نویسندگان: مجتبی گراوند (1)
زهرا مهدی پورنساری (2)
چکیده
امامت، روایت و قرائتی از اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) است که امام در این دیدگاه، علاوه بر این که توان و صبغهای الهی دارد باید بهترین و برترین فرد در اجرای تعالیم اسلام باشد. به همین علت، در اندیشه امام جواد (علیهالسلام) و دیگر ائمه اطهار (علیهمالسلام) تبیین و اثبات امامت، از جمله مباحث و موضوعات مهم بود. دوران امامت امام جواد (علیهالسلام) به دلیل سن کم و توانایی شگرف علمی و معنوی در پاسخ به پرسشهای موافقان و مخالفان، بسیار اهمیت دارد. ایشان در مدت کوتاه امامت خویش، توانستند افزون بر تفسیر احکام الهی و آموزههای قرآنی، به تبیین وجوه امامت و امام به عنوان خلیفه الله و انسان کامل، با طرح و اثبات موضوعاتی مانند نص و وصایت، نصب امام از طرف خداوند، علم لدنی امام (مانند علم به باطن اشخاص، علم به احوال حیوانات و علم مناظره)، معصوم بودن امام و واجب الاطاعه بودن امام در حوزه نظام امامت و اندیشه سیاسی بپردازند. با توجه به اهمیت موضوع، این پژوهش درصدد است تا به طور کلی و با روش توصیفی – تحلیلی، به بررسی نقش و جایگاه علمی و کلامی امام جواد (علیهالسلام) در تبیین و اثبات وجوه امامت بپردازد.
مقدمه
دین مبین اسلام و قرآن کریم، دربردارنده حقایقی است که مجری آن باید بهترین و برترین فرد باشد تا با درک و بیان تعالیم دینی، در جهت کمال مسلمانان و هدایت آنان به سوی کسب فضایل تلاش نماید. بر این اساس، ائمه (علیهمالسلام) در طول دوران 250 ساله امامت خویش، با رویکردها و روشهای مختلفی مأمور تبیین و تثبیت آن بودهاند. در این میان، موضوع سن کم امام جواد (علیهالسلام) از طرف پیروان، مخالفان و حکومت عباسی، بحثهایی را به دنبال داشت. لذا این پژوهش، بر مبنای این سؤال سامان یافته است: امام جواد (علیهالسلام) در تبیین و اثبات امامت چه نقش و جایگاهی داشتند؟
به رغم این که درباره شخصیت و سیره امام جواد (علیهالسلام) پژوهشهای گرانسنگ و خوبی انجام شده، تاکنون درباره نقش علمی و کلامی امام جواد (علیهالسلام) در تبیین و اثبات امامت، به طور مستقل و تخصصی کاری صورت نگرفته است. همچنین در منابع و متون تاریخی، اطلاعات و آگاهیهای اندکی درباره زندگانی امام جواد (علیهالسلام) به دلایلی همچون محدودیتهای سیاسی، تقیه و شیوههای پنهانی مبارزه و زندگی کوتاه آن حضرت وجود دارد. این پژوهش، درصدد است با روش توصیفی – تحلیلی و با تکیه بر منابع و مطالعات، تا حدودی این خلأ را جبران نماید.
زندگینامه
امام نهم شیعیان که نامشان «محمد» و کنیهشان «ابوجعفر» و لقب ایشان «تقی» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 قمری در شهر مدینه دیده به جهان گشودند. (3) مشهورترین لقب آن حضرت «جواد» است. (4) صلاح الدین صفدی در این باره مینویسد:
محمدبن علی، همان جواد بن رضا (علیهالسلام) بن الکاظم موسی بن الصادق جعفر – رضی الله عنهم – است. لقب ایشان جواد، قانع و مرتضی است. آن حضرت در سخاوت شهرت داشتند تا جایی که ایشان را جواد (علیهالسلام) نام نهادند، ایشان یکی از امامان دوازدهگانه هستند. (5)
پدرشان امام رضا (علیهالسلام) و مادرشان «سبیکه» بود که از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار میرفت. هم چنین ریحانه و خیزران از دیگر نامهای مادر امام جواد (علیهالسلام) است. عمر مبارک ایشان 25 سال بود. (6)
امام جواد (علیهالسلام) در داشتن صفات زیبای اخلاقی و انسانی، سرآمد خوبان روزگار بودند. از این رو، امام رضا (علیهالسلام) در مورد منزلت فرزندش و مادر مکرمه آن حضرت، به یارانش فرمود:
من دارای پسری شدهام که همچون موسی (علیهالسلام) شکافنده دریاها [ی علم] است و همانند عیسی (علیهالسلام) مادری قدسیه و پاکیزه دارد. (7) امامت از دیدگاه اهل بیت (علیهمالسلام) تداوم نبوت و زعامت سیاسی و مرجعیت دینی مردم به حساب میآید. همانگونه که مقام نبوت و رسالت انتصابی است نه به اختیار مردم، پس حقانیت و مشروعیت امامت نیز باید شرعی و الهی باشد. مزیت این نوع مشروعیت بر مشروعیتهای بشری، مسئولیت و وظایف متقابلی است که برای زمامداران و شهروندان به عنوان وظیفه و تکلیف الهی پدید میآید؛ تکالیفی که بر اساس عقاید دینی، پاداش یا مؤاخذه اخروی در پی دارد؛ مشروعیتی که کارآمدی نظام سیاسی و افزایش رضایتمندی و اطمینان متقابل امام و مردم از آثار آن محسوب میشود. امام جواد (علیهالسلام) در مجموع دوران امامت خود، با دو خلیفه عباسی یعنی «مأمون» و «معتصم» معاصر بودند. این دو نفر، حضرت را به اجبار از مدینه به بغداد احضار کردند و طبق شیوه سیاسی مأمون در مورد امام رضا (علیهالسلام)، ایشان را در پایتخت زیر نظر قرار دادند. (8) امام جواد (علیهالسلام) به دلیل حفظ شیعیان و از سر اجبار به ازدواج با دختر مأمون تن دادند، گرچه خلیفه عباسی در رسیدن به اهدافش ناکام ماند. (9) امام جواد (علیهالسلام) به خوبی توانستند در حوزه نظام امامت و ولایت، به تبیین احکام الهی و آموزههای قرآنی در حوزه سیاسی بپردازند. بنا بر نقل مسعودی، شهادت آن حضرت (225ق) به دست امالفضل، در زمانی رخ داده که امام از مدینه به بغداد نزد معتصم آمده بودند. (10) شکستهای پیاپی حکومت عباسی در حوزههای فکری و فقهی از امام جواد (علیهالسلام)، موجب شد تا برای رهایی از ادامه روند تلاشهای امام، ایشان را به شهادت برسانند.
تبیین و اثبات امامت توسط امام جواد (علیهالسلام)
به طور کلی امامت در اندیشه سیاسی اسلام و مذهب تشیع، به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم است؛ زیرا امامت، شئونی هم چون رهبری سیاسی، زعامت اجتماعی، مرجعیت دینی، تبیین و تفسیر وحی، ولایت باطنی و معنوی دارد که از این جهت امام، حجت خدا در زمان، ولی الله، انسان کامل، حامل معنویت کلی انسانیت و قطب است و چون امامت، شئون والایی دارد، شیعه آن را همانند نبوت به نص و امر الهی و از اصول دین و مذهب خود میداند. بر این اساس، به بررسی برخی وجوه مختلف امامت از دیدگاه امام جواد (علیهالسلام) پرداخته خواهد شد که مهمترین آنها عبارتند:
1. نص و وصایت
نص یعنی هر امامی، امام پس از خود را معرفی میکند. گرچه خاستگاه این اندیشه مربوط به زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جریان غدیر خم است، از دوره امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) به این اندیشه توجه خاصی شد. وقتی امام محمدباقر (علیهالسلام) در برابر دعاوی برادر ناتنی خود زید قرار گرفتند، به اصل انتصاب در جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از طریق نص صریح متوسل شدند. ایشان میفرماید که امام سجاد (علیهالسلام) در حضور برادرش او را به جانشینی خود و امامت شیعیان برگزیده و به او گنجینه اسرار مذهب و اسلحه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را واگذار نموده است. (11)
امام رضا (علیهالسلام) هم در اواخر عمر شریفشان، در مقابل مراجعه مردم به ایشان که حتی بعضیها به علت کم سن و سال بودن امام جواد (علیهالسلام) در امامت ایشان تردید کردند، کوشیدند امام جواد (علیهالسلام) را به عنوان جانشین خود به مردم معرفی کنند. نعمان و کلینی در این زمینه از امام جواد (علیهالسلام) روایاتی نقل کردهاند. نعمانی آورده است که عبدالعظیم حسنی از امام جواد (علیهالسلام) شنیده که میفرمود:
وقتی پسرم به شهادت برسد، نوری پدیدار میگردد سپس خاموش میشود؛ پس بدا به حال کسی که دچار تردید گردد و خوشا به حال کسی که عزلت دینی گزیند و در چنین موقعیتی دینش را از دست نااهلان نجات دهد! آنگاه وقایعی روی خواهد داد که موی پیشانیها را سفید و کوهها را جابه جا خواهد ساخت. (12)
همچنین امیه بن علی قیسی به امام جواد (علیهالسلام) عرض کرد: «جانشین شما کیست؟» فرمود: «فرزندم علی و دو فرزند او امام عسکری و امام زمان (عَجل الله تعالی فرَجه الشریف)»؛ سپس مدت کوتاهی سر مبارک را به زیر افکندند، آنگاه سربرداشتند و فرمودند: «به زودی روزگار حیرت و سرگردانی فرا میرسد!» عرض کردم: «در آن هنگام به کجا پناه ببریم؟» لختی سکوت کردند پس فرمودند: «جایی نیست» و این سخن را سه بار تکرار نمودند. دوباره از حضرت پرسیدم، فرمودند: «به مدینه پناه ببرید». عرض کردم: «کدام مدینه؟» فرمودند: «همین مدینه ما! آیا شهر دیگری به نام مدینه وجود دارد». (13)
کلینی از اسماعیل بن مهران روایت کرده است:
هنگامی که امام جواد (علیهالسلام) در اولین سفر از دو سفرش که مدینه را به قصد بغداد ترک فرمود، موقع بیرون رفتنش به حضرت عرض کردم: «فدایت گردم بر شما در این سفر بیمناکم! امام بعد از شما کیست؟» روی خندان خود را به من کرد و فرمود: «چنان که پنداری نیست و امسال در میان شما هستم.» چون برای بار دوم او را به جانب معتصم بردند، خدمتش رسیدم و عرض کردم: «فدایت گردم شما تشریف میبرید بفرمایید جانشینتان کیست؟» پس حضرت گریستند تا محاسنشتر شد. آنگاه متوجه من گردید و فرمود: «اکنون جای بیم و هراس نسبت به من هست و امام بعد از من فرزندم علی (امام هادی) است.» و یا پدر خیرانی که با امام جواد (علیهالسلام) در ارتباط بود و مداوم از طریق قاصد احوال امام را جویا میشد. یک بار قاصد به نزد پدر خیرانی میآید و میگوید که مولای تو سلامت را میرساند و میفرماید: «رفتنی هستم و امر امامت به پسرم علی منتقل خواهد شد؛ و حق او بعد از من بر شما چونان حق من بر شما بعد از پدرم است». (14)
2. نصب امام از طرف خداوند
امامت از دیدگاه اهل بیت (علیهمالسلام) تداوم نبوت و زعامت سیاسی و مرجعیت دینی مردم به حساب میآید. همانگونه که مقام نبوت و رسالت انتصابی است نه به اختیار مردم، پس حقانیت و مشروعیت امامت نیز باید شرعی و الهی باشد. مزیت این نوع مشروعیت بر مشروعیتهای بشری، مسئولیت و وظایف متقابلی است که برای زمامداران و شهروندان به عنوان وظیفه و تکلیف الهی پدید میآید؛ تکالیفی که بر اساس عقاید دینی، پاداش یا مؤاخذه اخروی در پی دارد؛ مشروعیتی که کارآمدی نظام سیاسی و افزایش رضایتمندی و اطمینان متقابل امام و مردم از آثار آن محسوب میشود. مشروعیت رهبری و خاستگاه آن همان وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجهالوداع است. سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این حادثه بزرگ تاریخی و حوادث مشابه آن، بر نصب الهی امام و رئیس اول جامعه از جانب خداوند متعالی دلالت دارد. مهمترین عاملی که سبب انتصابی بودن منصب امامت گشته، همان اعتقاد به شرایط ویژهای است که رهبر اسلامی باید از آن برخوردار باشد. مهمترین این شرایط همان علم لدنی و عصمت جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خطا و اشتباه است که برای افراد عادی بشر دست نیافتنی است. یکی دیگر از دلایل انتصابی بودن امامت از دیدگاه ائمه (علیهمالسلام)، ناتوانی مردم در تشخیص فرد اصلح برای این منصب است؛ زیرا انتخاب اصلح، امری است که به علم باطن نیاز دارد که غیر از خداوند متعالی انسانها از آن بیبهرهاند. پس انتصابی بودن مقام امامت، به عنوان اساسیترین اندیشه سیاسی ائمه (علیهمالسلام) در طول دوران امامت ایشان مطرح بوده و هر کدام از ایشان در طول دوره رسالت خویش، سعی بر تبیین این اندیشه داشتهاند.
امام جواد (علیهالسلام) وقتی در نه سالگی به امامت رسیدند، مخالفان در همین موضوع غوطهور گشته و آن را از جمله مدارک و دست آویزهایی قرار دادند که به آنها امکان میداد در ادعای امامت و رهبری جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زعامت و هدایت امت از سوی آن حضرت، شبهه ایجاد کنند. شخصی به حالت پرسش به آن حضرت عرض کرد: «عدهای درباره کمی سن شما گفت گو میکنند.» اما فرمود: «خداوند به داوود وحی فرستاد که سلیمان را جانشین خود قرار دهد، در حالی که سلیمان کودکی بود که گوسفندان را به چرا میبرد». (15)
علی بن اسباط در سفری که به مدینه داشت، روایت میکند که بعد از ملاقات با امام جواد (علیهالسلام) و هنگام بازگشت به مصر، خوب امام را براندازی کردم تا ایشان را برای شیعیان در مصر توصیف کنم. امام نگاهی به چهره من انداختند و فرمودند:
خدای متعالی امامت را چونان نبوت قرار داده است و آن ذات پاک و منزه، راجع به حضرت یوسف (علیهالسلام) فرمودند: (وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا) (16) و هنگامی که به بلوغ و قوت رسید، ما حکم نبوت و علم را به او دادیم و راجع به یحیای پیامبر فرمود: (آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً) (17) و فرمان نبوت و عقل کافی در کودکی به او دادیم. (18)
امام جواد (علیهالسلام) بر این باور بودند که آیات الهی باید در جامعه فراگیر شود و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلالهای روزمره خود، از قرآن و معارف بلند آن بهره گیرند. به همین دلیل، سعی میکردند تا در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم، از آیات قرآن استفاده کنند.
علی بن حسان به آن حضرت عرض کرد.
آقای من! خردسالی شما را بر شما خرده میگیرند. امام فرمودند: «آنها از حکم خدا چه خردهای میگیرند که میفرماید: (قُل هذِهِ سَبیلی أَدعو إِلَى اللَّهِ ? عَلى بَصیرَهٍ أَنا وَمَنِ اتَّبَعَنی)؛ (19) «بگو: این راه من است؛ من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم». به خدا سوگند جز علی (علیهالسلام) که تنها نه سال داشتند، هیچ کس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی نکرد و من نیز نه سال دارم».
همچنین محمدبن اسماعیل بن بزیغ از امام جواد (علیهالسلام) راجع به شئون امام سؤال کرد: «آیا کوچکتر از هفت سال هم امام میشود؟» امام فرمودند: «آری کوچکتر از پنج سال هم امام میشود». (20) این روایات، نشان میدهد که امام جواد (علیهالسلام) نیز امامت و رهبری سیاسی مردم را از طرف خداوند میدانستند نه به اختیار مردم و شایستگی هم ربطی به سن و سال ندارد.
3. علم لدنی امام
حکمت نوعی علم است که به پیامبران داده شده و امام چون جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حساب میآید، باید از این لحاظ از همه عالمتر باشد و علاوه بر آن علم مناظره را هم بداند. چون اگر کسی در جامعه باشد که علم او از امام عصر بیشتر باشد، امام باید از آن شخص پیروی کند که این با زعامت و رهبری او جور درنمیآید. پس ائمه (علیهمالسلام) از علم لدنی برخوردار هستند و یکی از راههای شناخت امامت ایشان همین جنبه علمی آن هاست؛ به طوری که وقتی عمر بن فرج از امام جواد (علیهالسلام) سؤال کرد که شیعیان معتقدند که شما از هر چیزی که در رود دجله هست و حتی از وزن آن اطلاع دارید، حضرت فرمودند: «آیا خدای متعالی میتواند این آگاهی را به یک پشه از میان مخلوقاتش عطا کند یا نه؟» عمربن فرج گفت: «آری میتواند.» پس حضرت فرمودند: «احترام من پیش خدای متعالی از یک پشه بلکه از اکثر آفریدگانش بیشتر است». (21)
علی بن محمد مشهور به «ابن صباغ» فقیه مالکی و متوفای 855 قمری در مکه، پس از بیان گوشهای از ویژگیهای زندگی امام جواد (علیهالسلام)، مینویسد: «آری چنین بود کرامات جلیل و مناقب او»؛ و در جای دیگر میافزاید:
چه گوییم در جلالت و مقام امام جواد (علیهالسلام) و فضیلت کمال و عصمت و جلال او! حضرت در میان طبقات ائمه (علیهمالسلام) سنش کمتر از همه و قدر و شأنش اعظم است. او در اندک مدتی از عمر شریفش، کراماتی بسیار و معجزاتی بیشمار از خود نشان داده و معارج و فضیلت کمال را طی کرده و از رشحات و تراوش دانش و بینش خود اثرها گذاشته و از نفحات و ریزش فضل کمالش بیاندازه و شمار، فیوضاتی به عالم علم نثار فرموده؛ چه با مجالس و محافلی که متکلم به احکام گردیده و از مسائل، حلال و حرام را بیان نموده و زبان دشمنان و خصم بدفرجام را به منطق درست وگفتار ملیح خود الکن کرده و گاه، بسیار ا نجمن و محفلی که در صدر جلسا و رأس خطبا و بلغا قرار گرفته و در برابر خود تمامی فصحا و علما و حکما را تحت الشعاع قرار داده است. (22)
اما این علم را امام از کجا به دست میآورد؟ علم لدنی یا علم الهی امام از دو راه ممکن است به ایشان برسد: یا از راه آموختن از پدران خود یا این که به امام الهام و تحدیث میشد. زمانی که امام جواد (علیهالسلام) تازه متولد شدند، امام رضا (علیهالسلام) در تمام شب بالای سر آن حضرت بودند و با ایشان گفت گو میکردند و او را نوازش میدادند. وقتی یکی از اطرافیان سؤال کرد که «همه مردم صاحب فرزند هستند؛ آیا آنها هم بچههای خود را این طوری عادت میدهند؟» حضرت فرمودند:
وای بر تو! این عمل عادت دادن نیست بلکه من فرزندم را به علم و دانش وادار مینمایم. (23)
بنابراین تنها شیعیان به علم خدادادی آنها معتقد نبودند، بلکه از زبان دشمنانشان از جمله مأمون هم به این موضوع اشاره شده است. مأمون بعد از شهادت امام رضا (علیهالسلام) برای تبرئه خود از این موضوع، تصمیم گرفت که امام جواد (علیهالسلام) را به بغداد بیاورد و در ظاهر با ایشان رفتار مسالمتآمیز داشته باشد؛ اما پیش از ملاقات با امام، روزی به قصد شکار بیرون رفت و در بین راه با جمعی از کودکان برخورد کرد که بر حسب اتفاق امام جواد (علیهالسلام) در بین آنان بود. کودکان چون کوکبه مأمون را دیدند، پراکنده شدند ولی حضرت از جای خود حرکت نکردند و با نهایت تمکین و وقار در مکان خود قرار گرفتند. مأمون نزدیک آن حضرت رسید و از ایشان پرسید: «چرا مانند کودکان دیگر فرار نکردی؟» امام فرمودند: «نه گناهی داشتم که از ترس آن بگریزم و نه راه تنگ بود تا آن را برای تو باز کنم.» مأمون بعد از این که اسم امام را پرسید، متوجه شد که ایشان فرزند امام رضا (علیهالسلام) هستند و موقع برگشت از شکار در حالی که جعبه کوچکی به همراه داشت، امام را در همان مکان ملاقات کرد و از امام پرسید: «اگر گفتی چه چیزی در این جعبه است؟» امام فرمودند: «پدرم از پدرانش و ایشان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردهاند که بین آسمان و فضا دریایی است خروشان با امواج متلاطم؛ در آن دریاها مارهایی هست که شکمشان سبزرنگ و پشتشان خالدار است که پادشاهان با بازهای ابلق آنها را شکار میکنند و علما را بدان میآزمایند». مأمون تعجبش بیشتر شد و گفت: «حقا که تو فرزند امام رضا (علیهالسلام) هستی» و تصمیم گرفت هر چه زودتر ازدواج ایشان را با دخترش فراهم کند. (24) زمانی که به علت این موضوع از طرف درباریانش سرزنش شد که با این کار خلافت را از بنی عباسی بیرون میبرد و در فرزندان ابی طالب قرار میدهد و این اولین باری نیست که در مورد این خاندان اشتباه میکند؛ زیرا قبلاً هم امام رضا (علیهالسلام) را به ولی عهدی خود منصوب کرده بودند. حالا این پسر کوچک است و از دانش بهرهای ندارد بهتر است که صبر کند تا بزرگتر شود. آن جا بود که مأمون اعتراف کرد که شما این خاندان را نمیشناسید. علم ایشان از جانب حق تعالی است و موقوف بر کسب و تحصیل نیست و کوچک و بزرگ ایشان از دیگران برترند. (25)
ابن حجر هیثمی مینویسد:
مأمون او را به دامادی انتخاب کرد؛ زیرا با وجود سن کم، از نظر علم و آگاهی و حلم بر همه دانشمندان برتری داشت. (26)
هم چنین اسقف مسیحی پس از آگاهی از دانش امام جواد (علیهالسلام) در مسائل پزشکی گفت: «به نظر میرسد این شخص پیامبری از نسل پیامبران است». (27) این علم لدنی امام، دامنه گستردهای داشت و از علم به باطن اشخاص گرفته تا علم مناظره و حتی زبان پرندگان و حیوانات را هم شامل میشد که برخی از آنها عبارتند از:
الف) علم به باطن اشخاص
کلینی از محمدبن ابی العلاء روایت کرده که یحیی بن اکثم، مناظرات زیادی با امام جواد (علیهالسلام) داشته است. در یکی از این مناظرات، بعد از این که سؤالات بیشماری از امام میپرسد و امام جواب میدهد، میگوید: «سؤال دیگری دارم که از پرسدنش حیا میکنم!» امام میفرمایند: «قبل از این که شما سؤال را بگویی، میدانم در چه موضوعی است. شما میخواهی راجع به امامت سؤال کنی». یحیی بن اکثم میگوید: «دقیقاً همین سؤال را داشتم که نشانه امامتتان چیست؟» در این هنگام عصایی که در دست حضرت بود، به زبان درآمد و گفت: «همانا آقا و مولای من (امام جواد (علیهالسلام)) امام این زمان و حجت خدای سبحان است». (28) در پذیرش این روایت تا حدودی شک هست اما روایات فراوان دیگری در این زمینه وجود دارد که بر توان امام جواد (علیهالسلام) دلالت میکند. از جمله از محمدبن علی هاشمی روایت شده که پس از ازدواج امام جواد (علیهالسلام) با دختر مأمون، نزد حضرت رفت و چون یک شب قبل از آن برای مرضی که داشته دارو مصرف کرده، در خود احساس عطش میکند ولی به امام نمیگوید که تشنهام؛ زیرا امام زیر نظر دربار بودند و هر لحظه احتمال شهادت ایشان احساس میشد. به این سبب جرأت نمیکند از امام طلب آب کند، ولی امام از چهره او متوجه قضیه میشوند و به غلام خود دستور میدهند که برایش آب بیاورد. محمدبن علی میگوید: «درون خود احساس ترس میکردم که نکند در آب سم ریخته باشند» ولی امام قبل از این که آب را به او تعارف کنند، برای این که خیال وی راحت شود و با آسودگی آب را میل کند، خود مقداری از آب را مینوشند و بعد به محمد به علی میدهند. (29)
زنی مقداری از اشیای زینتی و مقداری درهم و پارچه به ابن ارومه میدهد که به خدمت امام ببرد. ابن ارومه تصور میکند که تمام آنها مال همان یک زن است و شریکی ندارد. بعد از این که به مدینه میرسد، آن اموال را به همراه دیگر اموال شیعیان و با یک نامه خدمت امام جواد (علیهالسلام) میفرستد. امام در جواب نامه مینویسند:
از جانب فلان شخص و فلان شخص آن چه فرستادی دریافت کردم و هم چنین از جانب آن دو زن، خدا از تو قبول کند و در دنیا و آخرت با ما قرار دهد.
ابن ارومه از این که امام اسم دو زن را میبرند، تعجب میکند و حتی از این که این نامه، نامه امام باشد شک مینماید و با همان حالت تردید به شهر خود برمیگردد که آن زن خدمت او میآید و میگوید: «آیا اموال من و فلان زن را به آقایم رساندی؟» او با تعجب میگوید: «مگر آن اموال مال دو نفر بود؟!» زن میگوید: «آری مال من این مقدار و مال خواهرم هم این مقدار!» این جاست که ابن ارومه شکش برطرف میشود. (30)
محمدبن فضیل صیرفی در نامهای که برای امام میفرستد، قصدش بر این است که در پایان نامه از امام سؤال کند که آیا اسلحه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد ایشان هست یا نه؛ ولی یادش میرود که آن را قید کند. بعد از این که جواب نامه به دستش میرسد، میبیند که امام در پایان نامه نوشتهاند: «اسلحه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد من است و آن در میان ما به منزله تابوت است در میان بنی اسرائیل؛ هر کجا برویم آن را با خود میبریم و این نزد هر امامی هست.» و باز صیرفی یک بار به سبب افکار و تخیلاتی که دارد و هیچ فکر نمیکند که کسی از آنها خبر داشته باشد، امام به او میفرمایند که استغفار کن! میگوید: «بابت چی؟» میفرمایند: «به خاطر افکار و تخیلات». (31)
زمانی که امام رضا (علیهالسلام) به شهادت رسیدند، یک روز قبل از این که خبر شهادت ایشان به مدینه برسد، امام جواد (علیهالسلام) به امیه بن علی میفرمایند: «به اهل خانه بگو آماده عزاداری شوند.» میپرسند: «عزاداری چه کسی؟» امام میفرمایند: «عزاداری بهترین کسی که بر روی زمین بود.» و فردای آن روز، خبر شهادت امام رضا (علیهالسلام) به مدینه رسید. (32)
هم چنین محمدبن فضیل میگوید:
در یکی از پاهایم زخمی به وجود آمد و قبل از این که زخم بیرون بیاید با آن حضرت خداحافظی کردم. آخرین سخنی که به من فرمودند این بود: «به زودی به تو درد و ناراحتی میرسد، در مقابل آن صبر کن و هر کدام از شیعیان ما از درد بنالد و صبر کند، خداوند اجر هزار شهید برای او مینویسد». وقتی به «بطن مر» رسیدم، از پایم دملی درآمد. چند ماه مرا عذاب میداد و مینالیدم. در سال دوم حج به جا آوردم و خدمت آن حضرت رسیدم و گفتم: «فدایت شوم برای این پایم دعایی بفرمایید! چون خبر داده بودید که این ناراحتی به من خواهد رسید.» فرمودند: «دیگر از این خوفی نیست. آن پای سالمت را بیاور.» پای مرا دراز نمودند و برای آن تعویذ خواندند. وقتی از نزد ایشان برخاستم از همان پایم دملی درآمد. پس به خودم برگشتم و فهمیدم که برای این دمل تعویذ خواندهاند و خداوند بعداً به من عافیت داد. (33)
محمدبن ولید کرمانی هم میگوید:
یک بار در حضور امام جواد (علیهالسلام) بودم، بعد از خواندن نماز بدون این که متوجه شوم که سلام نماز را دادهام نماز را به پایان رساندم. امام فرمودند: «سلام نمازت را بده» و بعد از این که چند بار این جمله را تکرار کردند، آن وقت بود که فهمیدم سلام نماز را ندادهام. (34)
ب) علم به احوال حیوانات
ابن حمزه روایت کرده که یک روز امام جواد (علیهالسلام) به همراه علی بن اسباط از کوفه بیرون میروند. در بین راه به رمه گوسفندی برخورد میکنند. یکی از گوسفندان از رمه جدا شده، بانگ و فریاد میزند. در این هنگام امام جواد (علیهالسلام) از علی بن اسباط میخواهند که صاحب گوسفندان را صدا بزند. بعد از این که چوپان به نزد حضرت میآید. حضرت به ایشان میفرمایند: «شما در دوشیدن شیر به این گوسفند ستم میکنی و شیری برای بچه هایش باقی نمیگذاری. یا دست از این کارت بردار، یا دعا میکنم که خدای متعالی عمرت را کوتاه سازد! چوپان عرض کرد: «گواهی میدهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و گواهی میدهم که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده اوست و شما جانشین او هستید. ولی خواهش میکنم بفرمایید که چگونه از این راز آگاه شدید؟» امام میفرمایند: «ما گنجینهداران دانش و نهان و حکمت خدای متعالی و جانشینان پیامبران او و از بندگان محترم و گرامیش هستیم».
همچنین از عبدالله بن سعید از محمدبن علی بن عمر تنوخی روایت شده که امام جواد (علیهالسلام) را دیدم در حالی که با گاوی سخن میگفتند و گاو سر خود را حرکت میداد. ناباورانه عرض کردم: «شما به گاو دستور میدهید که با شما سخن بگوید؟» فرمودند: (عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ)؛ (35) «زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده و از هر چیزی به ما عطا گردیده است.» (36)
ج) علم مناظره
امام جواد (علیهالسلام) مناظرات و بحث و گفتگوهایی داشتهاند. علت اصلی پیدایش این مناظرات، این بود که از یک طرف، امامت ایشان به سبب کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود، از این رو، برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانی از آن حضرت میکردند. از طرف دیگر، در آن مقطع زمانی، قدرت «معتزله» افزایش یافته و کتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان پشتیبانی میکرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادی و معنوی حکومتی، برای استواری و تثبیت خط فکری آنان و ضربه زدن به گروههای دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهرهبرداری مینمود. معتزلیان دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه میکردند و آن چه را که عقلشان آشکارا تأیید میکرد میپذیرفتند و بقیه را انکار میکردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل ظاهربین آنان موجه نبود، سؤالات پیچیدهای را مطرح میکردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست بدهند؛ ولی در همه این بحثها و مناظرات علمی، امام جواد (علیهالسلام) در پرتو علم امامت با پاسخهای قاطع و روشنگر، هرگونه تردیدش را در مورد پیشوایی خود از بین میبردند و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت میکردند. (37)
همچنین چون امام جواد (علیهالسلام) علم لدنی داشتند، همیشه در مناظرات موفق بودند و با این که حکومت عباسی به نظر خودش فقیهترین و عالمترین شخص کشور را برای مناظره با امام در نظر گرفته بود، آن حضرت همیشه پیروز میدان بودند. مناظراتی که ایشان با یحیی داشتند و سؤالاتی که یحیی از جانب ایشان پرسیده، در تمام منابع ذکر شده که در این جا صحبت کردن از آنها سخن را به درازا میکشاند؛ فقط هدفی از بیان کردن این مطالب این بود که دانسته شود که عالم بودن امام و علم لدنی و الهی ایشان، به آن مقام انتصابی امامت از طرف خداوند متعالی برمیگردد؛ چون این مقام الهی بود، تمام ویژگیهای آنها هم الهی بود و در دست انسانها روی زمین از گزینش چنین مقاماتی به طور کلی کوتاه است.
4. معصوم بودن امام
اهل بیت (علیهم السلام) امام را مانند پیامبر و نبی، حجت خداوند بر مردم میدانستند؛ به همین دلیل، اعتقادشان بر این بود که امام به عنوان حافظ شریعت، وظیفه دارد دین را از خطر سقوط و انحراف مصون بدارد. پس این شخص به عنوان حافظ شریعت باید معصوم باشد؛ یعنی این که مرتکب خطا یا گناه نشود؛ زیرا در این صورت یا باید از او اطاعت کرد که این باطل است یا این که نباید از او پیروی کرد که در این صورت فایده اطاعت از ایشان منتفی میشود. در زمان امام جواد (علیهالسلام)، دستگاه خلاف سعی داشتند که این مقام امام را زیر سؤال ببرند و حرمتشکنی کنند. برای نمونه، در جشن ازدواج امام باامالفضل دختر مأمون از فرصت استفاده کردند. مأمون در آن مجلس، صد کنیز زیباروی را برای پذیرایی از امام آماده کرد، ولی امام به آنها توجهی نکردند. تا این که شخصی به اسم مخارق به مأمون گفت: «اگر ابوجعفر کمترین توجهی به امور دنیوی داشته باشد من مقصود تو را تأمین میکنم» و ساعتی شروع به آوازخوانی کرد. ولی ابوجعفر نه به او و نه به راست و چپ خود، هیچ توجهی ننمودند. پس سربرداشتند و رو به آن مرد کردند و فرمودند: «از خدا پروا کن ای ریش دراز!» در این هنگام عود و بربط از دست آن مرد افتاد و تا آخر عمر دستش فلج شد. چون مأمون جریان را از او پرسید، گفت: «زمانی که ابوجعفر فریاد برکشید، آن چنان ترسیدم که هرگز به حالت عادی بازنگشتم». (38) وقتی این تیر آنها هم به سنگ خورد، سعی کردند این مقام (عصمت) را برای ابوبکر و عمر هم ثابت کنند.
یحیی بن اکثم از امام جواد (علیهالسلام) سؤال کرد:
ای فرزند رسول خدا ! نظرت در مورد این روایت چیست که جبرئیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و عرض کرد: «ای محمد! خدای متعال سلامت میرساند و میفرماید: از ابوبکر بپرس که آیا از من راضی است؟ من البته از او خوشنودم؟»
امام جواد (علیه السلام) فرمودند:
فضل ابوبکر را انکار نمیکنم اما لازم است شنونده این خبر آن را با آن چه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجه الوداع فرمود مقایسه کند که آن حضرت در آن جا فرمودند: «دروغگویان بر من زیاد شدهاند و بعد از من هم بیشتر خواهند شد. آگاه باشید که هر کس دروغی را به من نسبت دهد جایگاه وی در آتش خواهد بود! پس هرگاه سخنی از من به شما رسید، آن را با کتاب خدا و سنت و روش من مقایسه کنید؛ هرگاه با آن دو موافق بود، آن را بپذیرد؛ اگر مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید.» این خبر موافق کتاب خدا نیست، خدای متعالی میفرماید: (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ یعنى الناس. وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُه ُوَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ)؛ (39) ما انسان را آفریدیم و وسوسههای نفس او را میدانیم و ما به او از شاهرگ گردن نزدیکتریم»؛ عقلاً محال است که رضا و سخط ابوبکر بر خدای متعالی پنهان بوده باشد. (40)
یحیی بن اکثم گفت: «هم چنین روایت شده که مثل ابوبکر و عمر در زمین، مثل جبرئیل و میکائیل در آسمان است.» و امام جواد (علیهالسلام) پاسخ دادند:
این خبر نیز جای تأمل و بررسی دارد؛ چه این که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خدای متعالی هستند، هرگز نافرمانی خداوند را نکردهاند و هرگز به اندازه چشم برهم زدن از فرمانبرداری خداوند جدا نشدهاند. در حالی که ابوبکر و عمر به خدای متعالی شرک ورزیدهاند. هر چند بعد از آن مسلمان شدند، بیشتر روزگار خود را در شرک سپری کردهاند؛ بنابراین همسانی ابوبکر و عمر با جبرئیل و میکائیل محال است.
یحیی گفت: «نیز روایت شده که آن دو نفر، سرور پیروان اهل بهشتند؛ نظر شما چیست؟» امام جواد (علیهالسلام) فرمودند: «این خبر نیز محال است؛ زیرا همگی اهل بهشت جوانند و پیری در میان آنها نیست». یحیی گفت: «همچنین روایت شده که عمربن خطاب چراغ بهشتیان است». امام جواد (علیهالسلام) فرمودند: «این نیز محال است؛ چه این که فرشتگان مقرب درگاه الهی، آدم و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه همه پیامبران و رسولان در بهشتند. آیا بهشت با نور ایشان روشن نمیگردد تا با نور عمر روشن شود؟»
یحیی گفت: «نیز روایت شده که «سکینه» (آرامش یا صندوق عهد) با زبان عمر سخن میگوید». امام جواد (علیهالسلام) فرمودند:
منکر فضل عمر نیستم؛ ولی ابوبکر برتر از عمر بوده و او بر فراز منبر گفت: «مرا شیطانی است که فریبم میدهد، لذا هرگاه کج شدم استوارم سازید». (41)
یحیی گفت: (روایت شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اگر من به رسالت مبعوث نمیشدم، عمر مبعوث میگشت»). امام فرمودند:
کتاب خدا (قرآن) راستگوتر از این حیث است که میگوید: (وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ) بیگمان خدای متعالی که پیمان پیامبران را از قبل گرفته، چگونه ممکن است آن را تغییر دهد علاوه بر این تمام پیامبران چنان بودهاند که به اندازه چشم برهم زدنی به خدای متعالی شرک نورزیدهاند. چگونه ممکن است مشرکی که بیشتر عمر خود را در شرک سپری کرده به پیامبری برانگیخته شود. مزید بر اینها، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «به پیامبری رسیدم در حالی که آدم هنوز میان روح و جسد بود».
یحیی گفت: «همچنین روایت شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «وحی از من هیچگاه قطع نشد جز این که گمان کردم به آل خطاب (عمر) نازل شده است.» امام فرمودند: این نیز محال است؛ زیرا روا نیست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نبوت خود تردید کند. خدای متعالی میفرماید: (اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَهِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ). (42) خداوند از فرشتگان رسولان برمیگزیند و همچنین از مردم …» پس چگونه ممکن است خدای متعالی نبوت را از برگزیده خود به مشرکی منتقل نماید؟
یحیی گفت: «روایت شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اگر عذاب فرود آید، کسی جز عمر نجات نمییابد. امام جواد (علیهالسلام) فرمودند:
این هم محال است؛ زیرا خدای متعالی میفرماید: (وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ)؛ (43) «ای پیامبر، تا زمانی تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و نیز تا استغفار میکنند، خدا عذابشان نمیکند». خدای متعالی بدینگونه خبر داده که تا وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان مردم است و تا زمانی که اهل ایمان استغفار کنند، هیچ کس را مجازات نخواهد نمود. (44)
پس دراین جا هم تلاش امام جواد (علیهالسلام) را متوجه میشویم را در تبیین این اندیشه مهم اهل بیت (علیهمالسلام) که امام و رهبر جامعه اسلامی باید معصوم باشد تا در حق کسی ظلم نکند.
5. واجبالاطاعه بودن امام
امام صرفاً یک راهنما و هدایتگر نیست که امت در قبال وی هیچگونه وظیفهای نداشته باشند بلکه به عنوان جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولی امر امت به حساب میآید که اطاعت از او در ردیف اطاعت از خدا و پیامبر است و ملت وظیفه دارند که هم در امور دین و هم در امور دنیا، از او اطاعت و پیروی کنند. با توجه به اصل تقیه در بین ائمه، همیشه امامان سعی میکردند خود را تنها به عنوان امام فکری و معنوی معرفی کنند تا دشمن تصور کند که ایشان قصد هیچگونه اقدام سیاسی علیه حکومت را ندارند. با وجود این، خلفا به محض این که در این موضوع احساس خطر میکردند، مشکلاتی را برای ائمه (علیهمالسلام) به وجود میآوردند؛ به طوری که یکی از دلایل زندانی شدن امام کاظم (علیهالسلام) توسط خلیفه وقت، همین بود که متوجه شده بود پیروانش اطاعت از ایشان را بر خود واجب میدانند. مفهوم امام و امامت را میتوان از ابعاد مختلف بررسی و تحلیل کرد و جایگاه آن را شناسایی و معرفی نمود. امام جواد (علیهالسلام) با تکیه بر توان معنوی، علمی و کلامی، وجوه گوناگون امامت را با طرح موضوعاتی هم چون نص و وصایت، نصب امام از طرف خداوند، علم لدنی امام (مانند علم به باطن اشخاص، علم به احوال حیوانات، علم مناظره)، معصوم بودن و واجب الاطاعه بودن ایشان در حوزه نظام امامت و اندیشه سیاسی، به خوبی تفسیر کردند و به اثبات رساندند. پس از شهادت امام رضا (علیهالسلام) و به امامت رسیدن امام جواد (علیهالسلام) در خردسالی، برخی در حقانیت شیعه و امامت آن حضرت دچار تردید شدند؛ اما به تدریج همگان به برحق بودن ایشان ایمان آوردند و دانستند که امامت امری الهی است؛ به عبارت دیگر، در دوره امام رضا (علیهالسلام) باور به این که امام جواد (علیهالسلام) از طرف خداوند منصوب و توسط امام قبل خود معرفی شدهاند تا حدودی در اذهان مردم جای گرفته بود و با اقدامات و مناظرات امام جواد (علیهالسلام)، مردم عملاً به این باور عقلی رسیدند که امامت، مقامی الهی است و امامت امام جواد (علیهالسلام) مصداق کامل ضرورت نص است. البته عملکرد ایشان در این امر بیتأثیر نبود. ایشان با معجزههای متعدد، پاسخ به سؤالهای شیعیان و شرکت در مناظرهها، امامت و حقانیت خود را ثابت کردند.
در این جا نقش امام جواد (علیهالسلام) در امر تبیین این اندیشه (واجب الاطاعه بودن امام) بررسی میگردد.
از احمدبن زکریای صیدلانی اهل سیستان روایت شده که گفت:
یک سال که عازم حج بودم، در بین راه ملاقات با امام جواد (علیهالسلام) داشته، بعد از صرف غذا به ایشان عرض کردم: «فدایت شوم! والی شهر ما فردی است که به دوستی و تولای شما افتخار میکند و مقداری پول به دیوان خراج او بدهکارم و از عهده پرداخت آن برنمیآیم. با توجه به میزان فرمانبرداری که از شما دارد، میخواهم نامهای برای ایشان بنویسید که در این مورد به من تخفیف بدهد. امام جواد (علیهالسلام) فرمودند: «ولی من ایشان را نمیشناسم». عرض کردم: «درست است که شما ایشان را نمیشناسید، ولی این حاکم از دوستان شما اهل بیت (علیهمالسلام) است. نامه شما برای او خیلی مهم است». پس حضرت کاغذی برداشتند و چنین نوشتند: «این مرد که نامه مرا میرساند، از تو مذهبی جمیل یادآوری کرد. این عمل که توراست چندان که به نیکویی کار کنی برای تو بهره نیکو رساند و تو را سودمند سازد. پس ناتوانی با برادران دینی خودت نیکویی بکن و دانسته باش که خداوند عزوجل از مثقالها و اوزانی که به قدر ذر و خردلی باشد از تو پرسش خواهد کرد».
مرد سیستانی همین که نامه را به والی داد، آن شخص نامه را بوسید و روی دو چشم خود گذاشت و نه تنها خراج از او نگرفت بلکه مقداری پول هم به او داد. (45)
هم چنین راهزنانی راه را بر کاروانی از حاجیان بستند و سپس گریختند؛ ولی استاندار آنجا، موفق شد آنها را دستگیر کند و حکم آنها را از خلیفه بخواهد. خلیفه هم جمعی از فقها را جمع کرد ولی به جواب مورد نظر نرسید و این حکم را از امام جواد (علیهالسلام) پرسید. امام فرمودند:
اگر این دزدان فقط راه را ناامن کرده و موجب ترس شدهاند، باید زندانی شوند؛ و اگر موجب قتل رهگذران شدهاند، باید کشته شوند؛ و اگر علاوه بر ترسانیدن و قتل رهگذران اموال را نیز دزدیدهاند، باید دست و پای آنها را برید و سپس به دار آویخته گردند.
معتصم همین حکم را برای آن استاندار نوشت، ولی احمدبن ابی دؤاد که در این زمان قاضی القضات شهر بود، از این ماجرا ناراحت شد و آرام و قرار نداشت تا معتصم را علیه امام تحریک کرد و در این زمینه هم موفق شد. او به معتصم گفت: «تو به گفته مردی عمل میکنی که بیشتر این امت به امامتش معتقد هستند و حتی او را سزاوارتر از خلیفه میدانند. اگر اینها با هم متحد شوند، خلافت عباسی را سرنگون میکنند». در این جا رنگ از چهره معتصم رفت و برای این که از این غایله در امان بماند، تصمیم به قتل امام جواد (علیهالسلام) گرفت. (46)
شیخ طوسی، از حسن بن شمون روایت کرد که گفت:
این نامه را از امام جواد (علیهالسلام) خواندم که با خط خود، به علی بن مهزیار نوشته بودند: «به نام خداوند بخشنده مهربان، ای علی! خدای متعالی پاداش نیکویت دهد و در بهشتش مأوایت بخشد و در دنیا و آخرت، از خفت و خواری بازت دارد و با ما، محشورت فرماید! ای علی، البته تو را آزمودم و در مورد اخلاص و فرمانبرداری و خدمتگزاری و تکریم و احترام و انجام دادن واجبات، استعانت کردم و اگر بگویم که مانند تو را ندیدهام، امیدوارم که درست گفته باشم. بنابراین، خدای متعالی پاداش تو را بهشت جاویدان قرار دهد که مقام و منزلت و نیز خدمتگزاری تو در سرما و گرما و شب و روز بر من پوشیده نیست. از خدای متعالی میخواهم در روز قیامت که خلایق را حاضر میسازد، تو را در رحمتی که مورد شک و غبطه دیگران است، قرار دهد! همانا او شنونده دعاست». (47)
نکته مهمتر آن که امام جواد (علیهالسلام) در جهت نفوذ نیروهای شیعی در ساختار حکومتی بنی عباس، به افرادی چون احمدبن حمزه قمی، پذیرفتن مناصب دولتی را اجازه دادند تا جایی که افرادی چون نوح بن دراج که چندی قاضی بغداد و سپس قاضی کوفه بود، از یاران آن حضرت به شمار میرفتند. کسانی از بزرگان و ثقات شیعه چون محمدبن اسماعیل بن بزیع نیشابوری که از وزرای خلفای عباسی محسوب میشد، به گونهای با حضرت در ارتباط بودند که وی از امام جواد (علیهالسلام) پیراهنی درخواست کرد که به هنگام مرگ به جای کفن بپوشد و حضرت خواست او را اجابت فرمودند و پیراهن خویش را برای وی فرستادند.
حرکت امام جواد (علیهالسلام) در چینش نیروهای فکری و سیاسی، کاملاً محرمانه بود تا جایی که وقتی به ابراهیم بن محمد نامه نوشتند، به او امر کردند که تا وقتی یحیی بن ابی عمران زنده است، نامه را نگشاید. پس از چند سال که یحیی از دنیا رفت، او نامه را گشود و حضرت در آن به او خطاب کرده بودند: «مسئولیتها و کارهایی که به عهده یحیی بن ابی عمران بوده، از این پس بر عهده توست». (48) مجموع این روایات، نشان میدهد که به رغم جو اختناق خلافت عباسی، امام جواد (علیهالسلام) در قبال سرنوشت امت اسلامی و شیعیان، لحظهای غافل نبودند و در جایگاه یک امام الهی، مسئولانه و به طرق مختلف فعالیت داشتند. موارد مذکور، مهمترین اندیشههای سیاسی امام جواد (علیهالسلام) به شمار میرفت که در واقع اندیشههای دیگر ائمه (علیهمالسلام) نیز بود که به دلیل گستردگی موضوع به طور مختصر مطرح گشت.
نتیجه
مفهوم امام و امامت را میتوان از ابعاد مختلف بررسی و تحلیل کرد و جایگاه آن را شناسایی و معرفی نمود. امام جواد (علیهالسلام) با تکیه بر توان معنوی، علمی و کلامی، وجوه گوناگون امامت را با طرح موضوعاتی هم چون نص و وصایت، نصب امام از طرف خداوند، علم لدنی امام (مانند علم به باطن اشخاص، علم به احوال حیوانات، علم مناظره)، معصوم بودن و واجب الاطاعه بودن ایشان در حوزه نظام امامت و اندیشه سیاسی، به خوبی تفسیر کردند و به اثبات رساندند. ایشان اولین امامی بودند که از کودکی به امامت رسیدند. این مسأله علاوه بر زمینهسازی امامت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در پنجاه سال آینده، این نکته را اثبات کرد که امامت، در واقع تداوم نبوت و مقامی کاملاً انتصابی است که مشروعیت و حقانیت آن امری الهی است، با این تفاوت که دیگر وحی قطع شده و هر امامی در دوران حیات خویش، موظف است امام بعدی را انتخاب و به مردم معرفی کند و اطاعت آنها بر مردم واجب است.
نمایش پی نوشت ها:
1. استادیار تاریخ اسلام دانشگاه لرستان.
2. کارشناسی ارشد تاریخ اسلام و مدرس گروه معارف دانشگاه لرستان.
3. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 492؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 3، ص 54.
4. طباطبایی، اعجوبه اهل بیت، ص 25.
5. صفدی، الوافی بالوافیات، ص 105.
6. کلینی، همان، ج 1، ص 492.
7. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 15.
8. پیشوایی، سیمای پیشوایان، ص 148.
9. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ص 189؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 615 و 634؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 2؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 186؛ قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 324.
10. مروج الذهب، ج 3، ص 464.
11. کلینی، کافی، ج 1،ص 354.
12. نعمانی، الغیبه، ص 186.
13. همان، ص 185.
14. کلینی، کافی، ج 1، ص 323.
15. کلینی، الکافی، ج 1، ص 383.
16. سوره یوسف، آیه 22.
17. سوره مریم، آیه 12.
18. اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 213؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 20 و 37؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 389.
19. سوره یوسف، آیه 108.
20. کلینی، الکافی، ج 1، ص 384.
21. حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص 124.
22. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ص 266.
23. مسعودی، اثبات الوصیه، ص 407.
24. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 389؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 56 و 92؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 187-191.
25. مجلسی، جلاء العیون، ج 1، ص 964؛ طبرسی، احتجاج، ج 4، ص 198-200؛ مفید الارشاد، ج 1، ص 620 -622.
26. ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ص 205.
27. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 389.
28. کلینی، الکافی، ج 1، ص 353.
29. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 390.
30. مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 52.
31. همان، ج 50، ص 53.
32. ابن شهر آشوب، ج 4، ص 433.
33. مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 53.
34. همان، ص 87.
35. سوره نمل، آیه 16.
36. طبری، دلائل الامامه، ص 400.
37. پیشوایی، سیمای پیشوایان، ص 155.
38. کلینی، کافی، ج 1، ص 414-413 و ابن آشوب، مناقب، ج 4، ص 396 و بحارالانوار، ج 50، ص 62-61.
39. سوره ق، آیه 16.
40. طبرسی، احتجاج، ج 4، ص 121-120.
41. همان، ص 212-213.
42. سوره حج، آیه 75.
43. سوره انفال، آیه 33.
44. طبرسی، همان، ص 214-213.
45. سپهر، ناسخ التواریخ، ج 2، ص 2.
46. مجلسی، بحارالانوار، ج 76، ص 197.
47. طوسی، الغیبه، ص 349.
48. مجلسی، همان، ج 50، ص 37.
نمایش منبع ها:
قرآن کریم.
ابن حجر هیثمی، ابوالعباس، الصواعق المحرقه، تحقیق عبدالرحمان بن عبدالله ترکی و کامل محمد خراط، بیروت: مؤسسه الرساله، بیتا.
ابن شهر آشوب، محمدبن علی، (1379)، المناقب، قم: علامه.
ابن صباغ، علی بن محمد، (1380 ش)، الفصول المهمه فی معرفه الائمه (علیهمالسلام)، تحقیق سامی الغریری، قم: دارالحدیث.
ابن عبدالوهاب، حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، قم، مکتبه الداوری، بیتا.
اربلی، ابوالحسن علی، (1382)، کشف الغمه، علی بن حسین زوارهای، تهران، اسلامیه.
اسماعیلی و طباطبایی اشکذری، مهدی و سیدابوالفضل، (1382ش)، اعجوبه اهل البیت (علیهمالسلام)، چاپ اول، قم: مؤسسه انتشارات ائمه (علیهمالسلام).
پیشوایی، مهدی، (1375ش)، سیمای پیشوایان، چاپ اول، قم: موسسه انتشارات دارالعلم.
خامنهای، سیدعلی، (1392)، انسان 250 ساله، تهران: انتشارات جهادی (صهبا).
خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: بیتا.
سپهر، عباسقلی خان، (1350)، ناسخ التواریخ، تهران: اسلامیه.
شیخ مفید، محمدبن محمد، (1380)، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران: کتاب فروشی اسلامیه.
صفدی، صلاح الدین، (2000 م)، الوافی بالوفیات، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
طبرسی، احمدبن علی، احتجاج، ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانی، تهران: نشر مرتضوی، بیتا.
طبری، محمدبن جریر، (1413)، دلائل الامامه، قم: بعثت.
طوسی، محمدبن حسن، (1411)، الغیبه، قم: دارالمعارف الاسلامیه.
عاملی، جعفر مرتضی، (1373)، زندگانی سیاسی امام جواد (علیهالسلام)، ترجمه سیدمحمد حسینی، چاپ هفتم، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
قزوینی، سیدکاظم، (1408ق)، الامام الجواد من المهد الّی اللحد، چاپ اول، بیروت: مؤسسه البلاغ.
قمی، شیخ عباس، (1379)، منتهی الآمال، قم: نشر دلیل.
کلینی، محمدبن یعقوب، (1362)، الکافی، تهران: اسلامیه.
گروه مؤلفان، پیشوایان هدایت؛ جواد الائمه، حضرت امام محمدتقی (علیهالسلام)؛ تألیف و نشر مجمع جهانی اهل بیت (علیهمالسلام)، قم.
گروه نویسندگان، (1359)، تحلیلی از زندگانی و زمان امام جواد (علیهالسلام)، زیر نظر قوامالدین وشنوی قمی، قم: مؤسسه احیاء و نشر میراث اسلامی.
مجلسی، محمدباقر، (1363)، بحارالانوار، تهران: اسلامیه.
ــــ ، (1382)، جلاء العیون، قم: سرور.
محمدی اشتهاردی، محمد، (1416ق)، نگاهی بر زندگی امام جواد (علیهالسلام)، تهران: نشر مطهر.
مدرسی چهاردهی، مرتضی، (1361)، زندگانی حضرت امام جواد (علیهالسلام)، چاپ پنجم، تهران: انتشارات موسوی.
مسعودی، ابوالحسن، (2002)، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت: دارالفکر الاسلامی الحدیث.
مسعودی، علی بن حسین، (1426)، اثبات الوهیه، قم: انصاریان.
نعمانی، محمدبن ابراهیم، (1397)، الغیبه، تهران: صدوق.
یعقوبی، ابن واضح، (1384ق)، تاریخ یعقوبی، نجف: المطبعه الحیدریه.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1395)، مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیهالسلام) (جلد سوم)، قم: انتشارات مرکز مدیریت حوزههای علمیه، چاپ اول.