خاسرین در قرآن (1)

خاسرین در قرآن (1)

نویسنده : عبدالمجید فقیهی
منبع : راسخون

 

چکیده

موضوع این تحقیق با عنوان « خاسرین در قرآن » می باشد . از آنجا که قرآن کریم دریای ژرف و عمیقی است و کتابی است که هرچه در آن تحقیق و تأ مل شود مطالب تازه و ارزشمندی از آن دریافت می شود و همین آن را به یک معجزه تبدیل نموده است قصد داریم با کمی درنگ در آن راه کمال و سعادت را بپیمائیم. هدف از این تحقیق آشنا شدن با برخی از آیات و تفاسیر پیرامون موضوع خسران است. و در کنار آن به ویژگی های خاسرین،عوامل تداوم خسران و نشانه های خسارت دنیوی و اخروی است و در آخر نیز به راه های مصونیت از خسران اشاره ای شده است .هدف دیگر تأمل در قرآن مجید است که در پرتو اینگونه معلومات و تذکرات جان ما انذار پذیر است لذا این تحقیق بر آن است ما را با آیات خسران و تفاسیر گوناگون آن بیشتر آشنا کرده و در این خصوص پاسخگوی سوالاتمان باشد. مهمترین پرسش هایی که باید در این تحقیق به آنها پرداخته شود این است که مفهوم خسران در قرآن چیست؟ سوال دیگر اینکه ویژگی خاسرین در قر آن کریم چگونه بیان شده است؟سوال دیگری که مطرح است این است که عوامل تداوم خسران چیست؟ و چگونه میشود در خسران در دنیا و آخرت مصون ماند؟ و این تحقیق با هدف پاسخگویی مناسب به این سوالات در سه فصل تنظیم گشته است.فصل اول با عنوان معنا و مفهوم خسران میباشد لذا در این فصل ابتدا به معنای لغوی و سپس به معنای اصطلاحی خسران پرداخته شده است فصل دوم با عنوان آیات و تفاسیر خسران می باشد و هر کدام از آیات با توجه به چهار تفسیر مورد بررسی قرار گرفته است و فصل سوم به ویژگی خاسرین،عوامل تداوم خسران، نشانه های خسارات دنیوی و اخروی و راه های مصونیت از خسران پرداخته است. ماهیت این تحقیق توصیفی،تحلیلی می باشد و روش کار به صورت کتابخانه ای است. به این منظور بعضی آیات مربوط به خسران جمع آوری شده و از کتب تفسیری در این خصوص بهره گرفته شده است.بطور کلی در این تحقیق به این نتیجه میرسیم که برای دوری از هر نوع خسران و رسیدگی به کمال باید راههای مصونیت از خسران را سر منشأ زندگی روزانه قرار دهیم و به آن عمل کنیم.در حقیقت افراد عوامل تداوم خسران را از سر راه خود برمیدارند و راه را برای رسیدن به مقاصد هموار میسازند وپیش میروند.

مقدمه

حمد و سپاس خدایی را که در یگانگی خود بلند مرتبه، و در تنهایی و فرد بودن خود نزدیک است. در قدرت و سلطه ی خود با جلالت و در ارکان خود عظیم است. علم او به همه چیز احاطه دارد، در حالیکه در جای خود است،و همه مخلوقات را با قدرت و برهان خود تحت سیطره دارد.همیشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستایش خواهد بود. صاحب عظمتی که از بین رفتنی نیست. ابتدا کننده او و باز گرداننده اوست و هر کاری به سوی او باز می گردد.به وجود آورنده ی بالا برده شده ها و پهن کننده ی گسترده ها ، یگانه حکمران زمین ها و آسمان ها ، پاک و منزه و تسبیح شده، پروردگار ملائکه و روح ،تفضل کننده بر همه آنچه به وجود آورده است . به طور مسلّم انسان‌ها [نوعا] در ضرر و زیان هستند.» (ان الانسان لفی خسر) اینان چه بخواهند و چه نخواهند سرمایه‌های وجودی‌شان، اعم از لحظه لحظه‌های عمر گرانبها و نیروهای مادی و معنوی‌شان تحلیل می‌رود و به خسران گرفتار می‌گردند. با این بیان سرنوشت کسانی که به یکتایی خدا ایمان آورده و در زندگی راه شایسته کرداری و دادگری را در پیش گرفته اند،به گونه ای دیگر رقم می خورد و از آن زیان و خسران استثنا می شوند.هر چند تاکنون تحقیقات و کتب مختلفی در این باره به رشته تحریر در آمده و نویسندگان و فقیهان شیعه در آثار خود بدان پرداخته اند ولی می توان گفت که چون مساله از امور روشن بوده فقط به ذکر آیات و تفاسیر بسنده کرده اند و در پاره ای از موارد به طور مفصل به آن پرداخته اند .در فصل اول به معنا و مفهوم خسران و همچنین به مشتقات آن برداخته شده است.لذا ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی خسران را بررسی کرده و سبس مشتقات آن بر اساس آیات الهی بیان گردیده است.در فصل دوم هرکدام از آیات مربوط به خسران با توجه به چهار تفسیر متفاوت برداخته شده است.در فصل سوم به ویژگی خاسرین،عوامل تداوم خسران،نشانه های خسارات دنیوی و اخروی و راه های مصونیت از خسران برداخته شده است.امید است این تحقیق مورد توجه خوانندگان قرار گرفته و برای آنان مفید واقع گردد.

فصل اول

مفهوم شناسی

معنا و مفهوم خسران

در ابتدا برای اینکه با خسران و مفهوم آن آشنا شویم به معنای لغوی و اصطلاحی آن می پردازیم .

الف- معنای لغوی

الخُسْرُ و الخُسْرَان: انتقاص رأس المال، و ینسب ذلک إلى الإنسان، فیقال: خَسِرَ فلان، و إلى الفعل فیقال: خسرت تجارته، قال تعالى تِلْکَ إِذاً کَرَّهٌ خاسِرَه(1)عنى کم شدن سرمایه زندگى که بانسان نسبت داده مى‏شود و مى‏گویند خَسِرَ فلان- یعنى او زیانمند شد و خسارت دید، گاهى خسران و زیان و ضرر، بکار و عمل هم تعلّق مى‏گیرد مى‏گویند: خَسِرَتْ تجارته یعنى آن عمل بازگشتى است با زیانکارى و خسارت.

ب- معنای اصطلاحی

و یستعمل ذلک فی المقتنیات الخارجه کالمال و الجاه فی الدّنیا و هو الأکثر، و فی المقتنیات النّفسیّه کالصّحّه و السّلامه، و العقل و الإیمان، و الثّواب، و هو الذی جعله اللّه تعالى الخسران المبین، الخُسْر و الخُسْرَان(2)- وگاهى واژه- خسران- در باره دستاوردهاى زندگى مثل مال و مقام دنیائى است که بیشتر هم چنین است، بکار مى‏رود و همینطور در زیانمندى دستاوردهاى و نتایجى که از حالات نفسانى حاصل مى‏شود مثل از دست دادن صحّت و سلامت و عقل و ایمان و ثواب و این قسمت دوّم یعنی زیان نفسانى و روانى همان است که خداى تعالى آن را خسران مبین نامیده است.

ج- مشتقات

خَسِر :کم کرد ،ضرر زد ، کسر آورد الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم آنها که به خودشان ضرر زدند. خُسْر و خسران :زیان کاری و ورشکستگی إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْر همانا انسان در زیان کاری استَ. ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ این همان ضیان کاری است. خاسر و خسیر : زیانکار فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ پس آنها همان زیان کارانند. تخسیر : به زیان و ضرر انداختن ُ فَما تَزیدُونَنی‏ غَیْرَ تَخْسیر مرا نیفزاید جز به خسران انداختن .

فصل دوم

بررسی آیات و تفاسیر

عرصه دنیا چون بازار پر جاذبه‌ای است که همه نوع کالای مادی و معنوی و محصولات پر زرق و برق در آن داد و ستد می‌شود. عده‌ای در این بازار از سرمایه خود کمال بهره را می‌برند و بهترین متاع را کسب می‌کنند و گروهی با هدر دادن مال التجاره، دچار ورشکستگی و خسران می‌شوند؛ البته آنان که زیان می‌بینند، نه مال و دارایی دنیایی، بلکه خویشتن و سرمایه‌های خدادادی وجودشان را می‌بازند و به واقع گرفتار خودباختگی می‌شوند.آنچه در این فصل آمده اشاره گذرا است به چند آیه و تفسیر پیرامون خسران که با هم آنرا می خوانیم.خداوند در قرآن کریم می فرماید : «قَدْ خَسِرَ الَّذینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهْتَدین(3)« زیان کردند کسانى که به سفاهت بى هیچ حجتى فرزندان خود را کشتند و به خدا دروغ بستند و آنچه را به ایشان روزى داده بود حرام کردند. اینان گمراه شده‏اند و راه هدایت را نیافته‏اند.»

ترجمه تفسیر المیزان

در این آیه آنچه را که در آیات قبلى از احکام مشرکین نقل کرده بود ابطال نموده مى‏فرماید: همه آن سخنان زیان کارى و گمراهى است، و متکى بر علم و اهتدا نیست. در این جمله قتل اولاد، سفاهت و جهل خوانده شده، و نیز از انعام و حرث با جمله” ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ” تعبیر شده، و تحریم آن، افترا بر خدا خوانده شده تا هم تنبیهى باشد و هم تا اندازه‏اى جهت خسران‏شان ذکر شده باشد، از این رو معناى کلام این مى‏شود: آنان زیانکار شدند در کشتن فرزندان خود، براى اینکه ندانسته سفاهت به خرج دادند، و نیز زیانکار شدند در اینکه اصنافى از چارپایان و زراعتها را بر خود حرام کردند، چون این عمل افترا بر خدا بود، حاشا بر خدا که چیزى را که به کسى روزى کرده همان چیز را تحریم نماید.(4).
تفسیرنمونه‏ در تعقیب چند آیه گذشته که سخن از قسمتى از احکام خرافى و آداب زشت و ننگین عصر جاهلیت عرب، از جمله کشتن فرزندان به عنوان قربانى بتها، و یا زنده به گور کردن دختران به عنوان حفظ حیثیت قبیله و خانواده، و همچنین تحریم قسمتى از نعمتهاى حلال به میان آورد، در این آیه به شدت همه این اعمال و احکام را محکوم کرده و با” هفت تعبیر مختلف” در جمله‏هایى کوتاه اما بسیار رسا و جالب، وضع آنها را روشن مى‏سازد..نخست مى‏گوید:” کسانى که فرزندان خود را از روى سفاهت و جهل کشتند زیان کردند” هم از نظر انسانى و اخلاقى، و هم از نظر عاطفى، و هم از نظر اجتماعى، گرفتار خسارت و زیان گشتند و از همه بالاتر خسارت معنوى در جهان دیگر (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ) در این جمله عمل آنها یک نوع” خسران و زیان” و سپس” سفاهت و سبک مغزى” و بعد” کار جاهلانه” معرفى شده است، که هر یک از این تعبیرهاى سه‏گانه به تنهایى براى معرفى زشتى عمل آنها کافى است، کدام عقل اجازه مى‏دهد که انسان فرزند خود را با دست خود به قتل برساند، وانگهى آیا این سفاهت و سبک مغزى نیست که از این عمل شرم نکند بلکه آن را یک نوع افتخار یا عبادت محسوب دارد، کدام علم و دانش اجازه میدهد که انسان چنین عملى را به عنوان یک سنت و یا قانون در جامعه خود بپذیرد؟! سپس قرآن میگوید:” اینان آنچه را خدا به آنان روزى داده بود و مباح و حلال ساخته بود. بر خود تحریم کردند و بخدا افترا زدند که خدا آنها را حرام کرده است” (وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ)در این جمله با دو تعبیر دیگر اعمال آنها محکوم شده است زیرا اولا آنها نعمتى را که خدا به آنان” روزى” داده بود و حتى براى ادامه حیاتشان لازم و ضرورى بود بر خود تحریم کردند و قانون خدا را زیر پا گذاشتند و ثانیا به خدا” افترا” بستند که او چنین دستورى داده است، با آنکه ابدا چنین نبود. و در پایان آیه با دو تعبیر دیگر آنان را محکوم مى‏سازد نخست مى‏گوید آنها بطور مسلم گمراه شدند (قَدْ ضَلُّوا) سپس اضافه مى‏کند آنها هیچگاه در مسیر هدایت نبوده‏اند (وَ ما کانُوا مُهْتَدِین)(5)

تفسیر نور

جاهلان عرب، به گمان تقرّب به بت‏ها، یا به جهت حفظ آبرو، دختران خود را گاهى قربانى بت‏ها یا زنده به گور مى‏کردند. جهالت و سفاهت، عامل خسارت است. (خسارت‏هایى چون: از دست دادن فرزند، از دست دادن عاطفه، فقدان نعمت‏هاى حلال، کسب دوزخ و کیفر الهى)خسارت واقعى، فدا شدن انسان در راه باطل است. (چه قربانى بت شدن، چه فداى خیال و غیرت نابجا) تحریم نابجاى حلال‏ها، افترا بر خداوند است. «وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً» انجام هر کارى و تحریم هر چیزى، یا دلیل شرعى مى‏خواهد یا عقلى. «بِغَیْرِ عِلْمٍ»، «افْتِراءً عَلَى اللَّهِ»با خرافات، با شدیدترین وجه مقابله و برخورد کنیم. «قَدْ خَسِرَ»، «سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ»، «افْتِراءً»، «ضَلُّوا»، «ما کانُوا مُهْتَدِینَ »(6)

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن

اعراب سفها و افتراء علیه: هر دو مفعول له یا مفعول مطلق ‏.اکنون خداوند میان دو فرقه‏اى که اولاد خود را مى‏کشتند و حلال خدا را حرام مى‏شمردند، جمع کرده، مى‏فرماید: قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ: آنها که اولاد خود را از ترس فقر و براى فرار از ننگ و از روى سفاهت و نابخردى مى‏کشتند، خود را به هلاکت افکندند، زیرا سزاوار کیفر ابدى شدند.خسران بمعناى از دست دادن سرمایه است فرق میان «سفه» و «نزق» این است که: سفه شتابزدگى از روى هواى نفس و نزق، شتابزدگى از روى خشم است. بوسیله «بغیر علم» جهل و دورى آنها از ثواب را تأکید مى‏کند. وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ: و آنها که گمان کردند زراعت و حیوانات که خدا بآنها روزى کرده است، حرام است، زیان بردند. این معنى از حسن است. على بن عیسى به این معنى اعتراض کرده، گوید: گوشت حیوانات، پیش از آنکه از جانب خدا حلال شمرده شود، حرام بود و لازم نبود که آنها حرام کنند. لکن این اعتراض بیجاست، زیرا سوار شدن بر حیوانات- که آنها بر خود حرام میکردند- احتیاجى به اینکه از جانب خدا حلال شمرده شود، نداشت، بخصوص اگر بمصالح حیوانات عمل مى‏شد. علاوه بر این خوردن گوشت حیوانات هم بعد از سر بریدن حلال بود. افْتِراءً عَلَى اللَّهِ: آنچه حرام مى‏شمردند به دروغ بخدا نسبت مى‏دادندقَدْ ضَلُّوا: آنها بکردار و گفتار خویش تابع حکم شیطان شدند و از راه حق بدور افتادند. وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ: و بسوى دین و نیکى و رشد هدایت نشدنداز این آیات برمى‏آید که مذهب جبر باطل است، زیرا خداوند قتل و افتراء و تحریم را به آنها نسبت داده و خود را از آن منزه شمرده و آنها را بر کشتن فرزندان بى‏گناه نکوهش کرده است. اگر کسى جرمى نکرده باشد و بنا بر عقیده جبریان، این کارها را خداوند انجام داده است، چرا آنها را به کیفر ابدى گرفتار سازد؟(7)!خداوند در قرآن کریم می فرماید :«فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ فی‏ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُون(8)»« اما بدان هنگام که عذاب ما را دیدند دیگر ایمانشان برایشان سودى نبخشید. این سنت خداست در رفتار با بندگانش. و کافران در آن روز زیان کردند.»

ترجمه تفسیر المیزان

و سود نبخشیدن ایمان بعد از دیدن عذاب، براى این است که چنین ایمانى اختیارى نیست و ارزشى ندارد«فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ”- یعنى آن سنتى که خداى تعالى در گذشته در بین بندگانش باب کرده، این است که توبه بعد از دیدن عذاب را قبول نکند.” وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ”، اینجاست که کفار زیانکار مى‏شوند.(9)

تفسیر نمونه

اما هنگامى که عذاب ما را مشاهده کردند ایمان آنها به حالشان سودى نداشت (فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا) چرا که به هنگام نزول” عذاب استیصال” درهاى توبه بسته مى‏شود، و اصولا اینگونه ایمان اضطرارى فایده ایمان اختیارى را نمى‏تواند داشته باشد، و زائیده آن شرائط فوق العاده است، به همین دلیل هر گاه طوفان بلا فرو بنشیند راه گذشته خود را از سر مى‏گیرند. و نیز به همین دلیل ایمان فرعون به هنگامى که در میان امواج نیل افتاد پذیرفته نشد.این حکم مخصوص افراد یا اقوام معینى نیست، بلکه چنان که قرآن در دنبال همین سخن مى‏گوید:” این سنت الهى است که در مورد بندگان گذشته نیز اجرا شده است” (سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ) سپس آخرین آیه مورد بحث را به این جمله پایان مى‏دهد:” و در آن هنگام که عذاب الهى دامانشان را فرو گرفت خسران و زیان کافران آشکار شد” (وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ) آن روز فهمیدند که سرمایه‏اى جز مشتى غرور و پندار نداشتند، و آنچه را آب حیات خیال مى‏کردند سرابى بیش نبود، سرمایه‏هاى وجود خود را همه در این بیراهه زندگى به هدر داده، و محصولى جز گناه و عذاب الیم الهى فراهم نساخته بودند، چه زیان و خسرانى از این برتر؟(10)

تفسیر نور

در زمان متوکّل عباسى مردى نصرانى با زنى مسلمان زنا کرد. همین که خواستند حدّ جارى کنند آن مرد مسلمان شد. یحیى بن اکثم گفت: ایمان او مشکل را حل کرد و حدّ لازم نیست. بین آنان گفتگو شد متوکّل به امام هادى علیه السلام نامه نوشت و مسأله را مطرح کرد .امام فرمود: «یضرب حتى یموت» چون مردى کافر به زنى مسلمان تجاوز کرده، مجازات او قتل است. علما به جواب امام ایراد گرفتند و گفتند: در قرآن و سنّت چنین فتوایى نیست. بار دیگر متوکّل به امام هادى علیه السلام نامه نوشت و دلیل و سند خواست. امام در پاسخ با استناد به این آیه «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ … فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ» نوشتند: چون آن مرد نصرانى پس از محکومیّت و هنگام مجازات ایمان آورده، ایمانش بى‏فایده است و حدّ از او ساقط نمى‏شود.اضطرارها فطرت را شکوفا مى‏کند و کفّار را به سراغ ایمان مى‏آورد ولى ایمانِ اضطرارى ارزشى ندارد.«فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ» ایمان باید اختیارى باشد نه از روى اضطرار و ناچارى. نقل سرنوشت کفّار، براى آیندگان عبرت است. «قالُوا آمَنَّا … فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ» کیفرها و پاداش‏هاى الهى، قانونمند است. «رَأَوْا بَأْسَنا … سُنَّتَ اللَّهِ کارساز نبودن ایمان اضطرارى، از سنّت‏هاى الهى است. «سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی» سنّت خداوند در همه افراد و جوامع یکسان است. «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا» لحظه‏ى مرگ، خسارت انسان جلوه مى‏کند. «خَسِرَ هُنالِکَ»ایمان اضطرارى که فرصت عمل براى انسان باقى نمى‏گذارد خسارت است قالُوا آمَنَّا … خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ(11)ترجمه مجمع البیان فی

تفسیر القرآن
فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا (پس نبود که نفع دهد ایشان را ایمانشان چون دیدند سختى ما را) یعنى هنگام دیدن بأس و عذاب خداوند، زیرا در این هنگام پناهندگان مى‏باشند و کار پناهنده، مستحق مدح و ستایش نخواهد بود.سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ (سنت خداست که گذشته است در میان بندگانش) لفظ (سنت) منصوب است چون مصدر بوده و چنین است که: خداوند سنت قرار داده و این سنت و روش را در امتهاى گذشته همگى زیرا سودى نمى- دهد ایمانشان زمانى که ببینند عذاب را و مراد از سنت در اینجا طریقه مستمره‏اى از فعل خداوند است که نسبت به دشمنان انعطاف ناپذیر و منکر خود انجام مى‏دهد..وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (و زیان برد در آنجا کافران) به اینکه داخل آتش شده و ثواب را و بهشت را از دست مى‏دهند.(12)خداوند در قران کریم می فرماید :«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبین(13)»« و از میان مردم کسى است که خدا را با تردید مى‏پرستد. اگر خیرى به او رسد دلش بدان آرام گیرد، و اگر آزمایشى پیش آید رخ برتابد. در دنیا و آخرت زیان بیند و آن زیانى آشکار است.»

ترجمه تفسیر المیزان

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ کلمه” حرف” و نیز کلمه” طرف” و کلمه” جانب” به یک معنا است. و کلمه” اطمینان” به معناى آرامش و سکونت است و” فتنه” به طورى که گفته‏اند به معناى محنت یعنى امتحان است. و کلمه” انقلاب” به معناى برگشتن است.وصف صنفى دیگر که دین را براى دنیایشان مى‏خواهند و در آزمایش‏ها روى مى‏گردانند (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ …این آیه صنف دیگرى از اصناف مردم بى‏ایمان و غیر صالح را بر مى‏شمارد و آنها کسانى هستند که خداى سبحان را مى‏پرستند اما یک طرفى نه از هر طرف، به تعبیرى: به یک فرض و تقدیر مى‏پرستند و اما بر سایر تقادیر نمى‏پرستند و آن فرضى که بر آن فرض خدا را مى‏پرستند در صورتى است که پرستش او خیر دنیا برایشان داشته باشد. و معلوم است که لازمه این طور پرستش این است که دین را براى دنیا استخدام کنند اگر سودى مادى داشت پرستش خدا را استمرار دهند و بدان دل ببندد و اطمینان یابند و اما اگر دچار فتنه و امتحان شوند روى گردانیده به عقب برگردند به طورى که حتى به چپ و راست هم ننگرند و از دین خدا مرتد شوند و آن را شوم بدانند و یا اگر شوم هم ندانند به امید نجات از آن آزمایش و مهلکه از دین خدا روى بگردانند و این روش عادت آنان در پرستش بتها نیز هست یعنى بت را مى‏پرستند تا به خیر مورد آرزوى خود برسند و یا به شفاعت آنها از شر دنیایى رهایى و نجات یابند. و اینکه گفتیم از شر دنیایى بدان جهت است که بت‏پرستان معتقد به آخرت نیستند آن گاه مى‏فرماید: این سرگردان‏هایى که تکیه‏گاهى ندارند، و هر دم رو به سویى دارند، به خاطر وقوعشان در محنت و مهلکه، زیانکار در دنیا، و به خاطر روى‏گرداندنشان از خدا و دین، و ارتداد و کفر، زیانکار در آخرت هستند، زیانکارى آشکار.. این آن معنایى است که تدبر در معناى آیه آن را دست مى‏دهد. و بنا بر این معنا جمله” یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ”، از قبیل استعاره به کنایه، و جمله” فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ …” تفسیر و تفصیل براى جمله” یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ” خواهد بود. و جمله” خَسِرَ الدُّنْیا” اشاره به خسران دنیایى آنان به خاطر دچار شدن به فتنه،” وَ الْآخِرَهَ” اشاره به خسران آخرتى آنان به خاطر روى گرداندن از دین است.(14)

تفسیر نمونه

در آیات گذشته سخن از دو گروه در میان بود گروه پیروان گمراه، و رهبران گمراه کننده، اما در آیات مورد بحث سخن از گروه سومى است که همان افراد ضعیف الایمان هستند..قرآن در توصیف این گروه چنین مى‏گوید:” بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى‏پرستند اما ایمان قلبى شان بسیار سطحى و ضعیف است” (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ) تعبیر به” على حرف” ممکن است اشاره به این باشد که ایمان آنها بیشتر بر زبانشان است، و در قلبشان جز نور ضعیف بسیار کمرنگى از ایمان نتابیده است. و ممکن است اشاره به این باشد که آنها در متن ایمان و اسلام قرار ندارند بلکه در کنار و لبه آنند، زیرا یکى از معانى” حرف” لبه کوه و کناره اشیاء است و مى‏دانیم کسانى که در لبه چیزى قرار گرفته‏اند مستقر و پا بر جا نیستند، و با تکان مختصرى از مسیر خارج مى‏شوند، چنین است حال افراد ضعیف الایمان که با کوچکترین چیزى ایمانشان بر باد فنا مى‏رود.سپس قرآن به تشریح تزلزل ایمان آنها پرداخته مى‏گوید:” آنها چنانند که اگر دنیا به آنها رو کند و نفع و خیرى به آنان برسد حالت اطمینان پیدا مى‏کنند! و آن را دلیل بر حقانیت اسلام مى‏گیرند، اما اگر به وسیله گرفتاریها و پریشانى و سلب نعمت مورد آزمایش قرار گیرند دگرگون مى‏شوند و به کفر رو مى‏آورند”! (فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ) »گویى آنها دین و ایمان را به عنوان یک وسیله نیل به مادیات پذیرفته‏اند که اگر این هدف تامین شد دین را حق مى‏دانند و گر نه بى اساس!” ابن عباس” و جمعى دیگر از مفسران پیشین در شان نزول این آیه چنین نقل کرده‏اند که گاهى گروهى از بادیه‏نشینان خدمت پیامبر مى‏آمدند، اگر حال جسمانى آنها خوب مى‏شد، اسب آنها بچه خوبى مى‏آورد، زن آنها پسر مى‏زائید و اموال و چهار پایان آنان فزونى مى‏گرفت خشنود مى‏شدند و به اسلام و پیامبر ص عقیده پیدا مى‏کردند!، اما اگر بیمار مى‏شدند، همسرشان دختر مى‏آورد و اموالشان رو به نقصان مى‏گذاشت وسوسه‏هاى شیطانى قلبشان را فرا مى‏گرفت و به آنها مى‏گفت تمام این بدبختیها بخاطر این آئینى است که پذیرفته‏اى و آنها هم روى گردان مى‏شدند! ».قابل توجه اینکه قرآن در مورد روى آوردن دنیا به این اشخاص تعبیر به خیر مى‏کند، و در مورد پشت کردن دنیا تعبیر به” فتنه” (وسیله آزمایش) نه” شر” اشاره به اینکه این حوادث ناگوار شر و بدى نیست، بلکه وسیله‏اى است براى آزمایش و در پایان آیه اضافه مى‏کند” و به این ترتیب آنها هم دنیا را از دست داده‏اند و هم آخرت را” (خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ و این روشن ترین خسران و زیان است که انسان هم دینش بر باد رود و هم دنیایش” (ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ)(15)

تفسیر نور

ایمان بعضى‏ها موسمى و سطحى است و حوادث تلخ و شیرین آن را تغییر مى‏دهد. وَ مِنَ النَّاسِ حساب عقیده و عملى که بر اساس منطق است، از حساب فراز و نشیب‏هاى مادّى جداست. (دین را براى نان نخواهیم) فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ انسان در معرض هجوم حوادث تلخ و شیرین است. أَصابَهُ … أَصابَتْهُ فقر و ناملایمات وسائل آزمایشند. أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ ارتداد و بازگشت از راه خداوند، قهر شدید الهى و عذاب دوزخ را به‏دنبال دارد. انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَه(16).

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ: در میان مردم کسانى هستند که خدا را از روى ضعف ایمان عبادت مى‏کند. آنها بقدرى در این راه ضعف نشان میدهند که مثل اشخاصى هستند که بر لبه پرتگاه ایستاده‏اند. قدرتى بر تحصیل دلائل قوى ندارند و خدا را با مختصر شبهه‏اى عبادت میکنند یا از یاد مى‏برند. حسن مى‏گوید دین دو حرف است: زبان و قلب. هر کس خدا را به زبان عبادت کند نه بقلب، بر لبه پرتگاه سقوط است.
فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ: اگر بر اثر عبادت، برفاه و عافیت و فراوانى نعمت برسند، بعبادت خدا اطمینان پیدا مى‏کنند..وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ: اما اگر گرفتارى پیدا کنند، بکفر مى‏گرایند. یعنى بحال اول خود برمیگردند.خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ: بر اثر جدا شدن از دین در این دنیا و بر اثر نفاقش در آن عالم، گرفتار زیان مى‏شود.ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ: این است زیان آشکار. زیرا شخصى که اینطور است نه دنیا را دارد نه آخرت را(17)خداوند در قرآن کریم می فرماید :«وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ(18)»« و این بود گمانى که به پروردگارتان داشتید. هلاکتان کرد و در شمار زیان‏کردگان درآمدید»

ترجمه تفسیر المیزان

” وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ” کلمه” أرداکم” از مصدر” ارداء” است که باب افعال از” ردى” به معناى هلاکت است. جمله” ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ” مبتدا و خبر است، و جمله” اردیکم” خبر دوم آن مبتدا است.ممکن هم هست جمله” ظنکم” بدل باشد از کلمه” ذلکم و معناى آیه شریفه بنا بر احتمال اول این است که: این ظنى که گفتیم شما داشته‏اید، ظنى بود که شما آن را پنداشتید، ظنى بود که شما را به هیچ مقدارى از حق بى نیاز نمى‏کرد، و جلو علم و شهادت خدا را نگرفت، و همین ظن شما را هلاک کرد، یک وقت به خود آمدید و فهمیدید که زیانکار شده‏اید.”.و بنا بر احتمال دوم، این است که: این ظنى که شما در باره پروردگارتان پنداشتید که او از بیشتر اعمالتان اطلاعى ندارد، شما را هلاک کرد، براى اینکه باعث شد گناه در نظرتان آسان گردد، و گناه بسیار هم کارتان را به کفر کشانید، در نتیجه زیانکار شدید.(19)

تفسیر نمونه

” این گمان بدى بود که در باره پروردگارتان داشتید، و همان موجب هلاکت شما گردید، و سرانجام از زیانکاران شدید” (وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ) ».آیا این گفتگوها سخن خداوند است، یعنى گفتگوى اعضا و جوارح تا جمله” أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ” تمام مى‏شود، سپس سخن خداوند در زمینه‏ انحراف و بدبختى و گمانهاى زشت آنها آغاز مى‏گردد؟یا اینکه اینها ادامه سخنان پوستهاى اعضاى تن انسان است معنى دوم مناسبتر به نظر مى‏رسد، و تعبیرات آیه با آن سازگارتر است، هر چند اعضاى تن نیز این سخنان را به فرمان خدا و تعلیم او مى‏گویند و نتیجه همه تقریبا یک چیز است..حسن ظن و سوء ظن به خداآیات فوق به خوبى گواهى مى‏دهد که گمان بد در باره خداوند به قدرى خطرناک است که گاه موجب هلاکت و عذاب ابدى انسان مى‏گردد، نمونه آن گمان گروهى از کفار بود که گمان مى‏کردند خدا اعمال آنها را نمى‏بیند، و سخنان آنها را نمى‏شنود، همین سوء ظن سبب خسران و هلاکتشان شد. به عکس حسن ظن در باره خداوند موجب نجات در دنیا و آخرت است. در حدیث دیگرى از امام صادق از پیامبر اسلام ص آمده است:” آخرین کسى را که دستور داده مى‏شود به سوى دوزخ ببرند ناگهان به اطراف خود نگاه مى‏کند، خداوند بزرگ دستور مى‏دهد او را برگردانید، او را بر مى‏گردانند، خطاب مى‏کند:چرا به اطراف خود نگاه کردى؟ و در انتظار چه فرمانى بودى؟ عرض مى‏کند :پروردگارا! من در باره تو اینچنین گمان نمى‏کردم، مى‏فرماید: چه گمان مى‏کردى؟عرض مى‏کند: گمانم این بود که گناهان مرا مى‏بخشى و مرا در بهشت خود جاى مى‏دهى! خداوند مى‏فرماید: یا ملائکتى! لا، و عزتى و جلالى و آلایى و علوى و ارتفاع مکانى، ما ظن بى عبدى هذا ساعه من خیر قط، و لو ظن بى ساعه من خیر ما ودعته بالنار، اجیزوا له کذبه و ادخلوه الجنه اى فرشتگان من! به عزت و جلال و نعمتها و مقام والایم سوگند، این بنده‏ام هرگز گمان خیر در باره من نبرده، و اگر ساعتى گمان خیر برده بود من او را به جهنم نمى‏فرستادم، گرچه او دروغ مى‏گوید ولى با اینحال اظهار حسن ظن او را بپذیرید، و او را به بهشت برید، سپس پیامبر ص فرمود: هیچ بنده‏اى نیست که نسبت به خداوند متعال گمان خیر ببرد مگر اینکه خدا نزد گمان وى خواهد بود، و این همان است که مى‏فرماید: (وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ …) (20).

تفسیر نور

با استدلال و استمداد از خداوند، باید عقاید خود را محکم و شفاف کنیم و از هر گونه سوء ظن نسبت به خدا دورى کنیم. «ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ» سوء ظن نسبت به کسى که تحت ربوبیّت او هستیم بسیار زشت است. «ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ» بینش غلط در مورد خداوند، سرچشمه‏ى خسارت و سقوط انسان است ظَنَنْتُمْ … أَرْداکُمْ» ظنّ و گمان در مسائل اعتقادى ارزش ندارد. «ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ»(21)
ادامه دارد ….

پی‌نوشت‌ها:

1. راغب اصفهانی،مفردات ، ترجمه سید غلامرضا خسروی ، ماده خسر،ص282
2. همان
3. انعام (6) آیه 140
4. سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج7 ،ص500
5. ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج5 ، ص459
6. محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج 3 ،ص 365
7. ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 8 ،ص 296
8. غافر(40) آیه 85
9. سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 17 ،ص542
10. ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج 20 ، ص197
11. محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج 10 ،ص 306
12.ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 21 ،ص 315
13. حج(22)آیه 11
14.سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 14 ،ص494
15.ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج 14 ، ص 34
16. محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج8 ،ص 22
17.ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 16 ،ص 190
18. فصلت (41) آیه 23
19.سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 17 ،ص 584
20. ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج 20 ، ص253
21.محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج 10،ص 331

ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید