راهکارهای تربیت قرآنی در شکوفایی انسان

راهکارهای تربیت قرآنی در شکوفایی انسان

1-دانش و معرفت زمینه ساز شکوفایی استعدادهای انسان :
اسلام و آورده های وحی خداوندی به دانش و نقش ممتاز آدمیان درگسترش آن و نقش دانش درشکوفایی باورها ایمان و تعهد انسانها و پایداری برآرمانهای اسلامی اهتمام جدی دارد . اصولاً بدون معرفت فطرت انسانی که طالب کشف حقیقت و در راس آن کشف حقیقت اصیل عالم ( خداوند ) است امکان پذیرنمی باشد .اصل همه شکوفایی ها باز شدن برنامه ی فطرت خدایی انسان است . درگفتار نخست « شکوفایی» را معادل «تزکیه و رشد و فلاح »دانستیم و در این گفتار، وارد عملیات شکفتن می شویم که از معرفت آغاز می شود . در قرآن کریم به آیات فراوانی بر می خوریم که بحث توانایی انسان را برای تعلیم خداوندی مطرح می کند :
«و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین … قالو سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم *قال یا آدم انبئنهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السماوات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون ) .
«سپس،علم اسماء (علم اسرارآفرینش و نامگذاری موجودات ) را همگی به آدم آموخت ،بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگرراست می گویید اسامی این ها را بر شمرید . فرشتگان عرض کردند :منزهی تو ! ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده ای نمی دانیم تو دانا و حکیمی ! فرمود :ای آدم آنها را از( اسامی و اسرار ) این موجودات آگاه کن هنگامی که آنها را آگاه کرد خداوند فرمود :آیا نگفتم من غیب آسمانها و زمین را می دانم . و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید یا پنهان می داشتید ؟ » ( بقره / 31 تا 33 )
خداوند ابتدا اسباب زندگی را برای انسان فراهم کرد سپس او را آفرید
«خلق لکم ما فی الارض جمیعا »«اذ قال ربک للملائکه »
حضرت علی ( ع ) فرمودند :
«فلما مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم … »
؛«همین که زمین را گسترد و فرمانش را متنفذ قرار داد، انسان را آفرید » ( نهج البلاغه خطبه 19 )
البته آفرینش ملائکه قبل از آدم بوده است.زیرا خداوند آفریدن انسان را با آنان درمیان گذاشت ،سپس انسان را به عنوان خلیفه و جانشین حاکم الهی تعیین کرد :(انی جاعل فی الارض خلیفه ) علوم و اطلاعات فرشتگان محدود است « … ما لا تعلمون »اما خداوند اسماء 1 و اسرارعالم هستی را از نام اولیای خود تا جملات را به آدم تعلیم داد ( تفسیرنورالثقلین ج 1 ،ص 54 )
و به تعبیرامام صادق ( ع )درتفسیر مجمع البیان،تمام زمین ها و کوهها،دره ها، بستر رودخانه ها و حتی همین فرشی که زیر پای ماست،به آدم شناسانده شده .خلاصه این که برتری انسان بر فرشتگان به خاطرعلم است و انسان برای دریافت علوم ،استعداد و لیاقت دارد و باید به استعدادهای لایق ،فرصت شکوفایی بدهد .آیا می توان گفت علم و استعداد و یادگیری باید درچهارچوب خاص باشد و درپی آن تکلیف بیاید ؟ مثلا آیات بعد که به فرشتگان می فرماید :سجده کنید . ( بقره / 34 ) و به خود آدم می فرماید :(اسکن ولا تقربا … ) ( بقره / 35 ) پاسخ این است که :شخصیت هایی چون حضرت امام راحل ارزش «آگاهی» را به این می دانند که کمال خاصی در انسان بیافریند نه این که«صرف آگاهی کمال محسوب شود »( حدیث جنود عقل و جهل ) شاید برخی از اندیشمندان نظر دیگری داشته باشند که «علم» دو سمت دارد :
الف -ارزش ذاتی
ب – ارزش آلی
یعنی هم خودش کمال محسوب می شود و هم زمینه کمالات دیگررا فراهم می سازد .ظاهر آیات مورد بحث،ساکت از قضاوت درمورد پذیرش یکی از دو دیدگاه بالا است ( والله یعلم ) اما شک و شبهه ای نیست که بسیاری از آگاهی ها که فلش به سوی عمل دارد در صورتی که منجر به عمل نشود چونان درخت بی میوه است که تنها سایه ای می افکند .

2-تفقه و ژرف نگری ( تعقل ) عامل شکوفایی انسان :
آنان که به فقه ( فهم عمیق ) روی نکنند و از استعدادهای سمع و بصر برای ادراک بهره نبرند ،چونان چارپایانند . اگر آدمی همسان با چارپایان باشد،شکوفایی مورد عنایت خداوند در او تحقق نمی یابد،بلکه به قهقرا هم می رود . تنها راه شکوفایی عبورازجهل است و رسیدن به آگاهی و ایمان .ابزار تفقه را خداوند دراینجا مطرح فرموده است .
«و لقد ذرانا لجهنم کثیراً من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون »
«به طور مسلم گروه بسیاری ازجن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلهایی دارند که با آن ( اندیشه نمی کنند ) نمی فهمند و چشمانی دارند که با آن نمی بینندو گوشهایی دارند که با آن نمی شنوند،آنها همچون چارپایانند بلکه گمراه تر،اینان همانا غافلانند ( زیرا با اینکه این همه گونه امکانات هدایت دارند،بازهم گمراهند )».( اعراف /179 )
ابتدا لازم است،ابهامی را برطرف کنیم . و آن این که قرآن دراین آیه آفرینش بسیاری از جن و انس را برای دوزخ می داند و درآیه ای دیگرخلقت جن و انس را برای عبادت می شمارد
« وما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» ( ذاریات / 65 )
آیا این دوآیه ناسازگاری دارند ؟ توضیح این که :هدف اصلی آفرینش،خداپرستی و عبودیت است،ولی نتیجه کار بسیاری از انسانها دراثرعصیان ،طغیان و پایداری درکفرو لجاجت، دوزخ است گویا که دراصل برای جهنم خلق شده اند .حرف لام در لجهنم ،برای بیان عاقبت است،نه هدف .
این جمله شبیه این جمله ی حضرت علی ( ع )که می فرماید :«خداوند فرشته ای دارد که هر روز با صدای بلند می گوید» 🙁 لدوا للموت و اجمعوا للفناء و انبوالاحزاب ) «بزایید برای مرگ و بسازید برای خرابی »یعنی پایان تولد ،مرگ و پایان ثروت اندوزی ،فنا و پایان ساختمان خرابی است.(نهج البلاغه، کلمات قصار، 132 )آری انسان هایی که هویت انسانی خود را از دست داده اند،جایگاهی جزآتش برای آنان نمی باشد .چنان چه درسوره ی فرقان ،آیه ی 44 می خوانیم
«ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا »
وچنان چه خود آنان اعتراف می کنند که اگردستورات الهی را شنیده بودند و تعقل می کردند،دیگردرجهنم جای نداشتند :
«وقالو لو کنا تسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر» (ملک /10 )
بازمی گردیم به بحث آیه ی مربوطه :انسان در داشتن چشم ،گوش و زبان شبیه حیوان است ،ولی کیفیت و هدف بهره برداری انسان ازنعمت ها باید بهترو بیشترباشد و گرنه همچون حیوان ،بلکه پست ترازآن خواهد بود .انسان باید علاوه بر ظاهر،ملکوت را ببیند و علاوه برسر و صداهای ظاهری ،زمزمه های باطنی و معنوی را بشنود .
ازامام صادق ( ع ) پرسیدند :چرا خداوند تمام بندگانش را مطیع و موحد نیافرید ؟حضرت فرمودند :«اگرچنین می شد ،دیگرثواب و عقاب معنا نداشت ،زیرا آنان مجبور بودند و اختیاری نداشتند،اما خداوند انسان را مختارآفرید و علاوه بر عقل و فطرت، با تعالیم پیامبران و کتب آسمانی مسیر هدایت او را روشن نمود و او را به اطاعت فرمان داد و ازنا فرمانی نهی کرد تا فرمانبرداران از عاصیان مشخص شوند ».اگرچه اسباب طاعت و عصیان را خداوند آفریده اما به چیزی امر یا نهی نکرده ،مگرآنکه انسان می تواند ضد آن را نیز انجام دهد و مجبورنباشد .( تفسیراثنی عشر،بحار، ج 3 ،ص 6 »آری تکلیف پذیری تنها وجه ارزش و وجه امتیازانسان از دیگر موجودات است .شکوفایی هرموجودی متناسب با استعدادها و هدف آفرینش اواست ؛ازجمادات تا نباتات و ازنباتات تا حیوانات و ازحیوانات تا انسان .
امانت بزرگ خدایی را آسمان و زمین و کوه ها،حمل نکردند و انسان پذیرفت و این نشان اوج استعداد اواست .( احزاب / 72 ) حرکت اتم ها و حیات سلول ها همه و همه تابع برنامه هدایت ویژه ای است که خداوند برای آنها تعیین فرموده است . اما ماجرای انسان و هدف خلقت او با جمادات و نباتات و حیوانات تفاوت دارد .ازانسان انتظار می رود که فراتر از بهره ای که حیوان ازچشم و گوش می برد ،ببرد، و الا خداوند درسراسر قرآن انسان های بی بهره ازچشم و گوش و زبان را آن گونه که ازاو انتظار می رود که درخدمت کمال خود آورد،مردمانی فاقد چشم و گوش و زبان می داند :
«…صم بکم عمی فهم لا یرجعون»
«آن ها کرو لال و کورند پس آنان به راه راست باز نمی گردند ».( بقره / 18) «و من کان فی هذا اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا »
«هرکس دراین ( سرای دنیا ) کور ( دل ) باشد،پس در آخرت هم کور (چشم )،است و راه گم کرده تر» .( اسراء / 27 )
چشم و گوش و زبان درنظرقرآن، آن گاه سالمند که در خدمت بصیرت و روشنی دل و ضمیر درآید .مثلاً اگر در خانه ی شما از یک لباس شویی به عنوان کرسی برای نشستن استفاده شود فرد حکیم هنگام نام بردن،آن را به صندلی و
کرسی ملقب می کند.دردید حکیم ،با تغییر بهره مندی و نازل کردن استفاده نام ها هم تغییر می کنند .خداوند حکیم چشم را درخدمت عقل و دل می گمارد و هرکس چنین نکند از نظر قرآن فاقد چشم است .
خلاصه اینکه حواس درخدمت تعقل و هردو همراه با دل مصفی ،موجبات فهم ژرف و عمیق را فراهم می سازد و شکوفایی عمیق ترانسان درحیطه ی معرفت،که قبلاً ازآن یاد شد، اتفاق می افتد .

3 -رابطه حیات طیبه و شکوفایی انسان :
برای انسان دو حیات مطرح است :حیات طبیعی و حیات طیبه .طبیعی با حیوانات مشترک است و طیبه خاص ایمان داران شایسته کاراست .وحی خدایی و دین حق مرده را زنده کرده و حیات طیبه و معنوی انسانی به او هدیه می کند و عالی ترین نمونه شکوفایی (احیاء )است .گیاه زنده است که شکوفا می شود .این احیاء همان راه یابی به نوراست .خداوند می فرماید : «او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون »
«آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برای او قراردادیم که با آن درمیان مردم راه برود همانند کسی است که درظلمت ها باشد و ازآن خارج نگردد .این چنین برای کافران اعمال (زشتی ) که انجام می دادند تزیین شده است ( و زیبا جلوه کرده» (انعام / 112 )
گفته اند این آیه درباره ی ایمان آوردن حضرت حمزه عموی پیامبرنازل شده است که چون از اذیت و آزار ابوجهل نسبت به رسول خدا (ص ) و مکتب او آگاه شد ،به حمایت ازپیامبر با مشت بر سراو کوبید آنگاه گفت :من ازامروزبه محمد ایمان می آورم . ازآن پس تا زمان شهادت، یک افسر رشید و با ایمان برای اسلام باقی ماند .
mkkm«و کنتم امواتا فاحیاکم … »( بقره / 28 )
* گمراهی :«او من کان میتا» (انعام / 122 )
*منطقه ی بی گیاه و خشک «… فسقناه الی بلد میت »(فاطر / 9 )
*هم به مرگ موقت «… فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم … »
*مرگ حقیقی :«انک میت و انهم میتون »( زمر / 30 )
نتیجه می گیریم :
1-اگرانسان به حال خود رها شود درمیان ظلمات جهل و کفر و شرک خواهد ماند .
2-نوراعطایی خداوند، همان هدایت است که قابلیت می طلبد. 3-مردگی با فسیل شدن و زندگی داشتن با شکوفایی و رویش عجین و قرین است .
خداوند درمورد راه رسیدن به حیات راستین می فرماید :
«من عمل صالحاً من ذکراو انثی و هومومن فلنحیینه حیاه طیبه …» .
(هرکس عمل شایسته انجام دهد زن یا مرد، درحالی که مومن باشد قطعاً به حیات پاک او را احیاء می کنیم »( نحل / 97 ) یا می فرماید :
«یا ایها الذین آمنو استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم …»
(ای کسانی که ایمان آورده اید ! برای خدا جواب مثبت دهید و نیزدعوت رسول را که می خواهد شما را به حقایقی فراخواند که شما را احیاء کند،جواب دهید »(انفال / 24 )
مجموعه ی آنچه رسول خدا (ص ) به آن می خواند،شامل عقاید،اخلاق و احکام است که شکوفایی آدمی در گروعمل به فرمان های خداست .آری دعوت رسول خدا (ص ) به زندگی صلح آمیزو تعامل منطقی با بیگانگان غیر محارب و توصیه به استفاده ازغذاها و داروها و حفظ الصحه و … همگی تمهیدات برای ساختن زندگی است که درخدمت زندگی والاترو معنوی باشد .(1)

4. عمل صالح راز دیگر شکوفایی انسان :
دراسلام و وحی قرآنی عنایتی به جامعیت رفتارها و خلقیات هر فرد مسلمان احساس می شود که بدون تحقق آن،طرح ایده آل شکل دهی به انسان ،محقق نشده است .ازمسلمان انتظار می رود که اگراهل جهاد است،اهل انفاق مال هم باشد و در کناراین دو،رابطه ی عاشقانه با خداوند داشته باشد و درکنار این سه،تعامل نیکویی با خانواده و خلق خدا داشته باشد ودرهر کدام کاستی احساس شد،نشان کاستی روح تسلیم دربرابر خداست .
«لیس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق … »
«نیکی ( تنها )این نیست که ( به هنگام نماز) صورت خود را به سوی مشرق و مغرب کنید (و تمام گفت وگوی شما از مساله ی قبله و تغییرباشد و همه ی وقت خود را مصروف آن سازید )بلکه نیکی و( نیکوکار ) کسانی هستند که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان وکتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده اند و مال (خود ) را با علاقه هایی که به آن دارند و به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق می کنند ،نمازرا بر پا می دارند و زکات را می پردازند و به عهد خود به هنگامی که عهد بستند وفا می کنند در برابرمحرومیت ها و بیماری ها و درمیدان جنگ استقامت به خرج می دهند این ها کسانی هستند که راست می گویند ( و گفتارو رفتار و اعتقادشان هماهنگ است ) و این ها هستند پرهیزگاران » .(بقره / 177 )
*قرآن کریم مهم ترین اصول نیکی ها را در ناحیه ی ایمان و اخلاق عملی بیان کرده است و با بیان شش عنوان به آن پرداخته است :
*ایمان به مبدا و معاد و برنامه های الهی و پیامبران و فرشتگانی که واسطه ی ابلاغ هستند .ایمان به اصولی که تمام وجود انسان را روشن می کند و انگیزه ی نیرومندی برای حرکت به سوی برنامه های سازنده و اعمال صالح است .
پس ازایمان ،به مساله ی انفاق و ایثارو بخشش های مالی اشاره دارد .انفاق به خویشاوندان، یتیمان، مستمندان و واماندگان در، راه ،سائلان و بردگان، (که دراین برنامه ی شش گروه اصلی ازنیازمندان ذکرشده است )
*سومین اصل ازاصول نیکی ها، برپا داشتن نمازذکرشده است .نمازی که اگربا شرایط و حدودش و با اخلاص و خضوع انجام گیرد انسان را ازهرگناه بازدارد و به هرخیر و سعادت تشویق می کند .
*اداء زکات و حقوق واجب مالی ،چهارمین اصل ذکر شده است .
*وفای به عهد،پنجمین ویزگی انسان های جامع است سرمایه ی زندگی اجتماعی، اعتماد متقابل افراد جامعه است و از جمله گناهانی که رشته ی اطمینان و اعتقاد را پاره می کند و زیر بنای روابط اجتماعی را سست می کند ترک وفای به عهد است به همین دلیل درروایات اسلامی آمده که «مسلمانان موظفند سه برنامه را درمورد همه انجام دهند،خواه طرف مقابل مسلمان باشد یا کافرنیکوکارباشد یا بدکار و آن سه عبارتند از :وفای به عهد ،ادای امانت و احترام به پدر و مادر» . (اصول کافی ،ج 2 ،ص 129، حدیث 15 )
*ششمین برنامه ی این گروه جامع و نیکوکار را اینگونه معرفی می کند :کسانی هستند که درهنگام محرومیت و فقر،به هنگام بیماری و درد و نیز درموقع جنگ و دفاع دربرابردشمن صبر و استقامت به خرج می دهند و دربرابراین حوادث زانو نمی زنند .
ودرپایان برای جمع بندی و تاکید براین شش ویژگی می فرماید :اینها کسانی هستند که راست می گویند و اینها پرهیزگارانند . ( تفسیر نمونه ج 1 ص 559 و 601 ).
پس می توان برداشت کرد که :این شش صفت شامل اصول اعتقادی و اخلاقی و برنامه های عملی می شود که دربرنامه های اعتقادی به تمام پایه های اصلی اشاره شده است و نیز در برنامه های اخلاقی تکیه بر وفای به عهد و استقامت و پایداری شده است که ریشه ی صفات عالی اخلاقی است و نیز برنامه های عملی آن تاکید برانفاق و نماز و زکات که سمبلی از رابطه ی خلق با خالق و خلق با خلق است .ارتباط با خدا درکنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعی درحوادث و گرفتاری ها پسندیده است و تمام کارهای نیک درسایه ی ایمان به خدا شکل می گیرد و این که انسان صادق به وظایف دینی خود عمل می کند .علامه طباطبایی درذیل آیه ی مذکور (بقره / 177 ).
دربخش «حدیث روایی »حدیثی را از نبی اکرم ( ص ) نقل می نماید :«من عمل بهذه الایه فقد استکمل الایمان »هرکس به این آیه عمل کند همه ی ایمان را به تمامش ،کامل نموده است ).
(المیزان، ج 1، ص 431 ) تامل دراین حدیث و نهادن آن در کنار قرآن کریم می رساند که ایمان برخی از مردم ناقص است .افرادی که تک بعدی هستند و دریکی ازشاخه های ایمان قلبی اخلاق و رفتار کوتاه می آیند نشان نقص ایمان درهمان شاخه نیست. بلکه نشان کاستی و ضعف درکل ایمان آنها است .شکوفایی مطلوب درقرآن کریم ،درگرو جامعیتی است که در این آیه و چندین جای قرآن ذکرشده است و مانند : آغازسوره ی بقره آیات 19 به بعد سوره ی معارج و آیات انتهایی سوره ی فرقان،اول سوره ی مومنون و …

5 -عدالت و نقش آن درشکوفایی انسان و جامعه اسلامی :
عدالت یکی از هدفهای بعثت ها شمرده شده است که علامه شهید مطهری درکتاب وحی و نبوت فرموده اند که عدالت هم ارزش ذاتی دارد و هم مقدمه ای برای تحقق هدف تکامل معنوی انسان است .نباید دشمنی ها مانع عدالت ورزی شود . عدالت به تقوا نزدیک تراست .تخاصم گروه ها ،استعدادهای شکوفایی را از بین می برد وجامعه ی عدالت گر به هدف خلقت ( تقوی ) نزدیک تر است :
«یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین …»
«ای کسانی که ایمان آورده اید همواره برای خدا قیام کنید و از روی عدالت گواهی دهید دشمنی با جمعیتی شما را به گناه ترک عدالت نکشاند .عدالت کنید که به پرهیزگاری نزدیک تر است و ازخدا بپرهیزید که از آن چه انجام می دهید آگاه است . ».( مائده / 8 )
عدل یکی ازصفات خداوند است که شیعه بر آن تاکید دارد .
نهادن هرچیز درجایگاه اصلی اش ،تعریف اصلی عدل است که امام علی ابن ابیطالب ( ع ) درمقایسه ی جود و عدل درنهج البلاغه به آن اشارت دارند و علامه شهید مطهری در کتاب عدل الهی و سیری درنهج البلاغه
به آن اشاره نموده اند.. عدل ،گاهی معادل تساوی و گاهی معادل توازن و گاهی رعایت حق ذی حق و بعضا به معنای رعایت قابلیت ها است .(نقل به مضمون ازعدل الهی ) رعایت حق ذی حق درمورد خداوند صادق نیست،زیرا خلائق حقی بر خداوند ندارند . اما معانی دیگرمانند توازن (رعایت فرمول ترکیب در همه ی پدیده های عالم ) و رعایت قابلیت ها در مورد خداوند صادق است .ازبندگان انتظار می رود و انبیاء نیز رسالتشان ایجاب می کند که عدالت و قسط را در جامعه محقق ساخته و به رعایت آن بکوشند .شکوفایی جامعه ها منوط
به رعایت عدالت است که خداوند آن را نزدیک تر به تقوا دانسته است .و اما این که می گویند امام یا قاضی و یا امام جماعت باید عادل باشد مقصود این است که از درون به اعتدال رسیده باشد یعنی خشم و هواهای نفسانی دراو مهار شده و عقل و دین و وجدان را برحالات و رفتار خود حاکم ساخته است .عدالت اجتماعی بدون این عدالت درونی ،قابل تحقق مطلوب نیست .
این آیه که دعوت به قیام به عدالت می کند و نظیرآن، با تفاوت مختصردر( نساء /531 ) آمده است،ابتدا خطاب به ایمان داران کرده و تاکید بسیاربرعدالت ورزی نموده است و سپس به یکی ازعوامل انحراف ازعدالت اشاره کرده؛به مسلمانان هشدارمی دهد که نباید کینه ها و عداوت های قومی و تصفیه حسابهای شخصی ،مانع اجرای عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران شود .زیرا عدالت از همه این ها بالاتراست .« تفاوت میان این دو آیه (سوره نساء و مائده ) آن است که این آیه (مائده )سفارش می کند که کینه ها و دشمنی ها شما را منحرف نکند ولی درسوره ی نساء می فرماید ،علاقه ها و وابستگی ها شما را از مرزعدالت خارج نکند .»(تفسیرنمونه، ج 4 ،ص 301 )
کمترمساله ای است که دراسلام به اهمیت عدالت نباشد .زیرا مساله ی عدل همانند توحید درتمام اصول و فروع اسلام ریشه دوانده یعنی همان طورکه هیچ یک از مسایل عقیده ای و عملی فردی و اجتماعی اخلاقی و حقوقی ازحقیقت توحید و یگانگی جدا نیست ،همچنین هیچ یک از آنها را خالی از روح عدل نخواهیم یافت .
برداشت هایی که می توان داشت این است که مومنان همواره برای خدا قیام می کنند و براساس حق شهادت می دهند و نیز دراجرای قسط درجامعه نظارت دارند .اسلام به اجرای عدالت و قسط ،حتی درمورد دشمنان سفارش نموده است و لزوم رعایت عدالت در روابط خارجی را گوشزد نموده .پس احساسات نباید زمینه ی انحراف از عدالت شود و باید تحت الشعاع عدالت باشد .(تفسیر راهنما، ج 4 ،ص 269 )

6-میانه روی و اعتدال راز شکوفایی انسان :
امت وسط وحفظ اعتدال یکی از رازهای شکوفایی است .
«و کذالک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا و ما جعلنا القبله التی کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه و ان کانت لکبیره الا علی الذین هدی الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرووف رحیم »
«همان گونه ( که قبله میانه است )شما را نیز امت میانه ای قراردادیم (که درحد اعتدال که میان افراط و تفریط، است )
تا گواه بر مردم باشید و پیامبر هم گواه برشما و ما آن قلب هایی را که قبلاً برآن بودی ،تنها برای این قرار دادیم که افرادی که ازپیامبر پیروی می کنند ازآنها که به جاهلیت باز می گردند مشخص شوند .اگرچه این بر کسانی که آنها را هدایت کرده دشوار بود … ) .( بقره / 143 ) مفسران بحث های گوناگون را درذیل این آیه مطرح نموده اند و در تفسیر امت وسط برخی گفته اند،مراد امتی است که نه اهل افراط باشد نه تفریط،نه طرفدارجبرنه تفویض و نه معتقد به اصالت فرد ،نه اصالت جامعه .با چند مقدمه،روشن می شود که مراد آیه ازامت وسط ،افراد خاصی هستند :
1-قرآن امت وسط را شاهد بر اعمال معرفی کرده است،پس باید درقیامت براعمال گواهی دهند .
2-گواه شدن علم و آگاهی و عدالت می خواهد .
3-همه ی افراد امت آگاهی و عدالت ندارند .به همین دلیل در روایت آمده که مراد ازامت وسط امامان معصوم هستند که اولاً به همه کارها علم دارند.چنان که قرآن می فرماید : « … فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون …»( توبه / 105 ) که مراد ازمومنانی که اعمال مردم را می بینند و به آن علم پیدا می کنند .مطابق روایات امامان معصوم هستند و ثانیا عدالت دارند . چنان چه خداوند درآیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا »( احزاب / 33 ) عصمت و عدالت آنان را تضمین می کند .
امام صادق ( ع ) فرمودند :مگر می شود امتی که بعضی افرادش لایق گواهی دادن برای چند عدد خرما در دادگاههای دنیا نیستند،لیاقت گواهی دادن بر همه ی مردم در قیامت را دارا باشند . سوالی مطرح است که چرا خداوند به جای نام بعضی افراد نام امت را برده است ؟ که در پاسخ می گوییم قرآن حتی یک نفر را نیز امت معرفی نموده است . «ان ابراهیم کان امه قانتا لله حنیفا و لم یک من المشرکین»( نحل / 120 ) پس بنابراین که مقصود از«امت وسط »امت اسلامی و مقصود از «اعتدال» میانه روی باشد، می توان برداشت کرد که :آن گاه جامعه اسلامی به اجرای احکام خداوند توفیق می یابد که ازافراط و تفریط دوری نموده و روی به اعتدال درونی آورده و آن گاه به اجرای عدالت در جامعه بیندیشد.

7 -فتنه زدایی و تاثیرآن درشکوفایی انسان :
ازجمله هدفهای مقدس جهاد ،ریشه کن کردن فتنه ها است . فتنه ها،مانع رشد جامعه هااست مثل فساد اخلاق،التهابات فرهنگی، تحریف ها و …
«و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الاعلی الظالمین»«و با آنها پیکارکنید ! تا فتنه (و بت پرستی و سلب آزادی ازمردم ) باقی نماند .ودین،مخصوص خدا گردد .پس اگر (ازروش نادرست خود )دست برداشتند، ( مزاحم آنها نشوید زیرا ) تعهدی جز برستمکاران روا نیست ). (بقره / 193 )
قرآن کریم دردو موضع سوره ی بقره «فتنه» را بزرگتر و شدیدتراز قبل ذکر می کند :
«والفتنه اشد من القتل»
«فتنه،شدیدتر ازکشتن است» ( بقره / 191 )
«والفتنه اکبر من قتل »
«فتنه ،بزرگتر از کشتن است »( بقره / 217 )
درکشتن انسان ها که بسیارهم منفور است ،حیات طبیعی از دست می رود اما درفتنه ،حیات طیبه .
علامه طبرسی درذیل آیه ی مذکور تفسیری برفتنه دارند که آن را برگردان می کنیم :«و الفتنه اشد من القتل »مقصود این است که شرک ورزیدن آنها به خدا و رسولش ،بزرگ تر از کشتار درماه حرام است .کفررا فتنه نامیده اند زیرا کفرمنجر به هلاکت می شود همان گونه که فتنه منجر به هلاکت می شود .(مجمع البیان ،ذیل آیه ی 190 سوره ی بقره، به خط عثمان طه 191 ) هرچند ایشان فتنه را منحصر به شرک نموده اند و سبک قرآن کریم این است که هرچند راجع به مورد خاصی مطلبی را بیان می کند اما می توان با ضابطه هایی که داریم
آن را از انحصار مورد خارج کرد ،مانند آیه ی معروف خمس درقرآن کریم که ازانحصار غنائم خارج می شود . درقرآن کریم برخی از کاربردهای فتنه حالت خنثی دارد و به معنای «آزمون »است آن گاه ارزش مطرح می شود که درآزمون، سر افرازشویم مانند :
«انما اموالکم و اولادکم فتنه …»
«منحصراً، دارایی ها و فرزندانتان فتنه اند .» ( تغابن / 15 ) (فتنه آن است که حالت پدیده را با آن می آزمایند؛به همین دلیل برامتحان و ابتلا اطلاق می شود و غالبا اطلاق بر ملازم آن می شود،یعنی شدت و عذاب و آنچه به دنبال آن می آید مثل « شرک »و « گمراهی »» .(المیزان،ج 2 ،ذیل آیه ی 191 بقره )حاصل اینکه برای رشد یک شجره ی طیبه،تنها تقویت و رسیدگی و آب و غذا کافی نیست ؛این ها اقتضاء را کامل می کند ؛نبودن مانع هم لازم است و آن آفت هایی است که آن را تهدید کرده و مانع رشد و شکوفایی می شود .

8 -حاکمیت قانون الهی و نقش آن درشکوفایی انسان :
حاکمیت قانون الهی که همان حق است،جامعه ها را به اتحاد فرامی خواند خداوند می فرماید :
«کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم »
«مردم (در آغاز ) یک دسته بودند ( و تضادی درمیان آنها وجود نداشت ) به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی درمیان آنها پیدا شد، دراین حال خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد با آنها نازل نمود تا در
میان مردم درآنچه اختلاف داشتند داوری کند .(افراد با ایمان درآن اختلاف نکردند )تنها ( گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه های روشن به آنها رسیده بود به خاطر انحراف ازحق و ستمگری درآن اختلاف کردند .خداوند آنها را که ایمان آورده بودند به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبری نمود .(اما افراد بی ایمان همچنان درگمراهی و اختلاف باقی ماندند )و خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می کند » .( بقره /213 )
آنچه ازاین آیه استفاده می شود؛این است که مردم درابتدا زندگی ساده و بسیطی داشتند،ولی کم کم دراثر کثرت افراد و ازدیاد سلیقه ها اختلاف و درگیری ها پیش آمد در برخی از روایات این زمان به دوران قبل ازحضرت نوح ( ع ) تطبیق شده که درآن زمان مردم زندگی ساده و محدودی داشتند و در بی خبری به سر می بردند .(تفسیرنورالثقلین،ج 1 ،ص 902) یکی ازآفت های سوزنده ی استعداد امت مسلمان، اختلاف با انگیزه بافی است .
شیخ طوسی می فرماید:استثناء درآیه متعلق به سه چیزاست : 1-اختلاف نکردند مگر اهل کتاب ؛2-اختلاف نکردند مگربعد از آمدن معجزات
3-اختلاف نکردند مگر از سربغی و رقابت .(تفسیرتبیان ذیل آیه ) انگیزه ی اختلاف درامت ها گوناگون است:گاهی به دلیل برداشت های گوناگونی است، بدون دخالت هوای نفس و گاهی به دلیل حضورهوای نفس است که به تعبیرقرآن کریم ،انگیزه ی بغی دخالت می کند .درانگیزه نخست،درگیری و تضاد و جنگ رخ نمی دهد ولی دردومی، هرگونه رخداد نامیمونی ممکن است .امام علی ( ع ) درنهج البلاغه می فرماید :«انما بدع وقع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع ».« منحصراً سرآغاز پیدایش فتنه ها و هواهای نفسانی است که تبعیت می شوند و حکم هایی است که ازدین نیست ولی به نام دین دردین تعبیه می کنند » . (نهج البلاغه، خطبه 05) هوای نفس که دخالت کند حکم ها و برداشت ها و انگیزه ها را تغییرمی دهد .اختلافات بر خاسته ازهوای نفس ،مانعی بزرگ بر سر راه شکوفایی و دست یازیدن به حقیقت است .

9-توحید باوری و نفی طاغوت عامل شکوفائی انسان و جامعه خداگرا :
دعوت جهانی اسلام ازادیان برای توحید و نفی طاغوت پرستی ،شکوفایی جوامع را به دنبال می آورد .
شرک ،جامعه ها را متشتت و متفرق و پاره پاره می کند، خداوند می فرماید :
«حنفاء لله غیرمشرکین به و من یشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطیر او تهوی به الریح فی مکان سحیق »
«هرکس به خدا شرک بورزد ،گویی ازآسمان ( توحید ) سقوط کرده، که یا او را پرنده ای در می رباید،یا او را درمکانی دور دست پرتاب می کند ». ( حج / 31 ) برداشتی که می شود این است که :آسمان همان ارزش های تقید به توحید است و آن پرنده ی رباینده ،شیطان و حزب اوست واگرهم دردام آنها نیفتد،هوای نفس ،او را هلاک خواهد کرد .
«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لا یتخذ بعضا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون »
«بگو اهل کتاب ،بیایید بسوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جزخداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگررا (غیرازخدای یگانه ) به خدایی نپذیرند، هرگاه ( ازاین دعوت ) سرباز زنند ،بگویید ! گواه باشید که ما مسلمانیم ». ( آل عمران / 34 )
قرآن نخستین باردر ضمن آیات گذشته،مسیحیان را دعوت به استدلال منطقی کرد و پس ازمخالفت دعوت به مباهله نمود و چون دعوت به مباهله به مقدارکافی در روحیه ی آنها اثر گذاشت،باردیگر از این آمادگی روحی استفاده کرد .مجدداً شروع به استدلال می کندولی این استدلال با استدلال های سابق تفاوت فراوان دارد .
درآیات گذشته دعوت بسوی اسلام با تمام خصوصیات بود، ولی دراین آیه دعوت به نقطه های مشترک میان اسلام و آیین های اهل کتاب است .روی سخن را به پیامبرکرده و می فرماید :«بگو ای اهل کتاب ! بیایید بسوی سخنی که میان ما و شما مشترک است که جزخدای یگانه را نپرستیم و چیزی شریک او قرارندهیم و بعضی ازما بعضی دیگررا غیرازخدای یگانه به خدایی نپذیریم » .
قرآن با این طرزاستدلال به ما می آموزد که اگرکسانی حاضر نبودند درتمام اهداف مقدس با شما همکاری کنند، بکوشید لااقل دراهداف مهم مشترک همکاری آنها را جلب کنید و آن را پایه ای برای پیشبرد اهداف مقدستان قراردهید .( تفسیرنمونه ذیل آیه )
اضافه براین پیامبر(ص ) ماموریت داشتند که همگان به خصوص اهل کتاب را به آزاداندیشی دعوت کنند و بگویند که همه ی انسانها شخصیت مستقل دارند و با یکدیگر برابرند و هیچ کس بردیگری ربوبیت ندارد و همگان حتی پیامبران باید در برابرخداوند یکتا تسلیم و فرمانبردار باشند و تنها خدا پرستان واقعی و با تقوایان ،ارزشمندند و برتری دارند
«عند اکرمکم عند الله اتقیکم »
نتیجه این که :خداوند بسیاری ازخطاب های خود را متوجه « ناس »وبعضاً اهل کتاب نموده و خطاب ها را منحصر در«ایمانداران»ننموده است ،زیرا پروردگار با کتاب و نبی مرسل خود می خواهد،خاکیان را ازناسوت به لاهوت برساند .این بسترنیازبه دست مایه دارد که توحید عالی ترین و استوارترین عامل برای صعود ازخاک به اوج افلاک است .شکفتن استعدادهای خلافت آدمی، ریلی چون «توحید» دارد تمام احکام الهی برروی این خط ریل ،سالک را به مقصد عالی که «قرب خداوند »است می رساند .

10-امربه معروف و نهی از منکرعامل دیگر ارتقاء و شکوفایی :
«و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون » «باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امربه معروف و نهی ازمنکرکنند و آنها همان رستگارانند »(آل عمران / 104 )
ایمان داران در شکوفایی یکدیگرنقش آفرینند . خداوند در سوره ی مبارکه ی عصر می فرماید :«انسان غرق در زیان است مگرایمان داران شایسته کارکه یکدیگر را به حق و صبر سفارش می کنند .»
اهل سلوک،داشتن رفیق طریق را از لوازم طی مسیر می دانند که هرگاه انگیزه ها رو به ضعف گذارد، یکدیگر را تقویت کنند و نیزآیینه ی عیب نمای یکدیگرباشند .
درآیه ی مورد بحث می فرماید :از میان شما یک جمعی باشند که با عنایت به ضرورت تجهیز،خود را بسازند و جامعه را به خوبی و فرمان های خدا بخوانند .همین تعبیر نشان می دهد که امربه معروف و نهی ازمنکر ظرافت های زیادی دارد زیرا می فرماید :«منکم»ازمیان شما .گرچه رسالت امر به معروف و نهی ازمنکر عمومی است .( المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و … )ولی اگر قرار باشد به صورت تشکل و جدی تر انجام پذیرد،بحث نخبگان و بر گزیدگان مطرح می شود .
دراین آیه،یاری های متقابل ایمان داران برای رشد و شکوفایی مطرح شده است که جای کار فزون تر دارد و از حوصله ی این نوشته بیرون است .تجربه ی قطعی به ما نشان می دهد که آدمی هراندازه برای خود معلوماتی تهیه کند و از هرراهی آنها را گرد آورد تا وقتی درخاطرش می ماند که نسبت به آنها یاد آوری داشته باشد و چنان چه از بررسی و تمرین آن دست برداشت ،کم کم معلوماتش به دیارنیستی رهسپارخواهد شد . ازطرف دیگر بازجای شک و تردید،نیست که عمل درتمام شئون و مراتبش دائرمدار «علم» بوده ،با قوت و ضعف و با صلاح و فساد آن نسبت مستقیم دارد .چنان که خدای متعال می فرماید :
«والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لا یخرج الا نکدا کذلک نصرف الایات لقوم یشکرون »
«سرزمین پاک گیاهش به اذن خدا در آید ،لیکن از زمین ناپاک جزاندک چیزی نروید». ( اعراف / 85 )
همین نسبت را گوشزد می فرماید :که خداوند حال علم و عمل را به زمین وروییدنی های آن مثل زده است و جای تردید نیست که آن دو (یعنی علم و عمل ) با یکدیگر نسبت متعاکس داشته :«علم »قوی ترین داعی «عمل » و عمل مشهود و خارجی نیز قوی ترین وسیله ی ازدیاد علم می باشد .(تفسیر المیزان ج 3 ،ص 606 ) پس با این نظارت عمومی، انگیزه ای ایجاد می شود که مجتمع صالحی که علمی نافع و عملی صالح دارد ،علم و تمدن خود را با تمام نیرو حفظ می کند . و افراد آن مجتمع اگر فردی را ببینند که ازآن علم تخلف کرد،او را به سوی آن علم برگردانند و شخص منحرف ازطریق خیر و معروف را به حال خود واگذارنکند و نگذارد آن فرد در پرتگاه منکرسقوط نموده ،درمهلکه ی شر و فساد او بیفتد، بلکه هر یک از
افراد آن مجتمع به شخص منحرف برخورد نماید و او را از انحراف نهی کند .و این همان دعوت به فراگیری و تشخص معروف ازمنکر و امربه معروف و نهی ازمنکر است . ( المیزان، ج 3 ،ذیل آیه )

11-ولایت مداری و نقش آن درشکوفایی همه جانبه ی انسان :
ولایت امام علی (ع ) نقش تعیین کننده دراهداف رسالت دارد . درحدیث آمده است که اگر مردم بر ولایت علی ابن ابی طالب ( ع )جمع می شدند ،خداوند جهنم را خلق نمی کرد .آن هم با نگاهی که ما به ابعاد ولایت داریم که بخشی ازآن درتشکیل حکومت محقق می شود و با حکومت و عدالت، هدف رسالت محقق می شود و در پرتو ولایت و حکومت شکوفایی فرد و جامعه اتفاق می افتد .
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین »«ای پیامبرآن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم ) برسان و اگر نکنی،رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از(خطرات احتمالی ) مردم نگاه می دارد .خداوند جمعیت کافران ( لجوج ) را هدایت نمی کند» . ( مائده / 76 )
مردمان اقتدا به همان سلوک ملوک و حاکمان خود می کنند و از آنان رنگ می پذیرند .برای همین انبیاء معصوم (ع ) و ائمه ی معصوم (ع ) مقتدای انسان ها می شوند .
خداوند درقرآن می فرماید :
«یا ایها الذین آمنو اتقوا الله و کونوا مع الصادقین ».(توبه / 91 )
خداوند در آیه ی تبلیغ می فرماید :اگرچنین نکنی ( رسالت غدیر را ابلاغ نکنی ) رسالت خدا را انجام نداده ای .(مائده / 76 )
آن اندازه که تربیت انسانهای ایمان دار، انسانهای برگزیده ی موفقی بوده اند ،شاید متون برگزیده کارساز نبوده اند .آری بخشی از مردم درآغاز با متن جذاب وحی آشنا می شدند و آن گاه پیامبر یا امام مامور را برانداز می کردند و به افعال و حالات او نظرکرده و برایمان پایدار می ماندند .دراین نوشتار، درگزینش آیات ،عنایتمان درهرگفتار به بررسی نقش شکوفایی آفرینش هربخش ازوحی درطول تاریخ گذشته و هنری که در آینده برای شکوفایی دارد بوده است و نمی خواهیم آیه ی تبلیغ را ازهمه ی ابعاد بررسی نماییم .عصاره این که :ولایت پیشوایان نوردرتثبیت رسالت جذاب کردن رسالت و جذب
توده های مردم و زمینه برای تشکیل حکومت و درنتیجه اجرای حق و عدالت و در برآیند آن که شکوفایی فرد و جامعه است، بسیارنقش آفرین است .

12-موانع و آفات رشد و شکوفایی انسان :
همیشه برای گوهرهای گرانقدر و دریافت های ارزشمند آفت هایی درکمین است که برای بارور کردن زمینه های تزکیه و رویکرد به معرفت که در دو گفتارپیشین اشارت شد باید آنها را شناخت .
یکی ازاهداف بلند نبوت نبی خاتم رهایی بخشی بشرازقید غل و زنجیرها است تا زمینه ی رشد او فراهم شود .«یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیم »دراین جا بحث بر سرمانع هایی چون جهل، خرافه ،تعصب ،هوا پرستی است و آداب و رسومی که مانع شکوفایی اندیشه ی دینی انسان ها می شود .«الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی …» (آن ها که از فرستاده ی ( خدا )پیامبر (ص ) پیروی می کنند .کسی که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است می یابند و آن ها را به معروف دستورمی دهد و ازمنکر باز می دارد پاکیزه ها را برای آن ها حلال می شمرد، ناپاکی ها را تحریم می کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که برآنها بود ( از دوش و گردنشان بر می دارد )آن ها که به او ایمان آوردند و حمایتش کردند و یاریش نمودند و از نوری که با او نازل شده پیروی کردند،آنان رستگارانند .»(اعراف /751 ).
«کلمه ی امی منسوب به ام به معنای مادر ،به کسی گفته می شود که درس نخوانده باشد مثل کسی که ازمادر متولد شده است ».(درتمام مکه درعصر بعثت 71 مرد و یک زن باسواد بیشتروجود نداشت و اگرپیامبر (ص ) حتی کلمه ای از یک نفر آموخته بود نمی توانست خود را درمیان مردم «امی »بنامد» . «البته این موضوع منافاتی با آن ندارد که پیامبر(ص ) به تعلیم خداوند قادربه خواندن و نوشتن بوده است،اما برای اینکه جایی برای کوچک ترین تردید برای دعوت او نماند،ازاین توانایی استفاده نمی کرد ».(تفسیرنمونه،ج 6 ،ص 204 ) .شاهد این سخن آن است که در روایاتی ازامامان معصوم (ع ) نقل شده که پیامبر(ص ) می توانست بخواند و هم توانایی خواندن داشت و توانایی نوشتن .(تفسیربرهان ذیل آیات اول سوره ی جمعه ) .
اما آن بخش ازآیه که مربوط به مبحث شکوفایی است : کلمه ی «اصر »دراصل به معنای نگهداری و محبوس کردن است و به هرکارسخت و تکلیف سخت و دشوار
که انسان را ازفعالیت بازدارد گفته می شود، چنان که به عهد و پیمان و کیفرنیزگفته شده است .اغلال،جمع غل به معنای زنجیرشامل :عقاید باطل، خرافات ،بت پرستی ،بدعت و سنت های دست وپاگیرجاهلی می شود .
گرچه به دلایلی تورات و انجیل را تحریف شده می دانیم ،اما درهمین تورات و انجیل موجود نیزاشارات و بشارتی نسبت به پیامبراسلام (ص ) به چشم می خورد .رسوم غلط،به منزله ی غل و زنجیر،برای اندیشه های مردم است و انسان بدون وابستگی به انبیاء اسیرظواهر می شود «یضع عنهم اصرهم و الاغلال ».انسان ها،رفتارهای شاق و بی بارتکاملی را بر خود تحمیل می کنند که استعدادهای آنها را می سوزاند.رسالت حضرت محمد (ص )این است که به مردم بگوید:شما کارهای زحمت آوراستعداد سوز را برخود تحمیل نکنید و ثانیا کاری نکنند که خداوندحلال ها را برآنان تحریم کند .
درآخر سوره ی بقره دردنبال«امن الرسول …»درنیایش خود ازخدا می خواهیم که «و لا تحمل علینا اصرا کما حملته علی الذین من قبلنا» یعنی «خدایا »«اصر »را همان گونه که بر مردمی درگذشته ،مستولی کردی برما مستولی نکن .و اما بحث «اغلال »:این غل ها که برانسان ها حاکم شده، می تواند طیف وسیعی ازموانع رشد و شکوفایی باشد :مانند تعصب ،غرور، جهل، کبرنژاد پرستی ،تقلید بی دانش ،روحیه ی هواپرستی، هرزگی و …رسالت آن پیامبر(ص )آسمانی و پیشوایان نور ستیزبا این موانع است .(پیام قرآن جلد نخست،به طیف وسیعی ازاین شرح موانع معرفت پرداخته است ).
*تعلقات ،مانع اصلی شکوفایی معنوی انسان خداوند راه رسیدن به قله ی بلند نیکی ها را،درگذشتن ازدوست داشتنی ها می داند .این مقاله عامل ها ،ثمرات ،راه ها و موانع شکوفایی را به طورخلاصه ارزیابی می کند . اینک به مانع بزرگ شکوفایی می رسیم که تعلقات ناصواب است .
«لن تنالوا البرحتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیء فان الله علیم »
«هرگزبه نیکوکاری نخواهید رسید تا ازآنچه دوست دارید انفاق کنید و ازهرچه انفاق کنید قطعاً خدا بدان داناست »(آل عمران / 29 )
درآیات گذشته بحث هایی درباره ی ایمان و کفر و نشانه ها و آثارآن و بخشی از سرگذشت انبیاء آمده بود و دراین آیه به یکی ازطرف وصول به حقیقت ایمان و مقام برو نیکوکاری اشاره می کند .همان چیزی که بهترین نشانه ی شخصیت و عواطف انسانی و تقوا به اسلام است .آفت زدایی از درختان و گیاهان نیمی ازنقش رشد و شکوفایی را ایفا می کند.درمتون اسلامی بحث حجابها آفات و موانع گوناگون بالندگی انسان مطرح شده و راه حل برای علاج آن ها داده اند ..
گرچه روح آدمی هنگام دمیده شدن در جسم به جسم تعلق دارد ،ولی به تعبیرشهید علامه مطهری به تدریج وابستگی کاهش می یابد و عقل می تواند فرمان روایی برتن خاکی را فراهم ساخته و زمینه ی ورود وحی و دین خدایی را آماده نماید .اگر نیازهای خاکی انسان حاکمیت برانسان پیدا کرد بحث تعلقات مطرح می شود و موانع فراوانی برسر راه رشد و شکوفایی ایجاد می کند .رسیدن به مقام نیکوکاران واقعی شرایط زیادی دارد،که یکی ازآنها انفاق کردن ازاموالی است که مورد علاقه ی انسان است زیرا عشق و علاقه ی واقعی به خدا و احترام به اصول انسانیت واخلاق آن گاه روشن می شود که انسان بر سردو راهی قرارگیرد دریک طرف مال و ثروت یا مقام و منصبی قرارداشته باشد که مورد علاقه ی شدید اوست و در طرف مقابل خدا و حقیقت و عواطف انسانیت و نیکوکاری اگر ازاولی به خاطردومی صرف نظرکرد معلوم می شود که در عشق و علاقه ی خود صادق است و اگرتنها دراین راه از موضوعات جزیی حاضربود صرف نظرکند معلوم می شود عشق و علاقه ی معنوی او نیزبه همان پایه است و این مقیاسی است برای سنجش ایمان و شخصیت .(تفسیرنمونه ج 3 ص 21 )
نفوذ آیات قرآن دردل مسلمانان این قدر زیاد بود که پس از نزول برخی آیات مردم زندگی خود را براساس آن آیه تنظیم می کردند .پس ازنزول این آیه «لن تنالوا … »یکی ازیاران پیامبر(ص ) به نام ابوطلحه ی انصاری باغ و نخلستان بسیار مصفا و زیبای خود را که درمدینه شاخص بود و همه ازآن سخن می گفتند درراه خدا هدیه کرد .دراین باغ چشمه ی آب صافی بود و از رستنی های بی شماری برخوردار بود . ابوطلحه پس ازشنیدن این آیه آمد خدمت پیامبر(ص ) و عرض کرد می دانی که محبوب ترین اموال من همین باغ است و من می خواهم آن را درراه خدا انفاق کنم ،پیامبر فرمود :آفرین بر تو
!این ثروتی است که برای توسودمند خواهد بود.سپس فرمودند من صلاح می دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی .ابوطلحه دستورپیامبر را عمل کرد (مجمع البیان و صحیح مسلم نجاری )
زبیده همسرهارون الرشید قرآن بسیارگران قیمت داشت که آن را با زرو زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه ی زیادی به آن داشت یک روز هنگامی که ازهمان قرآن این آیه را می خواند با خواندن آیه به فکر فرو رفت و با خود گفت هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را درراه خدا انفاق کنم . لذا به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزئینات آن را
فروخت و بهای آن را دربیابانهای حجاز برای تهیه ی آب مورد نیاز بادیه نشینان صرف کرد .می گویند امروز هم بقایای آن چاه ها وجود دارد و به نام او نامیده می شود . ( نمونه، ج 3 ،ص 31 )

فقرمانع بزرگ شکوفایی جامعه ها :
«مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مئه حبه و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم .»( بقره /162 ) «مثل کسانی که اموال خود را درراه خدا انفاق می کنند همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند که درهرخوشه ،یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هرکس که بخواهد (وشایستگی داشته باشد )دو یا چند برابر می کند (ازنظر قدرت و رحمت ) وسیع و (به همه چیز)دانا ست .
«الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله ثم لا یتبعون ما انفقوا منا ولا اذی لهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون » (بقره /262 )
«کسانی که اموال خود را درراه خدا انفاق می کنند ،سپس به دنبال انفاقی که کرده اند منت نمی گذارند و آزاری نمی رسانند پاداش آنها نزد پروردگارشان محفوظ است و نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند »
«سفارش به انفاق و منع ازاسراف و تبذیربهترین راه برای حل اختلافات طبقاتی است هم چنان که پیدایش و گسترش ربا زمینه ساز و به وجود آورنده ی طبقات است .لذا درقرآن آیات لزوم انفاق و تحریم ربا درکنار هم آمده است ».(المیزان، ج 2 ،ص 604)کسی که بدون منت و آزارو فقط برای خدا انفاق می کند ،ازآرامش الهی برخورداراست .
رسول اکرم (ص ) فرمودند :«اگرسائلی نزد شما آمد به یکی ازاین دو روش عمل کنید:«بذل یسیروا و رد جمیل» .«یا چیزی که درتوان دارید به او عطا کنید یا به طرزشایسته ای او را رد نمایید »(تفسیر قرطبی و نمونه، ذیل آیه ی مربوطه ) . همچنین فرمودند :«اگر با مال نمی توانید به مردم رسیدگی کنید با اخلاق برسید .آبرو و شخصیت فقیرو نیزکرامت او با ارزش ترو مهم ترازحفظ شکم اوست » .همان گونه که قبلاً یادآور شدیم،عناوین پانزده گانه ی گفتارهای ما ،ازچند ناحیه به «نقش وحی درشکوفایی» مرتبط می شود .فقر زدایی ازطریق ایجاد کارو انفاق های مالی مانع بزرگی را ازسر راه شکوفایی بر می دارد .
این که رسول خدا (ص ) فرمودند :« الفقرفخری (یعنی فقر افتخارمن است )چند معنا و پهلو دارد :
الف )این که همه ی وجودم یکپارچه نیاز به خداست (امکان فقری ) افتخارمن است .
ب )اینکه در راه مبارزه با مظاهر تباهی و سیاهی ،ناداری گریبانم را می گیرد افتخارمن است نه اینکه فقرناشی از کم کاری که این نوع فقرشدیداً منفوراست .
ج )این که چونان توده های فقیر مردم زندگی می کنم،افتخار من است » .
اما ازسوی دیگردر روایات آمده است :نزدیک است که فقر به کفرتبدیل شود و ابوذرصحابی غفاری می گفت :اگرفقر از دری وارد شد ازدردیگر ایمان بیرون می رود .گاهی حاکمیت فقربه دلیل کم کاری است و گاهی عوامل دیگر که مرتبط با اختیارفرد فقیرنیست .گاهی به دلیل عدم حاکمیت عدالت است که رهبران معنوی مردم موظف به تلاش دراین زمینه اند . تجربه ی طولانی نشان داده است که جامعه ی فقرزده گرچه ممکن است توجهش به عوامل غیبی و تضرعش نسبت به متمولان زیادتر باشد ،اما نفس فقرنشاط جامعه را برای عشق به شکفتن ازمیان می برد .به خصوص این که میان فقیران تفاوت وجود دارد برخی با فشارفقر توجه توحیدی یشان به خداوند بیشترمی شود ،اما برخی دراین جاده می لغزند زیرا دغدغه ی شبانه روزی شان رفع مشکل فشارآورنده است و نشاطی برای هدف شکوفایی باقی نمی ماند .ابوذرهای تاریخ فراوان نیستند که با فشارفقرایمانش استوارتر شود !خداوند در دو آیه ی 162 و 262 بقره ،آثارارزشمند فقرزدایی را در قالب تشویق برای انفاق بیان نموده است تا خواستاران تکامل ،به این کارارزشمند روی کنند .

نتیجه :
وحی آسمانی به رسول خاتم ( ص ) منشا و عامل بنیادین در شکوفایی جامعه ی مسلمان درگذشته و حال و آینده بوده و خواهد بود .این مقاله ی قرآنی که برآیندی از آیات قرآنی و روایات معصومین است درحال حاضرموجبات شکوفایی رشد، تربیت ،تزکیه و فلاح جامعه ی اسلامی را رقم می زند .نقش جایگاه پراهمیت تزکیه (رشد و پرورش معنوی ) درقرآن کریم و مهمترین هدفمندی بعثت که صدر فعالیتهای رسول اکرم (ص ) را به خود اختصاص داده بود ما را بر آن می دارد که بیش ازپیش به این موضوع پرداخته و ابعاد شناختی و معرفتی و کاربردی آن را به عنوان گفتمان عصر حاضر مطرح نمائیم .بررسی چیستی شکوفائی با استناد به جامعیت خلقیات و رفتارها بخش مهمی ازاین مقاله را دربر گرفته و آن گاه بررسی موانع گوناگون شکوفایی که سد راه شکفتن انسان است و پردازش به راهکارهایی متعددی همچون دانش و معرفت تفقه وژرف نگری،حیات طیبه، عمل صالح ،عدالت گرایی،میانه روی و اعتدال ،قانون گرایی،توحید باوری و ولایت مداری به عنوان عوامل موثردرشکوفایی انسان بخشی دیگری ازمقاله است که زمینه های شکوفایی و نوآوری را برای انسان رقم می زند .

……………………………………

منابع و ماخذ :

قرآن کریم
نهج البلاغه
1-ابوجعفرالطوسی،محمدبن حسن، التبیان فی تفسیرالقرآن ،بیروت، بی تا ،دارالاحیاء التراث العربی .
2 -ابوالحسن،احمد بن فارس،معجم مقاییس اللغه ،1404 ه.ق، قم ،مکتب اعلام الاسلامی .
3 -ابوعلی الطبرسی ،فضل بن حسن ،مجمع البیان، 1403 ه ق ،قم مکتبه آیه الله المرعشی .
4 -جوادی آملی، عبدالله، هدایت درقرآن، مرکز نشرفرهنگی رجاء، 1363 .
5 -خمینی، روح الله ،حدیث جنود عقل و جهل، موسسه ی تنظیم نشرآثارامام ،1381 .
6 -الراغب الاصفهانی،معجم مفردات الفاظ القرآن، بی تا ،المکتب المرتضویه ،للاخبارالآثارالجعفریه .
7 -زمخشری،محمود بن عمر،الکشاف ،1407 ه ق، بیروت،دارالکتب العربی .
8 -طباطبایی، محمد حسین،المیزان فی تفسیرالقرآن، 1414 ه ق ،منشورات جامعه المدرسین .
9 -العروسی الحویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، 1412 ه ق، قم ،موسسه ی اسماعیلیان .
10-فخررازی، محمدبن عمر، التفسیرالکبیر .
11-قرائتی، محسن ،تفسیرنور .
12-کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، 1363، تهران دارالکتب الاسلامیه .
13-مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 1398 ه ق، تهران، المکتبه الاسلامیه .
14-مطهری، مرتضی ،مجموع آثار ،تهران، 1377 ،انتشارات صدرا .
15-مکارم شیرازی ،ناصر و دیگران،تفسیرنمونه، تهران دارالکتب الاسلامیه .
16-یوسفیان،حسین و احمد شریفی ،پژوهشی درعصمت معصومان ،تهران و قم ،پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، 1377 .
17-هاشمی رفسنجانی ،اکبر،تفسیرراهنما،قم مرکز فرهنگ و معارف قرآنی .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید