مقدمه
در شماره پیشین فصلنامه مروری بین فرهنگی بر مفهوم و عقیده مسیحاباوری در ادیان مختلف، به ویژه در مسیحیت را ارائه نمودیم، مقاله حاضر به تبیین مسیحاباوری در سنتیهود میپردازد و مقاله سوم (در شماره آینده فصلنامه) به ترسیم سیمای مهدویت در اسلام از دیدگاه اسلامشناسان غربی میپردازد.
مهدویت از دیدگاه دین شناسان و اسلام شناسان غربی (2)
مسیح باوری در یهودیت
اصطلاح مسیحا باوری بر نهضت، یا نظامی از عقاید و نظرات دلالت میکند که محور آن انتظار ظهور یک مسیح (برگرفته از ، یعنی “خود تدهین شده”) است . فعل عبری مشاح (mashah) یعنی تدهین اشیاء یا افراد با روغن در موقع مناسب برای اهداف مقدس و علاوه بر آن برای اهداف معمول دنیوی . شکل فاعلی این واژه در مورد هر کسی که رسالتخاصی از سوی خدا داشته به کار رفته است (یعنی، فقط شامل پادشاهان یا کشیشهای والا مقام نبوده)، گر چه واژهی تدهین شده صرفا استعاری است (پیامبران، اسقفهای اعظم) و در نهایت، مفهوم ضمنی ناجی یا نجات دهندهای را که در آخر زمان ظهور خواهد کرد و سلطنتخداوند، بازگشت اسرائیل، یا هر حاکمیتی را که وضعیتی آرمانی برای جهان تلقی شده استبا خود خواهد آورد، یافته است . [به معادشناسی مراجعه کنید ].
این گسترش معنایی خاص ناشی از این اعتقاد یهود بود که نجات نهایی اسرائیل، اگر چه ساخته و پرداخته خداوند است اما، به عهدهی سلالهای از خاندان سلطنتی داوود بوده، به وسیلهی او تحقق خواهد یافت . او . “پسر داوود”، بهترین فرد تدهین شده پروردگار خواهد بود . به این ترتیب، واژهی مشیاح (mashiah) از بافتیهودی اولیهی خود، خارج شده کاربردی عمومی یافت و به گرایشها یا امیدهایی نسبتبه شخصیتی آرمانی یا از جهاتی دیگر نسبتبه نجات جامعه و جهان دلالت میکرد . به نظر میرسد که واژهی مسیحا باور (messianic) که گاه خصلتبازگشتی دارد (نشانه بهشت گمشده یا بهشتبازیافته)، بدین معنا که بازگشت گذشته و عصر طلایی گمشده را مجسم میکند . این واژه در موارد دیگر آرمانیتر به نظر میرسد، به این معنا که وضعیتی تکاملی را به تصویر میکشد که نظیر آن قبلا هرگز نبوده است (“آسمانی جدید و زمین جدید”) ; مسیحا فقط روزهای گذشته را احیا نمیکند بلکه “عصر جدید”ی را به همراه میآورد .
اصطلاح مشیاح (mashiah) در این مفهوم خاص معادشناختی در کتب مقدس عبری یافت نمیشود . کتاب اشعیای نبی باب 45، آیه 1; کوروش دوم پادشاه ایران را “تدهین شدهی” خداوند میخواند زیرا به وضوح وسیلهای برگزیده از جانب خداوند بود که اجازه داد تبعیدیان بنیاسرائیل از امپراطوری بابل به بیت المقدس باز گردند . چه بسا فرد با به کارگیری اصطلاحات متاخرتر، از لحاظ فنی، در انتساب تاریخی رویدادها، دچار خطا شده، و متون مقدسی را که عصری طلایی در آینده، گرد هم آمدن تبعیدیان، بازگشتخاندان داوود، بازسازی بیت المقدس و معبد حضرت سلیمان، دورهی صلح که در آن گرگ و بره کنار هم قرار میگیرند و غیره را پیش بینی میکنند به عنوان “مسیحا باوری” توصیف کند .
این گونه است که ماهیت مسیحا باوری در دورههای رنج و نامیدی شکل میگیرد و شکوفا میشود . وضعیت موجود مطلوب، نیازمند منجی نیست اما باید تداوم یافته یا تجدید شود (مثلا با آیینهای تجدید کنندهی دورهای یا چرخهای) . هنگامی که وضعیت موجود کاملا نامطلوب باشد، مسیحا باوری به عنوان یکی از پاسخهای ممکن مطرح میشود: اطمینان به یک نظم مطلوب طبیعی، اجتماعی، و تاریخی (و این اطمینان در اسرائیل بسیار قوی بود، زیرا مبتنی بر وعدهی خداوند بود که در زمرهی تعهدات ازلی وی جای گرفته بود) که در افق آیندهای آرمانی خود را نشان میدهد . همان طور که در شرحهای انجیل به وفور یافت میشو، قبلا در دورانهای مذکور در انجیل وضعیت موجود عموما نامطلوب تلقی میشد (پادشاهان ظالم و گناهکار، تجاوزات دشمن، شکستها) و در نتیجه اندیشههای مربوط به نظم آرمانی تحت فرمانروایی آرمانی خاندان داوود شروع به تبلور کرد .
با ویران شدن نخستین معبد سلیمان (587/586 پیش از میلاد)، تبعید بابلیها، و بازگشت متعاقب به سرزمین اسرائیل تحت فرمانروایی کورش، که “اشعیای دوم” آن واقعه را به عنوان نظام مسیحایی گرامی داشته است، گرایش به نگاه به سوی کامیابی آینده شدت یافت . اما این نجات “مسیحایی” به یاس غمانگیزی تبدیل شد . آزار و اذیتشدید تحتحکومت آنتیوخس (1) چهارم (از 175 تا 163 پیش از میلاد) فرمانروای سلوکیه در سوریه نیز منجر به ظهور امیدهای مسیحایی مربوط به آخرت گردید، همانگونه که کتاب دانیال که تدوین آن عموما به همان زمان بر میگردد گواه بر آن است . اما نجات بزرگ ناشی از پیروزی مکابیان نیز، در دراز مدت، به یاسی غمانگیز تبدیل شد . شورش علیه “سلطنتبیرحم” ظالم، یعنی حکومت رم، در سال 65 – 70 میلادی (که به ویرانی بیت المقدس و معبد دوم سلیمان منتهی گردید) و شورشی مجدد در سال 132 – 135 میلادی (شورش بارکوخبا (2) که منجر به نابودی واقعی یهودیت در فلسطین گردید)، بدون شک حاوی عناصر مسیحایی بود . از آن پس، مسیحا باوری ترکیبی از امید راسخ و تزلزلناپذیر به رستگاری نهایی، از یک سو، و از سوی دیگر، ترس از خطرات و عواقب فجیع شورشهای مسیحاباوری مانند “فعالگرایی مسیحایی”، به اصطلاح مورخین، یا “مسیحا باوری نا به هنگام” به اصطلاح متکلمان بود .
آموزههای مسیحا باوری که طی نیمه دوم دورهی معبد دوم سلیمان از حدود 220 پیش از میلاد تا 70 پس از میلاد شکل گرفت (که دورهی “بین دو عهد” نامیده میشود) دارای انواع مختلفی بود و از دغدغههای ذهنی و معنوی محافل مختلف حکایت میکرد . آموزهها از امیدهای سیاسی دنیوی همچون شکستن یوغ حکومتبیگانه، احیای حکومتخاندان داوود (پادشاه مسیحا) و پس از سال 70 پس از میلاد، گرد هم آمدن تبعیدیان و بازسازی معبد سلیمان گرفته تا مفاهیم مکاشفهای، از قبیل پایان خارقالعاده و فاجعهآمیز “این عصر” (از جمله روز قیامت)، بوجود آمدن عصر جدید، ظهور سلطنت آسمانی، احیای مردگان، آسمان جدید و زمین جدید را در بر میگیرند . قهرمان اصلی میتواند رهبری نظامی باشد، یا “پسر داوود”، فردی سلطنتی، یا شخصیتی فوق طبیعی مانند “پسر انسان” که به نوعی مرموز بوده در برخی متون مقدس عبری و نیز در متون مکاشفهای جعلی ذکر شده است . [به مدخل (Apocalypse مکاشفه) مراجعه کنید ]. بسیاری از علما معتقدند عیسی به خاطر بار سیاسی اصطلاح مسیحا تعمدا از به کارگیری آن خودداری کرد (به ویژه اینکه از سلطنتی خبر میداد که این جهانی نبود) و اصطلاح غیر سیاسی “پسر انسان” را ترجیح داد . از سوی دیگر، کسانی که مسؤول تحریر نهایی انجیل متی بودند لازم دانستند شجرهی خانوادگی برای مسیح قائل شوند که ثابت کنند از تبار داوود است تا به موقعیت مسیحایی او مشروعیتبخشند، زیرا مشیاح (mashiah) و به زبان یونانی کریستوس (Christos) باید “پسر داوود” شناخته میشد .
ضمنا، این مثالها نشان میدهند که ریشههای مسیحیت را باید در بافت ناآرامی مسیحایی فلسطین یهودی در همان مقطع زمانی یافت . اندیشههای مسیحایی نه تنها از طریق تفسیر متون انجیل (مانند پشر در (3) میان امت قمران و بعدها میدراش (4) متعلق به یهودیت پیرو خاخامها) بلکه با “الهام” به افراد رؤیابین و برخوردار از قدرت مکاشفه به وجود آمد . سنت اخیر در آخرین کتاب عهد جدید، کتاب وحی، به خوبی ترسیم شده است .
اما اندیشهها و امیدهای مسیحایی میتوانند براساس نگرشهای “عقلانی” (یعنی غیر رؤیائی) نیز باشند، به ویژه هنگامی که پیشگوئیهای کتب مقدس شکل محاسبه و برآورد تاریخهایی را که ادعا میشد در نمادگرایی مبهم متون به آنها اشاره شده است، به خود گرفت . شیفتگان مسیحا در یهودیت اغلب براساس کتاب دانیال، محاسبات خود را انجام میدادند (درست همانطور که که منجیگرایان مسیحی آخرالزمان را از روی “تعداد چهارپایان” که در کتاب وحی باب 13، آیه 18 ذکر شده محاسبه میکردند) . چون امیدهای فراوان ناشی از این محاسبات اغلب منجر به فاجعه (یا در بهترین حالت، سرخوردگی شدید) میشد، خاخامهای تلمود عبارات تندی در خصوص “کسانی که آخر الزمان [مسیحائی] را محاسبه میکنند” داشتند .
یک سنت که احتمالا تحت تاثیر کتاب زکریا بابهای 3 و 4 است، ظاهرا معتقد به آموزهی دو چهرهی مسیحایی بوده است، یکی فرد ” تدهین شدهی” بسیار روحانی از خاندان هارون، و دیگری مسیحایی سلطنتی از خاندان داوود . این عقیده که مورد قبول امت قمران (که به فرقهی بحر الحیت نیز مشهورند) بود، ظاهرا حاکی از آن است که این چهرههای مسیحایی مکمل به اندازهی نمونههای نمادین که در راس نظم اجتماعی آرمانی و رهاییبخش قرار دارند ناجی و رهائیبخش نیستند . به نظر میرسد که بازتابهای این آموزه در تاکید (ظاهرا بحثانگیز) نامهای به عبریان در عهد جدید مبنی بر اینکه عیسی هم پادشاه بود و هم کشیش عالی مقام به چشم میخورد . ظاهرا این آموزه از قرون وسطی بر جای مانده (کاملا معلوم نیست از طریق چه کانالهایی)، زیرا در بین قرائیمیها نیز یافت میشود .
تعبیر دیگر از “مسیحای دوگانه” در قرن دوم میلادی و احتمالا به صورت واکنشی در برابر شکست فجیع شورش بار کخبا به وجود آمد . مسیحای خاندان یوسف (یا افرایم) (5) – بازتاب احتمالی مضمون ده قبیلهی گمشده – در جنگ با نیروهای یاجوج و ماجوج شهید میشود (مشابه یهودی برای، نبرد نهایی (6) بین نیکی و بدی در روز قیامت) پس او مسیحای درد و رنج نیستبلکه مسیحای جنگجویی است که مثل یک قهرمان میمیرد و به دنبال او مسیحای پیروز خاندان داوود میآید . این نگرش مسیحای دوگانه بیانگر دوگانگی بنیادی در مسیحا باوری یهودیت نیز هست (اما فقط به یهودیت محدود نمیشود) . قبل از ظهور مسیحا، بلایای کیهانی، طبیعی، و آشوبهای اجتماعی رخ میدهد . این مضمون یهودی، در مسیحیتبه این اندیشه تغییر مییابد که دجال، آزاد گذاشته میشود تا پیش از بازگشت مسیح و شکست نهائی، بر جهان حکومت کند . بنابراین، هر گاه دردها و مصائب شدید در بین مردم یهود مشاهده میشد، ممکن بود به عنوان فاجعهی قبل از ظهور مسیح تلقی گردد . و اغلب هم همین گونه تلقی میشد (و در زبان تلمود “درد تولد” عصر مسیحا نام داشت) . و خبر از وصال قریب الوقوع مسیحائی میداد .
مفهوم وسیعتر مسیحاباوری به معنای آیندهای آرمانی لازم نیست که به معنی اعتقاد به یک ناجی خاص یا چهرهای رهائی بخش باشد . هر چند کتاب اشعیای نبی باب 11 و با ب 2 آیات 2 – 4 دنیایی آرام و آرمانی تحتحکومتخاندان داوود را مجسم میکند . متن نظیر آن کتاب میکاه نبی باب 4، آیه 4 حتی حاوی عناصر معجزهآسای کمتری است و از سعادت زمینی سخن میگوید که در آن هر کس در زیر زیر درخت انجیر خود زندگی میکند . اگر چه نگرش ارمیای نبی به آینده بر ابعاد اخلاقی نیز تاکید میکند – کتاب ارمیای نبی باب 31، آیات 30 و آیات بعد; باب 32، آیات 36 – 44 را مقایسه کنید با “قلب جدید” و “قلب گوشتی” حزقیال نبی به جای قلب سنگی سابق (کتاب حرقیال نبی باب 2 آیه 4، باب 11 آیه 19، باب 18 آیه 31، باب 32 آیه 9، باب 36 آیه 26) – اما از نظر او موهبت موعود این است که “از دروازههای این شهر [بیت المقدس] شاهان و شاهزادگانی وارد خواهند شد که بر تخت پادشاهی داوود نشستهاند و ارابههاو اسبها آنها را به حرکت در میآورند” (کتاب حزقیال نبی باب 17 آیه 25) . آنچه در این متن قابل توجه است نه تنها آرمان این جهانی مطرح شده در آن و طرح بیت المقدس بعنوان شهر پر جنب و جوش سلطنتی است، بلکه اشارهای است که در آن به پادشاهان به صورت جمع صورت گرفته است . اندیشه یک پادشاه ناجی مسیحایی هنوز شکل نگرفته است .
در تعابیر بعدی و به ویژه تعابیر مدرن و سکولار مسیحاباوری، اندیشه مسیحای شخصی به طور فزاینده جای خود را به عقیدهی ” عصر مسیحایی” حاوی صلح، عدالت اجتماعی و عشق همگانی داده است . مفاهیمی که به راحتی میتوانند بعنوان تحولات پیش رونده، لیبرالی، سوسیالیستی، آرمانی و حتی انقلابی مسیحاباوری سنتی، ایفای نقش کنند . از این رو طرح یهودیت اصلاح طلب امریکا در فیلا دلفیا (1869) به جای اعتقاد به مسیحای شخصی، ایمان خوشبینانه به ظهور یک دورهی مسیحایی را جایگزین نمود که ویژگی آن “یکپارچگی همهی انسانها به عنوان فرزندان خدا در اعتراف به یک خدای واحد” بود و “در تریبون پیتزبورگ” (7) (1885)، از ایجاد “سلطنت راستی، عدالت، و صلح” سخن به میان آمد . به نظر میرسد ناامیدی قرن بیستم از اندیشه پیشرفت، حیات تازهای به اشکال افراطیتر و آرمانی مسیحاباوری داده است .
در دورهی بین دو عهد، همان طور که شاهد بودهایم عقاید و آموزههای مسیحایی به اشکال مختلف شکل گرفت . مسیحا باوری به طور فزایندهای با معادشناسی ارتباط یافت و معادشناسی قاطعانه تحت تاثیر مکاشفهگرائی واقع شد . در عین حال، امیدهای مسیحایی به طور فزایندهای بر شخصیتیک منجی منفرد متمرکز گردید . در مواقع تنش و بحران، مدعیان مسیحا (یا طلایهداران و منادیانی که خبر از ظهور آنها میدادند) اغلب به صورت رهبران شورش ظاهر میشدند . علاوه بر نویسندهی کتاب اعمال (رسولان) باب 5، جوزفوس فلاویوس (8) نیز چند نمونه از این افراد را نام میبرد . علاوه بر این، مسیحا دیگر نماد آمدن عصر جدید نبود، بلکه به نوعی انتظار میرفت که آن را تحقق بخشد . از این رو “تدهین شدهی خداوند” به “ناجی و رهائیبخش” و کانون آموزهها و امیدهای پرشورتر، و حتی کانون “الهیات مسیحایی” تبدیل شد . برای مثال، مقایسه کنید با معانی ضمنی تفسیر پولس مقدس از کتاب اشعیای نبی باب 52، آیه 20 “و نجاتدهنده [یعنی خدا] بر سرزمین اسرائیل وارد میشود” و “نجاتدهنده [یعنی مسیح] از سرزمین اسرائیل بر میخیزد” (کتاب رومیان، باب 11 آیه 26) .
نظر به اینکه بسیاری از یهودیان آواره تحتسلطه مسیحیان زندگی میکردند که آنهم به معنی آزار و شکنجه از سوی مسیحیان و فشار مبلغین مذهبی بود، مجادلههای الهیاتی ناگزیر بر محور موضوعات مسیحشناسی – یعنی مسیحایی – متمرکز بود . (آیا عیسی مسیح، مسیحای موعود است؟ چرا یهودیان از پذیرش او خودداری میکنند؟ آیا علت آن کوری نفسانی استیا شرارت اهریمنی؟) چون در هر دو دین، تورات کتابی مقدس تلقی میشد، مجادله اغلب شکلی تفسیری به خود میگرفت (یعنی هر کدام مدعی تفسیر صحیح پیشگوئیهای مربوط به مسیحا در کتاب مقدس بود) . [به مجادلات، مقالهای در باب مجادلات بین یهود و مسیحیت مراجعه کنید ]. علی القاعده مسیحاباوری یهودی هرگز امیدهای واقعی، تاریخی، ملی، و اجتماعی خود را رها نکرد و چندان تحت تاثیر ماهیت “معنوی” آموزههای مسیحیت قرار نگرفت .
مجادلهگران مسیحی، از نخستین پدران کلیسا گرفته تا قرون وسطی و پس از آن، یهودیان را متهم به مادهگرایی پست و خشنی مینمودند که باعثشده بود کتابهای مقدس کاتا سارکا (9) را با چشم ظاهر بخوانند تا چشم باطن . شگفت اینکه، یهودیان این انتقاد را تمجید میدانستند، زیرا از نظر آنها، در دنیایی رهایی نیافته که گرفتار جنگ، بیعدالتی، ظلم، بیماری، گناه، و شونتبود این ادعا که مسیحا آمده، کاملا بیمعنی بود . در مناظرهی معروف بارسلونا (1263)، که به وسیلهی مبلغین مذهبی دومینیکن بر یهودیان تحمیل شد و در حضور جیمز اول، پادشاه آراگون، برگزار گردید، سخنگوی یهودی، تلمودی و قبالی بر جسته، (موسی ابن نحمن (10) ، (حدود 1194 – حدود 1270)، صرفا کتاب اشعیای نبی باب 2 آیه 4، را قرائت کرد و گفت که برای اعلیحضرت مسیحی، علیرغم اعتقاد ایشان به اینکه مسیحا آمده، احتمالا امر دشواری است که ارتش خود را منحل کند و تمام جنگجویان خود را به خانه بفرستد تا شمشیرهای خود را به تیغهی گاوآهن و نیزهها را به داس بزنند .
در طول تاریخ یهودیت، بین دو نوع مسیحاباوری که قبلا به اختصار مطرح شد تنش وجود داشته است: نوع مکاشفهای، با عناصر معجزهآسا و خارقالعادهی آن، و نوع “خردگرا”تر . در طول قرون وسطا مکاشفههای قدیمی و معمولا انتسابی و تفاسیر مسیحایی کتب مقدس استنساخ شدند و نمونههای جدیدی توسط رؤیابینان و شیفتگان مسیحا خلق شد . نگرش خاخامها، حداقل نگرش رسمی آنان، معقولتر و سنجیدهتر بود چرا که تعداد زیادی از طغیانهای مسیحایی به فاجعه یعنی سرکوبی بیرحمانه به وسیلهی حاکمان غیریهودی منتهی شده بود . مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد و تردیدهای خاخامها (که احتمالا ناشی از تجربه تلخ شورش بارکوخبا بود) در تفسیر وعظ گونه کتاب غزل غزلها باب 2 آیهی 7، نمودی روشن یافت: “من از شما، شما دختران بیت المقدس میخواهم عشق مرا تحریک نکرده و او را بیدار نکنید تا اینکه او بخواهد” – این آیه حاوی شش دستور برای اسرائیل است: علیه حکومتهای این جهان شورش نکنند، به زور بر پایان روزها تاکید نکنند . . . و برای بازگشتبه سرزمین اسرائیل به زور متوسل نشوند . ” در سطح بسیار نظریتر، قبلا یکی از بزرگان تلمود این چنین اظهر نظر نموده بود که “هیچ تفاوتی بین این عصر و عصر مسیحا وجود ندارد جز ظلم حکومتهای کافر نسبتبه اسرائیل [که پس از آنکه اسرائیل مجددا آزادی خود را به وسیلهی یک پادشاه مسیحا به دست آورد، به پایان خواهد رسید ]. ”
موسی بن میمون (11) (113518 – 1204)، مرجع بزرگ قرون وسطا و فیلسوف و متاله، هر چند که در مجموعهی اصول دین، ایمان به ظهور مسیحا را نیز بر شمرده است، اما همانگونه که در زیر میآید، در اصول قانونی خود با احتیاط حکم کرده است: “نگذارید کسی تصور کند که پادشاه مسیحا باید علائم یا معجزاتی را نشان دهد و نگذارید کسی تصور کند که در دورهی مسیحا روند عادی امور تغییر میکند یا نظام طبیعت دگرگون میشود . . . آنچه که کتاب مقدس در این خصوص میگوید بسیار مبهم است، و فرزانگان ما [نیز] هیچ روایت روشن و صریحی در خصوص این مسائل ندارند . بیشتر [پیشبینیها و روایتها] حکایت و داستان است، که مفهوم واقعی آنها فقط پس از وقوع حادثه آشکار میشود . پس این جزئیات، جزء اصول دین نیست و نباید وقتخود را بر سر تفسیر آنها یا محاسبهی تاریخ ظهور مسیحا تلف کرد، زیرا این مسائل نه ما را به عشق الهی رهنمون میشوند و نه باعث ترس از او” . (تورات میشنه، باب پادشاهان آیات 11 و 12) .
در زمان زندگی خود ابن میمون جنبشهایی مسیحایی در نقاطی از دیاسپورا (12) رخ داد و او به عنوان رهبر آگاه نسل خویش باید نهایت تلاش خود را بکار میبست تا بدون جریحهدار کردن احساسات مسیحایی مؤمنین، با تبلیغ دقیق روش عاقلانهتر خود (مثل آنچه در رسالهی یمن و رسالهی احیای مردگان بیان شده است)، مانع از وقوع فجایع و شورشها گردد . با وجود این، آرزوی مسیحا و تصورات مکاشفهای که در اثر آزارها و رنجها برانگیخته میشد، همچنان گسترش مییافت و باعث مشتعل شدن شورشهای مسیحایی میگردید . در خصوص مدعیان مسیحا . “شبه مسیحا” یا پیامآورانی که خبر از ظهور نجات دهنده میدادند . هیچ کمبودی وجود نداشت، به شرط آنکه مردم با روشهای مناسب (مانند ریاضتهای ناشی از ندامت) خود را آماده میکردند .
مهم نیست که عقاید و امیدهای مسیحایی، مکاشفهای بودند یا معقولتر، مربوط به آشوب پرهیجان بودند یا تعصب خداشناسانه، به هر حال به بخش اساسی دین یهود و تجربهی حیات و تاریخ یهود تبدیل شده بودند . ممکن استبرخی متون مکاشفهای را بسیار خیالی دانسته، رد کنند، اما میراث پیشگوئی مسیحایی مورد قبول همگان بود – نه تنها در شکل مذکور آن در تورات بلکه حتی به طور قطعیتر در شکلگیری متعاقب آن در قالب خاخامها .
شاید بتوان گفت مؤثرترین عامل، تاکید مداوم بر عقاید مسیحایی (گردهم آمدن تبعیدیان، احیای سلطنتخاندان داوود، بازسازی بیت المقدس و معبد سلیمان) در آداب دینی روزمره، در شکرانهای که پس از هر غذا خوانده میشد و به ویژه در دعاهای روز سبت و روزهای مقدس بود . این تنها مورد در تاریخ ادیان نیست که نشان میدهد چگونه کتاب دعا و آداب دینی میتواند بیش از رسالههای خداشناسی تاثیر یا نفوذ داشته باشد .
جنبشهای مسیحایی در طول قرون وسطا ملازم تاریخ یهودیتبودند، و احتمالا بسیار بیشتر از آن تعدادی هستند که از طریق وقایع نامهها، فتاوی خاخامها، و دیگر منابع فرعی به اطلاع ما رسیده است . بسیاری از آنها پدیدههای داخلی کوتاه مدت بودند . هر جنبش معمولا پس از سرکوبی آن به وسیلهی مقامات یا ناپدید شدن (یا اعدام) رهبر مربوطه به تدریج محو میشد . در این نظر، جنبش به وجود آمده به وسیلهی شابیتای تسوی (13) ، مدعی مسیحا در قرن هفدهم، نمونهای استثنایی است . در ایران وجود، جنبشهای مسیحایی از جنبش ابو عیسی اصفهانی و مرید او، یودغان (14) در قرن هشتم تا جنبش دیوید آلروی (15) (مناحم الدجی (16) ) در قرن دوازدهم به اثبات رسیده است . ابوعیسی، که خود را مسیحای متعلق به خاندان یوسف میدانستبه طوری شایسته در جنگ با نیروهای عباسی کشته شد وی با ده هزار تن از پیروان خود بر آنها تاخت، حال آنکه دیوید آروی (که به خوبی از داستان خیالی دیسرایلی (17) میتوان او را شناخت) شورشی را علیه سلطان به راه انداخت . در قرنهای یازدهم و دوازدهم در غرب اروپا، به ویژه در اسپانیا چندین مدعی مسیحائی، ظهور کرد . سپس تحت تاثیر قباله (18) ، فعالگرایی مسیحایی مرموزتر و حتی سحرآمیزتر گردید . فعالگرایی معنوی، هنگامی که تمام راههای واقع بینانه و عملی ابراز آن بسته میشود، به راحتی تبدیل به فعالگرایی سحرآمیز میشود و افسانهی یهود از بزرگانی سخن میگوید که پذیرفتند با ریاضتهای شدید، مراقبات خاص، و افسونهای قبالیگرایانه، ظهور مسیحا را تسریع نمایند . این افسانهها، که معروفترین آنها مربوط به یوسف دلا رینا (19) است، معمولا با به دام افتادن استاد به وسیلهی نیروهای اهریمنی که به دنبال شکست آنها بود، خاتمه مییابد .
برای شناخت کامل جنبشهای مختلف مسیحایی، باید شرایط تاریخی خاص و فشارهای خارجی و تنشهای داخلی را که به وقوع آنها کمک کرده، با دقت، تک تک، و با جزییات تمام بررسی کرد . سرنوشت مشترک یهود که در همه جا به عنوان اقلیتی منفور و مورد ایذاء و اذیتبودند و در محیطی خصمانه و در عین حال دارای همان فرهنگ دینی و امید به مسیح موعود زندگی میکردند، چارچوبی کلی را فراهم میکند; با وجود این، قطعا برای تبیین جنبشهای خاص مسیحایی کافی نیست . پدیدهی خروج گروههای کوچک و بزرگ یهود از کشورهای موطن خود در دیاسپورا (20) جهتسکونت در سرزمین مقدس، مؤید حضور دائم تحرکهای مسیحایی است . این جنبشها در عین حال که به همان آشکاری شورشهای مسیحایی سخت، طرفدار عصر طلائی نبودند، اما اغلب انگیزههای مسیحایی داشتند . اگر چه مسیحا هنوز ظهور نکرده بود یا مؤمنین را به سرزمین موعود فرا نخوانده بود، اما انگیزهها اغلب “به پیش از معاد” مربوط میشد، به این معنا که تصور میشد زندگی همراه با دعا و تطهیر زاهدانه در سرزمین مقدس مقدمات ظهور ناجی را فراهم میکند یا حتی آن را تسریع میکند .
با ظهور قباله پس از قرن سیزدهم، و به ویژه گسترش آن پس از اخراج یهودیان از اسپانیا و پرتغال، عرفان قبالیگرایانه به عنصری مهم تبدیل شده، باعث ایجاد نیرویی اجتماعی در مسیحاباوری یهودیت گردید . این فرایند نیازمند شرح مختصر است . به عنوان یک قاعده، نظامهای عرفانی، ارتباطی با زمان یا جریان زمان، تاریخ و در نتیجه مسیحاباوری نداشته یا ارتباط بسیار ناچیزی دارند . گذشته از همه چیز، عارف، سودای فضایی فراتر از عالم ناسوت و انتظار ابدیت لایزال و “حال جاودانه” را در سر میپروراند او به دنبال برترین کامروایی تاریخ نیست . در نتیجه تعجبی ندارد که ببنییم کاهش تنش مسیحایی نسبت معکوسی با تنش عرفانی دارد . به نظر میرسد که این اصل در مورد قباله کلاسیک اسپانیایی نیز صدق میکند . قباله جدید، یا قباله لوریایی (21) ، که پس از انفصال اسپانیا، در مراکز بزرگ امپراطوری عثمانی، به ویژه در سفاد (22) و در سرزمین مقدس، بوجود آمد، به خاطر متعالی بودن و تقریبا میتوان گفتبه خاطر توصیههای مسیحایی و آتشین و به ویژه به خاطر قالبی که به دستخلاقترین، جاذبهمندترین و برجستهترین قبالیگرای آن گروه، اسحاق لوریا1534 – 1572، یافته بود قابل ملاحظه بود .
قباله لوریایی به تفسیر تاریخ جهان بطور کلی، و تبعید، رنج و رستگاری اسرائیل به طور خاص پرداخت، آنهم به نحوهای از بیان که میتوان عرفانی نامید، یعنی به صورت یک نمایش کیهانی و بلکه الهی که خداوند خود در آن شرکت دارد . این نظام را میتوان داستان عرفانی زندگی پیامبران نیز نامید . طبق این افسانهی “عرفانی” عجیب، در لحظهای که ذات نور الهی به قصد خلق جهان خود را ظاهر ساخت – بسیار پیش از نخستین گناه آدم – فاجعهای ازلی یا “سقوط” رخ داد . مجراهایی که بنا بود نور الهی را حمل و منتقل نمایند در هم شکستند (درهم شکستن مجاری”) و ذرات نور الهی دچار آشفتگی شدند و تاکنون در آنجا حبس و “تبعید” شدهاند – و این بخشی از تراژدی آنهاست – و به حیات حوزهی اهریمنی ادامه میدهند . [به مدخل Qobbalah مراجعه کنید ].
در نتیجه، تبعید و رنج اسرائیل، صرفا در سطح تاریخی، مادی، و خارجی بازتاب راز مهمتر تبعید و رنج ذرات نور الهی سقوط کرده است . از این رو، رستگاری یعنی آزاد شدن ذرات نور الهی از چنگال آلودهی قدرتهای اهریمنی و بازگشت آنها به منشا الهی خود که کمتر از آزادی اسرائیل از انقیاد مسیحیان و بازگشت آنها به سرزمین مقدس نیست . در واقع، روند دوم نتیجهی طبیعی فرایند اول است، فرایندی که وظیفه اصلی و عرفانی اسرائیل، تحقق آن از طریق حیات توام با پرهیزکاری و تقدس است . این فعالگرایی معنوی در نهاییترین حد خود است، زیرا در اینجا خداوند به نجاتدهندهی نجاتدهندگان (23) تبدیل شده است . برای یهودی که مورد تاخت و تاز و تعقیب بود، تبعید اهمیتیافت، زیرا انعکاس تبعید اساسیتر خداوند و مشارکت در آن تلقی میشد و خدا خود، مشارکت اسرائیل را در رستگاری خود، مردم خود، و مخلوقات خود لازم دانست . تعجبی ندارد که، حداقل در آغاز، شخصیت مسیحا نقشی نسبتا جزیی در این نظام داشت . او بیش از آنکه یک ناجی باشد، علامت و نماد این بود که جریان مسیحای عرفانی به کمال خود رسیده است . در واقع، آموزهی مسیحایی لوریاگرایی (24) حداقل به طور ساختاری به طرحی تکاملگرا نزدیک میشود .
این نظام قبالیگرا زمینهی یکی از چشمگیرترین وقایع مسیحایی را در طول تاریخ یهودیت فراهم نمود . محور این جنبش شخص شابیتای تسوی بود . شکستشرمآور شابیتایگرایی، همراه با بدعتحاصل از آن یعنی ایمانگرائی (25) و ارتداد، ردپایی از بینظمی و آشفتگی معنوی بر جای گذاشت که بر اثر آن قباله و مسیحاباوری هر دو، حداقل به لحاظ نقش عمومی و اجتماعی خود، افول کردند . [به زندگینامهی شابیتهای تسوی مراجعه کنید ]. جدای از چند آشوب جزیی مسیحایی، “مسیحاباوری خودبخودی” (عنوانی که مارتین بابر (26) بر آن گذاشته است) به طور مرتب کاهش یافت . دیدگاه مسیحایی در یهودیت زنده ماند و بدون شک ایدئولوژیهای غیریهودی مدینهی فاضله و انتظار را نیز تحت تاثیر قرارداد (به کار اثر گذار متفکر مارکسیست ارنستبلاخ (27) ، تحت عنوان مراجعه کنید)، اما هیچ مدعی دیگری به عنوان مسیح موعود ظهور نکرد . یهودیت ارتدکس همچنان به آموزه سنتی مسیحای شخصی معتقد بود اما عملا در لاک رعایتحلاخا (نظام حقوقی دین یهود) فرو رفت . این افسانه، قدرت خود را برای به راه انداختن جنبشهای مسیحایی از دست داد .
حسیدگرایی (28) ، تجدید معنوی بزرگ که در قرن هجدهم به وسیلهی بشت (29) (یسراییل بن الیعزر (30) ، 1700 – 1760) در شرق اروپا آغاز شد، قطعا عقاید مسیحایی سنتی را رها نکرد، اما تاکید اصلی آن بر نزدیکی به خداوند از طریق باطن معنوی یا (گاه) خلسه بود . گرشام اسکولم (31) این جریان را (اگر چه این موضوع هنوز به لحاظ مورد بحث است) “خنثی سازی عنصر مسیحایی” نامیده است . اما در عین حال که حسیدگرایی میکوشید به بیانی سنتی، پاسخی به جویندگان معنویت و همینطور تودههای فقیر در نقاط یهودی نشین شرق اروپا ارائه نماید، یهودیان اروپای غربی و مرکزی وارد عصر مدرن میشدند (آزادی مدنی، همسانسازی، اصلاح آیین یهود) .
پیامدهای این تحولات برای مسیحاباوری یهودی همچنان موضوعی برای تحقیق محسوب میشود . بدون شک بسیاری از ایدئولوژیهای مدرن، پارهای از رگههای سنتی مسیحا باوری را حفظ کردهاند و گاه عمدا از اصطلاحات مربوط به مسیحاباوری استفاده کردهاند . البته تفکر لیبرالهای مترقی، سوسیالیستهای متاخر و نیازی به گفتن نیست که حرکت احیای ملی موسوم به صهیونیسم، در قالب مبارزهی نهایی (32) یا بیت المقدسی آسمانی که از بالا نازل شده باشد یا “پسر داوود” سوار بر استر نمیاندیشیدند، بلکه به آزادیهای مدنی، یکسان بودن در برابر قانون، صلح جهانی، پیشرفت همه جانبهی اخلاقی و بشری، آزادی ملی مردم یهود در میان خانوادهی ملل و غیره میاندیشیدند . اما همهی این آرمانها به نوعی با هالهای مسیحایی احاطه شده بود . بهودیان به ندرت سؤالهای نصگرایانهای که موافقت زیادی با بنیادگرایی مسیحیت داشت مطرح میکردند . آنها علی القاعده پرس و جو نمیکنند که آیا یک واقعهی تاریخی خاص “تحقق” همان پیشگوئی خاص در کتاب مقدس است . اما برای اکثر آنها غیر ممکن است که از کنار حوادثی فاجعهآمیز نظیر قتلعام یهودیان بگذرند یا شاهد پایان تبعید و تشکیل مجدد اسرائیل به عنوان کشوری حاکم باشند، اما تارهای مسیحاباوری در روح آنها تحریک نشود .
در واقع، از زمان جنگ یوم کیپور (33) – یعنی از دههی هفتاد قرن بیستم – روندی به سوی “مسیحایی کردن” سیاست در اسرائیل به ویژه در میان گروههای حامی استقرار در کرانهی غربی یا حقوق یهودیان در معبد، محسوس بوده است (34) . بخشی از این صهیونیسم مسیحایی شده به تعالیمآوراهام اسحاق کوک (35) ، خاخام ارشد فلسطین از سال 1921 تا 1935 باز میگردد . در دعا برای کشور اسراییل، خاخام ارشد – به گونهای تقدیرگرایانه و اولیه که باور نکردنی است – اصطلاح آغاز جوانهزدن رستگاری ما” را برای کشور به کار میبرد . اما بقیه معتقدند که مسیحاباوری به عنوان یک مفهوم معاد شناختی، باید به دور از ملاحظات عملی و پیچیدگیهای سیاست جاری باقی بماند، زیرا مسیحاباوری معمولا به جای اخلاقی کردن آنها (به معنای پیشگویانه آن) اعثسردرگمی آنها و تبدیل آنها به افسانه میگردد . هنوز بسیار زود است که به ارزیابی قطعی تاریخی و جامعهشناختی از این گرایشهای متعارض، و ماهیت و نقش مسیحاباوری در یهودیت معاصر بپردازیم .
[به مکاشفه، مقالاتی پیرامون مکاشفهگرایی یهود در دورهی خاخامها و آثار مکاشفهای یهود در قرون وسطا; و صهیونیسم نیز مراجعه کنید ].
کتابشناسی
، با ویرایش مکس کروتز برگر (39) ، صص . 156 – 115 . نیویورک، 1967 .
فریدمن، اچ . دی . (40) “مسیحان کاذب” . در دایره المعارف یهود . نیویورک . 1925 . تاریخچهی مدعیان مسیحا در طول تاریخ یهودیت .
کلاوزنر، جوزف . (41) دیدگاه مسیحایی در اسراییل، از آغاز تا پایان میشنا . نیویورک، 1955 .
ماوینکل، سیگموند (42) او که میآید: مفهوم مسیحاباوری در عهد قدیم و آیین بعدی یهود . ترجمهی جی . دابلیو . اندرسون (43) . آکسفورد، 1956 .
اسکالم، گرسون (44) دیدگاه مسیحایی در آیین یهود و مقالات دیگر پیرامون معنویت در یهود . نیویورک، 1971 .
سیلور، ای . اچ . ای . (45) تاریخچهی تفکر مسیحایی در اسراییل . بوستون، 1959 .
وربلاوسکی، آر، چی . زوی . (46) “مسیحاباوری در تاریخ یهود . ” در جامعهی یهود طی اعصار مختلف، وایرسته ساموئل ای مینگر، بن – ساسون، اچ . اچ . (47) صص 45 – 30 . نیویورک، 1971 . بررسی و تحلیل کوتاه . نویسنده: آر . جی . زویی وربلوسکی (48)
——————————————————–
پینوشت:
1) Antiochus IV
2) Bar Kokhba
3) Pesher
4) midrash
5) افرایم، بنابر روایت تورات، پسر دوم حضرت یوسف [مترجم] Ephraim =
6) The Battle of Armageddon
7) شهر پیتزبورگ در ایالت پنسیلوانیای امریکا [مترجم] Pittsburgh =
8) مورخ یهودی [مترجم] Josephus Flavius =
9) Kata Sarka
10) Moses Nahmanides
11) moshehbenmaiman (Moses Maimonides
12) Diaspora
13) Shabbetai Tsevi
14) Yudghan
15) David Alroy
16) Menahemal-Duji
17) بنجامین اسرائیلی، نویسنده و دولتمرد انگلیسی [مترجم] Disraeli =
18) Qobalah
19) Yosef Della Reyna
20) Diaspora
21) Lurianic
22) Safad
23) Salvator Salvandus
24) lurianism
25) این باور که رستگاری فقط از راه ایمان امکانپذیر است [مترجم] antinomianism =
26) Martin Buber
27) Ernst Bloch
28) Hasidism
29) Besht
30) Yisra|elben Eli|ezer
31) Gershom Scholem
32) مبارزه نهایی بین نیکی و بدی در پایان جهان [مترجم] (Armageddon =
33) Yorn Kippur
34) Temple Mount
35) Avraham Yitshag Kook
36) Cohen, Gerson D
37) لقب عقاب یهودیان مناطق شرقی و مرکزی اروپا (مترجم) .
38) Leo Baeck
39) Max Kreutzberger
40) Friedmann, H.G
41) Klausner, Joseph
42) Mowinckel, Sigmund
43) G . W . Ahderson
44) Scholem, Gershom
45) Silver, A.H.A
46) Werblows Ky
47) Samuel E Minger, Ben – Sasson H.H
48) R.J.ZWIWERBLOWSKY