رضای خدا و احترام مهمان

رضای خدا و احترام مهمان

هر سال در روز عید غدیر خم آیه اللّه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در بیت جلوس داشتند و اقشار مختلف مردم به قصد تبریک و زیارت به بیت آقا می آمدند. رسم آقا این بود که در چنین روزی اطعام هم بدهند.
آن سال نیز مجلس گرامیداشتی در آن عید بزرگ در منزل آقا برپا بود و مهمانان از راههای دور و نزدیک آمده بودند. خادمه منزل به کنار حوض بزرگ حیاط می آید و ناگاه چشمش به پیکر بی جان پسر کوچک میرزا جواد آقا که بر روی آب بوده می افتد. بی اختیار فریادی می زند و اهل خانه اطراف حوض مجتمع می شوند. مرحوم ملکی که متوجّه صدای شیون می شود از اطاق خود بیرون می آید و می بیند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است . رو به زنها کرده و خطاب می کند: ساکت ! همگی سکوت می کنند و با ادامه سکوت میرزا به اطاق پذیرایی برگشته و پس از صرف غذا که مهمانان عازم مقصدشان می شوند به چند نفر از نزدیکان می فرماید: اندکی تامّل کنید که با شما کاری هست . و وقتی دیگر مهمانان می روند واقعه را برای آنها بازگو کرده و از ایشان برای غسل و کفن و دفن فرزندش کمک خواست.
داستانهایی از علما / علیرضا حاتمی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید