نشانه های ظهور، سیر تاریخی و کارکردها

نشانه های ظهور، سیر تاریخی و کارکردها

نویسنده: دکتر محمّد هادی همایون

 

1. دو یادگار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
در واپسین روزهای حیات پیامبر رحمه للعالمین (صلی الله علیه و آله و سلم) بر این کره خاکی، دو یادگار از سوی وی برای امتش-که همواره نگران آینده آنان بود-بر جای گذاشته شد و به شکلی جدی مورد سفارش و تأکید قرار گرفت، قرآن و عترت:
انّی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا کتاب الله و عترتی اهل بیتی.(1)
من دو چیز گرانبها را در میان شما به یادگار می گذارم. تا آن هنگام که بدان ها چنگ زنید گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم را.
امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دوران سخت پس از او را می بایست بدون او و تنها با تمسک به این دو ثقل بزرگ سپری نمایند تا آن زمان که بر اثر این مجاهدت عظیم بشری، وعده بزرگ الهی در آخرالزمان تحقق یابد، ظهور عزیزی از نسل وی که زمین را پر از عدل و داد می کند، پس از آن که پر شده باشد از ظلم و جور، عدالتی جهانی(2) و در ادامه این سفارش به حقیقتی بس گرانبها اشارت فرمود که این دو ثقل هیچگاه در تاریخ از یکدیگر جدا نخواهند شد تا آن زمان که بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند:
و انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض.(3)
و آنان از یکدیگر جدا نخواهند شد تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند.
اهل بیت (علیهم السلام)، قرآن ناطق و مفسران واقعی آنند (4) و کتاب خدا نیز در مقابل، بیان کننده مقام شامخ آنان. فضیلت و واقعیتی از ذوات مقدسه اهل بیت (علیهم السلام) نیست مگر آن که تفسیر یا تأویل آیه ای از آیات خداوند در قرآن کریم بدان بازگردد، که البته باز برای فهم آن هم نیازمند آموختن از خود ایشان هستیم. این پیوند ناگسستنی در آیینه وحی چنین بازتابانده شده است که:
انَّ هذَا القُرآنَ یَهدِی للِتَّی هِیَ اقوَمُ.(5)
بدرستی که این قرآن هدایت می کند بدانچه اقوم است.
در تفسیر آین آیه روایتی از باب الحوائج موسی بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارشان تا امام سجاد (علیهم السلام) وارد شده است که مؤید این مطلب می باشد:
حدثنی موسی بن جعفر، عن أبیه جعفر بن محمد، عن أبیه محمد بن علی، عن أبیه علی بن الحسین(علیهم السلام) قال: «الإمام منا لا یکون إلا معصوما، و لیست العصمه فی ظاهر الخلقه فیعرف بها، فلذلک لا یکون إلا منصوصا».
فقیل له: یابن رسول الله، فما معنی المعصوم؟ فقال: «هو المعتصم بحبل الله، و حبل الله هو القرآن لا یفترقان الی یوم القیامه، فالإمام یهدی إلی القرآن، و القرآن یهدی الی الإمام، و ذلک قول الله عز وجل: ِ«انَّ هذا القرآنَ یهَدی لِلَّتی هِیَ اقومُ»(6).
راوی می گوید امام (علیه السلام) فرمودند: امام از میان ما جز معصوم نمی تواند باشد و این عصمت در ظاهر آفرینش آشکار نیست و از این رو است که امام باید منصوص و منصوب باشد. از ایشان درباره معنی معصوم سؤال شد، فرمودند: معصوم چنگ زننده به حبل الله است و حبل الله قرآن است. این دو تا قیامت از یکدیگر جدا نمی شوند. امام به سوی قرآن هدایت می کند و قرآن به سوی امام، و این معنای قول خداوند عزوجل است که فرمود: اِنَّ هذا القُرآنَ یَهدِی لِلَّتِی هِیَ اقوَمُ.
یادآوری این نکته برای مسلمانانی که باید پس از او مورد آزمون های بزرگ قرار می گرفتند، بی شک حاوی معارفی بلند و راهکارهایی مهم برای طی این طریق بود. اما با کمال حسرت و تأسف پس از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر رسالت و امتش گذشت نشان داد که این دو یادگار خاتم المرسلین هیچگاه در تاریخ پس از وی جایگاه شایسته خود را نیافت و امت اسلامی در کوره راه های تاریخ، تنها و بی سرپرست، گم شده و راه ضلالت در پیش گرفت.
“شاید جمله لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض اشاره باشد بر این که بعد از وجود مقدس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هر چه بر یکی از این دو گذشته است بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگری است تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در حوض وارد شوند و آیا این حوض مقام اتصال کثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دریا است یا چیز دیگر که به عقل و عرفان بشر راهی ندارد؟ و باید گفت که آن ستمی که از طاغوتیان بر این دو ودیعه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشته است بر امت مسلمان بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجز است.”(7)
با وجود این مهجوریت-و البته در مواردی به عنوان تلاشی برای پنهان ساختن آن از سوی منافقان-این دو ثقل بزرگ در طول تاریخ پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جلوه هایی بس گوناگون و پرجذبه را از خویش آشکار ساخته و با هر کرشمه دل جماعتی را مشغول خود ساختند:

با صد هزار جلوه برون آمدی که من*** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

در گذر ایام، گروهی از لفظ قرآن به حیرت آمدند و فن قرائت را به اوج خود رساندند. جماعتی در ظاهر قرآن سرگردان ماندند و هنرهای گوناگون کتابت و تذهیب را از این آبشخور سیراب ساختند. عده ای نیز با استعانت از این ثقل اکبر مکاتب گوناگون تفسیری را بنا نهادند و هر کدام گوشه ای از این معجزه بزرگ پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) را آشکار ساختند. جمعی قرآن را کتابی علمی خواندند و البته بهره های بی شمار علمی از آن بردند و جمعی دیگر آن را کتابی ادبی دانستند و با آن ادبیات عرب را متحول ساختند و … اما هیچ کدام بی ثقل دیگر، اهل بیت (علیهم السلام) راه به جایی نبردند و نخواهند برد. چرا که این دو ثقل با هم به مقام کوثر می رسند.
بر اهل بیت (علیهم السلام) نیز همان گذشت که بر کتاب خدا گذشت. سرسلسله ولایت، امیرمؤمنان (علیه السلام) چنان بود که جمع اضداد می نمود. برخی شجاعت او را ستودند، گروهی دیگر بلاغت او را، جماعتی علمش را و دسته ای محو در عبادت و لطافت روح او شدند، اما هیچ کدام به باطن او راه نیافتند و حتی آن چنان که خود فرمود جمعی در او گمراه شدند، چرا که او را بی قرآن خواندند و بنا نبود که این دو ثقل از یکدیگر جدا بمانند. امامان معصوم پس از ایشان نیز هر کدام بسته به تنگناهای زمانه به صفتی شناخته و خوانده شدند، یکی به حلمش ستوده شد و دیگری به علمش، امامی به شجاعت زبانزد شد و معصوم دیگری به عبادت و …
در این میان روایات معصومین (علیهم السلام) نیز به عنوان نقطه تلاقی قرآن و عترت از این مهجوریت بی نصیب نماند، چرا که هم بویی از قرآن داشت و هم نشانی از اهل بیت. افزون بر این، بر روایات جفای دیگری هم رفت و آن چیزی بود جز یک دوره ممنوعیت نقل و کتاب حدیث و سپس هجوم بی امان اسرائیلیات و روایات ساختگی در میان این گوهرهای گرانبها تا بازار را چنان آشفته کند که مسلمانان در استفاده از آنها به عنوان دستورالعمل های زندگی و به ویژه در دوران غیبت سردرگم شده و احیاناً به بیراهه روند. مجموعه چند هزار روایت در کنار آیات بی شمار قرآن کریم در خصوص وجود مقدس امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و حکومت ایشان و همچنین شرایط جهان نزدیک به ظهور و نشانه های نزدیک شدن این پدیده شگرف از این جمله است.

2. تلاش علما و شکل گیری رویکردهای گوناگون
در اینجا شایسته است شرایط نزدیک به غیبت را تا حدودی مرور کنیم. پس از واقعه عاشورا و حاکمیت اختناق غیرقابل تحمل بنی امیه و سپس انتقال قدرت به بنی عباس نه تنها از فشارها بر شیعیان و اهل بیت (علیهم السلام) کاسته نشد که جنایت های این گروه روی بنی امیه را در تاریخ سفید کرد. سال ها پیش از آغاز غیبت به شکل رسمی و مقارن با امامت امام هادی (علیه السلام) در واقع غیبت ائمه (علیهم السلام) آغاز شده بود. محصور بودن عسکریین (علیهم السلام) در میانه سپاه خلیفه و تحت مراقبت شدید قرار داشتن ایشان تقریباً امکان ارتباط مستقیم با این ذوات مقدسه را از شیعیان سلب نموده بود. از سوی دیگر به ویژه در زمان امام عسکری (علیه السلام) مذاهب گوناگون و مجعول از هرگوشه و کناری سربرآورده بودند و همه با یک صدا به دنبال تضعیف مکتب اهل بیت بودند. در چنین شرایط پیچیده ای داستان رمزآلود غیبت آغاز می شود، در حالی که جز اندکی فرزند امام عسکری (علیه السلام) را ندیده و از تولد ایشان خبر نداشتند. ورود به این شرایط جدید و سخت چنان بر شیعیان دشوار بود که هر بیننده منصفی را به این باور می رساند که این مکتب روزهای آخر عمر خود را می گذراند. اما دست تقدیر الهی سرنوشتی دیگر را برای آن رقم زده بود، سرنوشتی که با راهنمایی معصومین و تلاش و مجاهدت دانشمندان از خودگذشته شیعه به وقوع پیوست.
از سال ها پیش از آن وجود مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پس از ایشان امامان بزرگوار شیعه (علیهم السلام) امر غیبت را در قالب روایات صریح و روشنی به شیعیان خاص وعده داده بودند. با ورود به عصر غیبت و بروز سرگشتگی در میان شیعیان، تلاش خستگی ناپذیر دانشمندان شیعه برای جمع آوری، تدوین و تبویب این روایات آغاز می شود.(8) با یادآوری این سخنان گهربار، آرامشی در میان شعیه برقرار می شود و تا پایان غیبت صغری جامعه مؤمنان را از خطر فروپاشی می رهاند. با ورود به دوران غیبت کبری و قطع ارتباط کامل شیعیان با امام خود از طریق نایبان خاص، دوباره این علماء و بزرگان شیعه هستند که تلاش می کنند تا با استناد به همین روایات نشان دهند که از ابتدا دو نوع غیبت برای امام غایب (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیان شده بود که یکی بسیار طولانی است و پایان آن را کسی جز خداوند نمی داند. این چنین است که در مطالعات مهدویت رویکردی شکل می گیرد که می توان آن را رویکرد روایی نام نهاد. ثمره این تلاش عظیم کتب روایی گرانقدری است که امروزه دستمایه اصلی محققان و پژوهشگران این عرصه می باشد.
با گذشت زمان و طولانی شدن سال های دوری و انتظار، به تدریج شبهه های تازه ای رخ می نماید که می طلبد علوم دیگری در کنار حدیث به این عرصه وارد شوند. شبهه طولانی شدن غیبت و به تبع آن طولانی شدن عمر مبارک امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از شبهات جدی ای بود که در روایات بدان اشاره شده بود. گسترش این شبهه و شبهاتی نظیر نحوه انتفاع از امام غایب و فلسفه غیبت، علم کلام را وارد این عرصه کرد و از این رهگذر ضمن پاسخگویی به شبهات و تقویت شیعیان، خود علم کلام هم از برکت ورود به موضوع مهدویت به شکوفایی رسید. این رویکرد را نیز که شاید پس از رویکرد روایی رویکرد غالب مطالعات مهدوی باشد می توان رویکرد کلامی نامید.
پس از این بود که در طول این دوران سرد و تاریک به همت علمای شیعه مطالعات مربوط به مهدویت گسترش یافت و از این رهگذر شاخه های متعدد دانش به ادای دین نسبت به این موضوع پرداختند و البته از این طریق به بلوغ لازم خود نیز به فراخور میزان ورودشان به موضوع رسیدند. گروهی با کمک روایات معصومین در این خصوص به جمع آوری و معرفی آیاتی پرداختند که تفسیر یا تأویل آن به وجود مقدس امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و موضوع قیام آخر الزمان اشاره داشت و بدین ترتیب رویکردی قرآنی در میان رویکردهای گوناگون مهدوی شکل گرفت. جمعی دیگر با بررسی تاریخ دوران کوتاه حضور اولیه امام در میان شیعیان و تاریخ طولانی پس از آن با محور قرار دادن موضوع مهدویت به بررسی وقایعی پرداختند که از این رهگذر بر شیعه رفته است. نقل تشرفات و توقیعات مبارک امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نیز می توان در همین گروه در کنار تاریخ شکل گیری قیام ها و حکومت های شیعی و ظهور مدعیان جای داد و بدین ترتیب به رویکرد دیگری به نام رویکرد تاریخی رسید.
در ادامه عرفان ناب اسلامی با طرح موضوع انسان کامل و تبلور آن در وجود حضرات معصومین به قله هایی دست یافت که سبب شکل گیری گونه ای از مطالعات به نام رویکرد عرفانی شد. در این هنگامه فلسفه نیز به ویژه فلسفه تاریخ از سفره گسترده مهدویت بی بهره نماند و رویکرد فلسفه تاریخی را بنیان نهاد. و سرانجام به ویژه در دوران معاصر با بروز دلتنگی بیش از حد شیعیان بر اثر طولانی شدن فراق جریان پرحجمی در مطالعات مهدویت شکل گرفته که می توان آن را رویکرد ادبی-هنری نام نهاد. آفرینش آثار گوناگون در زمینه هنرهای تجسمی و نمایشی و خلق آثار ادبی گرانبها از این جمله است.

3. جهان معاصر و توجه به نشانه های ظهور
از سویی دیگر در جهان معاصر و در پی تجدید حیات اندیشه اسلامی به عنوان یکی از دستاوردهای انقلاب مبارک اسلامی در ایران، توجه به موضوع مهدویت به عنوان عصاره کتاب خداوند و عترت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و قله بعثت انبیاء عظام (علیهم السلام) به طرز چشمگیری رو به افزایش است. آنان که امام حیّ خویش را می شناسند، برای دیدن طلعت رشیده لحظه شماری می کنند و آنان که در انتظار موعودهای دیگرند، ظهور موعود آخرالزمان را نزدیک می بینند و البته آنان نیز که به هیچ موعود و پایانی در تاریخ معتقد نیستند، در آتش انتظار برای استقرار عدالتی جهانی می گدازند. این اشتیاق ظاهراً همان است که در روایات ظهور بدان اشاره شده است:
اذا نادی منادٍ من السماء انّ الحقّ فی آل محمد فعند ذلک یظهر المهدی علی افواه الناس و یُشرَبون حبّه و لا یکون لهم ذکر غیره.(9)
هنگامی که منادی آسمانی بانگ برآورد که حق با آل محمد است نام مقدس مهدی بر سر زبان ها می افتد و محبت او در دل ها جای می گزیند و دیگر کاری جز یاد او نخواهند داشت.
در این دوره در میان رویکردهای گوناگون قرآنی، روایی، کلامی، فلسفی، تاریخی، عرفانی و ادبی به موضوع مهدویت که در تاریخ غیبت حضوری جدی دارد، رویکرد جدیدی نیز در حال شکل گیری است که در پی شناخت نشانه های ظهور در قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السلام) است و تلاش برای بررسی میزان انطباق آن با شرایط جهان معاصر و سرانجام هشدار نسبت به این موضوع که ظهور موفور السرور قطب عالم امکان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان نتیجه تمدنی انقلاب اسلامی بسیار نزدیک است یا می تواند بسیار نزدیک باشد. این جریان که عمدتاً با نگارش و سپس ترجمه کتاب “یوم الخلاص” نوشته کامل سلیمان در لبنان آغاز شد و سپس حجه الاسلام علی کورانی با کتاب “عصر ظهور” آن را روحی تازه بخشید، و با تأسیس مؤسسه فرهنگی موعود وارد دوره جدیدی از کار سازماندهی شده گردید، از سویی مورد استقبال چشمگیر و در عین حال از سویی دیگر مورد اعتراض های جدی قرار گرفته است.
مهمترین اعتراضی که بر این نوع نگاه به آخرالزمان وارد شده است، این است که پی گیری نشانه های ظهور و به ویژه تطبیق آن بر دوره ای خاص، از مصادیق تعیین وقت است که شیعه به طور جدی در دوران غیبت از آن نهی شده است. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:
کذب الوقّاتون و هلک المستعجلون و نجا المسلّمون و الینا یصیرون.(10)
آنها که وقت آن را تعیین می کنند دروغ می گویند و آنان که برای ظهورش شتاب می نمایند، به هلاکت می رسند و آنان که تسلیم قضای الهی می باشند نجات می یابند و بالاخره بسوی ما باز می گردند.
با نگاهی دقیق تر به مضمون روایت در می یابیم که آنچه شیعه از آن نهی شده است تعیین وقت است به معنای زمان دقیق ظهور نه اعلام نزدیکی ظهور که اتفاقاً بنا بر تصریح آیات و روایات، شیعه مکلف به نزدیک دانستن همیشگی این نهضت مقدس است:
انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً.(11 و 12)
بدرستی که آنان آن را دور می بینند و ما آن را نزدیک.
به کار بردن صیغه مبالغه در این نهی ظاهراً نشان می دهد که گروهی در آن دوره حساس تاریخی به طور مداوم به تعیین وقت ظهور می پرداخته و هرگاه که با گذشت زمان کذبشان آشکار می شد به تعیین زمانی دیگر دست می زدند. این روش نتیجه ای در بر نداشت جز لوث شدن موضوع مهدویت و نهایتاً مهجور ماندن هزاران روایت در خصوص آخرالزمان که برای شیعه نقشی حیاتی داشت؛ و اتفاقاً نهی از آن حکایت از این واقعیت دارد که امامان معصوم (علیهم السلام) در پی حفظ این روایات و استفاده بجا از آن بوده اند. آیا می توان تصور کرد که هزاران روایت از دو لب مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) با پرسش و خواهش شیعیان مخلص خارج شده و در طول زمان با مجاهدت های بسیار حفظ شده و به ما رسیده باشد و آنگاه ما از نزدیک شدن بدان نهی شده باشیم؟ عبث در دستگاه خداوند حکیم راهی ندارد. سبحانه و تعالی عما یصفون!
اتفاقاً در این خصوص روایتی نیز نقل شده است که نه تنها شیعیان را از این امر باز نمی دارد که آنان را به پی گیری نشانه های ظهور تشویق نیز می کند. از امام صادق (علیه السلام) در تبیین صیحه آسمانی به عنوان یکی از نشانه های حتمی ظهور نقل شده که فرمودند:
ینادی منادٍ من السماء انّ فلاناً هو الامیر و نادی منادٍ انّ علیاً و شیعته هم الفائزون. قلت: فمن یقاتل المهدی بعد هذا؟ انّ الشیطان ینادی انّ فلاناً و شیعته هم الفائزون لرجل من بنی امیه. قلت: فمن یعرف الصادق من الکاذب؟ قال: یعرفه الذین کانوا یروون حدیثنا و یقولون انّه یکون قبل ان یکون و یعلمون انهم هم المحقّون الصادقون.(13)
منادی ای از آسمان ندا می دهد که فلانی امیر است و منادی ای ندا می دهد که علی و شیعیانش رستگارانند. راوی می گوید پرسیدم: پس از آن چه کسی با حضرت مهدی می جنگد؟ فرمودند مردی از بنی امیه و شیطان هم ندا می دهد که فلانی و شیعیانش رستگارانند. راوی می پرسد: چه کسانی راستگویان و دروغگویان را از هم تمیز می دهند؟ فرمودند: کسانی که احادیث ما را روایت می کرده اند و می گفتند که این امر اتفاق خواهد افتاد پیش از آن که واقع شود و می دانستند که بر حق و راستگویند.
از سویی دیگر در معرض هلاک دانستن مستعجلان و کسانی که در این امر شتاب می کنند در کنار دروغگو دانستن تعیین کنندگان وقت در این روایت شریف در حالی است که شیعیان به طور صریح امر به دعا برای تعجیل در فرج شده اند.
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: « به خدا سوگند، او غیبتی خواهند داشت که در آن تنها کسانی از هلاکت نجات می یابند که خداوند آنها را به قول امامتش ثابت قدم داشته و در دعا برای تعجیل فرجش موفق کرده است».(14)
امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیعی خطاب به اسحاق بن یعقوب فرمود:
«برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما همان است».(15)
این موضوع نیز قرینه ای است بر اختصاص صدور این روایت شریف به شرایط زمانی حاکم بر دوران امامت امام صادق (علیه السلام) و پرهیز دادن شیعیان از ورود به موضوع امام قائم دانستن ایشان در آن دوره. روایات دیگری نیز تأیید می کند که اگرچه ظهور وقت معینی داشت، اما به دلایل مختلف از جمله عدم حفظ سر از سوی مؤمنان به تأخیر افتاد و دیگر وقت معینی برای آن ذکر نشد:
ابوحمزه ثمالی می گوید، به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: امام علی (علیه السلام) مکرر می فرموده تا سال 70 بلا است و پس از 70 رخا و گشایش، اما سال 70 گذشت و رخایی دیده نشد. امام باقر (علیه السلام) فرمود:‌«ای ثابت! خداوند وقت این امر (رخا و گشایش) را سال 70 معین کرده بود پس وقتی امام حسین (علیه السلام) کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمین شدت گرفت، پس به سال 140 تأخیرش انداخت. ما آن را برای شما گفتیم و شما افشا کردید و کشف سرّ ما کردید، پس خداوند باز به تأخیر انداخت و دیگر برایش وقتی مشخص نکرد. پس آیه «یمحو الله ما یشاء و یثبت»(16) و( 17) را تلاوت فرمود».(18)
اسحاق بن عمار نیز از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که:
«این امر وقت معینی داشت و آن سال 140 بود اما شما افشا کردید و خداوند آن را به تأخیر انداخت».(19)
این موضع در زمان دیگر امامان شیعه (علیهم السلام) نیز در میان اصحاب رواج داشت و تلاش این بزرگواران آن بود که نشان دهند آنچه قرار بود سال های 70 و 140 واقع شود به دلیل کوتاهی شیعیان از دست رفت و به عجله انداختن امامان شیعه در این امر سودی ندارد و بایستی تلاش نمود تا زمینه های آن محقق شود.
عبدالعظیم حسنی در هنگام تشرف به محضر امام علی النقی (علیه السلام) خدمت ایشان عرض می کند: من امیدوارم که شما همان قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) باشید. حضرت (علیه السلام) در پاسخ می فرماید:
«ای اباالقاسم هیچ یک از ما نیست مگر اینکه قائم به امر الهی و هدایت کننده به دین الهی است. اما من آن قائمی که خداوند به وسیله ی او زمین را از اهل کفر و انکار پاکیزه می سازد و آن را پر از عدل و قسط می نماید، نیستم.»(20)
با این بیان می توان موضوع توجه به نشانه های ظهور و طلب مؤمنان را برای تعیین نسبت خود با آنچه که آن را نزدیک می بینند جریان بحقی در دوران معاصر دانست که لازم است از سوی بزرگان شیعه بدان توجه و پاسخ داده شود. کنار گذاشتن یکسره روایات مربوط به نشانه های ظهور به استدلال ضعیف بودن برخی و تعارض برخی دیگر، در بهترین حالت پاک کردن صورت مسأله ای است که به طور جدی پاسخ می طلبد و دأب بزرگان شیعه در تاریخ غیبت بر معطل گذاشتن آن نبوده است. در این راه، بی شک-همان گونه که روایات(21) از ما خواسته اند-قرآن کریم راهنمای صالحی برای بررسی صحت و سقم احادیث به شمار می رود. همچنین در نظر گرفتن مجموعه آیات و روایت در کنار اسناد تاریخی به روشی منجر می شود که می توان آن را “نگاه سیستمیک یا کل نگر” به روایات دانست، که خود می تواند به عنوان قرینه، ضعف سندی روایت را جبران نماید. به هر حال این موضوعی است که بایستی ابتدا در میان اهل فن مورد بررسی و سپس تأیید احتمالی قرار گیرد.

4. کارکرد نشانه های ظهور: رویکرد راهبردی
در این جا این پرسش می تواند مطرح شود که اگر تعقیب نشانه های ظهور مصداق تعیین وقت نیست، پس چه کارکردی دارد. در واقع قرار بوده است با این چند هزار روایت چه مشکلی از مشکلات شیعیان آخرالزمان برطرف گردد و این جماعت با این تعداد از روایات می بایست چه کنند؟
روان ترین پاسخی که بدین پرسش داده شده این است که مؤمنان آخرالزمان با دیدن این نشانه ها و توالی وقوع آن به نزدیکی ظهور امیدوار و دلگرم شده و خود را برای استقبال از آن مهیا می سازند. اگر چه این توجیه تا حدی صحیح و مناسب است، اما باید توجه داشت که خاستگاه آن نوعی نگاه انفعالی به پدیده مقدس ظهور است. بدین معنی که در این رویکرد، ما نشسته ایم و ظهور به سمت ما می آید. در این حالت هیچ نیازی نیست که برای تحقق ظهور دست و پایی بزنیم. تنها می نشینیم و دعا می کنیم و با دیدن نشانه ها امیدوار می شویم.
انقلاب اسلامی با شعار زمینه سازی ظهور خط بطلانی بود بر این اعتقاد. ظهور در هر هنگام میسر است. امام ما(عجل الله تعالی فرجه الشریف) غایب نیستند. ما از محضر ایشان غایبیم و باید تلاش کنیم تا به نهضت ظهور بپیوندیم. در این حالت ما فعالانه به سمت ظهور می رویم نه این که منفعلانه به انتظار آن بنشینیم. از این رو است که نشانه های ظهور بایستی کارکردی از نوع فعال نسبت به ظهور داشته باشد. این روایات در واقع نشانی ای است که ما را به حرکت برای رسیدن به مقصدی بزرگ تشویق و بدان راهنمایی می کند، نه تنها نشانی که نزدیک شدن امری را برای خفتگان هشدار می دهد.(22)
البته در همین رویکرد فعال به مهدویت نیز بایستی متوجه آسیب ها باشیم و بدانیم که زمینه سازی و تحصیل شرایط-العیاذبالله-نیاز امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیست، بلکه نیاز به وظیفه ما است. برای طی مسیری که پیش رو داریم. امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام زمانند و بر زمان حکومت و اعمال ولایت می کنند. مقدمات ظهور ایشان می تواند یک شبه فراهم شود. این ماییم که برای رسیدن به چنین جایگانی بایستی خود را آماده سازیم.
این چنین است که نتیجه می گیریم مهمترین کارکرد نشانه های ظهور یک نوع کارکرد استراتژیک یا راهبردی است. در واقع نشانه های ظهور با تصویرپردازی از آینده ای کاملاً واضح و روشن به ما می گوید که چگونه به سمت ظهور حرکت کنیم و وظایف ما را در برهه های گوناگون تشریح می نماید. این آینده در دو مقطع نزدیک ظهور و دوران حکومت حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تصویر شده است. تتبع در آیات و روایات مربوط به نشانه های ظهور و دوره آخرالزمان و تلاش برای استخراج راهبردهای اساسی شیعه در دوران غیبت و نزدیک به ظهور، رویکرد جدیدی را در مطالعات مربوط به مهدویت و آخرالزمان بنیان می نهد که می توان آن را “رویکرد راهبردی به مهدویت” نامید. این رویکرد هم در سطح فردی جریان دارد و هم در سطح اجتماعی و بویژه حکومتی می تواند به عنوان ستاره راهنما (23) و به تعبیری لطیف تر “کوکب هدایت” (24) راهنمای برنامه ریزان کلام نظام اسلامی باشد.
آنچه از میان روایات آخرالزمان به عنوان راهبرد در سطح فردی قابل استخراج است بیشتر مربوط است به ویژگی ها و صفات یاران حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که به نظر می رسد که نقل آن بیشتر به این دلیل بوده است که مؤمنان و منتظران، خود را بر اساس آن تربیت نموده و آماده ظهور باشند. البته پس از تشکیل حکومت روشن است که همین موارد به ظاهر فردی نیز به عنوان راهبردهای حکومتی در دستور کار برنامه ریزان و متولیان امر تعلیم و تربیت قرار می گیرد. به عنوان مثال در روایتی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خصوص اطرافیان حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چنین آمده ست:
وزراء المهدی من الاعاجم ما فیهم عربیّ یتکلّمون العربیّه و هم اخلص الوزراء و افضل الوزراء.(25)
وزیران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همه عجم (غیرعرب) هستند و در میان آن ها حتی یک نفر هم عرب نیست ولی به عربی سخن می گویند و آنها خالص ترین و برترین وزیران هستند.
صرف نظر از صحت یا سقم این روایت-که در جای خود بایستی مورد بررسی قرار گیرد-با نگاهی راهبردی به آن در می یابیم که وظیفه آموختن زبان عربی و آموزش همگانی آن به عنوان راهبردی جدی برای حرکت به سمت ظهور، پیش روی مؤمنان و دولت اسلامی قرار داده شده است. اگر چه اهمیت این موضوع اکنون با تحلیل شرایط معاصر جهان و امت اسلامی و جایگاه زبان عربی به عنوان زبان وحدت جهان اسلام و زبان قرآن کریم نیز قابل درک است، اما نکته مهم این است که این دستورالعمل از صدها سال پیش در اختیار ما قرار داشته و ما کمتر به آن توجه کرده ایم و بلکه در مقابل هجوم بی امان جریان عرب ستیزی و مقابله با رواج زبان عربی به ویژه در سال های پایانی حکومت پهلوی تحرک چندانی از خود نشان نداده ایم. به نظر می رسد اینک پس از این غفلت طولانی، همتی بلند در راه بررسی کامل روایات و استخراج راهبردهای انتظار و ظهور چاره کار باشد.

5. دسته بندی نشانه های ظهور
اما در سطح کلان و حکومتی، به عنوان نخستین گام در نزدیک شدن به معنای راهبردی این روایات، طبیعی است که از طبقه بندی آنها برای رسیدن به درکی کلی از معنای نشانه های ظهور آغاز نماییم. در یک نگاه فراگیر به روایاتی که شرایط جهان را در هنگامه ظهور تصویر می نماید، می توان این روایات و نشانه ها را در سه دسته کلی قرار داد.
گروه نخست شامل روایاتی است که به بیان بروز تحولاتی در حوزه فرهنگ، اخلاق و شیوه زندگی انسانها می پردازد. جهت گیری کلی این روایات به سمت تصویر نوعی انحطاط اخلاقی و تمدنی است و آشفتگی گسترده ای را در این حوزه در دوران پیش از ظهور در سطح جهانی و در میان کشورهای اسلامی نشان می دهد. دنیاپرستی و دین فروشی سخت شدن حفظ دین، رواج احتکار و شکمبارگی، گسترش تجملات و مال اندوزی، حاکمیت شهوت و قبله شدن زنان، ربا و رشوه، کم و بی حرمت شدن صالحان و مورد احترام قرارگرفتن ثروتمندان، فاسقان و فاجران رواج ریا و تظاهر، از بین رفتن حیاء و امانتداری، علنی شدن و مجاز دانستن شرب خمر و قمار، فراگیر شدن ستمکاری و ظلم، از بین رفتن امر به معروف و نهی از منکر، زیاد شدن دروغ و نایاب شدن راستی، افزایش دشمنی و خصومت، برداشته شدن صفت پوشش از لباس و مباهات به آن، علنی شدن و رواج زنا و لواط و درآمیختن با خویشان و چهارپایان، کم فروشی، تقلب و منع از زکات، پیمان شکنی و قطع رحم، نیرنگ با اهل ذمه، بی احترامی به پدر و مادر و سست شدن بنیان خانواده، گسترش حسد، غیبت، بهتان، بخل، تکبر، خودپرستی، دشنام، و خیانت، تشویق انسان به بدکرداری از سوی نزدیکان، علنی شدن غنا و موسیقی و ورود آن به مساجد، خوردن اموال نزدیکان و یتیمان، درنده خویی و گرگ صفتی، تعطیل حدود الهی و گسترش طلاق، پذیرش شهادت دروغ و قضاوت برخلاف حکم خداوند، میراندن نماز و جماعت، محکم و مرتفع ساختن بناها، دگرگونی شهرها، آزار همسایه و قساوت دل ها، شبیه شدن زنان به مردان و مردان به زنان، سوار شدن زنان بر مرکب و زین، ورود زنان به صحنه تجارت از روی طمع، فساد دانشمندان و گرایش آنان به دستگاه جور، کارها به غیر اهل، توجه به علم و دانش برای غیر خدا و خالی از عمل، مهجور شدن و تزیین قرآن و گرایش قاریان به زمامداران، تزیین مساجد و خالی شدن آن از هدایت، تبدیل شدن حج برای ثروتمندان به سیاحت، برای متوسطین به تجارت و برای مستمندان به گدایی، و به قدرت رسیدن سفیهان، زنان و کودکان، همه از مواردی است که می تواند در این گروه جای گیرد.(26)
در دسته دوم به روایاتی برمی خوریم که بیانگر ایجاد نوعی تحول و آشفتگی در طبیعت و پهنه گیتی است. ظهور و گسترش بیماری های ناشناخته و بی سابقه، طغیان رودخانه ها و سیل، باران های بی موقع، هجوم ملخ به کشتزارها، گرسنگی و قطحی، سرعت گرفتن زمان، صاعقه و بادهای مخرب، کم آبی و خشکیدن رودخانه ها، خسوف و کسوف پیش بینی نشده، گرم شدن زمین، پیدایش دودی سیاه بالای سر انسانها، سکون موقت خورشید، ظاهر شدن کف دستی در آسمان و صورت و سینه ای در قرص خورشید، طلوع ستاره دنباله دار، اقتران کواکب، زیاد شدن زلزله ها، خسف و رانش زمین، همه از مواردی است که به عنوان نشانه های ظهور در روایات معصومین (علیهم السلام) بدان برمی خوریم و می توان آنها را در این دسته دوم قرار داد.(27)
سرانجام در میان روایات مربوط به ظهور به حوادث و وقایعی در سطح سیاسی و نظامی برمی خوریم که به طور مشخص به تحولات کشورها و اقوام جهان باز می گردد. در این گروه از روایات ضمن این که به آشوب هایی جهانی اشاره می شود، تحولات ویژه هر کشور و قوم نیز به طور روشن در آستانه ظهور به تصویر کشیده شده است. البته اگر چه بررسی این تحولات بیانگر نوعی آشفتگی جهانی در حوزه روابط بین الملل است، اما به روشنی شاهد اهمیت بخش مهمی از جهان در حوادث این دوره هستیم که امروزه آن را با نامگذاری دشمنان به نام خاورمیانه می شناسیم.
فتنه ای کور و کر که تمام منطقه را در بر می گیرد، فتنه فلسطین و آشغال آن، ظهور مدعیان دروغین پیامبری و مهدویت، انتقال پایگاه دانش از کوفه به قم، قیام مردی از قم، خروج زندیقی از قزوین، پادشاهی جهجاه بر ایرانیان، صیحه و بانک آسمانی، فتنه مشرق، فتنه مغرب، مرگ پادشاهی به نام عبدالله، اختلاف و قتل و غارت حجاج در ذی الحجه، خرابی و آتش گرفتن کعبه، کشتار در مدینه، اختلاف اهل شام، خروج سفیانی از شام، لشکرکشی سفیانی به شام، خروج یمنی، قیام خراسانی، حمله ترک و روم و سفیانی به عراق و قتل و غارت شیعیان، اختلاف میان عرب و میان مسلمانان، غلبه عجم بر عرب، خروج دجال، قتل نفس زکیه، فتح بیت المقدس، شکل گیری مجدد و انقراض بنی عباس، قتل پادشاه مصر، ویرانی خراسان، و بسیاری دیگر که ذکر آن از حوصله و رسالت این نوشتار خارج شده است از جمله این موارد است.(28)
در یک نگاه کلی به این سه گروه از روایات مطالبی چند قابل برداشت است. نخست طراحی بسیار حکیمانه آن است به نحوی که هیچ امکان جعل و سوء استفاده در آن راه نداشته باشد. می دانیم که از سال های بسیار دور همواره گروه نخست روایات ظهور که به بیان بروز آشفتگی در حوزه اخلاق و فرهنگ جوامع می پردازد، مورد استناد نسل های پیشین بوده و هر نسل، افراد بعدی خود را به انحطاط اخلاقی و فرهنگی متهم نموده و آن را نشانه آخرالزمان دانسته است. از سویی دیگر همواره فرصت طلبانی بوده اند که با استفاده از ناآگاهی مردم، خود را به عنوان شخصیتی از شخصیت های آخرالزمان و حتی وجود مقدس حضرت حجت (عج الله تعالی فرجه الشریف) معرفی نموده و قیام خود را قیامی آخرالزمانی دانسته اند. در این موارد وجود روایات دسته دوم که به بیان حوادثی در طبیعت می پردازد که ایجاد آن خارج از توان بشر است، به عنوان یک نشانه قابل اعتماد برای تفسیر دیگر نشانه ها دارای کاربرد است. به بیان دیگر جعل نشانه های ظهور به نحوی که اتفاقات سیاسی و نظامی همراه با بروز انحطاط در اخلاق جوامع، از سوی تحولات و آشفتگی های طبیعی پشتیبانی می شود پیش از شکل گیری شرایط واقعی ظهور امری بسیار بعید و بلکه ناممکن است و اینجا است که احاطه بر روایات مربوط به نشانه های ظهور و ترویج آن در میان مردم برای مقابله با مدعیان امری بسیار ضروری و حیاتی می نماید.
دومین نکته در این خصوص که باز هم امکان جعل را بسیار بعیدتر می نماید و در عین حال یکی از مهمترین ویژگی های آخرالزمانی نیز به شمار می رود، این واقعیت است که حوادث نزدیک به ظهور در گستره ای جهانی و نه محلی یا منطقه ای به وقوع می پیوندد. البته همان گونه که گفته شد این حوادث در عین جهانی بودن دارای کانونی است که با منطقه خاورمیانه امروز یا همان گستره نیل تا فرات انطباق کامل دارد. باید اعتراف نمود که تا پیش از شکل گیری شرایط معاصر جهانی، هیچگاه در طول تاریخ بشر موردی اتفاق نیفتاده است که در عین در برداشتن نشانه هایی آخرالزمان در ظرفی جهانی صورت پذیرد. در واقع آنچه به عنوان یکی از شرایط لازم، آخرالزمان و ظهور را برای ما به ارمغان می آورد شرایط جهانی است که به نظر می رسد در دوران کنونی در آن قرار داشته باشیم، پدیده در عین حال نامبارکی که آن را به نام “جهانی شدن” و یا به تعبیری دقیق تر “جهانی سازی” می شناسیم.
در کنار گستره جهانی حوادث نزدیک به ظهور، ویژگی دیگری نیز از خلال بررسی روایات قابل برداشت است که از آن می توان به عمق حوادث یا به اصطلاح روایی آن “فتنه” تعبیر نمود. این فتنه در تمام زوایای زندگی بشر نفوذ نموده و تنها منحصر به حوزه ای خاص از تعاملات اجتماعی انسان نمی گردد. تعبیر روایات این است که همچون تاریکی و ظلمت در هر زاویه و خانه ای وارد شده و هیچ کس از آن در امان نیست.
أظلتکم فتنه کقطع اللیل المظلم لا یبقی بیت من بیوت المسلمین بین المشرق و المغرب الا دخلته.(29)
فتنه ای چون شب تاریک، شما را فرا خواهد گرفت که در ما بین مشرق و مغرب خانه ای از مسلمین باقی نمی ماند مگر اینکه فتنه داخل آن خانه می شود.
سرانجام، این نکته در مورد روایات ظهور بسیار مهم است که به نظر می رسد میان هر کدام از نشانه ها و همچنین هر کدام از گروه ها نشانه ها ارتباطی جدی و معنی دار برقرار باشد. در واقع اگر آشفتگی ای در دوران نزدیک به ظهور در طبیعت مشاهده می شود، بر اساس اعتقادات اسلامی ما، نتیجه همان فسادهای اخلاقی است که گروه نخست روایات بیانگر آن است. بر اساس باورهای دینی ما طبیعت اگر سایه و بازتاب اعمال ما نباشد، دست کم مخلوقی است هوشیار که در برابر تعرضات ما به آفرینش از خود واکنش نشان می دهد و این چنین می سراید که:

ما سمیعیم و بصیر و باهشیم***با شما نامحرمان ما خامشیم

اگر تعامل ما با طبیعت و آفرینش، ارتباطی از سر دین مداری باشد، پاسخ آفرینش به ما پاسخی قدرشناسانه خواهد بود:
وَلَو أنَّ اهْلَ القُری آمَنُوا واتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الارضِ.(30)
و اگر اهل شهرها و دهکده ها ایمان می آوردند و با تقوا می شدند ما بطور قطع (درهای) برکات آسمان و زمین را برای آنان می گشودیم.
در مقابل، چنانچه این ارتباط بر اساس غفلت از یاد خداوند و ستمکاری باشد، نتیجه آن مستقیماً در زندگی ما به صورت بیماری ها و بلایای دیگر قابل مشاهده است:
وَ مَنْ اَعرَضَ عَنْ ذِکری فَإنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنکاً وَ نَحْشُرُهُ یَومَ القِیامَهِ أعْمی.(31)
و هر کس از یاد من اعراض کند یقیناً گرفتار زندگی و معیشت تنگ و سختی خواهد شد و او را در روز قیامت در حالی که نابینا باشد محشور خواهیم کرد.
سمعت الرضا علیه السلام یقول: کلّما احدث العباد من الذّنوب ما لم یکونوا یعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون.(32)
عبّاس بن هلال شامی غلام موسی بن جعفر علیه السلام می گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم که می فرمود: هرگاه بندگان، گناهان جدیدی را بیاورند که قبلاً مرتکب نمی شدند، خداوند بلاهای جدیدی را برای آنان می آورد که قبلاً از آن آگاه نبودند.
بر اساس روایات در دوران نزدیک به ظهور چنین اتفاقی می افتد. فساد گسترده انسان در زمین، طبیعت را به واکنش در برابر او می کشاند و نتیجه همه این برهم خوردگی ها، عداوت و دشمنی ای است که میان بشر حکمفرما می شود و سبب قتل و تجاوز می گردد و این همان معنای آیه شریفه است که فرمود:
ظَهرَ الْفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَتْ ایْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ(33)
فتنه و فساد در خشکی و دریا به علت کارهائی که مردم انجام داده (و می دهند) ظاهر شده و می شود. تا خدای علیم کیفر قسمتی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید آنان به سوی خدا باز گردند.
و همان چیزی است که فرشتگان را در روز آفرینش آدم (علیه السلام) بر آن داشت تا ناباورانه از ساحت قدس ربوبی بپرسند:
اَتَجعَلُ فیها مَن یُفْسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ.(34)
آیا کسی را در زمین قرار می دهی که در آن فساد نماید و خون ها را بریزد، در صورتی که ما تو را ستایش می کنیم و سپاسگزاریم و تو را تقدیس می کنیم.

6. تصویر کلی شرایط ظهور: رویکرد تمدنی
با این توضیحات می توان به عنوان یک نتیجه کلی و در عین حال مهم، شرایط آخرالزمان و دوران ظهور را این چنین تصویر کرد که این حوادث در سطحی خرد و به شکل یک شورش مقطعی با یک انقلاب منطقه ای یا تغییر یک حکومت سیاسی به وقوع نمی پیوندد. گستره این اتفاقات جهانی است و عمق آن نیز به اندازه ای است که در تمام زوایای زندگی بشر نفوذ می نماید و این معنی چیزی نیست جز یک زوال و انتقال تمدنی و برپایی یک تمدن جهانی الهی به دنبال آن. به دیگر بیان، بر اساس این روایات می توان شرایط آخرالزمان را این چنین تصویر نمود که تمدنی غیرالهی و تعبیری درست تر، تمدنی شیطانی در شرایط نزدیک به ظهور در اوج اقتدار و پیشرفت و آشفتگی بیش از حد در زمین، با آگاه شدن انسان ها و آرزومند شدن آنان برای بازگشتن به شرایط پیش از پیچیدگی تمدنی و تشنگی آنان برای عدالتی جهانی، زمینه برای ظهور آخرین ذخیره الهی و برپایی تمدنی نهایی و جهانی اسلام بر سراسر جهان فراهم می شود. این رویکرد را در کنار رویکرد راهبردی می توان “رویکرد تمدنی به مهدویت” نمامید.

پی نوشت ها :

1-ارشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص 131؛ و با مضمون مشابه: الغیبه للنعمانی، ص 73؛ الکافی، ج2، ص 415) و نیز الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج1، ص 233، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 151؛ تعابیر مفصل تر این روایت: الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 65-66.
2- این روایت از جمله روایات متواتر لفظی و معنوی مهدویت است که به شکل های مختلف در منابع شیعی و سنی و در روایت، احادیث، ادعیه و زیارات آمده است، از جمله:
ثمَّ ابْنُهُ القائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِیُّ اُمَّی مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ صَاحِبُ الزَّمانِ الَّذی یَمْلَاُ الأرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلمَ وَ جوراًَ.(الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 69 و نیز ر.ک” الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 449؛ ص 495-494؛ ارشاد القلوب إلی الصواب، ج2، 315-314).
سپس فرزندم قائم به حق مهدی امتم محمد بن حسن، صاحب الزمان. هموست که جهان را از عدل و داد مملو می سازد و همانگونه که از ظلم و جور آکنده شده باشد.
3- امالی الصدوق، ص 415.
4- سوره جمعه، آیه 2-3: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ‌ (2) وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‌ (3)
اوست آن کس که در میان امیّان فرستاده‏اى از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و [ آنان ] قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.(2) و [ نیز بر جماعت هایى ] دیگر از ایشان که هنوز به آنها نپیوسته‏اند. و اوست ارجمند سنجیده‏کار.
5- سوره اسراء، آیه 9.
6- بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج25، ص 194؛ معانی الأخبار، ص 132.
7- صحیفه امام، ج21، ص 394.
8- ر.ک: مصادر غیبت 1، پیش از تولد امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) محمد کاظم رحمان ستایش (موعود شماره 1): همچنین ر.ک: مصادر غیبت در فهرست نجاشی، محمدکاظم رحمان ستایش، ماهنامه موعود شماره 3.
9- فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج3، ص 341 به نقل از کنز العمال أیضا ج7 ص 260.
10- بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج52، ص 104؛ الغیبه للنعمانی، ص 198؛ الغیبه للنعمانی، ص 294؛ الکافی ج1، ص 368.
11- سوره معارج، آیه 6.
12- در این باره ر.ک. بحارالأنوار الجامعه لدرر الأخبار الائمه الأطهار، ج53، ص 96.
13- الغیبه للنعمانی، ص 264.
14- احمَدَبنْ اِسحاقَ بْنِ سَعْدٍ الاشْعَرِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی أبِی محَمَّدٍ الحَسَنِ بْنِ عَلیِّ ع و انَا اُریدُ انْ اسْالُهُ عَنِ الخَلَفِ مِن بَعدِهِ فَقالَ لِی مُبْتَدِئاً یا احْمَدَ بنَ اِسحاقَ اِنَّ اللهَ تَبارکَ و تَعالی لَمْ یُخَلِّ الارضَ مُنْذُ خَلقَ آدمَ و لَا یُخلَّیَها اِلی أنْ تَقُومَ السَّاعهُ مِن حُجَّهِ للهِ عَلی خَلقِهِ بِهِ یَدفَعُ البَلاءَ عَن اهْلِ الارضِ وَ بِهِ یُنَزِّلُ الغَیثَ وَ بِهِ یُخْرِجُ بَرَکاتِ الارضِ قالَ فَقُلْتُ لَهُ یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ فَمَنِ الامامُ و الخَلیفَهُ بَعدکَ فنَهَضَ ع مُسرِعاً فَدخَل البَیتَ ثُمَّ خَرجَ وَ علَی عاتقِهِ غُلامٌ کانَّ وَجهَهُ القَمرَ لَیلَهَ البَدرِ مِن أبناءِ الثَّلاثِ سِنینَ فَقالَ یا أحمَدَبْنَ اِسحاقَ لَوْ لا کَرامَتُکَ عَلَی اللهِ عَزَّ وَ جلَّ وَ عَلِی حُجَجهِ ما عَرضْتُ عَلَیکَ ابْنی هَذا اِنَّهُ سَمِیُّ رَسُولِ اللهِ ص و کَنِیُّهُ الذی یَملَاُ الارضَ قِسطاً و عَدلاً کَما مُلِئَت جوراً و ظُلماً یا أحمَدَ بنَ اسحَاقَ مَثَلُهُ فی هذهِ الاُمَّهِ مَثَلُ الخَضرِ ع و مَثَلَهُ مَثَلُ ذِی القَرنینِ و اللهِ لَیَغیبنََّ غَیبهً لا یَنجُو فیها منَِ الهَلَکهِ اِلاَّ مَن ثَبَّتَهُ اللهُ عَزَّ وَ جلَّ عَلِی القَولِ بإمامَتِه وفَّقَهُ فیها لِلدُّعاءِ بِتَعجیلِ فَرَجَه فَقالَ احمَدُ بنُ اِسحاقَ فَقُلتُ لهِ یا مَولای فَهَل مِن عَلامَهٍ یَطمَئِنُّ اِلیَها قَلبِی فَنَطَقَ الغُلامُ ع بلِسانِ عَرَبیُّ فَصیحٍ فقَالَ أنا بَقِیَّهُ اللهِ فِی أرضِهِ و المُنتَقِمُ منِ أعدائهِ فَلا تَطلُبْ اثراً بَعدَ عَینِ یَا أحمَدَ بنَ إسحاقَ فَقالَ أحمَدُ بنُ إسحَاقَ فخَرجتُ مَسروراً فَرِحاً فَلَمَّا کانَ مِنَ الغَدِ عُدْتُ اِلَیهِ-فَقُلتُ لَهُ یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ لَقَدْ عَظُمَ سُرُوری بُما مَنَنتَ بِه عَلیَّ فَماَ السُّنَّهُ الجَاریَهُ فِیه مِنَ الخَضِرِ وَ ذِی القَرنینِ فَقالَ طُولُ الغیَبَهِ یَا احمَدُ قُلْتُ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وِ اِنَّ غَیبَتهُ لَتَطُولُ قَالَ إی و َرَبِّی حَتَّی یَرجِعَ عَنْ هذا الأمرِ اَکثَرُ القائلینَ بِهِ وَ لَا یَبقَی الاَّ مَن اَخذَ اللهُ عَزَّ وَ جلَّ عَهدَهُ لِوَلایَتِنَا و کَتَبَ فِی قَلبِه الایمانَ و ایَّدهُ بُروحٍ مِنهُ یا اَحمدَ بنَ اِسحاقَ هذا امرٌ من امرُ اللهِ و ِسرُّ مِنْ سِرِّ اللهِ و غیْبٌ مِنْ غَیبِ اللهِ فَخُذْ ما آتَیتُکَ واکتُمْهُ وَ کنْ مِنَ الشَّاکِرینَ تَکُنْ مَعَنا غداً فی عِلّیین.(کمال الدین و تمام النعمه، ج2 ص 385).
احمد بن اسحاق گوید: بر امام عسکری (علیه السلام) وارد شدم می خواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم او آغاز سخن کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق خدای تعالی از زمان آدم (علیه السلام) زمین را خالی از حجّت نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی از حجّت نخواهد گذاشت، به واسطه اوست که بلا را از اهل زمین دفع می کند و به خاطر اوست که باران می فرستد و برکات زمین را بیرون می آورد. گوید: گفتم: ای فرزند رسول خدا امام و جانشین پس از شما کیست؟ حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالی که بر شانه اش کودکی سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید: فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر نزد خدای تعالی و حجّت های او گرامی نبودی این فرزندم را به تو نمی نمودم، او همنام و هم کنیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، کسی است که زمین را پر از عدل و داد می کند و همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد. ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امّت مثل خضر و ذوالقرنین است، او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن نجات نمی یابد مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعاء به تعجیل فرج موفّق سازد.
احمد بن اسحاق گوید: گفتم: ای مولای من آیا نشانه ای هست که قلبم بدان مطمئن شود؟ آن کودک به زبان عربی فصیح به سخن درآمد و فرمود: انا بَقیَّهُ الله فی أرضه و المنتقم من أعدائه، ای احمد بن اسحاق! پس از مشاهده جستجوی نشانه مکن! احمد بن اسحاق گوید: من شاد و خرّم بیرون آمدم و فردای آن روز به نزد امام عسکری (علیه السلام) بازگشتم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! شادی من به واسطه ی منّتی که بر من نهادید بسیار است، بفرمائید آن سنّتی که از خضر و ذوالقرنین دارد چیست؟ فرمود: ای احمد! غیبت طولانی، گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا غیبت او به طول انجام خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا به غایتی که اکثر معتقدین به او بازگردند و باقی نماند مگر کسی که خدای تعالی عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد. ای احمد بن اسحاق! این امری از امر الهی و سرّی از سرّ ربوبی و غیبی از غیب پروردگار است، آنچه به تو عطا کردم بگیر و پنهان کن و از شاکرین باش تا فردا با ما در علیّین باشی.
15- اکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَجِ فانَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم. کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 485؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج2، ص 532؛ بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج52، ص 92.
16- سوره رعد، آیه 39.
17- نظریه بداء، از اعتقادات مشهور شیعه امامیه است که غالباً مخالفان شیعه به انکار و انتقاد آن پرداخته اند. شیعه بر این باور است که خداوند بر همه چیزها و رویدادها از گذشته و حال و آینده آگاه است و چیزی از او پوشیده نیست تا با آگاهی از آن جهل پیشین وی برطرف گردد؛ بلکه طبق تصریح و تأکید قرآن کریم، خداوند کار آفرینش را وانگذاشته است و هر روز در کاری نو است و عالم امر و خلق در دست اوست و خلقت و تدبیر عالم به حسب مشیّت خداوند استمرار دارد. این چیزی است که همه مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند. طبق بیان قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السلام)، سرنوشت انسانها با کارهای خوب یا بد تغییر می کند. فضایلی همچون: صدقه، احسان، دعا، کمک کردن به دیگران، استغفار، توبه و نیکی به پدر و مادر، تقدیر را تغییر می دهد، موجب گشایش می شود، اندوه را می زداید و روزی و مواهب طبیعی را می افزاید. در مقابل، کارهای غیراخلاقی و نافرمانی از احکام شریعت، همچون: بدخویی، بخل ورزی، قطع رحم، نافرمانی از پدر و مادر و ترک دعا، نقش منفی در سرنوشت افراد دارد، روزی را می کاهد و عمر را کوتاه می کند. اعتقاد به بداء برخلاف آنچه مخالفان می پندارند، به معنای تغییر علم پیشین الهی نیست؛ بلکه اقرار به تقدیم و تأخیرها و محو و اثباتهایی است که خداوند در عالم تکوین پیش می آورد.
18- عَن أبی حَمزَه الثُّمَالِیِّ قَالَ قُلتُ لأبِی جَعفَرٍ ع إنَّ عَلِیاً ع کَانَ یَقولُ الی السَّبعِینَ بلاءٌ و کَانَ یَقُولُ بَعدَ البَلاءِ رَخاءُ وَ قَد مَضتِ السَّبعُونَ وَ لَم نَرَ رَخَاءُ فَقَالَ ابُو جَعفَرٍ ع یَا ثَابِتُ انَّ اللهَ تعَالَی کانَ وَقَّتَ هَذا الأمرَ فِی السبَّعینَ فَلمَّا قُتِلَ الحُسَینُ اشَتدَّ غَضَبُ اللهِ عَلی أهلِ الأرضِ فاخَّرهُ إلَی أرَبعیِنَ وَ مِائَهِ سَنهِ فَحَدثَّناکُم فَاذعُتُم الحَدِیثَ وَ کَشَفتُم قِنَاعَ الستَّرِ فَاخَّرهُ اللهُ و لَم یَجعَل لَهُ بَعدَ ذَلِکَ وَقتاً عنِدناَ وَ یَمحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثبِتُ وَ عِندَهُ امُّ الکِتابِ قَالَ ابُو حَمزَهَ وَ قُلتُ ذَلکَ لِابیِ عَبدِاللهِ ع فَقالَ قَد کانَ ذَاک. الخرائج و الجرائح، ج1، ص 179 بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج52، ص 105.
19- قَد کَانَ لِهذا الأمَرِ وَقتُ وَ کانَ فِی سِنهِ اَربَعیِنَ َو مِائهِ فَحَدَّثُتم بهُ وَ اذَعتُموُه فَاخَّرّه اللهُ عَزَّ و جَل. الغیبه للنعمانی، ص 292؛ بحارالأنوار الجامعه لدرر الأخبار الأئمه الأطهار، ج52، ص 117.
20- عَن عبَدِالعَظیمِ الحَسَنیِّ رضَِیَ اللهُ عَنهُ قَال: قُلتُ لِمُحَّمدِ بنِ عَلیِّ بن ِمُوسَی ع یَا مَولایَ انَّی لَارجُو أن تَکونَ القَائِمَ مِن اهلِ بَیتِ مُحمدِ الَّذی یَملاُ الارضَ قِسطاً و عَدلاً کَما مُلئِت ظُلماً و جَوراً فَقالَ ع ما مِنَّا الا قَائِم ِبِامری اللهِ وَ هادٍ إلَی دِینِ اللهِ وَ لکنَّ القَائِمَ الذِی یُطَهَّرُ اللهُ بهِ الارضَ مِن أهل ِالکُفرِ وَ الجُحُودِ وَ یَملاُ الأرضَ قِسطاً و عَدلاَ هُو الذَّی یَخفَی عَلی النَّاسُ وِلَادَتُهُ وَ یَغِیبُ عَنُهم شَخصُه وَ یَحرُمُ عَلیَهِم تَسمِیُتهُ وَ هُو سَمِیُّ رَسولِ اللهِ وَ کَنِیُّهُ وَ هُو الذَی تُطوَی لَهُ الأرضُ وَ یُذَلُّ لَهُ کُلُّ صَعبِ یَجتِمعُ اِلیهِ مِن أصحابهِ عِدَّهُ أهلَ بَدرِ ثَلاثُمائهِ وَ ثَلاثهَ عَشرَ رُجلاً مِن اقَاصیِ الأرضِ وَ ذِلکَ قَولُ اللهِ یِنَ ما تَکونُوا یَأتِ بِکُمُ اللهُ جَمیِعاً انَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیء قَدیرُ.
فَاذَا اجَتَمَعت َلهُ هَذهِ العِدَّهُ مِن أهلِ الإخلاصِ اظهَر اللهُ امَرهُ-فَاذَا کَملَ لَهُ العَقدُ وَ هُوَ عَشرَهُ آلافِ رُجلِ خَرجَ بإذِن اللهِ فَلا یَزالُ یَقتُلُ اعداءَ اللهِ حَتَّی یَرضَی عزَّ و َجلَّ قَال عَبدُ العَظیمِ فَقُلتُ لَهُ یَا سَیدی فَکیفَ یَعلمُ أنَّ اللهَ قَد رَضِیَ؟ قَالَ یُلِقیَ فِی قَلبهِ الرَّحمهَ فَإذَا دَخلَ المَدیِنهَ أخَرجَ اللَّاتَ وَ العُزَّی فَأحرَقَهُما. کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 378؛ الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 449؛ بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبارالائمه الأطهار، ج51، ص 157.
21- برای نمونه ر.ک: بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج2، ص 242 و 244:
-عَن أبِی عبَدِالله ع قَالَ مَن لَم یَعرِفِ الحَقَّ مِنَ القُرآنِ لَم یَتَنَکَّبِ الفِتَنَ.
– سَمِعتُ اَبا عَبدِاللهِ ع یَقوُلُ کُلُّ شَیءٍ مَردُوُد الِیَ کتِابِ اللهِ و السُنَّهِ وَ کُلُّ حَدیثٍ لَا یُوافِقُ کِتابَ اللهِ فَهُوَ زُخرُفُ.
– عَن أبِی عَبدِاللهِ ع قَالَ ما أتَاکُم عَنَّا مِن حَدیثٍ لَا یُصدَّقُهُ کِتابُ اللهِ فُهوَ بَاطِلُ.
– خَطَبَ النَّبِیُّ ص بِمنِی فَقاَلَ ایُّهاَ النَّاسُ مَا جَاءکُم عَنَّی فَواَفَقَ کتِابِ اللهِ فَانِّا قُلتُهُ وَ ما جَاءکُم یُخاِلفُ القُرآنَ فَلَم اقُل.
22- مثالی که برای نگاه انفعالی به ظهور و نشانه های آن می توان زد، مثال کسی است که در بیابانی گم شده، در حالی که خط آهنی در نزدیکی او قرار دارد و از آن جا می گذرد. به او که تاکنون قطار ندیده می گویند اگر می خواهی از این بیابان نجات بیابی، منتظر آمدن قطار باش و در پاسخ به پرسش او از ویژگی های قطار و نحوه نزدیک شدن آن، نشانه هایی از جمله لرزش زمین و ریل، صدای بوق قطار، دود قطار و شکل ظاهری آن را برای وی تشریح می کنند. در این حالت چون او هیچ نقشی در آمدن قطار ندارد، تنها وظیفه او انتظار منفعلانه برای رصد نشانه ها و امیدوار شدن بعد از وقوع علائم و تطبیق آنهاست که البته با توجه به سابقه عدم آشنایی وی با قطار، امکان اشتباه در تطبیق نیز وجود دارد. وی ممکن است زلزله ای خفیف را با لرزش ناشی از نزدیک شدن قطار یا مواردی از این دست اشتباه بگیرد. در این حالت می توان گفت که وی اشتباه کرده و دیگرانی نیز در تاریخ به همین اشتباه آلوده شده اند. البته حتی در این حالت نیز-با احراز حسن نیت-نمی توان او یا پیشینیانش را بر این امر سرزنش کرد که بیهوده امیدوار شده اند، اگر چه سرزنش آنان برای عدم دقت در تطبیق روا می نماید. مهمترین نکته این نوع نگاه این است که به صرف اشتباه در تطبیق در آن، نمی توان از رصد و پی گیری نشانه ها دست برداشت، چرا که بالاخره روزی نشانه های واقعی اتفاق خواهد افتاد و قطار خواهد آمد. اگر در آن روز نیز به بهانه اشتباهات گذشته از تعقیب نشانه ها دست برداشته باشد، قطار خواهد آمد و او از آمادگی لازم برای سوار شدن بر آن برخوردار نخواهد بود. در این حالت تمامی موضوع بیان نشانه ها عبث شده و بی کارکرد باقی خواهد ماند.
اما در نگاه فعال، مثال به شکل دیگری جریان دارد. در اینجا باید برای زمینه سازان ظهور و رهبری آنان نقشی اساسی در نظر بگیریم. در این مثال قرار است ما زیر نظر یک سرآشپز، غذایی را بپزیم یا ظرف آبی را به جوش آوریم. به ما می گویند ظرف را از آب پرکرده و بر روی آتش قرار دهیم. انقلاب اسلامی با بروز خود، ما را وارد چنین مقطعی نمود. وظیفه ی ما روشن نگه داشتن آتش تا زمان جوشش آب است. در عین حال نشانه های جوشش آب را نیز برای ما چنین نقل می کنند که ابتدا ظرف گرم شده و سپس حباب های هوا در کف و سپس در بدنه آن شکل می گیرد. با ادامه گرم شدن آب، حباب ها به میانه ظرف منتقل شده و ضمن درشت تر شدن متلاطم نیز می شوند. این تلاطم تا آن جا ادامه پیدا می کند که آب به شدت متلاطم شده و سرانجام از ظرف بیرون می ریزد.
در اینجا باید برای سه گروه سه وظیفه متفاوت قائل شد. افرادی که بدون اطلاع از فن آشپزی (لزوماً) تنها وظیفه رساندن هیزم و روشن نگه داشتن آتش را دارند. برای این گروه، اطلاع از نشانه های جوشش آب هیچ ضرورتی ندارد، اما اگر با آن آشنایی داشته باشند، در کار طاقت فرسا مایه امیدواری آنان به نزدیک شدن جوشش آب خواهد شد. مردم در انقلاب اسلامی ایران چنین وظیفه ای داشته و نمی توان انکار نمود که تاکنون با پایمردی و مقاومت مثال زدنی خود، از عهده آن به خوبی برآمده اند.
در کنار این گروه، در مثال ما سرآشپز، و در واقعِ انقلاب اسلامی مقام ولایت فقیه قرار دارد که مدیریت کل جریان را با احاطه علمی و عملی بر عهده دارد. نحوه مدیریت این فرایند هم در زمان حضرت امام رحمه الله و هم در زمان حاضر از سوی مقام معظم ولایت، با توجه به دستاوردهای جدی و شگفت انگیز قابل مطالعه، چیزی نیست که در این مختصر قابل ارزیابی و ارج نهادن باشد.
اما در مثال ما گروه سومی وجود دارند که به نظر می رسد در حرکت زمینه ساز انقلاب اسلامی جای آنان تا حد زیادی خالی است: آشپزها یا دستیاران سرآشپز که وظیفه آنان در این پخت و پز عظیم، رصد دقیق ظرفها و گزارش وضعیت آن به سرآشپز برای اخذ دستورات و اجرای آن با کمک نیروهای خدماتی است. اگر این گروه در مثال ما حضور نداشته باشند، بار آنان را نیز سرآشپز به تنهایی برداشته و ناچار است مستقیماً با نیروهای خدماتی در ارتباط بوده و خود به طور خاص مراقبت همه دیگهای غذا یا آب جوش باشد.
در جریان زمینه سازی ظهور از سوی انقلاب اسلامی بایستی علما و متخصصانی در این زمینه تربیت شده باشند که همچون اجرای یک برنامه پنج ساله توان رصد و گزارش نسبت انقلاب اسلامی و پیشرفت آن با تحقق هدف نهایی داشته باشند. طبیعی است که بخشی از این گزارش و راهبردها و راهکارهای برخاسته از آن صرفاً رهبری کننده جریان بوده و برخی دیگر قابلیت اعلان عمومی را دارند. البته باید توجه داشت که موضوع در این جا بسیار پیچیده تر از فرایند اجرا و نظارت بر اجرای یک برنامه پنج ساله با شاخص های معمول و موجود است، اما به هر حال ساز و کار کلی جریان می تواند یکی باشد.
حال در این مثال اگر با تمامی تلاش ها در لحظه جوش آمدن آب، ارتباط میان سرآشپز و نیروهای خدماتی قطع شده و آنان دست از کار بکشند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آب از تلاطم افتاده و به حالت نخست باز خواهد گشت، به نحوی که برای به جوش آوردن مجدد آن ناچاریم تمامی فرایند را از نو شروع کنیم، با این تفاوت که این بار سابقه و البته تجربه یک شکست را در پرونده خود داریم. شاید بتوان مثال مشروطه را نسبت انقلاب اسلامی را با آن، از این مقوله دانست، سابقه یک شکست تلخ و در عین حال یک تجربه گرانبها.
اما اینک پرسش اصلی این است که آیا در این حالت می توانیم بگوییم آب جوش آمد؟ حتماً خیر، اما آیا می توانیم بگوییم جوشش آب نزدیک نبود؟ پاسخ این پرسش نیز حتماً منفی است. آیا می توان گفت نشانه های حباب ها و تلاطم آن دروغ بود؟ باز هم پاسخ منفی است. آیا می توان گفت در طول تاریخ دیگرانی نیز جوشش آب را بر اساس نشانه هایی نزدیک دانسته و در عین حال چون اتفاق نیفتاده و اشتباه کرده اند، ما نیز باید دست از این کار برداریم؟ از همه مهمتر و از سویی دیگر، آیا می توان مثلاً با یک تلمبه و از غیر طریق گرمادهی، حباب های آب ایجاد کرد و امیدوار به جوشش آب بود؟ این همان فرایند نشانه سازی خارج از سازو کار طبیعی آن و عجله برای ظهور است. در رویکرد فعال نه تنها جریانات که حتی اشخاص مطرح در ظهور از طریق سازوکار واقعی و طبیعی آن ساخته می شوند. در این نگاه هیچ بعید نیست که شخصی تا نزدیکی تبدیل شدن به یکی از شخصیت های ظهور ارتقاء پیدا کرده و ناگهان در آخرین مراحل در آزمایش ها و فتنه ها مردود شود. جریان در مورد شخصیت های منفی ظهور نیز این چنین است.
متأسفانه باید اذعان نمود که گروه میانی مثال ما، در جریان انقلاب اسلامی در تولید ادبیات علمی نگاه فعال به ظهور چندان توفیقی نداشته و مبنای امروزین تحلیل های ما بیشتر با الهام از ادبیات تولید شده در مقطع حاکمیت نگاه منفعلانه به ظهور در پیش از انقلاب اسلامی شکل گرفته است. در مقطع زمانی ای که کتاب حاضر مراحل ارزیابی و آماده سازی برای چاپ را طی می کرد، ماجرای تلخ تولید و پخش مستند “ظهور بسیار نزدیک است” در کشور بالا گرفت. با توجه به آنچه در قالب دو مثال عرض شد، بایستی در تحلیل این واقعه این چنین اندیشید که هر دو طرف ماجرا، یعنی تولیدکنندگان مستند و لوح فشرده، و منتقدان جدی آن، متأسفانه در چارچوب نگاه منفعلانه دور از انقلاب اسلامی- در عین حسن نیت و دلسوزی و پایبندی به اهداف انقلاب زمینه ساز-با یکدیگر تعامل کرده و کشور را در آستانه یک بحران قرار دادند، بحرانی که می توانست-و می تواند-موضوع مهدویت و آخرالزمان را دوباره برای سالهای طولانی به محاق ببرد. فرمایشات مقام معظم ولایت در جریان سالگرد 14 خرداد در سال 90 و در حرم حضرت امام (رحمه الله) مبنی بر لزوم ایجاد امنیت برای کسانی که دغدغه انقلاب اسلامی را داشته و قصد براندازی ندارند، می تواند پایانی خوش باشد بر این جریان تلخ و پرعبرت و جریانات مشابه آن.
23- Leading Star
24- اشاره به این بیت از حافظ:
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود*** از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
25- سلیمان، کامل، یوم الخلاص، ص 361.
26- همان، ص 816-697.
27- همان، ص 888-817.
28- همان، ص 1161-891.
29- الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر (عج الله تعالی فرجه الشریف)، ص 48.
30- سوره اعراف، آیه 96.
31- سوره طه، آیه 124.
32- امالی الطوسی، ج1، ص 233؛ الکافی، ج2، ص 275؛ علل الشرایع، ج2، ص 210.
33- سوره روم، آیه 41.
34- سوره بقره، آیه 30.
منبع مقاله :
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید