خمس؛ واجب فراموش شده

خمس؛ واجب فراموش شده

جایگاه خمس در اسلام- دورنمائى از فلسفه خمس و زکات
گرچه اسلام درآمدهایى را که از طرق نامشروع، همچون اختلاس، احتکار، کم‌فروشى، ربا، سرقت، رشوه و امثال آن بدست مى‌آید، به شدّت حرام کرده و حکومت اسلامى را مسئول بازگشت این اموال به صاحبان اصلى آنها دانسته است، چنانکه امیرالمؤمنین على‌علیه السلام فرمود: تمام اموالى را که در زمان خلیفه سوّم میان نورچشمى‌ها به ناحق تقسیم شده است، برخواهم گرداند، گرچه آن اموال در مهر زنان هزینه شده باشد.(2) امّا با این حال به دلایل تفاوت‌هاى حکیمانه‌اى که خداوند میان انسان‌ها قرار داده است و به خاطر تلاش و تخصّص و ابتکار، برخى افراد درآمد بیشترى دارند که از طریق مشروع نیز کسب کرده‌اند، و برخى افراد با درآمد کم، توانِ اداره زندگى خود را ندارند.
تمام نظام‌هاى بشرى براى کم‌درآمدها به فکر چاره بوده‌اند، زیرا اگر این خلاء به نحوى پر نشود، کینه و حسادتِ کم‌درآمدها نسبت به پردرآمدها شعله‌ور مى‌شود و شعله‌اش ممکن است همه چیز را بسوزاند. اگر گرسنگان سیر نشوند، خطر بالارفتن آمار جنایات جدّى مى‌شود و هر نظامى که به فکر گرسنگان نباشد، ماندنى نیست.
گرسنگىِ جمعى از مردم و پرخورى جمع دیگر را هیچ عقل و وجدان سالمى نمى‌پذیرد. به همین دلیل، براى حلّ این مسأله افراد و حکومت‌ها، طرحهاى زیادى ارائه داده‌اند که رایج‌ترین آنها گرفتن مالیات و برقرارى تأمین اجتماعى و ایجاد مؤسسات خیریّه و صندوق‌هاى قرض الحسنه و امثال آن است.
اسلام نیز که مکتبى جامع و اجتماعى است، براى فقرزدایى و حل مشکل محرومان جامعه، طرحهایى را ارائه داده که یکى از آنها، مسئله خمس است.
رسیدگى به فقرا به قدرى مهم است که حضرت على‌علیه السلام در حال نماز انگشتر خود را به فقیرى که در مسجد از مردم تقاضاى کمک مى‌کرد و کسى به او پاسخ مثبتى نداد، عطا کرد و اشاره نکرد که صبر کند و بعد از نماز به او کمک کند بلکه در حال رکوع انگشتر خود را به او بخشید و آیه نازل شد: «انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزّکاه و هم راکعون»(3)
البتّه در بحث خمس، تفاوت‌هاى خمس و زکات با مالیات مرسوم دولتى بیان شده است که ان شاءاللّه مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
خمس، نوعى تعدیل ثروت است که انسان با اراده خود و با قصد قربت، براساس ایمانى که دارد و اعتمادى که به او مى‌شود، درآمدهاى خود را بررسى و هزینه متعارف زندگى خود را از آن کاسته و بیست درصد از سودى که مازاد بر هزینه زندگى سالانه او است، به عالم‌ترین، متّقى‌ترین و بى‌هوس‌ترین افراد مى‌پردازد تا او همچون وکیلى مورد اعتماد، در آنچه به صلاح جامعه مى‌بیند، هزینه کند.
این تعدیل ثروت از طریق خمس و زکات، امرى واجب است، ولى اسلام براى تعدیل ثروت راههاى غیر الزامى دیگرى نیز از قبیل وقف، هبه، صدقه، انفاق، وصیّت، کفّاره، نذر، عهد، ایثار و قرض‌الحسنه، قرار داده است.
تعدیل ثروت در بعضى از مکاتب اقتصادى همچون کمونیسم، از طریق نفى مالکیّت خصوصى و به انحصار دولت درآوردن همه چیز، آن هم به صورت اجبار صورت مى‌گیرد که در این نوع تعدیل هیچ‌گونه آزادى و انتخاب و رشد وجود ندارد.
جامعیّت اسلام
آرى، از امتیازات اسلام آن است که اقتصاد آن با اخلاق و عاطفه آمیخته است، همان‌گونه که سیاست و دیانت آن به هم آمیخته است. نمازجمعه با این که یک عمل عبادى است، یک مانور سیاسى هم هست. اسلام حتّى در جهاد، به مسائل عاطفى، اخلاقى، اجتماعى و سیاسى نیز توجّه دقیق دارد.
این على بن‌ابیطالب‌علیه السلام است که در بحبوحه جنگ به خورشید نگاه مى‌کند تا مبادا نماز اوّل وقتش از دست برود! و فرزندش امام حسین‌علیه السلام ظهر عاشورا در برابر سیل تیر دشمن، نه تنها نماز واجب مى‌خواند، بلکه به مستحبات نماز نیز از قبیل اذان، اقامه، جماعت، اوّل وقت و… توجّه کامل دارد. و باز مى‌بینیم همین علىّ بن‌ابیطالب‌علیهما السلام در وسط جنگ، وقتى یارانش آب را در ظرفى تَرک‌دار براى او مى‌آورند، مى‌فرماید: آشامیدن آب از ظرف ترک‌دار مکروه است. (چه بسا ذرّات آلوده‌اى که لابه‌لاى آن ترک باشد و آب را غیربهداشتى کند.)
باز مى‌بینیم در وسط جنگ بعضى از حضرتش مى‌پرسند: نظر شما درباره فلانى و فلانى چیست؟ حضرت مى‌بیند پاسخ این سئوال سبب فتنه و تفرقه مى‌شود، سؤال‌کننده را توبیخ مى‌کند و اجازه نمى‌دهد امّتى که به وحدت کلمه نیاز دارند دستخوش تفرقه شوند، و باز مى‌بینیم به هنگام جنگ، شخصى از على‌علیه السلام معناى توحید را مى‌پرسد و رزمندگان از سؤال او ناراحت مى‌شوند، حضرت مى‌فرماید: جنگ ما براى توحید است و سپس توحید را براى او معنا مى‌کند.
به رزمندگان دستور مى‌دهد آب آشامیدنى دشمن را مسموم نکنید، درختانشان را قطع و به فراریان تیراندازى نکنید، به زنان و کودکان و سالمندان کارى نداشته باشید. در کجاى دنیا سراغ دارید که جنگ، سیاست، عبادت و اقتصاد اینگونه با مسائل اعتقادى، اجتماعى، اخلاقى، بهداشتى و عاطفى آمیخته باشد.
در نظام اسلامى رابطه میان مردم و رهبر الهى رابطه صلوات و درود است. به مردم فرمان مى‌دهد که به پیامبرشان درود فرستند: «یا ایّها الّذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»(4) و به پیامبر نیز دستور مى‌دهد به پرداخت‌کنندگان زکات صلوات و درود فرستد: «خُذ من اموالهم صدقه و صَلِ‌ّ علیهم»(5)
در اسلام، روزهایى عید نامیده شده است که ضمن شادى و تبریک، رسیدگى به محرومان از طریق تقسیم گوشت قربانى در عید قربان و سیر کردن شکم گرسنگان در عید فطر از طریق زکات فطره مورد توجّه است. جامعیّت اسلام تا آنجاست که حتّى خوردن و آشامیدن، هدفمند طرّاحى شده است؛ در کنار جمله «کلوا» که فرمانِ خوردن است، یکجا مى‌فرماید: «کلوا…و لاتسرفوا»(6) در خوردن زیاده‌روى نکنید.
یکجا مى‌فرماید: «کلوا… و اشکروا»(7) به خاطر خوردن از خداوند تشکّر کنید.
یکجا مى‌فرماید: «کلوا… و اعملوا صالحاً»(8) با قدرتى که از غذاخوردن بدست مى‌آورید کار نیک انجام دهید.
یکجا مى‌گوید: «کلوا…. و لاتطغوا فیه»(9) از قدرتى که به وسیله غذا بدست آورده‌اید طغیان نکنید.
یکجا مى‌فرماید: «کلوا… و آتوا حقّه»(10) بخورید و حقّ آن را اداء کنید.
و یکجا مى‌فرماید: «فکلوا… اطعموا»(11) بخورید و به دیگران نیز اطعام کنید.
حتّى آنجا که به زنبور عسل الهام مى‌کند شیره گل را بمک، دستور مى‌دهد که عسل بساز، بنابراین اسلام، دین خوردن و خوابیدن نیست، بلکه خوردن و خوراندن و کار نیک انجام دادن و طغیان و زیاده‌روى نکردن است، همه با هم در نظر گرفته شده است. در کدام مکتب به این جامعیّت توجّه شده است.
به هر حال دنیا مالیات مى‌گیرد و اسلام نیز خمس و زکات مى‌گیرد، امّا شما در این کتاب به نکات و لطائفى برخورد خواهید کرد که نشان مى‌دهد حساب مالیات‌هاى اسلامى از حساب انواع مالیات‌هایى که در دنیا گرفته مى‌شود و قوانین آن بافته و ساخته فکر بشرى است جداست. در قوانین اسلامى به تمام ابعاد توجّه شده است؛
از چه چیزى خمس و زکات گرفته شود؟
چه مقدار از سرمایه مشمول خمس و زکات شود؟
چگونه گرفته و چگونه پرداخت و چگونه مصرف شود؟
محاسبه اموال با چه کسى باشد، گیرنده یا پرداخت‌کننده؟
پرداخت کننده با چه انگیزه و هدفى بپردازد و گیرنده چه ویژگیهائى داشته باشد؟
چگونه مردم را به پرداخت خمس و زکات علاقمند کنیم؟
مسؤلین جمع‌آورى چه افرادى باشند و چگونه به سراغ مردم بروند. در کجا گردآورى شود و شرائط خزانه‌دار بیت المال چه باشد، با افرادى که سوءاستفاده مى‌کنند، چگونه برخورد شود و دَه‌ها مورد دیگر که اگر میان مالیات‌هائى که در دنیا گرفته مى‌شود با خمس و زکات مقایسه شود، معجزه بودن مقرّرات اسلامى روشن مى‌شود، همان گونه که اگر مقایسه‌اى میان اذان و ناقوس کلیسا شود، مشخّص مى‌گردد که جملات اذان موزون، پرمحتوى‌، هدفمند و انگیزه‌آور، ولى در صداى ناقوس، چیزى مفهوم نیست. اگر مقایسه‌اى میان نماز اسلام با عبادات سایر ادیان شود، اگر مقایسه‌اى میان جهاد اسلامى و جنگهاى دنیا شود، اگر مقایسه‌اى میان کنگره بین‌المللى حج با سایر اجتماعات شود و اگر مقایسه‌اى میان نظام خانواده در اسلام با نظام خانواده در دنیا شود، جلوه اسلام بیشتر روشن خواهد شد.
خمس در قرآن کریم‌
«وَ اعلَموا أنّما غَنِمتُم مِن شَى‌ءٍ فَاِنّ لِلّهِ خُمُسَه و لِلرَّسولِ ولِذِى القُربى‌ وَ الیَتامى‌ والمَساکینِ وابنِ السَّبیلِ اِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه…»(12)
«اگر به خدا ایمان دارید، بدانید هر چه را به عنوان غنیمت بدست مى‌آورید، بى تردید یک پنجم آن براى خدا و رسول و خویشان و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان است.»
تاریخ نزول آیه‌
بعضى زمان نزول آیه را جنگ بنى قینقاع (15 شوال سال دوم هجرى) مى‌دانند،(13) برخى زمان نزول را جنگ اُحد (7 شوّال سال سوم هجرى)(14) و بعضى جنگ بدر (رمضان سال دوم هجرى) مى‌دانند.(15) که خداوند از مجاهدان اسلام مى‌خواهد خمس آنچه را در جنگ به غنیمت برده‌اند، پرداخت نمایند.
نگاهى دقیق‌تر به آیه خمس‌
نگاهى به آیه خمس اهمیّت آن را نشان مى‌دهد زیرا:
1- در کمتر آیه‌اى مربوط به احکام، این همه تأکید پى در پى آمده است. کلمات «واعلموا، انّما، من شى، فانّ، للّه خُمُسه (بجاى «خمسه للّه») و ان کنتم آمنتم» نشان تأکید است.
2- براى تهییج مردم مى‌فرماید: اگر ایمان دارید، خمس بدهید. بنابراین پرداخت آن از لوازم ایمان شناخته شده است.
3- جمله «فانّ للّه خُمُسه» (که به اصطلاح جمله اسمیّه است) بیانگر این است که این حکم دائمى است، نه موقّت و موسمى. به علاوه چیزى که نشانه ایمان است نمى‌تواند موقّت باشد.
4- کلمه «واعلموا» در اول آیه به معناى آن است که باید خمس دادن باورتان بیاید و مسئله را جدى بگیرید. راستى عجیب است که شرکت در جبهه، کنار پیامبر بودن، اهل نماز و روزه بودن، عقاید سالم داشتن، از مهاجرین، انصار و سابقین بودن، مجروح شدن و بالاخره بر سپاه کفر پیروز شدن به تنهایى کافى نیست، زیرا با آن همه کمالات باز هم قرآن مى‌فرماید: اى رزمندگان پیروز! اگر ایمان دارید خمس غنائم را بپردازید. اگر به بعضى از دستورات مثل جهاد و نماز عمل کردید، ولى به دستور خمس عمل نکردید، ایمان واقعى ندارید.
یک نکته مهم‌
رسول خداصلى الله علیه وآله در شب جنگ بدر نخوابید و دائماً دعا مى‌کرد و مى‌فرمود: خدایا! این گروه اندک از مسلمین روى زمین مشابهى ندارند، اگر اینها شکست بخورند روى زمین بنده مؤمنى نخواهى داشت.(16) امّا قرآن خطاب به همین رزمندگان مى‌فرماید: اگر ایمان دارید، خمس بدهید. یعنى چه بسا تعداد مؤمنان در جهان بسیار کم باشد، ولى حتّى همین تعداد کم که مشمول دعاى پیامبر اکرم‌صلى الله علیه وآله نیز هستند، اگر به تکلیف الهى و پرداخت خمس عمل نکنند، ایمان ندارند.
اهمیّت خمس‌
نه تنها در آیه 41 سوره انفال، پرداخت خمس شرط و لازمه ایمان شمرده شده، بلکه چهارمین آیه این سوره نیز نشانه مؤمنان واقعى را کمک به محرومان مى‌داند و مى‌فرماید: «مؤمنان کسانى هستند که هرگاه خداوند یاد شود دلهایشان مى‌طپد و… از آنچه به آنها روزى کرده‌ایم انفاق مى‌کنند. اینان همان مؤمنان حقیقى هستند.» آرى، پرداخت خمس از جهات متعددى داراى اهمیّت است که ما به بعضى از آن جهات فهرست‌وار اشاره مى‌کنیم.
از نظر اعتقادى‌
همان گونه که در آیه خمس خواندیم: پرداخت خمس نشانه ایمان و اعتقاد واقعى است. «اِن کنتم آمنتم…»
از نظر عبادى‌
خمس از عبادات است و باید با قصد قربت پرداخت گردد و هرگونه ریاکارى و ناخالصى در انجام این فریضه اختلال به وجود مى‌آورد.
از نظر سیاسى‌
پرداخت خمس به حاکم و فقیه جامع الشرائط سبب ارتباط مردم با جانشینان پیامبر مى‌شود که این ارتباط در طول تاریخ لرزه بر اندام طاغوت‌ها انداخته است. پرداخت خمس کمک کردن به خط اهل بیت و تقویت بنیه مالى فقها و حوزه‌هاى علمیّه‌اى است که روشنگر مردم در طول تاریخ بوده‌اند. پرداخت خمس سبب تبلیغ و نشر تفکّر علوى به وسیله علما و فضلا و طلاّب و مرزبانى از حدود و ثغور دینى و مبارزه با انواع انحرافات فکرى و اخلاقى و سم‌پاشى‌ها و ایجاد تردیدها و وسوسه‌هاى بدخواهان مغرض و یا طرفداران ساده دل است.
به علاوه این پرداخت، رابطه عاطفى میان فقها و مردم را برقرار مى‌کند و فقها را از وضعیّت اقتصادى جامعه آگاه مى‌کند.
از نظر اقتصادى‌
پرداخت خمس راهى براى تعدیل ثروت، مبارزه با تکاثر و رسیدگى به محرومان و تهى‌دستان جامعه است.
از نظر اجتماعى‌
پرداخت خمس راهى براى ایجاد الفت و محبت میان طبقات مختلف و جلوگیرى از ایجاد شکاف‌هاى عمیقِ اجتماعى است.
از نظر روانى‌
پرداخت خمس سبب مى‌شود که انسان در خود احساس کند حامى اهل بیت و مراجع تقلید و حوزه‌هاى علمیّه و تبلیغات صحیح دینى است و این احساس همواره او را هوادار جبهه حق و مخالف جبهه‌هاى باطل و وسوسه‌هاى آنان قرار مى‌دهد.
از نظر تربیتى‌
پرداخت خمس انسان را حسابگر، دقیق، وظیفه‌شناس، نسبت به محرومان جامعه مسئول و نسبت به حمایت از خط خدا و رسول و اهل‌بیت‌علیهم السلام، متعهّد تربیت مى‌کند.
پرداخت خمس روح سخاوت و نوع دوستى را در انسان شکوفا مى‌کند.
پرداخت خمس روحیه بى‌تفاوتى و دنیاپرستى را از انسان برطرف مى‌کند.
کوتاه سخن آنکه پرداخت خمس؛
رابطه انسان را با خدا از طریق قصد قربت در پرداخت،
رابطه انسان را با محرومان از طریق کمک به ایتام،
رابطه انسان را با حاکم معصوم یا عادل از طریق کمک به فقهاى عادل،
رابطه انسان را با جامعه از طریق تقویت حوزه‌هاى علمیه و اعزام اسلام شناسان به اطراف،
رابطه انسان را با خودش از طریق مهار کردن خوى حرص و بخل و بى‌تفاوتى،
رابطه انسان را با نسل آینده از طریق حلال کردن لقمه‌ها و مهریه‌ها،
و رابطه انسان را با پیامبر اسلام و اهل بیت معصومش‌علیهم السلام از طریق رسیدگى به سادات محروم تنظیم و تصحیح و تقویت مى‌کند.
آثار خمس‌
اگر به تعبیراتى که در آیات و روایات آمده است توجّه کنیم، به آثار پرداخت خمس بیشتر پى خواهیم برد. بعضى جملات و کلماتى را که براى فلسفه خمس آمده فهرست‌وار مطرح مى‌کنیم.
1- نسل پاک‌
در روایات مى‌خوانیم: «لتطیب ولادتهم»(17) پرداخت خمس، مال را پاک و مال پاک مقدمه نسل پاک است.
2- تقویت دین‌
امام رضاعلیه السلام فرمودند: «الخمس عوننا على دیننا»(18) خمس، حق ما اهل‌بیت و پشتوانه مکتب و راه ما است.
3- نشانه وفا
در تعبیر دیگر مى‌خوانیم: «المسلم من یفى اللّه بما عهد الیه و لیس المسلم من اجاب باللسان و خالف بالقلب»، مسلمان واقعى کسى است که به پیمان الهى وفادار باشد و کسى که با زبان جواب مثبت ولى در دل جواب منفى مى‌دهد، در حقیقت مسلمان نیست.(19)
4- کمک به یاران‌
امام رضاعلیه السلام فرمود: خمس وسیله‌اى براى کمک ما بر بستگان و یاوران ماست. «ان الخمس عوننا على عیالاتنا»(20)، «عوننا على موالینا»(21)
5 – پاکى مال‌
امام صادق علیه السلام فرمود: من از گرفتن درهم شما هدفى جز پاک کردن شما ندارم، زیرا وضع مالى من امروز خوب است. «ما ارید بذلک الا ان تطهروا»(22)
6- گوارا بودن درآمد
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى‌خوانیم: هر کس خمس ما را بدهد باقى درآمدش براى او گواراست. «یودّى خمسنا و یطیب له»(23)
7- حفظ آبرو در برابر مخالفان‌
امام رضا علیه السلام فرمود: به وسیله خمس، ما آبروى خود و طرفدارانمان را در برابر تهدیدات مخالفان حفظ مى‌کنیم. «و ما نبذله و نشترى من اعراضنا ممن نخاف سطوته»(24)
8 – فقر زدائى از خاندان رسالت‌
امام کاظم علیه السلام فرمود: خداوند نیمى از خمس را براى فقر زدائى از بستگان پیامبر که از زکات و صدقات محرومند قرار داد. «و جعل للفقراء قرابه الرسول نصف الخمس فاغناهم به عن صدقات الناس…»(25)
9- کفّاره گناهان و ذخیره قیامت‌
امام رضا علیه السلام فرمود: خارج کردن خمس مال، وسیله آمرزش گناهان و ذخیره قیامت و روز نیاز شماست. «فان اخراجه… تمحیص ذنوبکم و ما تمهدون لانفسکم لیوم فاقتکم»(26)
10- ضمانت بهشت‌
شخصى نزد امام باقر علیه السلام آمد و خمس مال خود را پرداخت، امام فرمود: بر من و پدرم لازم است که بهشت را براى شما ضمانت کنیم. «ضمنت لک علىّ و على ابى الجنّه»(27)
11- شمول دعاى امام‌
امام رضا علیه السلام فرمود: خمس، کمک ما بر حفظ مکتب است، سپس فرمود: تا مى‌توانید خودتان را از دعاى ما محروم نکنید. «ولا تحرموا انفسکم دعاءنا ما قدرتم علیه»(28)
12- کلید رزق‌
امام رضا علیه السلام فرمود: پرداخت خمس کلید رزق شماست. «فان اخراجه مفتاح رزقکم»(29)
13- نظم و حساب در سرمایه‌
کسى که حساب سال دارد و خمس مى‌دهد، در واقع شخصى حسابگر، منظم و دقیق است و میزان درآمد و مصرفش مشخّص است.
امام باقر علیه السلام فرمود: «الکمال کلّ الکمال: التّفقه فى الدّین والصبر على النائبه و تقدیر المَعیشه»(30) بالاترین کمال در سه چیز است: شناخت عمیق دین، پایدارى در برابر ناملایمات و نظم و برنامه در زندگى.
14- عنایات ویژه‌
کسانى که اهل خمس هستند، یعنى در هر درآمد خود، سهم خدا، رسول، اهل بیت و سهم دیگران را در نظر دارند، قهراً خدا و اولیاى او نیز به او عنایات ویژه دارند.
مگر در قرآن نمى‌خوانیم: «فاذکرونى اذکرکم»(31) مرا یاد کنید، شما را یاد مى‌کنم.
مگر در قرآن نمى‌خوانیم: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم»(32) اگر خوبى کنید به خودتان خوبى کرده‌اید.
مگر در قرآن نمى‌خوانیم: «اذا حیّیتم بتحیّه فحیّوا باحسن منها»(33) اگر شخصى نسبت به شما کریمانه برخورد کرد، شما بهتر از او برخورد کنید.
مگر قرآن وعده نداده که «ان تنصروا اللّه ینصرکم»(34) اگر شما خدا را یارى کنید خداوند شما را یارى مى‌کند.
مگر قرآن خبر از دوست داشتن نیکوکاران نداده است: «انّ اللّه یحبّ المحسنین»(35)
آرى، کسى که با پرداخت خمس، حق خدا و رسول و امام را مى‌دهد، در حقیقت مشمول تمام آیاتى است که گفته شد. زیرا او هم خدا را یاد کرده، هم احسان کرده، هم اولیاى خدا و محرومان را گرامى داشته و هم مکتب الهى را یارى نموده است و دریافت این همه عنایات در برابر 20% مازاد درآمد سال، سود بزرگى است.
یک نمونه از عنایات ویژه‌
زنى به نام شطیطه یک درهم پول و یک کلاف نخ را از نیشابور براى امام کاظم علیه السلام فرستاد و از کمى مال خود عذرخواهى کرد و گفت: «انّ اللّه لا یستحیى من الحق»
امام درهم و کلاف را پذیرفت و فرمود: سلام مرا به این خانم برسانید و این چهل درهم و این پارچه‌اى که جزو کفن خودم هست به او بدهید، او چند روزى بیشتر زنده نیست ولى همین که از دنیا رفت من براى نماز بر جنازه او به نیشابور خواهم آمد.(36) در این ماجرا امام چند درهم را از یک مسلمان مخلص مى‌پذیرد و این همه او را مورد تفقد قرار مى‌دهد ولى مبالغ سنگینى را از افراد نااهل نمى‌پذیرد.
خمس در روایات‌
امام کاظم علیه السلام فرمود: «لقد یسر اللّه على المؤمنین ارزاقهم بخمسه دراهم جعلوا لربّهم واحداً واکلوا اربعه حلالا ثم قال هذا من حدیثنا صعب مستصعب لایعمل به ولا یصبر علیها الا ممتحن قلبه للایمان»(37) خمس مالتان را بدهید تا رزق شما حلال شود، سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، تحمّل آن را ندارند.
نپرداختن خمس، در کنار شرک و قتل نفس، از بزرگ‌ترین گناهان کبیره شمرده شده است. امام صادق‌علیه السلام فرمود: «اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»، سپس فرمود: امّا خوردن مال یتیمان همان حقّ ما است که از ما ربوده و خوردند.(38)
امام زمان‌علیه السلام فرمود: «لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً»(39)، لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که یک درهم مال ما را حلال بشمارد و در روایت دیگر فرمود: ما دشمن این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه»(40)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «هلک الناس فى بطونهم و فروجهم لانهم لم یؤدوا الینا حقّنا»(41)، مردم بخاطر اینکه حقّ ما را نمى‌دهند غذا و آمیزش آنان ناپاک شده و سبب هلاکت آنان مى‌شود.
در بعضى احادیث مى‌خوانیم: «من استحل منها شیئاً فامسکه فانما یاکل النیران»(42)، کسى که بخشى از خمس را حلال پندارد و آن را نپردازد، گویا آتش مى‌خورد.
یاران واقعى اهل‌بیت‌علیهم السلام آنگونه ایمان داشتند که نپرداختن خمس را مساوى با حرام خوردن و قبول نشدن نماز و روزه مى‌دانستند و در سؤال کتبى خود از آن بزرگواران مى‌پرسیدند که خمس را چگونه بپردازیم تا جزو حرام خواران و کسانى که نماز و روزه‌شان قبول نیست نباشیم.(43)
امام باقرعلیه السلام فرمود: آسان‌ترین وسیله‌اى که انسان را به دوزخ مى‌برد خوردن مال یتیم است، سپس حضرت فرمود: ما یتیم هستیم(44) (و نپرداختن خمس، به منزله خوردن مال یتیم است).
در حدیث دیگر مى‌خوانیم: از سخت‌ترین شرائطى که مردم در قیامت دارند وضعیّت تارکان خمس است.(45)
در حدیثى مى‌خوانیم: «الدنیا و ما فیها للّه و رسوله و لنا فمن غلب على شیى‌ء منها فلیتّق اللّه و لیؤدّ حقّ اللّه و لیتبرّ اخوانه فان لم یفعل ذلک فاللّه و رسوله و نحن براء منه»(46)، هر کس بر مال دنیا دست یافت باید تقوى پیشه کند و حق خدا را بپردازد و به برادران ایمانى خود احسان کند و اگر این چنین نکرد خدا و رسول و ما اهل بیت از او بیزاریم.
امام رضا علیه السلام فرمود: «ان الخمس عوننا… فلا تزووه عنّا ولا تحرموا انفسکم دعاءنا ما قدرتم علیه»(47) خمس کمک به ماست آن را از ما دور نکنید تا از دعاى ما محروم نشوید.
امام زمان علیه السلام فرمودند: «فلا یحلّ لاحد ان یتصرف فى مال غیره بغیر اذنه فکیف یحل ذلک فى مالنا من فعل شیئاً من ذلک لغیر امرنا فقد استحل منا ما حرم علیه و من اکل من مالنا شیئا فانما یأکل فى بطنه نارا و سیصلى سعیرا»(48)، با اینکه هیچ کس حق ندارد در مال غیر تصرّف کند، پس چگونه مردم در مال ما تصرف مى‌کنند؟ هر کس بدون دستور ما در مال ما تصرف کند مرتکب گناه شده و هر کس ذره‌اى از مال ما را بخورد پس گویا آتش در شکم اوست.
در روایات مى‌خوانیم: «لا یعذر عبد اشترى من الخمس شیئاً ان یقول ربّ اشتریته بمالى حتّى یأذن له اهل الخمس»(49)، عذر کسى که از خمس چیزى خریدارى کند پذیرفته نیست، مگر آنکه صاحبان خمس اجازه دهند.
امام باقر علیه السلام فرمود: براى هیچ کس حلال نیست مال خمس نداده‌اى را خریدارى کند مگر آنکه حق ما را به ما برساند.(50)
اگر وارثانِ کسى که از دنیا رفته بدانند او خمس مال خود را نداده، باید مثل سایر بدهى‌ها خمس او را بدهند.(51)
امام خمینى در تحریرالوسیله مى‌فرماید: هر کس درهمى از خمس را نپردازد جزء ستمگران بر اهل بیت و کسانى که حق آن بزرگواران را غصب کرده‌اند مى‌شود.(52)
در کتب فقهى و رساله‌هاى مراجع بزرگوار مسائلى است که بر همه مقلدین دانستن آنها لازم است و ما چند جمله از کتاب شریف عروهالوثقى بیان مى‌کنیم:
اگر انسان قبل از پرداخت خمس کنیزى بخرد حق تصرّف ندارد.(53)
تا مقدار خمس را با فقیه جامع الشرائط مصالحه نکرده، تصرّف در مال خمس نداده جایز نیست، حتّى اگر در نیّت خود قصد پرداخت مبلغ را داشته باشد.(54)
استفاده از لباس و مکانى که خمس آن داده نشده نماز را با مشکل مواجه مى‌کند، چنانکه در حج، طواف با لباس احرامى که خمس آن داده نشده، باطل است.
خمس در زمان پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله وسلم‌
1- در آیات و روایات نام زکات بیشتر از خمس آمده است، شاید بدلیل این که جز افراد نادر در مکّه و بعضى از قبایل که بازرگانى مى‌کردند بیشتر مردم کشاورز و دامدار بودند، ولى با این حال پیامبر اکرم‌صلى الله علیه وآله افرادى را براى گرفتن خمس به مناطق مى‌فرستاد، چنانکه در تاریخ آمده است: مثلاً علىّ بن ابیطالب‌علیهما السلام و عمروبن حزم و معاذبن جبل را به یمن و مُحمیّه را در بنى زبید براى گرفتن خمس فرستاد. «بعثه رسول اللّه لاخذ الاخماس».(55)
2- پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله براى هیأت‌هایى که به حضورش مى‌رسیدند بعد از امر به ایمان در کنار نماز و زکات، خمس را نیز مطرح مى‌فرمودند: «آمرکم بالایمان… و اقام الصلوه و ایتاء الزکاه و تعطوا الخمس من المغنم»(56)
3- پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در نامه‌هایى که براى قبایل مى‌فرستادند به موضوع خمس اشاره مى‌کردند.(57)
4- مسلمانان همان گونه که زکات را نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مى‌فرستادند، خمس را نیز خدمت حضرت مى‌فرستادند.(58)
خمس پس از پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله وسلم‌
گرچه مسیرى که پیامبر معین فرموده بود دچار انحراف گردید و خلفا غنیمت را منحصر در غنائم جنگى نمودند و اهل بیت پیامبر تا زمان امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام از خمس منع گردیدند، لیکن هنگامى که فضاى تبلیغ براى این دو امام عزیز باز شد، به مسئله خمس پرداختند.(59)
بعد از امام صادق علیه السلام تا زمان غیبت حضرت ولى‌عصر علیه السلام امامان معصوم در مناطق مختلف مثل بلخ، بخارا، رى، قم، نیشابور، شیراز، همدان، خراسان، قزوین، اهواز، عراق، یمن، موصل و بغداد براى گرفتن خمس نماینده داشتند.
دلیل پیدا شدن فرقه واقفیه این بود که خمسِ مردم نزد یکى از نمایندگان امام کاظم علیه السلام جمع شده بود و هنگامى که امام به شهادت رسید آن نماینده اعلام کرد بعد از امام هفتم امامى نداریم تا بتواند اموالى را که از خمس نزد او مانده تصرف کند.(60)
آرى، نماینده امام معصوم نیز در معرض خطر انحراف است. در نهج‌البلاغه نمونه‌هایى از عزل شدگان حضرت على‌علیه السلام به چشم مى‌خورد که بعضى از آنها کینه حضرت رابه دل گرفتند و براى خود دار و دسته‌اى تشکیل دادند و همین که فهمیدند حسین بن على علیهما السلام به کربلا رسیده نیروهاى خود را براى قتل امام به کربلا اعزام کردند و با صراحت به امام مى‌گفتند: ما با شما مسئله‌اى نداریم ولى کینه و بغض پدرت را در دل داریم که ما را عزل کرد.(61)
وسوسه‌هاى شیطانى
وسوسه از راه وعده فقر
هنگامى که فردى تصمیم بر دادن حقّ اللّه مى‌گیرد، شیطان به او وعده فقر مى‌دهد(62) که اگر خمس بدهى مال تو کم مى‌شود و فردا فقیر و محتاج مى‌شوى، هنوز فرزندانت به سر و سامان نرسیده‌اند. ولى قرآن نیز در برابر وعده فقر شیطان وعده‌هایى دارد از جمله:
– آنچه در راه خدا بدهید، خداوند جایگزین مى‌کند: «فهو یخلفه»(63) انفاق مثل مکیدن شیر مادر است که هرچه فرزند مى‌خورد، خداوند دوباره سینه مادر را پر مى‌کند.
– هر چه بدهید گم نمى‌شود و آن را نزد خداوند مى‌یابید. «تجدوه عنداللّه»(64)
– کارهاى خیر شما باقى مى‌ماند و پاداش بهتر دارد. «والباقیات الصالحات خیر عند ربّک ثواباً»(65)
– هر چه نزد شماست فانى مى‌شود، ولى اگر رنگ الهى پیدا کند و در راه او مصرف شود ابدى مى‌گردد. «ماعندکم ینفد و ما عنداللّه باق»(66)
– در راه خدا از خرج کردن نترسید که او به شما وسعت مى‌دهد. «و اللّه واسع علیم»(67)
– مثال آنچه در راه خدا مى‌دهید مثال دانه گندمى است که در خاک پنهان مى‌شود، ولى چیزى نمى‌گذرد که از آن دانه، هفت خوشه و در هر خوشه صد دانه ظاهر مى‌شود.(68)
نوع دیگرى از وسوسه‌
اگر شیطان در مرحله اول حریف انسان نشد کمى تخفیف داده و مى‌گوید: خمس واجب است ولى حالا صبر کن. عجله درست نیست هنوز آخر کار نشده و معلوم نیست سود و زیان چقدر است، ممکن است بعضى از سرمایه‌هاى تو نقد نشود، ممکن است بعضى از جنس‌هاى فروخته شده برگردد، امسال سود بردى، شاید سال آینده زیان کنى و… .
قرآن در برابر این تأخیر، سفارشاتى دارد و تذکراتى مى‌دهد از جمله:
1- در قرآن بارها کلمه «بغته» بکار رفته است، یعنى ممکن است مرگ ناگهانى فرا رسد و توفیق عمل خیر نداشته باشى.
2- تاریخ افراد و اقوام و گروه‌هایى در قرآن مطرح شده که ناگهان گرفتار قهر الهى شدند.
3- قرآن صحنه‌هائى از آرزوى برگشتن به دنیا و انجام کار خیر را نقل مى‌کند که البتّه هرگز به این آرزو پاسخ مثبتى داده نمى‌شود.
4- قرآن در آیه 14 سوره حدید گفتگوى دوزخیان را با بهشتیان در قیامت اینگونه بیان مى‌فرماید: منافقان التماس مى‌کنند که نگاهى به ما کنید تا از نور شما استفاده کنیم. وقتى جواب رد مى‌شنوند مى‌گویند: آیا ما در دنیا با شما نبودیم؟ بهشتیان مى‌گویند: چرا ولى شما خودتان را فریب دادید و در کار خیر، امروز و فردا کردید.
وسوسه دیگر
گاهى شیطان انسان را وسوسه مى‌کند که چرا نتیجه دسترنج و علم و ابتکار و خلاقیّت تو نصیب دیگران شود. همان گونه که قارون مى‌گفت: سرمایه من بخاطر علم و تخصّص و مدیریّتى است که دارم، «انّما اوتیتُه على علمٍ عندى»(69) خداوند در پاسخ مى‌فرماید: آیا قارون نمى‌داند که ما قوى‌تر از او را نابود کردیم. چه بسیار افرادى از صاحبان سرمایه که با سواد، زرنگ، قوى و زحمت‌کش بودند، ولى به جایى نرسیدند. آرى، هرگز داده‌هاى الهى را به حساب تخصّص و علم و تلاش و مدیریّت و هنر خود نگذاریم.
وسوسه دیگر
گاهى شیطان وسوسه مى‌کند که خدا خواسته گروهى فقیر و گروهى در رفاه باشند، اگر خدا بخواهد به فقرا نیز ثروت مى‌دهد. «انطعم من لو یشاء اللّه اطعمه»(70) گویا این افراد غافلند که دادن‌ها و گرفتن‌هاى الهى براى آزمایش مردم است تا کسى که ثروت دارد از خود سخاوت و کسى که ندارد از خود صبر و قناعت نشان دهد. اگر همه مردم یکسان باشند روحیه ایثار، سخاوت، صبر و قناعت، در انسان محو مى‌شود.
وسوسه دیگر
گاهى انسان بر اثر وسوسه شیطان مى‌گوید: من کارهاى خیر زیادى کرده‌ام به فقراء کمک مى‌کنم، به بستگان سر مى‌زنم اموالى را وقف یا وصیّت مى‌کنم، بنابراین خمس دادن لازم نیست.
در حالى که اگر انسان هزار مستحب انجام دهد جبران یک واجب نمى‌شود. ما بنده خدا هستیم و باید هرچه را او گفت و هر گونه که او خواست عمل کنیم، نه آنچه را سلیقه خودمان تشخیص مى‌دهد و بدتر آنکه سلیقه خودمان را به جاى حکم خدا حساب کنیم.
وسوسه دیگر
افرادى مى‌گویند: برخى از کسانى که خمس را به آنها مى‌پردازیم، خود در رفاه هستند چرا ما به آنان خمس بدهیم؟ در پاسخ باید گفت: اسلام مى‌فرماید: خمس را به فقیه عادلى بپردازید که اهل دنیا نباشد، اگر شما گیرنده خمس را اهل دنیا دیدید مى‌توانید گیرنده را عوض کنید نه آنکه از پرداخت خمس سرباز زنید. شرط مرجعیّت در اسلام دورى از هواى نفس است و در روایات سفارش شده است که اگر عالمى را دیدید که دنیا گراست از او دورى نمائید و به سراغ عالم زاهد و پارسا بروید.
علاوه بر آنکه ممکن است رفاهِ گیرنده خمس، بخاطر ارث و یا درآمدهاى شخصى باشد و زندگى او از خمس نباشد.
وسوسه دیگر
بعضى مى‌گویند: خمس ما مبلغ قابلى نیست، خودمان به فقرا مى‌دهیم.
پاسخ آن است که ما باید به وظیفه عمل کنیم و کارى به کم و زیاد آن نداشته باشیم. همان گونه که گاهى یک برگ زرد در حوض آب، کشتى چندین مورچه مى‌شود، ممکن است مبلغ ناچیز شما چند گره را از کار مسلمانان باز کند. خداوند به مبلغ نظر ندارد، بلکه او به اخلاص مى‌نگرد چنانچه سوره «هل اتى…» به خاطر چند قطعه نان که در راه خدا خالصانه انفاق شد نازل گردید.
وسوسه دیگر
گاهى مى‌گویند ما هنوز مشکل مسکن و همسر و مرکب و اشتغال خود یا فرزندانمان را حل نکرده‌ایم که خمس بپردازیم.
پاسخ: اسلام، خمس را پس از تأمین هزینه‌هاى متعارف و متعادل زندگى قرار داده است. تأمین نیازهایى مانند ازدواج خود یا فرزندان، تهیه مسکن و مرکب و سفرهاى تفریحى و زیارتى و هدایا و مهمانى‌ها و انواع هزینه‌هایى که در آن ریخت و پاش نیست و در نظر عموم مردم بجاست، مقدم بر خمس است ولى متأسفانه بعضى از مردم اسراف‌کارى و بلند پروازى و تجمّل‌گرایى و چشم هم چشمى را بهانه نپرداختن خمس قرار مى‌دهند.
به هر حال خمس پس از تأمین زندگى عادى است. مثلاً اگر پنج میلیون تومان درآمد سال شما و چهار میلیون تومان خرج زندگى سالانه شما باشد، تنها خمس یک میلیون تومان یعنى دویست هزار تومان بر شما واجب است و از پنج میلیون تومان سود، نپرداختن دویست هزار تومان، بى‌انصافى است. راستى اگر باغ انگورى را به انسان ببخشند و بگویند در هر سال چند کیلو از انگور این باغ را به صاحبش بدهید، بى‌اعتنایى به این خواسته خلاف هر وجدان بیدار نیست؟
وسوسه دیگر
بعضى مى‌گویند: ما خمس را خودمان به فقرا مى‌دهیم و نیازى نیست که به فقیه جامع الشرایط بپردازیم، این افراد نمى‌دانند که خمس عبادت است و در عبادت تعبّد و مراعات دستور ضرورى است. قرآن با صراحت، گیرنده خمس را «ذى القربى» یعنى امام معصوم دانسته و امام معصوم فقیه عادل را جانشین خود قرار داده که باید مجارى امور به دست او باشد و در حوادث واقعه به او مراجعه کرد و او حرف آخر را بزند.
وسوسه دیگر
گاهى مى‌گوید: بسیارى از مردم خمس نمى‌دهند، ما نیز مثل همه.
پاسخ آن است که در قیامت هر کس باید پاسخگوى رفتار خود باشد و حساب افراد، جداگانه بررسى مى‌شود. قرآن صحنه‌هاى تلخى از گفتگوى مجرمان در قیامت را بیان مى‌فرماید که یکى از آنها این است که بعضى به دیگران مى‌گویند: اگر شما نبودید ما ایمان مى‌آوردیم. (شما ما را منحرف کردید) آنان مى‌گویند: هرگز چنین نیست بلکه شما خود ایمان‌آور نبودید. «لولا انتم لکنا مؤمنین قالوا بل لم تکونوا…»(71) بنابراین ملاک عمل باید عقل و دستور خداوند باشد نه جامعه. جمله معروف: «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو» بسیار نابجاست. اگر یک کشتى در حال غرق شدن بود و اکثر مسافرانش بخاطر ندانستن شنا غرق شدند، آیا صحیح است که چند نفرى که شنا مى‌دانند خودشان را غرق کنند و بگویند: خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو!!
حضرت على علیه السلام مى‌فرمود: «لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقله اهله»(72) از رفتن در راه حق بخاطر کمى افراد نترسید. مگر حضرت ابراهیم یک موحّد در برابر انبوه مشرکان نبود. مگر پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله در آغاز بعثت تنها نبود. به هرحال غفلت اکثریّت از خمس و زکات، دلیل سرباز زدن دیگران نمى‌شود.
به علاوه در برابر افرادى که اهل خمس و زکات نیستند، افرادى جان و مال و آبروى خود را در راه اسلام دادند که قرآن از آنان تجلیل مى‌نماید و مى‌فرماید: «و یطعمون الطعام على حبّه…»(73) و «و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه»(74)
تفاوت خمس و زکات با مالیات‌
گاهى مى‌گویند: ما که به دولت اسلامى مالیات مى‌دهیم، دیگر خمس و زکات براى چه؟
در پاسخ به این سؤال، به تفاوت‌هایى که میان خمس و زکات با مالیات است اشاره مى‌کنیم:
تفاوت اول‌
مالیات، هزینه‌اى است که شما مى‌پردازید تا دولت، رفاه شما را بیرون منزل تأمین کند. مثلاً بیرون منزل شما بوستانى احداث کند همان گونه که خود نیز در منزل باغچه احداث مى‌کنید.
هر کسى حیاط منزل خود را موزائیک یا سنگ مى‌کند، به دولت نیز مالیات مى‌دهد تا بیرون منزلش را اسفالت کند.
درب منزل خود را قفل مى‌زند، به دولت نیز مالیات مى‌دهد بیرون منزل پلیس بگمارد.
در منزل لامپ روشن مى‌کند، به دولت نیز مالیات مى‌دهد تا بیرون منزل، کوچه و خیابان را روشن کند.
در منزل کپسول آتش نشانى دارد، به دولت نیز مالیات مى‌دهد تا بیرون منزل ماشین آتش نشانى را آماده داشته باشد.
بنابراین مالیات، خرج خود شما مى‌شود و نظیر پولى است که شما در منزل براى زندگى شخصى هزینه مى‌کنید. با این تفاوت که آنچه در منزل خرج مى‌کنید مستقیم است و آنچه در بیرون خرج مى‌شود به واسطه مالیاتى است که به دولت مى‌دهید.
تفاوت دوم‌
پرداخت خمس و زکات، به عنوان یک عبادت است و در آن قصد قربت لازم است که اگر نباشد عمل قبول نمى‌شود. بر خلاف مالیات که قصد قربت نمى‌خواهد و نوعاً با اکراه پرداخت مى‌گردد.
تفاوت سوّم‌
خمس، زیر نظر عالم‌ترین، محبوب‌ترین، با تقوى‌ترین فردى که با تحقیق انتخاب شده، یعنى فقیه عادل مصرف مى‌شود، بر خلاف مالیات که چنین شرطى در آن نیست و لذا گاهى غیر عادلانه هزینه مى‌شود. به علاوه اتصال طبقه محروم با عالم ربانى زمینه پندپذیرى و اطاعت از خدا و رسول است و فقرا و سایر گیرندگان، چون خمس را از دست جانشین امام زمان علیه السلام مى‌گیرند احساس حقارت نمى‌کنند.
تفاوت چهارم‌
در خمس و زکات به پرداخت کننده اعتماد مى‌شود، یعنى اولاً خودش حساب مال خود را مى‌کند نه
بازرس و مأمور دولت. ثانیاً کسى را که مى‌خواهد مال خود را به او بدهد انتخاب مى‌کند که کدام مرجع و عالم متّقى‌تر باشد. ثالثاً از مصرف آن زیر نظر مجتهد عادل آگاه است و مى‌داند در کجا هزینه مى‌شود.
تفاوت پنجم‌
در خمس و زکات هدفِ گیرنده، رشد و پاک کردن مردم و هدفِ پرداخت کننده قرب به خداست.
خمس را از مازاد مخارج سالانه مى‌گیرند، ولى مالیات از اصل درآمد مردم گرفته مى‌شود.
راه مقاومت در برابر وسوسه‌ها
ما باید در برابر وسوسه‌ها و القائاتى که مى‌شود، جمله امام رضا علیه السلام را فراموش نکنیم که فرمود: خمس وسیله حفظ و تبلیغ مکتب ما و کمک براى بستگان و دوستداران ماست.(75)
و فرمود: «فعلى کلّ من غنم… فعلیه الخمس فان اخرجه فقد ادّى حقّ اللّه ما علیه و تعرض للمزید و حل له باقى ماله و طاب و کان اللّه اقدر على انجاز ما وعده العباد من المزید و التطهیر من البخل على ان یغنى نفسه مما فى یدیه من الحرام الّذى بخل فیه بل قد خسر الدنیا والاخره… فاتّقوا اللّه واخرجوا حقّ اللّه مما فى ایدیکم یبارک اللّه لکم فى باقیه و یزکو فانّ اللّه عزّوجلّ الغنى و نحن الفقراء و قال اللّه: «لن ینال اللّه لحومها ولا دمائها و لکن یناله التّقوى منکم»(76) فلا تدعوا التقرّب الى اللّه بالقلیل والکثیر على حسب الامکان و بادروا بذلک الحوادث واحذروا عواقب التسویف فیها فانما هلک من هلک من الامم السابقه بذلک»(77)، اگر خمس بدهید حق خدا را داده و باقى مال براى شما حلال مى‌شود و در معرض اضافه شدن قرار مى‌گیرید و خداوند بر انجام وعده‌ى لطفى که به پرداخت کننده داده از هر کس تواناتر است، ایمان و توکل بر وعده‌هاى الهى از تکیه بر مال حرامى که در دست دارد و بخل مى‌کند بهتر است زیرا او با نپرداختن خمس، خسارت دنیا و آخرت را براى خود کسب کرده است. پس، از خداوند پروا کنید و از آنچه در دست دارید، حق خدا را بپردازید تا خداوند در باقى مال شما برکت دهد و شما تزکیه شوید. (و بدانید که) خداوند بى نیاز و ما فقیر هستیم. قرآن (به کسانى که قربانى مى‌کنند،) مى‌فرماید: خداوند از گوشت و خون حیوانات قربانى سهمى نمى‌برد، ولى شما با این عمل روحیه تقوى و قرب خودتان را به او نشان مى‌دهید پس خود را از قرب به خدا محروم نکنید خواه کم باشد یا زیاد و بدینوسیله حوادث تلخ را از خود دور کنید و از عواقب سوء تأخیر بترسید (و بدانید) دلیل هلاکت امت‌هاى سابق همین تأخیرها بوده است.
موارد ومصارف خمس‌- خمس براى کیست؟
در آیه 41 سوره انفال موارد خمس چنین بیان شده است: «واعلموا انّما غنمتم من شى‌ء فانّ لِلّه خُمُسَه و للرسول و لذى القربى‌» بدانید هر چه را که بدست آوردید پس قطعاً یک پنجم آن براى خدا و رسول و ذى‌القربى است.
از امام رضا علیه السلام درباره این آیه سؤال شد که سهم خدا را به چه کسى بدهیم؟ فرمود: سهم خدا، به رسول خدا مى‌رسد و هر چه براى رسول خداست براى امام است.(78)
ناگفته پیداست که سهم خدا و رسول و امام، امروزه باید در راه معرّفى مکتب و احکام آن و عزّت و نجات پیروان آن صرف شود.
سهم پیامبر و امام براى شخصیّت حقوقى آنان‌
اموالى که به عنوان خمس در اختیار پیامبر اکرم و اهل‌بیت معصومش‌علیهم السلام قرار مى‌گیرد، جزو اموال شخصى آنان نیست که بعد از شهادت یا رحلت به وارثانشان منتقل شود، بلکه در اختیار مقام رسالت و امامت و جایگاه حقوقى آنان است، البتّه این منافاتى ندارد که آنان براى اداره زندگى خودشان به مقدار متعارف از آن استفاده کنند. دلیل ما مواردى است از جمله:
1- از امام هادى علیه السلام پرسیدند: گاهى چیزى مى‌آورند و مى‌گویند: این براى امام جواد علیه السلام است که نزد ما مانده، آن را چه کنیم؟ حضرت فرمود: «ما کان لابى بسبب الامامه فهو لى و ما کان غیر ذلک فهو میراث على کتاب اللّه و سنّه نبیّه»(79)، هر چه را که به عنوان امامت براى پدرم آورده‌اند باید به امام بعدى (یعنى من) تحویل دهید ولى اگر به عنوان امامت نباشد، طبق قانون قرآن و سنّت پیامبر میان وارثان (همسر و سایر فرزندان) تقسیم کنید.
2- رسول خدا صلى الله علیه وآله که الگوى سادگى و زهد بود، چگونه ممکن است یک پنجم تمام سودها صرف زندگى شخصى او شود. آرى، سهم رسول براى صرف کردن در راه و اهداف رسالت است.
3- چگونه پیامبرى که مى‌فرماید: من اجر و مزدى از شما نمى‌خواهم، بخش قابل توجّهى از درآمد مردم را براى خودش اختصاص مى‌دهد؟
4- همان گونه که سهم خداوند براى آن است که در راه حاکمیّت قانون الهى هزینه شود، سهم رسول خدا و امام نیز باید صرف پاسدارى از مکتب رسالت و امامت شود.
5 – با اینکه در روایات اسلامى به ما سفارش کرده‌اند از عالمى که تمایلات مادّى بر او چیره شده دورى کنید، پس چگونه سهم عظیمى از درآمدها براى زندگى شخصى رسول و امام در نظر گرفته شده باشد.
6- پیش شرط مقاماتى که خداوند به اولیاى خود مى‌دهد، زهد در دنیاست وگرنه خداوند آن مقامات را به آنان عطا نمى‌کند. در دعاى ندبه مى‌خوانیم: «و شرطتَ علیهم الزهد فى درجات هذه الدنیا الدنیّه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمتَ منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم و قدّمتَ لهم الذّکر العلىّ والثناء الجلىّ»، خدایا! تو با اولیاى خود شرط کردى که در دنیا زاهد باشند و آنان آن شرط را پذیرفتند و تو به وفادارى آنان علم داشتى و به همین دلیل به آنان توجّه و عنایت مخصوص نمودى.
ذى القربى کیست؟
بر اساس آیه خمس، بخشى از خمس براى خدا و رسول و بخشى براى ذى القربى است، که مراد از آن، امام معصوم است، زیرا:
1- در روایات بسیارى از شیعه و بعضى از اهل سنّت مى‌خوانیم که مراد از ذى القربى در آیه خمس، امام معصوم از اهل بیت پیامبر است که مقام رهبرى جامعه را دارد و خمس براى مقام رهبرى اوست.(80)
2- کسى که نامش در کنار نام خدا و رسول آمده است باید مقام و فکر و راه و هدفش در کنار خدا و رسول باشد. «فانّ للّه خُمُسه و للرسول ولذى القربى» چنانکه در آیه «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم»(81) نیز ما این عقیده را داریم که آنکه نامش در کنار خدا و رسول مطرح و اطاعت بى‌قید و شرطش در کنار اطاعت خدا و رسول واجب شده جز معصوم نمى‌تواند باشد.
3- کلمه «ذى القربى» مفرد است و در هر زمان تنها به یک نفر از خاندان رسالت این سهم مى‌رسد. آرى، اگر به جاى ذى القربى، ذوى القربى بود معناى جمعى داشت که باید خمس به همه بستگان پیامبراکرم برسد.
4- کلمه «قربى‌» صیغه مبالغه و در موردى بکار مى‌رود که نزدیک‌ترین نزدیکى را داشته باشد و نزدیک‌ترین فرد به پیامبر از نظر وراثت و نسبت و تربیت، حضرت فاطمه وعلى وفرزندان معصومشان‌علیهم السلام است. امّا خلفاى بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله خمس را از بنى هاشم منع و آن را به بیت‌المال اضافه کردند و زکات هم که براى بنى هاشم حرام بود، در نتیجه براى خاندان رسالت نه خمس ماند و نه زکات و امروزه در کتب فقهاى اهل سنّت عنوانى به نام خمس مطرح نیست.(82)
کوتاه سخن آنکه در آیه 41 سوره انفال براى خمس شش مصرف نام برده شده که براى سه مصرف اول، حرفِ لامِ ملکیّت آمده است، «للّه خمسه وللرسول ولذى القربى» امّا براى سه مصرف دوم، یعنى یتیمان، مساکین و در راه ماندگان، حرف لام نیامده است، «والیتامى والمساکین وابن السبیل» و شاید این رمز آن باشد که این سه گروه از شاخه‌ها و فروعات همان ذى القربى (اهل بیت) باشند نه آنکه مستقل و دسته‌اى جدا باشند.(83) و در روایاتى این معنا تأیید مى‌شود، چنانکه امام سجاد علیه السلام فرمود: مراد، یتیمان و مساکین وابن السبیل از خاندان ماست.(84)
سؤال:
آیا پرداخت نیمى از خمس به یتیمان و مساکین و در راه ماندگان سادات، تبعیض خویشاوندى و امتیاز نژادى نیست؟
پاسخ:
1- اولاً خمس براى سادات فقیر است و هر کدام بالفعل یا بالقوه توان کار کردن دارند باید کار کنند و حق گرفتن خمس را ندارند.
ثانیاً: تنها به مقدار رفع نیاز، داده مى‌شود، آن هم نیاز یکسال نه بیشتر. «ما یستغنون به فى سنّتهم»(85)
ثالثاً: استفاده از صندوق خمس به خاطر آن است که سادات فقیر از صندوق زکات محرومند، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند: «لما حرم علینا الصدقه انزل لنا الخمس»(86)
بنابراین تمام خمس براى سادات نیست، بلکه نیمى از خمس، آنه هم براى سادات فقیر است، آن هم به اندازه یک سال، و مازاد خمس در اختیار حاکم اسلامى است. البتّه اگر نصف خمس، سادات فقیر را بى نیاز نکرد حاکم اسلامى مى‌تواند از سایر اموال و اختیاراتى که دارد آنان را سیر کند.(87) همان گونه که اگر مقدار زکات بیش از نیاز فقرا بود، در اختیار والى قرار مى گیرد و به خزانه بر مى‌گردد، امّا اگر زکات کم آمد والى باید از منابع دیگرى که در اختیار دارد فقراء را سیر کند.(88) آنچه مهم است این است که در حکومت اسلامى گرسنه نباید وجود داشته باشد، لکن گرسنگان خاندان رسالت از صندوق خمس و سایر گرسنگان از صندوق زکات تأمین مى‌شوند و هر صندوقى زیاد آورد باید به خزانه بر گردد و هر صندوقى کم آورد از سایر منابع جبران شود.
2- زکات از اموال عمومى و خمس از بودجه‌هاى حکومتى است و این خود یک سیاست بسیار عالى است که رسول اکرم صلى الله علیه وآله خواسته تا دست بستگانش را از اموال عمومى (زکات) دور نگه دارد تا نگویند پیامبر اسلام خویشان خود را بر اموال عمومى حاکم کرد و اگر فقیرى از بستگان حضرت بود حاکم معصوم یا عادل به قدر رفع نیاز، مشکل او را حل کند.
3- نتیجه جدا شدن صندوق زکات از صندوق خمس، جدا شدن سادات و بستگان پیامبر از دیگران است تا نسب پیامبر در جامعه محو نشود.
4- شناخته شدن سادات رمز احترام بیشتر مردم به آنان و این سبب قرب مردم به رسول اللّه صلى الله علیه وآله است زیرا که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: «المکرم لذریّتى من بعدى والقاضى لهم حوائجهم والساعى لهم فى امورهم والمحبّ لهم بقلبه و لسانه»(89)، من کسانى را که بعد از من ذریه مرا تکریم کنند یا حوائج آنان را بر آورند یا در رفع مشکلات آنان تلاش نمایند یا آنان را با قلب و زبان دوست دارند، شفاعت مى‌کنم.
5 – راستى اگر ما به ذریّه‌ى فقیر پیامبرى که ما را از شرک به توحید و از توحّش به تمّدن فرا خواند، از صندوقى خصوصى، غیر از صندوق فقرا عادّى کمکى کنیم تبعیض است؟ تبعیض آن است که ما میان دو فرد یا دو گروه یکسان، دو گونه عمل کنیم. امّا آیا احترام استاد با غیر استاد یکسان است، این تفاوت است و هر تفاوتى بى عدالتى نیست.
انگشتان دست با هم تفاوت دارند ولى این تفاوت حکیمانه است. در حدیث مى‌خوانیم: دلیل آنکه فقراى خاندان رسالت از صندوق خمس استفاده مى‌کنند براى وابستگى آنان به پیامبر است و تکریم نسل او تکریم او به حساب مى‌آید.(90)
گروهى از امام رضا علیه السلام حلال کردن خمس را درخواست کردند، امام فرمود: «ما امحل هذا تمحضّونا المودّه بالسنتکم و تزوون عنّا حقّنا جعله اللّه لنا و جعلنا له و هوالخمس»(91)، چه مردمى که با زبان اظهار علاقه مى‌کنند، ولى خمس که حق ماست نمى‌پردازند.
بنابراین اگر شنیده‌اید که امامى در زمانى خمس را بخشیده دلیل خاصى داشته است. زیرا کنیزانى که از جنگ‌ها نصیب مسلمانان مى‌شد، جزو غنائم بود و اگر خمس آنان پرداخت نمى‌شد آمیزش با آنان نامشروع و نسلِ مؤمن، نااهل مى‌شد، یا رساندن خمس به اهل‌بیت پیامبرعلیهم السلام سبب گرفتار شدن شیعه به دست حکام بنى‌عباس مى‌شد، لذا برخى امامان مى‌فرمودند: ما خمس را بخشیدیم تا جان شما سالم و نسل شما پاک بماند.
امّا این امر در یک دوره کوتاه بود و به طور طبیعى امامان معصوم وکلائى در مناطق مختلف داشتند که یکى از وظائف آنان گرفتن خمس از مردم و فرستادن براى آن بزرگواران بود.
خمس مربوط به چه چیزهایى است؟
در آیه 41 سوره انفال خواندیم: «واعلموا انّما غنمتم من شى‌ء…»، هرگونه غنیمتى که بدست آورید خمس آن را بپردازید.
در اینکه مراد از غنیمت چیست، دو نظریه مطرح است: یکى نظر فقهاى شیعه که مى‌گویند غنیمت شامل هرگونه کسب و درآمد مى‌شود و خمس بر هرگونه درآمدى است و دیگرى نظر مفسرین و فقهاى اهل سنّت که مى‌گویند: خمس تنها در غنائم جنگى است و به همین دلیل مسئله خمس را در کتاب جهاد مطرح کرده‌اند.
دلیل اهل سنّت چند مطلب است:
1- آیه در جنگ بدر نازل شده و مراد از غنیمت، غنائم جنگى است.
پاسخ: اگر منظور از «غنمتم» تنها غنائم جنگى بود، مى‌بایست بگوید: «غنمتم من الحرب» نه آنکه بگوید: «غنمتم من شى‌ء»
به علاوه اگر بخواهیم به مورد نزول آیه که جنگ است توجّه کنیم و بگوییم مراد از غنیمت، غنائم جنگى است، پس باید خمس، تنها در غنائم جنگ بدر باشد، نه دیگر جنگ‌ها، در حالى که هیچ کس حکم خمس را مخصوص جنگ بدر ندانسته است.
در قرآن نمونه‌هاى زیادى داریم که به مناسبت خاصى قانونى صادر شده، امّا آن قانون در همه جا جارى مى‌گردد. مثلاً قرآن در مورد شیر دادن دایه مى‌فرماید: «لا تکلّف نفس الا وسعها»(92) یعنى جز به مقدار توان به کسى تکلیف نمى‌شود. لکن این موضوع به صورت یک اصل و قانون کلى در همه جا ملاک و معیار قرار مى‌گیرد، به گونه‌اى که شرط هر تکلیفى قدرت بر انجام آن است. راستى اگر بنا باشد آیات قرآن تنها در موارد نزولش مصداق داشته باشد هرگز کتابى جاودان و جهانى براى همه نسل‌ها و عصرها نخواهد بود، بلکه کتاب تاریخى خواهد شد که زمان مصرفش گذشته است.
سنّت پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله وسلم‌در کنار کتاب خداوند متعال
بر فرض که این آیه مربوط به خمس غنائم جنگى باشد، ما از روایات، خمس سایر موارد را به دست مى‌آوریم. زیرا قرآن مى‌فرماید: «ما اتاکم الرّسول فخذوه»(93) هر چه را پیامبر براى شما آورد بگیرید و عمل کنید. بنابراین سند ما تنها قرآن نیست، بلکه سنّت رسول خدا نیز هست. مثلاً در قرآن آمده که طواف واجب است، امّا تعداد طواف در قرآن نیامده و ما آن را از حدیث فرا مى‌گیریم. در قرآن فرمان به اقامه نماز صادر شده، امّا تعداد رکعات در قرآن نیامده که ما آن را از سخنان پیامبر به دست آورده‌ایم.هیچ مانعى ندارد که خمس غنائم جنگى در قرآن و خمس سایر درآمدها در روایات مطرح شده باشد.
همان گونه که اهل سنّت بخاطر روایات، در سود گنج و معدن، خمس را واجب مى‌دانند. در حدیث مى‌خوانیم که امام صادق علیه السلام در ذیل آیه خمس فرمودند: «هى واللّه الافاده یوماً بیوم»(94) سوگند به خدا که مراد آیه، خمس درآمدهاى روزمرّه مردم است.
2- گاهى مى‌گویند: غنیمت در لغت، تنها غنائم جنگى است.
در حالى که در لغت غنیمت در برابر غرامت است و همان گونه که غرامت به هر نوع ضرر گفته مى‌شود، غنیمت نیز به هر نوع درآمد گفته مى‌شود. چنانکه در بعضى آیات قرآن، مراد از غنائم هر نوع درآمدى است.(95) به علاوه ما در تفسیر قرآن باید به همتاى قرآن که اهل بیت پیامبرند مراجعه کنیم که مى‌فرمایند هر نوع درآمدى غنیمت است. چنانکه حضرت على علیه السلام فرمود: «الهَمّ نصف الهرم والسّلام نصف الغنیمه»(96) غم و اندوه نیمى از پیرى و سلامتى نیمى از درآمد است.
3- گاهى مى‌گویند: اگر خمس بر هر درآمدى واجب است پس چرا خلفا و سلاطین آن را نمى‌گرفتند؟
در پاسخ باید گفت: حجّت ما کلام خدا و سنّت رسول اوست و ما هیچ دلیلى نداریم که رفتار دیگران براى ما ملاک باشد.
اگر در تاریخ خلفا نشانى از گرفتن خمس نیست، امّا در تاریخ رسول خدا و ائمه اهل بیت نشانه‌هاى فراوانى از خمس هست. در نامه‌هایى که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به قبائل و سران مى‌نوشتند سخن از خمس است در حالى که در آن مناطق جنگى نبود که بگوئیم مراد خمس غنائم جنگى است.(97)
4- گاهى مى‌گویند: اگر هر درآمدى خمس دارد، چرا کلمه «غنمتم» بکار رفت که افکار به سوى درآمدهاى جنگى معطوف شود؟
پاسخ آن است که چون جایگاه نزول آیه جنگ بود باید تعبیرى بکار رود که مورد نزول را به طور شفاف روشن کند.
دیدگاه شیعه
امّا از دیدگاه شیعه، به جز فعالیّت کشاورزى و دامدارى که مشمول زکات مى‌باشد، هرگونه فعالیّتِ درآمدزا، چه روى زمین، همچون استخراج معدن و کشف گنج و چه در دریا، همچون صید و غواصّى و چه فعالیّت‌هاى تجارى، خدماتى، صنعتى، آموزشى، درمانى، در سطوح کلان یا خرد، مشمول خمس مى‌باشد و روایات بسیارى در این موارد وارد شده که فقهاى بزرگوار بر اساس آنها، مسائل مربوطه را به تفصیل در رساله‌هاى عملیّه بیان کرده‌اند.
به نمونه‌اى از روایات در این‌باره توجّه کنید:
از امام رضاعلیه السلام درباره خمس سؤال شد، حضرت فرمودند: «فى کلّ ما افاد الناس من قلیل او کثیر»(98)، در هر چیزى که مردم سود ببرند کم باشد یا زیاد، خمس واجب است.
امام جواد نیز مى‌فرمایند: «الخمس بعد المؤنه»(99)، هزینه یک سال را به حساب آورید و اگر زیاد آمد، خمسِ همان مقدار زائد را بپردازید.
در خاتمه این بحث، حدیثى را نقل مى‌کنیم که شخصى نزد حضرت على علیه السلام آمد و گفت: من اموالى دارم که حلال و حرام آن به هم مخلوط شده است، امام فرمود: اگر صاحب اموال را مى‌شناسى به خود آنان رد کن وگرنه یک پنجم آن را بپرداز تا باقى براى تو حلال مى‌شود.(100)
گیرنده خمس در زمان غیبت کیست؟
آیه 41 سوره انفال براى مصرف خمس شش مورد تعیین کرده است که سه مورد آن خدا و رسول و اهل‌بیت پیامبرند. ما در بحث‌هاى گذشته گفتیم حق خداوند به رسول داده مى‌شود، آن هم نه براى زندگى شخصى، بلکه براى مقام رسالت و امامت و براى تبلیغ دین و عزّت اسلام.
ناگفته پیداست که اهداف الهى و نبوى براى زمان خاصى نیست و چون اهداف ابدى است نیاز به بودجه ابدى دارد. در این زمان که دست ما به پیامبر و امام نمى‌رسد سهم آنان را باید به کسانى بدهیم که نزدیک‌ترین افراد به پیامبر و امام باشند، علم و فکر، اعتقاد، زهد، شجاعت، بصیرت و تقواى آنان شبیه پیامبر و امام باشد، از علوم آنان بهره وافر داشته و اگر معصوم نیستند از حد اعلاى عدالت برخوردار باشند.
در روایات براى فقهاى متّقى تعبیراتى به چشم مى‌خورد از جمله:
دژهاى اسلام، اُمناى اسلام، وارثان انبیا، اُمناى پیامبران، کفیلان ایتام اهل بیت‌علیهم السلام(101) و کسانى که مجارى امور و احکام را در دست دارند و امین بر حلال و حرام هستند این تعبیرات ما را راهنمائى مى‌کند که در این زمان حق خدا و رسول و امام را به این افراد که جانشینان پیامبرند بدهیم و آنان در راه تقویت عقائد و توسعه فرهنگ دینى و تبلیغ و ارشاد و عزّت اسلام و مسلمین و مصالح آنان صرف نمایند.
امام هادى‌علیه السلام مى‌فرماید: «لولا من یبقى بعد غیبه قائمناعلیه السلام من العلماء الداعین الیه و الدّالین علیه والذابّین عن دینه بحجج اللّه و المنقذین لضعفاء عباد اللّه من شباک ابلیس و مردته و من فخاخ النواصب لما بقى احد الا ارتد عن دین اللّه و لکنّهم الّذین یمسّکون ازمّه قلوب ضعفاء الشیعه کما یمسک صاحب السفینه سکّانها اولئک هم الافضلون عنداللّه عزّوجلّ»(102)
اگر فقهاى با تقوى، مرزبان افکار و عقاید دینى مردم نبودند، شبکه‌هاى ابلیسى مردم را از دین خدا دور مى‌کردند. این علما در عصر غیبت قائم ماعلیه السلام همچون ناخداى کشتى محافظ مسلمانان آسیب پذیرند. در پایان امام هادى‌علیه السلام فرمود: این افراد نزد خدا با فضیلت‌ترینند.
امتیازات پرداخت خمس به فقیه جامع الشرائط
1- خمس، حقّ حاکم شرع است، قهراً باید به حاکم اسلامى، فقیه عادلى داده شود که امور دین و دنیا بدست اوست.
2- فقیه در دین، به حکم خدا و سنّت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و اهل بیت معصومش در مورد مصرف خمس آگاه‌تر است.
3- از آنجا که عدالت و دورى از هوس شرط مرجع تقلید است، از ولخرجى و اسراف مصونیّت دارد.
4- فقیه، ضرورت‌ها و نیازهاى دینى جامعه را بهتر مى‌داند.
5 – تمرکز وجوهات نزد فقیه جامع الشرائط قدرت و عزّت و نفوذ کلام و استقلال او را در برابر طاغوت‌ها بیشتر مى‌کند.
6- وحدت رویّه و امکان برنامه‌ریزى و جلوگیرى از تشتّت ،از دیگر برکات جمع شدن خمس در یک جاست. آرى مدیریّت واحد، برنامه‌ریزى واحد و تصمیم واحد، مانع کارهاى تکرارى و سوء استفاده افراد نااهل مى‌شود.
7- در دنیایى که ما زندگى مى‌کنیم، کشورهایى که اختلاف نژادى، زبانى، سیاسى، اقتصادى، نظامى، علمى، صنعتى و جمعیّتى دارند، هم پیمان مى‌شوند تا در منافع و خطرات حامى یکدیگر باشند و امروزه از دهکده جهانى سخن مى‌گویند.
آیا در این شرائط هر برنامه و سیاستى که مسلمین و توان رزمى و اقتصادى آنان را متحد کند بهتر نیست؟ مگر امام رضاعلیه السلام نفرمود: «عوننا على دیننا»(103)، خمس پشتوانه مکتب ماست. آیا لازمه چنین امرى تمرکز بودجه نزد فقیه جامع الشرائط نیست؟
8 – در اسلام حل مسئله فقر به عهده حاکم اسلامى است. در روایات مى‌خوانیم: حاکم باید فقرا را بى‌نیاز کند به گونه‌اى که اگر زکات کافى نبود، والى باید از بودجه‌هاى دیگرى که در اختیار دارد مسئله فقر را حل کند. «و ان نقص او عجز عن استغنائهم کان على الوالى ان ینفق من عنده بقدر ما یستعفون»(104)
بنابراین باید حقّ اللّه (خمس و زکات و…) بدست او باشد تا بتواند به وظیفه خود عمل کند.
9- در سیره پیامبر اسلام و اهل بیت معصومش، خمس به صورت متمرکز جمع‌آورى شده است.
در موارد متعددى مى‌بینیم که آنان افرادى را در مناطق منصوب و مسئول جمع آورى خمس و متمرکز کردن آن نزد خود مى‌کردند تا طبق کتاب خدا و سنّت نبوى در جاى خود مصرف نمایند.
مثلاً در فرمان پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله به عمربن حزم مى‌خوانیم که او مأمور گرفتن خمس مردم بود. «امره ان یأخذ من الغنائم خمس اللّه»(105)
از توصیه‌هائى که به سلمان و ابوذر و مقداد شد این بود که خمس مردم باید نزد حاکم اسلامى فرستاده شود. «و اخراج الخمس من کل ما یملکه احد من الناس حتّى یرفعه الى ولى المؤمنین و امیرهم»(106)
در ماجراى فدک نیز به مسئله گرفتن خمس اشاره شده است. «واخذ منهم اخماسهم»(107)
در تاریخ مى‌خوانیم که رسول خدا گاهى افرادى را که براى گرفتن خمس منصوب کرده بود احضار مى‌فرمود.(108)
در مسند احمد بن حنبل آمده که حضرت على علیه السلام به عنوان مأمور گرفتن خمس از غنائم جنگى فرستاده شد.(109)
10- از برکات دیگر تمرکز آن است که اگر اشخاص ابتکار و طرحى دارند که براى تبلیغ و ارشاد و یا هر امرى که براى عزّت اسلام و مسلمین مفید است به همان مرکز رجوع مى‌کنند، چون مى‌دانند قدرت مالى در کجاست، با نشاط و امید طرح خود را مطرح مى‌کنند و اگر برنامه‌ریزى و مدیریّت صحیحى در کار باشد طرح را بررسى و اجرا مى‌کند، ولى اگر حق‌اللّه در میان صدها و هزاران نفر پخش شد طرح‌ها در ذهن‌ها کور و مبتکران متحیر و ناامید مى‌شوند.
11- از برکات دیگر تمرکز آن است که گیرندگان حقّ‌اللّه مى‌دانند به کجا مراجعه کنند و نزد هر کس گردن خم نمى‌کنند و آبروى خود را نمى‌ریزند.
12- از برکات دیگر تمرکز آن است که اگر حقّ‌اللّه نزد مجتهد جامع الشرائط و حاکم عادل اسلامى جمع شد، تمام محرومانى که از آن بهره‌مند مى‌شوند به آن مرجع وابسته و در راه اهداف والاى آن مجتهد عادل جان فشانى مى‌کنند و ناگفته پیداست که او بخاطر عدالت مردم را فداى هوسهاى خود نمى‌کند زیرا که اگر مجتهد و حاکم عادل به سراغ گناه و هوسهاى نامشروع خود رود بدون آنکه کسى او را عزل کند خود به خود عزل مى‌شود.
البتّه تمرکز خمس به معناى محروم کردن و خالى گذاشتن دست دیگران نیست، بلکه افراد زیادى که مورد اعتماد و متّقى هستند، مى‌توانند به نمایندگى از مقام مرجعیّت و ولایت، حقّ گرفتن و هزینه کردن خمس را در مواردى که قرآن فرموده داشته باشند. همان گونه که در سیره ائمه اهل‌بیت‌علیهم السلام مشاهده مى‌کنیم نمایندگانى که در بلاد اسلامى منصوب مى‌شدند چنین مى‌کردند.
چگونگى تقسیم خمس‌
از امام رضا علیه السلام درباره نحوه‌ى تقسیم خمس سؤال شد که اگر عدد یکى از اصناف شش گانه، بیشتر بود، چه باید کرد؟ حضرت فرمود: تقسیم آن مربوط به نظر امام است، همان گونه که رسول اللّه صلى الله علیه وآله آن گونه که صلاح مى‌دانست خمس را عطا مى‌فرمود.(110)
در حدیث دیگرى مى‌خوانیم که اگر مشاهده کردید امام معصوم تمام بیت المال را به یک نفر داد، نباید در قلب شما چیزى خطور کند، زیرا کار معصوم به امر پروردگار است، (نه سلیقه شخصى.)(111)
نکته: هر دستورى سه حالت مى‌تواند داشته باشد:
1- ضد عقل.
2- طبق عقل.
3- فوق عقل.
در اسلام هرگز دستورى ضد عقل نیست (البتّه عقل سلیم، نه آنچه زاییده خیال‌ها، پندارها، اطلاعات محدود، عادات و رسوم و حدسیّات است). امّا لازم هم نیست تمام دستورات دین طبق عقل ما باشد، بلکه ممکن است بعضى از فرمان‌ها فوق عقل باشد.
اکنون که این مطلب را مى‌نویسم، در هواپیما نشسته‌ام. این هواپیما گاهى برفراز ابرها و گاهى لابه‌لاى ابرها حرکت مى‌کند. اگر یک قرن قبل مى‌گفتند: انسان مى‌تواند بر ورق‌هاى آهن سوار شده و در آسمانها پرواز کند، براى مردم آن زمان، باور کردنى نبود و آن را ضد عقل مى‌پنداشتند، ولى آیا این دستور ضد عقل است؟
علماى قدیم وقتى به این آیه مى‌رسیدند: «و کایّن من آیه فى السموات و الارض یمرّون علیها و هم عنها معرضون»(112) چه بسیار نشانه‌هاى الهى در آسمان‌ها که مردم بر آن مرور مى‌کنند در حالى که از آن غافل و اعراض کننده هستند؛ چون هواپیما و امثال آن نبود، در فهمِ (مرور بر آسمان‌ها) «یمرّون علیها» مى‌ماندند و مى‌گفتند: مراد از مرور، نگاه کردن به آیات آسمانى است، همان گونه که وقتى مى‌گوئیم کتاب را مرور کردم یعنى نگاه کردم، ولى امروزه ما به راحتى شاهد مرور بر آیات آسمانى هستیم.
بنابراین ما نباید هر چه را که نمى‌فهمیم ضد عقل بدانیم، بلکه بسیارى از مسایل که در دید ساده ما ناشدنى است، از نظر عقل، مانعى براى شدنش نیست.
قرآن در ماجراى حضرت موسى و خضر چند صحنه نقل مى‌کند که تمام آنها در دید حضرت موسى غیر منطقى بود ولى خضر براى کار خود دلیل و استدلال داشت. اولیاى خدا به خصوص آنان که معصومند، کارى را بدون اذن الهى انجام نمى‌دهند، گرچه ما براى کار آنها توجیهى نداشته باشیم.
مقدار پرداخت‌
در روایات مى‌خوانیم: نیمى از خمس که براى یتیمان و مساکین و در راه ماندگان است، طبق کتاب خدا و سنّت پیامبر تقسیم مى‌شود و مقدار آن باید در حدّى باشد که تا یکسال این افراد بى نیاز باشند. «ما یستغنون به فى سنّتهم»
در روایت دیگرى مى‌خوانیم: تقسیم خمس مى‌تواند در حدّى باشد که گیرندگان را علاوه بر کفاف، توسعه هم بدهد.(113)
آداب پرداخت‌
آداب پرداخت خمس شبیه آداب پرداخت زکات است، ولى چون خمس حقّ رسول خدا و امام است، و به تعبیر روایات پولى است که براى کمک به راه خدا، دین خدا و عزّت اولیاى خدا قرار داده شده، باید در پرداخت آن کرامت بیشترى از خود نشان داد و به نکات ذیل توجّه نمود:
1- بدانیم که مال از خداوند است، «مال اللّه»(114)، و به ما روزى کرده است، «رزقکم اللّه»(115)، پس بخشى از آن را به راحتى براى خدا بدهیم. آرى، اگر کسى مال و ثروت را نتیجه تدبیر و قدرت و تخصّص خود بداند، تفکّر قارونى دارد. او بود که مى‌گفت: سرمایه من محصول علم و تخصّص من است.«انّما اوتیتُه على علم عندى»(116)
2- گمان نکنیم که خدا و رسول محتاج ما هستند. امام صادق علیه السلام مى‌فرمود: من از گرفتن خمس شما هدفى جز پاک کردن شما و مالتان ندارم. «ما ارید بذلک الا ان تطهروا»(117)
و در حدیثى دیگر فرمود: «مَن زَعم ان الامام یحتاج الى ما فى ایدى الناس فهو کافر و انما الناس یحتاجون ان یقبل منهم الامام»(118) هر کس گمان کند که امام محتاج اوست، کافر است. این مردمند که به قبول کردن امام نیازمندند.
هنگامى که این آیه نازل شد: «مَن ذا الّذى یقرض اللّه قرضاً حسناً»(119) کیست به خدا قرض بدهد؛ بعضى از یهودیان گفتند، خدا فقیر است و ما اغنیاء و به همین دلیل او از ما قرض خواسته است.(120)
حضرت على علیه السلام در نهج‌البلاغه مى‌فرماید: خدایى از شما قرض خواسته که خزائن آسمانها و زمین به دست اوست. بنابراین درخواست قرض الهى یک نوع دعوت به حمایت از مستضعفین و آزمایش مردم است.
3- با اشتیاق و رغبت بپردازیم. قرآن از کسانى که مال خود را با اکراه مى‌پردازند، به شدّت انتقاد کرده و مى‌فرماید: «و لاینفقون الا و هم کارهون»(121)
4- گرفتار غرور نشویم. قرآن از کسانى ستایش مى‌کند که هم با میل و رغبت مال خود را مى‌دهند و در عین حال نگران نپذیرفتن آن نیز هستند. «و الّذین یؤتون ما آتوا و قلوبهم وجله أنّهم الى ربّهم راجعون»(122)
5 – بر گیرنده منّت نگذاریم زیرا که منّت، پاداش پرداخت را از بین مى‌برد.
6- در پرداخت عجله کنیم زیرا عجله در کار خیر یک ارزش است و چه خیرى بهتر از حمایت مکتب اهل بیت و کمک به فقرا از ذریّه پیامبر.
7- کار خود را بزرگ نپنداریم، انسان اگر توجّهى به جهان هستى و عظمت قدرت الهى و ضعف‌هاى خود کند، هرگز دچار بزرگ بینى خود و کار خود نمى‌شود. امام سجاد علیه السلام در پاسخ کسانى که به کثرت عبادت او انتقاد داشتند، مى‌فرمود: عبادت من کجا و عبادت جدّم علىّ بن ابیطالب‌علیهما السلام کجا؟ و پیامبرصلى الله علیه وآله مى‌فرمود: «ما عبدناک حقّ عبادتک و ما عرفناک حقّ معرفتک»(123)
8 – هنگام حساب سال، مال خود را با دقّت حساب کنیم. در حدیثى از امام صادق چنین نقل شده است: واى بر کم فروشان که هنگام خمس دادن، از آل محمّد کم مى‌گذارند.(124)

پی نوشتها:
1) سوره بقره، آیه 127.
2) واللّه لو وجدته قد تزوّج به النساء وملک به الاماء لرددتُه». نهج‌البلاغه، خطبه 15.
3) سوره مائده، آیه 55 .
4) سوره احزاب، آیه 56.
5) سوره توبه، آیه 103.
6) سوره اعراف، آیه 31.
7) سوره بقره، آیه 172.
8) سوره مؤمنون، آیه 51.
9) سوره طه، آیه 81 .
10) سوره انعام، آیه 141.
11) سوره حج، آیه 28.
12) سوره انفال، آیه 41.
13) تفسیر طبرى، ج 2، ص 173.
14) تفسیر مجمع‌البیان، ج‌4، ص 518 .
15) کتاب خمس آیه اللَّه حسن فقیه امامى، ص 36.
16) اللهم انّک ان تهلک هذه العصابه لا تعبد بعد الیوم». بحار، ج 19، ص 334.
17) وسائل، ج 9، ص 547 .
18) وسائل، ج‌9، ص‌538 .
19) وافى، ج 10، ص 334.
20) وسائل، ج‌9، ص 538 .
21) وافى، ج 10، ص 334.
22) وسائل، ج 9، ص 484.
23) وسائل، ج 9، ص 488.
24) وسائل، ج 9، ص 538 .
25) وسائل، ج 9، ص 514 .
26) وسائل، ج 9، ص 538 .
27) وسائل، ج 9، ص 528 .
28) وسائل، ج‌9، ص 538 .
29) وسائل، ج‌9، ص 538 .
30) تحف‌العقول، ص 301.
31) سوره بقره، آیه 152.
32) سوره بقره، آیه 152.
33) سوره نساء، آیه 86.
34) سوره محمّد، آیه 8 .
35) سوره بقره، آیه 195.
36) بحار، ج‌48، ص 74.
37) وسائل، ج 9، ص 484.
38) وسائل، ج 9، ص 536 .
39) وسائل، ج 9، ص 541 .
40) وسائل، ج 9، ص 540 .
41) وافى، ج 10، ص 337.
42) وسائل، ج 9، ص 550 .
43) وسائل، ج 9، ص 503 .
44) وسائل، ج 9، ص ص 483 و ص‌536 .
45) وسائل، ج 9، ص 545 .
46) وافى، ج 10، ص 289 .
47) وافى، ج‌10، ص 334.
48) وسائل، ج 9، ص 541 .
49) وافى، ج‌10، ص‌337 و تحریرالوسیله، ج‌1، ص‌334 با اندکى تفاوت.
50) وسائل، ج‌9، ص 484.
51) عروهالوثقى، کتاب الخمس، مسئله 50 .
52) تحریرالوسیله، ج 1، ص 334.
53) عروهالوثقى، مسئله 80 .
54) عروهالوثقى، مسئله 78.
55) کتاب خمس آیه اللّه نورى همدانى، ص 110.
56) صحیح بخارى، ج 1، ص 32، 33 و 131.
57) طبقات ابن سعد، ج 1، ص 374.
58) کتاب خمس آیه اللّه نورى همدانى، ص 88، 110 و 745.
59) کتاب‌خمس‌آیهاللّه‌نورى‌همدانى، ص‌746.
60) کتاب خمس آیه اللّه نورى همدانى، ص 607.
61) علاّمه میرزا خلیل کمره‌اى در یک تحقیق عمیقِ علمى، نام نمایندگان برکنار شده‌اى که علیه امام حسین علیه السلام نیرو به کربلا اعزام کردند (با تعداد آن نیروها) آورده است.
59) کتاب‌خمس‌آیهاللّه‌نورى‌همدانى، ص‌746.
60) کتاب خمس آیه اللّه نورى همدانى، ص 607.
61) علاّمه میرزا خلیل کمره‌اى در یک تحقیق عمیقِ علمى، نام نمایندگان برکنار شده‌اى که علیه امام حسین علیه السلام نیرو به کربلا اعزام کردند (با تعداد آن نیروها) آورده است.
62) سوره بقره، آیه 268.
63) سوره سبأ، آیه 39.
64) سوره بقره، آیه 110.
65) سوره کهف، آیه 46.
66) سوره نحل، آیه 96.
67) سوره بقره، آیه 261.
68) سوره بقره، آیه 261.
69) سوره قصص، آیه 78.
70) سوره یس، آیه 47.
71) سوره سبأ، آیه 21.
72) نهج‌البلاغه، حکمت 201.
73) سوره انسان، آیه 8.
74) سوره حشر، آیه 9.
75) وسائل، ج 9، ص 538 .
76) سوره حج، آیه 37.
77) مستدرک الوسائل، ج 7، ص 279 .
79) وسائل، ج‌9، ص 537.
80) تفسیر نور، ج 4، ص 327.
81) سوره نساء، آیه 59 .
82) کتاب خمس آیه اللّه نورى همدانى، ص 4.
83) کتاب خمس آیه اللّه فقیه امامى، از زبدهالمقال.
84) وسائل، ج‌9، ص 518 .
85) وسائل، ج 9، ص 520 .
86) وسائل، ج 9، ص 483.
87) وسائل، ج‌9، ص 520 .
88) وسائل، ج 9، ص 226.
89) بحار، ج 8، ص‌49.
90) وسائل، ج 9، ص 513 .
91) کافى، ج 1، ص 548.
92) سوره بقره، آیه 233.
93) سوره حشر، آیه 7.
94) تهذیب، ج 1، ص 390.
95) نظیر آیات 15، 18 و 19 سوره فتح.
96) بحار، ج 78، ص 93.
97) کتاب خمس آیه اللّه نورى همدانى، ص 100 و 105.
98) وافى، ج 10، ص 309.
99) وسائل، ج‌9، ص 500.
100) وسائل، ج‌9، ص 506 .
101) کتاب خمس آیه اللّه نورى همدانى، ص 740 به نقل از عوائد نراقى، وسائل و مستدرک الوسائل، ابواب صفات قاضى.
102) بحار، ج 2، ص 60.
103) وافى، ج 10، ص 334.
104) وسائل، ج 9، ص 530 .
105) کتاب خمس آیهاللّه نورى همدانى، ص‌107.
106) وسائل، ج‌9، ص‌553 .
107) بحار، ج‌29، ص‌117.
108) کتاب خمس آیهاللّه نورى همدانى، ص‌110.
109) ما این بخش را از کتاب خمس آیه اللّه نورى همدانى، ص 88 تا 110 و آیه اللّه حسن فقیه ایمانى ص 82 تا 90 استفاده کرده‌ایم.
110) وسائل، ج‌9، ص 519 .
111) وسائل، ج‌9، ص 520 .
112) سوره یوسف، آیه 105.
113) وسائل، ج 9، ص 521 .
114) سوره نور، آیه 33.
115) سوره یس، آیه 47.
116) سوره قصص، آیه 78.
117) وسائل، ج 9، ص 484.
118) کافى، ج‌1، ص‌537 .
119) سوره بقره، آیه 245.
120) سوره آل‌عمران، آیه 181.
121) سوره توبه، آیه 54.
122) سوره مؤمنون، آیه 60.
123) بحار، ج 68، ص 23.
124) بحار، ج 93، ص 189

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید