نشانه های خروج امام زمان علیه السلام

نشانه های خروج امام زمان علیه السلام

نویسنده: حیدر کامل

 

بدان که با خروج مهدی (علیه السلام) همه ی مسلمانان، از عامّ و خاص، شادمان می گردند و مردانی الهی در خدمت او هستند که دعوت او را اقامه نموده و او را یاری می نمایند، آنان وزیران ایشان بوده و بارهای سنگین حکومت وی را به دوش می کشند و بر آنچه خداوند، اورا بدان تکلیف کرده، یاری اش می نمایند. در زمان او عیسی بن مریم (علیه السلام) در «مناره ی سفید شرقی دمشق»، متکّی بر دو ملک، در راست و چپ خود فرود می آید. در آن هنگام، مردم در حال اقامه ی نماز عصر هستند. امام (علیه السلام) مکان خویش را برای او خالی می کند. او پیش می آید و به امامت جماعت مردم می ایستد. مردم را به سنّت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) امر می کند، صلیب را می شکند و خوک را می کشد و خداوند عیسی (علیه السلام) را پاک و پاکیزه به سوی خویش قبض روح می نماید. در زمان وی سفیانی در کنار درختی در «غوطه ی دمشق» کشته شده و لشکریان او در «بابیان بیداء» به زمین فرو می روند. پس هر کس به اجبار و اکراه ایمان آورد، با نیّت خود محشور می گردد. زمان آن بر شما آمد و وقت و هنگام آن بر شما سایه انداخت.
قرن چهارم، قرن صحابه و متّصلی به قرن سوم، قرن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و پس از آن، قرن ها یکی پس از دیگری می آیند و بین آنها فترت هایی رخ می دهد، اموری روی می دهد، هواهای نفسانیه ای انتشار می یابند و خون هایی ریخته می شود، این امر مخفی است تا زمان موعود فرا رسد.
و بدان که ظهور مهدی (علیه السلام) از شروط برپایی قیامت است؛ همان گونه که خروج دجّال از «خراسان» از سرزمین شرق جایگاه فتنه ها خروج می نماید و ترک و یهود از او تبعیّت می نمایند از شروط قیامت است. (1)
و امّا علّت مخفی شدن ایشان، آنگاه که بنی عبّاس از طریق روایت های وارد شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) آگاهی یافتند که مهدی (علیه السلام) دوازدهمین امام از ائمه ی دوازده گانه (علیهم السلام) است و او کسی است که جهان را پر از عدل و داد می نماید، حصارهای گمراهی را می گشاید و دولت های ستمگر را از بین می برد، با هدف خاموش نمودن نور او به وسیله ی کشتنش، چشم ها و جاسوس هایی را برای یافتن خانه ی پدرش برگماشتند؛ امّا آنچه خداوند می خواست این بود که حجّت او، مهدی (علیه السلام) سنّت پیامبرش، موسی (علیه السلام) را دنبال کند. بر این اساس، ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) تنها از ایمان به نبوّت جدّ او، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر می خیزد. در مطالب یاد شده، چیزی غریب و ناآشنا که ما نظیر آن را در این امّت یا امّت های پیشین نیافته باشیم، وجود ندارد. پس به ناچار هر کس که به پیامبر راستگوی تصدیق شده ایمان دارد، باید به همه ی اخبار ظهور مهدی منتظر (علیه السلام)، صاحب این نسب معلوم، سمت ها و صفات مشهور، ایمان بیاورد و بازخواست از شیعیان برای انتظار این ظهور، روا نبوده و انکار آن، به صرف دوری از ذهن، جایز نیست؛ زیرا مسلمان کسی است که به زنده بودن خضر (علیه السلام) و ادریس (علیه السلام) ایمان داشته باشد؛ زیرا از پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتب حدیث مانند «صحیح» مسلم و ترمذی و «سنن» ابی داوود و ابن ماجه در باب ذکر ابن صیّاد و خروج دجّال و احتمال اینکه هر دو یکی باشند، روایاتی نقل شده است. تمیم داری نیز روایتی صریح درباره ی اینکه دجّال در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بوده، نقل کرده است. همچنین به خروج مهدی (علیه السلام) در آخرالزّمان و به طور عمر نوح (علیه السلام) که «قرآن» نیز به آن تصریح دارد (2) و نیز به درنگ یونس در شکم ماهی نیز تقریر دارد. (3) با همه ی اینها بعضی از اذهان، به خاطر کمی انس با آن، آنها را غریب می دانند و به آنها ایمان می آورند؛ امّا چگونه است که شیعه را به سبب اعتقاد به بقای امام منتظر (علیه السلام) مورد عیب جویی قرار می دهند و به او نسبت جهل و بی عقلی می دهند؟
باید گفت که مفاسد این گونه دور از ذهن دانستن مسائل دینی، بسیار است و اگر باب این نوع برخوردها باز شود، باور بسیاری از مسائل اعتقادی و غیر اعتقادی صحیح النّقل به صرف دور بودن از ذهن کم می شود و نتیجه ی آن فقط مطرح کردن ظواهر اخبار و آیات و صرفاً صراحت آن می باشد و من گمان ندارم که هیچ مسلمانی به آن راضی باشد. (4)
ما می گوییم هیچ منعی در زنده بودن مهدی (علیه السلام)، همانند زنده بودن عیسی بن مریم، خضر و الیاس (علیه السلام) که از اولیای خدای تعالی هستند، وجود ندارد؛ همچنین زنده بودن دجّال یک چشم و ابلیس لعین که از دشمنان خدای تعالی هستند. بقای اینان به وسیله ی کتاب و سنّت اثبات می گردد؛ امّا دلیل زنده بود عیسی (علیه السلام) این قول خداوند تعالی است:
«وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ؛ (5)
و هیچ یک از اهل کتاب نیست؛ مگر اینکه به او قبل از مرگش، ایمان می آورد.»
زیرا در زمان نزول این آیه تا به امروز، کسی به او ایمان نیاورده است.
بنابراین زمان تحقّق این آیه باید آخرالزمان باشد و امّا دلیل از سنّت، روایتی است که مسلم در «صحیح» خود از ابن سمعان درباره ی موضوع دجّال آورده است و می گوید:
عیسی بن مریم (علیه السلام) در کنار «مناره ی سفید»، در حالی که دو جامه ی زرد به تن دارد، فرود می آید. (6)
و نیز سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که قبلاً بیان شد، در این باره است، آنجا که می فرمایند:
شما چگونه خواهید بود در آن هنگام که عیسی بن مریم (علیه السلام) در میان شما فرود آید؛ در حالی که امام شما از خودتان باشد؟
و امّا ابن جریر طبری درباره ی خضر (علیه السلام) و الیاس (علیه السلام) می گوید: خضر و الیاس زنده اند و در زمین سیر می کنند و نیز روایتی دیگر در این زمینه از «صحیح» مسلم از ابی سعید خدری است که گفت:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنانی طولانی درباره ی دجّال فرمودند که از جمله ی آن سخنان این بود:
«یَأتِی وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیهِ أن یَدخُلَ نِقَابَ المَدِینَه فَیَنتَهِی إِلَی بَعضِ السِّبَاخِ الَّتِی تَلِی المَدِینَه فَیَخرُجُ إِلَیهِ یَومَئذٍ رَجُلٌ هُوَ خَیرُ النَّاسِ أو مِن خَیرِ النَّاسِ فَیَقُولُ أشهَدُ أنَّکَ الدَّجَّالُ الَّذِی حَدَّثَنَا رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حَدِیثَهُ فَیَقُولُ الدَّجَّالُ أرَأیتُم إِن قَتَلتُ هَذَا ثُمَّ أحیَیتُهُ أ تَشُکُّونَ فِی الأمرِ فَیَقُولُونَ لَا قَالَ فَیَقتُلُهُ ثُمَّ یَحیِیهِ فَیَقُولُ حِینَ یُحیِیهِ وَ الله مَا کُنتُ فِیکَ قَطُّ أشَدَّ بَصِیرَه مِنِّی الآنَ قَالَ فَیُریدُ الدجال أن یَقتُلَهُ فَلَا یُسَلَّطُ عَلَیهِ قَالَ أبُو إِسحَاقَ إِبَراهیمُ بنُ سعدٍ یُقَالُ إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ هُوَ الخَضِرُ؛ (7)
او می آید، ولی وارد شدن بر راه های «مدینه» بر او حرام است و از این تصمیم منصرف می گردد و به بعضی از زمین های شوره زار بیرون مدینه می رسد. در آن روز مردی به سوی او می آید که بهترین مردم یا در زمره ی بهترین انسان هاست. دجّال به او می گوید: اگر من این را بکشم و دوباره زنده کنم، آیا در این کار شک می کنی؟ می گویند: نه! آنگاه او را می کشد و زنده می گرداند و در حین زنده کردن او می گوید: به خدا قسم من در مورد تو هرگز بصیرتر از خود نبوده ام. دجّال دوباره اراده ی کشتن او را نموده؛ امّا هرگز بر او دست نخواهد یافت.» و ابراهیم بن سعد گفت: گفته می شود آن مرد، همان خضر نبی (علیه السلام) است.
امّا دلیل زنده بودن ابلیس لعین، آیات کتاب عزیز و سخن خدای تعالی است؛ آنجا که می فرمایند:
«قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ
، قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ
؛ (8)
[شیطان] گفت: پروردگارا مرا تا روز قیامت مهلت ده، [خداوند متعال] فرمودند: همانا تو از جمله مهلت داده شدگانی.»
زنده بودن امام مهدی (علیه السلام) هم در کتاب و هم در سنّت آمده است. در کتاب سعید بن جبیر در تفسیر سخن خدای تعالی که فرمود:
«لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ
؛ (9) اما آن را بر همه ی اینها غالب گرداند؛ اگر چه مشرکان را ناپسند آید.»
گفته شده:
او مهدی از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است و اگر کسی بگوید او عیسی (علیه السلام) است، هیچ منافاتی بین دو سخن نیست؛ زیرا مسیح (علیه السلام) بر اساس آنچه گذشت، یاور مهدی (علیه السلام) است.
مقاتل بن سلیمان و مفسّران تابع او در تفسیر این سخن خدای تعالی: «وَ إِنَّهُ لَعِلمٌ لِّلسَّاعَه؛ (10) و همانا آن قطعاً علم به قیامت است.» گفته اند که او مهدی آخرالزمان است که بعد از خروج او نشانه های قیامت برپا می گردد. (11)
و از ابن عبّاس از پدرش عبّاس از عبدالمطلّب روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند:
«یا عَمِّ یَملِکُ مِن وُلدِی اثنَا عَشَرَ خَلِیفَه ثُمَّ تَکُونُ أمورٌ کَرِیهَه شَدِیدَه عَظِیمَه ثُمَّ یَخرُجُ المَهدِیُّ مِن وُلدِی یُصلِحُ الله أمرَهُ فِی لَیلَه فَیملَا الارضَ عَدلاً کَمَا مُلِئَت جَوراً وَ یمکُثُ فی الارضِ ما شاءَ الله ثُمَّ یَخرُجُ الدَّجَّال؛ (12)
ای عمو! خلیفه ای از فرزندان دوازده گانه ی من به حکومت می رسد. سپس اموری زشت، شدید و عظیم رخ می دهد. سپس مهدی (علیه السلام) از فرزندان من خروج می نماید. خداوند امر او را یک شبه اصلاح می نماید. آنگاه او زمین را پر از عدل و داد می نماید؛ همان طور که از ظلم و ستم پر شده باشد و آنگاه تا زمانی که خداوند بخواهد، در زمین می ماند. سپس دجّال خروج می کند.»
محمّد بن احمد بن عبیدالله هاشمی روایت می کند که ابوموسی عیسی بن احمد بن عیسی از منصور نقل کرد که گفت:
ابوالحسن علیّ بن محمّد عسکری از پدرش محمّد بن علی از پدرش علیّ بن موسی از پدرانش از علی (علیه السلام) روایت کرد که فرمودند:
«رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی من فرمودند: «من سرّه أن یلقی الله عزّوجلّ آمنا مطهّا لا یحزنه الفزع الأکبر فلیتولّک و لیتولّ ابنیک الحسن و الحسین و علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علیّ بن موسی و محمّدا و علیّا و الحسن ثمّ المهدیّ و هو خاتمهم؛
هر کس از ملاقات با خداوند در حال امنیّت، پاکیزگی و بودن غم و اندوه از فزع اکبر شادمان می گردد، باید تو و دو فرزندت حسن و حسین، علیّ بن الحسین، محمّد بن علی، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علیّ بن موسی، محمّد بن علی، علیّ بن محمّد، حسین بن علی سپس مهدی خاتم را به عنوان ولیّ خود برگزیند».» (13)
و نیز این حدیث را حسین بن ادریس از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمودند:
«خداوند چهارده نور را چهارده هزار سال قبل از آفرینش مخلوقات خلق نمود. آن نورها ارواح ما محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین و نُه تن از فرزندان حسین هستند که آخرین آنان پس از غیبت، قیام نموده و دجّال را می کشد و زمین را پاکیزه می گرداند.»
همچنین روایت شده که سابوری از امام صادق (علیه السلام) در مورد این سخن خدای تعالی که «أصلُهَا ثابتٌ وَ فَرعُهَا فی السماء؛ ریشه آن ثابت و شاخه های آن در آسمان است.» سؤال کرد. حضرت در پاسخ او فرمودند:
«أصلُهَا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ فَرعُهَا أمیرُ المومنین (علیه السلام) و الحَسنُ وَ الحسینُ ثَمَرُهَا و تسعَه مِن وُلدِ الحسینِ أغصَانُهَا وَ الشِّیعَه وَرَقُهَا:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اصل آن درخت است و علی (علیه السلام) قسمت بالای درخت و فاطمه تنه آن و ائمه (علیه السلام) شاخه های درخت و شیعیان برگ درختند.»
و مظفّر بن جعفر علوی با سندی که آن را به ابی بصیر می رساند، از قول امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمودند:
«یکُونُ بَعدَ الحسینِ تِسعَه أئِمَّه تَاسِعُهُم قَائِمُهُم؛ (14)
بعد از حسین (علیه السلام) نُه امام که نهمین آنها قائم است، خواهند بود.»
و از بقیه ی امامان نیز نصوص صریحی در مورد امام مهدی (علیه السلام) با قید تعداد امامان نقل شده است. (15)
در اینجا باید به ناگزیر گفت: اخباری که از سوی ائمّه هدا (علیه السلام) از پدران امام منتظر (علیه السلام) نقل شده، همراه با نشانه هایی قبل از ظهور ایشان، اجازه ی قیام وی با شمشیر به فاصله ی یک سال از آن است که این نشانه ها عبارتند از: خروج سفیانی، (16) ظهور دجّال، (17) کشته شدن مردی از فرزندان حسن بن علی (علیه السلام) که در «مدینه» خروج نموده و مردم را به سوی امام زمان (علیه السلام) دعوت می نماید و فرو رفتن زمین در «بیابان بیداء». (18)
اهل سنّت و شیعه هر دو احادیثی را درباره ی اکثر این نشانه ها از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده اند (19) و باید گفت که این نشانه ها بر این اساس با قطعیّت ثابت تحقّق خواهد یافت و همین امر، به خودی خود معجزه ای است که به دست او ظاهر می گردد و برهانی بر صحّت نسب و دعوت اوست. (20)
و از علیّ بن ابراهیم از پدرش از ابن محبوب از علیّ بن ابی حمزه از ابی بصیر روایت شده است که گفت:
کنت مع أبی جعفرٍ (علیه السلام) جَالِساً فی المسجد إِذ أقبلَ داوُدُ بن علی و سلیمان بن خالد و أبو جعفرٍ عبداللهِ بن محمدٍ أبو الدَّوانیقِ فقعدُوا ناحیه من المسجدِ فقیلَ لهم هذا محمد بن علی جالسٌ فقام الیه داوود بن علی و سلیمان بن خالد و قعد أبو الدَّوانیقِ مکانه حتی سلموا علی أبی جعفر (علیه السلام) فقال لهم أبوجعفرٍ ما منع جبَّارکُم من أن یاتینی فَعَذَّرُوهُ عنده فقال عند ذلک أبو جعفر محمد بن علی (علیه السلام) أما والله لا تذهب اللیالی و الیام حتی یملک ما بین قطریها ثم لیطان الرجال عقبه ثمَّ لیذلَّنَّ له رقاب الرجال ثم لیملکنَّ ملکاً شدیداً فقال له داوُدُ بنُ علی و إِنَّ ملکنا قبل ملککم قال نعم یا داوُدُ إِنَّ ملککم قبل ملکنا و سلطانکم قبل سلطاننا فقال له أصلَحَکَ الله هل له من مُدَّه فقال نعم یا داود و الله لا یملک بنو امیه یوماً إِلَّا ملکتم مثلیه و لا سنه إِلَّا ملکتُم مثلیها و لَتَتَلَّقُفَها الطبیانُ منکم کما تَتَلَقَّفُ الصَّبیانُ الکُرَه فقام داود بن علی من عند أبِی جعفَرٍ (علیه السلام) فرحا یرید أن یخبر أبا الدوانیق بذلک فلما نهضا جمیعا هو و سلیمان بن خالد ناداه أبوجعفر (علیه السلام) من خلفِهِ یا سلیمانَ بن خالدٍ لا یزالُ القَومُ فی فسحه من ملکهم ما لم یُصیبُوا مِنَّا دَماً حراماً وَ أومَا بیده الی صدرِهِ فإِذا أصَابُوا ذلک الدَّمَ فبطنُ الارض خَیرٌ لهم من ظهرها فیومئِذٍ لا یکون لهم فی الارض ناصرٌ و لا فی السماء عاذِرٌ ثم انطَلَقَ سلیمانُ بنُ خالدٍ فاخبر أبَا الدوانیق فجاءَ أبُو الدوانیقِ إِلی أبی جعفر (علیه السلام) فسلم علیه ثمَّ أخبَرَهُ بما قال له داود بن علی و سلیمان بن خالدٍ فقالَ لَهُ نعم یا أبا جعفرٍ دولَتَکم قبل دولتنا و سُلطَانَکُم قبل سلطاننا سلطانکم شدید عسر لا یسر فیه و له مده طویله و الله لا یملک بنو امیه یوما الا ملکتم مثلیه و لا سنه الا ملکتم مثلیها و لتتلقفها صبیان منکم فضلا عن رجالکم کما تتلقف الصبیان الکره أ فهمت ثم قال لا تزالون فی عنفوان الملک ترغدون فیه ما لم تصیبوا منا دما حراما فاذا اصبتم ذلک الدم غضب الله عزوجل علیکم فذهب بملککم و سلطانکم و ذهب بریحکم و سلَّطَ اللهُ عَلَیکُم عبداً من عبیده أعوَرَ و لیس بأعوَرَ من آل ابی سفیانَ یَکُونُ استِئصَالُکُم عَلَی یدیه و ایدی أصحابِهِ ثمَّ قَطَعَ الکلام؛ (21)
من همراه ابی جعفر (امام باقر (علیه السلام) در مسجد نشسته بودم که در این زمان داوود بن علی، سلیمان بن خالد و ابوجعفر عبدالله بن محمد ابوالدّوانیق به سوی ما آمدند و در ناحیه ای از مسجد نشستند و به آنان گفته شد که این محمّد بن علی است که در اینجا نشسته است. در این لحظه داوود بن علی و سیلمان بن خالد به احترام او به پا خواستند؛ امّا ابوالدّوانیق جای خود نشسته بود. همه ی آنها به ابوجعفر (علیه السلام)، سلام کردند و حضرت رو به آنان کرده و فرمودند: «چه چیز جبّار، شما را از آمدن به نزد من بازداشت؟» آنان عذرخواهی کردند و در این هنگام ابوجعفر محمّد بن علی (علیه السلام) فرمودند: «به خدا قسم! شب و روز از بین نخواهد رفت تا اینکه او بین دو ناحیه ی آن را به تصرّف درآورد، سپس مردانی در پشت سر او حرکت خواهند کرد. سپس گردن های مردان در برابر او فرو خواهند افتاد، سپس حکومتی بسیار سخت برپا خواهد نمود.» در این هنگام داوود بن علی گفت: آیا حکومت ما قبل از حکومت شماست؟ فرمودند: «آری، ای داوود! حکومت شما قبل از حکومت ماست و تسلّط شما قبل از تسلّط ماست.» سپس داوود به ایشان عرض کرد خداوند تو را به نیکویی توفیق دهد! آیا مدّتی هم برای آن وجود دارد؟ فرمودند: «بلی، ای داوود! خداوند اگر یک روز به بنی امیّه حکومت بدهد، به شما نیز یک روز خواهد داد و اگر یک سال حکومت بدهد، همانند آن را به شما خواهد داد، فرزندان خردسال شما همان طور که کودکان توپ را می ربایند، آن را خواهند ربود.» داوود شادمان از نزد ابی جعفر (علیه السلام) برخاست تا این خبر را به ابوالدّوانیق بدهد، هنگامی که او و سلیمان بن خالد هر دو برخاستند، ابوجعفر(علیه السلام) از پشت سر وی را با صدای بلند مورد خطاب قرار داد و گفت: «ای سلیمان بن خالد! تا زمانی قوم شما در سلطنت خویش در گشایش قرار دارند که دستشان را به خون حرامی از ما – و با دست به سینه ی مبارکشان اشاره کردند – آلوده نکنند و آنگاه که آن خون را ریختند، درون زمین برای آنان بهتر از روی آن است. در آن روز یاوری در زمین و عذرخواهی در آسمان برای آنان وجود نخواهد داشت.» سپس سلیمان بن خالد رفت و ابوالدّوانیق را مطّلع کرد، آنگاه ابوالدّوانیق به سوی ابی جعفر (علیه السلام) آمد و به ایشان سلام کرد و آنچه را که از داوود بن علی و سلیمان بن خالد شنیده بود، برای حضرت بازگو کرد، حضرت فرمودند: «آری! ای ابا جعفر! دولت شما قبل از دولت ما و سلطنت شما قبل از سلطنت ماست، سلطنت شما شدید و سخت است و هیچ آسانی در آن نیست و مدّت آن طولانی است. خداوند یک روز بنی امیّه را حکومت نبخشد؛ مگر اینکه به شما نیز همانند آن را بدهد و یک سال به بنی امیّه سلطنت ندهد؛ مگر آنکه به شما نیز همانند آن را بدهد و علاوه بر مردان شما، طفلان خردسال شما نیز همچون کودکانی که توپ را می ربایند، آن را خواهند ربود، آیا فهمیدی؟» سپس فرمودند: «همواره در حسن و خوبی حکمت خواهید بود و از نعمت آن بهره مند خواهید شد تا زمانی که دست خود را به خون حرامی از ما نیالوده اید و آنگاه که چنین کنید، خداوند بر شما غضب خواهد نمود و حکومت، سلطنت و بوی شما را خواهد برد و بنده ای از بندگان خود را که دارای یک چشم است، بر شما مسلّط خواهد نمود. آن شخص یک چشم که قلع و قمع شما به دست او و یاران او خواهد بود، از آل ابی سفیان نیست.» آنگاه سخن خود را قطع نمود. (22)
مخالفان از اصحاب حدیث که خبر دجّال، غیبت او، مدّت زمان طولانی زندگی او و خروج او در آخرالزمان را از نافع و ابن عمر روایت می کنند، امر قائم (علیه السلام) و مدت زمان طولانی غیبت او، ظهور او و پر از عدل و داد شدن زمین توسط او را پس از اینکه پر از ظلم و جور شده باشد، با وجود نصّ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر نام، کنیه و نسب او، طول غیبت او، اراده ی نور خدا برای اصحاب او و شناختن ولیّ اش، تصدیق نمی کنند؛ ولی خداوند نور خود را تمام می گرداند؛ اگرچه مشرکان را خوش نیاید. (23)
علاوه بر حدیث یاد شده، شیخ طوسی در کتاب «الغیبه» خود از سفیر (نایب) دوم حضرت مهدی (علیه السلام)، شیخ محمّد بن عثمان عمروی نقل کرده است که گفت:
«واللهِ إِنَّ صاحب هذا الأمرِ لیحضُرُ المَوسِمَ کُلَّ سَنَه یَرَی الناسَ و یَعرِفُهُم و یرونَهُ و لا یعرِفُونَه؛ (24)
به خدا قسم صاحب این امر هر سال در موسم، حاضر می گردد. او مردم را می بیند و می شناسد؛ امّا مردم او را می بینند و نمی شناسند.»
منظور وی از صاحب این امر، امام مهدی (علیه السلام) و مراد او از موسم، موسم حج است. روایت دلالت آشکار بر مخفی نبودن ایشان دارد و قرین به قسم به خدای تعالی شدن روایت، برای تأکید و از ناحیه ی سفیر حضرت مهدی (علیه السلام) به عنوان مطّلع ترین فرد از احوال ایشان است.
از آن جمله خبری است که از قول این سفیر در پاسخ به سؤال از نام امام مهدی (علیه السلام) نقل شده است که گفت:
آنگاه که اسم واقع شود، طلب نیز واقع خواهد شد.
تعقیب حکّام نسبت به امام مهدی (علیه السلام) و حمله برای دستگیر کردن ایشان، خطری برای ایشان ندارد؛ زیرا دستیابی آنان به وی محال است و نهی از اسم، برای جلوگیری از مورد حمله قرار گرفتن ایشان است؛ بنابراین مادامی که امام مهدی (علیه السلام) و نام او مجهول باشد، از دستگیری در امان است و امّا هنگامی که نام او واقع و عنوان او شناخته شود، این امنیّت باقی نخواهد ماند و احتمال دستگیری ایشان (توسط حکّام جور) تقویت خواهد شد.
در این باره توقیعی از ناحیه ی امام مهدی (علیه السلام) به سفیرش، محمّد بن عثمان، ارسال شده است که در آن فرمودند:
«فَإِنَّهُم إِن وَقَفُوا عَلَی الاسمِ إذَاعُوهُ وَ إِن وَقَفُوا عَلَی المَکَانِ دَلُّوا علیه؛ (25)
اگر آنان بر اسم دست یابند، آن را فاش می کنند و اگر بر مکان اطّلاع یابند، به آن راهنمایی می کنند.»

پی‌نوشت‌ها:

1. غیبت نعمانی، ص 16.
2. «… فَلَبثَ فیهم ألفَ سَنَه إِلَّا خمسینَ عامًا؛ وی در میان قومش نهصد و پنجاه سال درنگ نمود.»
3. «فَلَولَا أنَّهُ کَانَ مِن المُسَبِّحینَ، لَلَبِثَ فِی بَطنِهِ إِلَی یَومِ یُبعَثُونَ؛ اگر از جمله تسبیح کنندگان نبود؛ تا روز قیامت در شکم ماهی باقی می ماند.»
4. غیبت نعمانی، ص 13.
5. سوره نساء (4)، آیه 159.
6. صحیح مسلم، ج 4، ص 2253.
7. بحارالأنوار، ج 51، ص 98؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 2256، حدیث شماره 2938 و کتاب الاربعین شیخ ماحوزی، ص 217.
8. سوره ص (38)، آیات 79 و 80.
9. سوره توبه (9)، آیه 33؛ سوره صف (61)، آیه 9.
10. سوره زخرف (43)، آیه 61.
11. الفصول المهمّه، صص 299-300؛ کتاب الاربعین، شیخ ماحوزی، ص 217.
12. إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 386.
13. العاملی، علیّ بن یونس، الصّراط المستقیم، ج 2، ص 134.
14. بحارالانوار، ج 24، ص 141.
15. الصّراط المستقیم، ج 1، ص 134.
16. کمال الدین و تمام النّعمه، ج 2، ص 649؛ غیبت نعمانی، ص 202، ح 9؛ الغیبه طوسی، ص 433.
17. کمال الدّین و تمام النّعمه، ج 2، ص 525؛ الغیبه طوسی، ص 433.
18. کمال الدّین و تمام النّعمه، ج 2، ص 649؛ الغیبه النعمانی، ص 252، ح 9؛ الغیبه طوسی، ص 433.
19. نک: علائم الظهور عند اهل السنّه فی المصنّف جزء 11 باب المهدی؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 23، ح 4084.
20. الفصول العشره، ص 121.
21. بحارالأنوار، ج 46، ص 341.
22. شرح اصول کافی، ج 21، ص 279.
23. الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1138.
24. بحارالأنوار، ج 51، ص 350.
25. همان، ج 51، ص 351؛ ج 15، ص 97.
منبع مقاله :
کامل، حیدر؛ (1391)، دجال آخرالزمان، تهران: موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید