرات خود را در این زمینه نیز بیان کرده اند:
«عبدالله عباس گفت معنی آن است که تکبر مکن بر مردمان و روی از ایشان برمگردان به کبر در آن وقت که با تو سخن گویند و مجاهد گفت: این کسی باشد که میان او و دیگری کینه ای بود، چون او را ببیند اعراض کند از او و روی بگرداند» و در زمین به بطر (مصدری به جای مرحا) راه نرو که خدا هر متکبر فخر کننده ای را دوست ندارد وفخور بنای مبالغت است.
واینگونه نیز آمده است:
«صورت خود را به تکبر ازمردم مگردان واگر کسی با تو سخن گوید او را کوچک نشمرده و رخسارت را به سوی دیگر توجه مده و از امام صادق (ع) و ابن عباس همین تفسیر روایت شده ودر اصطلاح عرب گفته می شود «به گردن شتر مرضی رسیده که همیشه گردنش را کج می کند» پس گویا لقمان در پند خود اشاره کرده رخسار خویش را از مردم برنگردان زیرا هیچ مرضی برای انسان سختر از تکبر نیست»
خلاصه مطلب اینکه:
تکبر و غرور و خودپسندی چون انسان را در توهم خود برتر بینی فرو می برد و رابطه او را از دیگران قطع می کند مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعی است و این صفات یک نوع بیماری روانی و اخلاقی است و انحرافی است که در تشخیص و تفکر بوجود می آید. که می تواند در راه رفتن بسیار نمایان شود.

5-1) شیوه ی سخن گفتن

یکی از عواملی که عفت شخصی را حفظ می کند کلام اوست چرا که درست سخن گفتن می تواند باعث تحریک جنس مخالف شود. این حفظ عفت در سخن گفتن بخصوص برای زنهاست تا شخصیت آنها لکه دار نشود. به همین منظور و برای بالا بردن مقام زن، اسلام دستور داده است که کیفیت و کمیت سخن باید به گونه ای خاص باشد به آیه 32 احزاب توجه کنید.
یا نساءَ الَّنِبّیِ لَسْتُنَّ کَاَحَدٍ مِنَ الِنّساءِ اِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاتَخْضَعْنَ بالَقوْلِ فَیَطْمَعَ الّذی فی قَلْبِه مَرَضٌ و قُلْنَ قَوْلاً معروفاً (32/ احزاب)
ای زنان پیامبر، شما مانند هیچ یک از زنان ]دیگر[ نیستید اگر تقوی پیشه کنید بنابر این به گونه ای هوس انگیز سخن نگوئید که بیماردلان در شما طمع کنند وسخن شایسته بگوئید.
این آیه «نخستین دستور در زمینه عفت را صادر می کند و مخصوصاً به سراغ یک نکته باریک می رود تا مسائل دیگر در این رابطه خود بخود روشن گردد می فرماید بنابر این بگونه ای هوس انگیز سخن نگوئید که بیمار دلان در شما طمع کنند بلکه به هنگام سخن گفتن جدی وخشک و به طور معمولی سخن بگوئید نه همچون زنان کم شخصیت که سعی دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصی است که افراد شهوت ران را به فکر گناه می افکند سخن بگوئید. تعبیر به الذی فی قلبه مرض (کسی که در دل او بیماری است) تعبیر بسیار گویا و رسائی است از این حقیقت که غریزه جنسی در حد تعادل و مشروع عین سلامت است اما هنگامیکه از این حد بگذرد نوعی بیماری خواهد بود تا آنجا که گاه به سر حد جنون می رسد که از آن تعبیر به جنون جنسی می کنند و امروز دانشمندان انواع و اقسامی از این بیماری روانی را که بر اثر طغیان این غریزه و تن دادن به انواع آلودگیهای جنسی و محیطهای کثیف به وجود می آید در کتب خود شرح داده اند در پایان آیه دومین دستور را به این گونه شرح می دهد که شما باید به صورت شایسته ای که مورد رضای خدا و پیامبر (ص) و توأم با حق وعدالت باشد سخن بگویید. در حقیقت جمله «لاتخضعن بالقول» اشاره به کیفیت سخن گفتن دارد و جمله «قلن قولاً معروفاً» اشاره به محتوای سخن. البته قول معروف معنی وسیعی دارد که علاوه بر آنچه گفته شد هر گونه گفتار باطل و بیهوده و گناه آلود و مخالف حق را نفی می کند ضمناً جمله اخیر می تواند توضیحی برای جمله نخست باشد. مبادا کسی تصور کند که باید برخورد زنان پیامبر (ص) با مردان بیگانه موذیانه و یا دور از ادب باشد بلکه باید برخورد شایسته و مؤدبانه و در عین حال بدون هیچگونه جنبه های تحریک آمیز داشته باشد.
با کمی تأمل در آیه بالاخره به این نتیجه می رسیم که:
خدا در این جمله زنان پیامبر «را از خضوع در کلام نهی می کند و خضوع در کلام به معنای این است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند تا دل او را دچار ریبه وخیالهای شیطانی نموده، شهوتش را برانگیزانند و در نتیجه آن مردی که در دل بیمار است به طمع نیفتد و منظور از بیماری دل، نداشتن نیروی ایمان است، آن نیرویی که آدمی را از میل به سوی شهوات باز می دارد و «قُلْنَ قولاً مَعْروُفاً» یعنی سخنی معمول و مستقیم بگویید سخنی که شرع و عرف اسلامی (نه هر عرفی) آن را پسندیده دارد و آن سخنی است که تنها مدلول خود را برساند (نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن اضافه کنی، تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه هم بشود»
از نگاه دیگر در رابطه با جمله «فلاتخضعن بالقول» می توان گفت: صدای خود را نازک نکنید و با مردان به نرمی حرف نزنید و با بیگانگان مخاطبه و روبرو سخن نگوئید که منجر به طمع آنان شود، پس مانند زنی باشید که اظهار تمایل به مردان می کنید. ]در اینجا منظور این است که پس مانند زنی نباشید که اظهار تمایل به مردان می کند[
«فیطمع الذی فی قلبه مرض» یکی گوید پس طمع کند آنکه در دل او بیماری نفاق است و دیگری گوید: آنکه در دلش شهوت زناست وبعضی گفته اند: که برای زن مستحب است وقتی با بیگانگان صحبت می کند صدای خود را خشن و کلفت نماید برای اینکه این دور از طمع و ریبه وشهوت است.
و قلن قولا معروفا «و بگویند سخن پسندیده یعنی مستقیم نیکوئی که بری از تهمت ودور از ریبه و موافق با دین واسلام است»
همچنین در رابطه با جمله «وقلن قولاً معروفاً» و ربط آن با زندگی حضرت فاطمه (س) گفته شده است: که معروف مقابل منکر است یعنی در مقامیکه واجب است یا مندوب وممدوح است صحبت کنید حتی در مباحات هم خودداری کنید نروید این اندازه زخم زبان به صدیقه طاهره بزنید و اهل بصره را به علی (ع) بشورانید ودستور دهید که خبازه ی حضرت مجتبی (ع)‌ را تیرباران کنند»
بقیه مطالب مشابه تفاسیر دیگر می باشد.
خلاصه مطلب اینکه این آیه نخستین دستور در زمینه عفت است اینکه زنان نباید با حالتی نازک و تحریک آمیز با مردان سخن بگویند تا شهوت آنها را برانگیزند بلکه آنها باید در کیفیت وکمیت سخن، به گونه ای باشند که مطابق موازین و عرف اسلامی باشد نه هرعرفی و بهتر است زن هنگام سخن گفتن جدی باشد و با حالت خشن وخشک سخن گوید.

6-1) بهترین الگو

از عواملی که انسان می تواند خود سازی کند الگو گرفتن از کسانی است که این راه را رفته اند. که نمونه کامل آن پیامبر (ص) و جانشینان ایشان هستند و کسانی که امید به رحمت خدا دارند ایشان را الگوی خود قرار می دهند تا از رحمت بی پایان او برخوردار شوند. بنابر این در آیه 21 احزاب بهترین الگو معرفی شده است. توجه کنید:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللهِ اُسْوهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرجُوا‌اللهَ واْلیَومَ الَاخِرَ وذَکَرَ اللهَ کثیرا» (21/ احزاب)
برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق و نیکویی بود برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.
اسوه یعنی اقتداء و پیروی و این کلمه در مورد رسول خدا یعنی پیروی از او و جمله “لقد کان …اسوه حسنه»‌ استقرار و استمرار در گذشته را افاده می کند واشاره به ثابت بودن این وظیفه در هر زمانی است (یعنی پیروی در گفتار و رفتار)
با توجه به متن تفسیر نمونه ومجمع البیان مشابه همین مطالب دیده می شود که از تکرار مکرر آن خودداری شده است.
به طور خلاصه می توان بیان کرد که: در این آیه پیروی از پیامبر یک امر ثابت ومستمر است هم در گفتار و هم در کردار و به عبارت دیگر اطاعت و پیروی از ایشان در همه زمانها واجب است.

7-1) بهترین دلیل

در اسلام هر اطاعتی به اطاعت پروردگار ختم می شود پس باید این اطاعت به فرمان او باشد وبعد پیامبر (ص) وائمه معصوم علیهم السلام. چرا که خدا و اولیائش اختیاردار هر گونه مالکیت وحاکمیت هستند پس عقل حکم می کند که هر کس از ولی امر خود اطاعت کند نه مختارانه، که در قرآن به این مورد اشاره شده است:
الف) یا ایُّها الّذین امَنوا اطیعُوا اللهَ واطیعُوا الرسولَ واُولیِ الْاَمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازعْتُمْ فی شیءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللهِ والرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ والَیوْمِ الإخِرِ ذلک خیرٌ واَحْسَنُ تأویلاً (59/ نساء)
ای کسانیکه ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید وپیامبر و اولیای امر خود را ]نیز[ اطاعت کنید پس هر گاه در امری ]دینی[ اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به ]کتاب[ خدا و ]سنت[ پیامبر ]او[ عرضه بدارید. این بهتر ونیک فرجام تر است.
«این آیه نخست به مردم با ایمان دستور می دهد که از خداوند اطاعت کنند بدیهی است برای یک فرد باایمان همه اطاعتها باید به اطاعت پروردگار منتهی شود و هر گونه رهبری باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد و طبق فرمان او باشد زیرا حاکم و مالک تکوینی جهان هستی اوست و هر گونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد. در مرحله بعد فرمان به پیروی از پیامبر (ص) می دهد پیامبری که معصوم است و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی گوید پیامبری که نماینده خود درمیان مردم است وسخن او سخن خداست و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است بنابراین اطاعت از خداوند مقتضای خالقیت و حاکمیت ذات اوست ولی اطاعت از پیامبر (ص) مولود فرمان پروردگار است و به تعبیر دیگر خداوند واجب الاطاعه بالذات و پیامبر (ص) واجب الاطاعه بالغیر است وشاید تکرار اطیعوا در آیه اشاره به همین موضوع یعنی تفاوت دو اطاعت دارد» و اولواالامر امامان معصوم می باشند که رهبری مادی ومعنوی جامعه اسلامی در تمام شئون زندگی از طرف خداوند وپیامبر (ص) به آنها سپرده شده است زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده می شود کاملاً سازگار است چون مقام عصمت امام او را از هر گونه خطا و اشتباه وگناه حفظ می کند به این ترتیب فرمان او همانند فرمان پیامبر (ص) بدون هیچگونه قید وشرطی واجب الاطاعه است و سزاوار است که در ردیف اطاعت او قرار گیرد و حتی بدون تکرار اطیعو اعطف به رسول شود.
ولذا هیچ شکی نیست که:
«خداوند از اطاعت خود قصدی به جز اطاعت احکام تشرعیش که بوسیله ی وحی در معارف و شرایع فرستاده ندارد واین کار باعث استواری جامعه اسلامی می شود» پس به صراحت و روشنی می توان گفت:
«چون خدا و رسول واولی الامر ولایت کلیه دارند مؤمنین ولایت آنها را می پذیرند و زیر بار آن می‌روند و این امر در اینجا امر ارشادی است به حکم عقل که اطاعت خدا عقلاً واجب است چون او خالق و رازق است و هر فیضی که به هر کس می رسد از فیاض علی الاطلاق است و همچنین اطاعت از رسول نیز به حکم عقل واجب است چون آنچه می گوید از جانب خداست و اولی الامر هم خاص معصومین هستند»‌
خلاصه مطلب اینکه چون خدا واولی الامر ولایت کلیه دارند ورزق و خلقت همه به دست خداست اطاعت هر دستوری که از سوی آنها به ما امر شده عقلاً واجب است. چون این کار باعث استواری جامعه می‌شود.
در خلاصه ی مطالب دو آیه گذشته فهمیدیم که اطاعت از خدا، پیامبر (ص) واولی الامر واجب است و چون ایشان واجب الاطاعه هستند از نظر خداوند متعال بهترین الگو برای جامعه هستند پس اگر کسی می‌خواهد از نظر رفتاری، از شخصی تبعیت کند هیچ کس بهتر وسزاواتر از پیامبر (ص) نیست. اما با واجب الاطاعه بودن پیامبر و اولی الامر، ما می توانیم هر کار که به دلخواه ما بود انجام دهیم؟ بهتر است پاسخ این سؤال را در آیه زیر مشاهده نماییم.
ب) «وماکان لِموٌمِنٍ ولامُؤمَنهٍ إذا قَضَی اللهُ ورَسُولُهُ اَمْراً اَنْ یکوُنَ‌ لَهُمُ الخِیَرَهُ مِنْ اَمْرِهْمِ و مَنْ یَعْصِ اللهَ و رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضلالاً‌ مبینا» (36/ احزاب)
«برمرد مؤمن و زن مؤمنه حقی نیست که وقتی خدا و رسول وی، به امری حکم نمودند آنان مختار باشند و هر کس خدا را عصیان کند به گمراهی آشکار افتاده است.»
این آیه نشان می دهد که قضی در اینجا قضاءِ تشریعی است. ومراد از قضای خدا حکم شرعی اوست که در هر مسأله ای که مربوط به اعمال بندگانش است مقرر داشته. و قضاءِ رسول خدا علاوه بر حکم شرعی تصرف در شئون مردم است. وسزاوار نیست که زن و مرد مؤمن هر کاری خواستند بکنند. گرچه امر و کار هر کس مربوط به خویش است اما جمله «ان یکون لهم الخیره من امرهم» این را توهم دانسته یعنی با اینکه امر هر کس مربوط به خودش است اما اختیاری در آن ندارد.
با توجه به توضیح مختصری که در رابطه با این آیه داده شد این مطلب نیز شایان ذکر است که: «بدون شک استقلال فکری روحی انسان اجازه نمی دهد که بی قید وشرط تسلیم کسی شود، چرا که او هم انسانی است مثل خودش و ممکن است در مسائلی اشتباهی داشته باشد. اما هنگامیکه مسأله به خداوند عالم وحکیم و پیامبری که از او سخن می گوید وبه فرمان او گام برمی دارد می رسد، تسلیم مطلق نبودن دلیل بر گمراهی است، چرا که فرمانش کمترین خطا واشتباهی ندارد.»
در تفسیر مجمع البیان ضمن بیان داستان زینب دختر عمه پیامبر (ص) و ازدواج او با زید، پسر خوانده ی پیامبر (شأن نزول آیه) مطالب مشابه بود.
خلاصه مطلب اینکه چون خدا و رسولش بر انسانها ولایت تشریعی دارند و حکم آنها خالی از هر گونه خطا و اشتباهی است. پس هیچکس (زن ومرد مؤمن) حق ندارد در مورد حکم واجب آنها مختارانه و به دلخواه عمل کند.
بخش دوم : از نظر فکری
1-2) فخر وخودستایی
2-2) خود برتر بینی
3-2) فرق خویشتن با خودستائی
4-2) تقلید و پیروی
1-2) فخر و خودستائی
خودستائی همیشه از عواملی است که باعث غرور انسان و عقب ماندگی او از مسائل پیرامونش می شود واین به دلیل نادیده گرفتن عظمت پروردگار و آگاهی او از تمام شئونات زندگی است و چون ائمه علیهم السلام جایگاه پروردگار را درک کرده بودند نه تنها هیچگاه دچار این گناه نشدند بلکه همیشه از درگاه او طلب مغفرت می کردند پی بردن به این مطلب با مراجعه به آیه 32 نجم بسیار آسان است.

الف) …… فَلا تُزَکُّوا اَنْفُسَکٌمْ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی. (32 / نجم)

… پس خودستائی نکنید چرا که او پرهیزکاران را بهتر می شناسد.
سرچشمه اصلی این عمل ناپسند عدم شناخت خویشتن است چرا که اگر انسان خود را به خوبی بشناسد کوچکی خود را در برابر عظمت پروردگار و ناچیز بودن اعمالش را در برابر مسئولیتهای سنگینی که بر عهده دارد و نعمتهای عظیمی را که خدا به او بخشیده بداند هرگز گام در جاده ی خودستائی نخواهد گذاشت. غرور و غفلت و خود برتربینی و تفکرات جاهلی نیز انگیزه های دیگری برای این کار زشت است. خودستائی از آنجا که بیانگر اعتقاد انسان به کمال خویشتن است مایه عقب ماندگی اوست چرا که رمز تکامل اعتراف به تقصیر و قبول وجود نقصها و ضعفهاست. به همین دلیل اولیای خدا همیشه معترف به تقصیر خود در برابر وظائف الهی بودند و مردم را از خودستائی و بزرگ شمردن اعمال خویش نهی می کردند.
و از منظری دیگر اینگونه بیان می شود که:
«پس خویشتن را نستایید و پاک و پاکیزه مشمارید. آری هرگز خود را به خاطر کارهای شایسته ای که انجام نداده و ارزشهای والایی که به آن آراسته نیستید نستایید چرا که آفریدگارتان به شما آگاهتر است. و از دیدگاه بعضی دیگر یعنی خویشتن را به خاطر داشتن خوبی ها و آراستگی به ارزشهایتان نستایید و پاک نشمارید. تا به پرستش خدا و خضوع وخشوع در برابر او نزدیکتر بوده واز آفت ویاد تظاهر و دین فروشی دورتر باشید.
و با دقت در متن آیه به روشنی پیداست که:
فاء فلاتزکوا تفریع است واشاره به علم خدا دارد یعنی وقتی خدا شما را بهتر از هر کس می شناسد و از آغاز وپایان آفرینش شما آگاه است پس دیگر بیهوده خود را ستایش نکنید و او بهتر می داند پاک و با تقوا کیست.
در (اطیب البیان، ج/12، صفحه 337) و(روح الجنان، ج/18، صفحه 187) مطالب مشابه بود.
خلاصه اینکه از آنجا که خودستایی ناشی از جهل انسان و عدم شناخت خویش و بیانگر اعتقاد انسان به کمال خود می باشد مایه عقب ماندگی اوست. لذا انسان نباید هرگز خود را به خاطر کارهای شایسته ای که انجام نداده بستاید یا این که فرد خود را نباید به خاطر داشتن خوبی ها بستاید اینکار باعث خضوع وخشوع او در برابر خدا شده و از ریا وتظاهر جلوگیری می کند.
پیرامون زندگی ما افراد بسیاری هستندکه می خواهند بهترین لباس و بهترین وسیله را داشته باشند. و عده ای دیگر به خاطر این عمل آنها را افرادی متکبر و فخر کننده تلقی می کنند اما بسیار هم دیده شده افرادی هستند که علی رغم داشتن بهترین لباس یا وسیله فخر که نمی کنند هیچ حتی به مردم هم انفاق می‌کنند در قرآن آیاتی وجود دارد که به وضوح این عمل فخر ورزی را نفی می کند. و اینگونه آمده است:

ب) …… اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ مَن کان مخُتالاً فخوراً (36/ نساء)

… خداوند کسی را که متکبر و فخر فروش است (وحقوق دیگران را رعایت نمی کند) دوست نمی‌دارد.
مختال به کسی گویند که متکبر و متبختر باشد و فخور کسی است که زیاد فخر می کند. دو صفت تکبر و خودپسندی از لوازم تعلق به مال وجاه است و خداوند کسی را که قلبش به غیر او متمایل باشد را دوست نمی دارد.
از دید دیگر اینگونه بیان شده است که:
افراد متکبر و فخر فروش محبوب خدا ومورد لطف او نیستند و آن کس که لطف خدا شامل حال او نباشد از هر چیز وسعادتی محروم است و روایتی ذیل این آیه آمده است که شخصی می گوید این آیه را در حضور پیامبر (ص) خواندم پیامبر زشتی تکبر و نتایج سوء آنرا بیان فرمود به حدی که من گریه کردم فرمودند چرا گریه می کنی گفتم من دوست دارم لباسم زیبا و جالب باشد می ترسم با این عمل جز متکبران باشم پیامبر فرمودند تو اهل بهشتی و اینها نشانه تکبر نیست. تکبر آن است که انسان در برابر خدا خاضع نباشد و خود را از مردم بالاتر بداند و آنها را تحقیر کند (و از ادای حقوق آنها سرباز زند) این نشان می دهد که سرچشمه اصلی شرک و پایمال کردن حقوق دیگران غالباً خودخواهی و تکبر است.
تفسیر دیگری در مورد فخرورزی در این حد اشاره کرده است که:
«مردم متکبر و فخر فروش از خویشاوندان وهمسایگان فقیر خود متنفرند و با‌آنها حس معاشرت ندارند».
در اطیب البیان، ج/ 4، صفحه 78 مطالب مشابه مجمع البیان بود.
خلاصه مطلب اینکه: گاهی انسانها دچار کبر و خودپسندی شده به مال دنیا تعلق خاطر پیدا می کند اینگونه افراد مورد لطف خدا واقع نمی شوند و خدا آنها را از هر چیز وسعادتی محروم می سازد و اینکه چرا خدا این گروه را دوست ندارد به علت عدم حسن معاشرت و تنفر آنها از خویشان و همسایگان فقیرشان می‌باشد. «پیامبر در مورد کسی که به خاطر پوشیدن لباس نو می ترسید متکبر باشد بشارت دادندکه تو اهل بهشت هستی».
عده ای هستند که غیر از خودستایی فضیلتی برای خود نمی یابند و سعی دارند از راه ستم و آزار و اذیت دیگران و از روی خودخواهی به این امر دسترسی پیدا کنند که سرچشمه این عمل همان خودبینی است که در تاریخ، نابسامانهای تأسف باری را به جا گذارده است. آیا در هیچ دینی این امر نکوهیده نشده است. آیه 49 نساء این مطلب را برای ما روشن می کند.

ج) اَلم تَرَ اِلیَ الّذینَ یُزَکّونَ اَنفَسهُم بَلِ اللهُ یُزَکّیِ من یَشاءُ ولایُظلَمُونَ فتیلاً (49/ نساء)

آیا به کسانی که خویشتن را پاک می شمارند ننگریسته ای؟ ]چنین نیست[ بلکه خداست که هر که را بخواهد پاک می گرداند و به قدر نخ روی هسته خرمایی ستم نمی بیند.
«در این آیه اشاره به یکی از صفات نکوهیده شده که گربیانگیر بسیاری از افراد و ملتها می شود و آن خودستائی و خویشتن را پاک نشان دادن و فضیلت برای خود ساختن است، آیه می گوید آیا ندیدی کسانی را که خودستائی می کنند… پس می فرماید «خداوند هر که را بخواهد می ستاید و تنها اوست که از روی حکمت و مشیت بالغه بدون کم و زیاد افراد را طبق شایستگیهائی که دارند مدح وستایش می کند و هرگز به هیچ کس، سرسوزنی ستم نخواهد کرد «لایظلمون فتیلا» در حقیقت فضیلت چیزی است که خداوند آن را فضیلت بداند نه آنچه خودستایان برای خود از روی خودخواهی قائل می شوند و به خویش ودیگران ستم می‌کنند.»
«در سوره ی نجم آیه 32 صریحاً خطاب به همه مسلمانان کرده می گوید. خودستائی مکنید خداوند پرهیزکاران را بهتر می شناسد «فلاتزکوا انفسکم هو اعلم بِمن اتقّی»
سرچشمه این کار همان عجب و غرور و خودبینی است که تدریجاً به صورت خودستائی جلوه کرده ودر مرحله نهائی سر از تکبر و برتری جوئی در می آورد این عادت غلط که با نهایت تأسف در میان بسیاری از ملل و طبقات و افراد وجود دارد سرچشمه قسمت مهمی از نابسامانیهای اجتماعی، جنگها و استعمارها و تفوق طلبی هاست تاریخ گذشته نشان می دهد که بعضی از ملل دنیا بر اثر همین احساس کاذب خود را برتر از ملل دیگری می دانستند و به همین جهت به خود حق می دادند که آنها را بنده و برده ی خویش سازند. عرب های جاهلی با تمام عقب افتادگی و فقر همه جانبه ای که داشتند خود را نژاد برتر می شمردند و در میان قبائل آنها، هر یک خود را قبیله برتر می دانست. در عصر اخیر مسئله تفوق طلبی نژاد آلمان ویا نژاد اسرائیل سرچشمه جنگهای جهانی و یا جنگهای منطقه ای شد. در صدر اسلام نیز قوم یهود و نصاری نسبت به دیگران گرفتار چنین توهمی بودند و لذا به زحمت حاضر می شدند که در برابر حقائق اسلام تسلیم گردند.
از زاویه ای دیگر اینگونه می توان به مطلب نگاه کرد که:
«این آیه کنایه به یهود می زند و ضمناً شاهدی بر تکبرشان از خضوع و پیروی حق و ایمان به خدا و فرود آمدن لعن الهی برایشان است و می رساند که سبب آن، خودپسندی و تعریف خویش نمودنشان می‌باشد. این غرور و خودپسندی که انسان را به تعریف خود وامی دارد عجب نام دارد و از رذائل صفات محسوب می شود و چنین انسان مغرور که با دیگران تماس می گیرد رذیله ی دیگری را نیز دارا می شود که تکبر است و تکبر وی موقعی به حد تمام می رسد که خود را از سایر بندگان خدا برتر دانسته آنانرا استعباد ]طلب بنده بودن[ نماید و هر ستم و خیانتی را بدون حق که بتواند وهتک محرمات خدا و توسعه سلطنت خویش برمال و جان و ناموس مردم انجام دهد.
واما در تفسیر روح الجنان نیز چنین آمده است که:
«آیه در حق سه یهودی آمد که نزد پیامبر آمدند و فرزندان خویش را جلو آوردند و گفتند ای محمد چه گویی اینانرا گناهی هست؟ گفت: نه. گفتند. والله که ما هم چنینیم در پاکی که اینان هستند وگناهی که ما می کنیم به روز در شب از ما مکفی می کنند و هر گناهی که در شب می کنیم به روز از ما مکفی می‌کنند خدا این آیه را فرستاد وایشان را تکذیب کرد».
خلاصه مطلب اینکه: این آیه در مورد یهودانی بود که دین اسلام را مسخره می کردند و خودستائی می‌کردند و به خود عجب وتکبر داشتند و همچنین عربهایی که با تمام عقب افتادگی خود را نژاد برتر می‌دانستند و به زحمت در برابر دین اسلام تسلیم می شدند و همین خودبینیها که از رذائل اخلاقی بود باعث می شد عده ای، دیگران را به بردگی بکشند و جنگها و نابسامانیهای زیادی را به بار آورند.

2-2) خود برتربینی

در طول تاریخ بوده اند کسانی که با استدلال واهی خود از قبیل اینکه هدایت مردم کار فرشتگان است وارزش انسانی در مال و ثروت خلاصه می شود نه سجایای اخلاقی از اطاعت انبیاء خودداری می کردند و به علت تعصبهای بیجای خود ایمان آورندگان را افرادی ظاهربین می دانستند. با توجه به‌‌ آیه سوره مبارکه هود خواهیم دید که آیا اسلام موافق این امر است یا مخالف؟
الف) فقالَ‌ الَمَلُا الّذینَ کفروا مِنْ قَوْمِهِ ما نَرئکَ اِلّا بَشَراً مِثْلَنا و مانَرئکَ اتَّبعَکَ اِلّا الذینَ هُم اَراذِلُنا بادِیَ الَرّأْیِ و مانَری لکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذبین (27/ هود)
پس سران قومش که کافر بودند گفتند ما تو را جز بشری مثل خود نمی بینیم و جز ]جماعتی از[ فرومایگان ما، آن هم نسنجیده نمی بینم کسی تو را پیروی کرده باشد و شما را بر ما امتیازی نیست بلکه شما را دروغگو می دانیم.
«نخستین عکس العمل طاغوتها و خودکامگان و صاحبان زر وزور آن عصر در برابر این دعوت بزرگ و اعلام خطر آشکار چه بود؟ مسلماً چیزی جز یک مشت عذرهای واهی، بهانه های دروغین و استدلالهای بی‌اساس که برنامه همه جباران را در هر عصر و زمان تشکیل می دهد نبود. آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند: نخست اشراف و ثروتمندانی که از قوم نوح کافر بودند گفتند ما تو را جز انسانی همانند خود نمی بینم در حالی که رسالت الهی را باید فرشتگان بدوش کشند نه انسانهایی همچون ما، به گمان اینکه مقام انسان از فرشته پایین تر است ویا درد انسان را فرشته بهتر از انسان می داند باز در اینجا به کلمه «ملاء» برخورد می‌کنیم که اشاره به صاحبان زر و زور و افراد چشم پرکن تو خالی است که در هر جامعه ای سرچشمه اصلی فساد و تباهی را تشکیل می دهند وپرچم مخالفت را در برابر پیامبران همینها برافراشته می دارند. دلیل دیگر آنها این بود که گفتند ای نوح ما در اطراف تو ودر میان آنها که از تو پیروی کرده اند کسی جز یک مشت اراذل و جوانان کم سن وسال ناآگاه و بی خبر که هرگز مسائل را بررسی نکرده اند نمی بینیم (اراذل یعنی انسانهای پست وحقیر) البته شک نیست که گروندگان و ایمان آورندگان به نوح نه از اراذل بودند و نه حقیر و پست بلکه به حکم اینکه پیامبران قبل از هر چیز به حمایت مستضعفان و مبارزه با مستکبران می پرداختند نخستین گروهی که دعوت پیامبران را لبیک می گفتند همان گروه محروم و فقیر و کم درآمد بودند که در نظر مستکبران که مقیاس شخصیت را تنها زر وزور می دانستند افرادی پست و حقیر به شمار می آمدند و اینکه آنها را بادی الرأی «ظاهربین» نامیدند در حقیقت به خاطر آن بود که لجاجت و تعصبهای ناروائی را که دیگران داشتند آنها نداشتند. بلکه بیشتر، جوانان پاکدلی بودند که در نخستین تابش، حقیقت را در قلب خود به سرعت احساس می کردند و باهوشیاری ناشی از حقیقت جوئی نشانه های صدق را در گفته ها و اعمال پیامبران به زودی درک می کردند بالاخره سومین ایراد آنها این بود که می گفتند قطع نظر از اینکه تو انسان هستی نه فرشته و علاوه بر اینکه ایمان آورندگان به تو نشان می دهد که دعوتت محتوای صحیحی ندارد اصولاً ما هیچگونه برتری برای شما به خودمان نمی بینم تا به خاطر آن از شما پیروی کنیم و به همین دلیل ما گمان می کنیم که شما دروغگو هستید.
از زاویه ای دیگر مطلب اینگونه بیان می شود که:
آنهائیکه به نوح پاسخ می دادند ثروتمندان قوم او بودند که می خواستند نبوت ورسالت نوح را نفی کنند نه دلائل توحید را لذا به انحراف از یک دلیل، اینکه تو بشری مثل مایی، لزوم اطاعت از تو بر ما واجب نیست و تو بر ما برتری نداری و به دلیل بالاتر اینکه تو دروغگو هستی پرداختند.
در تفسیر دیگر نیز مشابه این مطالب با قلم دیگر اینگونه آورده شده که:
ما برای تو وهمراهانت فضیلت و برتری بر خود نمی بینیم زیرا مزیت و برتری افراد بواسطه ی مال بسیار و منزلت و مقام و یا شرافت نسبی است و اینکه آنان از این راه وارد شدند برای آن بود که نسبت به طریقه ی استدلال نادان و جاهل بودند و اگر براستی از راه معجزاتی که دلیل بر نبوت و پیغمبری آنحضرت بود وارد می شدند بخوبی می دانستند که او پیغمبر خداست و کسانی که به او ایمان آورده به حقیقت مؤمن هستند و هر که به مخالفت با آن حضرت برخاسته کافر است و اساساً این طرز تفکر واستدلال دنیاداران است که همیشه دین داران را وقتی فقیر باشند کوچک شمرده و تحقیر می کنند و پست می شمارند گرچه در پیشگاه خدای سبحان گرامی و محبوب باشند»
بقیه مطالب این آیه درتفسیر المیزان، ج10 ذیل همین آیه، اطیب البیان، ج/7، صفحه 37 و مخزن العرفان، ج/6، صفحه 247 به نحو مشابهی دیده شد.
وخلاصه مطلب به این صورت می شود که: ثروتمندان قوم نوح در برابر هدایت نوح یک مشت عذرهای واهی آوردند اینکه تو مثل ما بشر هستی و پیروان تو را یک عده جوان بی خبر پر کرده اند و تو دروغگو هستی و تو هیچ فضیلت برمانداری. آنها فضیلت را در مال و ثروت وشرافت نسبی می دانستند و به این واسطه استدلالهای جاهلانه ای برای نوح آوردند و این کار اساساً طرز تفکر و استدلال دنیاداران است که دین داران وقتی فقیر باشند آنها را کوچک شمرند گرچه آنها دارای مقام قرب خداوند باشند.
اگر خوب به اجتماع نظر کنیم می بینیم کسانی هستند که ثروتمندند اگر از آنها پرسیده شود چگونه این ثروت را کسب کردید آنها با تکبر می گویند که با علم ودانش، زرنگی، هوش و زکاوت و رنج و سختی. نه کسی می تواند به آنها ایراد بگیرد نه می تواند از آنها پولی بگیرد و اگر به آنها بگویند در راه خدا انفاق کن عصبانی شده از کوره در می روند. به آیه ی 78/ قصص توجه نمایید.
ب) قالَ اِنَّما اوُتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عندی… (78/ قصص)
]قارون[ گفت من اینها (ثروت) را در نتیجه ی دانش خود یافته ام …
«قارون با حالت غرور وتکبری که از ثروت بی حسابش ناشی می شد گفت من این ثروت را به وسیله‌ی علم و دانش خودم بدست آوردم. این مربوط به شما نیست که من با ثروتم چگونه معامله می کنم! من که با علم وآگاهیم در ایجاد آن دخالت داشته ام در مصرف آن نیاز به ارشاد و راهنمایی کسی ندارم. بعلاوه لابد خداوند مرا لایق این ثروت می دانسته که به من عطا کرده است، راه مصرف آن را نیز به من یاد داده، از دیگران بهتر می دانم و لازم به دخالت شما نیست و از همه اینها گذشته من زحمت کشیده ام رنج برده ام، خون جگر خورده ام تا این ثروت را اندوخته ام. دیگران هم اگر لیاقت و توانائی دارند چرا زحمت نمی‌کشند؟ من مزاحم آنها نیستم و اگر ندارند چه بهتر که گرسنه بمانند و بمیرند. اینها منطقهای پوسیده و رسوایی است که غالباً ثروتمندان بی ایمان در مقابل کسانی که آنها را نصیحت می کنند اظهار می دارند. » «در آیه قبل ما آتاک الله روشن ضمیران به قارون گفتند که خدا این مال را به تو داده اما این بی ادب جسور با این سخن مقابله کرد و گفت آنچه را دارم از علم و دانش خویش دارم».
از افقی دیگر در رابطه با این آیه اینگونه خوانده شده است که:
این آیه پاسخی بوده که قارون به مؤمنینی از قومش که او را نصیحت می کردند داده آنها می گفتند که تو استحقاق این همه فضل را نداری این فضل و احسانی که خدا به تو کرده تو نیز چنین در حق مردم کن و با فضل و احسان به آنها انفاق کن لذا قارون گفته های آنها را رد می کند و می گوید که من از میان همه مردم استحقاق داشته ام که این مال در اختیارم قرار گیرد چون راه جمع آوری آن را بلد بوده ام و دیگران بلد نبوده اند پس آنچه من دارم احسان خداوند نیست و همین موضوع او را به هلاکت کشاند و این فکر غلطی است که در مغز مادی گرایان رسوخ کرده و در هر زمانی می توان اینگونه افراد را یافت. اما تنها بحث علم داشتن مطرح نیست بلکه کسانی بوده اند که:
حتی بدون علم و با ثروتی به مراتب بیشتر از اینها در اثر فساد و سرکشی به هلاکت رسیدند.
و نیز از زاویه ی دیگر اینگونه به مطلب اشاره می شود که قارون می گفت این علم را خدا به من داده و بوسیله ی آن بر شما افضل شده ام.
خلاصه مطلب اینگونه است که: مؤمنین قوم قارون این همه فضل را از سوی خدا می دانستند اما قارون به علت مادی گرایی بودن این همه احسان را از سوی خدا نمی دانست و بر علم خود تکیه داشت و می گفت هر که می تواند با علم خود چنین ثروتی را کسب کند لذا خود را مستحق چنین ثروتی می دانست و به همین علت به کسی اجازه دخالت در کارهایش را نمی داد و سرانجام به هلاکت رسید.

3-2) فرق خویشتن با خودستائی

در جامعه عده ای هستند که برای پرهیز از خودستائی از معرفی خویش ممانعت می کنند و این عمل باعث متروک ماندن این افراد می شود و جامعه از وجود و استفاده از اینها بی بهره می ماند اما باید دانست که معرفی خویش برای حفظ واداره ی جامعه با خودستائی به منظور فخرفروشی وکبرورزی تفاوت زیادی دارد به آیه ی زیر توجه کنید.
قال اجْعَلْنیِ عَلی خَزائِنِ الارضِ اِنّی حفیظٌ علیم (55 / یوسف)
]یوسف[ گفت مرا بر خزانه های این سرزمین بگمار که من نگهبانی دانا هستم.
«بدون شک تعریف خویش کردن کار ناپسندی است ولی با این حال این یک قانون کلی نیست، گاهی شرایط ایجاب می کند که انسان خود را به جامعه معرفی کند تا مردم او را بشناسند و از سرمایه های وجودش استفاده کنند وبه صورت یک گنج مخفی و متروک باقی نماند. در آیه فوق یوسف به هنگام پیشنهاد پست خزانه داری مصر خود را با جمله حفیظ علیم ستود زیرا لازم بود سلطان مصر و مردم بدانند که او واجد صفاتی است که برای سرپرستی این کار نهایت لزوم را دارد.»
در تأیید جملات بالا این مطلب نیز آمده است که برای انسان جایز است در پیش کسی که او را نمی‌شناسد و به فضل او واقف نیست خود را توصیف کند و بستاید و در اینجا یوسف خود را به شاه معرفی کرد تا او را به سرپرستی کارهای مملکتی و اداره ی اموری که صلاح بندگان خدا و شهرها در آن بود منصوب دارد وچنین موردی مشمول آن آیه نیست که خدا فرموده: «فلاتزکّوا انفسکم- خود را نستایید.
در (تفسیر المیزان، ج/11، صفحه 314) و (اطیب البیان، ج/7، صفحه 217) مطالب مشابه بود.
خلاصه مطلب اینکه: مسلماً تعریف از خود کردن با اظهار کبر وغرور با معرفی کردن برای شناخته شدن و اینکه کسی بتواند در جامعه کاری کند متفاوت است. کاری که یوسف (ع) کرد صرفاً برای شناساندن خود و شخصیت خود به عزیز مصر بود تا خزانه مملکت را به او دهد تا در سالهای قحطی مردم راحت باشند نه برای خودستایی و فخرفروشی.

4-2) تقلید و پیروی

همانطور که می دانیم تقلید دو گونه است یک تقلیدی است ممدوح و ستوده که موجب سازندگی می‌شود و دیگری تقلیدی است مذموم که خرابی وگاهی فساد به بار می آورد. لذا در قرآن کریم در مورد پیروی و تقلید مذموم آیه ای آمده وخواستار بیداری افراد در این مقوله شده به آیه 36 سوره اسراء توجه کنید.
«ولاتَقْفُ‌ مالَیْسَ لَکَ بِه‌ِ‌عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ‌والَبصَرَوالفُؤادَ‌کُلٌ اُولْئِکَ‌ کانَ عَنْهُ مسئولا: (36/اسراء)
از آنچه نمی دانی پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دلها همه مسئولند.
این آیه از پیروی هر چیزی که به آن علم نداریم نهی می کند و چون قیدی برای آن نیست هم پیروی اعتقاد و پیروی از عمل را بدون علم شامل می شود. یعنی اگر نسبت به صحت مسأله ای علم نداری به آن معتقد نشو، چیزی را که نمی دانی مگو وکاری که به آن علم نداری مکن واین همان حکم فطری بشر در پیروی امور بوسیله علم است و نمی توان از روی ظن وگمان گفت که فلان مسأله عین واقعیت است. وقتی فطرت کسی سالم بماند همیشه از روی علم وآگاهی کار انجام می دهد. حال اگر کسی توانایی کسب علم را در آن زمینه داشته باشد از علم خود پیروی می کند واگر علم نداشته باشد از اهل فن و کسانی که در آن امور خبره هستند تقلید می نماید به طور مثال کسی که بیمار شده و از پزشکی سر رشته ای ندارد بی چون وچرا دستور پزشک را اجرا می کند قسمت آخر جمله علت این نهی را بیان می کند چرا که گوش و چشم و قلب نعمتهایی هستند که انسان بوسیله آن کسب علم می کند و حق را از باطل تشخیص می دهد.
واما از بحثهای انجام شده در این مورد چنین بدست می آید که: در هر موردی باید تحقیق کرد، هم در عمل شخصی وهم در قضاوت درباره ی دیگران. یعنی شناخت مسأله با علم و یقین. و اگر کسی درباره انجام کاری بگوید دیده ام فلانی انجام داده اما ندیده یا در تفکراتش دچار قضاوتهایی شده که در واقعیت حقیقت نداشته در برابر آنها مسئول است یعنی در قیامت از او می پرسند که آیا تو که نسبت به فلان مسأله این شهادت را دادی نسبت به آن ایمان داشتی؟
و در جای دیگر نسبت به روشن شدن این موضوع این مطلب عنوان شده است که:
«این آیه نسبت به هر گفتار یا کردار یا تصمیمی که از روی علم نباشد عمومیت دارد گویی چنین می‌گوید: جز آنچه را که به درستی آن یقین داری انجام نده وجز آنچه را که به صحت آن اطمینان داری معتقد نباش گروهی از اصحاب ما به این آیه استدلال کرده اند بر اینکه عمل به قیاس و خبر واحد جایز نیست زیرا از اینها علم بدست نمی آید.
وبه طور خلاصه می توان گفت که انسان در مورد عمل شخصی خود و قضاوت دیگران باید نسبت به آن علم پیدا کند و این یک امر فطری است البته در کسی که فطرت او سالم مانده باشد ونباید در انجام این امور از ظن و گمان پیروی کرد. حال اگر کسی توانایی علم آموزی دارد باید آن علم را یاد بگیرد وگرنه باید از اهل فن آن تقلید کند که این تقلید ممدوح است و پیروی از ظن و گمان تقلید مذموم است.

بخش سوم : از نظر اجتماعی

1-3) افتخار به نسب

2-3) افتخار به نسبت اسلام ومسأله ثروت

1) مفاسد اجتماعی ثروتمندان بی خبر
2) فساد جامعه بر اثر غرور و سرمستی
3-3) تجمل در جاهلیت
1) گنج قارون
2) جنون نمایش ثروت
4-3) متاع غرور
5-3) زینت دنیا
6-3) زینت مشروع
7-3)‌ امر به اصلاح جامعه

1-3) افتخار به نسب

آیا اختلاف در رنگ و پوست وملیت باعث تفاخر گروهی بر گروه دیگر می شود آیا این کار درست است یا نه. به کرات دیده می شود که ارزشهای کاذب جای ارزشهای واقعی را گرفته اند و عده ای در این ارزشهای کاذب دست وپا می زنند در بعضی از جوامع این امر باعث ایجاد طبقات نژادی شده و رسوبات عظیمی را در صحنه اجتماع به یادگار گذاشته است ولی آنچه دراسلام آمده نفی کننده ی این اختلافات نژادی است به آیه ی زیر توجه کنید:
یا ایُّها النّاسُ‌ اِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَاُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعٌوباً و قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَااللهِ اَتْقکُمْ اِنَّ اللهَ عَلیمٌ خبیٌر (13/ هجرات)
ای مردم ما شما را از مرد وزنی آفریدیم و شما را ملت ملت وقبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست بی تردید خداوند دانای بسیار آگاه است.
«بدون شک هر انسانی فطرتاً خواهان این است که موجود با ارزش و پرافتخاری باشد و به همین دلیل با تمام وجودش برای کسب ارزشها تلاش می کند ولی شناخت معیار ارزش یا تفاوت فرهنگها کاملاً متفاوت است و گاه ارزشهای کاذب جای ارزشهای راستین را می گیرد. گروهی ارزش واقعی خویش را در انتساب به قبیله معروف و معتبری می دانند و لذا برای تحلیل مقام قبیله و طائفه خود دائماً دست وپا می کنند تا از طریق بزرگ کردن آن خود را بوسیله ی انتساب به آن بزرگ کنند. مخصوصاً در میان اقوام جاهلی افتخار به انساب وقبائل رایجترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیله ای خود را قبیله برتر و هر نژادی خود را نژاد والاتر می شمرد که متأسفانه هنوز رسوبات و بقایای آن در اعماق روح بسیاری از افراد و اقوام وجود دارد. گروه دیگری مسأله مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خدم وحشم و امثال این امور را نشانه ارزش می‌دانند و دائماً برای آن تلاش می کنند در حالیکه جمع دیگری مقامات بلند اجتماعی و سیاسی را معیار ارزش شخصیت می دانند وبه همین ترتیب هر گروهی در مسیری گام برمی دارد و به ارزشی دل می بندد و آنرا معیار می شمرد. اما از آنجا که این امور، همه، اموری است متزلزل و برون ذاتی و مادی وزودگذر یک آئین آسمانی همچون اسلام هرگز نمی تواند با آن موافقت کند لذا خط بطلان روی همه آنها کشیده و ارزش واقعی انسان را در صفات ذاتی او مخصوصاً تقوا و پرهیزکاری و تعهد و پاکی او می شمرد حتی برای موضوعات مهمی همچون علم ودانش اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزشهای اخلاقی قرار نگیرد اهمیت قائل نیست و عجیب است که قرآن در محیطی ظهور کرد که ارزش قبیله از همه ارزشها مهمتر محسوب می شد. اما این بت ساختگی در هم شکست وانسان را از اسارت خون، قبیله، رنگ، نژاد، مال، مقام وثروت آزاد ساخت و او را برای یافتن خویش به درون جانش و صفات والایش رهبری کرد. ولی عجیب است که با این تعلیمات وسیع وغنی و پربار هنوز در میان مسلمانان کسانی روی مسأله نژاد، خون و زبان تکیه می کنند و حتی وحدت آن را بر اخوت اسلامی و وحدت دینی مقدم می شمرند و عصبیت جاهلیت را بار دیگر زنده کرده اند و با اینکه از این رهگذر ضربه های سختی بر آنان وارد شده گوئی نمی خواهند بیدار شوند و به حکم اسلام بازگردند. اسلام با عصبیت جاهلیت در هر شکل و صورت مبارزه کرده است تا مسلمانان جهان را از هر نژاد و قوم و قبیله زیر پرچم واحدی جمع آوری کند نه پرچم قومیت و نژاد و نه پرچم غیر آن، چرا که اسلام هرگز این دیدگاههای تنگ و محدود را نمی پذیرد و همه را موهوم و بی اساس می شمرد. اما چرا این تفکر متعفن هنوز مورد علاقه گروه زیادی است که خود را ظاهراً مسلمان می شمرند و دم از قرآن و اخوت اسلامی می زنند؟ معلوم نیست. چه زیباست جامعه ای که بر اساس معیار ارزشی اسلام «ان اکرمکم عندالله اتقئکم» بنا شود و ارزشهای کاذب نژاد ومال و ثروت و مناطق جغرافیایی و طبقه از آن برچیده شود آری تقوای الهی و احساس مسئولیت درونی و ایستادگی در برابر شهوات و پایبند بودن به راستی و درستی و پاکی در حق وعدالت این تنها معیار ارزش انسان است ونه غیر آن. هر چند در آشفته بازار جوامع کنونی این ارزش اصیل به دست فراموشی سپرده شده وارزشهای دروغین جای آن را گرفته است. در نظام ارزشی جاهلی که بر محور تفاخر به آباء و اموال واولاد دور می زد یک مشت دزد و غارتگر پرورش می یافت اما با دگرگون شدن این نظام واحیای اصل والای «انّ اکرمکم عندالله اتقئکُم» محصول آن انسانهائی همچون سلمان، ابوذر، عمار، یاسر و مقداد بود.
از نگاهی دیگر در مورد جمله «من ذکَرٍوْاُنثی» چنین آمده است که منظور:
«آدم وحوا می باشد ومعنای آیه چنین می شود که ما شما مردم را از یک پدر ویک مادر آفریدیم همه شما از آن دو تن منتشر شده اید، چه سفیدتان و چه سیاهتان، چه عربتان و چه عجمتان و ما شما را شعبه ها و قبیله های مختلف کردیم، نه برای اینکه طائفه ای از شما بر سایرین برتری و کرامت داشت، بلکه صرفاً برای این بود که یکدیگر را بشناسید و امر اجتماعتان و مواصلات معاملاتتان بهتر انجام گیرد چون اگر فرض شود که مردم همگی یک جور ویک شکل باشند و نتیجتاً یکدیگر را بشناسند- رشته اجتماع از هم می گسلد و انسانیت فانی می گردد پس غرض از این که مردم را شعبه شعبه و قبیله قبیله کردند این بود نه اینکه به یکدیگر تفاخر کنند، تفاخر به انساب و تفاخر به پدران ومادران».
وحال اینکه اینگونه مزیت ها غیرحقیقی است آن مزیتی، مزیت حقیقی است که آدمی را بالا می برد و او را به سعادت حقیقی اش می رساند.
در تفسیر اطیب البیان مشابه این مطالب به گونه ای دیگر آمده است.
خلاصه مطلب به این شکل است که این آیه بیان کرد همه انسانها از یک زن و مرد آفریده شده اند و اختلاف آنها در رنگ و نژاد برای گذراندن زندگی است. به صورتی که معاملات وامور اجتماعی راحت صورت بگیرد نه اینکه عده ای بخواهند برعده ای دیگر تفاخر کنند واگر این اختلافات نبود و همه شبیه هم بودند گذران زندگی سخت می شد. به همین خاطر قرآن خط بطلان روی این عصبیت های قومی می کشد و برای اینکه همه را زیر پرچم واحدی جمع کنند با هر گونه تبعیض نژاد و قوم وقبیله مبارزه می کند و ارزش واقعی انسان را در صفات ذاتی مخصوصاً تقوا و پرهیزکاری او می شمرد.

2-3) اسلام و مسأله ثروت

1) مفاسد اجتماعی ثروتمندان بی خبر

در بسیاری از جوامع که منظور جامعه های ناسالم هستند و به تبع ثروتمندان آن افرادی بی ایمان هستند مفاسد اجتماعی بیشتر دیده می شود که افراد درجه پایین نیز از آنها پیروی می کنند این افراد همیشه در برابر افراد مصلح می ایستند و مانع آنها می شوند بنابراین خداوند صبر می کند تا آنها خود را در چاه گمراهی و گناه بیندازند تا آنها را مجازات کند آیه 66 سوره مبارکه ی اسراء به خوبی این موضوع را برای ما روشن می‌کند.
وَ‌ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً اَمَرْنامُتْرَفیها فَفَسَقُوافیها فَحَقَّ عَلَیْهاالقَوْلُ فَدَمَّرْنهاتدمیراً(16/اسراء)
وچون بخواهیم شهری را هلاک کنیم خوش گذرانانش را وامی داریم تا در آن به انحراف ]وفساد[ بپردازند و در نتیجه عذاب بر آن شهر لازم گردد پس آنرا ]یکسره[ زیر و زبر کنیم.
سؤال: چرا امر شدگان تنها مترفین هستند؟ «در پاسخ این سؤال توجه به یک نکته راه گشاست وآن اینکه در بسیاری از جوامع (منظور جامعه های ناسالم است) مترفین، سردمداران اجتماعند و دیگران تابع و پیرو آنها به علاوه دراین تعبیر اشاره به نکته دیگری نیز هست وآن اینکه سرچشمه ی غالب مفاسد اجتماعی نیز ثروتمندان ازخدا بی خبری هستند که در ناز ونعمت وعیش و هوس غرقند و هر نغمه اصلاحی و انسانی و اخلاقی در گوش آنها ناهنجاراست به همین دلیل همیشه در صف اول، در مقابل پیامبران ایستاده بودند ودعوت آنها را که به نفع عدل و داد وحمایت از مستضعفان بوده همیشه برضد خود می دیدند روی این جهات از آنها بالخصوص یاد شده است چرا که ریشه ی اصلی فساد همین گروهند.»
از نگاهی دیگر اینگونه می خوانیم که:
به قرینه، عصیان منافی با امر است یعنی خدا امر به اطاعت کرده ولی مترفین فسق ورزیدند چون فسق همان عصیان وخروج از زی بندگی است» واینکه چرا مترفین امر به اینکار شده‌اند درتفسیر نمونه آمده است.
از زاویه ای دیگر اینچنین عنوان شده که:
«عقلاً جایز نیست که خداوند پیش از ارتکاب معصیت اراده ی عذاب کند. زیرا عذاب عقوبت است و عقوبت نتیجه ی گناه است وهر گاه گناهی انجام نگرفته باشد دادن کیفر روانیست و هر گاه دادن کیفر روا نباشد اراده ی آن هم روانیست».
هر گاه خدا بخواهد عده ای را هلاک کند پس از اتمام حجت بر آنها رؤسای آنها را امر به اطاعت و پیروی از پیامبران می کند واین امر را تکرار می کند ولی آنها در معصیت خود غوطه می خورند و از فرمانبرداری امتناع می کنند دراین وقت واجب می شود که خدا به تهدید خود جامه عمل بپوشاند.
در رابطه با جمله ی «اَمَرْنا مُترفیها» عده ای می نویسند که:
امرنا یعنی اسباب معاصی را بر آنها فراهم می کنیم و در دسترس آنها قرار می دهیم تا هر مقدار که بتوانند معصیت کنند. آنها هم هر چه توانستند کردند و کمال استحقاق را پیدا کردند برای هلاکت. پس آن قریه را با تمام اهلش زیر و بالا می کنیم که دیگر اثری از آنها نماند.
خلاصه مطلب به این شکل است که: در جوامع ناسالم ثروتمندانی هستند که در ناز ونعمت وعیش وهوس غرقند و اصلاح شدنی نیستند. اینان کسانی هستند که به دعوت حق جواب رد داده اند وهمیشه در مقابل پیامبران می ایستادند و خدا مجازات سنگینی را برای آنها در نظر گرفته است چون فساد آنها و ضدیت با انبیاء با اینکه آنها ثروتمندان جامعه هستند باعث می شود عده ی زیادی از آنها پیروی کنند.

2) فساد جامعه بر اثر غرور وسرمستی

پیرامون مسأله فساد مطالب زیادی نوشته شده از جمله اینکه عاملان این فساد اغلب ثروتمندان هستندکه با پول خودفسادهایی را در جامعه به پا می کنند از طرفی ثروتمندان دیگری نیز هستند که نه تنها فساد نمی‌کنند بلکه به آباد کردن جامعه می پردازند و در عوض کسانی که پول ندارند به علت فقر، فساد می کنند در زیر خواهیم دید که قرآن چه استدلالی در این مورد ارائه می دهد (ضمیر هُم در این آیه اشاره به اصحاب شمال دارد).
الف) … اِنَّهمْ کانُو قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ (45/ واقعه)
اینان بودند که پیش از این ناز پروردگان بودند.
این آیه وآیات بعد دلائل سرنوشت شوم اصحاب شمال را بیان می کند «نخست اینکه آنها پیش از این در عالم دنیا مست ومغرور نعمت بودند. درست است که همه اصحاب الشمال در زمره مترفین نیستند ولی هدف قرآن سردمداران آنهاست همانگونه که امروز هم می بینیم فساد جامعه های بشری از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهی دیگران نیز می باشند سر نخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات و مراکز شهوات و گرایشهای انحرافی، به دست این گروه است و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روی آنها می گذارد. این احتمال نیز وجود دارد که نعمت معنی گسترده ای دارد و منحصر به اموال نیست بلکه جوانی و سلامت وعمر نیز از نعمتهای خداست که اگر باعث غرور وغفلت گردد سرچشمه اصلی گناهان است و اصحاب شمال هر یک دارای نوعی از این نعمتها هستند.
وازدید دیگر اینگونه به این مطلب اشاره می شود که:
اتراف مصدر کلمه مترفین است و زمانی به کار می رود که نعمت، صاحب نعمت را دچار غرور و مستی کرده باشد یعنی سرگرمی به نعمت آنچنان فرد را مشغول می کند که او از ماورای نعمت غافل مانده و به همین دلیل مترف بودن انسان یعنی دلبستگی انسان به نعمتهای دنیوی چه آنهایی راکه دارد و چه آنهایی را که در طلبش است چه کم و چه زیادش («پس بسیار می شود کسانی که با داشتن نعمتهای مادی اتراف نکردند و چه بسیار می شود که افرادی با داشتن مختصر نعمتی دستخوش اتراف شوند» (مترجم)) به این ترتیب دیگر اشکالی نیست که بگوییم همه دارای نعمتهای بسیار نیستند چون نعمتهای الهی همه در مال خلاصه نمی شود چه بسا فردی تهی دست باشد اما در نوع دیگری از نعمتهای خدا دچار طغیان و غرور شود. در تفسیر دیگر درباره اصحاب شمال به همین حد بسنده کرده‌اند که اینها:
«در دنیا خوش گذران بودند به لهو ولعب وساز وآواز و زنهای بی حجاب و ثواب و قمار و هزارها معاصی دیگر می گذراندند»‌
خلاصه مطلب اینکه: وقتی فردی آنچنان غرق در نعمتهای دنیوی شود از ماوراء نعمت غافل می ماند و نسبت به آن نعمتهایی که دارد یا آنهایی که در طلب آن است غرور و مستی می ورزد خواه کم باشد یا بسیار ممکن است فردی در مال خود مغرور شود وممکن است فردی تهی دست باشد و در نعمت دیگری که خدا به او داده مستی کند ولی آنچه پیداست اغلب فسادها ومستی ها توسط افراد ثروتمند جامعه انجام می شود.
شاید تا به حال بسیار دیده باشید که عده ای تا وقتی دچار ناراحتی هستند خدا را یاد می کنند اما وقتی ناراحتی زایل شد به سرعت خدا را فراموش می کنند و خود را غرق در شادی می کنند ولی غافل از این هستند که ممکن است این غم دوباره به سراغ آنها بیاید و اگر به این درجه از درک وفهم می رسیدند چنین عملی را در مقابل پروردگار خود انجام نمی دادند. به آیه زیر توجه کنید.
ب) ولَئنْ اَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئاتُ عَنّی اِنَّهُ لَفَرِحٌ فخورٌ (10/ هود)
واگر نعمتهایی پس از شدت و ناراحتی به او برسانیم می گوید مشکلات از من برطرف شد ودیگر باز نخواهد گشت و غرق شادی و غفلت وفخر فروشی می شود.
یکی از نقاط ضعفی که انسان دارد این است که هنگامی که در ناز ونعمت است دچار غرور و خودباختگی می شود و همه چیز را فراموش می کند وفکر می کند ناراحتی و مشکلات دیگر سراغ او نخواهد آمد و به همین جهت شادی وسرور و غرور بی جا سرتاپای او را فرامی گیرد تا جایی که از شکر نعمتهای خدا غافل می شود و این به دلیل کم ظرفیت بودن این گونه افراد است.
واین چنین است که در مورد شخص فخر کننده آمده است:
فخور کسی است که نسبت به موهبتهایی که به او داده شده فخر فروشی زیاد کند و اگر جلوی این صفت گرفته نشود صفت مذمومی می شود زیرا محتوی تکبر کسی است که جایز نیست چنین تکبری داشته باشد و جمله «اِنّهَ لَفرِحٌ فخور تعلیل جمله ذهب السیئات عنی» است چون پس از سختی این شادمانی به او رسیده است واگر این شخص می فهمید که نعمتهائی که دارد از بین رفتنی است ودوام و بقاء ندارد و ناراحتیهایی که از او رفع شده ممکن است به سوی او بازگردد دراین صورت دیگر این چنین شادمانی نسبت به این نعمتها نداشت. این گونه افراد بواسطه نعمتهائی که به او داده شده به دیگران فخرفروشی می کند و نعمتی که در دست دارد را امری می داند که امورش در دست خودش می باشد وکسی نمی تواند آنرا از وی بگیرد.
درمجمع البیان مطالب مشابه دیده شد.
خلاصه مطلب اینکه: بعضی افراد کم ظرفیت هستند ممکن است سختی ومشکلاتی به سراغ آنها بیاید ولی خدا رحمت خود را به آنها عطا کرده آنها را از گرفتاری نجات می دهد ونعمتهائی پس از آن گرفتاری به آنها می دهد. این اشخاص گمان می کنند که با وجود این نعمت ها دیگر رنج وسختی به سراغ آنها نمی آید وکسی نمی تواند چیزی از آنها بگیرد لذا به دیگران فخرفروشی زیاد می کنند و شکر نعمت خدا را به جا نمی آورند.

3-3) تجمل در جاهلیت

1) گنج قارون

مراجعه به تاریخ و زندگی انبیاء حاکی از آن است که آنها با ثروت اندوزی مخالف بودند چون می‌دانستند چنین ثروتهایی انسان را به کفر می کشد که نتیجه آن عذاب خداست پس آمدند تا به مردم بفهمانند که این چیزها ماندنی نیست علاوه بر انبیاء انسانهای صالحی نیز بوده اند که تا حدودی ثروتمندان را ارشاد می کردند به این آیه توجه نمایید.
اِنَّ قارونَ کانَ مِنْ قَوْمٍ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِم و اتَیْنهُ مِنَ الکُنُوزِ ما اِنَّ مَفاتِحَهُ کَتَنواُ بِالْعُصْبَهِ اُولیِ القُوَّهِ اِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لاتَفْرَحْ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الفَرِحینَ (76/ قصص)
قارون از قوم موسی بود اما بر آنها ستم کرد ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل صندوقهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود به خاطر بیاور هنگامی را که قومش به او گفتند این همه شادی مغرورانه نکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد.
در این آیه صحبت از مردی از قوم بنی اسرائیل است به نام قارون، کسی که مظهر ثروت آمیخته با کبر وغرور و طغیان بود. و یکی از مبارزات موسی در طول زندگی اش مبارزه با او بود. قارون از بستگان موسی است (عمو، پسرعمو یا پسرخاله) پس اطلاعات او از تورات کم نبود او ابتدا در صف مؤمنان بود ولی غرور وثروت او را به کفر کشید تا جایی که به مبارزه با پیغمبر خدا پرداخت. چون که او ظرفیت کافی وایمان قوی نداشت. این ثروت باعث انحراف وانحطاط او گردید.
ازنظر دیگر چنین گویند که:
قارون فکر می کرد در اثر حسن تدبیرش توانسته خودش این مال وثروت را جمع کند لذا مغرور شد و خود را از عذاب خدا ایمن یافت وزندگی آخرت را به زندگی دنیا فروخت وبه فساد در زمین پرداخت بنابر این خدا او را عذاب کرد تا به او بفهماند که نه آن خوش فکریش ونه آن حسن تدبیرش ونه کسانی که دور او بودند هیچ کس نمی تواند کمک او کند و او بی کس وبیچاره مانده است. ودر مورد قسمت آخر آیه فرح را به معنای بطر تفسیر کرده اند که بطر لازمه فرح وخوشحالی از ثروت دنیا است و فرح مفرط آخرت را از یاد انسان می برد وقهراً بطر وطغیان می آورد وبه همین دلیل خدا فرحین را دوست ندارد.
در اطیب البیان مطلب خاصی دیده نشد.
خلاصه مطلب اینکه: قارون با اینکه اطلاعات کافی از آیات تورات داشت ولی وابستگی به دنیا وغرور نسبت به اموالش که فکر می کرد خودش به تنهایی آنها را جمع آوری کرده باعث انحراف او شد و او به فساد در زمین پرداخت در نتیجه این اعمال، عذاب خدا بر او جاری شد وهیچ کس وهیچ چیز نتوانست او را از این عذاب نجات دهد.

2) جنون نمایش ثروت

همانطور که می دانیم عده ای از ثروتمندان هستند که به علت ثروت خود دچار نوعی جنون می شوند و می خواهند این جنون واین ثروت را به نمایش بگذارند تا افراد کم درآمد جامعه را تحقیر کنند واز این کار لذت ببرند تاریخ بشریت نیز از این قانون مستثنی نبوده و بوده اند افرادی که در این مورد به شدیدترین حالات ممکن رسیده اند و قارون مهمترین آنهاست به آیه زیر توجه نمایید.
فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زیَنتِهِ قالَ الّذینَ یُریدُونَ الحَیاهَ الدُّنیا یاَلیْتَ‌ لَنا مِثْلَ ما اُوتِیَ قارونُ اِنَّهُ لَذُو حظٍّ عظیم (79/ قصص)
پس ]قارون[ با کوکبه خود بر قومش نمایان شد. کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند گفتند ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما ]هم[ داده می شد واقعاً او بهره ی بزرگی ]از ثروت[ دارد.
«معمولاً‌ ثروتمندان مغرور گرفتار انواعی از جنون می شوند یک شاخه آن جنون نمایش ثروت است آنها از اینکه ثروت خود را به رخ دیگران بکشند لذت می برند از اینکه سوار مرکب راهوار گرانقیمت خود شوند واز میان پا برهنه ها بگذرند و گرد وغبار به صورت آنها بیفشانند و تحقیرشان کنند احساس آرامش خاطر می کنند. گرچه همین نمایش ثروت غالباً بلای جانشان است زیرا کینه ها در سینه ها پرورش می دهد واحساسات را بر ضد آنها بسیج می کند و بسیار می شود که همین عمل زشت و شرم آور طومار زندگی آنها را در هم می پیچد و یا ثروتشان را بر باد می دهد. ممکن است این کار جنون آمیز انگیزه ای مانند تطمیع افراد طمعکار و تسلیم افراد سرکش داشته باشد ولی آنها حتی بدون این انگیزه این عمل را انجام می دهند این یکنوع هوس است نه برنامه و نقشه. به هر حال قارون از این قانون مستثنی نبود بلکه نمونه بارز آن محسوب می شد و تعبیر به «فی زینته» در این آیه گویای این حقیقت است که او تمام توان و قدرت خود را به کار گرفت تا آخرین زینت و بالاترین ثروت خود را به نمایش بگذارد و ناگفته پیداست که مردی با این ثروت چه ها می تواند انجام دهد. در اینجا طبق معمول مردم به دو گروه شدند. اکثریت دنیاپرست که این صحنه خیره کننده قلبشان را از جا تکان داد و آه سوزانی از دل کشیدند و آرزو کردند که ای کاش به جای قارون بودند، حتی یکروز، یک ساعت و یک لحظه؛ چه زندگی شیرین و جذابی چه عالم نشاط انگیز و لذت بخشی. در حقیقت در اینجا کوره ی عظیم امتحان الهی داغ شد از یک سو قارون در وسط کوره قرار گرفته و باید امتحان خیره سری خود را بدهد و از سوی دیگر دنیاپرستان بنی اسرائیل در گرداگرد این کوره قرار گرفته اند و البته مجازات دردناک مجازاتی است که بعد از چنین نمایشی باشد و از آن اوج عظمت به قعر زمین فرو رود.
«البته داشتن مال وثروت برخلاف پندار بعضی از کج اندیشان چیز بدی نیست مهم این است که ببینیم در چه مسیری به کار می افتد اگر بوسیله ی آن ابتغاءدار آخرت (جستجو کردن سرای آخرت) شود چه چیزی از آن بهتر، اگر وسیله ای برای غرور و غفلت و ظلم و تجاوز و هوسرانی و هوسبازی گردد چه چیز از آن بدتر و قارون کسی بود که با داشتن آن اموال عظیم قدرت کارهای خیر اجتماعی فراوان داشت ولی چه سود که غرورش اجازه دیدن حقایق را به او نداد.
از دیدی دیگر این مطلب اینگونه بیان می شود که «کسانیکه زندگی دنیا را هدف نهائی و یگانه غایت مساعی و جنب وجوش می دانند و غایتی دیگر ورای آن نمی بینند و خلاصه از آخرت غافل و جاهلند نمی دانند که خدا در آخرت چه ثوابها برای بندگان خود فراهم کرده است و به همین جهت ]عده‌ای[ اموال قارون را سعادتی عظیم شمردند وبدون اینکه قید وشرطی در کلام خود بیاورند گفتند ای کاش ما هم می داشتیم آنچه را که قارون دارد»
وعده ای نیز با تأمل در اینگونه آیات و ربط آن با جامعه امروزی این چنین اظهار نظر می کنند که:
«]داستان قارون[ مثل داش مشتیهای امروز ]است[ که با چه لباس خود را آرایش کرد، با اتومبیل آخرین سیستم با فیس و تکبر و نخوت و خودنمائی در خیابانها وفرح گاهها نمایش می دهند که من منم و کیست مثل من ویک دسته جوانها که دست آنها خالی است آنها را می بینند وآرزو می کنند که ای کاش ما هم داشتیم و این نحو نمایش می دادیم چه چیز ما کمتر از آنهاست که گفتند اولین دشمن انسان دنیاست که خود را به تمام زینت نمایش می دهد و دلهای اهل دنیا را می رباید عمارات کذائی و ثروتهای کذائی و ریاستهای کذائی و «قال الذین یریدون الحیاه الدنیا» که دلبسته به دنیا و علاقه مند به او هستند و غافل از اینکه «و ماعندالله خیر وابقی» «یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون» نباید حسرت اهل دنیا را به دل راه داد که می‌گذارند و وبال آنرا می برند انسان باید حسرت اهل آخرت را داشته باشد که در این چهار روز دنیا تأمین آخرت باقیه دائمه خود را کردند (انه لذو حظ عظیم) دنیا در نظر آنها بسیار بزرگ می آید ولی در نظر اهل حق مثل انبیاء و ائمه وصلحاء از گوشت گندیده ی متعفن که در دهان سگ باشد پست تر است و زهر قتال است که بهر که پاشیده شد او را هلاک می کند و با اسفل السافلین سوق می دهد».
خلاصه: این آیه گویای این حقیقت است که قارون تمام توان خود را به کار گرفت تا آخرین و بالاترین ثروت خود را به نمایش بگذارد تا به این وسیله همه را مطیع خود سازد و همه بر او غبطه بخورند و این از کارهایی است که ثروتمندان مغرور انجام می دهند ثروتمندانی که هدف نهائی آنها همین دنیاست اما اگر کسی ثروت داشته باشد و با آنها آخرت خود را به دست آورد این خوب است ولی غرور قارون اجازه‌ی دیدن حقایق را به وی نداد و او با تکبر و نخوت به اموالی که از دست داده بود آخر به هلاکت رسید پس نباید حسرت اهل دنیا را خورد.

4-1) متاع غرور

زندگی انسان دارای فراز ونشیبهای زیادی است و چندین مرحله دارد. انسان در هر مرحله سعی می کند به مراحل بعدی دست پیدا کند اما عده ای به آن اکتفا و دل بسته وفریب آن را خورده اند. همین انگیزه باعث می شود آنها به هر گناهی دست بزنند یعنی منشأ گناهان آن حب دنیاست و هدف آنها چیزی جز بی‌هدفی نیست در این رابطه قرآن کریم می گوید:
اِعْلَموُا اَنَّما الحَیوهُ الدُّنیا لَعِبٌ و لَهْوٌ و زیَنهٌ وتَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وتَکاثُرٌ فیِ الاَمْوال و الاَوْلادِ … وَمَا الحَیوهُ‌ الدُّنیا اِلّاَ متاعُ الغُرُورِ (20/ حدید)
بدانید زندگی دنیا تنها بازی وسرگرمی وتجمل پرستی و تفاخر در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است… و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع غرور نیست.
کلمه لعب به معنای بازی است که دو طرف بازی به نظام آن بازی آشنا هستند و برای رسیدن به فرضی خیالی آن را انجام می دهند مثل بازی که اطفال انجام می دهند و لهو به هر عمل سرگرم کننده ای می گویند که انسان را از هر عمل واجبی باز می دارد و زینت یعنی اینکه مثلاً فلانی به نوعی مخصوص خود را آراسته و یا اینکه آرایش کرده باشد وآرایش یعنی اینکه چیز مرغوبی را ضمیمه چیز دیگری کنی تا مردم به خاطر جمالی که از این ضمیمه حاصل شده مجذوب آن چیز شوند مثلاً آرایش زنان یعنی زن با طلا و جواهر و رنگهای سرخ و سفید خود را جلوه دهد و به این وسیله جمالی کسب کند و تفاخر یعنی مباهات به حسب و نسب است وتکاثر یعنی فخر فروشی به مال و فرزند زیاد و این 5 دوران مترتب یکدیگرند و در هر دوره ای انسان سعی در رسیدن به دوره ی بعدی می کند و ثابت ماندن در هر دوره برای او قانع کننده نیست و این زندگی یعنی بهره مندی از آن ودر نتیجه فریب خوردن به آن است البته برای کسانیکه به آن دل بسته اند.
واز افقی دیگر اینگونه به این مطلب اشاره شده است که:
حب وعلاقه ی دنیا سرچشمه ی هر گناه و رأس کل خطیه است و این آیه ترسیم گویائی از وضع زندگی و انگیزه های حاکم بر هر مرحله دارد. بعضی معتقدند که هر دوره از این ادوار 8 سال از عمر انسان را می گیرد و مجموعاً 40 سال می شود وانسان هنگام رسیدن به این سن شخصیتش تثبیت می شود و غرور به معنی فریب و نیرنگ نیز استفاده می شود و متاع به هر گونه وسیله ی بهره گیری اطلاق می شود بنابر این جمله آخر آیه یعنی دنیا متاع غرور است مفهومش این می شود که این دنیا وسیله و ابزاری است برای فریبکاری کسانی که دنیا را هدف نهائی قرار می دهند و به آن دل می بندند اینگونه تعبیرات قرآن نشان می‌دهد که اسلام برای زندگی مادی ارزش ناچیزی قائل است و دلبستگی به آن را ناشی از حرکتهای بی هدف، سرگرم کننده، تجمل پرستی، حب مقام و ریاست، برتری جوئی و افزون طلبی اموال می شمرد و عشق به آنرا سرچشمه انواع ظلمها و گناهان می داند.
و در رابطه با جمله ی آخر می توان گفت:
متاع زمانی فریبنده است که انسان را مشغول به طلب آخرت نکند وکسیکه مشغول به طلب آخرت شود پس دنیا برای او متاعی می شود که کسب آخرت برای او بهتر از آن متاع است.
خلاصه مطلب اینکه:
زندگی انسان از 5 دوره تشکیل می شود که در طی این دوران شخصیت او تثیبت می شود عده ای در طول این ادوار به زندگی فریبنده ی دنیا دل می بندند و از آخرت غافل شده همین باعث فریب خوردگی آنها و به تبع آن غرور وبی هدفی آنها می شود اما عده ای به این زندگی دل نمی بندند و متاع دنیا آنها را فریب نمی دهد بلکه باعث می شود آنها زندگی آخرت خود را بسازند. از این جهت اسلام چندان برای زندگی مادی ارزش قائل نیست.

5-3) زینت دنیا

مال و فرزند برای انسان به منزله ی سرمایه ای است که بوسیله ی آنها می تواند افتخار کسب نماید. گاهی افراد چنان به این دو سرمایه دلبسته می شوند که مغرور شده و این غرور شرک به خدا تلقی می شود ولی آیات زیادی آمده تا از طرق مختلفی این غرور را بشکند و انسان را متوجه اصل خود سازد.
المالُ و البَنونُ زینهُ الحَیواهِ الدُّنیا… (46/ کهف)
مال و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند…
مال و فرزندان هر چند مورد علاقه ی بشر است و همه متمایل به سوی آن هستند لکن زینتی فریبنده و زودگذر هستند که منافع و خیراتی آنچنان به انسان نمی رسانند.
لذا مفسران در این باره می نویسند که:
نیروی اقتصادی وانسانی دورکن اصلی حیات انسان است واز آنها به زینت دنیا یاد شده. زینتهایی که اگر در مسیر خدا قرار نگیرند بی اعتبارند. در حقیقت این دو سرمایه از مهمترین سرمایه هاست و بقیه وابسته به آن است و بسیاری از مردم با پیدا کردن این سرمایه ها مغرور می شوند و این غرور دشمن بزرگی برای سعادت آنهاست. غروری که سر از شرک و کفر در می آورد و قرآن می خواهد که این غرور را از طرق مختلفی بشکند گاه با مجسم کردن فناپذیری سرمایه های مادی مثل همین آیات سوره کهف گاه هشدار می‌دهد که این سرمایه ها ممکن است دشمن جانتان باشد (55/ توبه) و گاه با ذکر سرنوشت انسانها به آنها هشدار می دهد وگاهی انسان را از زندگی گذشته اش که موجودی ناچیز بوده آگاه می کند تا انسان بفهمد غرورش در این راستا بسیار کار بیهوده ای است.
واز دید دیگر در مورد این مطلب درهمین حد اشاره شده است که:
انسان در دنیا شدت احتیاج به این دو امر را دارد یکی در طلب تمایلات از خانه و دیگری در دفع منافرات دفع دشمن و سارق و ظلم که خداوند به او این دو نعمت را در زندگی دنیا داده و در آخرت احتیاج او از این دو بریده می شود.
خلاصه مطلب اینکه: انسان در دنیا برای زندگی نیاز به نیروی اقتصادی و نیاز به نیروی انسانی دارد که در آخرت این نیاز از آنها گرفته می شود. این دورکن گرچه مهم است اما اگر در مسیر خدا قرار نگیرد بی‌اعتبار است و وابستگی به آنها موجب مغرور شدن انسان می شود که خداوند سعی می کند با تدابیری این غرور را بشکند.

6-3) زینت مشروع

آیا به همراه داشتن زینت برای مسجد در این آیه هر گونه زینت و آرایشی است یا حد و حدودی دارد؟
آیا به همراه داشتن زینت در روایات و مذهب ما مورد نکوهش واقع شده یا اینکه در حد خاص و در موارد خاص باید از آن استفاده کرد؟ در آیه زیر خواهیم خواند که:
الف) یا بَنی اَدَمَ خُذُوا زینتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ‌… (31/ اعراف)
ای فرزندان آدم جامه خود را درهر نمازی برگیرید…
«این جمله می تواند هم اشاره به زینت های جسمانی باشد که شامل پوشیدن لباسهای مرتب و پاک و تمیز و شانه زدن موها، به کار بردن عطر و مانند آن می شود و هم شامل زینتهای معنوی یعنی صفات انسانی و ملکات اخلاقی و پاکی نیت واخلاص. گرچه این حکم مربوط به تمام فرزندان آدم در هر زمان است ولی ضمناً‌ نکوهشی است از عمل زشت جمعی از اعراب در زمان جاهلیت که به هنگام آمدن به مسجد الحرام و طواف خانه خدا کاملاً‌ عریان و برهنه می شدند وهم اندرزی است به آنها که به هنگام نماز ویا رفتن به مساجد لباس های کثیف و مندرس و یا لبهاسهای مخصوص منزل را در تن می کنند و در مراسم عبادت خدا به همان هیئت شرکت می نمایند که متأسفانه هم اکنون نیز در میان جمعی از بی خبران مسلمان معمول و متداول است در حالیکه طبق آیه فوق و روایاتی که در این زمینه وارد شده است دستور داریم بهترین لباسهای خود را به هنگام شرکت در مساجد بپوشیم.
درباره جنبه مثبت زینت وتجمل روایاتی نقل شده است که:
امام باقر (ع) فرمودند که ای اولاد آدم لباسهای نو وزیبای خود را در نماز جمعه و نماز عید بپوشید و این چنین نقل شده که امام حسن مجتبی (ع) هر گاه به نماز برمی خاست بهترین لباسهای خود را می پوشید علت را جویا شدند فرمود: «اِنّ اللهَ جمیلٌ یُحِبُّ الجمال فَاَتَجَمّلُ لِرَبّی وهُوَیَقُولُ خذوا زینتَکُم عند کُلِّ مسجدٍ فَاُحِبُّ اَنْ اَلْبَسَ اَجْوَدَ ثِیابی» یعنی خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد من برای خدایم خود را می آرایم او می گوید زینت خود را نزد هر نمازی به تن کنید. دوست دارم که بهترین لباسم را بپوشم. سایر نظرات در تفسیر نمونه آمده است.
واز منظر دیگر فقط درباره آیه در این حد اشاره شده است که:
«معنای همراه برداشتن زینت در موقع بیرون شدن به سوی مسجدآرایش ظاهری نیست بلکه آرایشی است معنوی که مناسب با نماز وطواف وسایر عبادات باشد پس معنی آیه برمی گردد به امر زینت کردن نیکو برای نماز و غیر آن واطلاق آن شامل نماز اعیاد و جماعات ونمازهای یومیه و سایر وجوه عبادت ذکر می‌شود» و خطاب در آیه به خاطر تغلیب و وجود قرینه عقلیه است.
خلاصه مطلب اینکه: انسان هنگام رفتن به مسجد باید هم زینت ظاهری داشته باشد وهم زینت معنوی و از پوشیدن لباسهای مندرس و پاره در جمع خودداری کند.
اما این به این معنا نیست که انسان هنگام خارج شدن به سوی مسجد خود را آرایش ظاهری کند بلکه باید آرایش معنوی کند.
آیا استفاده از زینتهایی که خدا آنرا پدید آورده حرام است اگر حرام است چرا می آفریند و بعد حرام می کند. مسلماً‌ خداوند چیزی را که می آفریند موارد استفاده آن را نیز مشخص می کند اما آنچه در نظر اوست اعتدال در مصرف این زینتهاست اما عده ای هستند که استفاده از این زینتها را منع می کنند. آیه 32/ اعراف اینگونه جواب می دهد.
ب) قُلْ مَنْ حَرَّمَ‌ زینَهَ اللهِ الّتی‌ اَخْرَجَ لِعِبِادِهِ …(32/ اعراف)
ای پیامبر بگو زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورد … چه کسی حرام گردانید؟
«اگر این امور بد بود خدا نمی آفرید و اکنون که برای استفاده ی بندگانش آفریده است چگونه ممکن است آنها را تحریم کند مگر میان دستگاه آفرینش و دستورات دینی تضاد ممکن است وجود داشته باشد ؟!
«درمورد استفاده از انواع زینت ها، اسلام مانند تمام موارد حد اعتدال را انتخاب کرده است، نه مانند بعضی که می پندارند استفاده از زینت ها وتجملات هر چند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد وپارسایی است و نه مانند تجمل پرستانی که غرق در زینت و تجمل می شوند و تن به هر گونه عمل نادرستی برای رسیدن به این هدف نامقدس می دهند. واگر ساختمان روح و جسم انسان را در نظر بگیریم می بینم که تعلیمات اسلام در این زمینه درست هماهنگ ویژگی های روح انسان و ساختمان جسم اوست توضیح اینکه به گواهی روانشناسان، حس زیبائی یکی از چهار بعد روح انسانی است که به ضمیمه حس نیکی، حس دانایی و حس مذهبی، ابعاد اصلی روان آدمی را تشکیل می دهند و معتقدند تمام زیبائیهای ادبی، شعری، صنایع ظریفه و هنر به معنی واقعی همه مولود این حس است. با وجود این چگونه ممکن است یک قانون صحیح، این حس اصیل را در روح انسان خفه کند و عواقب سوء عدم اشباع صحیح آن را نادیده بگیرد لذا در اسلام استفاده کردن از زیبایی های طبیعت، لباسهای زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها و امثال آن نه تنها مجاز شمرده شده بلکه به آن توصیه وسفارش نیز شده است.
«ولی مهم اینجاست که غالباً دراینگونه موضوعات، مردم راه افراط را می پویند و با بهانه های مختلف رو به تجمل پرستی می آورند و به همین دلیل قرآن مجید بلافاصله بعد از ذکر این حکم اسلامی از اسراف زیاده روی و تجاوز از حد مسلمانان را بر حذر می دارد. به هر حال روش قرآن واسلام در این مورد، روش موزون و معتدلی است که نه جمود دارد و تمایلات زیبا پسندی روح انسان را در هم می کوبد و نه بر اعمال مسرفان وتجمل پرستان و شکمخواران صحه می گذارد. مخصوصاً در جوامعی که افراد محروم و بی نوا وجود داشته باشند حتی از زینت های معتدل نیز نهی می کند. لذا می بینیم که در بعضی از روایات هنگامیکه از بعضی امامان سئوال می کردند چرا لباس فاخر پوشیده اید در حالیکه جد شما علی (ع)‌ چنین لباسی در تن نمی کرد؟ در پاسخ می فرمودند مردمان آن زمان در شدت وفشار بودند و می بایست چنین شود اما مردم زمان ما زندگی مرفه تری دارند ودر چنین شرایطی استفاده از این زینت ها (در حد معقول) مانعی ندارد.»
و در ارتباط با این موضوع در جایی دیگر آمده است.
که خدا برای استفاده از زینت الله یعنی چیزهائیکه انسان با آن مزین می شود و باعث حفظ شئونات و آبرو و احترام می گردد از قبیل لباس وجواهر هیچکس را محروم نکرده است غیر از لباس ابریشم خالص و زینت طلا. و از نمونه های آن لباسهای فاخری است که ائمه می پوشیدند و بعد آنرا می فروختند و وجه آن را صدقه می دادند.
ودر کتاب امیر المؤمنین برای محمد بن ابی بکر به اهل بصره این جمله آمده است که: «شارِکُوا اَهْلَ الدُّنیا فی دُنیاهِمْ فَاکُلُوا مَعَهُم مِنْ طَیّبَاتٍ ما یَأکُلُونَ وَ اشْرَ بُوا مِن طِّیباتٍ‌ ما یَشْربُونَ ولَبِسُوا مِنْ‌ اَفْضَلِ ماَ‌ یلْبسوُنَ.
با اهل دنیا در دنیایشان مشارکت کنید پس با ایشان از روزیهای حلالی که می خورند بخورید و از آن روزیهای حلالی که می نوشند، بنوشید و از بهترین لباسی که می پوشند بپوشید.
وعده ای نیز در این باره می نویسند و می گویند که:
اخراج زینت کنایه از اظهار آن است وخداوند انواع واقسام زینت هائی که مورد پسند انسان و جامعه اوست و باعث مجذوب شدن دلها به سوی او می شود را پدید آورده تا بدین وسیله نفرت مردم را از خود دور سازد اگرچه بنابر ظواهر بوجود آوردن زینت ها و سایر حوائج کار خود انسان است ولی چون الهام گرفتن آن از سوی خدا می باشد در حقیقت او ایجادش کرده چون می دانسته که این موجود محتاج به زینت است و بدون آن کمیت زندگی اش لنگ می ماند و این به خاطر اجتماعی بودن انسان است که همیشه چهره‌ها و چیزهایی را می بیند که یا از آنها خوشش می آید یا بدش می آید واین زینت از مهمترین اموری است که انسان به آن اعتماد می کند و متناسب با آداب و به موازات ترقی وتنزل مدنیت انسان تغییر می کند و از لوازمی است که از هیچ جامعه ای جدا نمی شود.
خلاصه مطلب اینکه: خداوند برای اینکه انسان را مجذوب خود کند برای او برحسب اجتماعی بودنش زینتهایی را پدید آورده است تا زندگی کند اما این انسان نباید راه اعتدال در استفاده از این زینتها را از دست بدهد نه افراط کند و با تن دادن به هر گونه عمل زشتی سعی در بدست آوردن آن کند نه تفریط کند واز استفاده معقولانه آن خودداری کند و بنای آنرا پای زهد و پرهیزکاری گذارد. ابعاد روانی انسان را حس زیبائی، نیکی، دانایی و مذهبی می سازد چگونه ممکن است یک قانون صحیح یکی از این ابعاد را نادیده بگیرد اما مسأله این است که مردم با افراطی بودن در این مسأله رو به تجمل پرستی می آورند که قرآن آنها را از اسراف در این راه باز می دارد.

7-3)‌ امر به اصلاح جامعه

در جوامعی که بدیها مورد نکوهش قرار نگیرد زشتیها برخوبیها غلبه پیدا می کند این عمل باعث می‌‌شود کم کم خوب و بد جایگاه اصلی خود را با یکدیگر عوض کنند و در جامعه استقرار پیدا کنند. بنابر این در قرآن کریم پیرامون این مسأله و اهمیت آن آیاتی وجود دارد. به آیه زیر توجه نمایید.
«وَلْتَکُنْ منِکُمْ اُمَّهٌ یَدْعُونَ اِلیَ‌ الخَیْرِ ویَأمُرُونَ باِلْمعرُوفِ و یَنْهَوْنَ‌ عَنِ المُنْکَرِ…» (104/ آل عمران)
باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی کنند و امر به معروف ونهی از منکر نمایند…
عمل انسان در تمام مراتبش با علم انسان و قوت و ضعف آن نسبت مستقیم دارد اگر علم انسان قوی باشد عمل انسان صحیح تر و اگر علم ضعیف باشد عمل انسان نادرست می شود. و «علم قویترین داعی عمل و عمل مشهود قویترین وسیله ازدیاد علم می باشد» حال اگر در اجتماعی علم نافع و عمل صالحی باشد برای پایداری آن باید افراد را از منحرف شدن از راه خیر بازداشت و آنها را به ادامه این راه خیر تشویق نمود این همان دعوتی است که با تعلیم وآموزش و امر به معروف و نهی از منکر شروع می شود.
البته در تفسیر دیگر در زمینه امر به معروف ونهی از منکر علاوه بر آنچه در تفسیر المیزان آمده بیان می‌شود که این امر به منزله یک پوشش اجتماعی است برای محافظت جمعیت چرا که در غیر این صورت دشمن بقای وحدت اجتماعی، اجتماع را متلاشی می سازد با توجه به پیوندهای اجتماعی اگر کار بدی در نقطه ای ایجاد شود بسرعت به نقاط دیگر هم نفوذ پیدا می کند پس ضرورت این امر از نظر عقلی ثابت می‌شود ودر مجمع البیان ذیل این آیه مطلب خاصی مشاهده نشد.
خلاصه مطلب این است که: وقتی انسان نسبت به مطلبی علم صحیح وکافی داشته باشد ویا اینکه علم در آن جامعه منجر به عمل صالحی شود برای پایداری آن باید از منحرف شدن افراد از راه خیر در جامعه جلوگیری کرد وآنها را به ادامه راه صحیح تشویق نمود این امر یک پوشش اجتماعی برای بقای وحدت اجتماعی است چرا که اگر در جامعه از کار زشت و ناپسند جلوگیری نشود، این نوع کارها مانند یک بیماری مسری همه جا را فرامی گیرد پس لزوم امر به معروف ونهی از منکر از نظر عقلی ثابت می شود چرا که اگر این امر صورت نگیرد خوبی وبدی جای یکدیگر را می گیرند و در جامعه مستقر می شوند و مردم درستی ونادرستی امور را درک نخواهند کرد.

فصل سوم :

تبیین داده ها ودیدگاهها
مقدمه :
فخر وخودآرائی از مسائلی است که در اسلام روی آن بحث شده وآیات و روایات زیادی دراین مورد وجود دارد. در گذشته کتابهایی پیرامون این موضوع نوشته شده اما این فصل به خود مسأله فخر و خودآرائی که اصطلاح روز آن مد می باشد وامروزه گریبانگیر اقشار مختلف جامعه از جمله جوانان شده است می‌پردازد. به طور مثال مد در لباس، وسایل خانه، وسایل نقلیه و…
عامل اصلی این خودآرائی وبه عبارت بهتر مدگرائی بینش ضعیف جوانان و سایر اقشار وجهل آنان نسبت به قواعد وقوانین اسلام است. چرا که اسلام می خواهد با استفاده از مادیات، انسان را به کمال معنویات برساند. اما کسانی که پیرو مکتب مادی هستند با الهام از این مکتب، درمادیات غوطه ور شده وهمه چیز را در مادیات می دانند و برای معنویات ارزشی قائل نیستند.
در این خصوص می توان به صراحت دید که حقیقت وجودی انسان به سرعت وآسانی رو به زوال است همین امر باعث نابسامانیهای زیادی از جمله مشکلات روانی برای جامعه و جوانان شده وآنها را تا حد بیماری کشانده است. در جوامعی که پوشش حد خاصی ندارد و روی مسأله پوشش هیچ قانونی گذاشته نشده، افراد سودجو به راحتی می توانند از جنس مخالف بهره وری کنند و به جای اینکه همه وارد صحنه ی اجتماع شوند عده ای ناظر چهره وبدن عده ای دیگر هستند و اگر گفته شود پوشش لازم را حفظ کنید داد سخن می دهند که چرا می گویید پوشش داشته باشید، این با اصل آزادی وتساوی حقوق زن ومرد متضاد است. زن ومرد باید در جامعه به یک چشم دیده شوند. در همین اوضاع واحوال، موج اول فمینسیم (عدم تقابل زن ومرد) در شرق و غرب جهان جلوه گر شد یعنی نباید به جنس زن ومرد توجه کرد بلکه باید آنها را انسان دانست.
اما به صراحت و روشنی می بینیم در جوامعی که این شعارها داده می شود، فرهنگ برهنگی حاکم است و نه تنها مردان از دیدن زنان لذت می برند که خود زنها و دختران می خواهند با ارائه جنسیت زنانگی خود، خود را معرفی نمایند.
عوامل فریب خورده ی شرق، علت این امر را پیشرفت علم وصنعت در غرب می دانند. به نظر آنها آنچه باعث پیشرفت تمدن غرب شده تکنولوژی است. اما آیا زمانی که تکنولوژی نبود، مردم به گونه ای دیگر لباس می پوشیدند (؟!) نگاهی به تاریخ پوشش مردم سرتاسر جهان نشان می دهد که آنها از پوشش مناسب برخوردار بوده اند. پس مدگرایی و خودآرائی چیزی نبوده که بخواهد با پیشرفت علم تغییر کند. یعنی آیا آن روزها که علم پیشرفت نکرده بود، مردم نمی دانستند که شلوار، دامن و پیراهن تنگ وکوتاه دوختن به نفع آنهاست؟
این دلایل غیرعقلی، به نوعی مغالطه با اصل پوشش است. مگر می شود فیلسوفی بگوید من علم می‌آموزم اما نیازی به غذا ندارم. اگر غذا نباشد چگونه یک عالم به علم خود برسد؟ پوشش چیزی نیست که عرضی باشد وبخواهد در هر دوره ای با پیشرفت علم وتکنولوژی تغییرات عجیب وغریبی داشته باشد. بلکه پوشش امری ذاتی و مورد نیاز مردم است وبه راحتی نمی توان از آن گذشت.
درجوامع غربی بعد از موج عظیم بدحجابی و بی حجابی گروهی به این نتیجه رسیدند که برای کارکردن در جامعه باید لباس مناسب پوشید تا از اذیت اشرار در امان بود. این در حالی است که در ممالک اسلامی بعضی از جوانان، تازه به این موج رسیده اند و دلیل آن همان جهل وضعف بینش آنها و کورکورانه پیروی کردن از جوامع غربی به خصوص سرمایه داران خود غرضی است که دست نشانده ی غرب هستند تا ممالک اسلامی را از این ناحیه شکست دهند. در واقع مسأله فخر وخودآرائی برای ما پیشرفت وتمدن به حساب نمی آید و سردمداران جوامع غربی نیز این را می دانند. عقب ماندگی که جوامع مدرنیته و جوانان به اصطلاح مدگرای ما از آن صحبت می کنند. همان مسأله عقب ماندگی معنوی است. پس تا جامعه کنونی ما بیش از این تحت تأثیر منفی امواج غربگرایی قرار نگرفته باید گوش به زنگ بود وتدابیری اندیشید تا جامعه به حد اعتدال خود برسد.
لذا سعی شده است دراین فصل عوامل مؤثر در خودآرائی وفخرفروشی به نوشته ی تحریر در بیاید.

بخش اول : از نظر فرهنگی

1-1) فرهنگ البسه وپوشش
2-1) رابطه ی لباس وفرهنگ
3-1) رابطه ی حجاب با فرهنگ اسلامی
4-1) اهانت یا تکریم
5-1) تهاجم فرهنگی
6-1) خودغرضی سرمایه داران

1-1) فرهنگ البسه و پوشش:

در زمانهای گذشته چه در کشورهای اسلامی یا غیراسلامی بنابر پوششهای خاص مردم، لباسها اسمهایی برای خود داشتند آشنایی با این اسامی به ما در شناخت پوشش مردم آن زنان کمک می کند. لذا در زیر با برخی از این اسامی و نوع پوششها آشنا شده و توضیح مختصری خواهیم داد.
«اخروق تکه پارچه ای است که روی سرقرار می دهند. در مغرب به نوعی تاج می گویند و یا کلاه یا نوعی سرپوش است.
اتبٌ و مِئتَبَهٌ: لباسی است که عموماً‌ از یک قطعه پارچه و بخصوص پارچه راه راه درست می شود آنرا از وسط شکاف می دهند و سرخود را در آن شکاف می کنند. آستین ندارد و جلوی سینه بسته است. هم اکنون زنان عربستان اینگونه لباس می پوشند پائین آنرا زنان ثروتمند گاهی زر و غیره می دوزند، لبه و گوشه یا چین در شانه به آن می دهند. ازار در تمام ادوار اسلام از زمان پیامبر اسلام تاکنون این کلمه همیشه در معنای چادر بزرگ ویا روپوشی که زنان شرق خود را به آن می پوشانند به کار رفته است. زنان عرب (مصری) هنگام ظاهر شدن در انظار عمومی می پوشند وآن بستگی به بلندی قد افراد داشته است. یک طرف آنرا در پیشانی (روی پیشانی) قرار می دهند و نواری از داخل، آنرا به سرمحکم می کند و بقیه آن تا پایین پا آویزان می شود در قسمت جلو به هم می رسد به این طریق به غیر از صورت و دست و قسمت کوچکی از پیراهن گشاد، تمامی البسه دیگر را می پوشاند. این پارچه از متقال سفید است ازار به معنی دیگر آن، نوعی شلوار نیز هست. برای پوشاندن عورت و تهیگاه می باشد.
انتاری: بر روی پیراهن می پوشند که با پارچه ی دیگری آستر شده و به اندازه ی در جیب از روی زانوان می گذرد. از روی سینه تا پائین دکمه می خورد. برای زنها در قسمت سینه گشادتر است. آرایش حضرت رسول (ص): «موی سر بسیار پیچیده بود ونه بسیار افتاده و موی سرش اکثر اوقات از نرمه ی گوشش نمی گذشت واگر بلند می شد وسط آنرا می شکافت وبه دوطرف می انداخت… نوعی پارچه کتانی راه راه یمنی (برد) وجبه پشم می پوشید وجامه هایی از پنبه و کتان می پوشید. اکثر جامه های آن حضرت سفید بود و عمامه به سرمی گذاشت (که عموماً دستمالی بوده است) جامه ی گشادی داشت مخصوص روز جمعه بود. چون جامه ی نو می پوشید، عبائی داشت و جائیکه می رفت آنرا تا کرده وزیر خود می گذاشت. انگشتر نقره در انگشت کوچک دست راست می کرد. سرو ریش خود را به سدر می شست و روغن می مالید وموها را شانه می زد وعطر بسیار نیکو می زد وپوشیدن پشم معمول بود.
آرایش سروصورت: سیکهای هندی اجازه ندارند موهای خود را کوتاه کنند. راهبهای بودائی سرخود را می تراشند مردهای مسیحی ارتودکس باید یک کلاه یا کلاه کاسه ای (شبکلاه) بپوشند و برای دعا دستهای خود را با شالی (که زنان بردوش می اندازند) بپوشانند. در کلیسای مسیحی کلاههایشان را برمی دارند. هر یک از این اشارات وحرکات علامت احترام است وهنوز در هر جامعه ای تعبیر مختلفی دارد. عقاید ونظر مردها درباره ی زیبایی همیشه قابل تغییر است ومدلهای جدید به زنها کمک می کند تا به جذابیت خود اضافه کنند. مردها اغلب به مدلهای افراطی خندیده اند اما آنها به زنانی که لباسهایشان سطوح جدیدی از بدنشان را نشان می دهد. علاقه نشان داده اند این نمایش می تواند با آرایش به وسیله ی یک پر یا چیز اضافی دیگری در بدن ویا لباس باشد. با بستن شکم بندها، سینه بندهای محکم وبا بازگذاشتن ونپوشاندن قسمتی از بدن اینکار را انجام می دهند. بعضی اوقات از هر سه عامل استفاده می شود بسیاری از لباسها، دوره‌ی کرینولین، شانه ها را برهنه گذاشته اند. در سال 1920 تا زانوها (از پایین)‌ رها شد. ده سال بعد لباسها دوباره بلند شد. اما شهرت برهنگی درمدلها باید به محدودیتهایی با لباسهای مینی (mini) ودر سال 1968 به بعد رسیده باشد. هر مدلی به طور کلی سه عامل دارد 1- جالب توجه وشوک دهنده 2- عمومی بودن 3- هر وقت عمومی شد ارزش را از دست می دهد ومدل جدید می آید.
آرایش- خالکوبی: نقشهایی است که در پوست بدن جهت مخفی کردن ترس، اضطراب وترساندن دشمن در بسیاری از جوامع صورت می گرفته ومی گیرد در حقیقت می خواهند شجاعت خود را به نمایش بگذارند. این نوع خالکوبی در بعضی از نقاط ایران مرسوم است.
خلخال: حلقه های از جنس نقره که همراه با میل به مچ پا می انداختند. مناگیر(Managir): دستبند پهن و دراز واز یک تکه جنس نقره بود که سرتاسر آن جای نگین تعبیه شده بود.
میل (Mil): حلقه ای ساده از جنس نقره که به مچ پا می انداختند.
سرمه (Sirma): یکی از متداولترین ماده هائی است که برای آرایش به چشم استفاده می شود. چشم را جلوه می دهد و برای تقویت چشم نیز خوب است. انواع سرمه: سرمه سنگ که از مکه می آوردند.- سیرمی شکال از چربی بز کوهی تهیه می شود. روغن خشت وروغن چربی گاو.
(در دوره های تجملی) زردوزی، گلدوزی، گلابتون وحاشیه دادن به لباس رواج یافت و روشها و مدهای تازه مانند مار به هر خانه راه پیدا کرد وبهشت برهنگی آنها را به جهنم تجمل در لباس پوشی مبدل ساخت و هر دوجنس زن ومرد علاقه به زر وزیور داشتند، گردن، سینه، بازو، مچ دست، مچ پا را با جواهرات می آراستند ودر سلسله ی هجدهم همراه داشتن گوشواره امر رایجی بود. پسر، دختر، زن ومرد گوشهای خود را سوراخ کرده وگوشواره داشتند. در دویست سال اخیر در (غرب) در هردوره (نسل) برای یک خانم یک طرح یا مدل ایده آل خاص بوده است این مدلها نظر مرد را به خود جلب کرده است. در سال 1775 از توردوزی دور لباس و عمودی روی آن دامن استفاده می کردند. در سال 1803 فنر زیر دامن قرار نمی دادند و لباس یکنواخت بود واز برابری وتساوی صحبت می کردند. در سال 1865 دوره ی Cirniline او یک عروسک لطیف بود در سال 1902 S.bend یک اغواگر بود. در سالهای بعد خواسته ی برابری طلبی خانمها باعث فشارشد تا شلوار بپوشند.
بُرقَع: جز جهاز حیوانات بارکش ولباس زنان بدوی است. به زبان ترکی یَمْشَقْ وبه رنگ سیاه است. در بین النهرین (عراق) به معنای نوعی چادر بزرگ یا روپوش است. در قرن چهاردهم میلادی پوشیدن برقع در شیراز معمول بوده است.
در خراسان زنان چادر یا برقع (پارچه ی ابریشمی) بر روی بدن خود می اندازند و شکاف کوچکی به شکل توری تعبیه شده است واین رسم فقط در میان زنان شهری معمول است. چهره ی زنان روستائی مثل زنان مسن شهرنشین گشاده است.
برکان: این لباس یک قطعه کهنه وپاره است که بدویان الجزایر بدن خود را با آن می پوشاندند. زنان طرابلس، لیبی ومردان نیز برکان می پوشند، البته از نوع ظریف آن. همه زنان الجزایر کلاهی به سر می‌گذاشتند که گسیوان آنها در آن جای می گرفت و با رنگهای گوناگون تزئین می شد که نباقه نام داشت.
در چین پیراهنها با دکمه تا زیر گردن بسته می شد که به جای جیب آستینهای گشاد دارد و هیچکس پیراهن و زیر پیراهنی نمی پوشد. زنان روستائی نیز شلوار می پوشیدند و زنان شهری شلوار، زیر دامن زنانه از نظرها پنهان می کردند.
چادر: چادر زنان شبیه به چادر نمازهای امروزی بوده (معمولاً به رنگ سفید) پارچه ی دیگری به نام میسور Meysur بوده که اغلب دارای رنگ سیاه بوده و با وسایلی آنرا سفید می کردند.
کراوات: گویند یکی از پادشاهان فرانسه احتمالاً لوئی چهاردهم گلو درد داشته است که برای بهبود این درد، دستمالی دورگردن او می بندند و گره ای به آن می زنند و دنباله ی آنرا رها می کنند پادشاه از این دستمال گردن خوشش می آید ومرتب آنرا می بندد. بعد اطرافیان تغییراتی در آن ایجاد کرده وآنرا به عنوان یک مد رواج دادند و چون این کار توسط اهالی شهر کراواس انجام شد کراوات نام گرفت . «در حدود سال 1660 کراوات مرسوم شد که اغلب از بهترین توری ها استفاده می گردید. گره ی مدرن از تاریخ 1900 به بعد وتنها تا سال 1945 پیراهنهای با یقه های دکمه دوز مد بود. در سده ی نوزدهم روی پایه ای پاپیون (کراوات) گره می خورد با یک یقه ی جدا ومنفصل از هم بودند. اما این پارچه های تزئینی هرگز از آثار تمدن نبوده است. بلکه یکی از روشهای خودنمایی و یا تشخیص فرهنگی واجتماعی در اروپا بوده است که نمی تواند نشانه ی بلوغ فکری ودانش و غیره باشد وصرفاً به عنوان زیبائی مورد استفاده قرار گرفته است اگر کسی از آن استفاده کند صرفاً یک تقلید انجام داده است. همچنانکه در بسیاری از امور ودر همه جای دنیا تقلید وجود دارد.»
«لباس هر قوم و جمعیتی متناسب با شرایط محیط وجغرافیائی و سایر موارد شکل گرفته است.»
مذهب عامل مهمی در پوشش است و تاریخ نشان داده است که تمام ادیان الهی مدافع پوشش بوده اند ولی موضوع مهم در پوشش حد آن است یعنی نوع پوشش و افراط و تفریط در این امر اثرات سوء‌ روانی و اجتماعی در بردارد. هیچ لزومی ندارد که انسان به مدارج علمی برسد و نیاز به پوشش نداشته باشد یک شخص عالم نمی تواند بگوید من نیاز به غذا ندارم. پوشش مانند غذاست و برای همه لازم است. شاید بتوان مدتی را بدون غذا سر کرد اما بالاخره کمبود آن بعد از مدتی احساس می شود، هر چند که آن عالم فاتح ستارگان و غیره باشد. هر چیز را باید در حد اعتدال نگاهداشت داشتن پوشش صرفاً نمی تواند به تنهایی عامل پیشرفت باشد. افراد باید در اندیشه وکردار خود حد لازم را رعایت کنند اینجاست که تعادل اجتماعی بوجود می آید. در اصل، فرهنگ پوشش هر ملتی، آمیزه ای از دستورات مذهبی حاکم بر جامعه همراه با فرهنگ لباس آن ملت می باشد. مثلاً در دین مسیح ویهود لباس خاصی وجود دارد و از میان ادیان سخت‌ترین پوشش مربوط به این دو دین می شده است.
به طور خلاصه می توان گفت شواهد تاریخی نشان می دهد که مردمان گذشته از پوشش مناسبی برخوردار بودند به شکلهای این قسمت توجه کنید.آنها از اخروق (نوعی سرپوش)، اتب (نوعی لباس آراستین ندارد وجلوی آن بسته است ودر عربستان بیشتر مورد استفاده زنان قرار می گرفت) ازار (چادر بزرگ ویا روپوش زنان شرق).
انتاری: لباسی که تا پایین زانوهاست. تمام این لباسها با خصوصیات خود علامت احترام است که هنوز در بعضی جوامع وجود دارد و تعبیرات مختلفی داردکه در گذر زمان مدل این لباسها تغییر یافت. مدلهای افراطی که باعث نمایان شدن زن می شد برای مردها خنده آور بود. در غرب از سال 1920 تا 1968 مدلهای لباس دستخوش تغییرات عمومی شد و هر از چند گاه یک لباس مد می شد و مد قبلی از ارزش می افتاد در بعضی جوامع افراد از خالکوبی برای شجاعت استفاده می‌کردند وخلخال چیزی بود که زنها به پا می‌انداختند. ازسرمه برای آرایش چشم استفاده می‌شده ودر سده‌ی هجدهم داشتن گوشواره برای مردوزن عادی به‌حساب می‌آمد. زنان خراسانی چادر می‌پوشیدند و در قدیم چادرها رنگ روشن (سفید) داشته است کراوات از سال 1620 به بعد برای خودنمایی یا تشخص فرهنگی مورد استفاده قرار گرفت. به هر حال لباس هرکس متناسب با شرایط محیط و جغرافیائی است که عامل مذهب بیشترین دخالت را در این موضوع دارد. اما نباید دراین مورد افراط وتفریط کرد. آنچه باعث پیشرفت می شود پوشش مناسب به اضافه ی اندیشه و کردار مناسب است. البته نباید فراموش کرد که در گذشته فرهنگ پوشش در دین یهود و مسیحیت بسیار سخت بوده است.

2-1) رابطه ی لباس وفرهنگ:

گذشته از اینکه لباس چه رابطه ای با فرهنگ دارد به طور معمول نیازهای ابتدائی پوشش بدن را تأمین می کند که این پوشش با توجه به شغل، سن وجنس افراد متفاوت می باشد. اما همانطور که می دانیم فرهنگ ومذهب جوامع مختلف بر روی نوع پوشش افراد بسیار مؤثر است وممکن است افراد دراین مسأله افراط و تفریط کنند. از مجموعه تحقیقاتی که به عمل آمده مسلم شده است که لباس حداقل به سه نیاز انسان پاسخ می دهد: 1- حفاظت ازسرما وگرما 2- کمک به حفظ عفت وشرم او 3- بخشیدن آراستگی و زیبایی و وقار. لباس را می توان به مسکن تشبیه کرد. با توجه به اینکه انسان خانه را بخاطر حفظ شدن از گرما وسرما و هجوم حیوانات می سازد اما در آنجا هم وسایل خود را سامان دهی می کند و هم ذوق وسلیقه ی خویش را در آن بکار می برد. پس لباس انسان می تواند خانه اول هر کس باشد یعنی خانه ای اختصاصی تر. چون هر فرد ابتدا در لباس خود سکونت دارد سپس در خانه اش. اما اگر ما این همه اختلاف و تنوع لباس در جوامع مختلف و دورانهای مختلف را تنها با در نظر گرفتن این سه نیاز تصور کنیم اشتباه است چون گروههای مختلف در اجتماع، مردان، زنان، کودکان واصناف گوناگون به تناسب کار خویش لباسهای خاصی دارند و طبقات اجتماع بسته به میزان درآمد خود لباس می پوشند معمولاً مذهب هم درباره ی نوع لباس نیز قواعد و دستورات خاصی دارند.
کلی ترین ومهمترین اثر فرهنگ، در لباس است فرهنگ، نگرش وبینشی است که یک جامعه نسبت به جهان دارد. یعنی همان معنایی که برای هستی وانسان قائل است. جهان بینی هر قوم در بسیاری از جنبه های محسوس وملموس زندگی آن قوم تأثیر قوی دارد. جوامع بسته به اینکه نسبت به هستی چه بینشی داشته وچه معنایی برای زندگی قائل باشند و چه ارزشهایی را بر جهان حاکم بدانند سبک واسلوب خاصی را در ساختن شهر، پوشیدن لباس و… خواهند داشت. رابطه فرهنگ ولباس به اندازه ای قوی است که اگر یک غریبه یا خارجی وارد محیطی شود نخستین علامتی که او را نمایان می کند ومی شناساند لباس اوست به عبارتی اختلاف بین تن پوش جوامع مختلف گذشته از خصوصیات متفاوت جغرافیایی- اقلیمی- اجتماعی و غیره ناشی از جهان بینی آن جامعه است. اگر در جامعه ای مثل جوامع امروز غربی، مذهب درخصوص نوع لباس ساکت بماند ومصالح اجتماعی نیز قانونی برای اندازه وشکل لباس مردم وضع نکرده باشد. این دلیل بر این نیست که قاعده ای برای کیفیت پوشش مردم حاکم نباشد. ما اصولاً در جهان هیچ پدیده مادی واجتماعی و معنوی را بدون علت وتصادفی نمی دانیم به همین دلیل معتقدیم که اگر در جوامع غربی مذهب وقانون تعیین کننده ی نوع پوشش نیست نمی توان لباس را آزادانه و بدون در نظر گرفتن هیچ معیاری انتخاب نمود.
اگر به لباسهای سنتی اقوامی که هنوز کاملاً تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار نگرفته اند دقت کنیم می بینم که وجه مشترکی بین آنها است یعنی همه آنها بلند- گشاد- غیرچسبان وعموماً باسربند، کلاه و دستار همراه است. اگر به تحقیقات مربوط به پوشاک مردم ایران قبل از اسلام نیز مراجعه کنیم می بینیم که این قاعده نیز در آنجا حکم فرماست ولباس مردها وزنها بلند وگشاد است. حال اگر به کشورهای اروپائی وآمریکائی و شهرهای غرب زده ی جهان نظری بیفکنیم لباسهای تنگ وکوتاه و چسبیده به بدن مشاهده خواهیم کرد. چرا انسان غیرغربی عموماً با لباس بلند وگشاد وانسان غربی با لباس تنگ و کوتاه در جامعه ظاهر می شود. وقتی علت پرسیده می شود جواب را در علمی وصنعتی بودن جهان غرب بیان می کنند که این، در موارد زیادی ساکت کننده وقانع کننده است. اما اگر بپرسیم که چرا مردم دنیا در قدیم لباس گشاد وبلند واروپائیان جدید لباس تنگ وکوتاه می پوشند. آیا این تفاوت را بازهم می توان ناشی از عقب ماندگی صنعتی شرقیان و پیشرفت غربیان دانست آیا چون تنگ دوختن لباس نیاز به علم وتکنولوژی دارد اقوام غیرغربی در گذشته وحال لباسهایشان را گشاد می دوخته اند؟ اگر کمی به این موضوع دقت کنیم خواهیم دید که مسأله لباس از مواردی نیست که بتوان با همان مهر کلیشه شده در پیشرفت علمی و صنعتی غرب وعقب ماندگی شرق حل کرد. چون چرخ در صنعت خیاطی تحول چندانی ایجاد نکرده و فقط به دوختن لباس سرعت داده است. شاید بتوان گفت خیاطی از فنونی بوده که در قدیم سیر تکاملی خود را پشت سرگذاشته وخیاطان آن قدر می فهمیدند که اگر لباس تنگتر و کوتاه تر باشد در پارچه صرفه جویی می شود. پس دلایل مبنی بر جهل وعقب ماندگی در شکل لباس تمدنهای شرق وغرب معنایی ندارد وباید به دنبال علت دیگری بود. که علت اصلی لباس شرقی همان جهان بینی ونظام ارزشهای شرق است ولباس امروز غرب متناسب با جهان بینی و فرهنگ امروز غربی است.
رابطه لباس غربی با فرهنگ غربی: لباس پوشیدن، شأنی از شئون انسان است ودرهر تمدن رابطه مستقیمی با معنای انسان وتعریف انسان در آن تمدن دارد. در تمدنی که اساساً مادی است انسان چه می تواند باشد؟ بیش از 4 قرن است که در اروپا خدا از صحنه زندگی غائب شده وانسان هیچ فرق بنیادی و وجودی با حیوان ندارد. تاریخ 4 قرن اخیر غرب تاریخ نفی ارزشهای معنوی وتمدن غرب جلوه ی یک زندگی مادی است. در این نوع زندگی انسان باید از همه ی غرایز طبیعی وجسمانی خود حداکثر استفاده را بکند. کدام حقیقتی برتر از طبیعت و جسم در زندگی وجامعه او به صورت جدی حضور دارد تا او برای کامجوییهای جسمانی خود حدی قائل شود وبه سراغ آن حقیقت فراتر رود. «این است که غریزه جنسی در چنین جامعه‌ای بیداد می‌کند وزن کالایی می شود که ارزش آن به اندازه ی لذت بخشی آن است. » «واگر زن در این تمدن تن خود را به نمایش نگذارد برای او چه می ماند. اگر او را نبینید او دیگر چه ارزشی دارد به همه موجودیت وهستی او در این است که او را ببینند و با نگاه خریداری ارزیابی کنند اگر دکارت پیش از چهارصدسال قبل گفته بود «من می اندیشم پس هستم» زن درجامعه ی امروز غرب و همه جامعه های امروزی غربزده، ناچار باید بگوید «مرا، نگاه می کنند، پس هستم!!» زن فقط «جسم» است و مرد در برابر زن همه «چشم» زن یک شئ است که مرد او را دائماً در دو کفه ترازوی چشمان خود می سنجد و ارزیابی می‌کند» در چنین فرهنگی که در آن انسان پوک وپوچ است واز معنویت خالی است و هر چه هست همان تن وجسم است. «پیداست که لباس وسیله ای برای پوشش تن نیست بلکه برای آرایش آن است. در چنین حال وهوایی که شخصیت زن به نمایش جسم اوست لباس او باید تنگ باشد تا همچون لعاب نازکی روی جسم اوکشیده شود وخصوصیات جسمانی او را محور نسازد وباید کوتاه باشدتا هر چه بیشتر تن او را بپوشاند. لباس نه خانه تن که پوست دوم اوست، ولباس به تن می کند تا با کمک آن بعضی از اندام خود را «قالب» وبعضی دیگر را «قاب» بگیرد. آنچه مدل لباس را تعیین می کند روانشناسی جنسی است ودر حقیقت مبتکران مدهای تازه، همواره در کار تنظیم نسبت میان برهنگی و پوشیدگی هستند تا بتوانند حداکثر جلوه و جاذبه را در این جنس وحداکثر اشتیاق را در آن جنس دیگر ایجاد نمایند. این تنها لباس زنان نیست که تابع رابطه ی «چشم وجسم» است که لباس مردان نیز هست
خلاصه مطلب اینکه: لباس به لحاظ اینکه نیاز انسان در پوشش پاسخ می دهد. خانه اول هر کس است و مهمترین اثر فرهنگ در هر جامعه بر لباس ونوع پوشش‌آن جامعه است. گذشته از خصوصیات اقلیمی، جغرافیایی و… اختلاف پوشش در جوامع ناشی از جهان بینی آن جامعه است و چون هیچ پدیده ای در این جهان تصادفی نیست نمی توان لباس را بدون در نظر گرفتن هیچ معیاری انتخاب نمود.
لباسهای سنتی اقوام گذشته مخصوصاً پوشاک مردم ایران قبل از اسلام بلند،گشاد، غیرچسبان بوده است واکنون در غرب و بعضی جوامع غربزده تنگ وکوتاه وچسبان ووقتی از آنان علت پرسیده می‌شود گویند که در غرب علم وتکنولوژی پیشرفته است ودر شرق عقب ماندگی در علم هنوز به چشم می خورد اما این دلیل درست نیست بلکه علت اصلی لباس شرقی همان جهان بینی ونظام ارزشی شرق است و لباس امروز غرب متناسب با جهان بینی امروز غربی است. چون در اروپا چند قرنی است که خدا عملاً از زندگی مردم غائب شده وتمدن غرب جلوه‌گر یک زندگی مادی شده‌که باید آن انسان ازتمام غرایز طبیعی خود استفاده‌کند. زن در جامعه امروز غرب فقط جسم و مرد در برابر او همه چشم است، لذا لباس برای زن تنها یک وسیله آرایش است لباسی که خصوصیات جسمانی او را نمایان کند وآنچه مدل لباس را تعیین می کند روانشناسی جنسی تنظیم نسبت میان برهنگی وپوشیدگی است تا جاذبه زن واشتیاق مرد نسبت به بدن زن را به حداکثر برساند.

3-1) رابطه حجاب با فرهنگ اسلامی

مدتهای مدیدی است که در جوامع غربی معنویت انسان از ارزش افتاده است وتنها مادیت است که ارزش پیدا کرده است اما دراسلام وجوامع اسلامی معنویت به عنوان، کنترل کننده‌ی مادیت انسان را به معنویتها نزدیک می نماند.
در فرهنگ اسلامی انسان موجودی است که معنویت کمال مطلوب به حساب می آید. و «نکته مهم این است که در اسلام، معنویت وروحانیت به هیچ روی در مقابل مادیت وجسمانیت قرار نگرفته است وچنان نیست که انسان مجبور باشد برای رسیدن به حقیقت معنوی واقعیت مادی خویش را نابود کند. معنویت اسلامی رقیب مادیت نیست که بخواهد حریف را به نفع خود از میدان به در کند. بلکه هدایت کننده و کنترل کننده ی جسمانیت ومادیت است. دین، برای آن نیامده که ما را از جسم یکسره غافل سازد و از دنیا جدا کند. بلکه برای آن است که به ما اندازه بیاموزد تا بتوانیم با حفظ اعتدال از افراط و تفریط مصون بمانیم و مثلاً‌ چنان نباشیم که خود را فقط تن بینگاریم و جز به بهره وری از جسم به هیچ چیز نیندیشیم. »
«همه محدودیتها و ممنوعیت ها که در شریعت اسلامی در باب غریزه ی جنسی آمده فقط برای آن است که بتواند به این اسب چموش لجام وافساری زند وآن را از تازیانه وتحریک بیجای رهگذران حفظ کند تا مبادا اسب، دیوانه وار رم کند وسوار را نه تنها به مقصد نرساند، بلکه به زمین فروکوبد و دیگران را نیز آسیب رساند »
خلاصه مطلب اینکه: در فرهنگ اسلامی انسان موجودی است که معنویت کمال مطلوب دارد. لذا هیچگاه معنویت را در مقابل مادیت قرار نداده، بلکه سعی درهدایت وکنترل جسمانیت ومادیت دارد تا به ما بیاموزد در مادیت اندازه و اعتدال را حفظ کنیم و اگر ممنوعیتهایی در آن دیده می شود برای رام کردن غریزه جنسی است تا این غریزه انسان را به قعر فساد و گمراهی نکشاند.

4-1) اهانت یا تکریم

امروزه در جوامع غربی کسانی هستندکه به بهانه ی شخصیت دادن به زن ووارد کردن او به صحنه ی اجتماع بخواهند از او سودجویی کنند و وی را مورد حمله ی روانی قرار دهند. کارهایی که غرب بوسیله ی زن انجام داده نشان می دهد که او تنها یک ابزار دردست این افراد بوده است. دیدی که غرب نسبت به زن دارد برهنگی یا حداقل بدحجابی است. تا او را به عنوان یک ابزار مهم تبلیغاتی وارد اجتماع کند مسلماً تعالیم اسلام که مبتنی بر پوشش زنان است وبا این دیدگاه در تضاد می باشد، مورد رنجش فرهنگ غرب قرار گرفته و آنها سعی می کنند این تعالیم را در قالب رسمهای بی پایه جلوه دهند.
آنچه در گذشته وحال حاکم برفرهنگ اروپا وآمریکا بوده است همان خطوطی است که در امپراطوری روم وجود داشته و امروز ملاک ومعیار بسیاری از مسائل قرار گرفته است. آنها زن را به بالاترین مقام وآرایش وزیورها می رساندند و احترامشان می کردند تنها برای اشباع یکی از مادی ترین خصلتهای مرد که این توهین بزرگی نسبت به جنس زن است. در اروپا و غرب جنس مرد اجازه دارد به هر شکلی از زن بهره و لذت ببرد که این کار، گاهی توأم با تملق گفتن نسبت به زن وگاهی به معنای تکریم زن است. اما این تملق گفتنها و تکریمها، تکریم واقعی زن نیست بلکه یک اهانت واقعی است. واین مشکلی است که اگر زن در خط آن افتاد همان می شود که در زمان پهلوی، زن در جامعه به سمت عریان شدن و مدهای گوناگون و جلوه گری وبه سمت تجملات نامعقول سوق داده شد . مهاجمان بیگانه علی رغم ادعاهای دروغ خود مبتنی بر ارزش نهادن به مقام وجایگاه زن نه تنها آنها را در معرض حملات روانی بیمار دلان قرار دادند بلکه سعی کردند بوسیله ی زنان ودختران فرهنگ مبتذل بیگانه را ترویج دهند. استفاده نادرست زنان درجامعه و حضور آنها در فیلمهای مبتذل، برنامه های تبلیغی و انتخاب دختران شایسته همه نشان از نگرش ابزار گونه به این افراد در جامعه است.
در نیمه ی دوم قرن نوزدهم زمانی که تاریخ مسلمین شرمناکترین ره خود را پشت سرمی گذاشت بحث خودپوشی به میان آمد. اروپا هم که از بیرونی و اندرونی وحجاب بدش می آمد در فهرست عیوب مسلمانان این مورد را برشمرد و مسلمانها برای رهایی از این رنج، قرآن وحدیث را زیر ورو کردند تا بتوانند چیزی خلاف اینرا پیدا کنند. اما در نتیجه ی آن معلوم شد که باز بودن چهره ودستها اشکال ندارد وزنها اگر کاری لازم داشته باشند می توانند از خانه بیرون بروند وحتی در صحنه هایی مانند جنگ وارد میدان شوند و یا به مسجد یا آموزشگاه برای دانش پژوهی بروند. اما غرب در این رابطه تفکردروغین خود را چنین بروز داد که پوشش در اسلام یک رسم ابلهانه ای بیش نیست وزنها به کلی رها شده اند و قرآن وحدیث در رابطه با حجاب دستوری نداده و فقط به شرم وحیا سفارش شده وهیچ قانونی نیست که از برهنگی زنان ممانعت کند.
بنابراین به طور خلاصه می توان نتیجه گرفت آن دیدی که امپراطوری قدیم نسبت به زن داشت همان دید را امروز اروپا وامریکا وکشورهای غربزده نسبت به زن دارند. آنها برای اینکه از جنس زن برای اغنای تمایلات خود استفاده کنند او را به بالاترین مقام وآرایش رساندند که این کارگاهی با تکریم زن شکل می‌گرفت واین عمل، توهین آمیزترین رفتار با زن بوده است. اهانت در معنای تکریم زن را به سمت عریان شدن وجلوه گری می برد واین است که در فیلمها و برنامه های تبلیغی از زن به عنوان یک ابزار استفاده شده است. لذا از نیمه ی دوم قرن 19، فرهنگ غرب که از حجاب بدش می آمد. آن را از عیوب مسلمین به حساب آورده و آن را به یک رسم ابلهانه مبنی بر اینکه در قرآن و احادیث در رابطه با حجاب دستوری نیامده، تلقی کرده است ومسلمانان برای رهایی از این وضع به دنبال آیات واحادیثی بودند که خلاف مسأله حجاب باشد. اما در نتیجه ی این جستجو معلوم شد که باز بودن چهره و دستها اشکال ندارد.

5-1) تهاجم فرهنگی

تهاجم فرهنگی یا شبیخون فرهنگی یکی از مهمترین کارهایی است که قدرتمندان جهان برای به سلطه در آوردن ممالک دیگر از آن استفاده می کنند. بعد از جریان انقلاب اسلامی،‌ کشور ما از این موضوع مصون نماند. یعنی با فاصله گرفتن نسل قبل وبعد از انقلاب از یکدیگر این شبیخون چهره ی خود را بیشتر نمودار کرد. اما چگونه این تهاجم فرهنگی شروع شد؟
تهاجم فرهنگی علیه ملت ما از زمان رضاخان رسماً و مشخصاً آغاز شد و عملکرد روشنفکران وابسته در این بین تأثیر فراوان داشت. در زمان وی لباس ملی ایران یکباره ممنوع شد. چون به نظر می رسید با این لباس نمی توان عالم شد در حالیکه بزرگترین دانشمندان ایرانی که آثار آنها هنور در اروپا تدریس می شود با همین لباس ودر همین محیط پرورش یافته اند. آنها حتی چادر را به بهانه ی اینکه زن نمی تواند در فعالیتهای اجتماعی شرکت کند از سر زنها برداشتند. حال با برداشتن چادر، زنها چقدر توانستند در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند؟ در دوره ی رضاخان نه تنها به مردها بلکه به زنها هم اجازه داده نمی شد در اینگونه فعالیتها شرکت نمایند. زنهای ایرانی وقتی وارد صحنه ی اجتماع شدند و دوشادوش مردان به فعالیت پرداختند که چادر سرشان بود. لذا می بینیم پس از نهضت امام خمینی (ره) سرعت تأثیر انقلاب ایران تمام صاحبان اندیشه و قدرتمندان را دچار شگفتی کرد به طوریکه آنها تا مدتها در حیرت و سردرگمی به سر بردند اما بعد از مدتی تصمیم گرفتند علیه این نظام، توطئه کنند وبه این منظور نقشه های فراوانی را پایه ریزی و اجرا نمودند که تمام آنها با شکست مواجه شد. ابتدا کودتایی بود که با رهبری امام ناموفق ماند. دوم تجزیه بخشی از نقاط کشور بود که باورهای دینی مردم این بار نیز دشمن را عقب نشاند. سومین شیوه، ترور شخصیتهای تأثیرگذار در انقلاب بود که شهادت این بزرگواران باعث بیداری بیشتر مردم ایران شد. سپس با این ناامیدی آنها دست به حمله ی نظامی زدند اما این بار نیز… وبالاخره بعد از گفتگوها، کشمکشها وسردرگمی های متفاوت «شیوه ای ناپیدا بنیانی ودراز مدت در دستور کار دشمن قرار گرفت که تهاجم یا شبیخون فرهنگی نام آن گردید. شگردی که آرمان نخست آن ایجاد فاصله، اختلاف ودشمنی بین نسل وارث و حادث انقلاب بوده تا راه ورود دشمن در برابر دیدگان دلسوزان ورنج کشیدگان به سادگی گشوده شود وقدرت هر تدبیر وتدافعی سلب گردد. بی تردید لبه ی تیز این تهاجم، عمق باورهای دینی توده ها به ویژه نوجوانان و جوانان را هدف گرفته و بر آن است به گونه ای پنهان و به دور از هر خشونت، ایمان، امید و امنیت روحی روانی جامعه را برباید » و با ایجاد شکست فرهنگی از ارزش والای انقلاب بکاهند. پس به روشنی پیداست که اندیشه ها وچهره های وارداتی، خارهای خشن در مسیر کار وفرهنگ جوانان و اقشار دیگر است که با عناوین فریبنده جلوه گری می کند تا راه دستیابی به فرهنگ شفاف الهی را ناهموار کرده ونگاه جستجوگر افراد را به سوی خود جلب کند.
از آنجا که کنشها و واکنشها تابع گرایشهای انسانهاست و گرایشها از بینش ها سرچشمه و سمت و سو می گیرد اولین هدف دشمن برای قشر جوان انحراف بینش خواهد بود تا آنها را تسلیم خواسته های خود کند پس قطعاً می توان گفت «امروز سرگرم شدن به زر و زیور برای زن انقلابی مسلمان عیب است. امروز سر وسینه ودست را از زیورآلات پرکردن و زیور وآرایش، مد ولباس را بت خود قرار دادن برای زن انقلابی مسلمان ایرانی ننگ است. آن زنی، در پی اینگونه چیزهاست از ارزش پایینی برخوردار است. طلا برای زن ارزش آفرین نیست بی اعتنایی به طلا ارزش آفرین است. مد برای زن ارزش آفرین نیست، بی اعتنایی نسبت به مدهای دام گونه ی ساخته و پرداخته ی دشمن برای زن ارزش است. زن مسلمان که شخصیت خودش را پیدا کرده است باید مواظب باشد این شخصیت را گم نکند. »
باری به طور خلاصه می توان گفت عملکرد روشنفکران در زمان رضاخان در ممنوع شدن لباس ملی ایرانیان و جایگزین کردن لباسهای فرهنگی بی تأثیر نبوده است. چون به نظر می رسید با این لباسها نمی توان علم آموخت. اما عملاً در تاریخ می بینیم که در زمان رضاخان نه تنها زنها که مردها هم حق فعالیت آنچنانی دراجتماع نداشتند. اما با انقلاب و حاکم شدن پوشش اسلامی این امر تحقق پیدا کرد پس از انقلاب، استکبار دست به هر نوع آزمایشی زد تا مردم را از انقلاب وپوشش اسلامی جدا کند وبالاخره، تیر آخر خود را با شبیخون فرهنگی به هدف نشاند و باورهای دینی مردم مخصوصاً قشر جوان را متزلزل ساخت تا دستیابی به فرهنگ شفاف الهی برای آنها ناهموار گردد.

6-1) خودغرضی سرمایه داران

در جوامعی که سرمایه داران و طراحان لباس روی فرهنگ جامعه تأثیر زیادی می گذارند و هر از چند گاهی یک مد ولباس را طراحی کرده و به جامعه عرضه می کنند. مسلماً بحث روی آزادی فردی متمرکز می گردد و به این بهانه صفات انسانی تحلیل رفته و صفات حیوانی بارز می شود در این جوامع زن مدها را مصرف می‌کند تا مردها از اومصرف نمایند وغرب غیراز این چیزی را به عنوان ارزش به رسمیت نمی‌شناسد.
سرمایه داری که برروی آزادی فردی ساخته می شد به هر کس اجازه می داد که از هر طریق باشد پول در آورد اگر چه پول در آوردن کسی باعث تباهی گروهی شود. اینگونه سرمایه داران در اجتماع از هر طرف حمایت می شدند در حالی که اجتماع در برابر خود غرضی این افراد هیچ پشتیبانی نداشت. برای مردم خودغرض، راه تاخت وتاز براجتماع گشوده شد وآنها تمام صفات انسانیت را نشانه تیر اغراض خود نمودند به طور مثال: برخی ابزار شگفت انگیز آرایش رادر آوردند تا خواهش طبیعی خودآرائی را تا سرحد جنون برسانند وبدینوسیله پول جمع کنند. یکدسته دیگر نمونه های لباس شهوت انگیز و برهنه ساخته و زنان زیبا را بر این مقرر کردند که آنها را پوشیده ودر جامعه گردش کنند تا جوانان بیشتر بدانها دل ببندند و دختران جوان نیز خواهان پوشیدن این لباسها باشند وبدینوسیله جیب طراحان لباس پر از پول گردد.
واین همان نظام سرمایه داری مبتنی بر تکاثر و افزون طلبی است که از همه قوا و امکانات جهان و همه نیروها و غرایز انسان استفاده می کند تا بازار تولید ومصرف را داغتر سازد و جنسیت که یک نیروی طبیعی است در استخدام این نظام فزونی طلب و حریص قرار گیرد. زن در جامعه های این چنینی باید مصرف کند و باید مصرف شود واقتصاد غرب غیر از این دو کلمه هیچ ارزشی را به رسمیت نمی شناسد. لذا زن مظلومترین قربانی سرمایه داری غرب و درعین حال برنده ترین سلاح دست همین سرمایه داری است ومی بینیم مفاهیمی چون عشق، سینما وهنر که دریچه ای به سوی عالم معنا بودند تحت تأثیر منفی این نظام قرار گرفته وبه ابتذال کشیده شده است.
درمجموع می توان گفت مبنای نظام سرمایه داری بر آزادی فردی است که عده ای سرمایه دار در اجتماع تحت حمایت همه جانبه قرار می گیرند تا بتوانند صفات انسانی را به پایین ترین حد خود برسانند و خودآرائی را که یک خواهش طبیعی است به حد جنون رسانده،‌ لباس شهوت انگیز وبرهنه را میان زنان زیبا رواج داده تا با حضور آنها در جامعه جوانان به آنها دل ببندند و دخترها خواهان پوشیدن آن شوند و جیب طراحان لباس پر از پول گردد. بنابراین زن مصرف می کند تا مورد استفاده قرار گیرد و در غرب هیچ ارزشی بالاتر از این نیست و زن قربانی سرمایه داران می شود.

بخش دوم : ازنظر فکری- روانی

1-2) هیستری وعوامل آن
2-2) جلوه های بیماری هیستری

1) لباس

الف) مدل لباس
ب) رنگ لباس
ج) جنس لباس

2) آرایش

الف)‌آقایان
ب) خانمها

3) نماد ظاهری

3-2) احساسات جوان
4-2) استعمار فکری

1-2) هیستری وعوامل آن

هیستری یک بیماری روانی برای جلوه گری و خودنمایی است. که عوامل آن مختصراً به شرح زیر است.
1- ژنتیک: همچنانکه انسان دربعد جسمی از طریق وراثت تأثیرپذیر است، در بعد روحی نیز مسائلی را به ارث می برد و اخلاق اولیاء و فامیل نزدیک از طریق وراثت به او منتقل می شود. ولی گاهی اوقات در مقاطع مختلف سنی بروز می کند. مربیان و اولیاء باید تلاش کنند این نقص روحی را بکاهند.
2- جامعه ومحیط: اگر فردی در جامعه ای باشد که فرهنگ آن جامعه، فرهنگی وابسته به بیگانه است. فرد خودبخود به این بیماری دچار می شود که تبلیغات مسموم وتهاجم فرهنگی از طریق نشر مجلات خارجی و واردات نوارهای ویدئوئی مبتذل از علل این امر می باشد.
3- جهل ونادانی: جهل ونادانی از دیگر عوامل بیماری خودنمایی است که فرد به علت آشنا نبودن با مسائل دینی به مبانی ارزشی پشت پا می زند و همه چیز را ندید می گیرد به خیال اینکه این کار صحیح است.
4- قدرت طلبی: معمولاً افرادی این احساس قدرت طلبی را در خودنمایی جلوه می دهند که دارای یک خلأ شدید می باشند از قبیل ضعف در تحصیلات، علم وکاستی در زیبایی لذا این افراد کارهایی را انجام می دهند تا دیگران از آنها حساب ببرند واین خلأ به طریقی پرگردد.
5- عقده ی حقارت: بسیاری از افراد وقتی تکبر می کنند، فخر می فروشند، به حقوق دیگران تجاوز می‌کنند و … در واقع به علت عقده ی حقارت آنهاست این افراد در محیط رشد خود، مرتباً آزار واذیت شده‌اند وحقوقشان نادیده گرفته شده لذا به وسیله ی این رفتار درصدد جبران ]منفی[ این رفتارها هستند.
6- ضعف اراده: اراده ای ضعیف است که انسان را از انتخاب راه صحیح باز می دارد. بسیاری از افراد قدرت مقابله با افکار انحرافی را ندارند ونمی توانند صحیح تصمیم بگیرند.
7- عدم اعتماد به نفس: کسانی که در مسیر خودنمایی هستند خود را هیچ می پندارند و شخصیت ثابتی از خود ارائه نمی دهند. در خود توان انجام کاری مطابق میل خود را نمی بینند وخوددرگیری دارند. در حقیقت این افراد چون خود را باور ندارند از عقاید دیگران در زندگی پیروی می کنند.
8- شکستها وناکامیها: عده ای برای اثبات برتری خود به دیگران دست به جلوه های بیماری هیستری می زنند. در حقیقت آنها جبران شکست را در کار خلاف جستجو می کنند.
9- عدم اعتقاد به قیامت: نداشتن ایمان به جهان پس از مرگ انسان را در غفلت وبی خبری نگه می‌دارد و از پرداختن به مسائل معنوی بازمی دارد. اعتقاد به معاد عامل بزرگی برای رفتارهای انسان است. عدم اعتقاد به قیامت باعث می شود انسان هیچگونه موازین شرعی، عقلی وعرفی را رعایت نکند.
خلاصه مطلب اینکه: بیماری هیستری بر اثر 9 عامل به وجود می آید:
1- ژنتیک، 2- جامعه ومحیط، 3- جهل ونادانی، 4- قدرت طلبی، 5- عقده ی حقارت، 6- ضعف اراده، 7- عدم اعتماد به نفس 8- شکست وناکامی، 9- عدم اعتقاد به قیامت.

2-2) جلوه های بیماری هیستری

در قسمت پیشین با بیماری هیستری آشنا شده وآن را از نظر روانی بررسی کردیم تا ببینیم افراد از نظر روحی در چه موقعیتی قراردارند که به این بیماری دچار می شوند اکنون دراین قسمت با جلوه های بیماری هیستری که در رابطه ی تغییر مد لباس، مدل آن، رنگ، جنس وجلوه های ظاهری از قبیل آرایش مرد وزن است آشنا می شویم.
1) لباس:
لباس یکی از مظاهر بیماری خودنمایی یا هیستری است بسیاری از افراد اسیر این نوع بیماری هستند. آنها به لباس به عنوان پوشش نمی نگرند بلکه لباس را مظهر خودنمایی قرار می دهند و چون این کار آنها ملاک عقلی، عرفی، قانونی وشرعی ندارد از این رو یک نوع بیماری محسوب می شود وکسانی که از لباس به عنوان وسیله ای برای خودنمایی استفاده می کنند دچار بیماری روانی هستند. لباس به عنوان یک کالای تجاری و وسیله ای که فرهنگ بیگانه به وسیله ی آن قابل انتقال است مورد توجه خاص تهاجم فرهنگی محسوب می شود. لباس نشانگر فرهنگ فرد مصرف کننده می باشد. از این رو کسانی که پیرو فرهنگ خاصی نیستند هر روز به انواع لباسها تغییر ماهیت می دهند ژورنالهای لباس، انواع پارچه های متنوع، دوختهای قابل توجه و بسیار متغیر، ابزارهایی هستند که بیگانگان به وسیله ی آن، پول، سرمایه، وقت، فکر واندیشه جوان را به خود مشغول می سازد. بعد ازاینکه این تغییر بوجود آمد باید دید این پدیده از دید جنس مخالف به صورت مستقیم یا غیرمستقیم چه حاصلی دارد.
مرد با دیدن تصاویر وعکسها که نماینگر چیزی به نام زن باشد لذت می برد. اینجاست که بسیاری از تجار بزرگ جهانی از همین خاصیت استفاده می کنند واز زن برای فروش کالا استفاده می کنند وعکس آنها را روی جوراب وغیره می زنند و مردها در حقیقت عکس زن را می خرند نه آن کالا را. شکل عریان بدن برای مرد جالب نیست اما نیمه عریانی آن به شدت مرد را به خود جذب وتحریک می کند این به علت ایجاد تصور وترمیم از یک قسمت رؤیت شده در ذهن است. این موضوع باعث می شود که فرد تمام ذهن خود را متوجه به آن ترمیم کرده و برانگیخته شود اما در صورت عریان وپوشیده، حالت شرم وحیا در او ظاهر می‌شود. البته افراد متفاوتند عده ای هستند که با دیدن فرم لباس که بدن را نمایان می کند تحریک می شوند اگر برجستگی های بدن در لباس نمایان شود مرد آنرا تعمیم داده ولذت می برد اینجاست که نشان دادن برجستگی بدن با لباس مانند عریان بودن است.

الف) مدل لباس:

در مورد لباس وآنچه عوام آن را مد می پندارند و برخی اسیر‌ آن هستند تبلیغات مسموم زیاد است. وهمه افراد ناخواسته در دام این تبلیغات گرفتار می آیند تغییر مدل در بلوز، پیراهن، دامن و… بسیار متنوع و فراوان است وجالب است به محض آنکه نوعی از لباس مد می شود کسانی که از مدلهای قدیمی استفاده می کنند، امل، مرتجع وعقب افتاده محسوب می شوند واز مصرف لباسهای قبل احساس شرم می کنند. بلوزها گاه چسبنده وتنگ وگاه گشاد هستند. پیراهن گاه آن قدر تنگ وکوتاه است که وقتی پوشیده می شود توان حرکت ونشست وبرخاست را از انسان می گیرد. روسریها گاه بزرگ ومدل دار گاه بسیار کوچک وساده وگاه سه گوش هستند وجالب است که وقتی نوعی از آنها در بورس قرار می گیرد، بدون در نظر گرفتن کارایی واستفاده از آنها. مشتاقان فراوانی هم دارد. بدنیست در زیر دیدگاه پزشکان را در مورد لباس تنگ ببینیم.
اگر یقه تنگ باشد بر شریانهای گردنی فشار آورده وخون که مجبور است از جای تنگ وفشرده به جای اصلی وارد شود صورت می زند وصدا می کند. گزارشی در این رابطه آمده است که سناتوری در مجلس سنا مدتها صدای ناراحت کننده ای در گوش داشته است و با مراجعه به متخصصین در می یابد که برای معالجه باید به کشوری دیگر سفر کند وبرای اینکار تصمیم به دوختن چند دست لباس شیک با یقه های تنگ می گیرد زمانی که پیش خیاط می رود خیاط اندازه ی دورگردن او را می خواهد او یک عددی را می‌گوید وخیاط با تعجب خود بار دیگر دورگردن سناتور را اندازه می گیرد وتفاوتی بین این دو اندازه می‌بینند لذا رو به سناتور می گوید چرا اینقدر یقه هایتان را تنگ می گیرید مگر نمی دانید یقه تنگ در گوش صدا ایجاد می کند. سناتور ناباورانه علت سفر خود را درمان همین درد ذکر می کند. خیاط لباسهای او را با یقه مناسب می دوزد وپس از چندی بیماری او بهبود می یابد آستین یا شلوار اگر تنگ باشد به گونه ایکه از جریان راحت خون در بدن جلوگیری کند زیان آور است اگر قبلاً گفته می شد لباس تنگ به جهت اینکه تحریک آمیز است ممنوع است امروزه می گویند اگر سنگ ریزه ای در صفرا کنار دریچه خروجی قرار گیرد به آن فشار آورده سبب انقباض کیسه شده که در نتیجه مقداری صفرا به خارج می ریزد اگر این صفرا به جای آنکه وارد روده شود وارد خون شود رنگ ادرار قهوه ای ورنگ مدفوع سفید می شود و اگر در جریان سنگ سازی، زخمی هم ایجاد شده باشد با جاری شدن این ماده درد شدت می یابد لذا پزشکان یکی از مهمترین علل در تسریع ایجاد سنگ کیسه صفرا را لباس تنگ می شمارند و این نظریه به اثبات رسیده است.
پوشیدن شلوار تنگ باعث فشار آوردن به عورت و ایجاد استمنا می شود.
در زمان حاملگی ترشح هورمونها به گونه ای دیگر است که بدن شرایط خاصی را به خود می گیرد بنابر این پوشیدن لباسهای تنگ به این مکانیسم ها صدمات زیادی وارد کرد. برای مادر وکودک مشکلات زیادی را به وجود می آورد. فشار بر هر نقطه بدن سبب تحریک همان ناحیه وایجاد بیماریهای پوستی می‌شود حتی فشار آوردن بر سینه مانع تهویه مناسب و رسیدن هوا به ریه ها می شود.
اگر کسی بعد از پوشیدن لباسهای خود از لباسی استفاده کند که بر شانه ها فشار آورد قبل از سن 26 سالگی باعث کوتاهی قد وبعد از سن 26 سالگی روی قفسه سینه و در قسمت تنفس سنگینی برابر 7 کیلو ایجاد می کند.
اگر لباسی که انسان می پوشد گشاد و سرهم باشد تهویه هوا بهتر انجام می شود اما اگر لباس، یقه، آستین وپاچه اش تنگ باشد حرارت بدن را بالا برده (تا دو برابر) و موجب فشار بر قلب وعروق می شود.
اگر لباس در ناحیه کمر تنگ گرفته شود ویا کمربند تنگ بسته شود پرده صفاق واعضاء محتوی، پایین افتاده، شکم جای آنها را خالی می کند ودر نتیجه تنفس دچار اشکال می شود.
البته یقه تنگ علاوه بر ایجاد صدا در گوش باعث سر درد نیز می شود و استعداد سکته ی قلبی را زیاد می کند محکم بستن کمربند باعث جابجایی کبد وایجاد درد در این ناحیه می شود.
برای کم کردن حرارت بدن و جلوگیری ازبیماریهای قلبی بهتر است از پارچه هایی از جنس کتان استفاده شود.

ب) رنگ لباس:

مسأله دیگر در مورد لباس تغییر در رنگ لباس است که گاه تند وغیر معمول وبسیار محرک هستند وگاه ملیح وبی حال است. لباس گلهای درشت و زننده دارد و گاهی گلهای کوچک. به هر حال گلها ورنگها نشانگر مد وتغییرات رنگ است. دیده می شود بسیاری از افراد در لباسها از رنگهایی استفاده می کنند که اصلاً‌ متناسب با سن وموقعیت اجتماعی آنها نیست. پسرها رنگهای قرمز و بنفش و دخترها لباسهای مردانه می پوشند. برخی افراد مسن به صرف اینکه فلان پارچه یا لباس مد است آن را می‌دوزند و می پوشند و درنظر نمی گیرند که این لباسها متناسب با سن آنها نیست گاه جوانها لباسهای خود را منحصراً از رنگ سیاه وسرمه ای تهیه می کنند و دائم رنگ سیاه می پوشند به صرف اینکه این رنگ مداست بدون آنکه در نظر بگیرند که لباس سیاه از نظر اسلام مکروه است و انسان را افسرده می کند.
اثر رنگ در فعالیتهای بشر وهر چیزی که آفریده شده بیش از حد تصور است ومباحثی که اسلام در رابطه با رنگ آورده فوق العاده است اولین رنگی که پیدا شد آبی آسمانی است بعد آبی دریائی سپس سبز کلروفیلی وآنگاه رنگهای دیگر. آنچه آفریده شده همه به سوی خدا بازمی گردد چون خدا عالم، حی، جمیل و… است درجهان همه چیز رو به زیبایی می رود و یکی از این زیباییها نقش ونگار گلهاست بدنیست در اینجا اشاره مختصری به روانشناسی رنگ بیندازیم.
رنگ سبز: کمتر از رنگهای سیاه وخاکستری ایجاد خستگی می نماید. این رنگ در درمان بیماریهای عصبی و اختلالات روانی، هیستری و خستگی، درک بهتر مسائل- رفع بی خوابی، امیدواری، تسکین درد میگرن بسیار مؤثر است رنگ سبز را با آنکه می توان در بسیاری از امور به کار برد قرآن فقط به رنگ سبز لباس اشاره فرموده است «متکئینَ عَلی رَفْرَفٍ خُضْرٍ و عَبْقَرِیٍ حسان» (76 / الرحمن)
رنگ زرد: دومین رنگ قرآن، رنگ خوشخوئی و خوشحالی وگرم کنندکی است، تحریک کننده فکر و آرام کننده ی برخی حالات عصبی می باشد و نگاه به آن سرور آور وخوشحالی بخش است که در آیه69 و5 نحل و رنگ زرد منسوب به گاو (یا شتر) است. قرآن رنگ زرد را غیر مستقیم به پشم شتر که گرم کننده است ربط می دهد می بینیم که نبی اکرم (ص) از پشم شتر برای خود لباس مهیا می کردند
رنگ قرمز: نیرو بخش، محرک و فعال است ایجاد هیجان می کند. حساسیت قوای بیمار را بالا می برد اشتها را مرتب می کند هضم را تنظیم می کند. در مجاورت رنگ قرمز تمایلات احساسات حمله آمیز بوجود می آید فشار خون را بالا می برد و تنفس را کمتر می سازد. اشعه رنگ قرمز غنی ودارای شعاعهای حرارت بخش است محرک فکر بوده التهاب را تشدید می کند وفعالیت جنسی را زیاد می نماید.
رنگ سفید: اگر رنگهایی که تولید رنگ سفید می کنند به جسمی تابیده شود و آن شئ آنرا جذب کند و نگذارد به چشم یا به محیط برگردد آنرا سیاه می بینیم. بلکه فرمول کلی این است هر رنگی را جسم جذب کند به رنگ مکملش دیده می شود یعنی اگر باطن جسم سفید است و سفیدی را جذب می کند سیاه به نظر می رسد یا اگر شئ آبی را جذب کند چون آبی با زرد می شود سفید جسم زرد دیده می شود. سفید رنگی است ملیح براق وچون تمام اشعه را رد می کند گریزاننده ی میکروبهاست و علامت پاکی و ظاهر وباطن است.
در وبائی که 15 سال قبل در آفریقا پدیدار شد. ارتباط پستی با کشورهای آن سوی مدیترانه قطع گردید تا آلودگی از راه دریا به آنجا سرایت نکند اما بعد از مدت کوتاهی دانشمندن اعلام کردند که بسته های به رنگ سفید را فقط قبول کنند چون رنگ سفید موجب فرار باکتریها می شود. رنگ سفید علاوه بر امتیازاتی که دارد زود چرک می شود وصاحبش را وادار به تعویض لباس می کند بنابراین رنگ سفید به نوعی عامل مجبور ساز بر رعایت یک اصل بهداشتی است. لباس اگر سفید، بلند و سبک هم باشد باعث خنکی انسان می شود لذا می بینیم عربها از ردای بلند سفید و هندیها و نواحی گرمسیری جنوب آسیا هم از پیراهن بلند سفید استفاده می کنند. لباس سفید پشه ها را دور و لباس سیاه پشه ها را جذب می کند.
رنگ سیاه: سبک، غلط انداز، افسرده کننده و نماینده پنهان داشتن است رنگ سیاه عکس رنگ سفید است یعنی اگر شئ رنگ سفید را بگیرد سیاه دیده می شود واگر رنگ سیاه را بگیرد سفید دیده می‌‌شود.
رنگ آبی: ضد درد- استراحت بخش- مسکن دردهای عصبی وهیجانات است برای وسواسیها و دیوانگان وتبداران و بی خوابها مفید است. نقش سرکنندگی دارد. تمایلات بهتر خالصانه می شوند، برای فشار خونیها خوب وآرامبخش نبض وتنفس بوده آرامش درونی و ضمیر باطن می دهد.
رنگ نارنجی: اثر آن بر گوارش اثبات شده، حرارت بخش وتابان ودرخشنده است مهیج و آرام کننده می باشد هم مسکن است هم هیجان بخش تحریک کننده ی احساسات بوده وبه سبکی وآرامی نبض را زیاد می کند، ایجاد خوشحالی می کند وتحریک زیاد با آن ایجاد خستگی می نماید.
رنگ بنفش: ضد درد بوده رل سرکنندگی دارد، ضعف مالیخولیائی بوجود می آورد روی قلب و ریه و رگهای خونی مؤثر است، مقاومت را زیاد و فعالیت جنسی زن را افزایش می دهد.
ارغوانی: آرام بخش، خون آور وبا ابهت وجلال می باشد، اسرارآمیز، آرتیستی، خشنود کننده، انتقادی و دمدمی است.
رنگ خاکستری: آرام، حساس و محافظ است
قال رسول الله (ص): اِلبَسُوا مِنْ ثِیابِکُمُ البیاضَ فَاِنَّها مِنْ خیرٍ‌ ثیابِکُم…
جامه های سفید بپوشید که آن از بهترین جامه های شماست…

شرح حدیث

همانطور که در مورد مزایای سفید بودن پارچه رنگ سفید خواندیم می توان گفت که اسلام برعکس بعضی از مذاهب دیگر که ژنده پوشی و کهنه پوشی را رسم خود کرده اند به تمیزی لباس بسیار اهمیت می‌دهد. چون لباس سفید باعث می شود انسان خوش تیپ، بشاش وشاد به نظر برسد و به لحاظ اینکه زود کثیف می شود صاحبش مجبور می شود آنرا زود به زود تعویض کند که این یکی از نکات اصلی در رعایت بهداشت فردی است. در ضمن لباس سفید بدن انسان را خنک نگه می دارد. وبا توجه به اینکه محل سکونت پیامبر در مکانی گرم بوده این سخن بسیار به جا ومناسب به نظر می رسد کما اینکه خود ما هم می بینیم در شهرهای جنوبی اکثر مردها لباسهای بلند سفید می پوشند. اما موارد استفاده از لباس سفید از سوی زنها اگر موجب جلب توجه مردها شود جایز نیست.
عَنْ اَبی عَبْدِاللهِ (ع): قالَ‌ یُکْرَهُ المفدمُ الِاّ لِلْعِرَوسِ
از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: لباس قرمز مکروه است جز برای عروس
ودر مورد رنگ کفش ومستحب بودن آن نیز نقل شده است که:
عَنْ عَبْدِالمَلِکِ بْنِ بَحْرٍ: مَنْ اَرادَ لُبْسَ النَّعْلِ فَوَقَعَتْ لَهُ صَفْراءُ اِلیَ البَیاضِ لَمْ یَعْدِمْ مالاً وَ وَلَداً وَمَنْ وَقَعَتْ لَهُ سَوْداءُ لَمْ یَعْدِمْ غَمّاًو هَمّاً.
از عبدالملک بن بحر روایت شده است: هر کس می خواهد کفش بخرد وکفش زرد مایل به سفید بخرد پول و فرزندان خود را از دست نمی دهد وهر کس کفش سیاه بخرد، غم وشادی را از دست نمی دهد.
عَنْ ابی عَبْدِاللهِ (ع): مَنْ‌ لَبِسَ نَعْلاً صَفْراءَ کانَ فی سُرُورٍ حَتّی یُبْلِیَها
از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند هر کس کفش زرد بپوشد تا وقتی آن را کهنه کند در شادی است.
قال اَبوُجَعْفَرٍ (ع): کُنّا نَلْبَسُ المُعْصَفَرَ فی البَیْتِ:
امام باقر (ع) فرمودند ما در خانه لباس زرد رنگ می پوشیدیم.
این نشان می دهد که ائمه (ع) از لباسهای رنگی روشن در خانه استفاده می کردند تا این طرز لباس پوشیدن هم برای دیگران الگو باشد هم بقیه یاد بگیرند چه لباسی را در چه مکانی باید بپوشند.
احادیث ذکر شده در باب استحباب پوشیدن لباس رنگی وکفش رنگی است و وجوبی در آن (مخصوصاً برای مردان) نیست چه برسد به زنها پس کسی نمی تواند بگوید که اسلام دستور به پوشیدن لباسهای شاد وکفشهای شاد داده بلکه این یک امر مستحب است وبیشترین احادیث که در این مقوله ها بیان شده در مورد لباس وکفش مردان است نه زنان و این مطلب هم از صیغه مفرد مذکر فعل این حدیث برمی‌آید. البته در مجالس خاص مثل عروسی که مجلس زنانه است در بین زنان اشکالی ندارد عروس لباس رنگ روشن بپوشد.
در کتاب روانشناسی و فرهنگ پوشش صفحه 62 ترجمه یک حدیث این چنین آمده است: رسول خدا (ص) می فرمایند سیاه پوشی خوب نیست مگر در عمامه، کفش وعبا

ج) جنس لباس:

یکی دیگر از مظاهر وبیماری جلوه گری در لباس، تغییرات در جنس لباس است جالب این است که هر گاه لباسی مد می شود و یا پارچه ای به بازار می آید به قیمت گرانی به فروش می رسد وعده ای هم سعی می کنندکه جزء اولین استفاده کنندگان باشند. مثلاً یک زمان شرمن مد می شود. و وقتی از مد بیفتد کرپ و… مد می شود در حقیقت منفعت این تغییر و تحول به کمپانیهای تولید کننده پارچه می رسد و چیزی جز ضرر و زیان نصیب مشتری نمی شود. هنگامیکه لباسی مد می شود احساس افتخار کاذب به این افراد دست می دهد ووقتی از مد افتادند در گوشه ای خاک می خورند مصرف اینگونه لباسهای متنوع در بین تمام اقشار به چشم می خورد. برخی پیران برای جلوه ی پول وثروت خود، برخی جوانها برای جلوه ی زیبایهای ظاهری خود و برخی افراد مستضعف برای اینکه از قافله مد عقب نمانند حاضرند از نان شب خود کم کنند واین لباسها را بخرند وحتی گاهی هم متوسل به قرض، قسط و … ‌شوند.
واما از دید روانشناسان پارچه های حفره دار لایه گرم اطراف بدن را ثابت نگه می دارد مانند بافته شده‌های از پشم تا تهیه شده از خز یا … که گرم کننده می باشند. به علاوه حفره بین دو لباس هم که ایجاد هوای عایق خوبی می نماید نگهدارنده گرماست لذا کسیکه دو زیر پیراهن بپوشد گرمتر است. چلوار و پارچه های کتانی و ابریشم های مصنوعی و الیاف های مصنوعی گرم کننده نیستند زیرا بین تار وپودشان حفراتی که هوای ثابت عایق نگهدارنده حرارت وجود داشته باشد نمی ماند- واگر می بینید پیشوایان گرامی اسلام لباسهای پنبه ای را مقدم بر لباس هایی از جنس دیگر داشتند به علت مزیت لباسهای پنبه ای است مخصوصاً آنها که به تن تماس دارند یا نزدیکتر به بدن می باشند چون:
1) الیاف مصنوعی به سهولت شسته اما در آتش سوزی خطرات مهیبی دارند و زخم هایی که زیر لباسهای مصنوعی است دیرتر بهبود می یابند.
2) حساسیت پوست به لباس های پشمی وپنبه ای در مقابل لباسهای نایلونی بسیار ناچیز است.
3) پارچه های پنبه ای در برابر تبخیر و تعریق بدن سازگاری کامل دارند.
4) تهویه بدن با پارچه های پنبه ای به خوبی انجام می گیرد.
5) حفظ لایه حرارتی اطراف بدن در پارچه های پنبه ای اگر به ضخامت پارچه های پشمی باشد به صرفه و صلاح است.
6) مبتلایان به بیماری پوستی (قارچ پوستی) اگر علت بیماری آنها لباس پشمی باشد از لباسهای پنبه ای استفاده کنند.
7) چون آب هفت برابر هوا حرارت را منتقل می کند در انساج پشمی به علت دیرخشک شدن (کمی سرعت جذب گرما) بدن کمتر در معرض سرماخوردگی قرار می گیرد.
عائشَهُ: اِنَّ اَسماءَ بِنْتَ اَبی بَکْرٍ دَخَلَتْ عَلیَ رسُولِ اللهِ (ع) وعَلَیْها ثِیابٌ رقاقٌ، فَاَعْرَضَ عَنهْا رَسُولُ اللهِ (ص) و قالَ: یا اَسْماءُ، اِنَّ اْلمَرْأ‎هُ اِذاَ بَلَغَتِ المَحیضَ، لَمْ یَصْلَحْ اَنْ یُری مِنها اِلّا هذا واَشارَ اِلی وَجْهِهِ و کَفَّیْهِ
دراین حدیث عائشه نقل می کند که اسماء دختر ابوبکر بر رسول خدا (ص)‌ وارد شد، در حالیکه لباسهای نازکی به تن داشت. رسول خدا از او روی برگرداند و فرمود: ای اسماء، زن وقتی به سن بلوغ رسید، دیگر درست نیست که از بدن او به جز این قسمتها جای دیگر دیده شود و اشاره به صورت و دو دست نمود.

شرح حدیث:

این حدیث نشان می دهد که وقتی دختر به سن بلوغ رسید باید پوشش کامل خود را حفظ نماید و از پوشیدن لباسهای نازک و بدن نما در جلوی مردان بپرهیزد و همچنین نمایاندن دو دست و صورت، یک امر طبیعی و یک حق طبیعی است که پیامبر هم آن را مدنظر گرفتند. اما چون پوشش زن از نامحرم (چه زن وچه مرد) یک حق برای خداست باید این حق را ادا کرد و آن را حفظ نمود. مسلماً از زنی که از اعضاء بدن زن دیگری و جنس لباس و کیفیت او برای مردان خود سخن رد وبدل می کند باید خود را پوشاند.
قال عَلِیٌ (ع): عَلَیْکُمْ بِا لصَّفیقِ مِنَ الثِّیابِ. فَاِنَّ مَنْ رَقَّ ثَوْبُهُ رَقَّ دینُهُ… .
بر شما باد پوشیدن لباسهای ضخیم، زیرا کسی که جامه اش نازک باشد دینش نازک شود.
شرح حدیث:
در دین اسلام هر کسی حق ندارد به دلخواه خودهر لباسی بپوشد و این جایز نیست. این حدیث نشان می دهد که پوشیدن لباس رابطه وهماهنگی تنگاتنگی با فرهنگ و مذهب افراد دارد. پس کسی که لباسش بدن او را نمایان سازد هم در مذهب، هم در فرهنگ وهم در شخصیت خود ضعف وکمبود دارد.

2) آرایش:

یکی دیگر از جلوه های بیماری هیستری در آرایش افراد است این افراد سعی دارند به وسیله ی آرایش اعضاء بدن به اشکال مختلف نظر دیگران را جلب نمایند واین آرایشها را مد می پندارند.

الف) آقایان:

در مورد آرایش ظاهری آقایان نکاتی به چشم می خورد گاه موی سر خود را بلند می‌گذارند، چند صباحی آن را از ته می تراشند، مدتی آن را کوتاه می کنند، گاه جلوه کوتاه وپشت آن بلند و با سشوار آن را فر می کنند و می پیچند وشمایلی شبیه خانمها به خود می دهند. در مورد ریشها گاه بلند وتوپی، گاه پرفسوری و گاهی رپی است. وگاهی نیز از ته تیغ می زنند. حتی دیده می شود که مردان نیز از مواد آرایشی مخصوص خانمها استفاده می کنند وتنها هدف این است که جلب توجه کنند و اصلاً‌ به این نمی اندیشند که آیا این نوع آرایش مورد پسند، عقل وشرع هست یا نه؟
منابع مد هم متعدد است یا بازیگران تیمهای ورزشی، تبلیغات مجلات خارجی یا بازیگران فیلمها و… هستند که برخی افراد بدون خواستن دلیل ومنطق اصولی وانسان پسند از آن پیروی می نمایند.

ب) خانمها:

در مورد خانمها این مسأله شیوع بیشتری دارد. انواع مدهای مختلف مو، نوع آرایش و استفاده از مواد آرایشی طبق اصول و فرهنگ غرب است که به این خانمها دیکته می شود. این مسأله شایعترین نوع بیماری در بین زنان است پیر وجوان ونوجوان با آن دست به گریبان هستند. البته تنوع تا زمانی که گناه و اسراف در آن نباشد ودر حد معقول باشد ناپسند نیست. اما آنجا که بحث هرج ومرج و انحراف جوانان و جامعه است باید احساس خطر کرد. زمانی که بانویی به جای حضور در محافل سیاسی و علمی ساعتها به دنبال مد مو یا لباس است وزیر سشوار آرایشگاه نشسته باید جای پای تهاجم فرهنگی و تخدیر افکار ملتها را دید.
قال رسول الله صَلّی الله علیه وآلهٍ:
«… وشَرُّ نِسائِکُمُ المُتَبَرِّجاتُ المُتَخَیِّلاتُ وهُنَّ المُنافِقاتُ لایَدْخُلُ الجَنَّهَ مِنْهُنَّ اِلّامِثْلُ الغُرابِ الاَعْصَمِ»
«…بدترین زنان، زنانی هستندکه برای غیر شوهر آرایش می کنند و در برابر شوهر متکبر و خودخواه هستند این گروه از زنان منافقند حتی به اندازه ی کلاغی که خط سفید به گردن دارد به بهشت نمی روند».
زن دیندار، باتقوا و شایسته زنی است که برای شوهرش آرایش کند ودر برابر شوهرش متواضع و خدوم باشدودر برابر مردنامحرم پوشیده و باوقارباشد وازهرگونه حرکات وپوشیدن لباسهای تحریک‌آمیز خودداری کند. در مقابل زنی که برای شوهرش آرایش نمی کند و خودخواه ومتکبر است و در برابر نامحرمان زینت می‌کند وعشوه‌گری می نماید و خود را فروتن و متواضع نشان می دهد. این زن دو چهره مثل منافق می‌باشد.

3) نماد ظاهری:

بعضی برای خودنمایی و جلوه گری به طور مثال یا از عینک آفتابی استفاده می‌کنند یا به ماشین مدل بالا یا پائین خود عکسهای جالب می چسبانند و از آرم خارجی استفاده می کنند و … البته این نکته قابل توجه است که اگر اسلام از این نوع آرایش و جلوه گری نهی می کند به این معنی نیست که انسان ازنظر لباس بی سر وسامان وکثیف ودرهم باشد، بلکه آنچه مهم است تمیزی ونظافت لباس است و شخصیت انسان به برتری در معنویات می باشد.
حضرت علی (ع) جوانی را که لباسش را به زمین می کشید دید و فرمود بلند کن ازارت را که برای دوام لباس و پرهیز دلت اینگونه بهتر است. (نَظَرَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ (ع) اِلیَ فَتیً مُرْخیً ازارُهُ فَقالَ یافَتی اِرْفَعْ اِزارَکَ فَاِنَّه اَبْقی لِثَوْبِکَ وَاَتْقی لِقَلْبِکَ)
مکروه است برای مردان دراز کردن لباس و تجاوز کردن آن از کعبین وبرای زنان مکروه نیست وحرام است به ناز وخیلا راه رفتن و نبی گرامی در آخرین خطبه ای که خواندند فرمودند: کسیکه لباسی بپوشد و در آن بنازد و با تکبر راه رود خدا او را در شفیر جهنم فرو می برد مادامیکه آسمانها وزمین وجود دارند و قارون حله ای پوشید و در آن به تکبر خرامید پس خدا او را به جهت این گناه به زمین فرو برد و تا روز قیامت فرو می برد (عن رسولِ الله (ص): اِنَّهُ قالَ فی آخِرِ خُطْبَهٍ خَطَبَها: وَمَنْ لَبَسَ ثَوْباً وَاخْتالَ فیه خَسِفَ اللهُ بِهِ مِنْ شَفیرِ جَهْنَّمَ یَتَخَلَّلُ فیها ماداَمتِ السمواَتُ والارضُ وَاِنَّ قارُونَ لَبِسَ حُلَّهً فَا خْتالَ فیها فَخَسِفَ بِهِ فهُوَ یَتَخَلَّلُ اِلی یَوْمِ القِیامَهِ)
درباره دراز کردن لباس زنان آن هم تا حدی که معین شد، با توجه به اینکه مخفی داشتن حجم و عضوی از زن و جلوگیری از مفاسدی که موجبات رنجش جانها را فراهم می سازد مقدم بر رعایت نظافت ظاهری است به زن اجازه ی بلندتر کردن لباسش از مردان داده شده است.
قاَل عبُداللهِ بن هلال: اَمَرَنی اَبُوعَبداللهِ اَنْ اَشْتَرِی لَهُ اِزاراً فَقُلْتُ اِنّی لَسْتُ اُصیبُ اِلاّ واسعاً‌ فَقالَ مِنهُ و کَفَّهُ ثُمَّ قالَ اِنَّ اَبی قالَ ما جاوَزَ الکَعْبَیْنِ فَفیِ النّارِ
عبدالله بن هلال گوید حضرت صادق (ع) فرمود بجهت وی اِزاری بخرم. گفتم گشاده باشد فرمود بلی اما دراز نباشد والا مقدار سجاف از آن قلع کنم که پدربزرگوارم می فرمود که هر چه تجاوز کرد از کعبین در آتش است.
متن این حدیث نیز مطالب حدیث بالا را در بردارد.
وبه طور خلاصه می توان بیان کرد که جلوه های بیماری هیستری در موارد زیر دیده می شود.
1) لباس: در بیماری هیستری (جلوه گری) لباس مظهر خودنمایی است نه پوشش چون ملاک آنها عقلی، عرفی، قانونی و شرعی نیست و به همین لحاظ لباس به عنوان انتقال دهنده ی فرهنگ بیگانه مورد توجه خاص مهاجمان فرهنگی است. پس کسانی که پیرو فرهنگ خاصی نیستند هر روز از یک مد تبعیت می کنند یکی از مظاهر فرهنگ بیگانه برهنگی بدن یا قسمتی از بدن است.
الف) مدل لباس: وقتی یک مدل لباس در بازار مد می شود مدل قبلی از مد می افتد و مصرف کننده از مصرف مدلهای قبلی احساس شرم می کند. لذا سعی می‌شود در این مدلها تغییرات اساسی داده شود تا مصرف کنندگان از آن لذت ببرند مثلاً گاهی لباس بلند، گشاد، گاهی کنگ و کوتاه و … اما روانشناسان معتقدند که لباسهای تنگ نه تنها روی پوست بدن اثر منفی دارد بلکه در درون بدن هم اثر سوء دارد.
ب) رنگ لباس: یکی دیگر ازتغییرات در لباس رنگ آن است که گاه تند و غیر معمول وگاه ملیح و بی حال است به هر حال رنگهای مختلف نشانگر مد و تغییرات آن است بسیاری از افراد از لباسهایی استفاده می کنند که مدل و رنگ آن متناسب باسن آنها نیست مثلاً مردها قرمزمی‌پوشند پیرها لبهاسهای گل‌گلی وجوانها لباسهای‌مشکی، به صرف اینکه این لباسها مد است به اعتقاد روانشناسان (البته در این محدوده که بیان شده است) رنگهای تند وگرم مثل زرد، قرمز، نارنجی و… محرک، هیجان آور ومسرت بخش هستند و رنگهای سرد مثل آبی، سبز، ارغوانی و… سرد کننده، آرام بخش، پایین آورنده فشار خون و… هستند و اما در خصوص رنگ سفید وسیاه باید گفت رنگ سفید اجسام را از دید دیگران نزدیکتر و رنگ سیاه اجسام را دورتر نشان می دهد.
ودر مورد روایاتی که ائمه علیهم السلام به پوشیدن لباس رنگی وکفش رنگی سفارش می کردند باید گفت که استفاده از این نوع لباسها وکفشها باعث جذب مردم به دین اسلام وتمییزی ونظافت آنها می شد وشادی را در دل آنها زنده می کرد ولی اگر در استفاده از این ابزارها گناهی پیش می آمد استفاده از آن را جایز نمی دانستند. چنانچه در بعضی احادیث استفاده از کفش ولباس مشکی دیده می شود.
ج) جنس لباس: هر گاه در جامعه ای لباسی مد می شود در جنس آنها هم تغییراتی حاصل می شود وبه قیمت گرانی به فروش می رسد.
2) آرایش: که درخانمها به شکل نمایش اعضاء بدن، آرایش مو، سر وصورت انجام می گیرد ودر آقایان به صورت مدلهای مختلف مو، ریش، سبیل وحتی در مواردی مشابه خانمها انجام می گیرد.
3) نماد ظاهری: فقط در ظاهر لباس نیست بلکه در نوع خانه، ماشین، استفاده از لوازمی با آرم خارجی و … نیز وجود دارد. ودستوراسلام خودداری از این مدگرایی‌‌هاست. آنچه نزد اسلام مهم است تمیزی ونظافت زندگی است.

3-2) احساساست جوان

احساسات یکی از مواردی است که زندگی انسان را تحت تأثیر خود قرار می دهد و همزمان با رشد کردن ورسیدن فرد به سن بلوغ تمایلات عاطفی را به اوج خود می رساند وچون جوان به رشد و تکامل لازم نرسیده در وادی خطر وانحراف قرار می گیرد.
«گرچه تمام طبقات مردم در سنین مختلف کم وبیش اسیر احساسات نیرومند وتمایلات خود سرخویش هستند وپیوسته در معرض گناهکاری و انحرافند ولی خطر طغیان احساسات برای نسل جوان از سایر طبقات بیشتر است و همواره خوشبختی وسعادتشان را تهدید می کند زیرا از یک طرف با فرارسیدن دوران بلوغ، تمایل جنسی و سایر خواهشهای عاطفی در ضمیرشان به شدت بیدار می شود وآنان را از هر جهت تحت تأثیر خود قرار می دهند. واز طرف دیگر، عقل نوجوانان که هنوز به رشد نهایی وکمال طبیعی و اکتسابی خود نرسیده است مانند دوران کودکی همچنان ضعیف وناتوان است و در مقابل امواج نیرومند احساسات قدرت ایستادگی ومقاومت ندارد. بدیهی است در چنین شرایطی، جوانان پیوسته در پرتگاه خطر قرار دارند و با کمترین غفلت ممکن است سقوط کنند وبه بزرگترین حادثه ی نامطلوب دچار شوند»
به طور مجموع می توان گفت تمام افراد جامعه در هر سنی کم وبیش تحت تأثیر احساسات وتمایلات خودسر خود هستند که این احساسات آنها را در معرض گناه قرار می دهد. این تمایلات در نسل جوان بیشتر دیده می شود وبه دو علت سعادت آنها را تهدید می کند. 1) پدیدار شدن خصوصیات بلوغ 2) ضعیف بودن عقل نوجوان به خاطر عدم کمال طبیعی واکتسابی

4-2) استعمار فکری:

برای اینکه فرهنگی بر فرهنگ دیگر غالب شود لازم است کشور زیر سلطه، مستعمره ی فکری شده باشد تا از هر لحاظ خود را وابسته به کشور ذی سلطه بداند. در قرن نوزدهم این اتفاق در کشور ما رخ داد و استعمارگران توانستند افکار مردم را تحت سلطه خود درآورند.
عده ای از افراد اصلاح طلب هنگامیکه زرق وبرق، آرایش، رفتار وروش زنان فرنگی و سرگرمیهای سیاسی آنها را مشاهده کردند. در دل خود گفتند که ای کاش، زنان ما نیز این چنین بودند تا تمدن ما نیز با تمدن فرنگ برابری می کرد.
در نیمه دوم قرن نوزدهم پوشاک غربی، زندگی غربی، ادا واطوار غربی، حتی نشست وبرخاست و گفتگوی غربی در زندگی مسلمانان رخنه کرد. مسلمانان کوشیدند تا زندگیشان را در قالب های غربی بریزند. در نتیجه یک سری مسائل مانند ماده پرستی وکفر طبیعی گری را به نام روشنفکری دانسته وندانسته پذیرفتند و هر آنچه که از سرزمینهای دور آمده بود را نوعی روشنفکری تلقی می کردند. از طرفی دیگر دستورهای مذهبی وآئین گفتار قرآن وحدیث را که دشمنان اسلام از آن بیزار بودند وبه آن اعتراض می کردند از سوی همین مسلمانان مورد شرمندگی قرار گرفت و اینها تلاش کردند که این لکه را به هر قیمتی از دامن خود پاک کنند. اگر اروپا به دستورهای اسلامی ایران می گرفت، اینها آن دستورات را نفی می کردند یا آن را مطابق رسوم غربی فرض می نمودند مثلاً وقتی آنان به پوشش وحجاب زنان مسلمان ایراد گرفتند اینان به دور آیه قرآن که مربوط به حجاب زنان است خط قرمز کشیدند.
حضرت علی (ع)‌ می فرمایند: (زمانی که این امت لباس بیگانه پوشید وغذای بیگانه خورد خیر از او بر می‌خیزد ورو به پستی و ذلت می گذارد.)
گذشت زمان، بسیاری از مفاهیم روایات واخبار را روشن ساخته است مثلاً در جایی که مرد وزن نباید لباس یکدیگر را بپوشند. می بینم که اینکار را می کنند وفقها وقتی می خواهند این مسأله را روشن کنند صریحاً مثال آورده می گویند: برمرد حرام است کفش زنانه بپوشد و چادر زنان به سر کند و…
واگر پوشیدن لباس بیگانه محکوم شده به این علت است که کسی که خواست شکل لباسش مانند بیگانه شود در مرتبه بعد می خواهد جنس لباسش هم مانند آنها باشد ولازمه این کار یعنی زیر سلطه بازار دیگری شدن واستعمار و مستعمره شدن. پس مستعمره شدن اول از جنبه اقتصادی صورت می پذیرد بعد به مسائل عقلی می رسد. وقتی بخواهند مغز کسی را بپزند ابتدا ناخن بعد دست وپا و بالاخره مغزش را می‌پزند.
به طور خلاصه می توان گفت: عده ای از روشنفکران برای اینکه زنان آنها هم مانند غربیها شوند سخن از تساوی زن و مرد، دانش پژوهی بهداشت زن واستقلال اقتصادی او را بیان کردند این کارگاه ناآگاهانه وگاهی آگاهانه انجام می شد برای اینکه مسلمانان نفهمند هدف آنها پیروی زنان ما از زنان اروپایی است لذا از نیمه دوم قرن نوزدهم زندگی وپوشاک غربی در زندگی مسلمانان رخنه کرد و دین آنها را مورد شرمساری آنها قرار داد. این افراد برای آنکه این لکه را از دامن خود پاک کنند تعالیم دینی خود را به دست فراموشی سپردند. حضرت علی (ع)‌ می فرماید زمانی که این امت لباس بیگانه پوشید وغذای بیگانه خورد خیر از او برمی خیزد ورو به پستی وذلت می گذارد. از دید امام وقتی فرهنگی بر فرهنگی دیگر سایه افکند. به تدریج استعمار اقتصادی و بعد استعمار فکری روی می دهد.

بخش سوم : از نظر شخصیتی

1-3) عوامل شخصیتی

1)‌ عقده ی حقارت
2) همانند سازی
3) تقلید ومراحل آن
2-3) هویت فردی
3-3) زوال حقیقت انسان
4-3) فخر وکبر

1-3) عوامل شخصیتی

در بخش گذشته دیدیم که تا چه اندازه عوامل فکری- روانی می تواند انسان را تحت تأثیر عوامل مختلف ودچار انحراف و مفاسد اجتماعی قرار دهد. بعد ازاینکه این عوامل فکری در ذهن انسان رسوخ کرد باعث می شود شخصیت او نیز برهمین اساس شکل بگیرد. عقده حقارت، همانندسازی وتقلید و مراحل آن از جمله این عوامل هستند. البته همانندسازی یا تقلید متفاوت است چون زندگی هر انسانی براساس استفاده از تجربیات گذشتگان طی می شود خواه کم یا زیاد چون نمی شود هر آنچه که گذشتگان تجربه کرده اند افراد از طفولیت آنرا تجربه کنند. گاه این تجربیات جنبه مثبت وگاه جنبه ی منفی دارد عده ای از این تجربیات برای سازندگی وعده ای برای تخریب زندگی وخانواده استفاده می کنند.

1) احساس حقارت (از عوامل اختلال شخصیتی)

نوجوانان و جوانان گاهی به علت داشتن مشکلاتی در خانواده، شکستها و ناکامیهای زندگی درصدد جبران برمی آیند تا روی این مشکلات سرپوش بگذارند. جبران این عقده یا احساس حقارت می تواند به صورت گزافه گویی، خودستایی، پرمدعایی، فضل فروشی و… بروز نماید.

2) همانند سازی (از واکنشهای دفاعی)

همانندسازی یک حالت دفاعی است که در آن فرد به صورت ناخودآگاه، اعمال ورفتار خود را با عده ای مورد نظر همانند می سازد گاهی این همانندسازی به خاطر ترس است یعنی نوجوان یا جوان وقتی وارد گروهی می شود از ترس اینکه مورد سرزنش آنها قرار نگیرد ناخودآگاه مطابق میل آنها رفتار می کند تا موقعیت خود را در آن گروه از دست ندهد. البته این بحث با بحث تقلید که امری خودآگاه است ]وبه آن اشاره خواهد شد[ تفاوت دارد.

3) تقلید ومراحل آن

«رفتار ما به طور کلی بر اثر تقلید است. اگر این غریزه نبود می بایستی هر کس از طفولیت تجربیات زندگی را از سر بگیرد و رفتار وکردار مخصوص به خود داشته باشد والبته دراین صورت زندگی در اجتماع بسیار دشوار و شاید غیرممکن می شد. متأسفانه گاهی تشخیص نادرست وهوی وهوس، برخی را به تقلید از افرادی وامی دارد که مورد تصدیق همه کس و پسندیده ی عقلا نیستند. چنان که ممکن است جوانی عجول و شیفته ی خودنمایی وسرافرازی، به عوض اینکه با صبر وحوصله اسباب بزرگی را یک به یک فراهم بیاورد، از کسی پیروی وتقلید کند که اتفاقاً از راه ناصواب به کام رسیده ودر نتیجه ی این تقلید ناروا خود را به هزار زحمت و مهلکه بیاندازد.»
یک نوع از این مصادیق تقلید، تقلید از ستاره های سینما ]یا تقلید از لباس دیگران است[ یعنی افراد «گاهی پیرو ستاره های سینما می شوند وکارهای ساختگی وغیرواقعی آنها را برنامه ی زندگی حقیقی خود قرار می دهند واین رفتار نادرست را مایه افتخار وشهرت خویش می پندارند. مانند آنها راه می روند، حرف می‌ زنند، لباس می‌ پوشند، نگاه می‌کنند، می‌ خندند، معاشقه می‌کنند وروی وموی خود را مثل آنها می‌آرایند وخلاصه به جای اینکه نوجوانان شخصیت خویش را براساس سجایای اخلاقی و صفات انسانی پی ریزی کنند و خود را انسان لایقی سازند از ستاره های سینما تقلید می کنند، رفتار آنها را برنامه کار خود قرار می‌دهند و از این راه بزرگترین ضربه را به شخصیت معنوی خود می زنند.
وقتی فرد به خاطر ناآگاهی وآشنا نبودن به مبانی ارزشی مرتکب اعمالی می شود وانگیزه ی او وجود فلان گروه یا رسانه ی جمعی وکارکرد آنهاست، فکر می کند کار این گروه براساس مبانی عقل وشرع است و به تصور اینکه این کارها خوب است آنرا انجام می دهد. قرآن در این مورد می فرماید «آیا می خواهید شما را به زیانکارترین مردم آگاه کنم زیانکارترین مردم آنها هستند که عمرشان را در راه حیات دنیای فانی تباه کردند وبه خیال باطل خود پنداشتند که کار خوبی انجام می دهند.»*
اسلام تقلید کورکورانه را طرد می کند واز انسانی که عقل، شعور واختیار دارد انتظار دارد هر عملی را ابتدا با علم وآگاهی انجام دهد.

مراحل تقلید

1) توجه: برای تقلید والگوبرداری باید به الگو توجه کرد.
2) نگهداری: هرنفر با استفاده از مهارتهای ذهنی خود اعمال الگو را تعبیر وتفسیر می کند وممکن است به تعبیرهای متفاوتی برسد واعمال الگو را به صورتی که دیده تقلید نکند.
3) تولید: برای تقلید از الگو باید امکانات داشت تا این عمل تکرار شود ونتیجه دهد.
4) انگیزه (نتیجه عمل): هر فردی عملی را که انجام می دهد نتیجه اش را بررسی می کند اگر این تقلید به او نفع برساند اعمال مذکور را بهتر انجام می دهد واگر به ضرر او باشد آن را کمتر تکرار خواهد کرد.
در آخر الزمان جماعتی بیایند (پس در صدر اسلام آنچنان جماعتی با وصفی که در پوشیدن لباس پشمی داشتند معرفی نشده اند یعنی مطلق پوشیدن لباس پشمی در برابر علت سرما یا … منع وحتی مکروه نشده است) در زمستان وتابستان پشم می پوشند (صددرصد تقلید از دیگران را می رساند زیرا در صدر اسلام وبعد از آن همیشه و همیشه مردم عاقل و جاهل همه وهمه در زمستان لباس پشمی می پوشیدند ودر تابستان آنرا از تن دور می ساختند واز اینجا معلوم می شود پوشاک، تقلیدی است از محلی که مردمش همه فصول را در سردسیری ومنطقه شمالی بسر می برند وزمستان پشمی می پوشند وتابستان هم پشمی ودر تأیید این مطلب، سخن حضرت علی (ع)‌ است برای کسانی که لباس بیگانه را خواهند پوشید) وبه تصور خودشان فضیلتی (هر چه حرف است دراینجاست واشاره به مستعمره شدگان مغزی همین جماعت آن بیچاره هائی که تابستان هم به تقلید از بیگانگان سردسیری پشمی می پوشند تصور می کنند با همین تقلید به تکنیک آنان رسیدند یا علم آنها، قدرت آنها بدون آموزش وپرورش بدست می آید وتنها با تقلید واز جمله لباس پشمی تابستان پوشیدن مسافرت به کرات آسمانی را به دنبال دارد)
حضرت می فرماید: پشمینه پوشندگان در تابستان فقط به تصور خودشان کسب فضیلت کرده اند در صورتیکه لعنت اهل آسمانها وزمین بسویش روان است ویکی از آن لعنتها گرمازدگی، گرماخوردن، عرق ریختن، عناصر متابولیکی بدن را با تقلید بی جا به هم زدن وبالاخره لعنت دیگری که درهمه جا وارد است در حق کسانی است که علیه فطرت اقدامی دارند. واز جمله درتابستان لباس پشمینه پوشیدن. ممکن است گفته شود شاید مقصود حضرت پشمینه پوشهای خانقاهی است که به تصور خودشان انتخاب خانقاه ممتاز از مسجد کسب فضیلتی است. ملاحظه فرمائید که کشورهائی چند از جمله سوئد ودانمارک در منطقه سردسیری اند و هر دو در بسیاری قسمتها بویژه سکس پیشرفته وتجرد یافته اند. حال آن عده از ما که زبون دیگرانیم اگر خواستیم تقلید کنیم کورکورانه است. زمستان وتابستان آنها سرد است. در هردو فصل پشمینه می پوشند، ما هم می پوشیم، دخترانشان، پسرانشان بلوغ دیررس دارند، سن ازدواجشان را بالا می برند، مدرسه مختلط درست می کنند وهزاران فعل و انفعال ملایم وسازگار با منطقه سردسیری که تحریک شوند وبلوغ دیررسشان جلو افتد اما چون به برخی از جوانان ما رسد برایشان کافی است که سوئد باشد، سوئیس ویا آمریکا دیگر چه کار دارند گرم است یا سرد، اقتصاد است یا اجتماع یا سیاست، آنها می جهند، می‌رقصند، تصور روشنفکری می کنند وبا بوق وکرنا در تابستان پشمینه می پوشند ودرس مسائل جنسی در مدارس می دهند که بلوغ زودرس حاصل شود ویا بلوغ دیررس دیگران جبران گردد. در صورتیکه سوئدیها می خواهند خودشان این جبران را بکنند. شمارا با بلوغ زودتر از این چه کار واما با بالا بردن سن ازدواج که با این بلوغ زودرس ضد ونقیض است چه باید کرد؟ یکی در سوئد اجرا شده، برای حصول بلوغ زودرس ودیگری مثلاً در سوئیس برای بدست آوردن بلوغ دیررس وما مقلدیم نه مرجع
خلاصه مطلب اینگونه است که عواملی وجود دارند که بعد از رسوخ در ذهن شخصیت انسان را شکل دهی می کنند چند نمونه ازاین عوامل عبارتند از:
1) احساس حقارت که فرد درصدد جبران ناکامیهای زندگی است وسعی می کند روی مشکلاتش سرپوش گذارد این احساس به صورت فضل فروشی، خودستائی وگزافه گویی و… نمود پیدا می کند.
2) همانند سازی که یک حالت دفاعی است وفرد به صورت ناخودآگاه، برای فرار از سرزنش در گروه و ترس ایجاد شده سعی می کنند خود را با گروه تطبیق دهد
3) انسان درهر برهه ای از زندگی از یک چیزی تقلیدمی کند این تقلید باعث می شود انسان دیگر به امتحان تجربیات گذشتگان دست نزند اما عده ای عوض استفاده از تجربیات خوب ومثبت از تجربیات بد و منفی دیگران استفاده کرده و از آن تقلید می نمایند. تقلیدی که مورد تصدیق عقلا نیست واو را به مهلکه و هزار زحمت می اندازد. یکی از نمونه های بارز این تقلید تقلید از ستاره های سینماست و تقلید از مدها و لباس های کشورهای دیگر. مثلاً عقلانی نیست اگر کسی بخواهد در تابستان لباس پشمی یا کاموایی بپوشد. اما عده ای هستندکه بنابه تقلید از بعضی افراد که در همان موقع سال در جای دیگر جهان لباس پشمی می‌پوشند، همان لباس پشمی را بپوشند واصلاً به این فکر نمی کنند که این جنس ومدل لباس متعلق به چه فرهنگ، کدام آب وهوا، کدام منطقه وچه سنی (از لحاظ دیررس بودن یا زودرس بودن بلوغ) است. در فرهنگ بیگانه ی کشوری مثل سوئد یا دانمارک (علی رغم بی بندوباری) که دخترانشان بلوغ دیررس دارند از لباسها وبرنامه های خاصی استفاده می کنند تا جوانان زودتر به بلوغ لازم برسند و در کشوری مثل سوئیس وآمریکا عکس این موضوع انجام می گیرد. اما در کشور ما بعضی از تقلید کنندگان بدون توجه به این موضوع به یادگیری، یاددهی و سازماندهی چنین برنامه هایی می پردازند وجوانان را از بلوغ واقعی به بلوغ زود هنگام می رسانند. واین رفتارها به علت ناآگاهی وآشنا نبودن به مبانی ارزشی وتحت تأثیر دیگران بودن می باشد این افراد گاهی فکر می کنند رفتارشان طبق موازین عقلی است. اما اسلام آن را چیزی جز تقلید کورکورانه نمی داند.

2-3) هویت فردی

در هر جامعه ای فرهنگ وارزشهای حاکم بر جامعه به فرد هویت اصل می دهد. اگر این فرهنگ وارزش ازدید دیگران برای او متفاوت ومتضاد باشد این شخص دچاربحران هویت وتحیر وسردرگمی در جامعه می شود.
«جستجوی هویت شخصی متضمن این است که نوجوان تشخیص دهد برای او چه چیزهایی مهم وچه کارهایی ارزشمند است ونیز متضمن تنظیم معیارهایی است که وی براساس آنها بتواند رفتار خود ودیگران را هدایت وارزیابی کند. احساس هویت شخصی در نوجوانان کم کم براساس همانندسازیهای مختلف گذشته ی آنها تکوین می یابد. ارزشها و معیارهای اخلاقی دوران کودکی تا حدود زیادی همانند والدین می باشد، با ورود به دوران نوجوانی ارزش های گروه همسالان وهمچنین ارزیابیهای معلمان وسایر بزرگسالان نیز مطرح است که برای نوجوان اهمیت دارد. نوجوانان از راه جمع بندی این ارزشها وارزیابیها سعی می کنند تصویر یکپارچه ای از خود به دست آورند. هر گاه نظریه ها وارزشهای والدین به میزان قابل توجهی با عقاید و ارزشهای دوستان، همسالان وسایر افراد مهم در زندگی نوجوان، متفاوت باشد ونوجوان هر از چند گاهی دیدگاههای دسته ای را بپذیرد و عمل نماید وخود نیز نداند که کدامیک از این دیدگاهها با ارزشها ومعیارهای او تطبیق می کند کار هویت یابی برایش دشوار وطولانی می گردد وچون نمی تواند هویتی واحد برای خود کسب نماید احتمالاً دچار بحران هویت می شود ونقشهای متفاوتی را در جامعه ایفا می کند که خود عامل تعارض، اضطراب وسردرگمی اش می گردد.
خلاصه مطلب این است که فرد برای اینکه هویت خود را به دست آورد باید تشخیص دهدکه چه چیزهایی مهم وچه کارهایی ارزشمند است وبتواند رفتار خود ودیگران راهدایت و ارزیابی کند. هویت افراد کم کم براساس همانند سازیهای گذشته شکل می گیرد. در دوران کودکی ارزشها همانند والدین است ودر نوجوانی همانند دوستان. ارزیابی معلم وسایر بزرگسالان نیز مؤثر است. نوجوان از طریق این ارزشها و ارزیابیها سعی می کند تصویری یکپارچه از خود به دست آورد اگر این ارزشهای والدین با عقاید وارزشهای دوستان متفاوت باشد هر از چند گاهی دسته ای از آن را می پذیرد وعمل می کند و خود نمی داند کدام این ارزشها با معیارهای او تطبیق می کند در این صورت نوجوان احتمالاً دچار بحران هویت شده و خود عامل تعارض وسردرگمی او می شود.

3-3) زوال حقیقت انسان

می دانیم انسان موجودی است اجتماعی ولازمه اجتماعی بودن او نیازمند بودن اوست پس باید کسی باشد که نیازهای او را برطرف سازد. به این ترتیب اگر حقیقت انسان بخواهد نیازش را بوسیله ی عوامل بیگانه و خارجی مرتفع سازد به ناچار باید با آن یکی شود این یکی شدن تصویری از این عامل بیگانه به فرد می دهد و باعث گم شدن حقیقت اصلی و واقعی انسان می شود.
انسان هزار جلوه دارد ودر هر موقعیت وهر زمانی به گونه ای عمل می کند تا جایی که خود به درستی نمی داند حقیقت وجودش کدام است. اما هر گاه انسان جلوه ای از خویش را حقیقت خود بپندارد اعمال و رفتارش متناسب با این گمان خواهد بود. لذا در بسیاری موارد این حقیقت به زوال کشیده می شود چون انسان طبعاً موجودی محتاج است وسعی می کند با توسل به عوامل خارجی و بیرونی، خود این احتیاج را رفع نماید. این احتیاج ابتدا جنبه ی زیستی وسپس جنبه روانی واجتماعی دارد. دراین راستا گویی انسان ناگزیر است با ناخود وبیگانه همخانه شود واو را در خویش بپذیرد به این دلیل که اوست که رنج احتیاج را از بین می برد بنابراین دیوار بیگانگی بین خود وناخود فرو می ریزد وخود با ناخود یکی می شود وخود در ناخود یافته می شود از این روست که انسان با خود بیگانه می شود. این انسان با خود بیگانه تصویری از خویش دارد که برگرفته از آن بیگانه ی در اوست. واین خویشتن بودن که به مدد خیال برپا می شود انسان را مختال می‌کند یعنی انسان چیزی را در خود تصور می کند که در اونیست.
به همین جهت یک سلطان با نظر به تخت ولشکر و غیره همانقدر مختال است که یک کودک با پرتاب سنگ خود را پهلوانی شکست ناپذیر احساس می کند وبا ظهور چنین خویشتنی انسان احتیاج دیرینه اش را از یاد می برد وعندیت قارونی وانانیت فرعونی در او نمودار می شود.
ودرمجموع می توان گفت که انسان بنابر انسان بودنش به هر جلوه ای که دربیاید رفتار و کرداری متناسب با آن پیدا می کند. حال اگر یکی از آن جلوه ها را که مفهوم حقیقی انسانیت را ندارد حقیقت خود بپندارد، حقیقت وجودی خود را گم می کند چون انسان موجودی محتاج است وبرای رفع احتیاج خود به عوامل خارجی متمسک می شود چه جنبه زیستی، روانی واجتماعی. بنابراین حقیقت انسان یا خود انسان با بیگانه دست دردست هم داده به ناچار آن حایلی که بین این دو وجود دارد را از بین می برد وآن فرد تصویری برگرفته از آن بیگانه درخود می بیند.
همین تصویر انسان را مختال کرده و می تواند به او عندیت قارونی و انانیت فرعونی دهد.

4-3) فخر وکبر

فخر وکبر از عواملی است که باعث می شود انسان نسبت به مردم احساس غرور کند، فخر بفروشد و چندین وچندکار دیگر انجام دهد. اما درروایات مخصوصاً روایاتی که خواهیددید انسان ازاین عمل نکوهیده بازداشته شده است.
الامامُ الصادقُ (ع): ما مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ الِاّ لِذِلَّهٍ وَجَدَها فی نفسهِ .
هیچ مردی تکبر یا گردنفرازی نکرد مگر به سبب احساس خواری وحقارتی که درخود یافت.
الامامُ علیٌ (ع) لایَتَکَبَّرُ الِاّ وضیعٌ خامِلٌ .
تکبر نورزد مگر شخص فرومایه بی نام ونشان .
ابو حامد غزالی در توضیح انگیزه ها وعوامل محرک تکبر می گوید: بدان که کبر خصلتی درونی است واخلاق و رفتارهای متکبرانه که در ظاهر، خود را نشان می دهند برآیند ونتیجه ی آن خوی هستند وباید آنها را تکبر نامید ونام کبر اختصاص به آن معنا ومفهوم ناروایی دارد که عبارت است ازخود بزرگ بینی و برتر دیدن قدر واندازه ی خود از دیگران. آنچه موجب این خوی درونی می شود یک عامل بیش نیست وآن خودپسندی عجب است که همچنان که معنایش را توضیح خواهیم داد وبه جان شخص متکبر چنگ می زند چه این که هر گاه شخصی از خودش یا علمش یا عملش ویاهر چیزی که به او تعلق دارد خوشش بیاید و نسبت به آنها دچار عجب و خودپسندی شود، خودبزرگ بین می گردد وتکبر می ورزد. اما کبر بیرونی سه عامل دارد یک سبب در وجود شخص متکبر است ویک سبب در وجود شخصی که نسبت به او تکبر ورزیده می شود ویک سبب مربوط به غیر این دو عنصر می شود. آن سببی که در شخص متکبر می باشد عجب وخودپسندی است وآن سببی که در شخص تکبر ورزیده شده بر او می باشد کینه وحسادت است وسبب مربوط به غیر این دو عنصر ریا وخودنمایی است. بنابراین عوامل کبر بیرونی به این اعتبار 4 چیز است.
خودپسندی،‌کینه، حسادت وریا وخودنمایی.
قال رسُولُ‌اللهِ (ص): مَنْ لَبِسَ ثَوْباً یُباهی بِهِ لِیَرِاهُ النّاسُ‌ لَمْ یَنْظُرِ اللهُ اِلَیْهِ حتّی یَنْزَعَهُ.
هر کس لباس فاخر بپوشد که مردم به او نگاه کنند خداوند به وی ننگرد تا زمانی که آن جامه را از تن بیرون آورد.
داشتن لباس فاخر از جمله لوازمهایی است که انسان همیشه ودر همه جا به همراه دارد وبدین وسیله می‌تواند به دیگران فخرفروشی کند وخودی نشان دهد. این نوع فخرفروشیها در دین ما نهی شده چون یک نوع جبهه گیری در برابر خداوند است وکسی از این کار دست برمی دارد که این لباس فاخر را از تن بیرون کند وغرور خود را دور بریزد ودر برابر خدا خشوع کند.
رسولُ‌ اللهِ (ص): یَوْمَ فَتْحِ مَکَهَ- اِنَّ اللهَ تَبارکَ وتَعالی قَدْ اَذْهَبَ عنکُمْ بالاِسْلامِ نَخْوَهَ الجاهِلِیَّهِ والتَّفاخُرَ بِآبائِها وَعشائِرِها. اَیُّها الناسُ، اِنّکُم مِنْ آَدَمَ، وآدَمُ من طینٍ. اَلا واِنَّ خَیْرَکُمْ عِنْداللهِ وَاکْرَمَکُمْ عَلَیْهِ الیَوْمَ اَتْقاکُمْ واَطْوَعَکُمْ لَهُ. اَلا وَاِنَّ العَرَبیَّهَ لَیْسَتْ بِأبٍ والدٍ ولکنّها لسانٌ ناطقٌ فَمَنْ قَصُرَ بِهِ عَمَلُهُ‌ لَمْ یُبَلغُهُ رضوانَ‌ اللهِ حَسْبُهُ.
پیامبر خدا (ص)‌ در روز فتح مکه فرمود: خدای تبارک وتعالی به وسیله ی اسلام نخوت جاهلیت ونازش به پدران وخاندانهای جاهلی را از شما زدود ای مردم شما از آدم هستید وآدم از گل آفریده شد.
بدانید که امروز بهترین شما نزد خدا وگرامیترین شما درپیشگاه اوپرهیزکارترین وفرمانبردارترین شما از اوست. بدانیدکه عربیت به پدری نیست‌که (شما را) به دنیا می‌آورد بلکه عربیت یک زبان است‌که با آن‌سخن گفته می شود پس هر کس در کار وعمل کوتاهی کند شرافت خانوادگی اش او را به خشنودی خدا نرساند.
عَنْ اَبی عَبْدِاللهِ (ع) قالَ: ما مِنْ اَحَدٍ یَتیهُ اِلاّ مِنْ ذِلَّهٍ یَجِدُها فی نَفْسِهِ.
امام صادق می فرمایند: هیچ کس نیست که کبر بورزد وخود را گم کند جز برای اینکه در خود زبونی وخواری در یابد.
شرح حدیث: قبل از آنکه پیامبر گرامی اسلام (ص) به پیامبری مبعوث شوند در عرب فخرفروشی، فضل فروشی وغیره غوغا می کرد هر کس سعی می کرد بوسیله ای خود را نسبت به دیگران برتری دهد اما با ظهور دین اسلام ونبوت پیامبر اکرم(ص) این عمل زشت مورد مذمت قرار گرفت و آنچه مهم ودر رأس قرار گرفت درجه ی تقوای مردم بود وتنها عاملی که رضای خداوند را جلب می کرد همین عمل بود نه شرافت خانوادگی.
به انسانهایی که موقعیت حقیقی خود را در عالم نمی شناسند یا نسبت به آن غافل هستند وبه اموری غیرواقعی دلخوشند وبه خود می بالند که از موقعیتی برتر برخوردارند ویا به جایی وابسته اند متکبر گفته می‌شود از امام سجاد (ع) نقل شده است: «عجبَاً لِلْمُتَکَبِّرِ الفَخُورِ، الذّی کانَ بِاْلاَمْسِ نُطْفَهً ثُمَّ هُو غداً جیفَهٌ» عجیب است آنکس که دیروز نطفه بوده وفردا مردار است، تکبر می کند وبرخود می بالد.
یکی از آفاتی که ممکن است انسان دارای مقام وموقعیت اعتباری وعرفی گرفتار آن گردد و در نتیجه احساس بی نیازی کند، خودبینی وغروراست. از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده است «آفَهُ الحَسَبِ الْاِفْتِخارُ والعُجْبُ» «آفت حسب، احساس غرور وخودبینی است» هر چند مقام وموقعیت عرفی در نظر عموم مردم ارزش محسوب می شود ولی در اسلام ملاک ارزش وبرتری نیست. مردی مشرک نزد رسول خدا (ص) آمد و عرضی کرد «یا رسول الله اَناَ فلانُ بنُ فلانٍ حتّی عَدَّ تِسْعَهً فقالَ لَهُ رسولُ اللهِ(ص) اَما اِنَّکَ عاشِرُهُمْ فی النّارِ» «ای رسول خدا من فلان پسر فلانم وتا نه نفر از اجداد خود را برشمرد حضرت فرمودند: تو دهمین آنانی که در دوزخ قرار می گیرند» شبیه همین جریان در ارتباط با امام باقر (ع) نیز مطرح شده است. شخصی خود را با اجداد خود معرفی کرده گفت: آیا درمیان قوم خود از خاندان بزرگی برخوردار نیستم» حضرت فرمودند. تو با حسب وشرافت خانوادگیت بر سر ما منت می نهی؟ خداوند کسی را که مردم پست می شمرند به واسطه ی ایمان بالا برده است وکسی را که مردم شریف می خوانند به جهت کفری که دارد زبون ساخته است. پس کسی را بر کسی جز بوسیله ی تقوا برتری نیست. «اَنَا عُقْبَهُ بْنُ بَشیرٍ الْاَسَدی وَاَنَا فیِ الحَسَبِ الضَخْمِ مِنْ قومی قالَ: فَقالَ: ماتَمُنَّ عَلَیْنا بِحَسَبِکَ ؟ اِنَّ اللهَ رَفَعَ بِالایمانِ مَنْ کانَ النّاسُ یُسَمّونَهُ وضیعاً اِذا کان مؤمناً وَوَضَعَ بِالکُفْرِ مَنْ کانَ الّناسُ یُسَمّونَهُ شریفاً اِذا کانَ کافِراً، فَلَیْسَ لِاَحَدٍ فَضْلٌ عَلی اَحَدٍ الِاّ بِالّتقوی»

شرح حدیث:

در احادیث ذکر شده قدر مسلم آن است که احساس غرور وخودبینی باعث کبر وفخر فروشی افراد می شود فخری که انسان خود را از همه بی نیاز می داند واین برای او دارای ارزش است. اما از نظر اسلام کسی که در ابتدای خلقت موجودی ناچیز ودر هنگام مرگ ناتوان وبعد از آن تعفن زاست نیازی به این همه فخر وعصیان وسرگشتگی ندارد. ملاک ارزش وبرتری در اسلام موقعیت ومقام اجتماعی نیست بلکه تقوا است.
حتی ازاین نظر جایگاه کلی اعضاء خانواده چندان مهم نیست آنچه مهم است رفتار تک تک افراد است که اجتماع خانواده سپس اجتماعات بزرگ را می سازد. وقتی تک تک افراد دارای چنین غرور وکبری باشند اجتماع حاصل ازاین افراد آن تواضع وفروتنی در خود را نخواهد داشت. لذا در احادیث ذکر شده می بینیم که ائمه علیهم السلام تا چه حدی وبا چه شدتی بااین مقوله برخورد کرده اند وافراد را از منت گذاشتن بر سر دیگری بواسطه شرافت خانوادگی منع کردند واین عامل را مایه حقارت وفرومایگی فرد دانسته اند.
به طور خلاصه بیان می شودکه: آنچه در دین اسلام اهمیت دارد وبرای انسان شرافت می آورد تقوا است نه فخر فروشی وفضل فروشی به لباس یا شرافت خانوادگی وغیره. چون وقتی انسان نسبت به دیگران تکبر وفخر فروشی کند غرور سر تا پای او را گرفته، او از هر نظر احساس بی نیازی می کند ودر مقابل خداوند، گردنکشی و سرکشی می کند. اما تقوای الهی باعث می شود انسان همچنان خدا را، خدای خود پندارد ودست از پا خطا نکند.
بخش چهارم : از نظر رفتاری
1-4) زینت وخودآرائی
2-4) حدود خودآرائی
3-4) خبر از بی بندوباری آخر الزمان
4-4) مسائل خانوادگی
5-4) سماع واسماع صدای زن
6-4) نهی از راه رفتن با تبختر

1-4) زینت وخودآرائی

می دانیم که خواهش خودآرائی در جوان یک تمایل فطری است. پس باید به روش صحیح ارضاء گردد واسلام با تعالیم خاص که بخش عمده ای از آن، رفتار پیامبر (ص) وائمه علیهم السلام در این رابطه بوده، شیوه ی متعادل و صحیح آنرا ارائه کرده است.
«خواهش فطری تجمل وخودآرائی در نسل جوان یکی از تمایلاتی است که باید تحت مراقبت کامل قرار گیرد و به طور عادلانه ودور از افراط وتفریط، ارضاگردد. »
«همزمان با فرا رسیدن ایام شباب و آشکار شدن زیباییهای جوزانی، تمایل زینت کردن وخودآرایی نیز به طور طبیعی در ضمیر جوانان بیدار می شود وآنان را شیفته ی آرایش و خودسازی می کند. به عبارت دیگر در ایام شباب، جمال وزیبایی طبیعی با خودآرایی وتجمل مصنوعی هم آهنگ می شوند. از یک طرف عوامل بلوغ خودبه خود به جوانان طراوت وجمال طبیعی می بخشد وآنان را زیبا ودلپذیر می کند واز طرف دیگر در باطن آنها عشق، تزیین و خودآرائی ایجاد می نماید وبه تجمل وجلوه گری علاقه مندشان می کند».
«جوانان به اصطلاح رودن، پیشقدمان زیبایی هستند وارزشهای مربوط به جمال پسندی را در مرحله ی اول اهمیت قرار می دهند. عشق به جمال در نزد بعضی از دختران جوان، منجر به یک نوع بت پرستی برای بدن وهنر می گردد. تردیدی نیست که علاقه مندی ومرجح داشتن هر آنچه زیباست با توسعه بدن از لحاظ زیست شناسی وبه خصوص با جهش غریزه ی جنسی ارتباط کامل دارد. ذوق جواهرات وآرایش ها وهر آنچه ممکن است نظر اشخاص را با لطف وعلاقه مندی به سوی خود جلب کند در حقیقت چیزی جز تکمیل عمل طبیعت نیست که در اواخر دوران بلوغ به رنگ بدن، به نگاه، به شکل اعضای دختران جوان یک نوع زیبایی غیر قابل مقایسه با سابق ودرعین حال کم دوام می دهد».
«اما اسلام از راه پاکیزگی بدن، مسواک کردن دندان، معطر بودن، رنگین کردن مو وروغن زدن مو، جامه قشنگ پوشیدن وکارهای نظایر اینها، حس خودآرایی جوانان را به راه صحیح وبی خطر هدایت نموده و بر جلوه وجمال آنان افزوده است» واولیای گرامی استفاده از آن را به پیروان خود توصیه نموده اند وخود را آراستن در حال عبادت و معاشرت با مردم جزء برنامه ها روزانه مسلمین بوده است.
قالَ رسولُ اللهِ صَلَی اللهُ عَلیه والهِ: اِخْتَضِبُوا فَاِنَّهُ یزیدُ فی شبابِکُم وجَمالِکُم
پیامبر (ص)‌ فرمودند: خضاب کنید که بر جوانی وزیبایی شما می افزاید.
دراین مورد روایتی آمده است که:
«کانَ الْحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السلامُ اِذا قامَ اِلیَ الصّلوهِ لَبَس اَجْوَدَ ثِیابِه. فقیلَ لَهُ یا بْنَ رسولِ اللهِ تَلْبَسُ اَجْوَدَ ثِیابِکَ فَقال اِنَّ الله جمیلٌ یُحِبُّ الجَمالَ فَأَتَجَمَّلُ لِرَبّی وهویَقُولُ خُذُوا زَیَنَتکُمْ عِند کُلِّ مَسْجِدٍ»
حضرت مجتبی علیه السلام بهترین جامه های خود را در موقع نماز در برمی کرد کسانی از حضرت سبب این کار را پرسش کردند. در جواب فرمود. خداوند جمیل است وجمال وزیبایی را دوست دارد به این جهت خود را در پیشگاه الهی زینت می کنم. خداوند امر فرموده با زینتهای خود در مساجد حاضر شوید»
از این ]دو[ حدیث چنین برمی آید که اولیای اسلام به پرورش حس زیبایی وبیدار کردن عاطفه جمال دوستی مردم علاقه ی کامل داشتند. ضمناً این نکته استفاده می شود که تزئین وتجمل در نظر اسلام، نه تنها یک کار پسندیده ی اجتماعی در حد معقول است بلکه این عمل محبوب خداوند ودارای ارزش عبادت است.
کاَنَ رَسُولُ اللهِ یُنْفِقُ فی الطّیبِ اَکْثَرَ مِمّا یُنْفِقُ فِی الطَّعامِ
نبی گرامی اسلام بوی خوش را بیشتر از خوراک مورد استفاده قرار می دادند.
قالَ رَسُولُ اللهِ طیبُ النِّساءِ ماظَهَرَ لَوْنَهُ وَ خَفِیَ ریحَهُ وطیبُ الِّرجالِ ما ظَهَرَ ریحَهُ وَخَفِیَ لَوْنَهُ
پیامبر (ص) فرمودند: بوی خوش زن آن است که رنگش ظاهر وبویش پنهان باشد وبرای مردان برعکس طیب مردان آن است که بویش ظاهر ورنگش مخفی است.
اگر پیامبر چنانکه قبلاً بیان شده است توجه به زیباپوشی را از امور مسلمین می داند این امر برای مودت و برقراری ارتباط دوستانه ومناسب بین افرادی است که در یک جامعه کار می کنند، وبرای اینکه کارها به خوبی پیش رود.
ولی باید توجه کرد که این احادیث در زمانی بیان شده که زنان فعالیت چندانی مثل زنان امروزه در جامعه نداشتند. در حقیقت این دسته احادیث درمورد مردان است نه زنان چنانکه در حدیث دوم می بینیم این نکته ذکر شده یعنی آن خودآرایی وزیباپوشی که پیامبر آن را برای مردان در جامعه مطالبه می کند برای زنان در جامعه رد می کند چون این روش بوسیله زن در جامعه چیزی جز هرج ومرج و فساد در برندارد چنانچه امروزه شاهد آن هستیم.
الاماُم الرضا (ع): اِنَّ اَهْلَ الضَّعْفِ مِنْ مَوالِیَّ یُحِبّونَ اَنْ اَجْلِسَ عَلَی اللُبودِ‌ والبَسَ الخَشِنَ ولَیْسَ یَتَحَمَّلُ الزّمانُ‌ ذلک
دوستداران بی بضاعت من دوست دارند که من روی نمد بنشینم ولباس درشت بپوشم درحالیکه زمانه (ما) اینرا نمی پذیرد.
الامام الرضا(ع): لِاَحْمَدَ بْنِ مُحَمَدِ بْنِ اَبی نَصْرٍ: ما تَقُولُ فی اللِباسِ الخَشِنِ به فَقُلْتُ: بَلَغَنی اَنَّ الحَسَنَ (ع)‌ کانَ یَلْبِسُ واَنْ جَعْفِرِ بنَ مُحَمَدٍ (ع) کانَ یأخُذُ الثَّوبَ الجَدیدَ فَیَأْ مُرُبِهِ فَیُغْمَسُ فی الماءِ. فَقالَ لی: اِلْبَسْ وتَجَمَّلْ: فَاِنَّ عَلِیِّ بْنَ الحُسَیْنِ (ع) کانَ یَلْبَسُ الجُبَّهَ الخَزَّ بِخَمْسِمِائَهِ دِرْهَمٍ. والمُطْرَفَ الخَزَّ بِخَمْسینَ دنیاراً فَیَتَشَتَّی فیهِ فَاِذا خَرَجَ الشِّتاءُ باعَهُ وتَصَدَّقَ بِثَمنِهِ وتَلاهذِهِ الإیهَ: «قُلْ مَنْ حَّرَمَ زیَنهَ اللهِ الّتی اَخْرَجَ لِعبِادِهِ وِ الطّیباتِ مِنَ الرِّزقِ.»
به احمدبن محمدبن ابی نصر: نظرت درباره ی لباس زبر چیست؟ عرض کردم شنیده ام که حسن می‌پوشید و جعفربن محمد (ع) جامه ی نو می گرفت و دستور می داد آن را در آب فرو برند. امام رضا به من فرمود: بپوش و آراسته باش. زیرا علی ابن الحسین(ع) جبه‌ خز پانصد درهمی می پوشید و در زمستان ردای خزی نگارین می پوشید و چون زمستان تمام می شد آن را می فروخت و پولش را صدقه می داد. آن حضرت این آیه را تلاوت کرد بگو چه کسی زیور خدا را که برای بندگانش پدید آورده و روزی پاکیزه و پاک را، حرام کرده است.
و اما از دو حدیثی که از امام رضا (ع) نقل شده است می توان فهمید که بهترین لباس، لباس مردم همان زمان است چون پوشش هر دوره ای را نمی توان برای دوره ی دیگر در نظر گرفت. بهترین راه رد جلب توجه دیگران انطباق لباس او با لباس همان دوران است. به طور مثال امروزه در جامعه ما کت وشلوار لباس رسمی است و جالب نیست کسی در انظار عمومی با لباس عهد قاجاری یا سامانی حاضر شود. البته لباسهای محلی وبومی که جزءفرهنگ کشور ما هستند در زمره ی‌ این دسته لباسها قرار نمی گیرند چون هنوز از آنها به عنوان لباس روز محلی استفاده می شود.
عَنِ ابْنِ اَبی عَبّادٍ قالَ: کانَ‌ جُلُوسُ الرِّضا (ع)‌ فیِ الصَّیْفِ عَلی حَصیرٍ وفیِ الشِّتاءِ عَلی مِسْحٍ ولِبْسُهُ الغَلیظُ مِنَ الثِّیابِ حَتّی اِذا بَرَزَ للِنّاسِ تَزَیَّنَ لَهُمْ.
از ابن ابی عباد نقل شده است که: درتابستان فرش حضرت رضا (ع) حصیر وبوریا بود وروی آن می‌نشست ودر زمستان روی نمد. وپیراهنی زبر وخشن می پوشید مگر آنکه بخواهد پیش مردم آید که در آن وقت لباس سنگین وبهتر می پوشید.
این حدیث وحدیث زیر نیز نشان دهنده ی توجه ائمه علیهم السلام به وضع ظاهری خود از راه حلال برای حضور در جامعه و برخورد با مسلمین است واین، راهکار وخط مشیی است برای معاشرت وبرخورد ما با افراد دیگر.
عَنْ اَبی عَبْدِاللهِ (ع) اِلْبَسْ وتَجَمَّلْ فَاِنّ اللهَ جمیلٌ یُحِبُّ الجَمالَ ولْیَکُنْ مِنْ حَلالٍ
از امام صادق روایت شده است که فرمودند لباس بپوش وزینت کن و فرمود خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد ولی باید از راه حلال باشد.
طبق استفتاءات بعضی مراجع تقلید هرگونه آرایش، پوشیدن لباس رنگی و نوع کفش که موجب جلب توجه نامحرم شود جایز شمرده نمی شود اما اگر این پوشش وکفش و… به طریقی باشد که جلب توجه نکند مانعی ندارد.
خلاصه مطلب این است که تمایل زینت کردن در جوانان آنان را شیفته ی آرایش و خودآرایی می‌کند 1- به علت طراوت دوران بلوغ، 2- پدیدار شدن مسأله عشق و خودآرایی. عشق به جمال و زیبایی گاهی عده‌ای را آنچنان تحت تأثیر خود قرار می دهد که منجر به یک بت پرستی برای بدن وهنر می گردند. چون علاقه به نشان دادن زیبایی توسط بدن با غریزه ی جنسی ارتباط کامل دارد. تزئین بدن بوسیله ی جواهرات و آرایش های گوناگون در اواخر بلوغ، به رنگ بدن ونگاه به شکل اعضاء بدن دختران یک زیبایی کم دوام می دهد. گاهی توجه بیش از اندازه به این مقوله، باعث اختلالات روحی می گردد وباعث منفور شدن فرد از جامعه می شود. این عمل فعالیت شخص در جامعه را به حداقل می رساند. لذا برای جلوگیری از این پیش آمد ناخوشایند ائمه علیهم السلام پیرامون توجه مرد به خودآرایی ومنع خودآرایی زنان در جامعه دستوراتی داده اند. چون زینت وخودآرایی مردان سبب مودت و برخورد مناسب ورضایتمندی آنها نسبت به یکدیگر می شود اما زینت وخودآرایی زنان درجامعه جز فساد وبرهم ریختگی جامعه که امروزه بسیار شاهد آن هستیم، چیزی در برندارد.

2-4) حدود خودآرایی

اسلام که دین فطرت است. طبق سرشت و خواسته های روانی زن ومرد، از سویی در برنامه عملی، حدود حجاب و پوشش را تعیین کرده واز سوی دیگر در محیط خانه مقرر داشته که زن اززینتها، لباسها و جواهرات استفاده کند وحتی پوشیدن لباس حریر طبیعی واستفاده از طلا را که بر مردان حرام است برای وی مجاز دانسته، نظافت وآرایش کردن برای همسر را از وظایف و حقوق همسری قرار داده و ترک آن را در صورتی که شوهر خواستار آن باشد یکی از عوامل نشوز تلقی کرده است. «وبر مرد واجب کرده که اگر همسرش از زیباپوشان است، لباسی را که امثال وی می پوشند برایش فراهم نماید.»
آشکار کردن زینت در حدود تعیین شده شرعی باعث می شود که هم تمایلات و خواسته های روانی، واپس زده نشوند و هم شخص اسیر بی بندوباری وانحراف نگردد بلکه اعضای خانواده با فطرت کمال جو وجمال خواه خود نسبت به یکدیگر بیشتر پیوند گیرند و با افزوده شدن عشق ومودت میان زن وهمسر کانون خانواده گرم ومستحکم گردد.
واز امام صادق علیه السلام از قول خداوند متعال در رابطه با آیه خذُوازینَتکُم عند کل مسجدِ سؤال شد: ایشان فرمود:
المُشْطُ، (فَاِنَّ المُشْطَ) یَجْلِبُ الّرِزْقَ و یُحَسِّنُ الشَّعْرَ وَیَنْجُزُ الْحاجَهَ وَیَزیدُ‌ فی الماءِ‌ الصُّلْبِ ویَقْطَعُ الَبلْغَمَ
منظور شانه کردن است (زیرا شانه زدن) روزی می آورد، مو را زیبا می کند، حاجت را برآورده می سازد، نطفه را زیاد می گرداند وبلغم را از بین می برد.
الامامُ علیٍّ علیه السلام: ایّاکَ اَنْ تَتَزَیَّنَ لِلّناسِ وتُبارِزُ اللهَ بِالمعاصی
زنهار که خود را برای مردم بیارایی و با معصیت به جنگ خدا بروی.
شرح حدیث: همانگونه که در احادیث مربوط به رنگ لباس بیان کردیم در مورد این دو حدیث نیز می‌توان گفت با توجه به اینکه ائمه علیهم السلام به زیبایی و حس جمال اهمیت زیادی می دادند. اما در مواردی که آن زیبایی و زینت آرایی، انسان را به مرز گناه می کشانید و او را در مقابل خداوند متعال و سرپیچی از فرامینش قرار می داد به شدت افراد (مخصوصاً زنان) را از این کار نهی کرده و این عمل را در ردیف جنگ با خدا تلقی نموده اند.
به هر حال آنچه از این مطالب فهمیده می شود این است که:
جوان در درون خود تمایلات بسیاری دارد که باید تحت کنترل درآید ودر حد و اندازه وتعادل ارضا شود یکی از این تمایلات حس خودآرایی است که در سنین جوانی به اوج خود می رسد و اگر دستوراتی پیرامون این موضوع نباشد جوان به هلاکت وگمراهی می افتد. بنابراین در روایات ائمه علیهم السلام شیوه ای صحیح برای ارضای این غریزه ها وتمایلات بیان فرمودند که خود نشان می دهد این بزرگواران تا چه میزان به خودآرایی از دید مثبت، مرتب وتمیز بودن و معطر بودن در بین مسلمانان دیگر تأکید داشته اند. اما اسلام برای هر زن و مردی طبق سرشتش برنامه هایی را تدوین کرده است. مثلاً چیزهای زینتی که بر مرد حرام است را برای زن حلال دانسته و نوع پوششی را که مرد به لحاظ جنسیت خود دراجتماع دارد برای زن جایز نمی شمارد. و باید توجه داشت که زن ومرد جایز نیستند به نوعی آرایش و خودآرائی کنند که از فرامین خدا سرپیچی کرده ودچار معصیت شوند. لذا در حدیث می بینم که این کار در ردیف جنگ با خدا حساب شده است.
3-4) خبر از بی بندوباری آخرالزمان
رسول الله (ص): صِنْفانِ مِنْ اَهْلِ النّارِ لَمْ اَرَهُما: قَومٌ مَعَهُم سیاطٌ کَاَذْنابِ البَقَرِ یَضْرِبُونَ بِهَا النّاسَ وَنساِءٌ‌ کاسِیاتٌ عاریاتٌ‌، ممیلاتٌ، مائِلاتٌ، رُؤوسُهُنَّ کَاَسْنِمَهِ الْبُخْتِ المائِلَهِ، لایَدْخُلْنَ الجَنَّهَ ولایَجِدْنَ ریحَها وَاِنَّ ریحَها لَیوُجَدُ مِنْ مَسیرَهِ کَذا وکَذا.
دو گروه از دوزخیان را ]هنوز[ من ندیده ام: گروهی که تازیانه هایی مانند دم گاو در دست دارند و مردم را با آن می زنند و (گروه دیگر) زنانی که پوشش دارند اما برهنه اند کجراهه می روند* ودیگران را نیز به کجروی تشویق می کنند. سرهایشان همچون کوهان شتر خراسانی فروهشته است اینان به بهشت نمی‌روند و بوی بهشت را که از فاصله چندان و چندان به مشام می رسد، استشمام نمی کنند.

4-4)‌ مسائل خانوادگی

مسائل زیادی وجود دارد که باعث می شود جوان از خانواده و فرهنگ خانواده دوری گزیند و در رفتار خود تغییراتی متضاد با خانواده به وجود آورد یکی از این مسائل، مسائل خانوادگی و نارضایتی والدین از زندگی است.
والدینی که از زندگی خود ناراضی هستند سعی می کنند فرزندان خود را تحت کنترل خویش درآورند و اگر به آنها آزادی و حق انتخاب دهند از روی بی میلی وسوء ظن است. همین عملها باعث می شود که فرزندان در شناخت دنیای بزرگترها دچار سوء تعبیر شوند ودر رفتار خود تغییراتی بوجود آورند مانند تغییر در پوشیدن لباس و… . این تعارض موجب می شود که فرزندان والدین خود را به منزله یک رقیب یا دشمن تلقی کنند.
«ازطرفی نوجوان وجوان تصورش بر این است که والدین به علت قدیمی بودن وداشتن سن زیاد حقایق را خوب درک نمی کنند ودر جریان امور نیستند و با مسائل سیاسی، اجتماعی روزآشنایی ندارند و به طور کلی آنها را درک نمی کنند حتی درباره پند واندرز و نصیحت والدین، از خود مقاومت نشان می دهند و به گفتار آنان به دیده ی شک و تردید می نگرند»
در مجموع بیان می شود که یکی از عوامل مشکل زا برای جوانان این است والدین ناراضی آنها می‌خواهند فرزندان خود را تحت کنترل خود درآورند اعمال این قبیل مسائل، فرزندان را در شناخت دنیای بزرگترها دچار سوء تعبیر می کند ووالدین به عنوان رقیب یا دشمن نوجوان یا جوان به حساب می آیند چون آنها به این مسائل ناآگاهند. به همین علت نوجوان یا جوان در رفتار خود مثل پوشیدن لباس و غیره تغییراتی به وجود می آورد.

5-4) سماع واسماع صدای زن

در بسیاری از محافل و در بین عده ای این سؤال مطرح می شود که آیا شنیدن صدای زن جایز است یا نه اگر جایز نیست چگونه زن در اجتماع حاضر شود و اگر جایز است چرا در قرآن اشاره شده که زنان نباید به گونه ای صحبت کنند تا در دل کسانی که مرض است حساسیت ایجاد کند.
اول باید 2 نکته را روشن کرد که آیا شنیدن صدای زن جایز است وآیا برای زن جایز است صدای خود را به دیگران بشنواند؟ پس یک بحث مربوط به سماع است وبحث دیگر مربوط به اسماع. دراین مورد باید به سه نکته اشاره کرد که:
1) اگر مرد بخواهد صدای زن را به قصد لذت و ریبه گوش دهد گناه کرده ولی زن اگر این قصد را نداشته باشد حرمت وگناهی بر او نیست. اما اگر بداند مردی به قصد لذت دارد به سخن او گوش می دهد باید از اینکار پرهیز نماید.
2) اگر زن به قصد تهییج وتحریک به گونه ای خاص سخن بگوید اسماعش حرام است واگر مرد هم با قصد لذت به آن گوش دهد مرتکب حرمت شده است.
3) اگر زن به طور عادی سخن بگوید که قصد تهییج ندارد و مرد هم به طور عادی گوش می دهد و قصدش لذت و ریبه نیست دراین صورت سماع جایز و اسماع ممنوع نیست.
خلاصه مطلب اینکه: اگر زن بخواهد در اجتماع حاضر شود ویا به طور کلی با جنس مخالف ارتباط کلامی برقرار کند (به صورت عادی) اگر قصد تحریک وتهییج جنس مخالف را نداشته باشد و مرد هم بدون قصد لذت وریبه به آن گوش دهد سماع واسماع صدای زن ممنوعیت ندارد.

6-4)‌ نهی از راه رفتن با تبختر

یکی از آموزه های دینی ما نهی از راه رفتن با غرور وتعصب و تبختر است ودر روایات می بینیم که گاهی این نهی از شدت بیشتر وگاهی از شدت کمتر برخوردار است. در زیر روایاتی چند از این دسته سخنان می خوانیم.
الامامُ‌ علیٌّ (ع): فی صِفَهِ الطّاووسِ-: یَمْشی مَشْیَ الْمَرِحِ المُخْتالِ وَیَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ و جَناحَیْهِ فَیُقَهْقِهُ ضاحِکاً‌ لِجَمالِ‌ سِرْبالِهِ 0
حضرت علی (ع) در وصف طاووس-: مانند شخص متکبر پرافاده راه می رود وبه دم وبالهای خویش با دقت می نگرد و از زیبایی پوشش خود قهقهه سر می دهد.
قال رسول الله (ص): مَنْ مَشی عَلیَ الْاَرْضِ اخْتِیالاً لَعَنتْهُ الاَرضُ ومَنْ تَحتَها ومَن فَوقَها: کسی که روی زمین با تبختر و افاده راه می رود زمین و هر موجودی که زیر و روی آن است او را لعنت می‌کنند.
در تکبر کردن و با ناز راه رفتن حکم زنان با مردان متفاوت است. کبر و بخل که دو صفت ناپسندیده برای مردان است برای زنها زیباست و زن نباید در راه رفتن به گونه ای رفتار کند یا به شکل خاصی راه برود که جلب توجه کند و نظر مردان را به سوی خود برگرداند به همان اندازه که نمایان کردن بدن زن و یا قسمتی از اعضا آن در اسلام اهمیت دارد پوشیدن لباس بلند اجازه داده شده است به شرط اینکه ایجاد کثافت و آلودگی نکند.

شرح حدیث:

باز دراین جا می بینم که در حدیث اول معصوم(ع) شخص را از تکبر وراه رفتن با تبختر نهی می کند وآن را تشبیه به راه رفتن طاووس می کند واین کار در حقیقت یک کار حیوانی است یعنی راه رفتن با این حالت کار یک انسان با شخصیت نیست. اما بعد از این مطالب می رسیم به حدیثی که (حدیث دوم) راه رفتن با افاده را منع کرده است. در ذیل این حدیث خواندیم که: این حرکات نکوهیده شده برای مرد برای زن بسیار مناسب وپسندیده است چون باعث می شود زن خود را در مقابل مرد محکم نگه دارد و همچنانکه قبلاً گفتیم از فساد وانحراف جلوگیری کند.
بخش پنجم : از نظر اجتماعی

1-5) پوشش زن ایرانی

2-5) زن ولباس مردانه
3-5) نقش منکرات
4-5) بهترین شیوه اصلاح جامعه
1) امر ونهی در جامعه
2) تدین افراد
3) ارائه صحیح مذهب

1-5) پوشش زن ایرانی

در بخش اول خواندیم که مهمترین اثر فرهنگ بر لباس است و لباس هر جامعه ای متناسب با فرهنگ متکی بر بینش آن جامعه است. و چون بینش و فرهنگ جوامع غربی در محدوده ی ماده وجسم خلاصه می‌شود، ارزش انسان به بهره گیری از تمام طبیعت وجود خود مخصوصاً غریزه ی جنسی است اما در این بخش می خواهیم ببینم فخر وخودآرایی از نظر اجتماعی چگونه است. گرچه مسأله پوشش مربوط به فرهنگ است اما ظهورش در اجتماع ومسائل اجتماعی چشمگیر است.
در مورد پوشش زن ایرانی باید معلوم شود که منظور چه نوع پوششی است؟ البته منظور پوشش بیرونی نیست بلکه پوششی است که در میان زنها دارد. به عبارت بهتر پوشش زیر چادر. اگر دقت کنیم می بینیم لباس یک زن هندی ساده است، لباس زن اروپائی هم که معلوم است اما لباس زن ایرانی باید چه شکلی داشته باشد؟ گاهگاهی می شنویم که افرادی هستند که هر چند یکبار به سفر خارجه می روند وخودشان یا افرادی دیگر لباسهای خارجی وارد ایران می کند و می پوشند مانند لباسهایی که خانمها در مجالس به نمایش می‌گذارند. این خود بهترین نوع ترویج فرهنگ غرب است و جالب است که گاهی همین افراد شعارهای ضدغربی سر می دهند. آنچه غرب روی آن تکیه دارد فرهنگ است وسیاست هم مقدمه فرهنگ است. وقتی فرهنگ تأمین شود چه چیز تأمین خواهد شد. آیا فرهنگ ولباس ایرانی اشکالی دارد که ما بیایم از فرهنگ و لباس غربی استفاده کنیم. زیبایی این لباس ها ومدها یک مسأله انتزاعی و از امور قراردادی است که هر چند سال، یک لباس مد می شود و مد پیشین از ارزش می افتد پس چه لزومی دارد ما بگوییم این لباسها زیباست؟ ما باید آنچه متعلق به خودمان است را بیابیم و در زمینه پوشش زن از فرهنگ غرب تأثیر نپذیریم چرا که اگر پوشش متأثر از فرهنگ غرب شد خراب می شود به طور مثال اگر غرب بگوید حجاب داشته باشید اما این حجاب چادر نباشد این یک فکر غلط است البته روی مسأله چادر حساسیتی نیست اما آنچه مسلم است چادر یک نشان ملی است که با تحرک زن هیچ منافاتی ندارد البته می توان محجبه بود وچادر هم نداشت منتها این جا باید مرز پوشش را درست رعایت کرد. البته کسانی که به بهانه هجوم تبلیغات غرب از چادر فرار می کنند به آن حجاب واقعی بدون چادر هم روی نمی آورند. یعنی غرب نمی گذارد که آنها حجابی به معنای واقعی داشته باشند آنها می خواهند که فرهنگ خودشان را مانند زمان شاه عملی کنند که اگر کار به اینجا برسد بی بند وباری هم بیشتر می شود.
خلاصه مطلب اینکه: پوشش زن ایرانی باید متناسب با فرهنگ او باشد کسانی که در مجالس میهمانی از لباسهای غربی استفاده می کنند در حقیقت مروج فرهنگ غرب هستند گرچه ممکن است آگاه به این کار نباشند.
در جایی که فرهنگ ولباس ها نشان خاص دارد چه لزومی دارد از فرهنگ و لباس دیگران استفاده کنیم ما نباید در مسأله پوشش متأثر از فرهنگ بیگانه باشیم که اگر اینگونه شد پوشش زن ایرانی خراب می شود. ما باید حجاب واقعی خود را در جایی که فرهنگ غرب سعی در دگرگونی آن دارد حفظ کنیم و بهترین نوع حجاب چادر است چون نشان ملی زن ایرانی است.

2-5) زن ولباس مردانه

در سرتاسر زندگی بشری کسانی هستند که به علت کارهای عجیبی که انجام می دهند شاخص می شوند. این شاخص شدن ممکن است عواملی را تحت نفوذ خود در بیاورد و آن شخص یک اسطوره ویک سمبل شناخته شود. در زیر داستان دختری را می خوانیم که با کسب افتخار در جنگ فرانسه به این موقعیت رسید و عوامل فرهنگی یک جامعه را تا مدتی تحت تأثیر خود قرار داد.
ژاندارک اولین دختری بود که لباس مردانه پوشید و برای دفاع ازخاک فرانسه به جنگ رفت. از آن پس لباس مردانه پوشیدن مد شد تا جایی که عده ای از زنان ریش مصنوعی گذاشتند. پس از روی کار آمدن لوئی سیزدهم پادشاه فرانسه، این کار قدغن شد. اما در همین زمان (اواسط قرن 17) این رسم در سوئد رواج یافت وملکه کریستین مشوق آن گردید بعد از استعفای وی جانشینش پوشیدن لباس مردان را بر زنان قدغن نمود واین امر باعث خوشحالی زنان گردید.
پس از انقلاب کبیر فرانسه بار دیگر پوشیدن شلوار مد شد ودر زمان ناپلئون پلیس نظر او را چنین اعلام کرد «چون دیده می شود عده ای از خانمها لباس مردانه می پوشند و این اقدام به احترام مقام وشخصیت زن لطمه وارد می آورد از این تاریخ فقط با اجازه پلیس زن می تواند لباس مردانه بپوشد و زنانی که برخلاف این دستور رفتار کنند به پرداخت ده هزار فرانک جریمه و دو سال زندان محکوم خواهند شد» وبه این طریق تا مدتی زنان لباس مردانه نپوشیدند تا اینکه در اوائل قرن نوزدهم این طرز لباس پوشیدن برای زنان مد روز واقع گشت.
امروزه در اروپا وامریکا از میان زنان، نفراتی که کارشان ایجاب می کند کار کنند به ندرت به خاطر مدپرستی وفانتزی بودن لباس مردانه می پوشند در حالیکه بعضی از دختران ما به دنبال احساسات و هوی وهوس خود لباس مردانه می پوشند.
وقتی در خانواده ای چند دختر وجود دارد و پدر آنها از سرناسپاسی می گوید کاش من هم پسر داشتم واگر تو پسر بودی عزیز بودی و…، حس عاطفه دختر به حرکت درمی آید و او سعی می کند خود را پسر جلوه دهد لذا اداهای پسرانه در می آورد و از جمله لباس پسرانه یا مردانه می پوشد.
تمایل به پوشیدن جامه جنس مخالف گاه مسأله عمیق تری به دنبال دارد، اینکه هر جنسی دوست دارد به عنوان جنس مخالف پذیرفته شود. حتی نامشان را عوض می کنند که این آشفتگی، هویت این افراد را نمایان می سازد. این افراد برای اثبات تغییر جنس دادنشان حتی دست به هم جنس بازی می زنند که این امر در این حد به بیماری ترانسوستیسم معروف است.
از نبی گرامی اسلام (ص) نقل شده است:
ثَلاثَهٌ لایَدْخُلونَ الْجَنَّهَ الْعاقُ لِوالِدَیْهِ وَالدَّیُوثُ وَرَجُلَهُ الِنِّساءِ (سه کس داخل بهشت نشوند عاق والدین و دیوث ومردان زن نما) لَعَنَ اللهُ الرَّجُلَ یَلْبَسُ لُبْسَهَ الْمَرْأَهِ وَ الْمَرْأَهَ یَلْبَسُ لُبْسَهَ الرَّجُلِ (خدا مردی را که چون زن لباس پوشد لعنت کند وزنی را که چون مرد لباس پوشد لعنت نماید.) لَعَنَ اللهُ الرَّجُلَهَ-مِنَ النِّساءِ (خدا زنان مردنما را لعنت کند) لَعَنَ اللهُ الُمَتَشَبِهِّاتِ مِنَ الّنِساءِ بِالِرّجالِ و اَلُمَتشبّهینَ مِنَ الِرِّجالِ بِالّنِساءِ (خدا زنان مردنها و مردان زن نما را لعنت کند)
عَنْ اَبی عَبِدْاللهِ(ع): کانَ رَسُولُ اللهِ (ص) یَزْجُرُ الَّرجُلُ اَنْ یَتَشَبَّهَ بِالنّسِاءِ وَ یَنْهَی الْمَرْأهَ اَنْ تَتَشَبَّهَ بِالّرِجالِ فی لبِاسِهْا. رسول خدا از مردی که خود را شبیه زنان می کرد منع می فرمودند و نهی می‌کردند زنان را از اینکه در لباس پوشیدن خود را شبیه مردان کنند.
در حدیث دیگری می خوانیم:
«عَنْ سَمّاعَهِ بْنِ مِهْرانَ عَنْ اَبی عَبدِاللهِ (ع) واَبیِ الْحَسَنِ (ع) فی الرَّجُلِ یَجُرُّ ثِیابَهُ قالَ اِنّی لَاَکْرَهُ اَنْ یَتَشَبَّهَ بِالنّساءِ- عَنْ اَبی عَبْدِاللهِ عَنْ آبائِهِ قالَ کان رسولُ اللهِ یَزْجُرُ الرَّجُلَ اَنْ یَتَشَبَّهَ بِالنّشاءِ ویَنْهَی المَرْأهَ اَنْ یَتَشَبَّهَ بِالکُهولِ و شَرُّ کُهُو لِکُمْ مَنْ تَشَبَّهَ بِالشَّبابِ»
ابن مهران گوید که حضرت صادق (ع) مردی را دید که دامن جامه خود را به زمین می کشد. فرمود مرا مکروه می آید که مردی خود را مانند زنان گردانند ونیز فرمود نبی گرامی منع می فرمودند مردی را که خود را در لباس زنان سازد و زن نیز همچنین بین مردم، و می فرمودند بهترین جوانان شما آنانند که خود را مانند پیران کنند وبدترین پیران آنانند که خود را شبیه به جوانان کنند.
از این حدیث چنین برمی آید که زشت است مرد لباس خود را مانند زنان، و زن لباس خود را مانند مردان کنند و منع این گونه لباس پوشیدن از قسمت دوم حدیث معلوم می شود و به همین جهت در ادامه حدیث می فرمایند که بهترین جوان کسی است که خود را مانند پیران کند یعنی در لباس پوشیدن سرو سنگین باشد نه اینکه به همسن وسالان خود نگاه کند، تقلید نماید ولباس بپوشد همچنین پیران نباید مثل جوانها لباس های سبک وجلف بپوشند بلکه باید لباس مناسب همسن خود بپوشد. با توجه به قمست اول آیه می توانیم بیان کرد که لباس بلند مخصوص زنان است و بعضاً اینگونه بوده که روی زمین کشیده شود.
خلاصه مطلب اینکه: ژاندارک اولین دختر فرانسوی بود که لباس مردانه پوشید و در جنگ علیه دشمن به پاخاست این عمل باعث شد که از آن پس لباس مردانه مد شود. و در زمان لوئی سیزدهم این کار ممنوع شد و درقرن 17 این رسم در سوئد رواج یافت ولی پس از استعفای ملکه کریستین این عمل برای بار دیگر قدغن شد پس از انقلاب کبیر فرانسه پوشیدن شلوار رواج یافت و در زمان ناپلئون هر کس از این مد پیرو می کرد به پرداخت جریمه بالا وحبس چند سال زندان محکوم می شد. در اروپای امروزی عده ای که قصد کار کردن واقعی دارند به ندرت به علت مدپرستی لباس مردانه می پوشند اما در شرق این عمل از روی مدپرستی و پیروی از احساسات شکل می گیرد این طرز لباس پوشیدن گاهی چنان شدت پیدا می‌کند که روی شخص تأثیر منفی هویتی می گذارد و درنهایت او را به بیماری ترانسوسیستم (همجنس بازی) مبتلا می سازد.

3-5) نقش منکرات در سقوط وانحطاط فرهنگها وتمدنها

نگاهی اجمالی به تاریخ سقوط تمدنهای بزرگ در لحظه اول مارا با این سئوال مواجه می کند که چرا این تمدنها در یک برهه خاصی سقوط کردند؟ اگر کتابهایی که پیرامون این موضوع است را ورق زده نگاهی بیندازیم خواهیم دید که عامل اصلی آن، خوشگذرانی وتجمل گرایی است که احتمالاً در این زمان به اوج خود رسیده و یک دگرگونی فرهنگی ایجاد نموده است.
دانشمندان ونویسندگان اروپایی به این نتیجه رسیده اند که عامل سقوط فرهنگها وتمدنها منکرات و فساد اخلاقی است. ومطالعه در تاریخ نشان می دهد که علت سقوط تمدن روم، عیاشی، بی بندوباری وبه عقیده و تعبیر ما رواج منکرات بوده است وعلت سقوط اندلس وبرگشت مسلمانان از اروپا با اینکه اسلام تا فرانسه و سوئیس پیش رفته بود همان رواج گناه ومنکر می باشد. به این صورت که سربازهای متدینی که به اروپا رفتند به علت حشرو نشر با زنان اروپایی گرفتار همان عیاشی و تجملات آنها شدند و هنگامیکه چشمان خود را باز کردند خود را زیر سلطه تمدنهای غرب دیدند. برای روشن شدن این مطلب به تاریخچه صدور پارچه های فاستونی از کشور اسلامی مصر توجه کنید که زیر بنای تمدن غرب، اسلام بوده است اما در یک برهه ای از زمان به خاطر عیاشی ورفاه طلبی مسلمانان، ماجرا 180 درجه تغییر می کند وتمدن غرب، تمدن می شود واسلام و مسلمانان دچار عقب ماندگی می شوند.
خلاصه مطلب اینکه: آنچه باعث سقوط تمدنهای بزرگ جهان از جمله روم شده است. منکرات یعنی همان تجمل گرایی وعیاشی افراد آن تمدن ها بوده است. در اروپایی که اسلام تعالیمش را تا کشور سوئیس و فرانسه پیشرفت داده بود به یکباره افراد مسلمان دچار غرب زدگی به معنای تجمل گرایی و عیاشی شدند. آن تمدنی که اسلام بنیانگذار آن شده بود تبدیل به تمدن غرب شد و اسلام و مسلمین دچار عقب ماندگی شدند.

4-5) بهترین شیوه اصلاح جامعه

1) امر ونهی در جامعه

وقتی انسان در اجتماع با عده ای دیگر در ارتباط است یک سری قانون وقوانینی ایجاد می کند تا این ارتباط و باهم بودن برای آنها ایجاد مشکل نکند. اگر در جامعه ای این قوانین حذف شوند منکرات به سرعت همه گیر شده و هیچ سازمانی نمی تواند کنترل واصلاح جامعه را به عهده بگیرد.
با توجه با اینکه زندگی انسان ابعاد مختلفی دارد اگر بوسیله این ابعاد بخواهد از حدود واحکام شرعی وعقلی تجاوز کند هیچ سازمانی یا دستگاهی حتی با صرف هزینه های بالا نمی تواند کنترل جامعه را بدست گیرد. به همین دلیل وجود قوانین امر به معروف ونهی از منکر چه در آیات وروایات از بهترین و موفق ترین و محکم ترین حکم اجتماعی به شمار می آید که قادر به اصلاح جامعه می باشد یعنی اصلاح جامعه ی مردمی به دست خود مردم. واجب کردن این امر در اسلام که برای جلوگیری از گناه گناهکاران است نوعی تشکیلات وسیع وبدون هزینه وسازنده در جامعه بوجود آورده است وپاداش بزرگی برای آن درنظر گرفته وترک آن را گناه شمرده است.
پس در مجموع می توان بیان کرد: در جامعه ای که مردم احکام شرعی و عقلی را رعایت نکنند و باعث ایجاد ناهنجاریهای اجتماعی شوند. اگر قانونی نباشد که آنها را از این کار باز دارد دیگر نمی توان جامعه را حتی با صرف هزینه های گزاف هم تحت کنترل درآورد. اما در اسلام قانونی به نام امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد که تشکیلات وسیع وبدون هزینه یا کم هزینه را بوجود می آورد تا در برابر این ناهنجاریها قدعلم کند و خدا برای انجام دادن آن پاداش و برای ترک آن (غیر از موارد خاص) گناه در نظر گرفته است.

2) تدین افراد

اگر در اجتماع علی رغم ایمان به خدا، ایمان به کرامت انسان نباشد دیگر ارزشهای انسانی مفهومی را در جامعه نخواهد داشت. برای بازکردن جایگاه ارزشهای انسانی باید ایمان به کرامت انسان در کنار ایمان به خدا در نظر گرفته شود.
همیشه انسان تحت تأثیر اندیشه درست ویا نادرست به سر می برد. وقتی عقیده ی او صحیح ودرست باشد. همه چیز در او درست خواهد بود و درصورت فساد عقیده، همه چیز در او نادرست می باشد.
در صلح ورفاه وامنیت جامعه، هیچ چیز نمی تواند جایگزین تهذیب دینی شود. برای اینکه بتوان علم را در مسیر انسانیت وسازندگی قرار داد نیاز به نگهبان تیزبین وهوشیاری به نام عقیده وایمان داریم که ایمان خود به دو قسمت تقسیم می شود.
1- ایمان به ارزش فضلیت وکرامت انسان
2- ایمان به ذات باری تعالی که مراقب همه نهانهاست
به همین جهت تدین بهترین ضامن برای تحقق ضوابط عدالت وانصاف در رفتار مردم بوده وهست ولذا به عنوان یک ضرورت اجتماعی وفطرت انسانی تلقی می شده ومی شود.
امروزه در جوامع ایمان به ذات خدا هست اما ایمان به ارزش انسانی وانسانیت انسان به شکلی دیگر تغییر یافته و ارزشها جای خود را به فخرفروشیها داده است. در نتیجه کسی از ارزش بیشتری برخوردار است که فخر بیشتری کند یا بتواند این فخر را به صورت ارزش در ظاهر نمایان کند.
خلاصه مطلب اینکه اگر انسان عقیده واندیشه درست داشته باشد رفتار واعمال او هم درست خواهد بود و برعکس ما برای برقراری امنیت در اجتماع وسازندگی کشور نیاز به نگهبان و نیرویی به نام عقیده وایمان داریم ایمانی که به عنوان یک ضرورت، ضامن تحقق عدالت وانصاف در رفتار مردم شود گرچه امروزه ایمان به خدا وجود دارد ولی ارزش انسانیت انسان جای خود را به فخرفروشیها داده است در نتیجه کسی در این اجتماع ارزش بیشتری دارد که این فخرها را به صورت یک ارزش نمایان می کند.

3) ارائه صحیح مذهب

پیرامون مطالب قبلی گفته شدکه هدف غرب از مخالفت با پوشش اسلامی وارزش دانستن برهنگی به نوعی توهین در قالب تکریم زن است حال برای آنکه بتوان جوانان را ازاین قالب خارج کرد وارزش واقعی دستورات اسلامی را به آنها نشان داد باید الگوهای مناسبی را به آنها آموخت.
«طرز ارائه مسائل مذهبی به نوجوانان وجوانان بسیار اهمیت دارد. چه مسائلی را در این دوره باید برای آنها گفت که از دین زده نشوند ودر عین حال باید آن مسائل را با زندگی تطبیق داد. این موضوعات باید طوری ارائه شود که آنها احساس کنند امور مذهبی قابل پیاده شدن در زندگی روزمره می باشد و حتی گاهی می توانند احتیاجات روانی خود را نیز با این امور برطرف نمایند. تنها موعظه کردن از طریق والدین، مربیان و یا علمای دین در خانه، مدرسه و مسجد کافی نیست. باید مسائل دینی را با تجربه وعمل توأم نمود تا به این زودیها از فکر نوجوان خارج نشود واثرش در رفتار او ثابت بماند واز طریق ارائه الگوهای صحیح به آنها آموخت که از هر پوچ وکهنه ای دست بردارند و عملاً به کردارها و رفتارهای ارزنده برسند.
به طور کل می توان گفت: یکی از راههای درست برخورد با مسائل ومشکلات جوانان ارائه الگوهای مناسب یا به تعبیر بهتر ارائه صحیح مذهب می باشد. اینکه درچه دوره ای چه مسائلی را بازگو کنیم تا جوانان از دین زده نشوند وبتوانند این الگوها را در زندگی خود پیاده کنند. بنابراین موعظه کردن جوانان بدون در نظر گرفتن این روش نه تنها مؤثر نیست بلکه ممکن است انحراف بیشتری را ایجاد نماید.

فصل چهارم :

تجزیه و تحلیل داده ها
مقدمه :
در هر جامعه ای دیدگاههای متفاوتی در رابطه با موضوعات مختلف وجود دارد. که تجزیه وتحلیل این دیدگاهها در بازکردن موضوع، نقش به سزایی دارد. چه بسا با تحلیل تک تک عوامل مؤثر در یک موضوع عقاید مثبت ومنفی بیان شده و با فهم دلایل، عقاید منفی به عقاید مثبت تبدیل شود یا تحت تأثیر آن قرارگیرد. گرچه، روزمره موضوعاتی با بحث های گوناگون در رسانه ها بررسی می شود اما بحث فخر و خودآرائی از جمله مباحثی است که بحث وبررسی اندکی از آن در رسانه ها می بینیم. همین امر باعث بسته شدن ومسکوت ماندن این موضوع شده و جوانان زیادی را از دین فراری داده، به سمت فرهنگهای ناهنجار جامعه کشانده است.
یکی از مشکلاتی که دامنگیر افراد متدین شده این است که خود آنها بدون تفکر و بحث وبررسی، مذهب و یا ضرورت آن مانند: حجاب، عدم خودآرائی و غیره را پذیرفته اند. بنابراین وقتی نوبت به مسأله امر به معروف و نهی از منکر می رسد، چون افراد زبان دینی یکدیگر را نمی فهمند نمی توانند این مقوله را به هم انتقال دهند. این است که در بین خانواده ها از نظر فرهنگ، رفتار و… اختلاف نسل می بینیم و متأسفانه مشاهده می‌کنیم اگر خانمی متدین است، فرزندش چنان خودآرائی می کند که کسی یارای ارشاد و بحث دینی با او نیست.
در این مقدمه سعی شده است مبحث ها مشابه فصل سوم به طریق زیر تنظیم گردد:
لباس وفرهنگ، رابطه فرهنگ با حجاب اسلامی، اهانت یا تکریم، تهاجم فرهنگی، خودغرضی سرمایه داران و …
1) لباس و فرهنگ
2) رابطه حجاب با فرهنگ اسلامی
3) اهانت یا تکریم
4) تهاجم فرهنگی
5) خودغرضی سرمایه داران
6) جلوه های بیماری هیستری
7) استعمارفکری
9) عوامل شخصیتی
9) زینت وخودآرائی
10) احساسات جوان
11) زن ولباس مردانه
12) نقش منکرات
تحقیق عرصه ای

1) لباس و فرهنگ

مردم درگذشته از پوشش مناسبی برخوردار بوده اند. در غرب از سال 1920 تا 1968 مدلهای لباس دستخوش تغییراتی قرار گرفت وهر باریک لباس مد شد. اگر در کشورهای عربی ازخلخال برای زینت واز سرمه برای آرایش استفاده می کردند، درغرب علاوه بر لوازم آرایشی یک پدیده به نام کراوات بوجود آمد ولی ماجرای آن که در فصل 3 ذکر شد از این نظر جالب است که یک دستمال گردن که برای مداوای یک بیمار مورد استفاده قرار گرفت ناگهان به خاطر سلیقه فردی جنبه ی جهانی پیدا کرد و با بستن این دستمال گردن خیلی افراد احساس تشخص کردند. چرا که غرب آن را کاملاً پذیرفته و شرق بدون توجه به آیین و رسومات خود از روی تقلید آن را پذیرفت. باید قبول کرد که این مد جهانی جنبه ی زیبایی دارد و بیشتر نمایشگر فخر وخودآرایی است اما رسمی بودن وزیبایی آن در کشور ما، در بعضی نقاط، شب دامادی یا در عکاسخانه هاست.
همانگونه که در فصل گذشته بیان کردیم برای پوشیدن و استفاده از یک لباس باید فرهنگ و موقعیت جغرافیایی را در نظر گرفت. باید دید پوششی که در غرب بوجود آمده با فرهنگ اسلامی سازگار است؟ در جواب باید بگوییم در اسلام دستور صریح بر عدم جواز برخی پوشش ها است که انشاء‌الله به آن اشاره می کنیم. اما در کشور ما کراوات یک مسأله ی ضد فرهنگی است هر چند ممکن است به نظر عده ای خنده آور یا برای عده ای دیگر بی تفاوت باشد. بدنیست مشاهده ای مستقیم را در این رابطه بگویم.
روزی به بیمارستان رفته بودم، دیدم که همه در رفت وآمد هستند. چند نفر با کت وشلوار و کراوات رنگی وارد بیمارستان شدند. تیپ آنها درست مانند افراد غربی بود ودر میان این جمعیت آنها انگشت نما بودند آیا این گویای یک حقیقت ضدفرهنگی نیست؟ واصلاً چرا فرهنگ غرب برای ما ضدفرهنگ است؟ اگر ما تعریف درستی از فرهنگ غرب واسلام داشته باشیم آنگاه می توانیم فرهنگ را از ضد فرهنگ تمییز داده انتظار داشته باشیم که جوان ما بهترین مقوله را انتخاب کند.
در غربی که خدا عملاً از صحنه ی زندگی بسیاری از مردم حذف شده، هر کس هر طور بخواهد لباس می پوشد وهیچ قانونی بر این امر حاکم نیست و فرهنگ آن هم بر همین مبناها و سلیقه های شخصی و مادی بنا شده است، آیا می توان فرهنگی مادی را بر فرهنگی که گسترده تر و درمرتبه ای بالاتر، به وجود بلند انسان نظر دارد برتری داد (صحت این نظر را می توان در تعالیم دینی جستجو کرد) آیا کم عقلی نیست که انسانی بزرگسال بخواهد یک سکه ی 5 ریالی را به یک سکه ی طلا ترجیح دهد. اگرچه این خود یک مثال مادی است اما چنین کاری تنها از یک آدم سفیه برمی آید نه یک انسان عاقل. با کمی دقت در اطرافمان می‌بینیم آنچه در گذشته های دور مدل لباس بوده پس از مدتی چهره ای تازه به خود گرفته، رخ نمایان کرده است. اگر روزگاری مردها شلوار پاچه گشاد می پوشیدند،‌کفشها وگیوه های میرزا نوروز به پا می کردند، لباسها را روی شلوارها می انداختند الان بسیاری از جوانهای ما همان مدلها را با کمی تغییر به عنوان یک شاخص فرهنگی تلقی می کنند. اگر در گذشته زنان الجزایری گسیوان خود را زیر کلاه پنهان می کردند و کلاه را با رنگهای مختلف تزئین می کردند، جوانهای ما نیز از همین روش ها تبعیت می کنند. وقتی می‌خوانیم یا در تصاویر انسانهای گذشته می بینیم که زنان روستائی شلوار و زنان شهری شلوار و دامن به پا کرده اند امروزه می بینیم دختران و زنان شهری شلوار می پوشند و کسی که به سبک قدیم دامن وشلوار بپوشد مسخره شده، برچسب عقب ماندگی روی او می گذارند (مدل لباسهایی که در زمان قدیم و جدید جای خود را به دیگری داده اند)
اگر در یک مذهبی (سیکهای هندی) کسی حق ندارد موی خود را کوتاه کند یا در مذهب دیگر که باید برای دعا خواندن آداب خاص را رعایت کرد (که اینها نشانه ی احترام است)‌ اگر گفته شود که در اسلام نیز آداب مخصوصی وجود دارد، گویی که وزنه ای سنگین روی سینه ی افراد گذارده و آنها قصد رهایی دارند. علاوه بر آنکه این آداب را نشانه ی بی نزاکت بودن و امل بودن می دانند. به راستی چرا اینگونه است؟ آیا این نشانه ی عدم شناخت نیست؟ همانگونه که ذکر شد به طور معمول اگر جوان ما لباس غربی بپوشد، نشانه ی فرهنگ او و هر کس لباس اسلامی بپوشد بی فرهنگ است. آیا نباید به این موضوع فکر کرد که مدل لباس فرهنگ نیست بلکه طرز فکر واندیشه ی انسان است که برای او شخصیت و فرهنگ می آورد به قول معروف تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشانه آدمیت. (سعدی)
البته باید اذعان داشت که نوع لباس پوشیدن در انظار در نگاه اول چنین حسی را به انسان می دهد که کسی که لباس بهتر پوشیده او با شخصیت است. ما نیز منکر این موضوع نیستیم ولی علاوه بر مدل لباس، تمیز بودن آن نیز دراین قضاوت مؤثر است. اگر کسی مطالعه ای در این زمینه داشته باشد می بینید که زردوزی و گلدوزی وحاشیه دادن به لباس مربوط به دوره های تجملی بوده واکنون که مادر عصر تکنولوژی وزمانی وراء دوره ی تجملی هستیم،‌ هنوز بسیاری از این گلدوزیها- حاشیه دوزیها به عنوان مد به کار می رود.
شاید این جا این سئوال ویا سؤالاتی شبیه به این به ذهن برسد که پوشیدن لباسهای گوناگون، رنگارنگ وگلذوزی شده وغیره اشکالی ندارد پس چرا خانمها از پوشیدن این لباسها در مناظر عمومی منع شده اند؟ مگر در قرآن نیامده «لااکراه فی الدین»؟
جواب این است که اولاً کسی که به این قسمت از آیه استناد می کند تا خود را در امور دینی مختار ببیند باید دقت کند وبداند که این آیه در مورد اصل دین است یعنی یا اسلام را بپذیر یا نپذیر. اما اگر کسی اسلام را پذیرفت باید دستورات مرتبط با این دین را نیز عملی کند. به طور مثال اگر کسی وارد یک رشته رز می شد باید آئین نامه آن رشته را اجرا کند و گرنه به عنوان فرد خاطی شناخته می شود اما این امر مشروط بر انتخاب رشته است و در اصل انتخاب هیچ اجباری در کار نیست. دوم اینکه اگرچه قرآن صریحاً به مدل لباس و رنگ آن اشاره نکرده ولی در آیه 32 احزاب وقتی خداوند متعال به زنان دستور می دهد به گونه ای صحبت کنند که مورد طمع بیماردلان قرار نگیرند به طریق اولی همین امر در مورد لباس پوشیدن هم وجود دارد. چون زبانی که پنهان است و گاهگاهی به حرف می آید اینگونه مورد خطاب واقع شده اما بدنی که با لباسها ومدلها و رنگهای گوناگون در معرض دید همه است شایسته نیست که از دید نامحرمان پنهان بماند؟ سوم اینکه دستور داده اند در شرایط مخصوص و مکانهای خاص می توان از هر لباس، ازهر رنگی، از هر زینتی هر مدلی استفاده کرد. مثلاً‌ در آیه 31 سوره ی نور آمده که زنان نباید زیورهای خود را جز برای شوهر، پدر، پدرشوهر، پسر، پسرشوهر، برادر، پسربرادر، پسر خواهر، زنان همکیش، کنیزان وکودکانی که هنوز به سن ممیز نرسیده اند آشکار کنند.
شنیده ام عده ای می گویند ما که اسلام را انتخاب نکرده ایم تا بخواهیم مسائلی این چنینی را قبول کنیم؟
جواب این است که بالاخره اسلام به صورت وراثتی به ما رسیده و بهتر است که آن را با تفکر و بینش مناسب قبول کنیم. اگر کسی بخواهد دین اسلام را به بهانه ی احکامش تغییر دهد مرتد در دین شده و حکم کافر را دارد وبه دستور خداوند متعال عذابی دردناک در انتظار اوست.
به طور کل لباس در هر جامعه ابتدا به سه نیاز انسان پاسخگوست :
1) حفاظت در برابر سرما، 2) حفظ عفت، شرم وحیا، 3) ‌آراستگی و وقار او
چون خاصیت لباس این است که بدن انسان را بپوشاند، او را باوقار نماید و او را بدون توجه به جنسیتش در دید دیگران به عنوان یک انسان معرفی نماید. متأسفانه علی رغم آنچه بیان شد در بسیاری از کشورها و همچنین کشور خود ما این مسأله با یک دگرگونی روبروست.
گرچه خصوصیات اقلیمی و جغرافیایی در پوشش مؤثر است اما اختلاف اصلی در مورد این مسأله در جوامع، ناشی از جهان بینی های متفاوت آنهاست واما اگر در منطقه ای هوا گرم باشد طبعاً مردم از لباسهای گشاد وروشن استفاده می کنند. اما اگر در یک منطقه هوا سرد باشد از لباسهای ضخیم و تیره برای گرم شدن استفاده می شود. همچنین در مناطق عشایرنشین که لباسهای زنان رنگی است این لباس، متعلق به فرهنگ عشایر دارد وآنها برای ورود به شهر باید طبق فرهنگ حاکم بر شهر لباس بپوشند. اگر در کشوری مثل لبنان، زنان مسلمان به گونه ای خاص لباس می پوشند آن پوشش در مقابل بی حجابی زنان آنجا مناسبترین پوشش است ولی برای ورود به کشور اسلامی ایران همین زن باید پوشش مناسب با فرهنگ ایران داشته باشد. اما عده ای سعی کرده اند که خاصیت و یا به عبارت بهتر ماهیت لباس را تغییر دهند وتا حدود بسیار زیادی هم موفق به این کار شده اند.
همانگونه که پیشتر در فصل سوم اشاره کردیم اختلاف پوشش در جوامع ناشی از جهان بینی آن جامعه است. اساسی‌ ترین کاری که منجر به تغییر ماهیت لباس در زمان های مختلف می‌ شود، تیشه بر ریشه‌ ی جهان‌بینی جوامع زدن به دست یک عده استعمارگر سودجوست. آنچه که می تواند یک جامعه را در حال تعادل نگه دارد تعادل بین مادیات و معنویات است. وقتی یکی ازاین دو سنگین یا سبک شود تعادل هم از بین می‌رود. در کشورهایی مثل الجزایر، ترکیه وامثال اینها این تعادل شکسته شد و کفه ی مادیات در ترازوی بشر سنگین تر شد. که علت آن خدشه دار کردن جهان بینی مردم بود. وقتی شعارها علیه معنویات جان گرفت و مادیات حرف اول را زد واین عمل مدت مدیدی ادامه یافت، کم کم چهره ی معنویت در بسیاری از جوامع محو گردید و مادیت مانند یک اژدها بر سر مردم سایه افکند و آنچه باقی ماند مادیت بود ومادیت. به نظر می رسد آنچه باعث می شود این اوضاع نابسامان لباس وفرهنگ به یک مقصد ومقصود برسد ایجاد تعادل بین مادیات ومعنویات است. اما نه به سبک زمانهای قدیم، بلکه به سبک جدید و کنونی یعنی تعادلی که برای جوانها تعریف شود، جوانها آن را بفهمند و بالاخره آن را بپذیرند. این یعنی مهندسی معکوس فرهنگی. در این مهندسی ما باید ببینیم در گذشته چه حوادث و رویدادهایی رخ داده که موجب این به هم ریختگی گشته است. بعد باید حوادث را بازنگری کنیم، اشتباهات را درست کنیم و راه حل مناسب را به جامعه عرضه کنیم. یکی از این اشتباهات اجازه انتشار افکار مخربی است که نه تنها اعتماد به نفس بیشتر جوامع و همچنین جامعه ما را از بین برده بلکه باعث تخریب افکار زنده آن شده واکثر جوامع را با رکود فکری مواجه ساخته است. از جمله این افکار، پیشرفت علم وتکنولوژی در غرب بود و همین عامل باعث شد بسیاری خود را از هر لحاظ آزاد ورها ببینند و هر مسأله ای در زمینه ی فرهنگ و علی الخصوص رابطه ی لباس وفرهنگ را مرتبط با این پیشرفتها بدانند و چون بسیاری از کشورهای جهان سوم دارای این پیشرفتها نبودند فرهنگ آنها، فرهنگ معتبری به شمار نمی آمد. به نظر این افراد بهانه جو دیدن بدنهای نمایان، دیدن بدنها به همراه لباسهای نیم تنه که می‌توانست غریزه ی آنها را تحریک کند جالب بود، نه فرهنگ و پیشرفت علم وتکنولوژی. در واقع پیشرفت علم و تکنولوژی و صادر کردن آن به کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه بهانه ای بیش برای تزریق این افکار و به خورد دادن این فرهنگ مسموم نبوده است.
اما می بینیم که این اتفاق در کشور ما که مهد تمدن و پیشرفت علم بوده نیز رخ داده است آیا می‌توان این بهانه را پذیرفت؟
آنچه باعث شده است مردم ناآگاهانه در این دام بیفتند روانشناسی جنسیتی است که مردم را علی رغم جریان داشتن علائم حیات به خوابی عمیق فرو برده و بایک هیپنوتیزم فکری به تلقین افکار شوم پرداخته تا بتواند آنها را هر گونه خواست برقصاند و صدمات جبران ناپذیری را به آنها وارد کند. ولی متأسفانه عده ای نیز آگاهانه دست به چنین اعمالی می زنند. گویا برای آنها مهم نیست متعلق به چه آب وخاک و فرهنگی هستند.
اکنون فرمان پروردگار بر تأکید پوشش به منظور حفظ عفت و عدم هتک حرمت (59/احزاب) راهی برای زدودن این افکار سمی است. در آیه 36/اسراء نیز خداوند متعال سعی دارد که مردم را بیدار کند لذا از آنها می خواهد کورکورانه از چیزی پیروی نکنند و دربرابر هر مسأله ای از عقل و فکر خود استفاده کنند. آنجا که می فرماید «از آنچه نمی دانی وبه آن علم نداری پیروی نکن زیرا گوش وچشم ودل مسئول اند»
پس باید به یک شناخت درست از بینشهای دینی وعلل آن دست یافت تا بتوان از انتشارچنین افکاری جلوگیری نمود.

2) رابطه حجاب با فرهنگ اسلامی

حجاب رابطه تنگاتنگی با فرهنگ هر جامعه دارد. پس حجاب یک فرد مسلمان باید مطابق فرهنگ وی باشد. اگر چنین نشد این یک مسأله ضد فرهنگی است (منظور از فرهنگ، فرهنگ اسلامی است) وقتی ما می خواهیم آش بپزیم باید نخود، لوبیا، عدس وغیره در آب پخته باشند. اینگونه نیست که ما به نخود بگوییم بپز به لوبیا بگوییم نپز. اگر مقداری از این حبوبات پخته نشود مسلماً از دیگ آش بیرون آورده می شوند. در فرهنگ اسلامی وجامعه ی اسلامی همه ملزم به رعایت قوانین و ضوابط هستند. اما ابتدا باید مشخص کرد که فرهنگ اسلامی چیست؟ آیا این فرهنگ آنگونه هست که ما را در پیشبرد اهدافمان یاری کند؟ یا حداقل سد معبر ما در فعالیتهای اجتماعی نشود؟ سیر تاریخی وضع اجتماعی زنان قبل از اسلام و بعد از اسلام در کشورهای اسلامی به روشنی مشخص می کند که این فعالیتها بعد از اسلام بیشتر شده است. یعنی رعایت فرهنگ اسلامی که شاخص ترین آن برای یک زن، حجاب و رعایت شئونات اسلامی از قبیل عدم هر گونه خودآرایی در بیرون از منزل است به زنان این توانایی را داده تا جایگاه خود را پیدا کنند. حضور میلیونی زنان در دانشگاهها، دستگاههای دولتی، خصوصی و غیره گواه این مطلب است. همین امر نشان می دهد که اسلام وفرهنگ اسلامی نه تنها در تقابل بامادیت نیست بلکه سعی کرده با اعمال یک سری قوانین مادیت را کنترل کرده وآن را در کنار معنویت قراردهد.
به طور مثال اگر در یک اداره ای کارمند بدحجابی با اقسام آرایشها، نظم معمول اداره را به هم ریخته، توجه مردم را به خود جلب کند، کار ارباب رجوع را عقب بیاندازد ودر اسارت نگاهها قرار گیرد با رعایت حجاب وشئونات اسلامی می تواند خود را از اسارت نگاههای مردم وهوی وهوس آنها رها کرده خود را در انسانیت آزاد و رها سازد. یعنی با انسانیت خود به مردم خدمت کند نه با جسمش این معنی واقعی آزادی است * بنابراین تن اسب نما وقتی رم کند نه تنها شخصیت سوار بر اسب را به مقصد نمی رساند که او را بر زمین کوبیده و به دیگران نیز آسیب می رساند. وچه تأسف بار است که در مکانی از جامعه اسلامی بنویسند رعایت حجاب اسلامی در این مرکز مجاز می باشد. اما وقتی آیه 33/ احزاب که دستور به حفظ حجاب دارد را می خوانیم گویی کوله باری از غم وغصه از روی دوش انسان برداشته می شود. چرا که می دانیم اگر عده ای در این امر با ما مخالف هستند حداقل ما در تقابل با امر خدا نیستیم ورودرروی او نمی ایستیم و همین موجب رضایتمندی فرد با ایمان و آگاه می شود.

3) اهانت یا تکریم

در فصل گذشته در این قسمت به طور خلاصه بیان شد که دید غرب نسبت به زن دید برهنگی است و این مسأله ای است که از زمان امپراطوری روم بروز پیدا کرده واکنون در فرهنگ غربیها به عنوان تکریم زن جا افتاده است که صرفاً زن را به سوی عریان شدن ومأمنی برای بهره وری ولذت مردان سوق داده است. اما این مسأله نه تنها برای کشوری مثل ما فرهنگ و تکریم نیست بلکه لگدکردن شخصیت والای زن است زن بنابر زن بودنش و نوع خاص خلقتش باید بر پایه ای که خداوند متعال او را آفریده عمل کند. وگرنه نظام هستی، نظام احسن آفریده نمی شد. پس باید در نظر گرفت هر یک از زن ومرد برای چه هدفی خلق شده‌اند نه اینکه هریک از آنها چه هدفی را دنبال می کنند. درست است که مرد دارای غریزه ی جنسی بیشتری نسبت به زن است، اما همین امر در نظام آفرینش مسأله ای تصادفی یا بیهوده نیست. به عبارتی خصلت مرد اینگونه است تا برای ازدواج وتداوم نسل قدم پیش گذارد و اگر بین یک زن وشوهری مشکلات زندگی غالب شد بواسطه ی این غریزه از شدت مشکلات کاسته شود. بر همین اساس می بینیم که زن برعکس مرد اغلب موارد گزینه ی عقب نشینی را برمی گزیند تا خود را راحت دراختیار مرد قرار ندهد، شخصیت خود را بالا برده واز او دلبری کند. اما با برنامه ای که فرهنگ غرب برای سست کردن عناصر شخصیتی زن ریخته، سعی کرده هدف خود را عملی کند وبرای اینکه مردم عام، زودباور وسست ایمان لب به اعتراض نگشایند آن را به عنوان تکریم زن مطرح کرده درحالیکه این اهانتی بیش نیست. وقتی کسی بخواهد در انظار عمومی بدترین اهانت را به کسی کند، به طور غیرمستقیم شخصیت او را پایمال کرده تا هم به منظور خودرسیده باشد هم شخصیت خودش زیر سؤال نرود وتنها افراد آگاه این برخورد غیرمستقیم را خواهند فهمید. حال غرب هم همین روش را با یک وسعت جهانی پیشه ی خود قرار داده. روشی که هر روز بیشترین افراد را برعلیه شخصیت خودشان می شوراند وبدین عنوان زمزمه آزادی، جدایی دین از حکومت را سرداده، مردان وزنان را وارد صحنه های مبتذل و برنامه های تبلیغاتی کرده و آنها را در معرض حملات روانی قشرهای مختلف قرار داده است. بعد اگر از اخبار بیگانه شنیده شود که مثلاً پسری 14 ساله چند دختر را به خاطر همین مسائل به قتل رسانده، اکثر افراد انگشت به دهان می گیرند و بدو بیراه آن را به زمانه حواله می کنند. آیا این مسأله غیر از عدم آگاهی و فریب خوردن ماست؟ چیزی که اکنون به سرعت در جامعه ها پیشروی می کند واکثر خانواده ها آن را پشت گوش انداخته و آن را به زمان سپرده اند. ولی کسی نیست بگوید که اگر زمان می‌توانست این مشکل را حل کند تا به حال حل کرده بود. پس چرا اوضاع، نابسامان تر شده؟ چرا به جای اینکه والدین از درون کانون گرم خانواده این مشکلات را رفع کنند، بعد از اینکه کار از کار گذشت رفع آن را به عهده ی مسئولان آموزشی می گذارند؟
اگرچه اروپا به ما ایراد گرفته که در اسلام زن رها شده (!!) ودستوری در این رابطه نیست وفقط دستور به عفت وحیا داده ما می پرسیم که آیا دراسلام زن رها شده یا درادیانی غیر از اسلام؟ آیا همین افراد کتاب آسمانی مسلمانان را خوانده اند وهیچ مطلبی دال براین موضوع پیدا نکرده اند؟ اگر جواب منفی باشد پس این سخن، بدون اطلاعات کافی وبدون دلیل بیهوده است چون ما خود می دانیم به استناد آیه 33 سوره ی مبارکه احزاب، اسلام نه تنها زن را به طور مطلق رها نکرده بلکه با اعطاء آزادی نسبی به او دستوراتی برای حفظ خود داده است آنجا که می فرماید «درخانه هایتان بمانید ومانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهای خود را آشکار نسازید» و 59/احزاب «ای پیامبر به زنان ودخترانت وبه زنان مؤمن بگو پوششهای خود را برخود فروتر گیرند این برای آنکه شناخته شوند ومورد آزار قرار نگیرند بهتر است وخداونده آمرزنده مهربان است» و همچنین در آیه 25 سوره ی مبارکه قصص آمده که دختر شعیب با حیا وآزرم راه می رفت واین خط مشیی است برای زنان تا به موجب آن از تحریک مردان جلوگیری کنند. بنابراین آنچه که غرب و فرهنگ غرب به دنبال آن است یا آزادی مطلق یا اسارت مطلق به معنای بی بندوباری است. چون معنویات از زندگی آنان حذف شده است اما دردین اسلام که مبنای آن آزادی اندیشه وتفکر است اینگونه آزادی که همه به دنبال آن هستند به صورت نسبی است زیرا هر کجا نفس انسان خواست افسار گسیخته عمل کند معنویات پا در میانی کرده وجلوی آن را می گیرد و این یعنی محدود کردن نفس نه محدود کردن آزادی و شخصیت. واین عملی است که تعالیم اسلام قائل به آن است. پس اگر منصفانه بنگریم نمی توان نام این عمل را که در اذهان جا باز کرده اسارت یا محدودیت گذاشت.
بی شک انسان دارای غریزه ی جنسی است وباید آن را مانند سایر غرائز ارضاء کند. اما ارضای این غریزه به معنی همه جایی کردن آن نیست واین نه تنها طبق موازین عقلی است بلکه مورد تأیید دین اسلام نیز هست. چرا که بنای اسلام بر پایه ی اصل وجود عقل است. اما فعالیت فرهنگی- سیاسی غرب براین اساس است که جنسیت زن رابه کوچه وبازار بکشاند، لذا از زنان می خواهد با تکیه بر زنانگی خویش جایی برای خود باز کنند نه با اندیشه وفکر. اگر هر زن ومردی به لباس، مد لباس وآرایش خود بیشتر توجه کند در حقیقت وارد صحنه ی اجتماع نشده واگر هم خیلی تلاش کند در کنار کارهای جدی قرارمی گیرد. لذا در شأن یک بانوی ایرانی نیست که خود را تا حد یک کالا پایین آورده، ارزان بفروشد.

4) تهاجم فرهنگی

با اطمینان کامل می توان گفت مهمترین عامل در فخر وخودآرایی تهاجم فرهنگی است، یعنی هجوم اندیشه ها و تفکرات سیاسی، اقتصادی وغیره.
در فصل سوم بیان کردیم که آنچه موجب پیشرفت یک جامعه می شود تفکر واندیشه است. سرگذشت اندیشمندان ایرانی چون ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، رازی، شیخ مفید، ملاصدرا و غیره ابتدا ما را با اندیشه‌های آنها آشنا می سازد. این که چه خدماتی برای کشور ما انجام دادند. این در حالی بود که ایران تمدن خود را به کشورهای دیگر صادر می کرد ولی به مرورزمان ودر زمان رضاخان اوضاع برعکس شد، لباس ملی افراد ممنوع گردید. چون به نظر روشنفکران آن زمان، آنچه در تمدن وپیشرفت مؤثر بود تنها لباس افراد بود نه اندیشه ی آنها. آنها می پنداشتند اگر کسی لباس ملی بپوشد دیگر قادر به فکر کردن نیست وکشور عقب مانده خواهد بود. مگر ابوعلی سینا، ابوریحان وملاصدرا ودیگر دانشمندان ایرانی لباس غربی پوشیدند وبه درجات عالی رسید. ولی به هر بهانه ای که بود در زمان رضاخان چادر زنها و لباس ملی مردان حذف شد ولباس فرنگی جایگزین آن شد. به هر حال این پدیده برای همه ی افراد قابل قبول نبود وعده ی بسیاری خواستار تعادل بین دو عنصر اندیشه وپوشش وساماندهی اوضاع کشور بودند. پس با مقاومت ورهبری یک فرد با ایمان وآگاه دست به انقلابی زدندکه به پیروزی رسید یعنی آنچه خود می خواستند نه دیگران. ودر این میان تقریباً‌ همه مردم با هم یک صدا شعار استقلال آزادی سر دادند. پیروزی انقلاب و سرعت تأثیر آن برکشورهای دیگر، سلطه گران را دچار شگفتی و حیرت کرد وبه فکر فرو برد که چگونه می توان این آب ریخته را جمع کرد؟ چگونه کشورهای قدرتمند ومجهز به انواع سلاحها نتوانستند با یک انسان یک ملت، که پادشاهش دست نشانده ی خود آنها بود مقابله کنند، تنها راه حل برای آنها نقشه ی توطئه ای بود تا خنجر خود را به قلب انقلاب وارد کنند اما هر بار که نقشه ای طراحی می کردند در اجرای آن با شکست مواجه می شدند در نتیجه چاره ای ندیدند که به حمله ی نظامی روی بیاورند (حکم زور) اما این بار هم خدا با ملت ایران بود وآنها شکست خوردند. این بار همه سردرگم، متحیر، از نفس افتاده وتحقیر شده، ماندند چه کنند؟ مگر می توان این شکستها واین غرور لگدکوب شده را نادیده گرفت. تنها یک راه حل مانده است اگر این بار تیر آنها به سنگ نخورد چه می شود؟ پس برای پیروزی باید با تمام نیرو وارد شد؟ باید تمام قدرتهای نفوذی را به کار گرفت، باید سیاستمداران را خرید، باید دلارها پول خرج کرد تا این خنجر کار خود را به خوبی انجام دهد. آری این بهترین ایده برای پیروزی آنهاست. این بار حتماً‌ قلب ملت ونبض آن به دست استعمارگران خواهد افتاد. پس مجمعی متشکل از افراد بیگانه تشکیل شد. سپس همه با هم روی پارچه ای نوشتند «تهاجم فرهنگی»، «شبیخون فرهنگی» وآن را با تیری به سمت قلب ملت ایران پرتاب کردند. با اصابت تیر. زهر وارد قلب ملت ایران شد ونیمی از پیکره ی آن را فلج گرداند. آری برای غرب این مقدار خوشحال کننده است. ولی کار تمام نشده از سویی آنها درصدد تهیه تیرنهایی هستند تا پیکر نیمه زنده ی ملت ایران را بی جان کنند، از طرف دیگر این نیمه زنده هوشیار وبیدار تلاش می کند راهی پیدا کند تا نیمه ی فلج خود را بیدار کند. نمی دانم معلوم نیست در بین این کشاکش کدام پیروز است. اما به یقین می دانم حکومت زمین از آن صالحان خواهد بود. این وعده ای است که خدا آن را به انجام خواهد رساند. پس با این دو پینگ معنوی این پیکر جان تازه ای خواهد گرفت وتمام قد جلوی حکومت ظالم خواهد ایستاد و تیرنهایی را به سمت خودشان پرتاب خواهد کرد.
پس مسأله ی تهاجم فرهنگی مسأله ای ساده نیست که بتوان آن را با دو دو تا چهارتای ریاضی حل کرد این مسأله نیاز به تفکر واندیشه دارد باید زنان که نیمی از این جامعه را تشکیل می دهند هوشیارانه جلوی این فاجعه را بگیرند. باید تیر خودآرایی و تهاجم فرهنگی را به سمت خودشان برگردانند تا بتوانند با عرضه ی شخصیت خود به اجتماع کمر راست کرده وخودی نشان دهند.
هر عملی که ما انجام می دهیم از سوی دشمن عکس العملی خواهد داشت واین عمل وعکس العملها تابع گرایشهای افراد است. وچون گرایشها از بینشها سرچشمه می گیرد بهترین راه برای این شبیخون، از بین بردن بینشهای توحیدی و دینی است. دختر وپسر ایرانی باید چشم بازکند واگر لازم باشد چهار چشم هم از دیگران بگیرد تا شخصیت وهویت ایرانی خود را گم نکند. گم شدن شخصیت وهویت جوان ایرانی مساوی است با پیروزی شبیخون فرهنگی.
آنچه در کشورهای در حال توسعه دیده می شود جایگزینی مسائل فرهنگی کشورهای توسعه یافته به جای فرهنگ این کشورهاست این از دلایل مهم تهاجم فرهنگی وضعف روحیه مردم است که افکار خود را به راحتی دراختیار کشورهای صنعتی قرار می دهند تا به سوی انحراف و زوال فرهنگ خود ره نمایند.
یکی از دستاوردهای مهم تهاجم فرهنگی مشکلات روانی است که با تبلیغات مسموم به جای آنکه افکار مردم را متوجه مسائل علمی وحل مشکلات اجتماعی بکنند. آنها را افرادی مصرف کننده و متوجه چشم و هم چشمی می نمایند. لذا اگر کسی غنای مالی داشته باشد به نحوی درگیر این نابسامانیهاست واگر ضعف مالی داشته باشد به گونه ای دیگر به سوی مفاسد کشیده خواهد شد واین یعنی تخدیر افکار جوان.

5) خودغرضی سرمایه داران

وقتی درباره ی مد وخودآرایی صحبت به میان می آید شاید این سؤال ساده به ذهن عده ای برسد که چرا گاهی بعضی اجناس، اشیاء وغیره مد می شود ومدتی بعد ارزش خود را از دست می دهد؟ آیا عده ای در این قضیه نقش دارند یا واقعاً جامعه نیازمند چنین تغییراتی است. ابتدا باید دید این مدگرایی از چه طریق نشر پیدا می کند و چه کسانی از آن سود می برند؟ مسلماً‌ مدگرایی از طریق فرهنگ جوامع منتشر شده و به مکانهای دیگر سرایت می کند واغلب خریداران اجناس، اشیاء، لباسها و غیره مردم عادی هستند که به هر حال می خواهند لباسی به تن کرده باشند یا وسیله ای خریده باشند، بنابراین عده ای برای اینکه دراین رابطه خود را جلوتر از همه نشان دهند جزء اولین مشتریان مدهای مختلف هستند. در واقع هیچ کس از این جهت سود نمی برد مگر سرمایه داران، کسانی که پولی هزینه کردند وبه هر عنوانی که هست می خواهند چند برابر آن را دریافت کنند وکاری به وضع جامعه که هر روز به سمت فساد می رود ندارند. این عمل تأسف بار است وتأسف بارتر اینکه جامعه هیچ پشتیبانی نداشته باشد که با این موضوع مقابله کند. نه دولتی، نه ارگانی، نه فرد بخصوصی حتی مردم عادی هم حاضر نیستند از جامعه ی خود دفاع کنند. این جاست که همه چیز تحت اختیار نظام سرمایه داری قرار گرفته، انواع واقسام لباسهای بدن نما، لوازم های آرایشی وغیره در اختیار مردم قرار می گیرد تا‌ آنها خواهش طبیعی خودآرائی را تا سرحد جنون برسانند و با گردش در جامعه باعث انحراف جوانان شوند وبه دیگران بقبولانند وتبلیغ کنند که از این مواضع پیروی کنند تا در جامعه مورد قبول واقع شوند و به این وسیله کیسه ها هر روز بیشتر از روز قبل پر از پول شود این یعنی استخدام یک نیروی طبیعی درنظام سرمایه داری. یعنی ابتدا غریزه افراد را تحریک کرده، آنها را وادار به مصرف می کنند و بعد از آنها می خواهند که دیگران از وجود آنها بهره ببرند. و نام آن را آزادی فردی می گذارند.
در بحث های فصل گذشته مفصل بیان کردیم که این آزادی، آزادی واقعی موردنظر اسلام نیست. این اسارت در قفس شهوت وغریزه ی دیگران است. یعنی عده ای آزاد هستند تابه راحتی مورد بهره وری تمایلات دیگران قرار گیرند. آیا اگر کسی به درون قفس شیرگرسنه برود. چیزی جز قربانی شدن است؟ آیا پیروی از مدها، اجناس و خرید آنها که مخالف موازین اسلامی است چیزی جز قربانی شدن در دام شهوت بیماردلان است؟ مگر جز این است که قربانی، قربانی می شود تا دیگری سیر شود. ولی تعجب آور است که همین افراد وقتی راه می روند. علی رغم اینکه در حق دیگران خیانت می کنند با تکبر راه رفته گویی در آسمانها راه می روند. آیه 36 سوره ی مبارکه نساء انسانها را از این حالت فخر فروشی وتکبرورزی نهی کرده زیرا فخر فروشی ووابستگی نسبت به امور دنیوی مانع از توجه به افراد دیگر بالاخص افراد فقیر و حسن معاشرت با آنهاست. دلیلی ندارد کسی کار خطائی انجام دهد وبه دیگران فخرفروشی کند. اگر چه در روایات آمده که انسان لباس بپوشد و زینت کند اما قید شده که از راه حلال باشد و به همین طریق ائمه خود را پاکیزه و زیبا می نمودند و در جمع یاران حاضر می شدند هر کاری باید از راه خودش انجام شود گرنه به اصل کار ویا حواشی آن صدمه جدی وارد می شود. انشاء ا… در بحث های آینده پیرامون خودآرایی و رابطه آن با تبختر وفخرفروشی بحث خواهیم کرد.

6) جلوه های بیماری هیستری

همانطور که خواندیم خودنمائی وجلوه گری یک بیماری روانی است. پس بهتری وسیله برای آشکار کردن این بیماری لباس است.
به نظر می رسد چون این بیماری، خودآگاه یا ناخودآگاه، هیچ گونه ملاکی ندارد خود یک بحران روانی باشد یابه یک بیماری روانی منجر شود. خودآرایی یکی از مظاهر جلوه گری است لذا جلوه گری را می توان به موارد دیگر تعمیم داد. هر بیماری یک بحران دارد که اگر برای بهبود آن تلاشی نشود بیمار در وضعیت بدتری قرار می گیرد ودوره ی نقاهت او طولانی وسخت تر انجام می گیرد. لذا اگر ریشه های این بیماری یافت نشود هر لحظه ای که می گذرد بهبود فرد بیمار به تأخیر خواهد افتاد.
ممکن است بسیاری از افراد در مراتب گوناگون، کم وبیش دارای این بیماری بوده وخود مطلع نباشند. این افراد سعی می کنند به تناسب وجود این مسأله، روشی برای تخلیه روانی آن اتخاذ نمایند یعنی افراد با خودنمایی و خودآرائی می خواهند خود را متفاوت از دیگران نشان دهند (خود برتربینی) از این رو می بینیم هر گاه لباسی به بازار می آید و می خواهد همگانی شود (!!)، یعنی اکثر افراد در برابر پذیرفتن آن سرخم فرود آورند، لباسی دیگر مد شده و این کالای فرهنگی به یک کالای تجاری که مبتکرین آن افراد بیگانه هستند تبدیل ووسیله ی خوبی برای ورود فرهنگ بیگانه می شود و چون لباس نشانه ی فرهنگ مصرف کننده است به راحتی می توان فهمید کسانی که استقلال فرهنگی ندارند و پیرو فرهنگ خاصی نیستند هر روز با انواع لباسها تغییر ماهیت می دهند وبی شک این تغییرها در دیگران، مخصوصاً جنس مرد اثر خواهدگذاشت. چرا که اثبات شده است هر چیزی که سخت بدست آید انسان دربهره بردن از آن لذت بیشتری می برد. لذا بدن عریان و پوشیده زن، احساس شرمی در مرد به وجود می آورد اما وقتی چشم مرد، بدن نیمه عریان زن را ببیند در تصوراتش نیمه عریان را به تمام بدن تعمیم داده واین عمل برای وی بسیار جذاب و تحریک آمیز است. همچنین لباسهایی که تنگ است و اندامها را نشان می دهد در همین راستا قرار گرفته است. پس بی جا نیست که خداوند به زنهادستور می دهد که خود را بپوشانند تا موردحمله روانی مردها قرار نگیرند واز آزار واذیت آنها دور بمانند. در فصل دوم در رابطه با آیه 59 سوره ی احزاب خواندیم که در زمان پیامبر، عده ای با زنانی که حجاب درستی نداشتند شوخی می کردند وآنها را مورد آزار واذیت قرار می دادند. بنابراین فرمان حجاب صادر شد تا زنان درامان بمانند. اما حقیقت یک چیز است و واقعیت چیز دیگر. حقیقت آن است که قرآن به آن اشاره کرده اما واقعیت این است که در جامعه کنونی ما قشر جوان گریبانگیر مسأله ی تهاجم فرهنگی شده است و به راحتی در برابر تصمیم واراده ی دیگران سرفرود آورده و تبعیت می کند، گرچه از لحاظ روحی وجسمی به زیان او باشد.
بارها وبارها در مجلات و کتب پزشکی به مسأله ی لباس تنگ و امراض آن اشاره شده ولی باز می بینیم جوان ما چنان لباس می پوشد که قادر به حرکت کردن نیست ویا آن را به سختی انجام می دهد که این می‌تواند تحریکات جنسی را در برداشته باشد. در عوض در رابطه با لباس گشاد، در روایات داریم که پیامبر (ص) وائمه علیهم السلام از لباسهای گشاد استفاده می کردند. اینگونه لباسها باعث می شود که تهویه هوا در بدن بهتر انجام شود، بدن کمتر عرق کند وبو بگیرد و اعصاب و روان آنها آرامش بهتری داشته باشد. ولی تنها دلیل جوانانی که از این ایده ها پیروی می کنند، تبعیت از مدل روز می باشد ولی اینها به زعم خودشان دارای اوزان فکری بسیار مناسب هستند. در حالیکه اینگونه نیست، در قسمتهای پیشین نیز بیان نمودیم که بهترین وسیله برای ابراز تواناییهای فکری، معنوی وحتی جسمی، اندیشه های ناب سازنده است.
عامل دیگر در طرح یک لباس، رنگ آن است. اما آیا لباسی که ما می پوشیم می تواند هر رنگی داشته باشد و آیا ما در تعاملات اجتماعی مختاریم هر لباسی را با هر رنگی که خواستیم بپوشیم.
پیش از بازکردن این بحث خوب است به آیه 36 سوره ی احزاب اشاره کنیم که خداوند فرموده است هیچ مرد وزن مؤمنی حق ندارد در مورد امری که خدا ورسول اکرم (ص)‌ به آن، فرمان داده اند مختارانه عمل کند. حال اگر در قرآن در باب رعایت حجاب وحد وحدود آن آیات وروایاتی آمده مؤمنین حق ندارند مختارانه هر لباسی را انتخاب کرده ودر هر مکانی با هر رنگی بپوشند، آنها باید لباسی را پوشش اصلی خود قرار دهند که خدا ورسول به آن فرمان داده اند.
اگر پرسیده شود که بسیاری از موارد حفظ حجاب علی الخصوص رنگ لباس در قرآن نیامده و عالمان دینی نسبت به این مورد یک مقدار سختگیری می کنند ما علاوه بر آیه حجاب وآیه 32/ احزاب به این‌ آیه استناد کرده، می گوییم خود خداوند دستور داده که کسی حق ندارد در مورد امر او و رسولش مختارانه عمل کند. یعنی علاوه بر دستور حفظ حجاب، روایاتی که از رسول خدا (ص) در این مورد در رابطه با جنس، رنگ ومدل لباس آمده وبا آیه حجاب و 32 /احزاب تعراض ندارد باید اطاعت کرد.
اکنون رنگها را می توان به دو نوع گرم وسرد که هر کدام از آنها به دو دسته ملیح وتند تقسیم می شوند، جدا نمود. با این تقسیم بندی افراد جامعه باید لباسی با رنگی که به سن، جنس و موقعیت آنها می خورد بپوشند.
در این رابطه دستوراتی پیرامون کراهت واستحباب بعضی رنگها آمده است که آنرا بازگو می نماییم. به عنوان نمونه پیامبر (ص) در رابطه با جامه های سفید فرموده اند که لباس سفید بپوشید که بهترین جامه‌هاست.
البته این یک امر ارشادی است و هیچ وجوبی بر آن نیست اما همانطور که در شرح حدیث بیان نمودیم وبا توجه به استفتاء علما، استفاده از این رنگ ورنگهای روشن توسط خانمها، چنانچه نظر مردان را جلب نماید جایز نمی باشد. ولی رنگ قرمز را در رابطه با لباس عروس جایز و پوشیدن کفش ولباس زرد (روشن) در خانه را مستحب شمرده اند. اما بسیاری برای اینکه اعمال ورفتار خود را توجیه کنند بدون توجه به آیه وروایات کار را تمام شده دانسته و هر گونه خواستند رفتار می نمایند. لازم به ذکر است هر کجا استفاده از رنگی مکروه باشد برای حفظ امنیت، بهتر است از رنگ های تیره و مشکی استفاده شود. لکن در بین بعضی افراد اینگونه تعریف شده است که رنگ مشکی مکروه است و غم واندوه به بار می‌آورد. بله ما نیز این تعاریف که مستند به روایت شماره 5934 کتاب وسائل الشیعه است را رد نمی کنیم اما مورد استفاده آن را باید به خوبی بفهمیم. در روایتی به نقل از کتاب حضال صفحه 746 رسول خدا (ص)‌ رنگ مشکی را در عمامه، کفش وعبا جایز شمرده اند. از این روایت چند نکته می توان برداشت کرد:
1) اینکه عمامه و عبا مخصوص مردان است. لذا احادیثی که در رابطه با مستحب ومکروه بودن لباسهاست علاوه بر اینکه یک امر ارشادی است نه تنها برای مردان وجوبی ندارد بلکه برای زنها نیز همینگونه است. لذا اگر در جامعه ای رنگی که مخالف با موازین نباشد به عنوان رنگ پوشش عرف باشد شکستن آن به مثابه شکستن حکم شرع می باشد و جایز نمی باشد.
2) در این روایت رنگ مشکی برای لباسهای رو، جایز شمرده شده و چون چادر، مقنعه و مانتوی خانمها شبیه عبا وعمامه ی مردان است پس مشکی بودن آن مشکلی ایجاد نمی کند.
حال اشاره می کنیم که چرا روایاتی در باب مستحب بودن وکراهت بعضی رنگها نقل شده است. در فصل 3 در بحث رنگها بیان کردیم که رنگها به تناسب اثر رنگی که دارند در دیگران تغییر ایجاد می کنند به عنوان نمونه، رنگ قرمز، نیروبخش و محرک است، فعالیت جنسی را زیاد می کند و حس حمله وری به وجود می آورد و حساسیت قوای بیمار را بالا می برد.
رنگ زرد تحریک کننده ی فکر ونگاه به آن شادی بخش است.
رنگ نارنجی حرارت بخش، تابان ودرخشنده است. هیجان بخش بوده وتحریک کننده ی احساسات می باشد. لذا تحریک زیاد با آن ایجاد خستگی می نماید. رنگهای گرمی مانند قرمز، نارنجی و زرد که از بعد روانشناسی اینگونه تحلیل شده، مورد توجه اسلام بوده وچون جنس زن لطیف است و زیباییهای خاص خود را دارد از پوشیدن لباس، کفش ومواردیکه دارای این رنگها باشد، در مکانی که مردان هستند منع شده است. تا مورد هجوم وحمله روانی مردان و محرک قوای جنسی آنها قرار نگیرد.
اما رنگ سفید نیز علی رغم مزایایی که در فصل سوم به آن اشاره شد چون رنگ بسیار روشن و براقی است وفاصله را از دید مخاطب کوتاه نشان داده و جلب توجه می نماید در زمره ی رنگهایی است که زن در تعاملات اجتماعی خود با مردان جایز نیست از آن استفاده کنند اما استفاده از همین لباسها و رنگها در خانه و برای محارمی که در آیه 31 سوره ی نور ذکر شده است نه تنها به جا بلکه از بعد روانی می توان گفت لازم است چرا که زن بدین وسیله نیاز مرد را فراهم آورده واو را از نگاههای شهوت انگیز و آلوده که آیه 30 سوری نور، مردان را از آن برحذر می دارد باز می دارد.
رنگ سبز کمتراز مشکی وخاکستری ایجاد خستگی می کند و در درمان اختلالات هیستری مؤثر است ومابقی رنگهای سرد آرام بخش، محافظ و مسکن دردهای عصبی است.
رنگ سیاه نیز سبک، پنهان کننده است و فاصله را از دید مخاطب دورتر از واقعیت نشان می دهد استفاده از رنگهای سرد اگر زننده نباشد (دقت کنید) برای مرد وزن مناسب است. در کنار این مطالب باید این مطالب را نیز عنوان کرد که اگر استفاده از رنگهای متفاوت در کنار هم تضاد ایجاد نماید وجلب نظر کند جایز نمی باشد.
در میزان الحکمه شماره ی 18110 و18109 دو حدیث آمده است که:
1) پیامبر از اسماء که لباس نازک به تن داشت روی برگرداند وفرمود زن وقتی به سن بلوغ رسید دیگر جایز نیست که غیر از وجه وکفین او نمایان باشد.
2) حضرت علی (ع)‌ نیز فرمودند هر کس لباسش نازک باشد دینش نازک می شود. با توجه به آیه 36 و 33 سوره ی احزاب باید از دستور پیامبر (ص)‌ اطاعت نمود. ومانند زنان زمان جاهلیت خود را نیاراست. این دستور الهی است. تنها موضعی که اسلام جواز آشکار بودن آنرا با وجود حضور نامحرم داده است وجه وکفین می باشد. به شرطی که زینت آن مثل النگو، انگشتر ومواردی مثل تغییر چهره به طرزی که در دیگران ایجاد تحریک کند وجود نداشته باشد. لذا پیامبر (ص) زنانی را که برای غیرشوهر آرایش می کنند و برای شوهر خود متکبرند وآرایش نمی کنند در زمره ی منافقین قرار داده است. دراین جلوه گری جلب نظر دیگران و مد پنداشتن انواع آرایشها مدنظر است. گرچه در جامعه ی کنونی ما این امر در میان زنان شیوع بیشتری دارد اما عده ای از جوانان پسر نیز به آن متبلا هستند. الان هر جایی پا بگذاریم ردی از آرایش پسران را خواهیم دید (انواع ژلها، مدلهای مختلف مو، ریش، سبیل و رفتارهایی از این قبیل) که علت آنرا تنوع زیستی و تحول فرهنگی می دانند.
در اینجا این سؤال را مطرح می کنیم که آیا این قبیل رفتارها مورد پسند عقل وشرع هست یا نه؟
آنچه دین اسلام به آن معتقد است هم راستا بودن عقل وشرع است. صحت وسلامت یکی در گرو صحت وسلامت دیگری است. لیکن بیشترین تنوع طلبی ها از روی تقلید است نه از روی فکر (همان مبنایی که بر ادیان دیگر حکم فرماست). قرآن کریم مسلمانان را به تفکر وتعقل فرا می خواند. پس پیروانش باید از روی فکر عمل کنند نه از روی تقلید. تقلید کورکورانه مورد پسند اسلام نیست و شرع هم به خاطر حفظ مسائل اجتماعی و امنیتی مردم اجازه چنین اعمالی را نمی دهد. به هر حال تنوع طلبی تا زمانی که منجر به گناه نشود در حد معمولش خوب است در غیر این صورت نه. بارها وبارها این امر مورد تأکید عالمان دین قرار گرفته که مخالفت اسلام با خودآرائی وآرایش دراجتماع، دلیل بر ژنده پوشی وکثیفی نیست بلکه ملاک نظافت وتمیزی وعروج شخصیت انسان در معنویت است. پیامبر اکرم (ص) وائمه علیهم السلام هنگام خارج شدن از خانه، موی خود را شانه وگاهی چرب می نمودند وعطر خوش به لباس خود می زدند. پیامبر (ص) بیشترین درآمد خود را صرف خرید عطر می کردند. اگر کسی می خواست جای نماز امام خود را پیدا نماید، می فهمید، همانجایی که بوی معطر می دهد، همان، جایگاه نماز امام است.
نکته ی ظریف دیگر، در مورد نماد ظاهری لباس است. ما روایات زیادی از ائمه علیهم السلام در رابطه با پوشیدن لباس ورعایت نظافت داریم ولی معمولاً‌ افراد به خاطر عدم رعایت این نکات، با لباسهای کثیف در جامعه حاضر شده ودیگران آن را به حساب دین می گذارند. به روایتی که در کتاب اولین دانشگاه و آخرین پیامبر ج18 آمده توجه نمایید. حضرت علی (ع) جوانی را که لباسش به زمین می کشید مورد خطاب قرار می دهد واز او می خواهد لباسش را از زمین جمع کند تا هم دوام لباسش بیشتر باشد هم تقوای قلبش. این حاکی از آن است که کشیدن لباس روی زمین علاوه براینکه آن را زود از بین می برد، درون انسان تیرگی حاصل می کند. امام صادق (ع) نیز وقتی به عبدالله بن هلال می فرماید برای ایشان ازاری بخرد متذکر می شوند که ازار گشاد باشد ولی دراز نباشد اگر چنین بود اضافی آن را بچیند. واما لباس زنان نباید آنقدر کوتاه باشد که جلب توجه کند ونه آنقدر بلند که روی زمین بکشد ولباس را کثیف کند. به طور مثال اگر خانمی چادر یا مانتوی بلندی را به عنوان پوشش خود قرار می دهد باید آن، به گونه ای باشد که روی زمین نکشد وخاطر دیگران را آزرده نکند.
مطلب دیگر لباسهای خاص مناطق بومی است. اگر یک ترکمن، لباس ترکمنی ویک لر، لباس لری بپوشد این دلیل برعقب ماندگی ومرتجع بودن او نیست. این لباس مربوط به فرهنگ بومی ماست وباید بدانیم هرلباسی برای هر فرهنگی تعریف خاص خود را دارد پس چه لزومی دارد به بهانه ی تمدن و تنوع طلبی، در اصل آن دگرگونی حاصل کنیم. چرا که اگر این تغییرات سبب ضررو زیان وانحراف دیگران شود از نظر شرعی مسأله دارد. مثلاً آنچه زنان در ایران به عنوان پوشش مناسب تر قبول دارند واستفاده می کنند چادر است. تا چندی پیش همین چادرهای عادی ومعمولی در بین زنان ودختران رواج داشت. اما کم کم چادرهای طرح دار و بعد چادرهای نازک طرح دار وارد بازار شد. سپس چادرهای نازک دانشجویی که داشتن ونداشتن آن فرقی نداشت وبعد از آن چادرهایی دیگر وآخرین تغییر چادر ملی است. چادر، چادر است ولی باید دقت کرد که به چه سرعت ظرف مدت کمی چادر اصیل ایرانی به چادر ملی که زاییده ی ایده ی عده‌ای به اصطلاح روشنفکر است تبدیل شد. این همان تغییرات جلوه های لباس است که نمونه ای از آن چادر می باشد. با این روند، احتمال آن می رود که این تغییرات همچنان پیشروی کند و ما شاهد دگرگونی‌های دیگری در پوشش اصیل زنان ایرانی باشیم.

7) استعمار فکری

استعمار فکری یعنی اسارت فکر وروح- وقتی فرهنگی تحت سلطه ی فرهنگ دیگر درمی آید، جامعه استعمار شده باید تمام شئون کشور ذی سلطه را رعایت نماید. این اتفاق در کشور ما زمانی رخ داد که گروهی از روشنفکران و اصلاح طلبان، زنان خود را با زنان اروپائی مقایسه کردند وآرزو داشتند که کاش زنان آنها هم مانند زنان اروپائی می شدند. لذا برای اینکار ابتدا باید مقدماتی فراهم می کردند. پس از رفت وآمدها، صحبت ها وراهکارها، حرف از آزادی زنان، تساوی حقوق زن ومرد ودانش پژوهی زنان به میان آمد و به این بهانه زنان وارد اجتماع شدند. وقتی صحبت از آزادی زن شد همه گمان کردند می توانند زن را به هرشکلی که خواستند مانندعروسک خیمه شب بازی وارد جامعه کنند، فکر کردند می توانند او را نیمه برهنه وارد جامعه کنند تا یک موقعیت مناسب برای رفع خستگی خود ایجاد نمایند. هنگامیکه بحث تساوی حقوق زن ومرد پیش آمد، بسیاری در رفتارشان تساوی حقوق زن ومرد را به تساوی زن ومرد تبدیل کردند. یعنی زنها مانند مردان لباس بپوشند، مانند آنها کار انجام دهند، مانند آنها ساعات زیادی را با دیگران سپری کنند تا دیگر وقتی برای زندگی با خانواده ی خود نداشته باشند. اما کم کم اوضاع برعکس شد. زنان رفته رفته بازیچه ی دست مردان قرار گرفتند وتساوی حقوق که هیچ، تساوی بین زن ومرد به برتری مرد ونقص زن تبدیل گردید. بنابراین زنان برای آنکه جایگاه خود را در اجتماع بدست آورند زنانگی خود را به معرض نمایش گذاشتند وسرمایه داران هم از این فرصت سوء استفاده کردند. در این اوضاع واحوال عده ای مسأله فمینیسم را وارد ایران کرده وبا وجود فرهنگ خاص ایرانی سعی کردند الگوها ومحورهای ارزشی و رفتاری متمایز بین زن ومرد را از بین ببرند. در کل هدف غرب از مخالفت بااسلام وتحت تأثیر قراردادن عده ی زیادی از مردم بوسیله ی این تفکر برای این بود که مردم نفهمند این همه جنجال برای این است که آنها می خواهند زن مشرق زمین از جمله ایرانی تحت تأثیر زنان اروپائی قرار بگیرد. بی جانیست که حضرت علی (ع) می فرماید. زمانی که این امت (اشاره به مسلمانان) لباس بیگانه پوشید وغذای فرنگی خود رو به پستی وذلت می گذارد.
اگر پوشیدن لباس بیگانه محکوم شده است. اگر فقها به زنان ومردان اجازه ی پوشیدن لباسهای یکدیگر را در اجتماع نمی دهند حتماً‌ حکمتی دارد. چه کسی باور می کرد روزی بیاید که پسرها مانند دخترها لباس بپوشند، موبلند بگذارند، مانند آنها آرایش وپیرایش کنند وکفش بپوشند. چه کسی باور می کرد عده ای از دخترها برجستگی های خود را محو کرده وبا گذاشتن کلاهی به سر ادای پسرها را درآورند و عده ای دیگر لات بازی درآورند. چه کسی باور می کرد دختران با این شیوه واسطه ی فروش مواد مخدر وتخریب مراکز دانش پژوهی در دانشگاهها شوند. استعمار فکری آخرین مرحله ی استعمار است. ابتدا باید استعمار اقتصادی بعد استعمار اعتقادی وبالاخره استعمار مغزی صورت گیرد به قول شهید دکتر پاک نژاد:
«وقتی بخواهند مغز کسی را بپزند ابتدا ناخن، بعد دست وپا وبالاخره مغزش را می پزند»
هدف در استعمار فکری، تهاجم به فرهنگ است که مقدمه آن، سیاست حاکم بر جامعه می باشد. این افکار مخرب زمانی به اوج خود رسید که غرب پذیرش چادر به عنوان حجاب را رد کرد. اگرچه چادر بهترین پوشش برای یک زن است ولی هیچ حساسیت وتعصب نابجا، روی آن نیست. ولی یک مسأله وجود دارد و آن واقعیت پذیرش حجاب است ما از غرب این سؤال را می کنیم که آیا با نبود چادر و رعایت کامل حجاب، آنها دست از اعمال زورگویانه ی خود برمی دارند؟ به روشنی پیداست که پاسخ آنها منفی است. مشکل آنها چادر نیست، مشکل آنها اصل حجاب است یعنی اگر خانمی حجاب کاملی غیر از چادر داشته باشد از لحاظ روانی آنقدر او را تحت فشار قرار می دهند تا بالاخره روزی زیر بار حرف زور آنها برود.

8) عوامل شخصیتی

احساس حقارت، همانند سازی وتقلید از جمله عوامل شخصیتی است که منجر می شود افراد از روشهای غلط برای جبران کمبودهای شخصیتی استفاده نمایند. وقتی درخانواده مشکلاتی به وجود می آید وپدر، مادر یا هر دو فرزندان را حمایت وبا آنها همفکری نکنند وخودمشکلی به مشکلات آنها بیفزایند این مشکلات به صورت یک عقده در آمده وفرزند می خواهد روی آن سرپوش بگذارد. وقتی فرزند از کانون خانواده جدا شود درصدد ایجاد رابطه با افرادی خارج از محیط خانه خواهد شد که بدین وسیله خواستار استحکام روابط با آنان می باشد. وبرای آنکه در جمع آنان بماند از گفتار، رفتار وطرز لباس پوشیدن آنها پیروی کرده ورفتارش ممکن است به صورت گزافه گویی وخودستایی بروز نماید.
حتی درنظام فرزند سالاری که فرمان، فرمان فرزند و همه چیز تحت اختیار اوست وجود مال وثروت خود باعث می شود وی به خرید انواع واقسام لوازم، لباس وکفش مد روز مبادرت ورزد و عده ای اطراف او را گرفته وبخواهند از او سوء استفاده نمایند.
اگر نظام خانواده مبتنی بر ارزشهای دینی وتوحیدی نباشد ووالدین درخانه یا مدرسه، احساسات جوان را که متناسب با سن آنهاست به هر شکلی بخواهند سرکوب نمایند. این حوادث رخ خواهد داد.
همانندسازی یک حالت دفاعی است وشباهت زیادی با تقلید دارد. اما یک تفاوت اساسی بین آن دواست. تقلید گاهی آگاهانه وگاهی ناآگاهانه است اما همانندسازی رفتاری است که ناخودآگاه از روی ترس صورت می پذیرد. ترس از اینکه مبادا فرد در گروه موقعیت خود را از دست بدهد. البته تمام جوانان غوطه ور در سراب تهاجم دشمن از لحاظ شخصی وعاطفی ناسازگار نیستند بلکه تعدادی از آنها نسبتاً‌ افرادی ناسازگارند که به علت ارضاء نیازهای عادی خود با گروههای ضداجتماعی همانند می شوند وخود را به خاطر فشاری که در گروه به آنها وارد می شود با بقیه تطبیق می دهند. این همانند سازی که به نوعی برطرف کننده ی حس حقارت است یک عامل روانشناختی است.
مهمترین عاملی که باعث می شود افراد به راحتی تحت تأثیر دیگران قرار بگیرند جهل ونادانی است. همین جهل باعث می شود انسان کورکورانه، بدون داشتن بینش کافی نسبت به طرز فکر ورفتار خوب وبد دیگران از آنها تقلید نماید. در ابتدا شاید به نظر بسیاری تقلید از رفتارهای خوب و پسندیده باشد ولی مطلق آن مدنظر اسلام نیست. آنچه مورد تأکید اسلام است. تفکر نسبت به تمام مسائل است. اگر رفتار خوبی با تحلیل وبررسی وبا فکر انتخاب شود، چون عمل کننده ی به آن به ندرت ودر شرایط سختی ممکن است نسبت به آن پشت کند، ارزشمند است. اما اگر اینگونه نباشد و هر عملی تقلیدی باشد با کوچکترین نوسانات فکری، اجتماعی، سیاسی و… وضع روحی وی به هم ریخته وبه احتمال زیادی از آنچه به آن ایمان داشته دست خواهد کشید. مهمترین علت بیماری هیستری جهل ونادانی است وراه درمان آن آگاهی یافتن به مبانی ارزشی وجلوه ها وخطرات پیرامون آن است.
گاهی فرد مبتلا به این بیماری احساس می کند خطایی که انجام می دهد طبق مبانی عقلی وشرعی است در حالیکه آیه 103 سوره ی کهف زیانکارترین مردم را کسی می داند که به خیال باطل خود پندارد که عمل خوبی انجام می دهد. اسلام از هر مسلمانی انتظار دارد قبل از انجام هر عملی ابتدا به آن علم وآگاهی پیدا کند چرا که تقلید رابطه ی تنگاتنگی با جهل ونادانی دارد.
بایددقت کرد که تقلید تا یک سنی لازم وتاریخ مصرف آن زمان خاصی دارد. کودک از سن طفولیت تا سن رشد، زمانی که مسائل پیرامونش را درک کند وقادر به تحلیل آن باشد از پدر، مادر، برادر، خواهر و اقوام تقلید می نماید. این یک غریزه ی طبیعی است. اما از سن رشد به بعد بایدگزینش رفتار دیگران براساس تجزیه وتحلیل باشد یعنی کدام عمل مناسب وکدام عمل نامناسب است. اگر جوان از نظر شخصیتی در زمان طفولیت بماند یک مقلد به تمام عیار می شود ودوست دارد با عجله وشتاب مانند دیگران به آنچه آنها دست یافته اند، دست یابد. چه بسا این رفتارها از طریق راههای ناشایست انجام گرفته وبا تقلید، جوان خود را به زحمت بیندازد وآینده ای نه چندان خوش در پیش روی خود قرار دهد. اینجاست که قرآن به صراحت فرمان می دهد از آنچه نسبت به آن علم وآگاهی نداری پیروی نکن. در رابطه با این آیه در فصل دوم ذکر کردیم که تقلید دو گونه است ممدوح ومذموم. گرچه هردو براثر جهل ونادانی است. اما در مورد اول تقلید لازم است و مورد دوم تقلید جایز نمی باشد. مثل تقلید مردم از مجتهد و تقلید کورکورانه از رفتار دیگران.
در فصل سوم تحت عنوان بحث تقلید مطالبی درباره ی کشورهای سوئد، دانمارک، سوئیس وآمریکا بیان کردیم. کشور سوئد ودانمارک دو کشور سردسیرند که بلوغ دختران در آن جا بسیار دیر وسن ازدواج بالاست ودر کشور سوئیس بلوغ دختران زود هنگام انجام می گیرد. لذا این کشورها طبق فرهنگ خودشان تدابیری اندیشده اند که بلوغ جوانان به حد نرمال برسد که البته این گونه فعالیتها ورفتارها ازنظر اخلاقی درست نیستند ولی ازدید آنها یک راه حل است. واما کشور آمریکا را نمی توان مانند کشور سوئیس دانست گرچه جوانان این کشور هم دارای بلوغ زودرس هستند ولی تمام فعالیتها در راستای جلو انداختن بلوغ جنسی است واین باعث شده بسیاری از جوانان آمریکائی رفتار وحشیانه جنسی با هم جنسان خود یا جنس مخالف خود داشته باشند. چرا در کشور ما که سن بلوغ در حد متعارف است تقلیدهای این چنینی صورت می گیرد تا جوان به بلوغ زودرس برسد درحالیکه در مجامع عمومی سخن از جمعیت زیاد وکنترل جمعیت می باشد این باعث شده سن ازدواج خود به خود بالا رود. حال چه کسی باید جوابگوی ضد ونقیض های حاصله باشد. چرا در این موارد باید تقلیدهایی صورت گیرد که کسی نتواند جلوی آن را بگیرد آیا ما باید مقلد باشیم یا مرجع. همین است که می بینیم دختران جوان دست به انواع خودآرایی ها می زنند تا بتوانند خودنمایی کنند ونظر پسران را به خود جلب کنند یعنی اگر از بلوغ جنسی تا سن ازدواج نتوانند یکی را به عنوان همسر انتخاب کنند حداقل به این وسیله بتوانند تا حدودی جوابگوی میل جنسی خود باشند.
همین نوسانات رفتاری وگزینش رفتار بد، روح لطیف نوجوان و جوان را در کشاکش رفتارهای پرخطر قرار می دهد وهویت وی را در جهتی که جاذبه اش بیشتر باشد شکل دهی می کند. اما قدر مسلم آن است که این کشمکشها وعدم تثبیت رفتارها (رفتار خوب) نوجوان را دچار اختلال هویتی می کند واو نمی داند واقعاً هویت او چیست و چگونه است. اگر نوجوان با مسأله ای روبرو شود ودر میان خانواده ودوستان عکس العملهای متفاوتی را مشاهده کند هر از چند گاه یکی از این رفتارها را به عنوان ارزش برگزیده و در نتیجه نمی تواند میان این ارزشگذاری ها جمعبندی نماید. لذا حاصل این امر چیزی جز بحران هویت نیست. اگر بینش دینی، علم ودانش و استقلال فکری به موازات رشد نوجوان رشد نکند نوجوان در مسیر خطر جدی قرار می گیرد.
اما چگونه می توان تعارض بین خانواده و دوستان را از بین برد؟ به نظر می رسد بهترین راه، کوتاه ترین راه باشد. قطعاً نمی توان به راحتی وسریع روی افکار دوستان تأثیرگذاشت تا افکار آنها با افکار هر خانواده همخوانی پیدا کند. چون دراین صورت خود آنها نیز از نظر رفتاری با خانواده هایشان در تعارض قرار گرفته ومشکلات دیگری به وجود می آورند. پس باید عقاید مذهبی و رابطه ی هر کس با خانواده ی خود آنچنان محکم باشد که مانند سدی در برابر هجوم رفتارها وعقاید باطل دیگران ایستادگی کند واین میسر نمی شود مگر در سایه رشد بینش های توحیدی و استحکام عقاید تک تک افراد خانواده.

9) زینت و خودآرایی

در بحثهای پیشین ذکر کردیم که انسان دارای غرایز متعددی است تا بتواند بوسیله ی آنها به زندگی خود ادامه دهد. یکی از این غرایز، خواهش فطری تجمل و خودآرایی است که هر کس دوست دارد خود را زیبا جلوه دهد تا از دید دیگران بهترین باشد. این خودآرایی را می توان به دو دسته ی معنوی و مادی تقسیم نمود. کسی که خود را به صفات پسندیده ونیکو مزین می کند لایق خودآرایی معنوی است خداوند متعال نیز می فرماید. بهترین شما با تقواترین شماست. ولی خودآرایی مادی دارای یک سری ضوابط است که نمی‌توان آن را به همه جا تعمیم داد.
غریزه ی خودآرایی مادی چون با برانگیختن غریزه ی شهوت همراه است باید در چهارچوب خاص خود قرار بگیرد وبه روش صحیح واصولی ارضاء گردد. یکی از این اصول سیره ائمه علیهم السلام است. مطالعه در زندگی ائمه علیهم السلام وروایات مربوط به آن ما را با چگونگی برخورد با این خواهش فطری آشنا می سازد. به طور مثال خضاب کردن، مسواک نمودن، شانه زدن مو، جامه ی زیبا پوشیدن و معطر بودن که پیامبر بیشترین هزینه را صرف آن می کردند از رفتارهایی است که این بزرگواران با این مقوله داشتند. در اصول کافی ج6 صفحه 440 آمده است که امام حسن مجتبی (ع) با استناد به آیه 31 سوره ی اعراف ازبهترین لباس هنگام حضور در پیشگاه الهی استفاده می نمودند. امام رضا (ع) نیزبهترین لباس را لباس همان زمان معرفی نمودند. چون هر دوره یک فرهنگ خاص مربوط به خود دارد. پس لباس یک دوره مثل قاجار را نمی‌توان درجامعه ی امروزی پوشید. بنابرگفته ی ائمه علیهم السلام لباس برای انسان زینت به حساب می آید و برجلوه وجمال او می افزاید. آیه 32 سوره اعراف هم بیان می کند که کسی حق ندارد انسان را از مصرف زیورهایی که خدا برای او پدید آورده منع کند به شرطی که طبق موازین عقلی و شرعی ودر حد اعتدال باشد در روایت دیگری از امام رضا (ع) نقل شده که حضرت سجاد (ع)‌ جبه ی خز می خریدند و ردای خزی نگارین به تن می کردند وچون فصل پوشیدن آن لباس تمام می شد آن را می فروختند و پولش را صدقه می دادند. از این روایت چند نکته می توان برداشت کرد.
1) امام به زیبا پوشی خود اهمیت می دادند 2) با این کار برصدقه دادن مداومت می نمودند.
3) چیزی را آنقدر نگه نمی داشتند تا کهنه شود وبعد آن را به کسی بدهند.
اسلام در کنار برنامه های اجتماعی زنان، برای ارضای این غریزه نیز برنامه هایی دارد مثل استفاده از انواع زینتها ولباسها در خانه و در کنار محارم، استفاده از طلا برای خانمها و ممنوعیت آن برای مردها و دیگر اینکه آرایش و نظافت زن در برابر مرد را از حقوق همسری برمی شمرد تا بدین وسیله تمایلات و خواسته‌های روانی زن ومرد سرکوب نشود و کانون گرم خانواده مستحکم بماند. این خود عامل مهمی در شکفتن ذوق احساسات جوانان وتکامل آنهاست وبه آنها در پیشرفت خصوصیات عاطفی وتعالی روح کمک می کند.
عشق به جمال در بعضی دختران باعث می شود آنها حریم عفت را بشکنند. به علت کم دوام بودن این زیبایی، انسان نباید فکر کند که باید دوران جوانی را خوش بود و به مسائل غیرشرع پرداخت و در سن پیری به یاد خدا و پیغمبر افتاد زیرا به قول معروف «درجوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبری است ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزکار» شاید در پیری، پرهیزکار بودن برای بسیاری اتفاق نیفتد چون دل کندن از آنچه انسان سالها به آن دلبسته و با آن خو گرفته است بسیار سخت ومشکل است.

10) احساسات جوان

از بعد روانی انسان دارای 4 حس زیبایی، دانایی، نیکویی و مذهبی است وقتی کودک رشد می کند و به سن بلوغ می رسد یعنی دوران نوجوانی وجوانی را آغاز می کند این حسها نیز به همین موازات رشد پیدا می کند وعواطف وی را تحت تأثیر قرار می دهد. با توجه به نگرشی که در یک خانواده حکفرماست ممکن است این حسها به موازات هم رشد نکند ویک یا چند مورد آن بردیگری برتری پیدا کند و فرد از آن حسی که عقب مانده آسیب ببینید. هر حسی خصوصیات مربوط به خود را داراست ولی اگر به حس زیبایی بیش از اندازه توجه شود بیماری هیستری یا جلوه گری وخودنمایی به وجود می آید چرا که افراد مبتلا به این بیماری روانی همه چیز را در زیبایی ظاهری دانسته و می خواهند خود را به هر نحوی که هست به اوج زیبایی برسانند. در مورد خصوصیت دانایی باید بیان کنیم که عامل ژنتیک در این مورد بسیار مؤثر است ولی شیوه ی رفتار خانواده، طرز تفکر، راهکارهای حل مشکلات و از این قبیل مسائل به نوجوانان و جوان کمک می کند تا روش او نیز در مسائل مشابه، مانند خانواده باشد. منوط بر اینکه خود نوجوان بخواهد چنین عملی را انجام دهد. اما بها دادن بیش از اندازه به آن وتوقعات نابجای خانواده در مورد طرز تفکر نوجوان و جوان اگرچه او فرد دانایی باشد امکان دارد او را یک فرد مغرور و خودخواه بار بیاورد. خصوصیت نیکویی نیز اگر در چهارچوب خود قرار نگیرد وبیش از حد لازم به آن توجه شود مثلاً در مورد انفاق، فرد ممکن است هر آنچه را دارد ازدست بدهد وخود محتاج دیگران شود. در مورد خصوصیت وحس مذهبی نیز همین قدر بیان می کنیم که اگر به آن با دید بسته بنگریم ومذهب را چیزی جز انزوای اجتماعی ندانیم از جامعه بریده شده ویک فرد متعصب غیرمتعهد خواهیم بود که براثر رفتاری اشتباه ممکن است اطرافیان را دین زده کنیم. پس در هر شرایط باید اعتدال را رعایت کرد. مثلاً اگر به حس زیبایی بسیار اهمیت داده شود وبه حس مذهبی یا دانایی ونیکویی اهمیت داده نشود. افراد خانواده مانند انسانهای بی قید وبند به مسائل دینی یا متعصب خشک و یا انسانهای بخیل رشد می کنند وهمین می شودکه ما در جامعه ی امروز با آن سروکار داریم.
اگرچه تمام مردم در طبقات مختلف از این حس ها برخوردارند، اما نوجوانان وجوانان، به علت بروز تمایلات عاطفی و در آستانه ی رسیدن به غریزه ی جنسی واوج آن در حالیکه قدرت تفکر وتعقل آنها هنوز تکامل نیافته، در معرض خطر جدی هستند. پس کوچکترین غفلت وعدم توجه خانواده به این مسائل می تواند یک عمر پشیمانی به بار آورد. بنابر مطالب فوق نمی توان نقش مهم خانواده را انکار کرد. اما اگر والدین نتوانند مشکلاتی را که در خانواده به وجود می آید، حل نمایند در مدت زمان، این مشکلات مانند کوهی، انبوه شده ومیان والدین وفرزندان فاصله ایجاد می کنند که هر دوطرف تحت هیچ شرایطی نمی تواند طرف مقابل خود را ببیند ودرک کند. لذا فرزند بنابه اقتضاء سن که از احساسات لطیف تری برخوردار است نسبت به والدین سوء ظن پیدا می کند وآنها را رقیب ودشمن خود می پندارد و چون نگرش کلی خانواده نسبت به مسائل ومشکلات، نگرش صحیحی نیست فرزند می خواهد این دشمنی را به روشی که پایه های اساسی خانواده را می لرزاند، جبران نماید. یعنی اگر تیپ یک خانواده مذهبی است فرزند آن خانواده با پوشیدن لباس های ناجور ومختلف وپرخاش کردن به آزار روحی والدین می پردازد و اگر خانواده، مذهبی ومتدین نباشد این عکس العمل به شیوه های دیگر مثل تغییر در گفتار ورفتار از قبیل دزدی، فرار از خانه وسایر موارد بروز پیدا می کند.

11) زن و لباس مردانه

در طی داستانی خواندیم که ژاندارک، دختر فرانسوی، چگونه سمبلی برای پوشیدن لباس مردانه گردید و بالاخره بعد از سالها پس از سپری شدن فراز ونشیبهایی در رابطه با پوشش لباس مردانه، بنابه خواسته ی ناپلئون، پلیس پوشش لباس مردانه را برای زنان ممنوع کرد ودستور داد هر کس غیر از موارد ضروری پوشش مردانه داشته باشد به پرداخت جریمه و زندانی شدن محکوم شود. بدین طریق تا قرن نوزدهم زنان لباس مردانه نپوشیدند.
در اینجا تکیه بحث ما روی عمل ناپلئون وعکس العمل مردم است. اگر ناپلئون چنین دستوری با جرایم سنگین داده است ما که در یک کشور اسلامی هستیم اگر حتی در مرحله زبانی اعتراض خود را نسبت به این پوشش اعلام داریم نه تنها خودمان که عقایدمان موردهجوم حملات شدید اینگونه افراد قرار خواهد گرفت. آیا شایسته نیست یک مسلمان بنابر مبانی دینی، خود محافظ خویش باشد نه اینکه نگهبانی بالای سر او باشد. آیا روانیست دراین زمینه ما الگو و سرمشق باشیم (طرز پوشش)؟ آیا نشیده اید که پیامبر (ص) بارها وبارها مردانی که لباس زنانه می پوشیدند وزنانی را که لباس مردانه می پوشیدند مورد لعن قرار می دهند؟ آیا آنقدر این رفتارها تکرار شده که قباحت وزشتی آن از دیده ی همه پنهان مانده است که باید جانب احتیاط را رعایت کرد؟ اما نه تنها عقل بعضی جوانها به این مسائل نمی رسد بلکه آنها قدرت فکر کردن دراین رابطه را هم ندارند وبه علت بروز مشکلات وتعصبات خانوادگی روی مسأله جنس دختر وپسر، سعی می کنند خود را به شکل جنس مخالف درآورده، نامی، هم نام آنها برای خودانتخاب کنند. و دیده می شودگاهی به هم جنس بازی دست می زنند. نهایت این رفتارها به کجا خواهدکشید؟ آیا خانواده ها دوست دارند که فرزندانشان دچار بیماریهای روحی شوند. بدحجاب ترین خانواده ها نیز دوست ندارند که به این مشکلات دچار شوند اما چون راه حل آنرا نمی دانند جوان خود را به حال خویش رها کرده وتقصیر ها را به گردن جامعه، مدرسه و دوست می اندازند واگر به آنها راه حلهای برگرفته از سیره ائمه علیهم السلام را پیشنهاد کنیم از آنها دوری می کنند وآن را جزیی از عقاید مرتجعین قرار می دهند در حالیکه اینگونه نیست در گذشته ذکر کردیم که با آموزه های دینی به روش درست حتی می توان افراد لائیک (ضد مذهبی) را به سوی دین ودیانت کشاند چنانچه این اتفاق رخ داده و انشاء ا… بیشتر رخ خواهد افتاد.

12) نقش منکرات

عبارت سقوط تمدنهای بزرگ انسان را به این فکر فرو می برد که چه عواملی می تواند این چنین باعث تخریب و سقوط یک تمدن شود؟
وقتی بی بندوباری وتجمل درجامعه ای شروع شود توجه افرادبه این موضوع معطوف شده وافکار عمومی از پرداختن به مسائل اجتماعی، فرهنگی وسیاسی و… بازمانده و افراد، مروج منکرات خواهند شد این مطلب را نمی توان انکار کرد که انسان به لحاظ اجتماعی بودنش متأثر از دیگران است اما درجات آن متفاوت است. برخی به راحتی از دیگران تأثیر می پذیرند وبرخی دیرتر چه درشکل مثبت یا منفی آن. وقتی مسلمانان در فرانسه وسوئیس با زنان اروپائی نشست وبرخاست کردند کم کم یاد گرفتند چگونه مانند آنها به تجمل گرائی پرداخته، زنان خود را روانه خیابانها کنند و وارد کننده ی فرهنگ بیگانه باشند. اینگونه شد که تمدن اندلس سقوط کرد درحالیکه مسلمانان مشغول عیاشی وسپس دچار عقب ماندگی شدند و برعکس، آنها ابهت تمدن ایران باستان را دزدیدند وبا استفاده از مبانی ما در حالیکه به آن هیچ اعتقادی نداشتند به کشف های مهمی دست یافتند وآن را برای خود نگاه داشته وفرهنگ بی رنگ و لعاب خود را به ما فروختند. وما را جیره خوار خود گردانیدند.
به هر حال در هر برهه ای از زمان منکرات در متزلزل کردن پایه های فرهنگی یک جامعه بسیار مؤثر بوده ومنجر به دگرگونی فرهنگی آن خواهد شد. از جمله آن همین تجمل گرایی وعیاشی وبه رخ کشیدن میزان ثروت ودرآمد افراد است وبهترین روش ابراز آن خرید لباسها، وسایل عجیب وغریب، لحن گفتار خاص «شرکت در مجالسی که واقعاً در شأن یک مسلمان واقعی نیست و هزاران مورد دیگر، که این امر می تواند حسادت دیگران را افزایش دهد یا اینکه دیگران به او غبطه بخورند وبرای بهره برداری از این ثروت هر چه باشد انجام می دهند واز هر که باشد پیروی می کنند. نمونه ی آن وجود قارون وگنج اوست. در آیه 79/ قصص خواندیم که قارون به خاطر جنون ثروت، با تمام قدرت به نمایش آن پرداخت تا همه را مطیع خود گرداند و بسیاری به او غبطه می خوردند تا کمی از مال اوداشتند و به راحتی زندگی می کردند. نمونه ی همین افکار هم هنوز وجود دارد. عده ای می گویند چرا فلانی که فرد متدین نیست زندگی خوبی دارد اما آن یکی که مرد خداست از رفاه کمتری برخوردار است؟
جواب ما این است که همیشه اینگونه نیست. هستند افراد غیرمذهبی که دربدترین شرایط زندگی می کنند وانسانهای متدین هم هستند که با وجود داشتن ثروت زیاد پیوسته کارهای خیر انجام می دهند و خدا هم روزی آنها را بیشتر می کند. اما لطف سخن این جاست که همه چیز در بوته ی آزمایش است. همه خواهند رفت وهمه چیز را دراین دنیا می گذارند. آنچه برای انسان می ماند عملکرد او در این دنیاست.
پس برای جلوگیری از تجمل گراییها وعیاشی ها که باعث ترویج منکرات در جامعه هستند باید به فکر چاره بود. دربحث امر به معروف و نهی از منکر به مهم بودن ابعاد این عمل اشاره کردیم که اگر این سیل خروشان را نتوان مهار کرد (منکرات) کنترل جامعه از دست خواهد رفت وواجب کردن این امر نیز به همین علت است چنانچه در جامعه کنونی با کم رنگ شدن این مسأله وعدم توجه دستگاههای دولتی حضور منکرات در جامعه پررنگتر شده وعده ی کمی در برابر آن واکنش ثمربخش نشان می دهند. در آیه 104 سوره ی مبارکه آل عمران خداوند می فرماید از میان شما بعضی باید امر به معروف ونهی از منکر نمایند چرا که بسیاری از منکرات ما به علت عدم آگاهی است وقتی موضوعی به واسطه علمش شناخته شود می تواند عده ای را در مسیر درست قرار داده وعده ای دیگر را از کجروی بازدارد. اما اگر چنین عملی صورت نگیرد و منکرات در یک جا پدید آید مانند یک بیماری مسری اپیدمی می شود. آنگاه چه کسی می تواند این جامعه بیمار را درمان کند در حالیکه خوب وبد آن وافراد بیمار وسالم آن قابل تشخیص نیستند.
شکی نیست که تدین افراد ونوع برخورد آنها در مسأله ی امر به معروف ونهی از منکر مؤثر است گاهی یک برخورد می تواند اندیشه و مسیر زندگی یک فرد را متحول سازد. کسانی که مدعی بودند و هستند علت آزادی فردی وبی بندوباری در جامعه، وجود علم وتکنولوژی وپیشرفت کشورهای غربی است باید بدانند که علم در دو جهت منفی مثل ساخت سلاحهای کشتار جمعی، به کارگیری علوم وفنون نظامی علیه کشورهای دیگر و… و جهت مثبت مانندبه کارگیری علوم مختلف برای خدمت وکمک رسانی به مردم به کار می رود. لذا برای اینکه بتوان علم را در مسیر انسانیت وسازندگی قرار داد نیاز به نگهبانی همچون ایمان داریم. پس ایمان یکی از ضروریات جامعه تلقی می شود.
با توجه به اینکه امروزه همه به خداوند متعال ایمان دارند اما ایمان به انسانیت انسان تغییر یافته وتکریم انسانیت جای خود را به غیر داده است. امروز ارزشهای وجودی انسان جای خود را به فخرفروشیها، مدها و خودآراییها داده است. در نتیجه کسی ارزش بیشتری دارد که فخر بیشتری کند یا بتواند آن را جلوه دهد. که این یک تفکر بسیار غلط است.
بنابراین به سه روش می توان از بروز چنین مسائلی جلوگیری کنیم:
1) امر ونهی در جامعه 2) تدین ونوع برخورد با افراد 3) ارائه صحیح مذهب
دو مورد اول به اختصار بیان شد و اما مورد سوم :
هنگام برخورد یک نوجوان یا هرکس دیگر:
1- بایدبه سن او توجه کرد ودانست در این سن چه مطالبی را باید عنوان کرد تا نوجوان، جوان و هرکس دیگر دین زده نشوند.
2- این مسائل با روش کلیشه گویی وعدم تطابق با زندگی مطرح نشود بلکه گوینده خود به آن عمل کرده وآن را درک کرده باشد تا بتواند از نظر روانی مسیر را پیوسته طی کرده وبه حل مشکل بپردازد.
لذا موعظه کردن توسط هر کس ودر هر مکانی به تنهایی کافی نیست بلکه گاهی اوقات با واکنش شدید روبرواست. مسائل دینی باید به صورت تجربی وعملی با ارائه ی یک الگوی صحیح و مناسب نشان داده شود تا به رفتار خوب وپسندیده بیانجامد. یکی از این الگوها ودر واقع بهترین الگو، الهام گرفتن از سیره ورفتار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وائمه علیهم السلام می باشد. آیه 21 سوره ی مبارکه احزاب می فرماید «برای شما در زندگی رسول خدا سرمش نیکویی بود. برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند وخدا را بسیار یاد می کنند» یعنی افراد باید در رفتار و کردار و گفتار به ایشان اقتدا کرده و از ایشان پیروی کنند و با کمی صبر دربرابر مشکلات از فرمان خداوند اطاعت کرده و منتظر رحمت الهی باشند. هر برخورد خوبی، یک برخورد خوب را در پی خواهد داشت وهمین نمونه ای از رحمت الهی است.

تحقیق عرصه ای

بخش پایانی این فصل اختصاص به تحقیق عرصه ای یا میدانی دارد در این تحقیق تعداد 50 پرسشنامه به دو جنس مذکر و مؤنث در مقطع دبیرستان داده شده است که نظریات آنها را در نمودار و تحلیل سؤالها خواهیم دید.
هدف از طرح این پرسشنامه این است که بدانیم دانش آموزان تا چه حد به مسأله فخر وخودآرایی، تبلیغات سو‌ء تهاجم فرهنگی و ارزشهای دینی و مواردی مشابه آن آگاهی دارند و نظر آنها در این باره چیست؟
1)کدام یک مهمترین جلوه ی خودآرایی، وفخرفروشی در جوانان نمی باشد.
الف) لباس ب) خانه و لوازم منزل ج) ماشین د)‌ شخصیت معنوی
در این سؤال، سه گزینه، فخرفروشی به مادیات و گزینه آخر که جواب صحیح می باشد جزء‌ سجایای اخلاقی است. که 56% از پسران و 76% دختران به این سؤال جواب صحیح داده اند. درصدها نشان می دهد که 44%‌ از پسران و 24%‌ از دختران شخصیت معنوی را از جلوه های خودآرایی می دانند در حالیکه شخصیت معنوی از فخر وخودآرایی جلوگیری می کند.
2)‌ به نظر شما اسلام تا چه حد به مسأله ی خودآرایی زنان ومردان اهمیت داده است؟
الف) کم ب)‌ متوسط ج)‌ زیاد د)‌ خیلی زیاد
مطالبی که پیرامون بحث زینت و خودآرایی آورده شد (فصل 3)‌ نشان داد که اسلام با خودآرایی که پیامبر (ص)‌ وائمه علیهم السلام انجام می دادند موافق است. اما هر جا که این امر می خواست از محدوده خارج شود آن را در ردیف جنگ با خدا معرفی کردند. در این سؤال تقریباً‌ 82%‌ از پسران و 76%‌ از دختران جواب صحیح، 18% پسران و 24%‌ دختران جواب غلط داده اند. شاید وجود مسائلی چون رعایت پوشش حجاب باعث شده دختران کمتر از پسران پاسخ صحیح دهند.
اسلام بسیار بسیار به مسأله ی خودآرایی زن ومرد اهمیت داده اما برای آن چارچوبی قرار داده است مثلاً‌ زن در برابر محارم و درخانه می تواند خود را هر چه خواست زینت کند.
3) قوانین اجتماعی تا چه حد اجازه ی خودآرائی به زنان می دهد؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
درسؤال پیش نظر اسلام را در این باره جویا شدیم. اما در این سؤال به قوانین اجتماعی می پردازیم. تعداد جوابها نشان می دهد که تقریباً 52% درصد پسران و 38%‌ دختران به این سؤال جواب صحیح داده اند. جواب صحیح گزینه الف می باشد. متأسفانه جوابها رضایت کننده نیست. درصدها نشان می دهدکه علی رغم قوانین موجود، دال بر پوشش مناسب و عدم خودآرایی، بسیاری از آنها به این کار مبادرت می ورزند و از قوانین اجتماعی سرپیچی می کنند وچون سیل عظیم خود آرایی جوانان روز به روز در حال افزایش است قوانین اجتماعی هم نتوانسته عکس العمل مؤثری در این رابطه انجام دهد.
4)‌ رنگ لباس تا چه میزان در جلب توجه جنس مخالف مؤثر است؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
این سؤال وچند سؤال بعد، از اصلی ترین سؤالات مربوط به این موضوع می باشد. در بحث رنگها مفصلاً‌ توضیح دادیم که رنگهای تند و محرک مثل قرمز، نارنجی، زرد و… و رنگهای سردی چون آبی،‌ سبز و… چه اثراتی دارد. در این سؤال هر دو گروه پاسخی بالای80%‌ داده اند. جوابها حاکی از آن است که جوانان به خوبی می دانند که رنگها چه جذابیتی برای دیگران دارد وروشن می کند که خودآرایی جوانانی که خود را مزین به لباس روشن یا لباسهایی با رنگ تند ومحرک می کند، برای جلب توجه دیگران است. یکی از خواص رنگ های تند و گرم، خصوصیت حمله وری، تهاجم وافزایش بیماری است. لذا اگر کسی جنون و بیماری جنسی داشته باشد با دیدن دخترانی که خود را آراسته و لباسهایی با رنگ روشن پوشیده اند بیماری اش افزایش یافته و امکان دارد به قصد سودجویی به آنها حمله کند. اما هیچ کس از درون دیگری آگاه نیست و نمی داند چه کسی بیماردل است وچه کسی نیست. اسلام این احتیاط را به خرج داده و زنان را از پوشیدن لباس وکفشهایی که نظر مردها را به خود جلب می کند منع کرده است. جواب صحیح این گزینه، (د)‌ می باشد.
5) شما تا چه میزان تحت تأثیر مدل لباس جنس مخالف خود قرار می گیرید؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
در بازار لباسهای متفاوتی با مدلهای گوناگون وجود دارد. جواب این جوانان نشان می دهد که آنها تحت تأثیر مد ومدگرائی هستند و همین عامل باعث رونق بازار مدلباس گردیده است. پاسخ این سؤال به عهده ی جوانان است. هر گزینه نشان دهنده بینش آنها نسبت به مدلهای لباس است تقریباً 36% درصد پسران و 40%‌ دختران جواب منفی به این سؤال داده اند.
6) آیا رنگ لباس جنس مخالف در شما تأثیر می گذارد؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
پاسخ این سؤال مانند سؤال پیش است، در این سؤال پسران حدود 64% درصد و دختران 54%‌ تحت تأثیر رنگ لباس جنس مخالف قرار می گیرند، پاسخ این سؤال با پاسخ سؤال 4 کمی در تضاد است. گویی این افراد یا می‌خواهند خود را جدای از دیگران بدانند یا اینکه تاکنون توجه خاصی به این موضوع نداشته‌اند. به هر حال آنچه مسلم است این است که وجود رنگهای گوناگون در جلب نظر کردن بسیار مؤثر است چه افراد بیماردل باشند یا نباشند واسلام این جلب توجه نمودن را جایز نمی داند.
7) تا چه اندازه تحت تأثیر اندازه ی لباس جنس مخالف خود قرار می گیرید؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
لباس های تنگ وگشاد، کوتاه و بلند مسأله ای است که نظر بسیاری را به خود جلب کرده است. در جامعه ی امروزی بسیاری از دختران به پوشیدن مانتوی کوتاه وتنگ، شلوار کوتاه و تنگ و روسریهای 70 سانتیمتری روی آورده اند. این مشخصترین شیوه برای جلب توجه پسران و به انحراف کشیدن آنهاست. چه کسی باور می کرد در زمانهای گذشته که دختران از برخورد با پسرها می ترسیدند، امروزه پسرها باید از برخورد با دخترها بترسند. در جامعه ی امروزی این یک فاجعه است که پسری بخواهد از شر دختری در امان بماند. به هر حال، تقریباً 66% درصد پسران و 44%‌ دختران به این سؤال جواب صحیح داده اند. 34% پسران و 56%‌ دختران جواب اشتباه دادند. شاید این درصدها برای تبرئه آنها از این سؤال باشد که بگویند ما تحت تأثیر لباس دیگران قرار نمی گیریم. اما مگر می شود کسی معتقد باشد لباسهای محرک در جلب توجه دیگران مؤثر است اما در جلب توجه او مؤثر نیست.
8) آیا چادر را به عنوان نشان ملی زنان ایران قبول دارید؟
الف) بله ب) خیر
تاریخچه زندگی مردم ایران نشان می دهد که زنان در زمان صفویه چادر سرمی کردند و از آن زمان یا پیش تر از آن چادر یک پوشش برای زنان حساب می شده. 68% از پاسخ پسران و60% پاسخ دختران مبنی بر پذیرش چادر، به عنوان نشان ملی است. اما بقیه از کسانی هستند که پوشش دیگری را به عنوان حجاب پذیرفته اند. معلوم نیست از درصدهای باقی مانده، چند درصد پوشش مناسب بعد از چادر را انتخاب می کنند.
9) اگر مایلید چادر را به عنوان حجاب برتر انتخاب کنید، چه نوع چادری را برمی گزینید؟
الف) ساده وضخیم ب) طرح دار ج) نازک د) ملی
همانگونه که ذکر کردیم چادر ایرانی یک نشان ملی است اگر قرار باشد هر چادری به عنوان سرپوش مورد استفاده قرار گیرد. سیل تهاجم فرهنگ غرب به این پوشش ملی جاری می شود. اگر قرارباشد چادر نازک و توری حجاب برتر باشد، اگر نباشد بهتر است چون قداست و حرمت چادر مشکی را پایین می آورد. لذا چادر، باید شرایط خاصی چون ضخامت وسادگی داشته باشد. ضخیم بودن چادر دال بر سنگینی آن نیست منظور از چادر ضخیم چادری است که لباس زیر آن نمایان نباشد. از میان گزینه های موجود، گزینه ی الف درست است. 52% پسران و76% دختران به جواب صحیح پاسخ مثبت داده اند. انتخاب بالای 70% چادر ساده به عنوان پوشش، حاکی از آن است که دختران آن را به عنوان حجابی که به آنها امنیت می دهد پذیرفته‌اند.
10) چرا اخیراً چادر ملی به عنوان حجاب جدید وارد بازار شده؟
الف) پیروی از مد وجدید بودن ب) اشاعه بستر تهاجم فرهنگی
ج) تغییر فرم اصلی چادر د)‌ هر سه گزینه
68% پسران و72% دختران به جواب صحیح گزینه (د) پاسخ داده اند. پاسخهای موجود نشان می دهدکه اغلب جوانان این آگاهی را دارند که ظهور و بروز چادر ملی در بازار، پیروی از مد وتغییر فرم اصلی چادر است واین چیزی نیست مگر اشاعه تهاجم فرهنگی. آیا به راستی ایده ی چادر ملی از تولیدکنندگان است؟ یا از فرهنگ غرب؟ به نظر می رسد این ایده از فرهنگ غرب باشد چون وقتی آنها دیدند،‌ مدگرایی صددرصد جواب نداده است پس باید راهی پیدا کرده تا گروهی که در این میان از خود مقاومت نشان داده اند، سر این مسأله کوتاه بیایند. تغییر فرم چادر یکی از این راههاست.
یکی از اهداف چادر سرکردن این است که اندام بدن پیدا نباشد اما بعضی از چادرهای ملی به گونه ای دوخته می شوند که اندام در آن پیداست. گرچه چادر ملی، بسیاری از زنان را چادری کرده اما این چادر را نمی توان به عنوان چادری که حجاب برتر است در نظر گرفت و در واقع باید گفت این تغییرها از دید هیچکس پنهان نیست.
11) آیا با این روند احتمال تغییرات دیگری در پوشش ونوع چادر می دهد؟
الف)‌ بله ب) خیر
با توضیحات سؤال قبل باز هم احتمال تغییر در فرم اصلی چادر وجود دارد این جوابی است که دانش آموزان به آن پاسخ داده اند. 84%‌ پسران و 64% دختران به این سؤال پاسخ مثبت و 16% پسران و 36% دختران جواب منفی به آن داده اند.
12) به نظر شما مدگرایی و خودآرائی تا چه اندازه به جوان شخصیت می دهد؟
الف) شخصیت فرد به مدگرایی نیست ب) کم ج) متوسط د) ‌زیاد
درصد پاسخهای مثبت نسبت به منفی نشان می دهد که غالب عقیده ی دانش آموزان این است که مدگرایی به جوان شخصیت نمی دهد. بلکه علم، دانش واخلاق پسندیده داشتن نه تنها به جوان بلکه به هر کس شخصیت می دهد. جواب صحیح این سؤال گزینه (الف)‌ می باشدکه 80% پسران و 86% دختران به‌آن جواب مثبت داده اند. شاید کسانی که جواب غلط داده اند شخصیت را در پول وثروت و چیزهای شبیه به آن می دانند.
13) بهترین پوشش یک زن در جامعه ما چیست؟
الف) چادر ب) مانتو کوتاه وشلوار ج) مانتو وشلوار کوتاه د) مانتو بلند وشلوار
جوابها نشان می دهد که 60% پسران و 40% دختران معتقد به حجاب چادر هستند و 32% پسران و 48% دختران معتقد به مانتو بلند با شلوار مناسب هستند. روی هم رفته 92% پسران و 88% دختران حجاب غالب بر جامعه را به عنوان بهترین حجاب پذیرفته اند و تعداد کمی از آنها (8% پسران و12% دختران) حجابی غیر از اینها مثل مانتو کوتاه و شلوار کوتاه را حجاب مناسب خود می دانند. اما همانطور که می بینیم 60% دختران پوشش چادر را نمی پذیرند شاید دلیل آن ترس از ملامت دیگران یا فخرفروشی باشد. اینها نمی دانند فخرفروشی حقیقی برای کسانی است که رضایت خدا ورسول را جلب کرده اند و زمان آن یوم الحساب می‌باشد.
14) مهمترین عامل در بدحجابی جوانان امروز چیست؟
الف)‌ نبود امکانات تفریحی و ورزشی ب) بیکاری ج) تزلزل بینش ودینی د) ثروت
گزینه صحیح این سؤال (ج) است که 56% پسران و72% دختران به آن جواب مثبت داده اند 32%‌ پسران علت را ثروت می دانند. با اینکه اغلب افراد، تزلزل بینشهای دینی را عامل خودآرایی می دانند اما درصدد محکم کردن بینشهای خود نیستند و خود را همینگونه که هستند قبول دارند، دنیا جای راحتی وتنبلی نیست. سرای باقی، آخرت است. پس باید به دنبال راههایی بودکه در آخرت راحت زندگی کنیم نه فقط در دنیا.
15) در تهاجم فرهنگی، کدام مورد مدنظر سلطه گران است؟
الف) ورود علم و تکنولوژی به کشورهای در حال توسعه ب) بی بند وباری جوانان
ج) علم گرایی د) متمدن ساختن جهان سوم
در فصل 3 ذکر شد که مدگرایی و خودآرایی جوانان، ناشی از تهاجم فرهنگی است. در این سؤال می‌خواهیم ببینیم. تهاجم فرهنگی چه نقشی در جامعه دارد؟ پاسخ هایی که دانش آموزان به این سؤال داده‌اند نشان از آگاهی آنها از تهاجم فرهنگی است. آنها می دانند که بی بندوباری جوانان از مهمترین اهداف فرهنگ غرب است ولذا کسانی که ورود علم وتکنولوژی را بهانه فخرو خودآرایی خویش ساخته اند سخت در اشتباهند. جوان ایرانی با قریحه ظلم ستیزی خود آگاه است که باید با دشمن مبارزه کند و به راحتی فریب فرهنگ مسموم غرب را نخورد.
نمودار اول
نمودار 2
نمودار 3

فصل پنجم :

استنتاج و ضمیمه
مقدمه :
مهمترین واصلی ترین بخش از یک موضوع طرح شده، مرحله ی نتیجه گیری وایجاد راهکارهای اساسی برای رفع مشکلات ایجاد شده می باشد. اگر موضوعی بدون استنتاج صورت بگیرد در کل می توان گفت که پایان مناسبی نخواهد داشت. چرا که عدم انتخاب راه حلهای درست و منطقی و ارائه آن به افراد دیگر به هر کس این اجازه را می دهد که عقاید و نظریات غلط خود را به دیگران القاء کند وبقیه را به اشتباه بیندازد. از طرف دیگر اگر مرحله ی نتیجه گیری وجمع بندی صورت بگیرد کسی که از ابتدای موضوع نبوده تا حدودی می تواند اهداف موضوع و چرایی و چگونگی آن را بدست آورد.
مسائل اجتماعی از جمله مسائلی است که نیازمند طرح وبررسی وایجاد راهکارها می‌باشد تا بدین وسیله معضلات آن شناخته وبه حل آن پرداخته شود. فخروخودآرایی جوانان یکی از این مسائل اجتماعی است که طبعاً از مسائل عقیدتی نیز به حساب می‌آید. پس باید از دوجهت به بررسی آن پرداخته شود. اجتماعی ودینی
البته در فصول گذشته تحت هر عنوانی این بحث در بخشهای مسبوطی شرح داده شد واینک نوبت آن رسیده که به تبیین علل، نتایج، راهکارها و پیوند اجتماعی آن بپردازیم.
این فصل در سه بخش تنظیم شد که آن را از نظر می گذرانیم. تبین علل خودآرایی، بایدها و نبایدها و راهکارها.
بخش اول : تبیین علل خودآرایی
1-1) عدم بینش دینی
2-1) مدیریت ضعف خانواده
3-1) ثروت
4-1) عملکرد بد سازمانها ومراکز
5-1) آموزش وپرورش
6-1) ازدواج
7-1) پاسخ به شهوات
8-1) عملکرد صدا وسیما
9-1) مدگرایی
10-1) ضعف غیرت
11-1) کسب موقعیت
12-1) تقلید
پس از بحث وبررسی پیرامون موضوع فخرو خودآرایی به این نتیجه می رسیم که فخر وخودآرایی به چند دلیل، می تواند رخ دهدکه عبارت است از:

1-1) عدم بینش دینی :

اگر در خانواده نگرش ها بر مبنای آموزه های دینی نباشد، بینش افراد خانواده پیرامون مسائل مختلف سطحی خواهد بود. یکی از این نگرش های سطحی، خودآرایی است که فرد می‌خواهد تنها به یک بعد از مادیات دست یابد وچون نگرش آخرتی و معنوی در قبال آن ندارد می کوشد در زمان حال، هر چه در توان دارد به مصرف برساند. این نگرشها و سطوح پایین فکری که فرد را در مسیر خطرآفرین زندگی سوق می‌دهد ناشی از ضعف حیا و ایمان است. وقتی ایمان فردی ضعیف باشد به هر عملی دست می زند و خود را مقید به احکام شرعی نمی کند. همچنین وقتی حیای فردی ضعیف شد یا از بین رفت به راحتی می تواند حیای افراد دیگر را از بین ببرد وآنها را در منجلاب فساد فرو ببرد.
این مهم است که کسی که به روز جزا اعتقاد دارد آن را برای دیگران روشن کند و آنها را متوجه روز قیامت کند. مسلماً در قیامت شکی نیست. خداوند در آیه 3/ قیامه می فرماید: آیا انسان گمان می کند ما قادر به جمع آوری استخوانهای پوسیده ی او نیستیم؟ بلی ما قادریم که سرانگشتان او را هم درست کنیم اما او می‌خواهد وعده ی بهشت و دوزخ خدا را تکذیب کند وآنچه در پیش است همه را به فجور وهوای نفس بگذارد. آیات زیادی در رابطه با قیامت وجود داردکه انکار نشدنی است. انسان وقتی پا به عرصه قیامت گذاشت وتمام وعده های خدا را محقق شده یافت می خواهد که به دنیا برگردد وفرامین الهی را اجرا نماید اما پاسخ منفی می شنوند و هنگامیکه مؤمنین وارد بهشت می شوند دوزخیان از آنها التماس دعا دارند ولی دعای آنها کارساز نیست. هر کس نتیجه ی رفتاری را که انجام داده خواهد دید. وقتی انسان وارد صحنه محشر می شود از پاسخ دادن به سؤالات فرار می کند پس مهری به دهان او می زنند وهر عضوی خواهد گفت که چه زمانی، در چه مکانی ودرچه موقعیتی مرتکب کار خلاف شده است. آیه 126/ طه می فرماید ما هر کس را که ظلم و نافرمانی کند وبه آیات خدا ایمان نیاورد مجازات سختی می کنیم با آنکه هنوز عذاب آخرتش سختر و پاینده تر خواهد بود. اما از آنجا که خداوند بسیار رئوف و مهربان است و نمی خواهد بنده‌اش را در بند آتش ببیند در آیه 36/ احزاب به او دستور می دهد که تحت هیچ شرایطی حق ندارد نسبت به اوامر او و رسولش مختارانه عمل کند. این آیات راهنمای ما انسانهاست که بدانیم چگونه باید در زندگی رفتار کنیم و نسبت به فرامین الهی که یکی از آنها رعایت پوشش و حجاب است مطیع باشیم و سرپیچی نکنیم.

2-1) مدیریت ضعیف خانواده :

اصولاً بهترین کانونی که جوان می تواند در آن احساس آرامش کند و به پایه های آن تکیه زند خانواده است. اگر این پایه ها متزلزل شده (شخصیت والدین) وکانون گرم خانواده به کانونی سرد و بی روح تبدیل شود، جوان چاره ای ندارد جز اینکه به پایه های کذایی اجتماعی مثل پایبند بودن به دوستانی که امنیت فکری و رفتاری ندارند تکیه کند. این در حالیست که او سعی می کند در این شرایط، موقعیت و جایگاه خود را که تنها پشت و پناه وی است حفظ نماید. لذا به رفتارهایی دست می زند که افراد گروه آن را می طلبند. منشأ این سوء رفتارهای خانوادگی جهل ونادانی است درحالیکه در آیه 45/ شوری آمده است: بگو زیانکارترین مردم کسی است که به خود وخانواده ی خود ضرر بزند.

3-1)‌ ثروت :

همانگونه که در رفتارهای اجتماعی بعضی افراد می بینیم، غنای مالی و فقر مالی هر دو از عوامل فخر وخودآرایی هستند به این معنا که وقتی فردی احساس بی نیازی کند وهیچگونه دغدغه ی ذهنی برای حل مشکلاتش نداشته باشد به وسیله ی انواع روشها می خواهد در زندگی خود تنوع ایجاد نمایدکه این رفتارها خود منشأ مشکلاتی در خانواده می شود و چون خانواده دارای غنای مالی است، جوان به خرید وفروش وسایل قیمتی پرداخته و به این طریق به دیگران فخرفروشی می کند!!!
اما آنکس که فقرمالی دارد به نوبه ی خود، دارای شخصیتی است که می خواهد از نظر اجتماعی از دیگران کمتر نباشد. بنابراین علی رغم فقرمالی با پول غرض کردن یا فروختن لوازم زندگی سعی می کند مانند دیگران فخرفروشی کند تا خود را تحقیر شده و عقب افتاده نبیند. باید دانست که فقر ذلت وخواری نمی آورد بلکه تطابق آن با عزت، نوعی شرافت است. انسان هنگامی خوار وذلیل می شود که در کنار گناه سرشکسته شود. از رموز کمال انبیاء (ع)‌ وائمه علیهم السلام این است که به گناه دچار نمی شدند و علی رغم داشتن ثروت مانند فقرا زندگی می کردند.

4-1) عملکرد بد سازمان ها :

از مهمترین علل خودآرایی عدم توجه دستگاههای ذی ربط نسبت به این مقوله است. همانطور که در فصل 3 بیان کردیم اگر در جامعه ای نقش نهی از منکر از بین رود منکرات مانند یک بیماری مسری، اپیدمی شده وهمه جا را فرا می گیرد. یکی از عواملی که می تواند نقش نهی از منکر را در جامعه کمرنگ و یا حتی بی رنگ کند، عملکرد بد شرکتها وسازمانها است. اگر قانون جامع و صریحی در رابطه با خودآرایی در دستگاههای دولتی نباشد مدیران ومسئولین شرکتهای خصوصی و دولتی عکس العملی نشان نمی دهند تا بنابر مقررات، ارباب رجوع ملزم به اجرای آن باشند. پس بهترین راه این است که قانونی برای همه شرکتها ودستگاهها وضع شود ومسئولین موظف به اجرای آن باشد در نتیجه، ارباب رجوع نیز چاره ای جز اجرای آن ندارد. اگر کسی خود، مسئول حفظ پوشش خود نیست باید بوسیله ی قانون این کار را کرد.

5-1) آموزش وپرورش :

از دیگر علل خودآرائی جوانان، نادیده گرفتن و چشم پوشی کردن مدیران، معاونین و مسئولین مدارس وآموزش وپرروش از اوضاع جدید است. در ابتدای شیوع این رفتارها، با افراد خاطی برخورد می شد اما با وسعت ورواج آن همه خاموش ماندند و هیچکس نخواست یا نتوانست جلوی نوجوان 14-15 ساله را بگیرد واو را از این عمل نهی کند به این ترتیب کم کم پخش لوازم آرایش، آینه، فیلم های ویدئویی و… در مدارس شروع وروز به روز بیشتر شد و خانواده ها بی خبر یا باخبر از همه جا… . آنچه پیداست باید تمهیدات لازمی از طرف آموزش وپرورش در این خصوص صورت بگیرد و مسئولان رعایت پوشش مناسب و ساده بودن را رواج داده، آن را به عنوان یک ارزش تلقی نمایند.

6-1)‌ ازدواج :

درجامعه ی کنونی ما شایعترین علت برای فخر وخودآرایی، ازدواج است. در مباحث کلامی، نظام هستی، نظام احسن است و هر چیزی به بهترین وجه آفریده شده و چون خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد پس زیبایی می آفریند نه زشتی را. با این حساب، تمام موجودات به نوبه ی خود زیبا هستند. اما در انسانها زیبایی بنابر مسائل ژنتیکی متفاوت می باشد. وقتی کسی خودش را با دیگری مقایسه می کند ممکن است او را زیبا وخود را زشت یا خود را زیبا ودیگری را زشت بپندارد در هر حال هر دو ممکن است برای دلربایی از دیگران دست به خودآرایی بزنند تا شاید آن کس که به نظر زشت می رسد کمی زیبا و کسی که زیباست زیباتر جلوه کند در حالیکه در قرآن بهترنی وزیباترین امر در نزد خدا، لباس تقواست «ولباس التقوی ذلک الخیر ». متاسفانه امروزه خودآرایی شگردی برای معشوق پیدا کردن شده است. جوان با آگاه و با ایمان باید بداند که امور او به دست خداست و تعدی از حدود خدا در نهایت او را با مشکل مواجه خواهد کرد.

7-1) پاسخ به شهوات :

هنگامیکه در جامعه ای براساس تبلیغات مسموم، سن بلوغ جنسی پایین می آید و به علل دیگر از جمله کنترل جمعیت، سن ازدواج خودبخود بالا می رود بین این دو پدیده فاصله می افتد و باید به وسیله ای این خلأ پرگردد. با توجه به موارد ذکر شده وقتی جوان با این مسأله روبرو می شود چه راهی برای ارضای تمایلات در پیش رو می بیند. اگر امر ازدواج برای این افراد اتفاق نیفتد با وجود تزلزل بینش دینی خانواده، او چاره ای جز فخرو خودآرایی ندارد. البته قصد ما توجیه کردن این رفتار نیست بلکه آگاهی از علت بروز آن است.

8-1)‌ عملکرد صدا وسیما :

از عوامل دیگر، نوع پوشش و آرایش بازیگران تلویزیون و نوع برخورد زن و مرد در فیلم هاست که به سرعت بر روی رفتار افراد کم سن وسال اثر خواهد گذاشت مخصوصاً اگر یک شخصیت سینمایی مورد پذیرش مردم واقع شود. پس اگر وی شخصیتی مذهبی یا غیر مذهبی داشته باشد، سخن، رفتار و کردار او در اجتماع اثر خواهد گذاشت. وقتی برای ساخت یک فیلم، بازیگران به طرز بدی که سروگردن، گوش و گوشواره وموی آنها پیداست برای فیلم برداری حاضر می شوند و مردم به نظاره ی آنها می‌پردازند کم کم این فکر در بین افکار مردم رواج پیدا می کند که چون صدا وسیما به این پوشش ایرادی نمی گیرد پس مشکلی وجود ندارد. لذا مسئولین باید این موضوع را برای کارگردانها، گریمورهای صدا وسیما روشن کنند تا رفتارها مخصوصاً‌ پوشش مناسب از این طریق سرمشق نوجوانان شود.

9-1) مدگرایی :

طبق قاعده ی نقل و انتقال فرهنگها اگر یک فرهنگی به فرهنگ دیگر هجوم ببرد و در جامعه بشر ایجاد شود، فرهنگ مغلوب تحت تأثیر فرهنگ غالب درآمده و افراد جامعه سعی در پیروی از آن می کنند بهترین راه انتقال فرهنگ، انتشار سالیانه ی مد لباس است. اینکه امسال چه لباسی با چه رنگی مد شده و سال آینده احتمالاً چه چیزی مد خواهد شد، ذهن بسیاری از افراد از جمله تولید کنندگان پوشاک را به خود مشغول می سازد. هر کس به دنبال آن است که بیشترین سود را ببرد و بهترین سود، مواجه کردن مردم با پدیده های غیرعادی (مد)، عرضه وتبلیغ برای خرید آن است. مدگرا سعی می کند به هر زحمتی است از تازه های لباس و آرایش مطلع گردد و از آن بهره ببرد. آیا بهتر نیست با خود بیندیشیم که اگر زندگی انسان به بررسی مدها، تازه های لباس، لوازم آرایش وامثال آن بگذرد پس مسئولیت انسان، آرمانهای الهی، سعادت اخروی و بسیاری از ارزشهای دیگر که خدا به خاطر آن انبیاء‌(ع) را برای هدایت انسان انتخاب کرد و فرستاد چه خواهد شد؟ خدایی که به برگزیدگان خود فرمود به انسانها وعده بهشت و جهنم بدهید. هر کس کار نیکو انجام دهد در بهشت وهر کس گناه کند در جهنم جای خواهد داشت.

10-1) ضعف غیرت :

به طور حتم زن در هر مرتبه ای که باشد تابع همسر خود است و نظر او را در مورد آرایش، نوع لباس ورنگ لباس لحاظ می کند. اگر مردی غیرت مردانه داشته باشد به همسر خود اجازه نمی دهد برای کسی غیر از او دلبری کند چون بالاخره بر اثر مداومت این رفتارها روابط آنها به تیرگی می نماید ضعف غیرت مردان از مشکلاتی است که باعث می شود زنان، بدحجاب وارد اجتماع شده ومحیط اجتماعی را که محلی برای کسب و کار است به فساد بکشانند.

11-1) کسب موقعیت :

انسان موجودی فرصت طلب است و دوست دارد در اجتماع به مقامی برسد. این موقعیتها به دو صورت حقیقی وکاذب به دست می آید.
1) اینکه فرد با تلاش، کوشش و دانش خود در اجتماع به مقامی برسد وبدین وسیله خود را مطرح نماید. چنانچه بعضی از معاونان، وزیران و مدیران زن کشور با حجاب کامل و تلاش فراوان به موقعیت مناسب اجتماعی رسیده اند.
2) در موقعیت های کاذب زنانی هستند که هیچگونه تلاشی برای دست یابی به علوم و فنون ندارند وتلاش می‌کنند با زیباییهای طبیعی زنانگی، خود را در جامعه مطرح نموده و به مردم بنمایانند. اما ارزش واقعی، برای تلاش و کوشش واقعی است. آیا زن نمی پندارد که اگر با چنین رفتاری به جایگاهی برسد خود را نزد کسانی مطرح می کند که خود اعتباری در جامعه ندارند. زن اگر آراسته به فضائل اخلاقی نباشد اگر سراسر وجود خود را زینت بکند به پشیزی نمی ارزد. فاطمه (س) دختر پیامبر اکرم (ص) بخاطر این زهرا وفاطمه شد که سراسر وجودش منور به نور ایمان، عرفان، علم ودانش بود و حتی زیبایی ظاهری اش تحت الشعاع آن قرار گرفته بود.

12-1) تقلید :

نکته ی مهم در این بحث آن است که تقلید یک عمل ناآگاهانه است واگر عملی گناه باشد. تقلید آن برقبح وزشتی آن می افزاید. خودآرایی از جمله تقلیدهای غیرمنطقی زنان ودختران است که علت عمده ی آن، ساده لوحی، جهل ونادانی، زود باوری و چشم وهمچشمی است. انسان زمانی می تواند ادعای انسان بودن داشته باشد که از قریحه ذاتی و اختیارات خود استفاده نماید و در مسائل مختلف فکر کند و بهترین راه را برگزیند نه اینکه نگاهش به نگاه، زبان ودست مردم باشد و هر چه آنها انجام می دهند اونیز انجام دهد. اگر قرار است تقلیدی صورت بگیرد. تنها در مورد احکام دینی انسان می تواند از کسانی که آشنایی با مسائل دینی وقابلیت اجتهاد دارند تقلید نماید. غیر از این انسان باید هر مسأله ای را آگاهانه بپذیرد.

بخش دوم :

نتایج ، بایدها و نبایدها
در بخش گذشته به تببین علل فخرو خودآرائی در جوانان پرداختیم. دراین بخش به استنتاج، بایدها و نبایدها می پردازیم.
1) با توجه به شرح واژه ی تبرج که خودنمائی و خودآرائی است خداوند متعال درآیه 33 سوره ی/ احزاب می فرماید «ولاتبرجن تبرج الجاهلیه الاولی» و انسان را از هر گونه تبرج نهی می کند. پس زنان نباید به خودنمایی و خودآرایی بپردازند مثلاً آرایش کنند وموهای خود را با فرمهای مختلف به نامحرم نشان دهند هر چند این امر مخالف امیال آنها باشد. چرا که امر خدا برخواسته بنده اش ارجح است.
2) آیه 59/ سوره احزاب «یدنین علیهن من جلابیبهنَّ» توجه به شرح واژه ی یدنین در فرهنگ عرب به ما ثابت می کند که باید سر وگردن زن پوشیده باشد. لذا اعضایی مثل گوش، گوشواره، مو، سر، گردن، سینه و امثال آن نباید نمایان باشد.
3) از آیه ی 30 و31 سوره ی نور چند نکته برداشت می شود که عبارتست از:
الف) زن و مرد باید از نگاههای خیره که همراه ریبه باشد، نسبت به هم بپرهیزند.
ب) با توجه به تفسیر آیه 31، غیر از وجه وکفین نباید مرد عضوی از بدن زن نامحرم را ببیند مگر در مواقع خاص مثل معالجه ودرمان که راهی جز دیدن نیست. همچنین زینت های زن مثل طلا و امثال آن باید از دید نامحرم مخفی بماند.
ج) زن باید از سرپوشی استفاده نماید که علاوه بر سر، گردن او را هم بپوشاند که با توجه به فرهنگ مناطق کشور این سرپوش می تواند، چادر، چارقد و یا مقنعه مناسب و بلند باشد (دقت کنید)
د) زن باید خود را برای محارمی چون: شوهر، پدر، پدرشوهر، پسر، پسرخوانده، برادر، برادرزاده و به تبع آن خواهرزاده، زنان هم کیش و پسرهایی که به سن ممیز نرسیده اند زینت کند.
هـ)‌ اگر کسی خلاف شرع، عملی را انجام داد باید به سمت خدا توبه کند.
4) با توجه به آیه 18/ لقمان که می فرماید «ولاتمش فی الارض مرحا» و معنای واژه ی مرح، به دور از ادب است که انسان دربرابر خداوند هنگام راه رفتن روی زمین نسبت به دیگران تفاخر کند وبا ناز و اشوه راه رود. این در حقیقت توهینی است به دیگران که سرانجام باعث سبک شدن فرد مذکور می شود. پس در شخصیت انسان است که متواضع، در زمین خدا گام بردارد. حضرت علی در خطبه 165 نهج البلاغه کسی را که با فیس و افاده راه می رود به حیوانی تشبیه می کند که فقط به زیبایی خود می نگرد و قهقهه سر می دهد.
5) با توجه به بحث رنگها در فصل 3، آیه 32/ «فیطمع الذی فی قلبه مرض»، آیه 33 «ولاتبرحّن تبرج الجاهلیه…» وآیه 36 سوره ی/ احزاب «… اذا قضی اللهُ‌ ورسولُهُ امراً‌ ان یکون لَهُمُ الخِیَرهُ مِن اَمْرِهم…» نباید زنان خودآرائی کنند. این فرمان خدا و رسول اوست و هیچکس حق سرپیچی از آن را ندارد و اگر کسی آنرا انجام دهد مرتکب خلاف شده واز فرمان خداوند سرپیچی نموده است. یکی از مظاهر خود آرایی که در بخش جلوه های بیماری هیستری در فصل سوم توضیح داده شد آرایش خانمها وآقایان، مدل لباس و رنگ آن است روایاتی وجود دارد که رنگ مشکی را برای عبا وامثال آن نظیر چادر، مانتو و… جایز شمرده، مردم را از کثیف بودن لباس برحذر داشته و زنان را از پوشیدن لباس مردانه و برعکس نهی می کند حضرت علی (ع)‌ خودآرایی زن برای مردم را در ردیف جنگ با خدا می دانند و پیامبر (ص)‌ مخفی بودن بوی عطر زن را لازم می دانند.
7) طبق آیه 36/ سوره ی نساء‌ با توجه به معنای کلمه فخر و مختال که نازیدن و تکبر ورزیدن به اسباب تکبر است مثل: خانه، ماشین، تلفن همراه و … جایز نیست کسی برای دیگران تکبر وفخرفروشی کند از دیدگاه حضرت علی (ع)‌ هیچکس غیر از شخص فرومایه ی بی نام ونشان تکبر نمی ورزد.
8)‌ همه انسانها در منظر خدا با هم برابرند مگر کسانی که در تقوا از هم پشتی گرفته باشند. پس تحت هیچ شرایطی ودر هیچ موقعیتی نباید انسانها خود را بر دیگری برتری دهند. فخرفروشی در میان مردم، سنتی بود که پیامبرآن را شکست وماباید ازآن پیروی کنیم-«… وما نرئک الِاّ بشراً ‌مِثَلنا…» 27 سوره‌ی هود.
9)‌ خودستائی و تعریف از خود در جایی که لازم نیست با تعریفی که انسان در موقع ضرورت از خود می کند متفاوت است. گاهی ممکن است یک نفر به سمتی برسد که فعالیت او به ضرر مردم باشد در اینجا کسی که واقعاً‌ استحقاق دارد خادم مردم باشد باید پا پیش گذارد و با معرفی خود از انتساب فرد غیر متعهد خودداری نماید. حضرت یوسف مشابه این عمل را انجام داد آنجایی که برای کسب مقام خزانه داری به عزیر مصر فرمود «… اِنّی حفیظٌ علیمٌ» 55/ سوره ی یوسف
10) آیه 36/ سوره ی اسراء «لاتقفُ ما لیس لک به علم…» آیه ای است که به روشنی انسان را از تقلید کورکورانه برحذر می دارد. انسان با توجه به قوه تفکر و قدرت انتخاب وتصمیم گیری باید با علم وآگاهی عمل کند و اگر قدرت تحقیق و بررسی ندارد باید آنرا از جانب فرد مطمئن و مطلع بپذیرد. به طور مثال اگر قدرت استنباط احکام الهی را ندارد باید از مجتهد واجد شرایط تقلید نماید.
11) آیه 104/ سوره ی آل عمران می فرماید بعضی از شما باید دعوت به نیکی ونهی از زشتی نماید. فخر وخودآرایی چون یک عمل نکوهیده وزشت است باید از آن نهی کرد. اما ابتدا باید علل وریشه ی آن سپس راه درمان آن را پیدا کرد.

بخش سوم : راهکارها

1-3)آموزش حجاب در مدارس
2-3) ارتقاء ارزشهای دینی
3-3) خانواده
4-3) احساس نیاز
5-3) عملکرد روشن وصریح سازمانها
6-3) تبلیغات رسانه ها
7-3) آموزش وپرورش
8-3) ازدواج آسان
9-3) روحانیت
10-3)‌ ترویج فرهنگ غیرت
11-3) تشویق
12-3) فعالیت فرهنگی
13-3)‌ امر به معروف ونهی از منکر
در بخش گذشته بایدها و نبایدهایی که اسلام در زمینه ی فخر و خودآرایی به آن دستور داده بیان کردیم. در این بخش راهکارها و پیوند آن را با اجتماع بیان می کنیم.

1-3)آموزش حجاب در مدارس:

بهترین مکانی که نوجوان می تواند در آن با احکام شرعی آشنا شود مدرسه است. مدرسه مرکز تعلیم وتربیت وارتقاء بینشها و ارزشهای دینی است. لذا تشریح احکام وآموزش آن جزء برنامه های اجرایی یک مدرسه و از ضروریات می باشد. رعایت حجاب مانند پرستش خدا، اعتقاد به انبیاء واوصیا جزء ضروریات است ومنکر شدن آن یعنی انکار دین اسلام.
اگر خواستیم به کسی حجاب و رعایت حدود آنرا آموزش دهیم باید همراه با کار عملی به تدریس آن بپردازیم تا دانش آموزان، فلسفه، جایگاه، اهمیت و حدود آنرا بفهمند و آن را بپذیرند. در این صورت با رعایت پوشش، معضل بی بند وباری و معضلات دیگر اجتماع به راحتی قابل حل است. به گفته روانشناسان بهترین سن برای یادگیری، پیش دبستانی است. از این زمان تا زمان فارغ التحصیلی دانش آموزان، مربیان 12 الی 14 سال فرصت دارند به تربیت دانش آموزان در مباحث دینی، خویشتن داری، نماز، روزه، پوشش ومسأله حجاب و… بپردازند. از طرفی مدیران مدارس مؤظفند دانش آموزان را با فرم خاصی به مدرسه بپذیرند. اگر قانون این باشد که همه با یک فرم مانتو، شلوار و مقنعه به مدرسه بیایند دراین صورت کسی نمی تواند به دلخواه شلوار تنگ و کوتاه، مانتوی کوتاه و چاک دار و آستین کوتاه و… بپوشد . امید است با جدی گرفتن راهکارها اجرای برنامه ی حاضر بهتر وعملی تر شود.

2-3) ارتقاء ارزشهای دینی:

همانگونه که گفتیم مدرسه یکی از مکانهای ارتقاء کیفیت ارزشهای دینی است. نشان دادن فیلمهایی که افراد بدحجاب در آن مشاهده می شود و آثار بدحجابی آنها در جامعه و جایگاه و نحوه ی زندگی آنها، مقایسه آنها با افراد با حجابی که به مدارج عالی علمی رسیده اند وپستهای مهمی از کشور را دردست دارند، می تواند ارزش باحجاب بودن را در نوجوانان جلوه دهد به علاوه تشویق دانش آموز محجبه درمدرسه می تواند بقیه افراد را ترغیب به حفظ پوشش کند. از طرف دیگر وظیفه ی مربیان دینی وپرورشی این است که مسائل مربوط به معاد را بیان کنند وآثار بدی که پوشش نامناسب آنها می تواند در دنیا و آخرت گریبانگیر آنها شود را به آنها گوشزد نمایند.

3-3) خانواده:

وقتی کانون خانواده و پایه های آن مستحکم باشد ووالدین علاوه بر وظیفه ی پدر ومادری، نقش یک دوست را برای فرزند خودایفا کنند، جوان برای رفع مشکلاتش به خانواده رجوع می کند و از والدین راه حل می جوید. برخوردهای صحیح و منطقی خانواده دررفتارهای نوجوان و جوان تأثیر به سزایی دارد. در یکی از داستانهای تلویزیونی نشان داده شد که پدر ومادری به خاطر اختلاف سلیقه و برخوردهای غیرمنطقی و لجوجانه در آستانه ی جدایی از هم بودند. فرزند آنها هر روز یک نفر رفیق بود و پول زیادی خرج آنها می‌کرد. وی که خلأ حضور والدین را به شدت احساس می کرد علاوه بر پرخاشگری موهای خود را مانند جوجه تیغی بالا زده و خود را مانند دخترها اصلاح کرده بود (پیروی از دوستان)‌ تا بتواند به این وسیله پدر خود را اذیت کند. پس از ماجراهایی وپا در میانی دوست پدر، والدین نوجوان با هم آشتی کردند فرزند آنها که از این ماجرا خوشحال بود به سلمانی رفت وبه مرد سلمانی گفت موهای او را صاف و زیبا کند.
داستان ذکر شده به روشنی اخلاق و پیوند میان اعضاء خانواده را در بروز رفتارهای ناهنجار نشان می‌دهد. یک راه حل برای رفع اختلاف خانوادگی ایجاد میزگردی در خانواده است. تا مشکلات به میدان بیایند و با اظهارنظر اهالی خانه، راه حلی برای آن پیدا شود.

4-3) احساس نیاز:

گفتیم یکی ازعلل فخر وخودآرایی غنای مالی است حال یکی از راهکارهایی که در این رابطه می توان ارائه داد این است که خانواده به راحتی هر آنچه که فرزندشان می خواهد مهیا نکند. خواسته ی فرزند باید با اصرار و تأخیر، برآورده شود تا برای آن ارزش قائل شود و در مصرف آن اسراف نورزد. مثلاً‌ اگر امروز یک لباس می خرد با یک بار پوشیدن آنرا به دور نیندازد وبه بهانه از مد افتادن لباس مذکور برای مجلس دیگر یک لباس دیگر سفارش ندهد. اگر چنین شد این هم پیروی از مد است هم اسراف. اگر خانواده هر آنچه که فرزند بخواهد برآورده سازد، در سنین بالا خواسته ها بزرگتر وبیشتر می شود وممکن است خانواده نتواند یا نخواهد آن را تهیه کند. اگر در سنین اولیه دبستان، خواسته های کودک به سرعت برآورده شود در سنین راهنمایی لوازمی چون کامپیوتر، لب تاب و… طلب می کند ودر سنین بالا خودرو، موتورسیکلت و… تا سنین بالاتر که خدا می داند جوانان از والدین خود چه می خواهند. این غنای مالی، افراد را به سمت اولین ها سوق می دهد وآنها می خواهند هر وسیله ای که در بازار آمد چه از لباس، لوازم آرایش و… را بخرند، استفاده نمایند وفخرفروشی کنند.

5-3) عملکرد روشن وصریح سازمانها:

یکی دیگر از عوامل کاهش دهنده ی خودآرایی جوانان دو طرح جامع رعایت پوشش مناسب ایرانی وساماندهی مراکز تولید مد ولباس می باشد. در این طرح پوشش مناسب ایرانی جایگزین پوشش نامناسبی که اکنون در بعضی مکانها وجود دارد می شود. قانونمند کردن این طرح ونظارت جدی مسئولین وقوای سه گانه، تأثیر به سزایی در این خصوص دارد.
باید بدانیم سکوت هر مرکز وسازمان در رابطه با بدحجابی سکوتی قانونمند تلقی خواهد شد و به دنبال آن عقیده وایمان مردم، سست خواهد گردید.

6-3)‌ تبلیغات در رسانه ها:

رسانه ها مهمترین وسیله ارتباط مردمی هستند. این بهترین فرصت برای تبلیغ حجاب برتر می باشد. اگر در ساخت فیلمها، مخصوصاً فیلمهایی که در خیابانها، هتلها، فرودگاهها، مغازه ها و.. . ساخته می شود بازیگران از پوشش مناسب مثل چادر، مانتو و مقنعه استفاده کند و آرایش هم نداشته باشند این پوشش به عنوان یک تبلیغ در ذهن بینندگان مؤثر خواهد افتاد چرا که ساخت و عرضه ی یک فیلم می تواند جماعتی را به فساد ویا صلاح بکشاند. وزارت فرهنگ وارشاد می تواند با برنامه های تبلیغی وتشویقی خود در رابطه با پوشش مناسب مردم را به سمت انتخاب لباس مناسب سوق دهد.

7-3) آموزش وپرورش:

باید برنامه هایی که در این باره از سوی وزارت فرهنگ تهیه می شود به سرعت به آموزش وپرورشهای سراسر کشور ابلاغ شود. واین ابلاغیه ها بدون کم وکاست در تمام مدارس اجرا شود. اینکه خانواده ها نباید به جز کیف وکتاب، فرزند خود را با وسایلی چون تلفن همراه، لوازم آرایشی و… راهی مدرسه کنند ودانش آموزان باید با مانتو و شلوار مناسب مدرسه وبدون آرایش به مدرسه بیایند. اجرای قاطعانه این دستورها باعث می شود رعایت پوشش، عملی شود. البته به حال کسانی که با نداشتن بینش کافی نسبت به ارزشمند بودن پوشش، قادر به درک آن نیستند ونمی خواهند آنرا بپذیرند باید تأسف خورد.

8-3) ازدواج آسان:

همانگونه که در بخش گذشته گفتیم ازدواج از شایعترین علل خودآرایی است، اگر خانواده ها ازدواج را آسان بگیرند و لوازم آن را سریع آماده کنند با پایین آمدن سن ازدواج خودآرایی هایی که به این علت رخ خواهد داد، از بین خواهد رفت. برای رسیدن به این مقصود باید تبلیغات هم از صدا وسیما و هم از طریق دانشگاهها صورت بگیرد.

9-3) روحانیت:

یکی از راههای خوب کشش جوانان به سوی دین ومذهب برخورد خوب روحانیون در مساجد وسایر مراکز می باشد. به گفته ی یک روحانی (برگرفته از سایت اینترنتی) 60% از جوانان تهرانی به وی علاقه خاصی دارند و باید دید این قبیل روحانیون چه رفتاری با جوانان دارند که آنها را شیفته ی خود می کنند.
یکی از این رفتارها، برخورد دوستانه وعامیانه با جوانان است. یک روحانی در برخورد با جوان باید من وتویی را کنار بگذارد و خدا را ببیند، خود را جای جوان بگذارد و ببیند او چه نیازی می تواند به یک روحانی داشته باشد، چه سؤالاتی می تواند بکند و چه ایده ای در این رابطه دارد یا می تواند داشته باشد. وقتی برخورد دوستانه وبی غل وغش بین روحانی وجوان ایجاد شد، جاذبه و پس از آن مقبولیت ایجاد می‌شود، اینجاست که هر چه روحانی بگوید در دل وجان جوان می نشیند و او به آن عمل خواهد کرد.

10-3) ترویج فرهنگ غیرت:

مرد باید بداندکه همسر او انحصاری ترین فرد برای اوست ودر معرض نمایش گذاشتن او با شرف، انسانیت ومردانگی یک مرد در تضاد است. پیامبر اکرم (ص) در وسائل الشیعه ج 14 صفحه 109 می فرمایند: خداوند بینی مؤمنی را که غیرت نورزد به خاک می مالد.

11-1) تشویق:

یکی از روشهای ترغیب افراد برای انجام هر کاری تشویق است، تشویق باید به جا ومناسب هر موضوع باشد مثلاً برای کسی که پوشش دینی را حفظ می کند دادن یک بسته لوازم آرایش به عنوان هدیه مناسب نیست. مناسب این است که به فراخور حال او به او هدیه ای دهیم که به او در حفظ پوشش کمک کند مثل چادرنماز، چادر، سجاده ی نماز و…

12-3) فعالیت فرهنگی:

از دیگر عوامل مؤثر در مبارزه با بدحجابی، فعالیت فرهنگی مؤسسات، بسیج و مساجد است این مراکز با تربیت عده ای رابط میان افراد دینی مطلع وجوانان، می توانند علاوه بر افزایش سطح آگاهی آنها درباره ی مسائل دینی، آنها را با اخلاق حسنه آشنا سازند. هنگامیکه رابط ها با اخلاق پسندیده ای که از رفتار ائمه علیهم السلام الگو برداری شده، مزین شدند. نوجوانان، شیفته ی اخلاق آنها شده وآن ها را سرمشق خود می‌سازند. بدین ترتیب اگر رابط ها دارای پوشش مناسب اسلامی باشند واین مقبولیت رخ دهد نه تنها مسأله حجاب و پوشش که بسیاری از مسائل اخلاقی به راحتی قابل حل است.

13-1) امر به معروف ونهی از منکر:

یکی از روشهای عمومی برای حفظ پوشش دینی، امر به معروف ونهی از منکر است اگر امر به معروف ونهی دینی در جامعه با اقتدار انجام گیرد و جلوی زنان جلوه گر وخودنما گرفته شود تا حدود بسیار زیادی مشکل بدحجابی برطرف می شود. بدحجابی از جمله مواردی است که اگر در مرحله ی اول نهی از منکر، یعنی بی اعتنایی به افراد بدحجاب، به آن توجه شود، حداقل اثر خود را خواهد گذاشت. مراحل بعدی، امر به رعایت پوشش مناسب از سوی طلایه داران عفاف وحجاب است که باید با وقار و رنگ الهی صورت پذیرد وکوچکترین بی حرمتی از سوی آنها (به جز موارد استثنایی) نسبت به زنان بدحجاب شکل نگیرد که در این صورت آسیب جدی به محتوای این امر ودستورات دینی خواهد رسید. به طور مثال برخورد آرام وصحیح وصحبت با زنان بدحجاب، اطلاع رسانی مناسب در این خصوص وتشویق زنان با حجاب از سوی بنیاد امر به معروف ونهی از منکر از راه حلهای این موضوع می‌باشد.
در پایان این فصل به برترین نوع پوشش برای خانمها و آقایان اشاره می کنیم. بهترین پوشش برای خانمها، پوششی است که سرتا پای او را بپوشاند وهیچ کدام از نواحی بدن و اندامهای او را آشکار نسازد که این می تواند به صورت مانتوی بلند،‌ شلوار معمولی ومقنعه مناسب باشد ولی حجاب برتر از دید علمای دینی، چادر است چون حدود بدن زن را طوری می پوشاند که:
1) به زن وقار، انسانیت وشخصیت می بخشد.
2) او را از آسیب های اجتماعی حفظ می کند.
3) دست او را برای انجام فعالیتهای اجتماعی باز می گذارد.
4) از لحاظ روانی به زن آرامش می بخشد.
واما بهترین پوشش برای آقایان، پوششی است که با پوشش مرد مسلمان مغایر نباشد و دختران وزنان را مورد توجه قرار ندهد.
خواهرم! جامعه، گلستان همیشه بهاری است که هر روز غنچه هایش شکفته می شود و شکوفه هایش به بار می نشیند و بزرگترها چون باغبانی هستند که رفتارشان در سلامت وآفتمندی آنها نقشی به سزا دارد. پس آنگونه رفتار کن که این گلستان آفت نگیرد، بلکه به گونه ای باش که کبوتران سفید ارزشها در آن آشیانه گیرند. آنگاه است که شبنم عفاف برگلبرگ شکوفه ها می نشیند و برگهای سبز زیبای حجاب، شکوفه ها را در برمی گیرند وچه زیباست که گلها رو بگیرند.
از نوشته های حجه الاسلام والمسلمین، محمدرضا اکبری

ضمیمه

جنس مقطع تحصیلی
1)کدام یک مهمترین جلوه ی خودآرایی، وفخرفروشی در جوانان یا بقیه اقشار جامعه نمی باشد.
الف) لباس ب) خانه و لوازم منزل ج) ماشین د)‌ شخصیت معنوی
2)‌ به نظر شما اسلام تا چه حد به مسأله ی خودآرایی زنان ومردان اهمیت داده است؟
الف) کم ب)‌ متوسط ج)‌ زیاد د)‌ خیلی زیاد
3) قوانین اجتماعی تا چه حد اجازه ی خودآرائی به زنان می دهد؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
4)‌ رنگ لباس تا چه میزان در جلب توجه جنس مخالف مؤثر است؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
5) شما تا چه میزان تحت تأثیر مدل لباس جنس مخالف خود قرار می گیرید؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
6) آیا رنگ لباس جنس مخالف در شما تأثیر می گذارد؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
7) تا چه اندازه تحت تأثیر اندازه ی لباس جنس مخالف خود قرار می گیرید؟
الف‌) کم ب) متوسط ج) زیاد د) خیلی زیاد
8) آیا چادر را به عنوان نشان ملی زنان ایران قبول دارید؟
الف) بله ب) خیر
9) اگر مایلید چادر را به عنوان حجاب برتر انتخاب کنید، چه نوع چادری را برمی گزینید؟
الف) ساده وضخیم ب) طرح دار ج) نازک د) ملی
10) چرا اخیراً چادر ملی به عنوان حجاب جدید وارد بازار شده؟
الف) پیروی از مد وجدید بودن ب) اشاعه بستر تهاجم فرهنگی
ج) تغییر فرم اصلی چادر د)‌ هر سه گزینه
11) آیا با این روند احتمال تغییرات دیگری در پوشش ونوع چادر می دهد؟
الف)‌ بله ب) خیر
12) به نظر شما مدگرایی و خودآرائی تا چه اندازه به جوان شخصیت می دهد؟
الف) شخصیت فرد به مدگرایی نیست ب) کم ج) متوسط د)‌زیاد
13) بهترین پوشش یک زن در جامعه ما چیست؟
الف) چادر ب) مانتو کوتاه وشلوار ج) مانتو وشلوار کوتاه د) مانتو بلند وشلوار
14) مهمترین عامل در بدحجابی جوانان امروز چیست؟
الف)‌ نبود امکانات تفریحی و ورزشی ب) بیکاری ج) تزلزل بینش ودینی د) ثروت
15) در تهاجم فرهنگی، کدام مورد مدنظر سلطه گران است؟
الف) ورود علم و تکنولوژی به کشورهای در حال توسعه ب) بی بند وباری جوانان
ج) علم گرایی د) متمدن ساختن جهان سوم
فهرست منابع
1) قرآن کریم
2) ابن منظور الافریقی المصری، ابوالفضل، جمال الدین محمدبن مکرم، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، ایران- قم، 1363 هـ . 1405 ق
3) آریان پور کاشانی، عباس، فرهنگ یک جلدی لغت انگلیسی به فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1379.
4) اکبری، محمدرضا، تحلیلی نواز امر به معروف ونهی از منکر در عصر حاضر، انتشارات پیام عترت، چاپ پنجم
5) باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، چاپ هشتم 1382
6) بندرریگی، ترجمه فرهنگ لغت عربی به فارسی منجدالطلاب، چاپ یازدهم / فروردین 1374
7) بی آزار شیرازی، عبدالکریم، رساله نوین فقهی پزشکی طب روحانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1373
8) بیانات مقام معظم رهبری، رساله اجوبه الاستغتاءات (ترجمه فارسی)، انتشارات بین المللی الهدی، چاپ نهم 1384
9) پاک نژاد، سیدرضا، اولین دانشگاه وآخرین پیامبر، ج18
10) جوادی آملی، عبداله، زن در آینه ی جلال وجمال، مرکز نشر اسراء، چاپ اول 1375
11) حداد عادل، غلامعلی، فرهنگ برهنگی وبرهنگی فرهنگی، انتشارات سروش، چاپ اول 1359
12) حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت الاحیاء، 1993
13) حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، دارالهدایه، 1386 ق
14) حقجو، محمدحسین، روانشناسی جلوه گری وخودنمائی، مرکز فرهنگی انصارالمهدی قم، چاپ اول پاییز 1375
15) خدایاری فرد، محمد، مسائل نوجوانان وجوانان، انتشارات اولیاء ومربیان، چاپ نهم، بهار 1382
16) دادسرای انقلاب اسلامی مبارزه با مواد مخدر ومنکرات، شیوه های صحیح امر به معروف ونهی از منکر، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، پاییز 1371
17) دراز، محمدعبدالله، ترجمه دکتر سیدمحمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول 1376
18) دشتی، محمد،نهج البلاغه، مؤسسه فرهنگی، تحقیقاتی امیرالمؤمنین(4)، انتشارات پارسایان،‌ چاپ ششم 1382
19) دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، مؤسسه انتشارات وچاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم،1377
20) رازی، ابوالفتوح، روض الجنان وروح البیان فی تفسیر القرآن، کتابفروشی اسلامیه، تهران
21) راغب اصفهانی، مفردات، انتشارات رضوی
22) طباطبائی، محمدحسین، تفسیرالمیزان، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1371
23) طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مؤسسه انتشارات فراهانی، 1365
24) طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، مطبعه الاداب، نجف اشرف
25) طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، بنیاد فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، تهران
26) عباسی مقدم، مصطفی، نقش اسوه ها در تبلیغ وتربیت، مرکز چاپ ونشر سازمان تبلیغات اسلامی چاپ اول، زمستان 1371
27) فراهیدی، خلیل ابن احمد، کتاب العین، چاپ اول، قم، دارالهجره، 1405 ق
28) فلسفی، محمدتقی، جوان از نظر عقل واحساسات، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ 1378
29) قریشی،‌ سید علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب اسلامیه، چاپ ششم، تهران 1371
30) قمی، ابی جعفر محمدبن علی بن الحسین، عیون اخبار الرضا، ترجمه علی اکبر غفاری، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ اول 1380
31) کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، دارصعب
32) لقمانی، احمد، جوانان و بینشهای ناب، انتشارات عطر سعادت، چاپ هفتم، پاییز 1380
33) محمدی نیا، اسدا…، آنچه باید یک زن بداند، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ سوم 1372
34) محمد ری شهری، میزان الحکمه، مکتب الاعلام الاسلامی، 1362 ش
35) مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، تهران، 1360 ش
36) مقام معظم رهبری، برگرفته از سخنان ایشان، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، بهار 1375
37) مکارم شیرازی وجمعی از نویسندگان، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتاب الاسلامیه، تهران 1362
38) مودودی، ابوالاعلی، پوشش زن دراسلام، ترجمه احمد قمی (صادقی)، چاپ پیروز، بهمن 1351
39) میرغفوری، سید مجتبی، روانشناسی وفرهنگ پوشش آرامش، آرایش، محبت با پوشش، انتشارات جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران، چاپ اول 1373
40) نصراصفهانی، محمد، اخلاق دینی دراندیشه ی شیعی، شرح وتحلیل اخلاق اصول کافی، انتشارات نهاوندی، چاپ اول 1378
41) نوید، مهدی، فرهنگ ومقاومت فرهنگی، انتشارات خلق، چاپ اول 1374

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید