شکر 3

شکر 3

 

« چگونه شکر کنیم؟!»
آن چه پیش رو دارید گزیده‏اى از سخنان حضرت آیه اللّه علامه مصباح یزدى(دامت برکاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است که در تاریخ 16/07/86 مطابق با بیست و ششم ماه مبارک رمضان 1428 ایراد فرموده‏اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم‏

خشنودى، سرور، احترام
بعد از این که انسان دانست امر مطلوبى از ناحیه‏ى خداى متعال به او رسیده، حالاتى به طور طبیعى در او پیدا مى‏شود. اگر آن چیزها فایده‏ى فورى و آنى داشته باشد، یک حالت التذاذى برایش پیدا مى‏شود. فرض کنید تشنه بود و آب خنکى خورد، وقتى توجه داشته باشد که خدا این نعمت را براى او فرستاده، غیر از لذتى که از آب خوردن مى‏برد، از اینکه خدا به او نعمت داده نیز لذت مى‏برد. به دنبال این لذت (که البته اینها فاصله‏ى زمانى ندارد) احساس سرور به انسان دست مى‏دهد. یک حالت انبساط خاصى در او ایجاد مى‏شود. وقتى توجه کند این نعمتى که موجب لذت و شادى او شده، از طرف خداى متعال است، نسبت به خدا هم حال خاصى پیدا مى‏کند. مى‏شود اسمش را حالت رضایت گذاشت؛ خشنودى از خدا. به دنبال آن نسبت به آن شخصى که به او نعمت داده، به طور طبیعى و فطرى، یک احترامِ خاصى قائل مى‏شود.البته این متناسب با خدمتى که کرده و یا موقعیتى که دارد، فرق مى‏کند. اینها همه حالاتِ روانى است که در درون انسان به ترتیب پیدا مى‏شود. وقتى انسان نسبت به شخصى احساسِ احترام کرد آن وقت انگیزه‏اى پیدا مى‏کند که این احترام را ابراز کند و دیگر از قلب خارج مى‏شود و نوبت به جوارح و اندام‏ها مى‏رسد که این را به چند صورت ابراز مى‏کند. البته اینها بیشتر جنبه‏ى عرفى دارد و یک عکس العمل کاملاً طبیعى نیست. لذا احترام گذاشتن در بینِ جوامع مختلف تفاوت مى‏کند. گاهى با زبان چیزى مى‏گوید و گاهى با حرکاتى حالتِ احترامش را نشان مى‏دهد. اولین عکس العملِ رفتارى که در این حالت براى انسان پیدا مى‏شود این است که بگوید «تشکر مى‏کنم.» در همه‏ى جوامع، حرکاتى هم به عنوان آدابِ احترام گذاشتن انجام مى‏دهند و چون قراردادى است، و طبیعى نیست با یکدیگر تفاوت مى‏کند. کما اینکه همه به یک زبان هم سخن نمى‏گویند. بعضى دستشان را به هم مى‏گذارند. بعضى سرشان را خم مى‏کنند. بعضى‏ها دست به سینه مى‏زنند، بعضى‏ها تا زانو خم مى‏شوند و…

ادب در شکر
در شرع مقدس هم نهایت این ادب مخصوصاً در مقابل خداى متعال به این صورت وضع شده که شخص روى خاک بیفتد و صورتش را روى خاک بگذارد. «إِذَا ذَکَرَ أَحَدُکُمْ نِعْمَهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ شُکْراً لِلَّهِ1»؛ وقتى یادتان مى‏آید که خدا نعمتى به شما داده و در مقابل این نعمت احساس کوچکى مى‏کنید و مى‏خواهید اداى شکر کنید، گونه‏هایتان را روى خاک بگذارید. بعد مى‏فرماید اگر کسى سوار اسب بود و در این حال یادش آمد که خدا چه نعمت‏هایى به او داده، «فَلْیَنْزِلْ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ»؛ از اسب پیاده بشود و صورتش را روى خاک بگذارد و بگوید «الحْمَدُ لِلَّهَ». اما اگر مى‏ترسد این عمل جلوى مردم اسباب شهرت بشود؛ «وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ یَقْدِرُ عَلَى النُّزُولِ لِلشُّهْرَهِ»، همانجا که سوار اسب است، صورتش را بگذارد روى برآمدگى زین و بگوید «الحْمَدُ لِلَّهَ». اگر این هم نشد، صورتش را روى کف دست بگذارد؛ «فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى کَفِّهِ». به خاطر احترام به نعمت خدا و شکر او فقط به شکر زبانى اکتفا نکند. این ادبِ شرعى است و آن خم شدن‏ها و دست به سینه گذاشتن، ادب‏هاى عرفى است. اما ادب عبودیت این است که وقتى یاد نعمت خداى متعال مى‏افتد صورتش را روى خاک بگذارد.

استفاده از نعمت‏ها چگونه؟
وقتى انسان توجه کند که این نعمت‏ها آنى و لحظه‏اى نیست دو نوع مى‏تواند با آنها برخورد کند یک حساب این است که چگونه از این نعمت‏ها استفاده کند تا به نفعش تمام بشود؟ تا سوء استفاده و ضرر نکند. یک حساب هم این است، آن کسى که این نعمت را داده، چه انتظارى از این نعمت داشته است؟ البته طبق مبانىِ کلامى خودمان، در مورد خداى متعال این دو تا بر هم منطبق است. یعنى اگر نعمتى مى‏دهد تا در یک راهى صرف کنیم، براى این است که نفعش به خود ما برسد، والاّ او که انتظارى براى خود ندارد. نفعى از این نمى‏برد. اگر چشم داده براى این است که از دیدنى‏ها براى تکامل و سعادت ابدى‏مان استفاده کنیم. دست و پا و نعمت‏هاى معنوى و عقل و ایمان و… همه‏ى براى این است تا از آن استفاده کنیم و خودمان به کمال برسیم. وگرنه خدا که لذتى به معناى لذت بشرى نمى‏برد. خدا دوست دارد که ما این نعمتش را در جایى استفاده کنیم که به دردمان مى‏خورد. اقل مراتبش این است در جایى که موجب ضرر است استفاده نکنیم. به لسان شرعى و فقهى، یعنى در معصیت و راه حرام مصرف نکنیم. اگر در راه بد مصرف کردیم، خلافِ انتظار خداست. وقتى کسى نعمتى را براى معصیت و در راهى که موجب عذاب بود به کار برد، اگر آن نعمت را نداشت برایش بهتر بود. این در واقع «بدّل نعمه الله کفراً»، «بدّل نعمه الله نقمه»، نعمت خدا را به نقمت تبدیل کرده است. بنابراین اقتضاى شکر این است که وقتى نعمت را دریافت کرد، آن را در راهى مصرف کند که برایش ضرر نداشته باشد. بالاترش این است که سعى کند آن را صرفِ عبادت کند. حالا در راه عبادت مصرف کردن هم مراتبى دارد. همان بحث مطرح مى‏شود که کسانى که عبادت مى‏کنند با چه انگیزه‏اى عبادت مى‏کنند؟ «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»، یا «رَغْبَهً فِی ثَوَابِهِ» یا «قُرْبَتاً إلَى اللَّه» و «إبْتغاء مَرضاتِ اللَّه»؟ به حسب این مراتب باز ارزش شکرش افزوده مى‏شود.

مراتب انگیزه شکر
حالا سؤال مى‏شود چه کار کنیم که اصلاً انگیزه‏ى شکر کردن داشته باشیم؟ درست است که انسان فطرتاً در مقابل کسى که یک نعمتى به او مى‏دهد، دلش مى‏خواهد تواضعى بکند و احترام براى طرف قائل شود، اما اولاً همان را هم خیلى وقتها توجه نداریم، ثانیاً وقتى هم توجه مى‏کنیم، اینقدر کار و گرفتارى داریم که به شکر نعمت‏ها نمى‏پردازیم. گاهى خیلى هنر کنیم، یک «الحمد للّه» مى‏گوییم! اما چه کار کنیم تا این مراتب را طى کنیم و به چنین فضائلى برسیم و شکرى کامل داشته باشیم؟ در هر کار اختیارى اگر بخواهیم انگیزه‏اى براى انجامش داشته باشیم، باید منافعش را در نظر بگیریم. اگر کارى منافعى داشته باشد، انسان دنبال منافع و خیر آن مى‏رود. اگر بعضى کارهاى خیر را انجام نمى‏دهیم یا به این دلیل است که باورمان نیست که منفعت دارد، یا توجه نداریم و غافلیم. حالا صرفنظر از اینکه کارهاى مزاحمى پیدا مى‏شود که نمى‏گذارد انجام بدهیم. پس اول قدمى که بر مى‏داریم این است که درباره‏ى منافعش فکر کنیم! شکر کردن چه فایده‏اى دارد؟ این شکر کردن براى هر انسان، حتى انسان کافر، اگر روح حق‏شناسى در او باشد، یک نتیجه‏ى نقد برایش دارد و آن این است که از دارایى‏هایى که دارد و از چیزهایى که خدا به او داده شاد مى‏شود. ما اگر فکر کنیم، فقط همین بدن خودمان، چقدر ارزش دارد؛ گوش و چشم و دست و پاى من چقدر ارزش دارد، که اگر مثلاً یکى از این‏ها عیب کند انسان باید میلیون‏ها تومان خرج آن بکند، خود همین باعث شادى در زندگى مى‏شود. آن وقت کمبودهایى هم که در کنارش هست دیگر برایش مهم نیست.
بعد وقتى توجه کند کسى هست که این همه نعمت مى‏دهد، معلوم مى‏شود او مرا دوست داشته است. یکى از بزرگترین نیازهاى روانى انسان‏ها این است که در زندگى محبوب باشند، یعنى کسانى دوستشان بدارند.اگر انسان یک وقت احساس کند هیچ کس او را دوست ندارد بدترین بلا براى او است. احتمال دارد دیوانه شود! احتمال دارد اقدام به خودکشى کند. ولى وقتى توجه کند به اینکه کسى که این نعمت‏ها را به او داده چقدر به او محبت دارد یک آرامش روحى خاصى پیدا مى‏کند. سپس این که متوجه بشود ممکن است این نعمت از بین برود و اگر شکر نعمت‏ها را به جا بیاورد، نعمتش دوام پیدا مى‏کند انگیزه‏اى براى شکر کردن مى‏شود. شکر مى‏کند تا نعمتش دوام داشته باشد. بعد اگر بداند که نه تنها دوام پیدا مى‏کند، بلکه افزایش مى‏یابد و مرتبه‏اش شدت پیدا مى‏کند و کاملتر مى‏شود، باز انگیزه‏ى شکر بیشتر مى‏شود. و بالاخره اگر بداند که در اثرِ شکر کردن، یک نعمتِ ابدى که همان نعمت‏ها و لذت‏هاى آخرت است؛ برایش پیدا مى‏شود انگیزه‏اش بسیار بسیار زیادتر مى‏شود.

فواید شکر
پس علت اینکه ما در مقامِ شکر بر نمى‏آییم غفلت از فواید شکر است. آرامش روحى، شاد شدن در زندگى، اهمیت ندادن به بعضى از کمبودها، دوامِ نعمت، افزایش نعمت، زیاد شدن نعمت و بالاخره نعمتِ ابدى، به عنوان پاداش شکر به انسان داده مى‏شود. نکته‏ى دیگر این است که گاهى خودِ شکر کردن انگیزه مى‏شود براى انجام یک کارهاى دیگر! این که انسان روى خاک بیفتد و صورتش را به عنوان تعظیم و احترام و شکر خدا روى خاک بگذارد، خودش یک عبادت است. هم شکر نعمت قبلى است و هم خود شکر، عبادت است. چه انگیزه‏اى من را وادار کرد؟ مى‏تواند همان انگیزه‏ها باشد، یعنى امید اینکه نعمت دوام پیدا کند، و آخرش امید به ثواب، ولى مى‏تواند بالاتر از این باشد، و آن اینکه چون خدا این را دوست دارد! چون خدا دوست دارد که در مقابلِ نعمتى که به من داده، خضوع و تذلل کنم. هیچ مطالبه‏ى ثوابى هم نمى‏کنم. انتظارى ندارم که در مقابل این خضوع و شکر کردن، مزدى به من بدهد. نه، اصلاً خود این، اداى یک تکلیف است. وظیفه‏ى من است. در این‏جا حالاتِ اشخاص تفاوت مى‏کند، بعضى‏ها ناآگاهانه از این شکرشان قصد دیگرى دارند. یعنى ته دلشان اگر بپرسند که آقا از اسب پیاده شدى و افتادى به خاک و سرت را گذاشتى روى زمین که چه بشود؟ مى‏گوید: آقا ثواب دارد، روایت دارد که هر که این کار را بکند چقدر خوب است. این نوع انگیزه‏ى شکر، باز براى پاداش است. اما کسانى هستند که این انگیزه را ندارند، یعنى حتى اگر در مقابلِ این چیزى هم به او ندهند، کمبودى در خودش احساس مى‏کند که در مقابلِ نعمت خدا اگر شکر نکنم، بدهکارم. ناراحت است. گاهى در مکالمات عرفى هم مى‏گویند «من یک عذرخواهى به شما بدهکارم»، البته باز همین را هم اگر تحلیل کنید، یک انگیزه و لایه‏ى زیرینى دارد. یعنى چون اگر نکند ناراحت است، دلش مى‏خواهد وجدانش را راحت کند. تا مى‏رسد به جایى که دیگر خودش را فراموش مى‏کند و آن چنان غرق در عظمت و محبت و لطف الهى مى‏شود که خودش را از یاد مى‏برد.

برنامه شکرگذارى
اگر بخواهیم درباره نعمت‏هاى خدا فکر کنیم و هر روز درباره‏ى نعمت‏هایى که مى‏دانیم و مى‏شناسیم، شکر کنیم، فکر نمى‏کنم سال‏ها وقتى براى کار دیگرى پیدا کنیم! مگر نعمت‏هاى خدا یکى دوتاست، پس چه کنیم؟ براى اینکه اهلِ ناسپاسى و کفران نباشیم، بالاخره باید مقدارى از وقتمان را براى شکر نعمت‏هاى خدا در نظر بگیریم. حالا هر کسى متناسب با برنامه‏ى خودش، زندگى و معرفت و کارش. لحظاتى را باید فکر کنیم و مقدارى به زبان هم شکر کنیم. یکى از بهترین کارها این است که گاهى، هفته‏اى یک بار، ماهى یک بار، یکى از این دعاهایى که براى شکر است، بخوانیم. در همین صحیفه‏ى سجادیه، غیر از مناجات شاکرین، یک دعاى دیگر هم هست در اعترافِ به تقصیر از اداى شکر. یکى از بهترین دعاهایى که آدم را به یاد نعمت‏هاى خدا مى‏اندازد و در شکر مؤثر است و نیز بزرگان فرموده‏اند آثار دنیوى زیادى هم دارد، دعاى جوشن صغیر است. کار دیگرى هم که همه‏ى ما عادت کرده‏ایم، بعد از نماز سجده‏ى شکرى است که غالباً به جا مى‏آوریم. حالا کم یا زیاد، طولانى یا کوتاه، اما سعى کنیم نعمت‏هاى خدا را یک نوع دسته‏بندى کنیم. یک وقت انسان مى‏گوید خدایا براى همه‏ى نعمت‏هایت شکر. خیلى خوب، این یک جور شکر است. اما جا دارد دسته بندى کند، خدایا تو را شکر مى‏کنم براى نعمت‏هایى که در بدنم هست، در محیط اطرافم، در روحم، نعمت‏هایى که مربوط به قلب و ایمان و هدایتم هست، نعمت‏هایى که مربوط به خانواده‏ام‏است. همسرم، فرزند خوب، بستگان خوب دارم، همسایه‏هاى خوب، رفیق، استاد خوب، معاشرینى که دارم، تا برسد به نعمت‏هاى اجتماعى.

نعمت‏هاى اجتماعى
«الحمد للّه» در کشور امن و اسلامى زندگى مى‏کنیم و از بزرگترین نعمت‏هاى خدا این است که اگر دستمان به امام زمان (صلوات الله علیه) نمى‏رسد، نایب امام زمان بر ما ولایت دارد و حکومت مى‏کند. بنده خودم یادم هست یک وقتى بود دانشجویانِ ما در دانشگاه حتى جرئت نمى‏کردند نمازشان را بخوانند، از بس مسخره‏شان مى‏کردند. در صدد بودند حتى ورود دختران با حجاب را هم به دانشگاه ممنوع کنند. روزگارى تعداد مشروب‏فروشى‏ها در بعضى شهرها از کتاب‏فروشى‏ها بیشتر بود! حکومت امروز کشورمان را باید مقایسه کنیم با حکومت‏هایى که در جاهاى دیگر هستند که هر روز کوسِ رسوایى‏شان را مى‏زنند. اینجا شما مى‏بینید شبانه روز مسئولین بالاى کشور خواب و استراحت ندارند. اینها شکر ندارد؟ کشورهاى همسایه را ببینید چه وضعى از لحاظِ امنیت دارند. خیال نکنید ناامنى فقط در افغانستان و در عراق است. با یک مسیحى که در قم معارف اسلامى مى‏خواند مصاحبه کرده بودند، گفته بود: «من در هیچ جاى دنیا چنین امنیتى که در ایران هست ندیده‏ام. من بسیارى از کشورهاى دنیا را دیده‏ام؛ در کشور خودمان که یکى از کشورهاى بسیار پیشرفته است اول غروب که مى‏شود زن جرئت نمى‏کند تنها توى خیابان بیاید.» چندى پیش توى روزنامه‏ها نوشته بودند که یک شخصى در آلمان اختراع کرده، زن‏هایى که مى‏خواهند رانندگى بکنند، در کنارشان یک نیم تنه شکل انسان زنده بگذارند که از دور خیال کنند یک آدمى پهلویش نشسته؛ براى اینکه به ماشینش حمله نکنند و مورد تجاوز قرار نگیرد!
باید شاکر همه چیز باشیم. «شکراً للّه» براى سلامتى بدن، «شکراً للّه» براى سلامتى روح و ایمانم، براى توفیقِ به اسلام و تشیعم، «شکراً للّه» براى امنیت و براى نظام اسلامى‏ام، «شکراً للّه» براى فداکارى شهدا، اینها را دسته بندى کنیم، اقلاً هر روز در ظرف یکى دو دقیقه به طور فهرست‏وار آنها را شکر بگوییم.

پی نوشت:

1. الکافی، ج 2، ص 98، باب الشکر، روایت 25.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید