بررسى کلى روایات حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام) – قسمت اول

بررسى کلى روایات حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام) – قسمت اول

نویسنده: محمد کاظم رحمان ستایش
حضرت عبدالعظیم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زید بن حسن بن على بن ابى‌طالب(ع) -که به عبدالعظیم حسنى شهرت یافته از جمله عالمان و راویان بزرگ حدیث شمرده مى شود که جایگاه والایى را در بین محدثان عصر خویش و عصر متأخر احراز کرده است؛ اساتید برجسته، و همچنین شاگردان بزرگ وى بهترین شاهد بر این مدعا هستند.
این جایگاه رفیع روایى موجب شده تا روایات ایشان مورد توجه مؤلفان جوامع حدیثى قرار گیرد، و حتى برخى از ایشان، روایات آن حضرت را گرد آورده، «مسند جامع روایات» ایشان را تألیف کرده‌اند.
این مقاله بر آن است تا جایگاه روایى آن حضرت را از جهات مختلف به خوانندگان بنمایاند و محتواى روایات آن حضرت را به اجمال بررسى کند. لذا مباحث این مقاله در چهار فصل پى گرفته شود:
فصل اوّل. حضرت عبدالعظیم در منابع رجالى ،
فصل دوم. طبقه روایى حضرت عبدالعظیم ،
فصل سوم. روایات حضرت عبدالعظیم ،
فصل چهارم.مسانید حضرت عبدالعظیم .

فصل اول. حضرت عبدالعظیم در منابع رجالى
تمامى منابع و مصادر رجالى شیعه به شرح حال حضرت عبدالعظیم پرداخته‌اند و هریک به گونه‌اى، هر یک نکاتى از زندگى و شخصیت ایشان را ذکر کرده‌اند. ما در این فصل در ضمن چند گفتار، نسب، مدح، توثیق و تألیفات ایشان را ذکر خواهیم کرد:

گفتار اول. نسب حضرت عبدالعظیم
نجاشى ضمن نام بردن از آن حضرت و شرح سفر ایشان به رى و ماجراى فوت ایشان مى‌گوید:
هنگامى که جنازه ایشان را براى غسل برهنه مى‌کردند، در جیب لباس ایشان نوشته‌اى یافت شد که در آن نسب آن حضرت این گونه ذکر شده بود، من ابوالقاسم، عبدالعظیم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زید بن على بن حسن بن على بن ابى‌طالب هستم.(1)
براساس این نسخه از رجال النجاشى، شش نفر در نسب آن حضرت، واسطه بین وى و امام على(ع) هستند، لکن در نسخه‌هاى معتبر از رجال النجاشى‌(2) و همچنین در دیگر منابع رجالى شیعى،(3) بین زید و حسن بن على شخص دیگرى واسطه نیست.
بنابراین، پدر و اجداد آن حضرت تا امام على(ع) بالغ بر پنج نفر هستند که‌عبارت‌اند از:
1. امام حسن بن على بن ابى‌طالب(ع) امام دوم و سرسلسله سادات حسنى‌
2. زید بن حسن‌
وى بزرگ‌ترین فرزند امام مجتبى(ع) است که متصدى و متولى اوقاف رسول خدا(ص)، بزرگوار، نیکوکار و داراى اخلاق نیک بوده است. برخى از شاعران او را مدح گفته و مردمان به وى روى مى‌آورده‌اند.(4)
از آنجا که زید بن حسن، متولى اوقاف رسول خدا(ص) و اوقاف امیرالمؤمنین(ع) بوده، در طول تاریخ زندگى‌اش با حاکمان عصر خویش مناسبات و مراوده‌هایى داشته که در کتابهاى تاریخ مسطور است.(5)
وى از ابن عباس و جابر بن عبداللّه انصارى و امام حسن بن على(ع) روایت‌کرده است‌(6) و در محلى به نام حاجر، در شش منزلى مدینه مدفون شده است.(7)
3. حسن بن زید
وى تنها فرزند ذکور زید و از بزرگان عصر خودش به شمار مى‌رفته، و به بخشش و کرم و سخاوت در بین بنى‌هاشم شهرت داشته است.
منصور عباسى او را به ولایت مدینه گمارد و در زمان دیگر خلفاى عباسى، همچون مهدى و هادى و هارون الرشید نیز زنده بود و به سال 168ق، وفات یافت.
4. على بن حسن بن زید
على، ملقب به «سدید»، مادرش کنیز بود. وى با جماعتى از سادات حسنى علیه خلیفه عباسى شورید که با شکست این قیام، به دستور ابوجعفر منصور عباسى دستگیر و به بغداد منتقل شد و پس از مدتى در زندان وفات یافت.(8)
5. عبداللّه بن على‌
وى در زمان حیات جدش، حسن بن زید متولد شد و چون قبل از تولد وى، پدرش در زندان درگذشت، کفالت او به عهده جدش گذاشته شد. او را عبداللّه قافه نیز گفته‌اند.(9)
از عبداللّه، به نقلى، پنج پسر(10) و به نقل دیگر، نُه پسر(11) بر جاى ماند که یکى از ایشان حضرت عبدالعظیم بود.

گفتار دوم. توصیف حال رجالى حضرت عبدالعظیم
اینک که با آن حضرت و نسب وى آشنا شدیم، وصف رجالى ایشان را در مصادر رجالى بررسى مى‌کنیم. در تمامى منابع رجالى شیعه، حضرت عبدالعظیم مدح و ستایش شده است.
از جمله:
1. نجاشى از غضایرى، به سند معتبر، جریان ورود حضرت را به رى از احمد بن محمد بن خالد برقى، نقل کرده و در ضمن آن، عبادت ایشان و نیز رؤیایى را -که برخى درباره آن حضرت دیده بودند روایت نموده است. تمامى این گفتار شاهدى بر مدح و ستایش آن حضرت است.(12)
2. شیخ طوسى در کتاب رجال خود در ضمن اصحاب امام هادى(ع) مى‌گوید:
عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنى -رضى اللّه عنه.(13)
و همین عبارت را در ضمن اصحاب امام عسکرى(ع) هم آورده است.(14) و در مجمع الرجال به نقل از رجال طوسى اضافه مى‌کند که «یروى عنهما».(15)
3. شیخ صدوق در مشیخه کتاب من لا یحضره الفقیه، ضمن ذکر سندش به حضرت عبدالعظیم ،درباره ایشان مى‌گوید: و کان مرضیاً.(16)
همچنین در کتاب صوم از کتاب من لا یحضره الفقیه نیز همین تعبیر را درباره وى به کار برده است.(17)
در برخى از روایاتِ حضرت عبدالعظیم در کتب شیخ صدوق در تعبیر واسطه بین عناوین اسناد، به صورت جمله معترضه، تعبیر «کان مریضاً» نقل شده که به عقیده نگارنده، این موارد، تصحیف «کان مرضیاً» است. و شاهد بر این مدعا آنکه، اولاً، این نوع تعبیر در کتب شیخ صدوق دیده مى‌شود. ثانیاً، تعبیر «کان مریضاً» و گزارش از بیمارى راوى، امرى متعارف در بین اسناد نیست؛ لذا با توجه به این دو قرینه، این موارد را نیز تأکید بر مرضى بودن حضرت عبدالعظیم مى‌دانیم.(18)
مرحوم مجلسى در شرح این عبارت مى‌گوید:
مراد از این تعبیر، صحت دین وى است و اینکه اصحاب به حدیث وى عمل مى‌کرده‌اند و از وى راضى بوده‌اند.(19)
4. علامه حلى در شرح حال وى مى‌گوید:
کان عابداً ورعاً، له حکایه تدل على حسن حاله، ذکرناها فى کتابنا الکبیر؛
وى عابد و متقى بود و براى وى حکایتى است که دلالت بر نیکویى حال وى دارد. ما این حکایت را در کتاب بزرگمان ذکر کردیم.(20)
به نظر مى‌رسد، مراد وى از حکایت فوق، مطالب منقول از رجال النجاشى و حدیث عرض دین باشد؛ همچنان که مراد وى از کتاب بزرگ، کتاب کشف المقال فى احوال الرجال است ،که مفقود شده است.
5. امام صادق(ع) در روایت عرض دین از حضرت عبدالعظیم، پس از اتمام کلام، فرمودند: یا اباالقاسم، انت ولینا حقاً.(21)
6. در روایتى که صدوق در ثواب الاعمال با سند نقل مى‌کند – که زیارت حضرت عبدالعظیم همچون زیارت امام حسین(ع) در ثواب شمرده شده، رفعت مرتبه و جایگاه حضرت عبدالعظیم و اعتماد به وى روشن مى‌شود. روایتْ این‌گونه است:
حدثنى على بن احمد، قال: حدثنى حمزه بن القاسم العلوى -رحمه اللّه قال: حدثنى محمد بن یحیى العطار عمن دخل على ابى الحسن على بن محمد الهادى(ع)، من اهل الرى، قال: دخلت على ابى الحسن العسکرى(ع)، فقال: این کنت؟ قلت: زرت الحسین(ع). قال: أما انک لو زرت قبر عبدالعظیم عندکم، کنت کمن زار الحسین بن على(ع)؛
على بن احمد براى من حدیث کرد. او گفت: حمزه بن قاسم علوى – خدایش بیامرزد – مرا حدیث کرد. او گفت محمد بن یحیى عطار نقل کرد براى من، از کسى از اهل رى که بر ابوالحسن على بن محمد هادى(ع) وارد شده بود. او گفت: بر ابوالحسن عسکرى(ع) واردم، پس حضرت فرمود: کجا بودى؟ گفتم: حسین بن على را زیارت کردم. حضرت فرمود: اما اگر تو قبر عبدالعظیم را -که نزد شماست زیارت مى‌کردى، مثل کسى بودى که حسین بن على(ع) را زیارت کرده است.(22)
از آنجا که این روایت، مدح بسیار قوى‌اى درباره حضرت عبدالعظیم است، مستند برخى در توثیق و تعدیل آن حضرت شمرده شده است؛ اما به دلیل مجهول بودن راوى از امام عسکرى(ع) ضعیف است. همچنین این روایت را با گفته شیخ طوسى در رجالش -که حضرت عبدالعظیم را از اصحاب امام عسکرى(ع) برشمرده منافى دانسته‌اند.(23)
با توجه به مصادر روایى و مرویات حضرت عبدالعظیم، هیچ دلیلى بر مصاحبت آن حضرت با امام عسکرى(ع) وجود ندارد. و احتمالاً اشتباه از نسخه‌هاى رجال الطوسى یا خود شیخ طوسى بوده است، که ان‌شاءاللّه در فصل دوم این مقاله تحقیق خواهد شد. بنابراین، اشکال تنافى و تناقض جا ندارد.
7. محدث نورى از رساله صاحب بن عباد -که در شرح حال حضرت عبدالعظیم نگاشته شده و به خط برخى از بنى بابویه و به سال 516 ق، نوشته شده نقل کرده که:
روى ابوتراب الرویانى، قال: سمعت أبا حمّاد الرازى یقول: دخلت على علی بن محمد(ع) بسرّ من رأى، فسألته عن أشیاء من الحلال و الحرام، فأجابنى فیها، فلمّا ودّعته ،قال لى: یا أباحمّاد، إذا أشکل علیک شى‌ء من أمر دینک بناحیتک، فسل عنه عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنى و اقرأه منى السلام؛
ابوتراب رویانى روایت مى‌کند که شنیدم ابوحماد رازى مى‌گفت: بر امام هادى(ع) در سامرا وارد شدم و مطالبى از حلال و حرام از ایشان پرسیدم که پاسخ دادند. هنگامى که خداحافظى کردم، آن حضرت به من گفت: اى ابوحمّاد، هنگامى که چیزى از امور دینت در منطقه شما براى تو مشکل شد، از عبدالعظیم بن عبداللّه حسنى بپرس و از سوى من به وى سلام برسان.(24)
این روایت مرسل و ضعیف است.
8. روایتى از امام رضا(ع) نقل شده که آن امام، پیام خودشان را به شیعیان به وسیله حضرت عبدالعظیم حسنى ابلاغ فرمودند.(25)
امام در این روایت، به شیعیان رسانده‌اند و توصیه‌هایى نیز به ایشان کرده‌اند.
اگرچه که در نقل این روایت از امام رضا(ع) ظاهراً اشتباهى صورت گرفته – که در فصل بعد روشن خواهد شد -، اما به هر حال، صدور این پیام و مأموریت ابلاغ آن از سوى معصوم ،خود گواه وثاقت حضرت عبدالعظیم(ع) است.
از مجموع این شواهد، به خصوص جریانى که نجاشى و دیگران درباره حضرت عبدالعظیم از برقى نقل کرده‌اند، و نیز تعبیر صدوق که مى‌گوید: «کان مرضیاً»، مى‌توان وثاقت آن حضرت را احراز کرد؛ چه آنکه این تعبیر ظاهراً از آیه شریفه: «ممن ترضون من الشهداء»(26) گرفته شده است. در تفسیر امام عسکرى(ع) از امام على(ع) در تفسیر این آیه نقل شده است که مراد کسانى هستند که نسبت به دین و امانت و صلاحیت، و عفاف و دقت در آنچه که شهادت مى‌دهند و تشخیص، مورد رضایت باشند.(27) با توجه به این تفسیر، از مرضى بودن، وثاقت هم قابل احراز است.
و شیخ عبدالنبى جزایرى نیز در کتاب حاوى الأقوال خویش، حضرت عبدالعظیم را در بخش صحاح برشمرده است.(28)
گذشته از آنکه مجموعه روایات حضرت عبدالعظیم خود شهادت بر معتمد بودن و وثوق ائمه به وى مى‌دهند؛ چه آنکه نوع روایات آن حضرت در عقاید مهم و مباحث دقیق شیعى است.
با توجه به این نکته، محقق رجالى معاصر در معجم رجال الحدیث پس از نقد روایات مورد استناد در مدح آن حضرت، تصریح مى‌کند که:
آنچه مشکل را آسان مى‌کند، این است که جلالت و بزرگى مقام حضرت عبدالعظیم و ایمان و تقواى او امرى نیست که اثبات آن نیاز به استشهاد به این روایات ضعیف داشته باشد.(29)
همچنین شیخ عبداللّه مامقانى در تنقیح المقال تصریح مى‌کند که:
علت‌اینکه‌محدثان وفقها به‌توثیق‌وى تصریح نکرده‌اند، ازاین‌روست‌که جلالت و بزرگوارى وى مانع از این است که تعبیر «ثقه» را درباره وى ذکر کنند.(30)

گفتار سوم. تألیفات حضرت عبدالعظیم
مرحوم نجاشى در کتاب رجالش -که در موضوع فهرست نام مؤلفان شیعه تألیف شده از حضرت‌عبدالعظیم‌حسنى نام‌برده وکتاب خطب امیرالمؤمنین(ع) رابه‌وى‌نسبت‌داده‌است.
وى در پایان شرح حال وى نیز سند خودش را به روایات آن حضرت، از طریق استادش، ابن نوح، به احمد بن محمد بن خالد و او به حضرت عبدالعظیم مى‌رساند.(31) شیخ طوسى نیز -که موضوع کتاب فهرستش معرفى مؤلفان و مصنفان شیعه است از آن حضرت نام برده و مى‌گوید: «له کتاب» و سپس سند خودش را به احمد بن ابى‌عبداللّه برقى مى‌رساند که او از حضرت عبدالعظیم نقل حدیث مى‌کند.(32)
صاحب بن عباد در رساله‌اى که در زمینه احوال حضرت عبدالعظیم تألیف کرده مى‌نویسد:
له کتاب یسمّیه کتاب یوم و لیله.(33)
این عنوان، غالباً براى کتابهایى انتخاب مى‌شود که اعمال عبادى بندگان در شبانه‌روز را بیان مى‌کند و گویاى محتواى آن است.
در رساله صاحب بن عباد سندى براى این کتاب -که انتساب اسمى و محتوایى کتاب را به حضرت عبدالعظیم اثبات کند وجود ندارد؛ همچنان که آثار قطعى قابل توجه درباره این موضوع هم در روایات موجود از حضرت عبدالعظیم دیده نمى‌شود.
همچنین، کتاب اول نیز که شیخ طوسى عنوان آن را ذکر نکرده و مرحوم نجاشى نام آن را هم تصریح کرده، موجود نیست؛ اما با توجه به اسناد ایشان به حضرت عبدالعظیم، انتساب کتاب به ایشان ثابت است.
همچنین در روایات موجود آن حضرت، دو روایت به سند همگون از خطبه‌هاى على(ع) نقل‌شده‌که یکى‌در امالى شیخ صدوق ودیگرى‌در امالى شیخ‌طوسى نقل‌شده‌است.
در روایتى که در امالى شیخ صدوق آمده، جریان خانه خریدن شریح قاضى به هشتاد دینار نقل شده که پس از آن، امیرالمؤمنین او را خواسته، ضمن مؤاخذه از خرید خانه گران، وى را موعظه کردند و از دنیاطلبى بازداشتند.(34) این روایت در نامه‌هاى نهج‌البلاغه نیز موجود است.(35)
اما روایت دیگر که در امالى شیخ طوسى آمده، در نهج‌البلاغه موجود نیست. آن روایت نیز به نقل از شریح قاضى است که موعظه امام على(ع) براى اصحابشان درباره یاد آخرت و دورى از مال‌پرستى و بیان حالات انسان پس از مرگ است.(36)
بنابراین، انتساب کتاب خطب امیرالمؤمنین(ع) به آن حضرت، مستند و قابل اثبات است.

فصل دوم. طبقه روایى حضرت عبدالعظیم
شیخ طوسى در کتاب رجال خود حضرت عبدالعظیم را در زمرهُ اصحاب امام هادى(ع) و امام عسکرى(ع) برشمرده است؛(37) اما برخى به استناد روایتى -که در فصل قبل از ثواب الاعمال نقل شد، مدعى شده‌اند که چون امام هادى در آن روایت به راوى مى‌گوید: ثواب زیارت قبر عبدالعظیم همچون زیارت حسین بن على(ع) است، حضرت عبدالعظیم پیش از عصر امام عسکرى(ع) فوت کرده و لذا از اصحاب امام عسکرى(ع) نبوده است.(38)
همچنین حضرت عبدالعظیم هیچ گونه روایتى از امام عسکرى(ع) نقل نکرده است و این امر، خود شاهد بر عدم معاصرت وى با آن امام است. بنابراین، برشمردن آن حضرت از اصحاب امام عسکرى(ع) نمى‌تواند صحیح باشد. این اشتباه یا ناشى از نسخه‌هاى خطى و ناسخان آنها و یا ناشى از اشتباه خود شیخ است.
از سوى دیگر، به استناد روایات موجود و نیز تصریح بسیارى از رجالیان، حضرت عبدالعظیم از اصحاب امام جواد بوده است؛ امادر هیچ‌یک ازمصادر رجالى، آن‌حضرت‌را از اصحاب‌امام‌رضا ندانسته‌اند. تنها در کتاب الاختصاص، منسوب‌به شیخ‌مفید، دو روایت‌به‌نقل‌از امام‌رضا(ع) آمده است.
در روایت اول، به صورت مرسل، نقل مى‌کند که:
روی عن عبدالعظیم، عن‌أبى‌الحسن‌الرضا(ع) قال:یاعبدالعظیم، أبلغ‌عنّى‌أولیائى السلام و قل لهم أن لا یجعلوا للشیطان على انفسهم سبیلاً…(39)
از این روایت استفاده شده که حضرت عبدالعظیم ،نه تنها عصر امام رضا(ع) را درک کرده، بلکه از جمله کسانى بوده که مورد اعتماد و داراى موقعیت نزد امام بوده است؛ چه آنکه امام او را مأمور ابلاغ مطالبى به اولیاو دوستدارانشان کرده‌اند.
برخى براى رفع استبعاد از مصاحبت آن حضرت با امام رضا(ع) به این نکته هم استناد کرده‌اند که هشام بن حکم (م 198ق ) از جمله مشایخ حضرت عبدالعظیم بوده و روایاتى را از وى نقل کرده است. با توجه به آنکه وفات امام رضا(ع) در سال 203ق، اتفاق افتاده، پس حضرت عبدالعظیم به طریق اولى مى‌توانسته از آن امام نقل حدیث کرده باشد.(40)
استدلال فوق تنها امکان نقل حدیث از امام رضا(ع) را اثبات مى‌کند و وقوع آن را به شکل قطعى اثبات نمى‌کند، همچنان که منحصر بودن روایت از امام رضا(ع) در یک حدیث و شواهدى دیگر، موجب آن شده که این روایت را تحریف شده بدانند؛ چه آنکه حضرت عبدالعظیم در روایات بسیارى، از امام هادى(ع) با کنیه ابوالحسن نقل حدیث کرده و در این روایت نیز وى با این کنیه نقل حدیث کرده و احتمالاً کاتبان حدیث اشتباهاً کنیه ابوالحسن را بر امام رضا(ع) تطبیق کرده‌اند و نام ایشان را در برابر این کنیه افزوده‌اند.(41)
از جمله قراینى که مى‌تواند شاهدى بر این مطلب باشد، آنکه از امام هادى(ع) درباره آن حضرت در حدیث عرض دین نقل شده که فرمود: «أنت ولینا حقاً؛ تو به حقیقت دوستدار ما هستى».(42) و به همین جهت، امام پیامشان را به اولیاى خودشان از طریق حضرت عبدالعظیم -که خود از اولیاى امام است ابلاغ کرده‌اند.
اما روایت دیگرى نیز به صورت مکاتبه از امام رضا(ع) نقل شده که در موضوع ایمان حضرت ابوطالب است در آن روایت چنین آمده است:
إنّ عبدالعظیم بن عبداللّه العلوى کان مریضاً، فکتب إلى أبى‌الحسن الرضا(ع): عرفنى یابن رسول اللّه، عن الخبر المروى أن أباطالب فى ضحضاح من نار یغلى منه دماغه. فکتب إلیه الرضا(ع): بسم اللّه الرحمن الرحیم ،أما بعد، فانک إن شککت فى ایمان أبى‌طالب، کان مصیرک إلى النار؛
عبدالعظیم بن عبداللّه علوى مریض بود، پس نامه‌اى به ابوالحسن رضا(ع) نوشت که: اى فرزند رسول خدا(ص)، مرا از خبرى که نقل شده که ابوطالب در سردابى از آتش به سر مى‌برد که مغز سرش از گرماى آن مى‌جوشد، آگاه سازید. امام در جواب وى نوشتند: به نام خداوند بخشنده مهربان، پس از حمد و ثناى خداوند، چنانچه در ایمان ابوطالب شک کنى، سرانجام تو جهنم خواهد بود.(43)
اما این حدیث نیز، همچون حدیث قبل، ظاهراً تحریف شده است. شاهد بر این مدعا، گذشته از قراین سابق، آنکه مصدر این روایت، کتابى غیر مشهور بوده و احتمال وقوع تحریف در آن بسیار قوى‌تر از کتب مشهور است.
بنابراین، آنچه که نزد محدثان و رجالیان به عنوان امرى مسلّم شمرده شده، آنکه حضرت عبدالعظیم از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادى(ع) بوده است. بر این اساس، روایات از امام رضا(ع) تحریف شده و کلام شیخ طوسى -که ایشان را از اصحاب امام عسکرى(ع) قرار داده بى‌اساس است.
با توجه به نکات گذشته، روشن مى‌شود که کلام شهید ثانى در حاشیه خلاصه الأقوال -که امام رضا(ع) فرموده‌اند: «من زار قبره، وجبت له الجنّه؛ کسى که قبر عبدالعظیم را زیارت کند، بهشت بر او واجب مى‌شود»-(44) و از برخى از نسب‌شناسان نقل کرده، اشتباه و غیر قابل استناد است؛ چه آنکه روایات متعدد از امام جواد(ع)
و امام هادى(ع) شاهد بر عدم فوت حضرت عبدالعظیم در عصر امام رضا(ع) است. بلکه -چنان که گذشت اصولاً روایت حضرت عبدالعظیم از امام رضا(ع) ثابت نیست.

مشایخ حضرت عبدالعظیم(ع)
همچنان که بیان شد، حضرت عبدالعظیم از دو امام، نقل حدیث مستقیم دارد و نقل روایت وى از امام رضا(ع) مشکوک است. اینک تعبیراتى را که در روایات حضرت عبدالعظیم از ائمه و دیگر اساتیدش دیده مى‌شود، به جهت شناخت شیوه نام بردن از ایشان، براساس مسند روایاتشان، گزارش مى‌نماییم:
محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى‌طالب(ع) (سه مورد) = محمد بن على بن موسى = محمد بن على (دو مورد) = محمد بن على الرضا(ع) (سه مورد) = ابوجعفر محمد بن على بن موسى (دو مورد) = ابوجعفر محمد بن على الرضا(ع) (5 مورد) = ابوجعفر محمد بن على (5 مورد) = ابوجعفر الثانى (4 مورد) = ابوجعفر (سه مورد).
على بن محمد بن على الرضا(ع) = على بن محمد بن على بن موسى (دو مورد) = على بن محمد العسکرى = ابوالحسن على بن محمد العسکرى (4 مورد) = ابوالحسن العسکرى (4 مورد) = ابوالحسن الثالث (5 مورد) = ابوالحسن.
ابوالحسن الرضا(ع) (دو مورد) (چنان‌که قبلاً گذشت، این دو مورد ظاهراً تصحیف بوده و مراد ابوالحسن سوم یعنى امام هادى(ع) است).
همچنین از این محدثان نیز ایشان نقل حدیث کرده‌است:
ابراهیم بن ابى محمود (6 مورد)، احمد بن عیسى العلوى، اسحاق الناصح مولى جعفر، حرب، الحسن بن الحسین العرنى (4 مورد)، الحسن بن الحسین العمرى (ظاهراً تصحیف العرنى باشد)، الحسن بن الحسین، الحسن بن الحکم النخعى (2 مورد)، الحسن بن عبداللّه بن یونس بن ظبیان، الحسن بن محبوب (سه مورد)، الحسین بن على، الحسین بن المیاح، سلیمان بن سفیان، سلیمان بن جعفر الجعفرى، سلیمان بن حفص المروزى، سهل بن سعد، صفوان بن یحیى، عبدالسلام بن صالح الهروى، على بن أسباط (هشت مورد)، على بن الحسن بن زید بن على بن ابى‌طالب، مالک بن عامر (دو مورد)، محمد بن ابى‌عمیر، محمد بن الفضیل (دو مورد)، محمد بن على بن محمد بن کثیر، محمد بن عمر بن یزید، محمد بن عمر (دو مورد)، محمود بن ابى‌البلاد، موسى بن محمد (دو مورد)، موسى بن محمد عجلى، هشام بن الحکم، یحیى بن سالم، ابن ابى عمیر (سه مورد)، ابن اُذنیه، ابن محبوب، أبیه.

شاگردان حضرت عبدالعظیم(ع)
ابراهیم بن على، ابراهیم بن هاشم، احمد (چهار مورد)، احمد بن ابى عبداللّه البرقى (6 مورد)، احمد بن ابى عبداللّه (سه مورد)، احمد بن الحسن، احمد بن محمد بن ابى عبداللّه، احمد بن محمد بن خالد البرقى (دو مورد)، احمد بن محمد (دو مورد)، احمد بن محمد بن خالد (سه مورد)، احمد بن مهران (12 مورد)، البرقى (چهار مورد)، بعض اصحابنا، بکر بن صالح الضبى (سه مورد)، حسین بن ابراهیم العلوى (سه مورد)، حمزه بن القاسم العلوى، سهل بن زیاد (پنج مورد)، سهل بن زیاد الادمى (16 مورد)، سهل بن زیاد آدمى الرازى ابوسعید، سهل بن جمهور (سه مورد)، سهل (هفت مورد)، صالح بن فیض عجلى ساوى (دو مورد)، عبداللّه بن الحسین العلوى، عبداللّه بن محمد العجلى، عبیداللّه بن موسى، عبیداللّه بن موسى الرویانى (سه مورد)، ابوتراب عبیداللّه بن موسى الرویانى (5 مورد)، ابوتراب محمد بن عبداللّه بن موسى الرویانى (ظاهراً تحریف و تصحیف شده باشد) عبداللّه بن موسى (ظاهراً تصحیف شده باشد)، ابوتراب عبداللّه بن موسى الرویانى (ظاهراً تصحیف شده باشد) محمد بن خالد (دو مورد)، محمد بن خالد البرقى، محمد العلوى العریضى، نوفلى.
تأکید بر این نکته لازم است که گزارش اساتید و شاگردان حضرت عبدالعظیم(ع) براساس مجموعه روایات موجود در مسند عبدالعظیم حسنى، تألیف آقاى عزیزاللّه عطاردى – علیرضا هزار، ارائه شده و وحدت برخى از روایات و یا تتبع‌جدید، مورد نظر نبوده است.

فصل سوم. روایات حضرت عبدالعظیم
روایات حضرت عبدالعظیم(ع) از نظر شناخت محتوا و مضمون مورد توجه ایشان و نیز آنکه ائمه اطهار ایشان را امین و مورد اعتماد در آن مطالب دانسته‌اند، حایز اهمیت است. شناخت نیازهاى فکرى آن عصر نیز از بررسى این روایات ممکن خواهد شد.
همچنان که شیوه‌هاى تحمل حدیث و نقل آن از سوى حضرت عبدالعظیم هم در بازشناسى شخصیت روایى آن حضرت بسیار مؤثر و مهم است. لذا این دو بحث مهم را در دو گفتار پى مى‌گیریم:

گفتار اول. بررسى موضوعى روایات حضرت عبدالعظیم(ع)
موضوعات مهمى که در روایات آن حضرت به صورت برجسته‌اى چهره‌نمایى مى‌کند، عبارت‌اند از:

اول. خدا و صفات وى
پنج حدیث در حوزه صفات الهى از آن حضرت روایت شده، که مهم‌ترین آنها در حدیث عرض دین متبلور است. در ابتداى عقاید حضرت عبدالعظیم، آن حضرت، عقیده به الوهیت و توحید خدا، و نفى تشبیه و عدم جسم و صورت و عرض و جوهر بودن آن ذات الهى را اعتراف کرده و خداوند را خالق اجسام و صورت دهنده صورتها و خالق همه جوهرها و عرضها دانسته و خداوند را پروردگار هر چیز و مالک و خالق و ایجاد کننده همه چیز دانسته است.(45)
این تعبیرات را باید بیانگر توحید ناب -که آموزه مدرسه اهل‌بیت است دانست. این مضمون و خلاصه‌اى براى خطبه مشهور امیرالمؤمنین(ع) است که تکرار و تأکید بر آن در آموزه‌هاى اکثر ائمه نیز یافت مى‌شود.
موضوع دوم در این باب، نقد عقیده اهل سنت در نزول خداوند در هر شب جمعه به آسمان دنیاست.
ایشان در روایتى که با واسطه از امام رضا(ع) نقل کرده‌اند، ضمن انکار این موضوع توسط آن امام و تحریف شمردن آن، حقیقت مطلب را نزول ملائکه در شب جمعه بیان کرده‌اند.(46)
این تحریف از آنجا مشهود است که لازمه روایات اهل سنت، جسم بودن خداوند است، در حالى که آنچه از پیامبر(ص) و ائمه اطهار منقول است، نزول ملائکه الهى به آسمان دنیاست.
موضوع سوم درباره عقیده مجبّره و کسانى است که قایل به جبر خداوند و مجبور بودن بندگان خداوند در اعمالشان است. حضرت عبدالعظیم به واسطه از امام رضا(ع) و ایشان از امام صادق(ع) در این باب نقل مى‌کنند که هر کس قایل به اجبار بندگان بر گناه از سوى خداوند باشد و نیز معتقد به اجبار اعمال غیر مقدور باشد، زکات دادن به وى جایز نیست یا خوردن گوشت حیوانى را که وى ذبح کرده جایز نیست یا شهادت وى مقبول نیست یا اقتدا به او در نماز مجاز نیست. این تعبیرات، ظهور در فسق و گاه ظهور در عدم اسلام چنین شخصى دارد.(47)
موضوع چهارم، تبیین موارد قضا و قدر الهى است که آن حضرت با واسطه از امام رضا(ع) نقل کرده که موارد آن در هشت چیز است: خواب و بیدارى، قدرت و ضعف، سلامتى و بیمارى، مرگ و زندگى.(48)
چنان که ملاحظه شد، سه موضوع اخیر از جمله موارد اختلاف اشاعره و معتزله است که در عصر حیات حضرت عبدالعظیم و ائمه آن عصر از جمله مباحث جنجال‌برانگیز محسوب مى‌شده و حتى خلفاى عباسى هم در این موضوعات به صورت جدى داخل شده و موضع‌گیرى کرده بودند. لذا آن حضرت نیز در نقل این گونه روایاتى که مباحث کلامى آن عصر را مورد بحث قرار داده، اهتمام داشته‌اند.
موضوع پنجم، معناى تسبیح خداوند است که امام صادق(ع) آن را به تنزیه و پاک شمردن خداوند تفسیر کرده‌اند.(49)

دوم. نبوت
حضرت عبدالعظیم در حدیث مهم عرض دین به صراحت به نبوت پیامبر(ص) و خاتمیت و کمال شریعت وى اذعان کرده است‌(50)، همچنان که سیره نشستن پیامبر را در حدیثى مرفوع به سه گونه مختلف تشریح مى‌کند. در آن روایت، چهارگوش (چهارزانو) نشستن آن حضرت -که شاید متکبرانه به نظر برسد نفى شده است.(51)
همچنان که اصول استناد به سنت پیامبر را در روایتى کوتاه و پرمغز تبیین مى‌کند که آن حضرت از امام جواد(ع) و ایشان به سند تفصیلى از پدر و اجدادشان از پیامبر نقل کرده‌اند که تمسک به سنتى که از ایشان در واجبات وارد شده، هدایت و ترک آن، ضلالت را در پى دارد و تمسک به سنتى که در غیر واجبات باشد، فضیلت و ترک آن، خطا و اشتباه است.(52)
حضرت عبدالعظیم در نامه‌اى از امام جواد(ع) درباره ذى الکفل، نام وى، و رسول بودن وى پرسید. آن حضرت درجواب، تعداد انبیا را صد و بیست هزار نفر دانستند که 313 نفر از آنها رسول هم بودند و ذى الکفل نیز چنین بود و نام و زمان و معجزه وى را نیز برشمردند.(53) همچنین ایشان روایتى را به نقل از امام هادى(ع) در گفت‌وگو حضرت نوح با فرزندانش نقل کرده که در مقام موعظه بندگان در احترام به پدر و بزرگ داشتن وى و اهمیت دعاى پدر نزد خداوند بزرگ است.(54)

سوم. امامت
این موضوع، سهم زیادى از روایات حضرت عبدالعظیم را به خود اختصاص داده است. برخى از روایات ایشان، منزلت و جایگاه امامت را حکایت مى‌کند و برخى دیگر به امامت خاصه، یعنى تصریح به امامت یکایک ائمه مى‌پردازد؛ همچنین مرجعیت علمى ائمه اطهار را نیز در این روایات تبیین کرده‌اند.
مجموعه روایات حضرت عبدالعظیم(ع) را در این موضوع مى‌توانیم در عناوین زیر گزارش نماییم.
1. منزلت و جایگاه امامت
امام به عنوان حجت خدا، از ابتداى خلقت در بین بشر بوده است و پس از پیامبر عظیم‌الشأن اسلام، امامى واجب الاطاعت از اهل‌بیت در بین مردم بوده و خواهد بود.(55) هر آن‌کس که این منزلت رفیع را نشناسد و امامى را براى خود نشناسد، همچون کسانى که اسلام را درک نکرده‌اند، خواهد مرد.(56)
ونیز آن حضرت با واسطه از امام باقر(ع) نقل کرده که تأویل نورى که خداوند پس از ایمان به خدا و رسولش، ایمان به آن را لازم دانسته‌(57)، ائمه هستند؛ چه آنکه نور امام در قلب‌مؤمن روشنایى ایجاد مى‌کند وقلوب غیرمؤمنان ازآن نور بى‌بهره وتاریک است.(58)
2. اسامى ائمه اهل‌بیت
حضرت عبدالعظیم در حدیث عرض دین پس از الهیت و توحید خداوند و نبوت پیامبر اسلام به شمردن ائمه اهل‌بیت پرداخته و یکایک ایشان را تا امام هادى(ع) -که امام زمانش بوده برمى‌شمارد. امام در آن روایت هم به امامت فرزندشان حسن بن على عسکرى(ع) و فرزند وى امام زمان(ع) و اوصاف ایشان تصریح مى‌کنند.(59) همچنان که آن حضرت به اِسناد جدش با واسطه از امام باقر(ع) نقل کرده که آن حضرت فرزندانش را گرد آورد و نوشته‌اى به خط امام على(ع) و املاى رسول خدا(ص) را به ایشان نشان داد که در آن اسامى دوازده امام و اشاراتى مختصر به حال آنها آمده بود.
حضرت عبدالعظیم، خود پس از نقل این روایت به راوى تأکید مى‌کنند که این سرّ الهى است که باید بر غیر اولیاى خدا مخفى بماند.(60)
بدیهى است که با توجه به آنکه در عصر حضرت عبدالعظیم هنوز برخى از ائمه متولد نشده بودند و به امامت نرسیده بودند، چنین خبرى که تصریح به نام ائمه دارد، از اهمیت ویژه‌اى برخوردار بوده و نشانگر اعتمادى است که از سوى ائمه به آن حضرت وجود داشته است.
3. منزلت امام على امیرالمؤمنین(ع)
روایات حضرت عبدالعظیم به شکلهاى مختلف، حاکى از منزلت و جایگاه‌بلند امیرالمؤمنین(ع) است؛ گاه به صورت تأویل آیات قرآن، گاه به نقل از رسول خدا(ص)، و گاه به استناد استدلالهاى کلامى در کلام اصحاب ائمه اطهار. اینک گزارش هر یک از این دسته‌هاى مختلف روایات ایشان در این موضوع را ملاحظه مى‌نمایید.

الف. آیات قرآنى
در روایات متعددى، آیات قرآنى همراه با تأویل و بیان معنایى که آن گونه نازل شده، در نقلهاى حضرت عبدالعظیم(ع) آمده است.
در این روایات، در مقام بیان حقیقت و تأویل معانى الفاظ قرآنى مصداق واقعى آیه هم بیان شده و حضرت فرموده‌اند: «آیه این‌گونه نازل شده است»؛ اما نه آن حضرت و نه هیچ کس دیگرى مدعى نیست که الفاظ و اسامى زاید بر قرآنِ موجود به عنوان وحى قرآنى نازل شده‌اند، بلکه مواردى که لفظى زاید در آیه نقل شده و ادعا شده که آیه این‌گونه نازل شده، اشاره به وحى بیانى و تبیین معناى آیه دارد. این‌گونه روایات را نمى‌توان دلیل بر تحریف قرآن گرفت و این اعتقاد با مذهب تشیع سازگار نیست.
از جمله آیاتى که بدین گونه در روایات آن حضرت آمده، این آیات‌اند:
و لو أنهم فعلوا ما یوعظون به – فى علىٍ – لکان خیراً لهم؛ اگر آنها آنچه را – درباره على – پند داده شدند را انجام دهند برایشان بهتر است.(61)
آیه شریفه:
ان الذین کفروا و ظلموا – آل محمد حقم – لم یکن اللّه لیغفر لهم و لا لیهدیهم طریقاً * الاّ طریق جهنم خالدین فیها أبداً و کان ذلک على اللّه یسیراً * یا ایها
الناس قد جاءکم الرسول بالحقّ من ربکم – من ولایه على – ف‌آمنوا خیراً لکم و ان تکفروا – بولایه على – فان للّه ما فى السموات و الأرض.(62)
و آیه شریفه:
فأبى اکثر الناس – بولایه على – الاّ کفوراً.(63)
و آیه شریفه:
و قل الحق من ربکم – فى ولایه على – فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر إنّا اعتدنا للظالمین – آل محمد – ناراً.(64)
و همچنین:
هذا صراطُ علىٍ مستقیم، که اصل آیه چنین است، «هذا صراط علىّ مستقیم».(65)
این آیه از مصادیق اختلاف قرائت نیز هست.
و آیه شریفه:
فبدّل الذى ظلموا – آل محمد حقهم – قولاً غیر الذى قیل لهم، فانزلنا على الذین ظلموا – آل محمد حقهم – رجزاً من السماء بما کانوا یفسقون.(66)
گذشته از این تأویلات قرآنى که در متن آیه قرآنى و الفاظ قرآنى ادراج شده است، در موارد زیادى نیز معصوم(ع) در روایتى، تأویل آیه را حضرت على(ع) و ائمه اهل بیت دانسته‌اند. از جمله در روایتى از امام هادى(ع) -که سند آن به امام حسن مجتبى(ع) مى‌رسد از پیامبر نقل شده که فرمود: ابوبکر همچون گوش و عمر همچون چشم و عثمان همچون قلب من است و سپس آن حضرت به استناد آیه شریفه تصریح کردند که گوش و چشم و قلب از ولایت وصى من سؤال خواهند شد و در روز قیامت، ایشان را براى سؤال و مؤاخذه نگاه خواهند داشت.(67)
و در روایات دیگر، «طریقه» را در آیه شریفه«و ألّو استقاموا على الطریقه لأسقیناهم ماءً غدقاً»،(68) به ولایت على بن ابى‌طالب و اوصیاى وى تأویل کرده‌اند.(69)

ب. حدیث رسول خدا(ص)
حضرت عبدالعظیم با سند از نافع، غلام عایشه جریانى را از گفت‌وگوى عایشه با پیامبر نقل مى‌کند که غذایى براى آن حضرت آوردند و ایشان مشغول خوردن از آن شدند و در آن حال، از امیرالمؤمنین یاد کردند که کجاست تا با من از این غذا بخورد. پس چون عایشه پرسید مراد شما از امیرالمؤمنین کیست، با سکوت آن حضرت مواجه شد و همچنان بار دیگر این مطلب تکرار شد. در این هنگام، صداى در بلند شد، پس چون عایشه در را گشود، على بن ابى‌طالب را بر در دید. پس پیامبر را خبر کرد و آن حضرت به امیرالمؤمنین خوش‌آمد گفت و دعوت به همراهى در غذا خوردن کرد و آن گاه فرمود: خداوند قاتل تو را بکشد و دشمنت را دشمن بدارد. عایشه از هویت دشمنان پرسید و پیامبر پاسخ دادند: دستهاى آنها با توست و تو به این امر رضایت نخواهى داد و آن را انکار خواهى کرد.(70)
در این حدیث جایگاه بلند امام على(ع) نزد حضرت رسول(ص) به نیکى روشن مى‌شود.
همچنین در روایت دیگرى از حضرت عبدالعظیم به نقل از امام صادق(ع) چنین
آمده که عده‌اى از قریش ولایت على بن ابى‌طالب را نوعى شرک دانستند و به رسول خدا معترض شدند. جبرییل به شکل سوارى بر آن مرد معترض ظاهر شد و گفت: این عهدى است که رسول خدا(ص) بسته و جز کافر یا منافق آن را نمى‌شکند.(71)

ج. استدلال‌هاى کلامى
از جمله روایات طولانى که حضرت عبدالعظیم نقل کرده، حدیثى در گفتگوى امام سجاد(ع) با ابوخالد کابلى در اثبات اولى‌الامر بودن امام على و فرزندانش است.(72)
همچنین حدیثى طولانى در مناظره هشام بن حکم با متکلمان در مجلس هارون‌الرشید در برتر بودن امیرالمؤمنین على بن ابى‌طالب(ع) را ایشان نقل کرده است.(73) این روایات استدلالهاى مختلفى را با توجه به مخاطبان گوناگون بر اثبات شأن و منزلت امیرالمؤمنین(ع) دربردارد.
4. منزلت اوصیا و ائمه از اهل‌بیت
پس از امام على(ع)، یازده نفر از نسل ایشان به امامت رسیدند و منزلت و جایگاه ایشان در تأویلات قرآنى و احادیث رسول خدا(ص) تبیین شده است. حضرت عبدالعظیم بخشى از این روایات را نقل کرده است.
در روایتى مراد از مؤمنون در آیه شریفه، «مأمونون» معرفى شده که ایشان پس از خدا و رسولش عمل امت را خواهند دید.(74) و در روایت دیگر از امام صادق(ع) نقل کرده که ما از کسانى هستیم که مورد رحمت الهى و مصداق آیه شریفه «الاّ من رحم اللّه»(75) هستیم.(76)
همچنین تأویل «متوسمین» و «سبیل» که در قرآن ذکر شده‌(77) و نیز مراد از آیاتى که در«کذبوا بآیاتنا کلها»(78) تکذیب شده‌اند، اوصیا دانسته شده‌اند.(79)
گذشته از این آیات قرآنى، رسول خدا(ص) در روایاتى محبت اهل‌بیت را امرى لازم مى‌شمارد. در روایت حضرت عبدالعظیم، از امام هادى و ایشان با سند از پیامبر نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمود: خدا را براى نعمتهایش دوست بدارید و مرا براى خدا و نزدیکان من را براى رضاى من دوست بدارید.(80)
صلوات بر اهل‌بیت نیز در روایت امام هادى(ع) از چیزهایى شمرده شده که خداوند دوست داشته، و زیادى صلوات حضرت ابراهیم بر پیامبر و خاندانش موجب دوستى او با خدا شده است.(81)
از سوى دیگر، دشمنان ایشان پیروان ابلیس‌(82) و قاتلان ایشان و فرزندان انبیا، زنازادگان معرفى شده‌اند.(83)
5. مرجعیت علمى اهل‌بیت
گذشته از عمل حضرت عبدالعظیم در عرضه عقاید دینى‌اش بر امام هادى(ع) و تأیید آن حضرت -که خود گویاى یک درس علمى در لزوم مراجعه در امر دین به اهل‌بیت است روایات متعدد نیز از طریق ایشان نقل شده که راه شناخت دین، فرا گرفتن تعالیم دینى از ائمه و ایشان باب علم الهى هستند.(84)
همچنین آیه شریفه «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» نیز به عالمان حافظ حدیث آل محمد -که با امانت‌دارى آنها را به دیگران مى‌رسانند تأویل شده است.(85) در برخى از احادیث حضرت عبدالعظیم به واسطه از امام صادق(ع) قواعدى در استفاده از حدیث ائمه اطهار بیان شده است. از جمله جواز عمل به احادیث ائمه قبل از امام حاضر و نیز حجیت حدیثى که در زمان امام متأخر صادر شده و ترجیح آن بر روایت ائمه سابق و نیز تکلیف بندگان خداوند و تبلیغ ایشان به حد مقدورات آنها، از این روایات استفاده مى‌شود.(86)
6. مهدویت
حضرت عبدالعظیم با آنکه از سادات حسنى است و کسانى از این نسل به جهت حسادتهایى، امامت در اولاد امام حسین(ع) را برنمى‌تابیدند، اما روایات متعدد و جامعى را در موضوع مهدویت و امام مهدى(ع) نقل کرده است.
این روایات در موقعیتى صادر شده که هنوز آن حضرت متولد نشده بودند. خود این امر، گواه بر اعتقاد عمیق حضرت عبدالعظیم به مقام شامخ امامت و تبعیت کامل وى از ائمه است، همچنان که در حدیث عرض دین نیز آن حضرت، اعتقاد خود را به امام مهدى و قیام ایشان ابراز داشت و بر آن تأکید ورزید.(87)
روایات حضرت عبدالعظیم در این موضوع، برخى در معرفى امام مهدى و وعده تولد ایشان است‌(88) و برخى درباره وعده به قیام ایشان و خصوصیات آن‌(89) و دعوت مردم به انتظار فرج آن امام است.(90)
این موضوع در مجموعه روایات حضرت عبدالعظیم از اهمیت ویژه‌اى برخوردار است و از این رو جاى تحقیق و تدقیق عمیق دارد.

پی نوشت:

1. رجال النجاشى، ص 248، رقم 653.
2. همان.
3. ر.ک: نقد الرجال، مجمع الرجال، منهج المقال.
4. الارشاد، ج 2، ص 21.
5. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 487، رقم 186؛ الارشاد، ج 2، ص 21؛ بحارالانوار، ج 44، ص 163، ح 2.
6. تاریخ دمشق، ج 5.
7. سر السلسله العلویه، ص 20؛ عمده الطالب، ص 69.
8. عمده الطالب، ص 70 و 71. جریان تفصیلى این قیام در کتب تاریخ ذکر شده و در کتاب کافى نیز روایتى در همین زمینه نقل شده است. ر.ک: الکافى، ج 1، ص 358 – 366.
9. علت این لقب‌گذارى، إلحاق وى به پدرش از سوى قیافه‌شناس بود. ر.ک عمده الطالب، ص 93.
10. عمده الطالب، ص 94.
11. منتهى الامال، ج 1، ص 466.
12. رجال النجاشى، ص 348، رقم 653.
13. رجال الطوسى، ص 387، رقم 5706.
14. همان، ص 401، رقم 5875.
15. مجمع الرجال، ج 4، ص 97.
16. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 468.
17. همان، ج 2، ص 80، رقم 335.
18. مسند عبدالعظیم حسنى، ص 240، ح 95 و ص 258، ح 114.
19. روضه المتقین، ج 14، ص 165.
20. خلاصه الاقوال، ص 226، رقم 755.
21. التوحید، ص 81، ح 31.
22. ثواب الاعمال، ص 124، ح 1.
23. معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 48.
24. خاتمه مستدرک الوسائل، ج 4، ص 406.
25. الاختصاص، ص 247؛ بحارالانوار، ج 16، ص 63.
26. سوره بقره، آیه 282.
27. تفسیر امام عسکرى، ص 672.
28. حاوى الاقوال، ج 2، ص 153 – 155، رقم 506.
29. معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 49.
30. تنقیح المقال، ج 2، ص 157.
31. رجال النجاشى، ص 247 و 248، رقم 653.
32. الفهرست، ص 347، رقم 549.
33. خاتمه مستدرک الوسائل، ج 4، ص 404.
34. الامالى، صدوق، ص 388.
35. نهج‌البلاغه، نامه 3، صبحى صالح.
36. الامالى، طوسى، ص 652.
37. رجال الطوسى، ص 387، رقم 5706 و ص 401، رقم 5875.
38. عبدالعظیم الحسنى حیاته و مسنده، ص 37.
39. الاختصاص، ص 247؛ مسند حضرت عبدالعظیم، ص 183 و 184، ح 50.
40. عبدالعظیم الحسنى حیاته و مسنده، ص 36.
41. قاموس الرجال، ج 6، ص 193.
42. الامالى، صدوق، ص 280 و 283؛ صفات الشیعه، ص 48؛ التوحید، ص 81؛ کمال الدین، ص 379.
43. بحارالانوار، ج 35، ص 110 به نقل از کتاب الحجه على الذاهب الى تکفیر ابى‌طالب، تألیف شمس‌الدین ابوعلى فخار بن محمد موسوى.
44. الرسائل، شهید ثانى، ج 2، ص 1045 و 1046.
45. الامالى، صدوق، ص 419؛ روضه الواعظین، ص 31؛ کفایه الاثر، ص 286؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 219 و 220، ح 83.
46. التوحید، ص 176؛ الامالى، صدوق، ص 495؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 116؛ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 421؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 200، ح 67.
47. وسائل الشیعه، ج 8، ص 312 و ج 9، ص 417 و ج 24، ص 69؛ الشریف المعتمد شاه عبدالعظیم الحسنى حیاته و مسنده، ص 54.
48. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 614، مسند عبدالعظیم حسنى، ص 172، ح 38.
49. الکافى، ج 1، ص 118؛ التوحید، ص 312؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 125 و 126، ح 2.
50. الامالى، صدوق، ص 419؛ روضه الواعظین، ص 31؛ کفایه الاثر، ص 286؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 221 و 222، ح 83.
51. الکافى، ج 2، ص 661؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 193 و 194، ح 63.
52. الامالى، طوسى، ص 589؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 158، ح 30.
53. تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 107؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 256، ح 110.
54. علل الشرایع، ج 1، ص 31؛ بحارالانوار، ج 11، ص 284؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 248 و 250، ح 104.
55. ثواب الاعمال، ص 206؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 240 و 242، ح 96.
56. ثواب الاعمال، ص 205؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 240، ح 95.
57. سوره تغابن، آیه 8.
58. الکافى، ج 1، ص 195؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 212، ح 74.
59. الامالى، صدوق، ص 419؛ روضه الواعظین، ص 31؛ کفایه الاثر، ص 286؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 218 و 220، ح 83.
60. کمال الدین، باب 28، ح 3؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 160 – 164، ح 33.
61. سوره نساء، آیه 66؛ الکافى، ج 1، ص 424؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 130، ح 8.
62. سوره نساء، آیه 168 – 170؛ الکافى، ج 1، ص 424؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 142، ح 22.
63. سوره اسراء، آیه 89؛ الکافى، ج 1، ص 424؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 142، ح 23 و ص 244، ح 99.
64. سوره کهف، آیه 29؛ همان.
65. سوره حجر، آیه 41؛ الکافى، ج 1، ص 424؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 142، ح 24.
66. سوره بقره، آیه 59؛ الکافى، ج 1، ص 423؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 134، ح 12.
67. معانى الأخبار، ص 387؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 280؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 128، ح 4.
68. سوره جن، آیه 16.
69. الکافى، ج 1، ص 220؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 138 و 140، ح 18 و 19.
70. مائه منقبه، ص 74؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 242 و 244، ح 97.
71. مناقب آل ابى‌طالب، ج 2، ص 239؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 252 و 254، ح 107.
72. کمال الدین و تمام النعمه، ص 319؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 234 و 236، ح 92.
73. الاختصاص، ص 96؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 226 – 232، ح 91.
74. سوره توبه، آیه 105؛ الکافى، ج 1، ص 424؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 128، ح 5.
75. سوره دخان، آیه 41.
76. الکافى، ج 1، ص 423؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 128 و 130، ح 6.
77. سوره حجر، آیه 75.
78. سوره قمر، آیه 42.
79. الکافى، ج 1، ص 218 و 207؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 140، ح 20 و 21.
80. علل الشرایع، ج 1، ص 599؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 210 و 212، ح 73.
81. علل الشرایع، ج 1، ص 34؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 214، ح 77.
82. علل الشرایع، ج 2، ص 598؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 190 و 192، ح 59.
83. کامل الزیارات، ص 164؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 186، ح 55.
84. الکافى، ج 1، ص 377؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 182، ح 48 و کتاب الغیبه، نعمانى، ص 135؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 210، ح 72.
85. الکافى، ج 1، ص 391؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ح 10.
86. مختصر بصائر الدرجات، ص 94؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 246، ح 100 و 101.
87. الامالى، صدوق، ص 419؛ روضه الواعظین، ص 31؛ کفایه الاثر، ص 286؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 218 و 220، ح 83.
88. کتاب الغیبه، نعمانى، ح 186؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 222، ح 85.
89. کمال الدین، ج 1، ص 36؛ الاحتجاج، ج 2، ص 249؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 150 و 152، ح 27؛ کمال الدین، ص 303، مسند عبدالعظیم حسنى، ص 226، ح 90.
90. مسند عبدالعظیم حسنى، ص 224، ح 89 و ص 232 – 236، ح 92 و ص 236، ح 93؛ الشریف المعتمد شاه عبدالعظیم الحسنى حیاته و مسنده، ص 101 – 106.
منبع: فصلنامه علوم حدیث

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید