بحث درباره مديريت از ديرباز مورد توجه بوده است؛ زيرا از روزي كه بشر پا به عرصه خاك نهاد و با خانواده و قوم و قبيله زندگي اجتماعي را آغاز نمود، انديشه مديريت و سرپرستي همان مجموعه كوچك را در ذهن خود پروراند.
در جهان امروز نيز كه علوم، تكنولوژي و دانش پيشرفت نموده و سازمان هاي بزرگ صنعتي و توليدي به وجود آمده است، مهمترين مسئله، چگونگي ادارهي مجموعههاي عظيم انساني است.
امروزه از يك سو جهان هر روز به سمت بيعدالتي اداري پيش ميرود و از ديگر سو، مديريت به فني پيچيده و تكنيكي تبديل شده است، لذا لازم است با فقه پوياي اسلامي و با استفاده از كتاب و سنت و… مديريت سالم و نظاممند اسلامي ارائه شود؛ زيرا اسلام در هيچ موردي، بدون ارائه ي طريق نيست.
مديريت منحصر به اداره زندگي مادي نيست، بلكه در امور مذهبي و معنوي هم ضرورت دارد؛ خداوند سبحان مديراني چون انبيا را براي هدايت مردم فرستاد، و ايشان با اينكه بيشتر داعيه معنوي داشتند، در حد قابل توجهي در مديريت اجتماع هم موفق بودند و جوامع خود را به سوي رشد و تكامل و پويايي سوق ميدادند.
حضرت علي ـ عليه السلام ـ در ضرورت مديريت ميفرمايد:
«مردم از امير حاكم (مدير) ناگزيرند، چه خوب و چه بد».[1]
همچنين ميفرمايد:
«والي ظالم و غاصب بهتر است از فتنه و آشوبي كه تداوم يابد».[2]
امام رضا ـ عليه السلام ـ نيز ميفرمايد:
«نديديم گروهي از مردم و ملتي از ملتها، زندگي بادوام داشته باشند، مگر اينكه سرپرست و قيّم داشتهاند؛ زيرا در امر دين و دنيا، چارهاي جز وجود سرپرست و پيشوا نيست».[3]
قرآن كريم ميفرمايد: « اي پيامبر، آنچه از جانب خداي تو (درباره معرفي علي عليه السلام) بر تو ابلاغ گرديد ابلاغ كن، اگر اين كار (معرفي مديريت امت اسلامي) انجام نگيرد، رسالت خود را انجام ندادهاي؛ دلهره نداشته باش كه خداوند تو را از شر مردم بدخواه حفظ خواهد كرد».[4]
در اين آيه چند نكته مهم مديريتي وجود دارد:
1. عنايت مخصوص خداوند به امامت و مديريت جامعه (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ).
2. امامت و سرپرستي و مديريت جامعه بعد از آن حضرت به اندازهاي اهميت دارد كه اگر در جامعه نباشد، 23 سال رحمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به هدر خواهد رفت (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ).
3. هيچ مشكلي نميتواند مانع معرفي امامت شود (وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ).
اسلام معتقد است كه سرمايههاي نهفته در وجود انسان، نياز به اكتشاف و استخراج دارند و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمهي اطهار ـ عليهم السلام ـ براي همين مبعوث شدهاند.
«پيامبر مبعوث شد تا (با مديريت خويش) بار سنگين و كمرشكن را از دوش جان انسانها بردارد و زنجيرهايي را كه بر گردن روح خود نهادهاند، بگشايد».[5]
اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ نيز ميفرمايد:
«خداوند پيامبران خود را در ميان مردم برانگيخت تا (با مديريت خويش) ذخاير پنهان استعدادها را استخراج نمايند».[6]
تعريف مديريت:
برخي مديريت را چنين تعريف كرده اند: «مديريت علم و هنر هماهنگ كردن، رهبري و كنترل عبارت است از:
علم و هنر هماهنگ كردن، رهبري و كنترل، فعاليت هاي دسته جمعي، براي نيل به هدف هاي مطلوب، با حداكثر كارايي».[7]
شهيد مطهري در تعريف مديريت مي فرمايد:
«فن بسيج كردن و بهتر سامان دادن و بهتر سازمان دادن و بهتر كنترل كردن نيروهاي انساني و به كار بردن آنها».
مديريت از ديدگاه اسلام
مديريت اسلامي را چنين تعريف كرده اند:
«مديريتي كه زمينه رشد انسان به سوي الله (الي الله المصير) را فراهم نمايد و مطابق كتاب و سنت و سيره و روش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ و علوم و فنون و تجارب بشري، براي رسيدن به اهداف يك نظام در ابعاد مختلف، همانند يك محور و مدار و قطب عمل كند را مديريت اسلامي گويند».[8]
امام رضا ـ عليه السلام ـ در اين باره ميفرمايد:
«والي مسلمين، همانند ستون وسط خيمه است كه اولاً، تمام بار سقف بر روي آن استوار است و ثانياً، مانند نقطه مركزي دايره شعاعش نسبت به همه ي جوانب يكسان است، به طوري كه هر كس در هر زمان و از هر طرف كه اراده كند به آن دست رسي دارد».[9]
خصوصيات مديريت از ديدگاه اسلام:
1. مديريت وسيلهاي براي رسيدن به اميال شخصي نيست. مدير اسلامي نبايد مسند مديريت را وسيله افتخار و نردبان نخوت و در جهت اميال شخصي و نفساني خود قرار دهد؛ زيرا اسلام چنين مديراني را مورد سرزنش و انتقاد قرار ميدهد؛ چنانكه امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:
«آن كسي كه به دنبال رياست برود، هلاك ميشود.»[10]
2. مديريت امانت است نه طعمه. مدير بايد مديريت را امانتي در دست خود بداند و به شدت از آن مراقبت نمايد. امام علي ـ عليه السلام ـ در نامهاي به فرماندار خود در آذربايجان (اشعث بن قيس) مينويسد:
«مديريت و حكمراني براي تو طعمه نيست، بلكه يك امانت است، و كسي كه از تو بالاتر است از تو خواسته كه نگهبان آن باشي».[11]
3. مديريت تكليف است نه حق. در نظام اسلامي، واگذاري و قبول مديريتها و منصبهاي اجتماعي، يك تكليف است نه حق؛ يعني مديرانِ پرورشيافته در مكتب آسماني اسلام، خدمت در منصب مديريت را انجام تكليف شرعي ميدانند و معتقدند كه مديريت وظيفه است نه وسيله سودجويي.
4. مديريت خدمت است نه حكومت. در بينش اسلامي، مدير اسلامي هرگز مديريت را براي حاكميت خويش نميخواهد؛ زيرا در چنين صورتي او حاكم است نه خادم.
مديريت قبل از اينكه رياست باشد، خدمتگزاري است؛
چنانكه حضرت علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:
«… به خدا قسم اين كفش كهنه و پر از وصله نزد من از حكومت بر شما محبوبتر است و بدين دليل حكومت را پذيرفتهام كه حق را ثابت كنم و باطل را از ميان بردارم.»[12]
5. مديريت بيشتر هدايت كردن است تا قدرتنمايي. بسياري از مديران، مديريت را ميدان نمايش قدرت ميدانند.
قرآن كريم به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ توصيه ميكند كه مديريت فرهنگي، اعتقادي و سياسي بايد در فضاي فرحزاي هدايت به بار نشيند و هرگاه اين فضا به خفقان و اجبار آلوده شود، هرگز موفقيت و رشدي نخواهد بود.
«در دين اكراه و اجبار نيست، محققاً راه رشد و انحطاط براي همگان روشن است.»[13]
امام علي ـ عليه السلام ـ به مالك اشتر توصيه ميكند:
«مبادا در منصب مديريت، برخوردهاي تو مانند جانور درندهاي باشد كه فرصت خوردن آنان را غنيمت بشماري».[14]
چارچوب مديريت
مديريت چارچوبها و معيارهايي دارد كه مدير بايد در محدوده آنها رفتار كند و نميتواند براي پيشبرد كارهايش از آن محدوده خارج شود:
1. مديريت و منزلت انسان؛ در نظام اسلامي مدير با توجه به منزلتهاي انساني مديريت ميكند و هرگاه روشها و شيوههاي مديريت به شخصيت و حيثيت انسان لطمه وارد كند، آن مديريت اسلامي نيست؛ زيرا انسان خليفه و جانشين خداوند در روي زمين است و قانون حفظ منزلت انسان، حاكم بر روشها و اصول مديريت است.
2. مديريت و قانون خدا؛ در بينش اسلامي مديريت تا جايي نافذ است كه با احكام الهي تضاد نداشته باشد؛ چنانكه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميفرمايد:
«اطاعت براي اجراي فرمان مخلوق نيست، در صورتي كه معصيت خالق را موجب شود».[15]
3. مديريت و وجوب عدل و احسان؛ يكي از اصولي كه در نظام اجتماعي اسلام حاكم بر كليه مقررات و روابط اجتماعي است، وجوب عدل و احسان و دوري از گمراهي است؛ چنانكه قرآن ميفرمايد:
«خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان ميدهد و از فحشا و منكر و ستمگري نهي ميكند».[16]
4. مديريت و تقدس وسيله؛ مدير اسلامي براي رسيدن به اهداف انساني، نبايد از وسايل غيرمقدس و غيرارزشي استفاده نمايد؛ حضرت علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:
«پيروز نشده كسي كه با گناه و تجاوز به پيروزي رسيده؛ و آن كسي كه با شر و ستمگري غالب شود در حقيقت مغلوب است».[17]
اركان مديريت از ديدگاه اسلام
هر علمي پايهها و اركاني دارد كه مسائل مربوط در حوزه آن علم بر محور آن اركان ميچرخد و در ارتباط با آن اركان معنا پيدا مي كند. هرگاه يكي از اين اركان متزلزل شود، مجموعه آن سازمان فكري و علمي متزلزل خواهد شد. علم مديريت نيز داراي اركاني است كه عبارتاند از:
1. برنامهريزي:
به تدوين و تعيين فعاليتهايي كه بايد در محدوده راهها و در چارچوب روشهاي مشخص انجام پذيرد، برنامهريزي گويند.
اسلام، دين عبادت و زراعت، دنيا و آخرت، ماديت و معنويت است و به انسان با ديدي جامع مينگرد؛ از اين رو به برنامهريزي در ابعاد مختلف مادي و معنوي سخت توجه دارد.
قرآن و سنت، دو منبع غني و گستردهاند كه براي برنامه زندگي فردي و اجتماعي، فرهنگي و اخلاقي، سياسي و اقتصادي انسان مسلمان و حتي براي پس از مرگ او برنامهريزي دقيقي كردهاند.
2. سازماندهي:
در فرهنگ اسلامي كه فرهنگ نظم و انضباط است، سازماندهي جايگاه ويژهاي دارد. تقسيم كار، تحديد وظايف، جلوگيري از تداخل امور، و اختيار و آزادي در محدوده مسئوليت، از مسائلي هستند كه اسلام براي سعادت انسان ضروري ميداند.[1] . نهجالبلاغه، خطبه 40.
[2] . مصطفي درايتي،تصنيف غررالحكم، ص 464.
[3] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 23، ص 32.
[4] . سوره مائده، آيه 67.
[5] . سوره اعراف، آيه 157.
[6] . نهجالبلاغه، خطبه 1.
[7] . علي محمد اقتداري، سازمان و مديريت، ص 61.
[8] . سازمان امور اداري و استخدامي، مديريت اسلامي، ص 12.
[9] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 49، ص 169.
[10] . محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب طلب الرئاسه.
[11] . نهجالبلاغه، نامه 5.
[12] . نهجالبلاغه، خ 33.
[13] . سوره بقره، آيه 256.
[14] . نهجالبلاغه، آيه 53.
[15] . شيخ حرّ عاملي، وسائلالشيعه، ج 11، ص 422.
[16] . سوره نحل، آيه 90.
[17] . مشكوة الانوار، ص 325.
@#@ حضرت علي ـ عليه السلام ـ خطاب به مالك اشتر مينويسد:
«اي مالك، بدان كه جامعهي تحت نظر تو به طبقات مختلفي تقسيم شده است و كار هيچ گروهي جز با گروه ديگر به كمال نميرسد و هيچ دستهاي از دسته ديگر بينياز نيست».[1]
يا در جايي ديگر مينويسد:
«اي مالك در كار كارمندانت با دقت بنگر و آنان را پس از آزمايش به كار بگمار».[2]
3. هماهنگي:
يكي ديگر از اركان مديريت، هماهنگي است. مدير با يك سلسله حركتها و برنامههاي منظم واحدهاي مختلف سازمان را به يكديگر مرتبط مي سازد.
هماهنگي و همسويي در يك سازمان، از اهميت خاصي برخوردار است و بدون هماهنگي، مجموعه، مجموعه نخواهد بود.
چنان كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ پس از هجرت با ايجاد اخوت و برادري بين قبايل و افراد مختلف، انسجام و هماهنگي مطلوبي را به وجود آورد كه عامل بسياري از موفقيتهاي آن زمان مسلمين بود.
4. نظارت:
يكي ديگر از اركان مديريت و از وظايف مهم مدير نظارت و كنترل است. مدير در حيطه نظارت، بايد همهي فعاليتهاي مجموعه را با برنامهها بسنجد؛ چنانچه آنها با اهداف و برنامهها تطابق داشته باشند، آن مجموعه، مجموعه موفقي خواهد بود.
مولاي متقيان حضرت علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:
«حاكم بايد براي اطلاع از مردم، به ويژه طبقهي محروم جامعه، دستگاه خاص نظارتي داشته باشد تا از مشكلات زندگي آنها آگاهي يابد».[3]
«اي مالك از معتمدان خويش، كسي كه خداترس و فروتن است، براي نظارت بر زندگي محرومان برگزين تا امورشان را به تو گزارش دهند.»[4]
اسلام نظارت مستقيم را به آن مفهومي كه مدير در جزئيترين مسائل شخصاً نظارت كند، نميپذيرد؛ زيرا معتقد است مدير با پرداختن به كارهاي فرعي از كارهاي اصلي باز ميماند. حضرت علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:
«كسي كه خود را به كارهاي غيرمهم مشغول سازد، كارهاي مهمتر را ضايع ميسازد».[5]
به همين خاطر، اسلام نظارت غيرمستقيم را ميپسندد، يعني مدير از طريق افراد ديگر كه به منزله چشم او هستند، كار نظارت بر سازمان را انجام ميدهد.
حضرت علي ـ عليه السلام ـ خطاب به مالك اشتر ميفرمايد:
«اي مالك، در كارهاي كارمندان كاوش كن و چشمهايي را به عنوان بازرس، كه داراي خصوصيت صداقت و وفادارياند، بر آنها بگمار؛ چون بازرسي كارهاي آنان در پنهاني، وادارشان ميكند تا امانتدار باشند و در برخورد با مردم به نرمي و محبت رفتار نمايند».[6]
حتي اسلام نظارت را به عنوان قانون شرعي و تكليف الهي وظيفهي همهي مردم ميداند تا نسبت به سرنوشت يكديگر علاقهمند شوند؛ ميتوان در امر به معروف و نهي از منكر اين نظارت و وظيفه را به روشني ديد.
«مردان و زنان با ايمان، بعضي ناظر و سرپرست بعضي ديگرند، به اين معنا كه همديگر را امر به معروف و نهي از منكر ميكنند».[7]
5. ارزشيابي:
بررسي ميزان رسيدن به اهداف با توجه به امكانات موجود را ، ارزشيابي گويند. اسلام اهميت خاصي براي ارزشيابي قايل است و آن را تحت عنوان محاسبهي روزانه براي هر مسلمان توصيه ميكند.
چنانكه حضرت امام كاظم ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:
«از ما نيست كسي كه هر روز در يك محاسبه به ارزشيابي كارهاي خود نپردازد و اگر كار نيكي انجام داد از خدا فزوني آن را نخواهد، و اگر كار زشتي انجام داد، از خدا آمرزش و توبه نخواهد».[8]
نظام تشكيلاتي اسلام با توجه به معيارهاي اعتقادي و جهانبيني اين مكتب تنظيم ميشود و مدير اسلامي كليه حركتها و فعاليتهاي خود را با ملاكهاي مكتبي و اعتقادي هماهنگ ميكند و بنابر وظيفه ديني و تكليف شرعي، اصول و معيارهاي ارزشيابي را از اين مكتب ميگيرد.
ابزار مديريت از ديدگاه اسلام
وسيله و ابزار، در پيشبرد كارها و رسيدن به هدف، اهميت خاصي دارد؛ زيرا خداوند، خلقت انسان را براساس اسباب و مسببات بنا نهاده و نيز اراده و لطف و قهر خويش را از طريق اسباب اعمال ميكند.
مدير نيز براي مديريت نياز به ابزار و وسايلي دارد كه اسلام به آنها اشاره نموده است.
1. سعه صدر:
سعه صدر به معناي داشتن ظرفيت لازم در برخورد با مسائل گوناگون، يكي از ابزارهاي مهم و مؤثر مديريت است؛ حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره ميفرمايد:
«آلت مديريت، شرح صدر و گشايش سينه است».[9]
حضرت موسي ـ عليه السلام ـ وقتي كه مديريت فكري و هدايتي امتش را پذيرفت، از خداوند درخواست شرح صدر كرد، تا به اين وسيله موفقيت خويش را در رسيدن به هدف تأمين نمايد:
«پروردگارا، سينهام را گشاده و كارم را آسان گردان و گره از زبانم بگشا، تا سخنم را بفهمند».[10]
2. نيروي انساني:
مدير بيشتر طرحها و انديشههاي مديريت را از طريق همكاران انجام ميدهد؛ در واقع كليه افرادي كه در سازمان و تشكيلات كار ميكنند، وسيله و عاملي براي مديرند. در مديريت اسلامي كه ريشه الهي دارد، انديشهها و طرحهاي نشأت گرفته از وحي در چارچوب ضوابط مكتب و با رعايت اصل فطرت و اصول انسانيت به دست همكاران مؤمن سپرده ميشود و از آنها خواسته ميشود تا به عنوان تكليف شرعي در گسترش و اجراي آن بكوشند؛ هر چند خود مدير جلودار كاروان است.
حضرت موسي ـ عليه السلام ـ وقتي به رسالت رسيد، بعد از درخواست سعه صدر فرمود:
«هارون، برادرم، را كه از اهلبيت من است، معاون و وزير من قرار بده و به وسيله او پشت مرا محكم كن».[11]
3. قانون:
يكي ديگر از ابزار مديريت، قانون است. قانون وسيله و طريقي است كه مدير با كمك آن، مجموعه تشكيلات را به سمت مقصود هدايت ميكند. حد و مرز سازمان و تشكيلات به وسيله قانون مشخص ميشود و مدير به وسيله قانون و معيارهاي قانوني، فعاليت همكاران و نيز روند حوزه مسئوليت خود را كنترل ميكند.
مدير اسلامي مبدأ قوانين را ذات اقدس الهي دانسته، نفس خود را در برابر قوانيني كه از جانب خداوند و پيامبران و امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ آمده مسئول ميداند و آنها را از طريق علما و فقها به دست ميآورد. معتقد است كه قرآن و سنت معصومين ـ عليهم السّلام ـ اطمينانبخشتر، جامعتر و واقعبينانهترند.
«قرآن به استوارترين و مطمئنترين راهها هدايت ميكند».[12]
حضرت مهدي(عج) ميفرمايد:
«حوادث پيش آمده را به راويان احاديث ما ارجاع دهيد».[13]
يعني اجراي قوانين در مديريت اسلامي بايد طبق قرآن و سنت باشد.
معيارهاي شايستگي در مديريت اسلامي
معيارها و درجه شايستگي را جهانبينيها، اعتقادها، بينشها و طرز تفكرها مشخص ميكنند.
در چارچوب بينش اسلامي نيز با در نظر گرفتن ارزشهاي بر خاسته از اين مكتب، معيارهاي كلي و جامعي براي مدير جامع گرا آمده است:
1. ايمان: در نظام اسلامي، مديريت به كسي واگذار ميشود كه در انديشه و عمل، اسلام را قبول داشته باشد؛ چنانكه قرآن ميفرمايد:
«بندگان شايسته و صالح من (مديريت) زمين را وارث خواهند شد».[14]
يعني مديريت زمين و ساكنان آن بايد در دست صالحان و مؤمنان باشد.
«هرگز خداوند تسلط (و مديريت) بر مؤمنان را براي كافران قرار نداده است».[15]
2. دانش و آگاهي: از نظر اسلام، مديريت به كسي واگذار ميشود كه علاوه بر ايمان، دانش و آگاهي نيز داشته باشد:
پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميفرمايد:
«كسي كه بدون آگاهي و دانش كاري را انجام دهد، فسادش بيش از صلاحش است».[16]
3. كفايت: در مديريت، علاوه بر ايمان و تخصص، به كفايت و توانايي بر اداره سازمان هم نياز است.
منظور از كفايت، توانايي و برجستگي ويژهاي است كه ايمان و تخصص را در خارج از ذهن با يكديگر در آميخته و به آن نمود عيني ميبخشد.
چنانكه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ميفرمايد:
«صلاحيت مديريت و امامت امت اسلامي را ندارد مگر كسي كه داراي سه خصلت باشد:
1. قدرت پرهيزگاري و تقوايي كه او را از معصيت باز دارد؛
2. توان و شرح صدري كه موجهاي شيطاني برخاسته از هواي نفس را كنترل نمايد؛
3. توانايي مديريت خوب بر همكارانش را دارد و آنها را مانند فرزند در زير چتر خود گيرد».[17]
در مكتب اسلام، مديريت به كسي واگذار ميشود كه داراي شايستگي بيشتر و نيز آگاه و معتقد به ارزشهاي مكتب باشد.
در اسلام، استفاده از شيوههاي غلط و خودخواهانه – كه در شرق و غرب معمول مي باشد – براي رسيدن به رياست و مديريت ممنوع است (مثل تبليغات و وعدههاي دروغين و فريبنده).
امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «از رحمت خدا به دور است آن بيصلاحيتي كه با ظاهرسازي براي رسيدن به پست مديريت تلاش ميكند».[18]
از ديدگاه اسلام، مدير خوب در هنگام پيدايش مشكلات، با روحيهاي مطمئن و قوي با آنها برخورد ميكند.
چنانكه حضرت علي ـ عليه السلام ـ خطاب به مالك اشتر مينويسد:
«اي مالك، براي كارهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي، مديراني را بر گزين كه از بزرگي و عظمت كار نترسند و پريشان نشوند».
مدير اسلامي بايد قدرت پاسخگويي داشته و هدايتگر مغزها و راهها باشد.
در نظام اسلامي، براي گزينش مدير توجهي به سن افراد نميشود؛ بلكه آنچه لحاظ ميشود ايمان، تخصص، كفايت و لياقت است؛ چنانكه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مصعب بن عمير جوان را براي نمايندگي خود در مدينه برگزيد و او اولين كسي بود كه در مدينه نماز جمعه اقامه كرد و با مديريت آگاهانهاش، تحول عظيمي در آن شهر به وجود آورد و زمينه را براي ورود پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فراهم ساخت؛ همچنين اسامة بن زيد 18 ساله را براي فرماندهي لشكر بر گزيد.[1] . نهجالبلاغه، نامه 53.
[2] . همان.
[3] . نهجالبلاغه، نامهي 53.
[4] . همان.
[5] . عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، غررالحكم.
[6] . نهجالبلاغه، نامه 53.
[7] . سوره توبه، آيه 71.
[8] . بحارالانوار، ج 70، ص 72.
[9] . نهجالبلاغه، حكمت 176.
[10] . سوره طه، آيات 25-28.
[11] . سوره طه، آيات 29-31.
[12] . سوره اسراء، آيه 9.
[13] . شيخ صدوق، اكمالالدين و اتمام النعمه، ص 484.
[14] . سوره انبياء، آيه 105.
[15] . سوره نساء، آيه 141.
[16] . وسايل الشيعه، ج 18، ص 16.
[17] . اصول كافي، ج 1، ص 407.
[18] . همان، ج 2، ص 298.
@#@
در نظام اسلامي مدير بايد مجري قانون باشد؛ زيرا قوانين نظام اسلامي از وحي سرچشمه ميگيرد و لذا آيين نامهها، دستورالعمل ها، تنظيم روابط، شيوه هاي اجرا و… همه بايد با قانون اسلام هماهنگ باشند.
مديري كه به ارزشهاي اسلامي معتقد است، هرگز روابط را جاي گزين ضوابط نمي كند.
مدير اسلامي بايد روحيه تنبيه و تشويق داشته باشد تا از نا بهساماني ها پيش گيري كند؛ هم چنين براي پيشبرد اهداف و حل مشكلات مدير با ديگران مشورت نمايد؛ زيرا در اسلام مشورت جايگاه ويژهاي دارد؛ چنانكه در قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ آمده است:
«و شاورهم في الامر؛[1] در كارها با آنها (مردم) مشورت كن».
حضرت علي ـ عليه السلام ـ نيز ميفرمايد:
«با اهل فضيلت معاشرت نما، تا سعادتمند و درست كردار شوي».[2]
«معاشرت با اهل فضيلت مايه حيات دلهاست».[3]
يكي از صفاتي كه مدير اسلامي بايد داشته باشد تواضع است؛ زيرا پيشرفت كارها، نيازمند محيطي آرام و باصفا و هماهنگ و يكدل است و اين به وجود نميآيد مگر با تواضع و فروتني.
چنانكه مولا علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:
«با فروتني و فرود آمدن بال، كارها انتظام ميگيرد».
هم چنين خطاب به يكي از مديرانش مينويسد:
«براي رعيت، بال تواضع خود را فرود آور و چهرهات را بگشا و پهلويت را برايشان نرم كن».[4]
مدير نبايد خود را از مردم و جامعه و كارمندان جدا كند؛ زيرا اسلام، مدير را خدمت گزار مردم مي داند و ميگويد: بايد رابطه مدير و زيردست، رابطه عاطفي و ايماني باشد؛ حتي اسلام رابطه مدير با مردم و بالعكس را يك حق و تكليف شرعي دانسته است؛ چنانكه اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد:
«اي مردم من بر گردن شما حقي دارم و شما نيز بر گردن من حقي؛ اما حق شما آن است كه من از نصيحت و خيرخواهي بر شما دريغ نورزم و حقوق شما را از بيتالمال پرداخت نمايم و… و حق من بر شما آن است كه در بيعت و تعهد خويش وفادار باشيد و خير خواهي و دوستي را در آشكار و نهان نسبت به من از دست ندهيد و…».[5]
نتيجه:
– لازمه ي حكومت و مديريت اسلامي، رحمت، محبت و مهرباني به شهروندان است، نه استبداد و خودرأيي و منفعت طلبي.
– حكومت اسلامي براي احياي دين و تأمين آرامش و امنيت اجتماعي و احقاق حقوق مردم بنا شده است، نه براي زورگويي و …؛
– بنابراين، در نظام اسلامي، مدير بايد با توجه به منزلت هاي انساني، مسائل ارزشي، و وضع قوانين و مقررات هماهنگ با احكام الهي مديريت كند.
– در مديريت اسلامي، ارزشيابي، وحدت و هماهنگي، سعه ي صدر، مشورت ارتباط مدير با مردم و … از جايگاه ويژه اي برخوردار است.
– در مديريت اسلامي، معيار شايستگي مدير، ايمان، دانش و آگاهي، كفايت و … است.
[1] . سوره آلعمران، آيه 159.
[2] . غررالحكم.
[3] . همان.
[4] . نهجالبلاغه، نامه 46.
[5] . نهجالبلاغه، خطبه 34.
محمد جواد شريفي