داستانهای پیامبر اکرم (ص) : نوجوان دانا

داستانهای پیامبر اکرم (ص) : نوجوان دانا

إرشاد القلوب: حکایت شده است که نوجوانى که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود، به پیامبر صلى اللّه علیه و آله سلام کرد و از خوش‏حالىِ دیدن ایشان، چهره‏ اش گشاده گشت و لبخند زد. پیامبر صلى اللّه علیه و آله به او فرمود:” اى جوان! مرا دوست دارى؟”.
گفت: اى پیامبر خدا! به خدا سوگند، آرى! فرمود:” همچون چشمانت؟”.
گفت: بیشتر.
فرمود:” همچون پدرت؟”.
گفت: بیشتر.
فرمود:” همچون مادرت؟”.
گفت: بیشتر.
فرمود:” همچون خودت؟”.
گفت: اى پیامبر خدا! به خدا سوگند، بیشتر.
فرمود:” همچون پروردگارت؟”.
گفت: خدا را، خدا را، خدا را، اى پیامبر خدا! که این مقام، نه براى توست و نه دیگرى. در حقیقت، تو را براى دوستىِ خدا، دوست مى‏ دارم.
در این هنگام، پیامبر صلى اللّه علیه و آله به همراهان خود روى کرد و فرمود:
” این گونه باشید. خدا را به سبب احسان و نیکى ‏اش به شما، دوست بدارید و مرا براى دوستى خدا، دوست بدارید”.

منبع: حکمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله و سلم،محمدى رى شهرى و همکاران‏، دارالحدیث، قم: 1386، صص 319-320.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید