پیرامون نهج البلاغه و عظمت آن ( 1)

پیرامون نهج البلاغه و عظمت آن ( 1)

نویسنده:دکتر حسین رزمجو

نهج البلاغه گزیده ای است از مجموعه سخنرانی ها، نامه ها و کلمات قصار پیشوای آزادگان امام علی علیه السلام، که از لحاظ نفاست الفاظ و عمق معانی، آن را «فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق»(2)و تالی قرآن مجید دانسته اند و به «درخشندگی آفتاب، لطافت گل،قاطعیت صاعقه، غرش طوفان، تحرک امواج و به بلندای ستارگان دوردست واقع در کهکشانها»(3)تشبیه و توصیفش کرده اند.
این کتاب مستطاب که پویندگان وادی معرفت و جویندگان فضیلت را راهنمایی است نجات بخش و هدایتگر، و تشنگان زلال حقیقت را چونان شربتی است گوارا و جان افزا؛ نه فقط از لحاظ ادبی و موازین فصاحت و بلاغت و شیوه هنرمندانه ای که در سبک بیان آن به کار رفته و مآلااسم با مسامی «نهج البلاغه»را برآن نهاده اند؛ اثری است بی همال و یکتا، بلکه از جهت اشتمال برحکمتها و دستورالعملهای ارزنده زندگی و موضعات متنوع:خداشناسی، دین باوری، اخلاق، انسان شناسی، حقوق، حکومت، اقتصاد و ..شایان آن است که «نهج الحیاه»،«نهج الهدایه»،«نهج التربیه»،«نهج الفلاح»و«نهج السعاده»نامیده شود و به تعبیری دیگر:این اثر والا که به واقع تفسیری است از حکمت های قرآنی و تبلوری از معارف اسلامی، ضامن و تأمین کننده بهروزی دنیا و آخرت کسانی است که به رمز و رازها و کُنه حقایقش پی برند و به رهنمودهای خردمندانه و سازنده آن عمل کنند و یا به گفته سید رضی، مؤلف شریف نهج البلاغه:
«هذا الکتاب اذکان یفتح للناظر فیه ابوابها و یقرب علیه طلابها و فیه حاجه العالم و المتعلم و بغیه البلیغ و الزاهد و یمضی فی اثنائه من عجیب الکلام…ما هو بلال کال غلهٍ و شفاء کل علّهٍ و جلاء کل شبههٍ….»(4)
این کتاب، درهای شیوایی گفتار و زیبایی پندار را برای خواننده خود می گشاید و او را آماده بهره وری از آن لطایف لفظی و معنوی می کند. ضمن این مجموعه سخنان شگفت آوری است که تشنه کام دانش و معرفت از آن سیراب می شود و برای هر بیماری شفا و هر شبهه و تیرگی را روشنی و صفاست.

سبک و ویژگی های ادبی نهج البلاغه

مطالب نهج البلاغه که در سه بخش:خُطب، رسائل و حکم تدوین شده است و کلاً شامل:(242)خطابه بلند و کوتاه،(79)نامه و وصیت نامه و (489)حکمت یا کلمه قصار می باشد،(5)آمیزه ای است از نثر ساده مرسل با مسجع یا آهنگین که به سبکی آنچنان استوار، جاذب، زیبا و طبیعی نگاشته شده که در پاره ای موارد عبارات آن از لحاظ روانی، سلامت و موسیقی دلنشین کلام، مبدل به شعری منثور می شود.
نثر نهج البلاغه دارای صفت سهل و ممتنع است و در تدوین آن ضمن استفاده از واژه های خوش آهنگ، صنایع بدیهی و نکته های دقیق بلاغی، رعایت مقتضای حال و تناسب میان لفظ و معنی-همه جا- به عمل آمده و فی المثل در مواردی که به اطناب نیاز بوده است، مانند:پیمان نامه ها، وصیت نامه ها، و بعضی از خطب، سخن در حد مطلوب و ضرورت، طولانی است و در مواقعی که مراعات ایجاز ضروری بوده است، همچون کلمات قصار، عبارات آن کوتاه و در عین حال نغز و پربار است.
کاربرد بجا و هنرمندانه از آیت قرآنی و احادیث نبوی و اشعاری از خود امام علی علیه السلام و گویندگانی نظیر اعشی، امرء القیس، درید بن الصمه، ابی ذویب، عباس مرداس سلیمی، حاتم بن عبدالله طائی و استفاده از تمثیلات و ارسال مثلهای مناسب و تشبیهات و استعارات زیبا و کنایاتی ابلغ من التصریح از ویژگی های دیگر ادبی این کتاب هدایت و راه روشن بلاغت است .
هر چند که این ظرایف لفظی و معنوی در متن اصلی نهج البلاغه که به زبان عربی است، جلوه و نمودی زیباتر و درخشانتر دارد، مثلاً درجملات ذیل که به ترتیب درباره توحید باریتعالی، آفرینش انسان و بزرگداشت قرآن بیان شده و در واقع مشتی است از خروارها عبارت بلیغ و گوش نواز این اثر ممتاز:
«الذی لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن. الذی لیس لصفته حد محدود و لا نعتٌ موجود و لا وقت معدود و لا اجل ممدود…».(6)
خداوندی که همتها و اندیشه های بلند کنه ذاتش را درک نتواند کرد و هوشهای ژرف نگرحقیقت هستی او را در نیابد. آن که صفات جلاله اش را-که عین ذات اوست-نهایتی ندارد و قابل شمارش و محدود به زمانی معین نیست.
«الانسان، انشأه فی ظلمات الارحام و شعف الاستار، نطفه دهاقاً و علقه محاقاً و جنیناً و راضعاً و ولیداً و یافعاً ثم منحه قلباً حافظاً و لساناً لافظاً و بصراً لا حظاً….»(7)
خداوند، انسان را از نطفه ریخته شده در تاریکی زهدانها و پوششهای غلاف مانند آن بیافرید و سیر رشد جسمانی او را در مراحل جنینی، شیرخوارگی و کودکی و بلوغ قرار داد و وی را قلب(عقل)پاسدار و زبان گویا و چشم بینا بخشید.
«انّ القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق. لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه و لا تکشف الظلمات الا به…»(8)
همانا ظاهر قرآن شگفت آور است و باطن آن ژرف و بی انتها. رمز و رازهایش را پایانی نیست و جز به نور آن تاریکیهای نادانی زدوده نمی شود.
ضمن آنکه هر خواننده سخن شناس صاحبدلی، موسیقی دلنشین کلمات و کاربرد طبیعی صنایع بدیعی نظیر ترصیع و مماثله و تضاد(طباق)و انواع جناس را در عبارات مذکور مشاهده می کند و به عبارت پردازیهای استادانه آن پی می برد؛ در ترجمه های روان و شیوایی که از این اثر بلیغ فاخر به فارسی یا دیگر زبانها شده است. جزالت، عمق و زیبایی های پنهان و پیدای آن را نیز در نظیر نمونه های ذیل که هر کدام به گونه تابلویی است رنگین و شکوهمند ، احساس می کند و براندیشه های بلند و قلم سحّار و گوهرزای خداوندگار آن، آفرینها می فرستد.

در ستایش خداوند

«…او برذات مقدسش قائم است و سازمان کائنات براراداه نیرومند او استوار. بامداد ازل که طلیعه آن را آغازی نیست، از پرتو جمال بی همتایش رخشان و روشن شده و سرچشمه زندگی را از زمان بی ابتدا به روی جهان گشوده است.
در آن روز که حروف آفرینش رقم نداشت و لوح و قلم در دیوان تقدیر معطل بودند، فروغ ابدیت با تلألؤ بی همتایی می درخشید و عرش برین، پادشاهی خدا نام داشت.
این فضای کیهانی، این پرده های نازک و ضخیم ابر، این سقف پیروزه گون، این مهر و ماه و اختران ثابت و سیار، باری این همه بدایع و عجایب، محصول کارگاه آن نقاش توانایی است که با قلم صُنع، چنین نقش و نگارهایی در عالم هستی به وجود آورده است. کوه ها، با گردن افراشته برآستان الوهیت دلیلند و زمین با همه استواری از اندیشه عظمت خدای لرزان. خورشید و ماه چون عاشقان شیفته او را می جویند و از جهانگردی خویش جز رسیدن به کمال مطلوب که پیوستن به مبدأ و فنای فی الله است، منظوری ندارند.»(9)

خودشناسی نخستین گام در راه وظیفه شناسی است

«به جهان آمدید و در این تالار مجلل که از گنبد فیروزه آسمان سقف بسته و با پرنیان سبز چمن فرش شده است، منزل گزدیدید. شمع های دل افروز ستارگان برطاق خانه شما می درخشد و از پرتو خورشید و ماه کانون حیاتتان گرم و روشن است. از روشندلان سپهر گرفته تا کرمهای مستمندی که در دل تیره خاک جای دارند، یعنی کلیه عوامل طبیعت-همه-فرمانبردار شما شده اند، و این طبایع تندخو و سرکش در مقابل بنی آدم، سرتسلیم پیش آورده و به زانو درافتادند. آیا هیچ به این فکر افتاده اید که به آدمیزاده این همه اقتدار و تسلط برای چه اعطا شده است؟
آیا می دانید، که بشر در مقابل این همه لطف و موهبت، به چه چیز وامدار است؟آری، وظیفه، اما در راه وظیفه شناسی، نخستین قدم، خودشناسی است…در میان موجودات عالم، فقط انسان است که گاه به نیروی شاهباز روح به عالم بالا بال می گشاید و زمانی مجذوب آغوش زمین می گردد که گهواره پرورش اوست. و همین طبیعت آشفته که از غرائز متضاد تشکیل شده است او را موجودی خارق العاده و مرموز جلوه داده و برتمام کائنات سروری بخشیده است.
مرام پیامبران و نوامیس آسمانی، اصولاً بر هدایت توده ها به وظایف فردی و اجتماعی قرار دارد و قرآن مجید بدین مطلب شاهدی صادق است. آنجا که خداوند می فرماید:
هدف ما از آفرینش جن و انس، جز عبادت آنها، چیز دیگر نیست، یعنی انجام وظیفه و در نتیجه طی تکامل…».(10)

قرآن میجد

«…برنامه کاملی که توده مردم را به تکالیفش راهنمایی می کند، قرآن است ، قرآن داروی دردهای بی درمان و پناه آوارگان است. قرآن، رشته محکم و متینی است که اجتماعا ت پریشان فکر را یکجا گردآورده ودر میان آنها روح صمیمیت و علاقه ملیت ایجاد می کند . قرآن، کتابی راستگو، راهنمایی آگاه و با احتیاط است. آن کس که این مشغل آسمانی را در زندگانی فرا راه خود قرار دهد، هرگز به لغزش و سقوط دچار نخواهد شد….».(11)

جهاد

«جهاد، در رحمت الهی است که تنها به روی بندگان ویژه خداوند باز می شود. پیراهن سربازی، زرهی آهنین است که دست فداکاری و ملیت آن را براندام جوانمردان خونگرم و فعال می پوشاند. این جامه فاخر در زندگی لباس شرافت و پس از مرگ، حریر بهشت خواهد بود.
آری، گلگون کفنان یا آنها که در راه دین و عدالت به خون گلوی خود رنگین شده اند، در این جهان جز نام و افتخار نخواهند داشت، و در آن جهان جز فردوس برین، خانه نخواهد کرد.
من، شب و روز شما را به جهاد و مبارزه دعوت می کنم و پیوسته نغمه جانبازی و فداکاری را در گوشهای سنگین شما می نوازم، ولی افسوس، که دم گرم من در آهن سرد شما اثر نمی کند…باید بگویم، ذلیل ترین اقوام جهان مردمی هستند که کوچه های شهرشان میدان تاخت و تاز بیگانگان قرار گیرد…».(12)

تأثیر نهج البلاغه در ادبیات تازی و فارسی

خطبه های غرّا و نامه ها و کلمات قصار آموزنده و زیبایی امام علی علیه السلام در طول قرون اسلامی -چه قبل و چه بعد از زمان تألیف نهج البلاغه(سال 400هجری)الهام بخش ادیبان مسلمان از زبانها و ملیتهای مختلف، مخصوصاً شاعران و نویسندگان عرب و ایرانی -بوده و اثرات ژرف و سازنده ای را -چونان قرآن کریم-در ادبیات این دو زبان از خود برجای گذارده است.
به عنوان مثال، شعرای ناموری نظیر:ابونواس، ابوتمام طایی، ابی الطیب متنبی، ابوالفتح البستی، ابن ابی الحدید معتزلی و…در عرصه ادب عرب، و گویندگان سترگی چون:فردوسی، ناصرخسرو، مولوی، سعدی و …در قلمرو زبان و ادبیات فارسی، از جمله کسانی هستند که به سرچشمه بلاغت و هدایت اما علی علیه السلام راه یافته و مضامین فراوانی را از گفتارها و نوشتارهای حضرتش اخذ کرده اند و آنها را نظیر نمونه هایی که ذیلاً ارائه خواهد شد-زینت بخش آثار منظوم یا منثور خویش ساخته اند:

شواهدی از ادب تازی

ابونراس-حسن بن هانی(198-146)شاعر ایرانی الاصل عرب زبان که او را مبتکر تغزلات در ادبیات عرب دانسته اند و شعرش در غایت فصاحت و نیکویی است، در قصیده ای که موضوع آن فلسفه حیات انسان و سرنوشت فرزندان آدم است.
به هنگام سرودن این بیت:
لدوا للموت و أبنو للخراب
فکلم یصیر الی التراب(13)
متأثر از این سخن امام علی علیه السلام است که فرموده:
«ان لله ملکاً ینادی فی کل یوم :لدوا للموت، اجمعو للفناء و ابنو للخراب».(14)
خداوند را فرشته ای است که هر روز فریاد می کند:بزایید برای مردم، جمع کنید برای از بین رفتن و بسازید برای ویران شدن.
و ابوتما طایی-حسن بن اوس(231-190)قصیده سرای معروف عهد عباسیان و صاحب کتاب«حماسه »که شامل غرر اشعار عرب از جاهلیت تا عصر عباسی است، در ادبیات ذیل:
و قال علیٌ:فی التعازی لأشعث
و خاف علیه بعض تلک الماتم
أتصبر للبلوی عزائ وحسبه
فتؤجر ام تسلو سلوّ البهائم.(15)
علی علیه السلام به هنگام تسلیت گویی به اشعث بن قیس-در حالی که اندوهی که به او رسیده متأثر و بیمناک بود-فرمود:
اگر در این گرفتاری و مصیبت، بزرگوارانه شکیبا باشی(نزد خداوند)مأجور خواهی بود و گرنه بدون اجر و مزدی آن گرفتاری را به گونه فراموش کردن چهارپایان، از یاد خواهی برد.
مضمون این سخن حضرت را که به اشعث فرموده اند، در شعر خود نقل کرده است:
ان صبرت صبر الاکارم
و الا سلوت سلو البهائم(16)
اگر(در این مصیبت)صبر کردی همانند شکیبایی جوانمردان(نزد خداوند نیکوست و مأجور خواهی بود)و اگر شکیبایی نکردی، مانند فراموش کردن چهارپایان(آن مصیبت را)از یاد خواهی برد.
و ابی الطیب المتنبی-احمد بن حسین الجعفی الکوفی-(354-303)شاعر مشهور عرب، که مضامین فراوانی(17)از کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام را رونق فزای اشعار خود ساخته است، از جمله در این ابیات:
الرای قبل شجاعه الشجعان
هوا الاول و هی المحل الثانی
فاذا هما اجتمعا لنفس مره
بلغت من العلیاء کل مکان(18)
در افراد شجاع، خردمندی و قدرت اندیشیدن بر صفت دلاوریشان مقدم است، زیرا خرد در مرتبه نخستین و شجاعت در درجه دوم اهمیت قرار دارد. زمانی که آن دو (عقل و دلاوری)در کسی که منیع الطبع است جمع شوند، او به والاترین مرتبه از زندگی و ارجمندی می رسد.
متأثر از این عبارت امام است که فرمود:
«رأی الشیخ احب الی من جلد الغلام».(19)
اندیشه و خردمندی مرد آزموده را بیشتر از دلاوران جوان ناآزموده دوست می دارم.
و در این بیت:
والهم یخترم الجسیم نحافهً
و یشیب ناصیه الصبی و یهرم(20)
غم و اندوه، تن فربه را لاغر و ضعیف می کند و موی کودک را سپید و او را پیر می گرداند.
از مضمون این جمله امام سود جسته است:
«الهم نصف الهرم».(21)
اندوه و غم نصف پیری است.
و ابن ابی الحدید-عزالدین عبدالحمید (655-586)شاعر فاضل و سنی مذهب عرب، که شارح نهج البلاغه است و اعتقادش به امام علی علیه السلام به پایه ای است که او را انسانی مافوق همه و شجاعترین و فصیحترین افراد بشر می داند و«سخنانش را در حکمت نظری از آراء فلاسفه ای چون افلاطون و ارسطو و در حکمت نظری از سقراط برتر می شناسد.»(22)
در:
فالخیر خیر و خیر منه فاعله
والشر شر و شر منه صانعه(23)
کار نیک، پسنیده است و از آن بهتر و پسندیده تر، شخص نیکوکار است . و کار بد، زشت و ناپسند است و از آن ناخوشتر، فرد زشتکار است.
ملهم از این کلام حضرتش می باشد:
«فاعل الخیر، خیر منه و فاعل الشر شرٌ منه».(24)
و…(25)

نمونه هایی از ادب فارسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی(411-329)شاعر پرشور شیعی و حماسه سرای بزرگ ایران که با معارف اسلامی، قرآن و نهج البلاغه آشنا بوده و با بیان این گونه تعبیرات زیبا:
چه گفت آن خداوند تنزیل وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم، علیم در است
درست این سخن گفت پیغمبر است(26)
ضمن استناد به حدیث معروف نبوی:
«انا مدینه العلم و علی بابها»
ارادت خویش را به پیشگاه مقدس علوی چنین خاضعانه اظهار داشته است:
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است
چنین است و آیین راه من است
براین زادم و هم براین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
هر آنکس که در دلش بغض علی است
از او زارتر در جهان خوار کیست(27)
او در مقدمه بی بدیل شاهنامه که درباره توحید صفات باریتعالی است، خاصه در ابیات ذیل:
نیاید بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
خرد را و جان را همی سنجد او
در اندیشه سخته کی گنجد او
بدین آلت رأی و جان و روان
ستود آفریننده را کی توان(28)
از خطبه اول نهج البلاغه که درباره توحید است و با عبارات:
«الحمدلله الذی لا یبلغ مدحته القائلون»آغاز می شود، بویژه این جملات از آن:
«الذی لا یدرکه بعد الهمم …الذی لیس لصفته حدٌ محدود…»(29)
خداوندی که اندیشه های بلند دور پرواز را به ذات او راهی نیست و صفاتش را نهایتی نیست متأثر است.
همچنین از این عبارت خطبه(155)الهام گرفته و بهره مند شده است:
«…لم تبلغه العقول بتحدیدٍ فیکون مشبهاً و لم تقع علیه الاوهام بتقدیرٍ فیکون ممثلاً».(30)
خردها در اثبات حد و نهایت او به کنه ذاتش پی نبرده اند تا بتوانند شبیهی برای او ارائه کنند و وهمها برای تصویر نمودنش براو راه نیافته اند تا قادر باشند مثل و مانندی را برایش مجسم کنند.
حکیم ناصر خسرو قبادیانی(481-394)شاعر فرزانه، نستوه و مبارز ایرانی که در قصاید متعددی، اعتقاد راسخش را درباره امام علی علیه السلام با چنین اشعار استواری اظهار داشته است:
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید
دین سرایی است برآورده پیغمبر
تا همه خلق بدو در به قرار آید
علی و عترت اویست مرآن را در
خنک آن را که در این ساخته دار آید(31)
او نیز از مضامین فراوان اخلاقی، اجتماعی موجود در سخنان آن حضرت بهره مند شده و آنها را زینت بخش آثار منظوم و منثور خود ساخته است.
از جمله در این ابیات:
این جهان پیرزنی سخت فریبنده است
نشود مرد خردمند خریدارش
پیش از آن کز تو ببرد تا طلاقش ده
مگر آزاد شود گردنت از عارش(32)
بررس به کارها به شکیبایی
زیرا که نصرت است شکیبا را(33)
ای شده مدهوش و بیهش پند حجت را بدار
کز عطای پند بهتر نیست در دنیا عطا
بر طریق راست روچون باد گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا(34)
به تقدیر باید که راضی شوی
که کار خدایی نه تدبیر ماست(35)
قیمت هر کس به قدر علم اوست
همچنین گفته است امیرالمؤمنین(36)
به ترتیب از عبارات ذیل سود جسته است:
ـ«یا دنیا یا دنیا الیک عنی…هیهات!غری غیری، لا حاجه لی فیک، قد طلقتک ثلاثاً لا رجعه فیها».(37)
ای دنیا، ای دنیا! از من بگذر، چه دورست آرزوی تو، دیگری را بفریب که مرا به تو نیازی نیست. همانا من تو را سه بار طلاق گفته ام که در آن بازگشتی نیست.
«…لا یعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان».(38)
پیروزی از شخص بردربار شکیبا جدا نمی وشد هر چند که روزگار(سختی)براو دراز گردد.
«…همجٌ رعاعٌ اتباع کل ناعق یمیلون مع کل
ریحٍ».(39)
(افراد نادان بی اعتقاد)مانند مگسان خرد ناتوانند که هر آوازه کننده ای را پیروند و با هر بادی که بورزد به طرف آن میل می کنند.
«یغلب المقدار علی التقدیر حتی تکون الافه فی التدبیر».(40)
قضای الهی بر حسابگری بنده پیشی می گیرد به طوری که گاه آفت و تباهی در تدبیر و عاقبت اندیشی است.
«قیمه کل امریءٍ ما یعلمه».(41)
ارزش هر کسی به اندازه چیزی است که آن را نیکو می داند.
و جلال الدین محمد مولوی(672-606)شاعر عارف و متفکر مسلمان ایرانی که مثنوی معنویش عصاره ای است از معارف اسلامی و «چو قرآن مدل»(42)و درجه اخلاص او به مکتب علوی به حدی است که امام علی علیه السلام را «جمله عقل و دیده»(43)می داند و به هر فضیلت جویی توصیه می کند که:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل(44)
او نیز از گنجینه حکمت های سخنان امام علی علیه السلام برخوردار شده و گوهرهایی از آن را فراچنگ آورده و زینب بخش اشعار عارفانه خود ساخته است.
مثلاً در این بیت:
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بردرگاه جان(45)
متأثر از این کلام امام علیه السلام است:
«المرءُ مخبوءٌ تحت لسانه».(46)
مرد زیر زبان خود پنهان است.
و در بیت ذیل :
ز آن که حکمت همچو ناقه ضاله است
همچون دلالان شهان را دالّه است(47)
از مضمون این عبارت حکمت آمیز امیرالمؤمنین علیه السلام سود جسته است:
«الحکمه ضاله المؤمن، فخذ الحکمه و لو من اهل النفاق».(48)
حکمت(دانش و معرفت به حقایق) گمشده مؤمن است(و همیشه باید در جستجوی آن باشد)پس آن را فراگیر حتی اگر چه از مردم منافق باشد.
و در ابیات:
علوم دریایی است بی حد و کنار
طالب علم است غواصّ بحار
گر هزاران سال باشد عمر او
او نگردد سیر خود از جستجو
کآن رسول حق بگفت اندر میان
این که منهومان هما لا یشبعان(49)
بخشی از این کلمه قصار امام را در شعر خود آورده است:
«منهومان لا یشبعان: طالب علمٍ و طالب دنیا».(50)
دو خورنده هستند که سیر نمی شوند:خواهان دانش و خواستار دنیا.
و استاد سخن شیخ مصلح الدین سعید(691-604)که عقیده و نظرش نسبت به پیشوای آزادگان جهان این است که:
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در مناقب او گفته:هل اتی
زور آزمای قلعه خیبر که بند او
در یکدگر شکست به بازوی لا فتی
شیر خدا و صفدر میدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز دروغا
دیباچه مروت و سلطان معرفت
لشکرکش فتوت و سردار اتقیا(51)
او نیز در سرودن آثار نغز خود، بویژه در منظومه بوستان که تصویری از جهان آرمانی سعدی است، در بسیار موارد، از معانی عمیق سخنان امام علیه السلام بهره مند شده از جمله در نظم دیباچه زیبای این کتاب که موضوع آن صفات جلال و جمال خداوندی است، مخصوصاً در این ابیات:
جهان متفق برالهیتش
فرو مانده در کُنه ماهیتش
بشر، ماورای جلالش نیافت
بصر منتهای جمالش نیافت
نه براوج ذاتش پرد مرغ و هم
نه در ذیل وصفش رسد دست فهم(52)
همانند استاد طوس متأثر از خطبه اول نهج البلاغه است و در باب اول بوستان، آنجا که از «تدبیر ملک و لشکرکشی»سخن می گوید، از جمله در سرودن ابیات ذیل:
چو دشمن به عجز اندر آمد ز در
نباید که پرخاش خویی دگر
چو زنهار خواهد، کرم پیشه کن
ببخاشی و از مکرش اندیشه کن(53)
به قسمتی از نامه معروف امام علی علیه السلام به مالک اشتر-یا این عبارات از آن-توجه دارد:
«و لا تدفعن صلحاً دعاک الیه عدوک و لله فیه رضی…و لکن الحذر کل الحذرمن عدوک بعد صلحه، فان العدو ربما قارب لیتغفل فخذ بالحزم».(54)
زمانی که دشمنت تو را به صلح دعوت کند ودر آن رضای خداوند باشد، دعوتش را رد مکن…اما بعد از صلح با دشمن هر چه بیشتر از او احتیاط کن زیرا، او بسا برای آنکه تو را غافل گیر کند، به تو نزدیک شود، پس حزم پیشه کن!.
و در ادبیات ذیل-از باب هفتم-که درباره رازپوشی و خاموشی و عیب جویی نکردن است:
سخن تا نگویی براو دست هست
چو گفته شود، یابد او برتو دست
تفکر شبی با دل خویش کرد
که پوشیده زیر زبان است مرد
مکن عیب خلق ای خردمند فاش
به عیب خود از خلق مشغول باش(55)
نظر شیخ اجل به این سخنان امام علی علیه السلام است:
«…الکلام فی وثاقک ما لم تتکلم به فاذا تکلمت به صرت فی وثاقه».(56)
سخن در بند توست، تا آن را نگفته ای و همین که به زبانش آوردی، تو در بند و در اختیار او هستی.
«المرءُ مخبوء تحت لسانه».(57)
مرد زیر زبانش پنهان است.
«من نظر فی عیب نفسه أشتغل عن عیب غیره».(58)
کسی که به عیب خود نظر کند، به عیب جویی دیگری نمی پردازد.
در گلستان همیشه خوش شیخ شیراز نیز گلبوته هایی از باغ حکمت نهج البلاغه غرس شده که بوی معطر و دماغ پرور آنها مشام جان هر خواننده صاحبدلی را نوازش می دهد . به عنوان مثال، در این عبارت سعدی که در باب هشتم-در آداب صحبت آمده است:
«هر آن سری که داری با دوست در میان منه، چه دانی که وقتی دشمن گردد و هر بدی که توانی به دشمن مرسان، که باشد که وقتی دوست گردد»(59)رنگ و وبویی از این کلام آموزنده علوی استشمام می شود، که فرموده است:
«أحبب حبیبک هوناً، عسی أن یکون بغیضک یوماً ما و أبغض بغیضک هوناً ما عسی أن یکون حبیبک یوماً ما».(60)دوست خود را دوست بدار، به اندازه ای که زیاده روی در آن نباشد(او را برهمه اسرار خود آگاه مکن )شاید روزی دشمنت گردد و دشمنت را نیز از روی میانه روی دشمن بدار، چه روزی از روزها دوستت گردد.
نهج البلاغه شریف، در دیگر آثار منظوم و منثور فارسی و شاهکارهای ادبی چون:ترجمه کلیله و دمنه بهرامشاهی، چهارمقاله نظامی عروضی، مرزبان نامه راوندی و …تأثیراتی فراوان داشته و جاذبه های لفظی و معنوی آن، اغلب شاعران و نویسندگان دین باور ایرانی و ارادتمند به مکتب علوی را برانگیخته است تا از این خرمن پرفیض-در حد معرفت و توان خویش-خوشه چینی ها کنند.

پی نوشت ها :

1ـ بخشی از این مقاله، متن سخنرانی است که نگارنده به نمایندگی گروه ادبیات بنیاد نهج البلاغه در تاریخ پنجشنبه 1366/12/13ش در هشتمین کنگره بین المللی هزاره نهج البلاغه، در حسینیه ارشاد تهران ایراد کرده است.
2ـ ابن ابی الحدید معتزلی، عزالدین ابی حامد، شرح نهج البلاغه -جامع الخطب و حکم و رسائل امیرالمؤمنین ابی الحسن علی بن ابیطالب7،جمع الشریف الرضی نقیب الطالبین، تحقیق العلامتین:السید نور الدین شرف الدین و الشیخ محمد خلیل الزین، الطبعه الثالثه بیروت(بی تا)تا الجزء الاول، ص11.
3ـ ناصر مکارم شیرازی،«نهج البلاغه چرا این همه جاذبه دارد؟»چاپ تهران(بی تا)انتشارات کنگره نهج البلاغه،ص7.
4ـ نهج البلاغه ضبط نصه و ابتکر فهارس العلمیه:الد کتور صبحی الصالح ، الطبعه الاولی، بیروت 1387-ه1967م،ص36.
5ـ بنابر شماره گذاری که دکتر صبحی الصالح در نسخه مصحح خود از مطالب نهج البلاغه به عمل آورده است، مجموعه خطب موجود در آن تحت عناوین«من خطبه له علیه السلام»و«من کلام له علیه السلام»تنظیم شده،241عدد و کل رسائل امام علیه السلام که با عنوانهای:«من کتاب له علیه السلام»و«من وصیته له علیه السلام»ترتیب یافته است79و جمع حکم یا کلمات قصار آن حضرت 480شماره است.
6 ـ رک:نهج البلاغه ، دکتر صبحی الصالح، همان خطبه1،ص39و خطبه83،ص112و خطبه18،ص61.
7ـ همان.
8ـ همان.
9ـ سخنان علی علیه السلام،ترجمه جواد فاضل، به اهتمام:دکتر سید حسن سادات ناصری، چاپ نهم، تهران1340،ش، انتشارات مطبوعاتی علمی،ج1،صفحات7و17و18و106و107.
10ـ همان.
11ـ همان.
12ـ همان.
13ـ رک:نهج البلاغه و اثره علی الأدب العربی، به قلم:الدکتور محمد هادی الامینی النجفی، طبع الاول، تهران1401ه.ق، نشر مؤسسه نهج البلاغه ، ص20.
14ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحی الصالح-همان-ص493.
15ـ نهج البلاغه و اثره علی الأدب العربی-همان-صفحات42و43.
16ـ نهج البلاغه-الد کتور صبحی الصالح-همان-ص548.
17ـ رک:مائه شاهد و شاهد، من معانی کلام الامام علی علیه السلام فی شعر ابی الطیب المتنبی، اعداد:السید عبدالزهراء الحسینی الخطیب، الطبعه الاولی، طهران1404ه.ق، نشر:مؤسسه نهج البلاغه، صفحات95-13.
18ـ ابی طیب المتنبی، شرح دویان وضعه:عبدالرحمن البرقوتی، بیروت-اللبنان-بی تا)الجزء الرابع،صفحات251و307.
19ـ همان .
20ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحی الصالح-همان-صفحات482و495.
21ـ همان.
22ـ استاد مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، چاپ دوم، تهران،1354ش، انتشارات صدرا،ص16.
23ـ نهج البلاغه و اثره علی الأدب العربی-همان-ص31.
24ـ نهج البلاغه، صبحی الصالح-همان-ص474.
25ـ در مورد دیگر شاعران تازی گویی که متأثر از سخنان امام علی علیه السلام و نهج البلاغه شریف او هستند، رک:نهج البلاغه و اثره علی الأدب العربی-همان-صفحات43-17.
26ـ حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه،چاپ ژول مُل، تهران،1345ش، انتشارات سازمان کتابهای جیبی،ج1،صفحات8-1.
27ـ همان.
28ـ همان.
29ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحی الصالح-همان-صفحات40و217*در مورد دیگر شواهدی از مضامین کلام امام علی علیه السلام که در شاهنامه فردوسی آمده است، رک:مقاله «بهره ادبیات از سخنان علی علیه اسلام»نوشته :دکتر سید جعفر شهیدی، در یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه1360،چاپ تهران، انتشارات بنیاد نهج البلاغه، صفحات208-206.
30ـ همان.
31ـ حکیم ابومعین حمید الدین ناصر بن خسرو قبادیانیف دیوان اشعار، با تصحیح:حاج سید نصرالله تقوی، چاپ تهران1335،انتشارات:کتابفروشی تأیید اصفهان و مؤسسات مطبوعاتی امیرکبیر و ابن سینا، صفحات110،211،16،25،83و327.*برای آشنایی با نمونه های دیگری از مضامین کلام امام (ع)که ناصر خسرو در اشعار خود از آنها سود جسته است، رک:تحلیل اشعار ناصرخسرو، تألیف: دکتر مهدی محقق، چاپ تهران،1344ش، انتشارات دانشگاه تهران.
32ـ همان.
33ـ همان.
34-همان.
35ـ همان.
36ـ همان.
37ـ نهج البلاغه الدکتور صبحی الصالح-همان-به ترتیب صفحات:556،496،499،480و482.
38ـ همان.
39ـ همان.
40ـ همان.
41ـ همان.
42ـ اشارت است به این ابیات از بهاء الدین عاملی معروف به شیخ بهایی که در بزرگداشت جلال الدین مولوی و مثنوی او سروده است:
من نمی گویم که آن عالی جناب
هست پیغمبر ولی دارد کتاب
مثنوی او چو قرآن مُدل
هادی بعضی و بعضی را مضلّ
43ـ اشارت است به این بیت مولوی در مثنوی که ضمن شرح جنگ علی علیه السلام با عمروبن عبدود، که از زبان عمرو، خطاب به امام علیه السلام سروده است:
ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمّه ای و اگو از آنچه دیده ای
رک:مثنوی معنوی،چاپ رینولد الین نیکلیسون، چاپ سوم .تهران،1353،انتشارات امیرکبیر،ص185
44ـ مأخذ پیشین، صفحات183و240.
45ـ همان.
46ـ نهج البلاغه ، الد کتور صبحی الصالح-همان-ص497.
47ـ مثنوی معنوی، چاپ نیکلیسون-همان-ص278.
48ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحی الصالح-همان-ص278.
49ـ مثنوی معنوی، چاپ نیکلیسون-همان-ص1232.
50ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحی الصالح-همان-ص556.
51ـ شیخ مصلح الدین سعید، کلیات، تصحیح:محمد علی فروغی،چاپ تهران،1330 ش،انتشارات محمد علی علمی،ص429.
52ـ شیخ مصلح الدین سعدی، بوستان، شرح و تصحیح:دکتر محمد خزائلی،چاپ تهران(بی تا)انتشارات جاویدان،صفحات9و79.
53ـ همان.
54ـ نهج البلاغه، الدکتور صبحی الصالح-همان-ص442.
55ـ بوستان، تصحیح و توضیح: دکتر غلامحسین یوسفی،چاپ دوم، تهران1363ش، انتشارات خوارزمی، صفحات373،156،155،154و374.
56ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحی الصالح-همان-صفحات497،543و536.
57ـ همان.
58ـ همان.
59ـ شیخ مصلح الدین سعدی، گلستان ، تصحیح و توضیح:دکتر غلامحسین یوسفی،چاپ اول، تهران،1368،ش، انتشارات خوارزمی، صفحات 171و516.
60ـ نهج البلاغه، الد کتور صبحی الصالح- همان- ص522.

منبع: سالنامه النهج شماره 12- 11

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید