پدر حضرت مهدی علیه السلام از نگاه اهل سنّت

پدر حضرت مهدی علیه السلام از نگاه اهل سنّت

نویسنده:خدامراد سلیمیان
منبع: درسنامه مهدویت1-ص160 تا ص163
یکی از موارد اختلاف بین شیعه و سنّی در موضوع مهدویّت، اختلاف در پدر حضرت مهدی(علیه السلام) است. شیعه با ارائه ادله فراوان ثابت کرده که پدر حضرت مهدی(علیه السلام)، امام حسن عسکری(علیه السلام) است، در حالی که اغلب اهل سنّت، با بیان برخی روایات در این زمینه، بر این باورند که نام پدر حضرت مهدی(علیه السلام) عبدالله، هم نام پدر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) است.
دانشمندان شیعه، اگر چه با حفظ امانت کامل، برخی از این احادیث را ـ هر چند که صحیح نمی دانسته اند ـ بدون کم و کاست از کتاب های اهل سنّت نقل کرده اند؛ اما هرگز تردید در این موضوع به خود راه نداده اند.
بعضی از احادیثی که اهل سنّت با استناد به آنها، چنین دیدگاهی را انتخاب کرده اند؛ بدین قرار است:
الف. ابن ابی شیبه، طبرانی و حاکم، از عاصم بن ابی النجود، از زِرّ بن حُبَیش از عبدالله بن مسعود روایت کرده اند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «لا تذهب الدنیا حتی یبعث الله رجلا یواطئ اسمه اسمی، و اسم ابیه اسم ابی»؛1 «دنیا از میان نمی رود، مگر اینکه خداوند مردی را بر می‌انگیزاند که نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».
ب. ابو عمرو دانی و خطیب بغدادی، از عاصم بن ابی النجود از زرّ بن حبیش، از عبدالله بن مسعود نقل کرده اند که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «لاتقوم الساعه حتی یملک الناس رجل من اهل بیتی، یواطئ اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی»2؛ «قیامت بر پا نمی شود؛ مگر آنکه مردی از خاندان من بر همه مردم پادشاهی کند، نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».
ج. نعیم بن حماد، خطیب و ابن حجر، همگی از عاصم، از زرّ بن حبیش از ابن مسعود روایت کرده اند که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «المهدی یواطئ اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی»؛3 «مهدی نامش هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».
د. نعیم بن حماد به سند خودش از ابو الطفیل آورده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «المهدی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی»؛4 «مهدی نامش نام من و نام پدرش، نام پدر من است».
هیچ یک از این احادیث، نمی تواند حجّت و دلیلی محکم، بر ادعای کسانی باشد که نام پدر مهدی(علیه السلام) را «عبدالله» دانسته اند. سند حدیث چهارم به اتفاق همه محدثان ضعیف است؛ زیرا یکی از راویان آن رشدین بن سعد است؛ یعنی همان «رِشدین بن ابی رِشدین» است که همه بزرگان اهل سنّت در علم رجال بر ضعف او اتفاق دارند.5 بدین ترتیب و بدون شک در چنین امر مهمّی، نمی توان سخن این گونه افراد را پذیرفت.
سه حدیث نخستین، نیز نمی توانند حجّت و دلیل باشند؛ چون عبارت «نام پدرش نام پدر من است» را بزرگان و حافظان حدیث نقل نکرده اند و تنها جمله «نام او، نام من است» را همگان، بدون اضافه ای دیگر آورده اند.
برخی از پژوهشگران اهل سنّت ـ که روایت کنندگان از عاصم بن ابی النجود را مورد بررسی قرار داده اند ـ به این مطلب تصریح کرده و گفته اند: این اضافه در اصل حدیث نیست.
از طرف دیگر، هر سه حدیث، فقط به ابن مسعود، ختم می‌شود و حال آنکه در مسند احمد در چند مورد، همین حدیث از ابن مسعود نقل شده که با جمله «نام او، نام من است»، پایان یافته است.6
تِرمذی می گوید: حدیث از علی(علیه السلام) ، ابو سعید خدری، ام سلمه و ابوهریره، فقط با لفظ «نام او، نام من است» روایت شده است. آن گاه ـ بعد از نقل حدیث ابن مسعود با این لفظ ـ می افزاید: «در این باب، از علی، ابوسعید، ام سلمه و ابوهریره روایت شده و این حدیث نیکو و صحیح است».7
طبرانی در المعجم الکبیر آن را از ابن مسعود، از چند طریق فقط با لفظ «نام او نام من است» در حدیث‌های 10214 به بعد، نقل کرده است.
حاکم نیز در مستدرک، حدیث را از ابن مسعود فقط با جمله «نام او نام من است»، نقل کرده و گفته است: «این حدیث با شرط شیخین صحیح است و آنان آن را نقل نکرده اند».8
بغوی در مصابیح السنه حدیث را ـ بدون اضافه ـ نقل کرده و گوید: حدیث نیکو است.9 مقدسی شافعی تصریح می‌کند: این افزوده را بزرگان حدیث روایت نکرده اند. پس از نقل حدیث ـ بدون آن اضافه ـ می‌نویسد: «گروهی از بزرگان حدیث، در کتاب‌های خود به همین گونه آورده اند؛ مانند: ابو عیسی ترمذی در جامع، ابی داود در سنن و حافظ ابو بکر بیهقی و شیخ ابوعمر دانی».10
سپس حدیث‌های دیگری در تأیید درستی نقل خود از بزرگانی چند ـ مانند طبری، احمد بن حنبل، ترمذی، ابو داود، حافظ ابو داود و بیهقی ـ به نقل از عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و حذیفه می آورد.11
همان گونه که اشاره شد، تِرمذی این حدیث را از حضرت علی(علیه السلام) ، ابوسعید خدری، ام سلمه و ابوهریره فقط با جمله «نام او، نام من است»، روایت کرده است. بنابراین اگر جمله «و نام پدرش، نام پدر من است» در متن اصلی روایت ابن مسعود می‌بود، قابل تصور نیست که همه این شخصیت‌های یاد شده، به اتفاق آن را حذف کرده باشند؛ هر چند آنان از عاصم بن ابی النجود هم روایت کرده باشند!
اما اینکه چگونه این افزوده به روایت‌ها راه یافته، احتمالاتی قابل طرح است:
1. از سوی پیروان و یاران حسنی‌ها به منظور اثبات مهدویّت محمد بن عبد الله بن حسن مثنی، اضافه شده است.
2. از سوی طرفداران بنی عباس، جهت تأیید مهدویّت محمد بن عبدالله (ابو جعفر) منصور عباسی، به حدیث ابن مسعود افزوده شده است. این احتمال ، زمانی به واقعیت نزدیک می‌شود که بدانیم محمد بن عبد الله بن حسن مثنی، لکنت زبان داشته و لذا پیروانش دروغ دیگری به وایت ابوهریره افزوده و روایت را چنین نقل کرده اند: «به درستی که مهدی نامش محمد بن عبدالله است و در زبانش کُندی وجود دارد».12
بر این اساس هر سه حدیث نخستین، با نقل حافظان حدیث از عاصم مخالفت دارد. از این رو حافظ ابو نعیم اصفهانی (م430 هـ) در مناقب المهدی این حدیث را با 33 سلسله راویان مختلف تا عاصم، نقل کرده است. در این نقل‌ها حتی یکی از آنها عبارت «ونام پدرش نام پدر من است» را ندارد و با عبارت «نام او نام من است» پایان یافته است.
گنجی شافعی (م 638 هـ ) متن اصفهانی را نقل و اضافه می‌کند: «این حدیث را غیر از عاصم، دیگرانی هم مانند عمرو بن حره، از زرّ نقل کرده اند و همگی با «نام او نام من است»، آن را به پایان برده اند؛ جز روایتی که عبارت «و نام پدرش نام پدر من است» را دارد.
کوتاه سخن اینکه چنین اضافه‌ای پذیرفتنی نیست؛ به خصوص که: احمدبن حنبل «با دقتی که در ضبط حدیث دارد»، این حدیث را چند بار در مسندش با جمله «و نامش نام من است»، نقل کرده است».13
از بحث های گذشته روشن می شود که تبار امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به امام حسین(علیه السلام) می-رسد و دیگر احادیثی که خلاف این را می‌رسانند، ضعیف و بی اعتبار بوده هیچ قرینه‌ای بر صحّت آنها در دست نیست. با توجه به نتیجه بحث‌های گذشته نیز به دست می‌آید: نقل متواتر نزد مسلمانان نیز، همین نتیجه را تأیید می‌کند.14

پی نوشت ها:

1. ابن ابی شیبه، المصنف، ج15، ص198، ح 19493؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج10، ص163، ح10213 و ص166، ح10222؛ مستدرک حاکم، ج4، ص442؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج3، ص261.
2. سنن ابو عمرو دانی ، ص94و95؛ تاریخ بغداد، ج1، ص370.
3. تاریخ بغداد، ص391؛ نعیم بن حماد، الفتن، ج1، ص367، ح1076 و 1077؛ کنز العمال، ج14، ص268، ح38678 به نقل از ابن عساکر.
4. نعیم بن حماد، الفتن، ج1، ص368، ح1080.
5. ر. ک: تهذیب الکمال، ج9، ص191 ؛ تهذیب التهذیب، ج3، ص240.
6. احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص376 و 377 و430 و 448 .
7. سنن ترمذی، ج4، ص505، ح2230.
8. مستدرک حاکم، ج4، ص442.
9. مصابیح السنه، ص492، ح4210.
10. عقد الدرر، ص51، باب 2.
11. همان، ص51 ـ 56، باب 2.
12. ر. ک: مقاتل الطالبین، ص163 و 164.
13. گنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص482.
14. سید ثامر هاشم العمیدی ، مهدی منتظر در اندیشه اسلامی، صص92 ـ 107 (با تصرف).

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید