نویسنده:على مختارى
بررسى روایات اخلاقى – اجتماعى حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام)
از اساسىترین توصیههاى قرآن کریم، سفارش به تقوا و تهذیب بوده، و آیات فراوانى در این باره نازل شده است؛ گاه یک آیه، دو بار بر تقوا تأکید دارد.(1)
مکتب انسانساز انبیا(ع) این امتیاز را دارد که به کلىگویى نمىپردازد، بلکه اسوههاى عینى و نمونههاى خودساختهاى را ارائه مىدهد؛ چنان که با بسیارى از چهرههاى خودساخته و شاخص در قصههاى قرآن کریم آشنا مىشویم.
سید الکریم عبدالعظیم حسنى، نمونه زیبایى از اسوههاى علم و عمل در این مکتب توحیدى است. با تأسف بسیار باید گفت که در عصر او و دوران پس از او شرایطى فراهم نشد تا فضایل امثال ایشان ثبت گردد. از این رو ،بسیارى از مکارم عالى اخلاقى این سید کریم، از حافظه تاریخ محو شده، لذا اکنون ناگزیریم به اشارات تذکرهنویسان بسنده کنیم و یا با بهرهگیرى از روایات مسندش، دغدغههاى علمى و عملى و سمت و سوى سیره اخلاقىاش را بررسى کنیم. اى کاش شرایط و زمینههاى کنونى، چند قرن پیشتر پدید آمده بود!
در عظمت خُلق عظیم و قلب سلیمِ این سید کریم همین بس که امامان معصوم معاصرش و تمامى تذکرهنویسان، او را ستودهاند و تاریخنگارانِ دوست و دشمن حتى یک مورد انحراف و اعوجاج و یک نقطه سیاه در زندگانىاش نیافتهاند و در طول تاریخ، او را به جلالت قدر ستودهاند.
ابو حمّاد رازى گوید:
در شهر سامرا به محضر امام هادى(ع) رسیدم و از احکام و مسائل حلال و حرام پرسیدم. او مرا پاسخ گفت و به هنگام وداع فرمود: «اى حمّاد، اگر براى تو مشکلى در دین پیش آمد، از عبدالعظیم بن عبداللّه حسنى بپرس و سلامم را به او برسان».(2)
نیز شیخ صدوق(ره) آورده است:
مردى بر حضرت ابوالحسن، على بن محمد هادى(ع) وارد شد، حضرت پرسید: «کجا بودى؟» گفت: به زیارت حسین(ع) رفته بودم. فرمودند: «اگر قبر عبدالعظیم را -که نزد شماست زیارت مىکردى، چون کسى بودى که قبر حسین(ع) را زیارت کرده است».(3)
عالمان رجالى و تذکرهنویسان، همگى از او به تقوا و پارسایى یاد کردهاند.(4)
آنچه باعث توثیق و اعتمادِ اصحاب سیر و سلوک به آیین اخلاقى حضرت عبدالعظیم مىگردد، این امتیاز اوست که شهد معرفت و حکمت را از زلالترین سرچشمه آن نوشیده است. چه افتخارى بالاتر از این که این شخصیت، هم در اوج شرافت نسبى و هم دستپرورده امامان معصوم معاصر خویش است.
حضرت امام امیرالمؤمنین(ع) با مباهات به معاویه مىنویسد:
إنّا صنائع ربّنا و الناس بَعدُ صنائع لنا؛(5) ما دستپرورده پروردگارمان هستیم و در مرحله بعد، مردمِ مؤمن، دستپرورده مکتب ما هستند.
او با تمسک به عروه الوثقىهاى وادى اخلاق، از اعوجاجها و یکسونگریها و افراط و تفریطهاى مکتبهاى بشرى نظیر عرفان بودایى، معنویت مسیحى، سیر و سلوکهاى صوفیانه و … در امان است.
اهمیت درستى راه در این است که اخلاق، چهره و ماهیت جان را شکل مىدهد و روح و فطرت پاک الهى را مىسازد. بنابراین، اگر راه درست باشد، آدمى به سوى ملکوت، وگرنه به سراشیبى حیوان صفتى، درندهخویى و شیطنت سقوط مىکند و سیرتش از انسانیت بیرون مىشود.
از آنجا که بیشتر مسائل اخلاقى در ارتباط «انسان با خداى تعالى» یا «انسان با دیگران» و یا ا«نسان با خودش» جا مىگیرد، جلوههاى اخلاقى رفتار و گفتار حضرت عبدالعظیم در همین سه زمینه تقدیم مىشود.
انسان و خداوند
1. عبادت و عبودیت
احمد بن محمد بن خالد برقى -که معاصر و راوى آن حضرت است مىگوید:
عبدالعظیم در حال خوف و فرار از خلیفه، وارد شهر رى گردید و در سرداب منزل یکى از شیعیان ساکن شد. وى در آن زیرزمین -که مخفیگاه او بود، روزها روزهدار بود و شبها به نماز مىپرداخت.(6) در وصف پارسایان آمده است:
کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛(7) اندکى از شب را مىخوابند و در سحرگاهان به دعا و استغفار مىپردازند.
مرحوم رازى مىنویسد:
در عبادت آن حضرت رسیده است که در مدت عمرش بیشتر روزها، بلکه غالب ایام را روزه و شبها را به عبادت و نیایش خداوند متعال مىگذرانیده است.(8)
عبودیت و بندگى
برنامههاى عبادى مثل نماز و روزه و دعا و زیارت، همه براى ایجاد روحِ بندگى و کوبیدن خودپرستى است که سرلوحه دعوت همه انبیا و از بزرگترین مدالهاى افتخارى است که قرآن کریم به پیامبر خاتم مىدهد:
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ.(9)
همچنین پیامبر اکرم(ص) را با عنوانهایى نظیر «عبده»(10) مىستاید! زیرا عبودیت و فناى در اراده خدا، سکوى پرستش به ملکوت معنویت است و نقطه مقابل آن -که خودپرستى است بزرگترین مانع صراط مستقیم و یکى از مهمترین مشخصههاى گمراهان است؛ همان گونه که ابلیس گوید: «أَنَا خَیْر مِنْهُ»(11)؛ من بهتر از آدمم، پس نباید من سجده کنم».
قارون نیز گوید: «إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی(12)؛ این ثروت را تنها به دلیل دانش اقتصادى خودم، به دست آوردم، پس چرا زکاتش را بدهم.» و فرعون هم فریاد برمىزند: «أَنَا رَبُّکُمُ الأَعْلى(13)؛ من برترین پروردگار شمایم».
حضرت عبدالعظیم -که دریایى از علم است در برابر اقیانوس بىکران عصمت، خود را از قطرهاى کمتر مىبیند و با اتصال به ولایت، از حضرت امام هادى(ع) درخواست عرضِ ایمان دارد تا اندیشه و عقاید خویش را در برابر آینه عصمت و حقیقت محک زند، اگر مورد رضایت خدا بود، بر آن ثابت قدم بماند و اگر احیاناً چیزى جز آنچه خدا مىخواهد در عقایدش بود، کنار بگذارد.
عجیب آنکه تمامى معتقداتش مطابق حقّ و بىاعوجاج بوده و امام(ع) او را تشویق فرموده است.(14)
نیز حضرت عبدالعظیم تفسیر آیه شریفه: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ(15)؛ به بندگان خودم مژده بده، کسانى که سخن را مىشنوند و از بهترینش پیروى مىکنند» را از امام صادق(ع) چنین نقل مىکند:
هم المسَّلّمون لآلِ محمّد، الذین إذا سمِعوا الحدیث لم یزیدوا فیه و لم ینقصوا منه، جاؤوا به کما سمعوه؛ مصداق بارز این آیه شریفه، کسانى هستند که از هر جهت تسلیم آل محمدند(ع)، همان کسانى که به هنگام استماع حدیثِ معصوم(ع) بر آن نمىافزایندو از آن نمىکاهند و همان گونه که دریافت کردهاند به دیگران مىرسانند.
نمونه دیگرى از مسند حضرت عبدالعظیم در این زمینه، بسیار گویا و زیباست. وى از امام جواد(ع) و او از پدر بزرگوارش از امام کاظم(ع) نقل مىکند:
عمرو بن عبید نزد پدرم حضرت صادق(ع) آمد، پس از سلام و نشستن، آیه شریفه:«الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الإًِِثْمِ وَ الْفَواحِشَ(16) را تلاوت کرد و ساکت شد. حضرت پرسید: «چرا ساکتى؟» عرض کرد: دوست دارم گناهان کبیره را از کتاب خداى عزیز و جلیل بشناسم. آن گاه امام(ع) فرمود: «آرى اى عمرو، بزرگترین گناهان کبیره، شریک قرار دادن براى خداست، که مىفرماید:«مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ(17)؛ هرکه براى خدا شریک قرار دهد، بهشت را براى او ممنوع و حرام مىکند». آن گاه سایر گناهان کبیره را با شاهدى از قرآن به او معرفى فرمود. در پایان روایت آمده است: «فَخَرج عمرو و له صراخ من بکائه و هو یقول: هلک من قال برأیه و نازعکم فى الفضل و العلم؛ یعنى عمرو از منزل امام با فریاد و گریه بیرون شد و مىگفت: نابود است هر که از پیش خود عقیدهاى برگزیند و در فضل و علم با شما درافتد».
منظورش مکتبها و فرقههاى انحرافى است که همواره بر محور خودخواهى بوده و هست.
نیز از امام باقر(ع) در تفسیر آیه شریفه: «کذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها»،(18) چنین نقل مىکند:
یعنى الأوصیاء کلّهم؛(19) منظور از تکذیب آیات خدا، نپذیرفتن اولیاى خداست، تمامى آنان.
2. محبت الهى
سیر زندگانى عبدالعظیم و مهاجرتش از زادگاه و دیار آبا و اجدادى و دست شستن از نعمتها و امتیازهاى وطن و ایثار و فداکاریهاى فراوان در راه خدا، انسان را به یاد یاران مخلص پیامبر(ص) مىاندازد که براى خدا هجرت کردند و با دست خالى و پاى برهنه و دلکندن از کسب و کار و خانه و زندگى در جمع خویشان و گزینش آیندهاى پرخوف و خطر، نقد جان بر کف اخلاص نهادند و دل در گروِ محبت خدا نهادند.
راستى اگر ایمان و محبت خدا نبود، چگونه قابل تصور بود که ایشان خود را به آب و آتش زند و از مدینه به عراق و از آنجا به رى برسد.
اینک نگاهى به برخى از روایات مسند حضرت عبدالعظیم مىاندازیم.
قال رسولاللّه(ص) للناس و هم مجتمعون عنده: أحبّوا اللّهَ لِما یَغْدُوکم به مِن نِعَمه، و أحبّونی للّه تعالى، و أحبّوا قرابتی لی؛(20)
به خدا عشق بورزید، زیرا هر روزه به شما نعمت مىدهد و مرا براى خدا دوست بدارید و به نزدیکانم براى من محبت کنید.
این روایت، تفسیر آیههاى شریفه قرآنى در باب محبت است؛ مانند: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ»(21) و آیه شریفه «والَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّّا لِلّهِ».(22)
پرتویى از مناجات موسى با خدا
این روایتِ مسند حضرت عبدالعظیم در سیره دلدادگان وادى عشقِ الهى بسیار آموزنده است. وى از حضرت جوادالأئمه، از پدرانش از امام باقر(ع) نقل مىکند:
موسى بن عمران در مکالمهاش با خداى عزیز و جلیل پرسید:
إلهی، فما جزاء من قام بین یدیک یصلّى؟؛ پاداش کسى که در پیشگاهت به نماز بایستد چیست؟.
خداوند فرمود: اُباهی به ملائکتی راکعاً و ساجداً و قائماً و قاعداً، و من باهَیتُ به ملائکتی لم اُعذّبه؛ به حالتى که در رکوع و سجود و قیام و قعود دارد، بر ملائکهام مباهات و افتخار مىکنم و به هر که من مباهات کنم، عذابش نمىکنم.
موسى پرسید: إلهی، فما جزاءُ من کفّ أذاه عن الناس و بَذَل معروفه لهم؟؛ چیست پاداش کسى که آزارش را از مردم بازدارد و خوبیها و خیراتش را بر مردم ارزانى دارد؟.
قال: یا موسى،تنادیه النار یوم القیامه لا سبیل لی علیک؛ پاسخ داد اى موسى، روز قیامت آتش ندایش کند من به هیچ وجه به تو دسترسى ندارم.
پرسید: الهى، فما جزاء من ذکَرَکَ بلسانه و قلبه؟؛ چیست پاداش آن کسى که با دل و زبان به یاد تو باشد؟.
فرمود: یا موسى،اُظِلُّهُ یومَ القیامه بظلّ عرشی و أجعلُه فی کنفی؛ روز قیامت او را در سایه عرشم و در کنف حمایت خودم قرار مىدهم.
پرسید: الهى، فما جزاء من تلا حکمتک سرّاً و جهراً؟؛ چیست پاداش کسى که حکمت تو را در عیان و نهان تلاوت کند؟.
فرمود: یا موسى،یَمُرُّ على الصراط کالبرق؛ بسان برق از پل صراط بگذرد.
پرسید: الهى،فما جزاءُ مَنْ صبر على أذى الناس و شَتْمِهم فیک؟؛ پاداش کسى که در راه رضاى تو بر آزار و بدزبانى مردم صبر کند چیست؟.
فرمود: یا موسى،اُعینه علىأهوال یومالقیامه؛ بر هول وهراسقیامت یاریش مىکنم.
پرسید: الهى، فما جزاء مَن دَمَعَت عیناه مِن خَشْیَتِک؟؛ پاداش کسى که از خوف و خشیت تو اشک بریزد چیست؟.
پاسخ داد: یا موسى،أقی وجْهَهُ من حرّ النّار و اُومنه یوم الفزع الأکبر؛ چهرهاش را از گرماى آتش نگه مىدارم ودر روزقیامتکه فزعاکبر و دهشتناکاست، او را امان مىدهم.
پرسید: الهى، فما جزاء من ترک الخیانه حیاءً منک؛ کسى که به جهت حیا و خجالت از تو، خیانت به دیگران را رها کند، چه پاداشى دارد؟.
فرمود: له الأمان یوم القیامه؛ در روز قیامت در امن و امان است.
پرسید: الهى، فما جزاء مَنْ صلّى الصلوات لوقتها؟؛ چیست پاداش کسى که نمازها را در وقتش بخواند؟.
فرمود: أعطیه سُؤلَه و أبیحُه جنّتی؛ خواستهاش را مىدهم و بهشتم را حلالش مىکنم.
پرسید: الهى، فما جزاء من صام شهر رمضان یرید به الناس؛ چیست پاداش روزهگیر ریاکار؟
فرمود: یا موسى،ثوابُه کَثَواب مَنْ لم یَصُمهُ(23)؛ ثوابش مثل کسى است که ماه رمضان را روزه نداشته است.
3. معصیت الهى
خداى تعالى به انسان اختیار و آزادى داده است؛ زیرا زندگى دنیوى، دورانِ خودسازى است و خودسازى در صورتى ممکن است که تمام تلاشها با اراده و نیّت و دخالت دل و جان و روح باشد. تربیت و تکامل و تحصیلِ شخصیت انسانى، همچون تربیت بدنى و یا رژیم چاقى و لاغرى نیست که با اجبار هم امکانپذیر باشد. از آنجا که تربیت با شخصیت و روح آدمى مرتبط است، لازمهاش آزادى و اراده است و خداوند این آزادى اراده را به انسان عطا کرده است.
متأسفانه افراد نادان از این فرصت آزادى سوء استفاده کرده، خود را گم مىکنند و در برابر خالق هستى به سرکشى و عناد و لجاج مىایستند، غافل از آنکه تمامى دستورات الهى، به سود انسان و براى خودسازى و تأمین مصالح دنیوى و اخروى و فرد و اجتماع و جسم و جان است. و هر کارى آثارى و هر گناهى خسارت و کیفرى در پى دارد، گرچه میدان ظهور کیفرها، قیامت و جهنّم است؛ همان گونه که حضرت على(ع) دروصف اهل عصیان و عذاب مىفرماید:
و امّا اَهل المعصیه، فأنزلهم شر َّدار…؛ و اما گنهکاران را در بدترین منزلگاه درآوَرَد و دست و پاى آنان را با غُل و زنجیر به گردنشان درآویزد، چنان که سرهایشان به پاها نزدیک گردد، جامههاى آتشین بر بدنشان پوشاند و در عذابى که حرارت آتش آن بسیار شدید است و در، بر روى آنها بسته و صداى شعلهها هراسانگیز است، قرار دهد. جایگاهى که هرگز از آن خارج نشوند… مدّتى براى عذاب آن تعیین نشده تا پایان پذیرد و نه سرآمدى تا تمام شود.(24)
عذاب برخى زنان معصیتکار
حضرت عبدالعظیم روایت معراج را از امام جواد از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین(ع) چنین بیان مىکند:
من و فاطمه به دیدار رسول خدا(ص) رفتیم، دیدم او به شدت مىگرید، گفتم: پدر و مادرم به قربانت! چه چیز شما را به گریه آورده است؟
آن گاه فرمود: اى على، شبى که مرا به معراج آسمانها بردند، در عالم غیب و ملکوت، برخى از زنان امّتم را در عذاب و شکنجهاى شدید دیدم و وضعشان را بد دانستم و اینک از دیدن منظره دشوارى عذابشان گریه مىکنم.
زنى را دیدم که به موى خود آویزان بود و مغز سرش مىجوشید.
دیگرىرا دیدمکه بهزبانش آویزان شدهبود وشربتداغ جهنمى درگلویش مىریختند.
زنى را دیدم که آویخته به پستانهایش بود.
زنى را دیدم که گوشت پیکر خود را مىخورد و آتش از زیر او شعلهور بود.
زنىرادیدمکهپاهایشبهدستانشبستهبودوماروعقربها براوچیره ومسلط شدهبودند.
دیگرى را مشاهده کردم، در حالتى که گنگ، کر و لال بود و در میان تابوتى از آتش قرار داشت، مغز سرش از دو سوراخ بینى او بیرون مىریخت و بدنش بر اثر جذام و بَرَص تکه تکه شده بود.
زنى را دیدم که به پا آویزان در تنورى از آتش بود.
زنى را دیدم که با قیچیهاى آتشین، گوشت اندامش را از پس و پیش مىچیدند.
زنى را دیدم که صورتش مىسوخت و رودههاى خود را مىخورد.
دیگرى را دیدم که سرش مانند سر خوک و بدنش مانند بدن الاغ و او را هزاران هزار عذاب فرا گرفته بود.
زنى را به شکل سگ دیدم، در حالى که آتش از عقب او داخل و از دهانش خارج مىشد و فرشتگان با عمود به سر و بدن او مىزدند.
آن گاه ،حضرت زهرا(ع) عرض کرد: اى حبیب من و اى نور دیدگانم، بگو بدانم روش و عمل آنان چه بوده که خداوند این عذابها را بر آنان مقرر کرده است؟
پس حضرت در توضیح علت عذابشان فرمود: اى دخترک من، آن زنى که به موها آویزان بود، زنى بود که موى خود را از نامحرم نمىپوشانید.
زنى که به زبانش آویزان بود، همسرش را آزار مىداد.
آن که به پستانش آویخته بود، از همبسترى با شوهرش خوددارى مىکرد.
زنى که به پا آویزان بود، بىاجازه شوهرش بیرون مىرفت.
زنى که گوشت بدن خود را مىخورد، خود را براى مردم آرایش مىکرد.
آن که دستهایش به پاهایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط بودند، نظافت و پاکى بدن و لباس را رعایت نمىکرد و از جنابت و حیض خویش را پاک نمىکرد و نماز را سبک مىشمرد.
زنى که گنگ و کر و کور بود، فرزندان نامشروعش را به شوهرش نسبت مىداد.
اما آنکه گوشتهایش با قیچیهاى آتشین چیده مىشد، زنى بود که خود را بر مردان عرضه مىکرد.
زنى که چهره و اندامش مىسوخت و رودههاى خود را مىخورد، دلاّ ل فساد و فحشا بود.
آنکه سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود، سخنچین و بسیار دروغگو بود.
آنکه صورتش بسان سگ بود و آتش از عقبش وارد و از دهانش خارج مىشد، زنى ترانهخوان و حسود بود.
سپس حضرت فرمود: واى بر زنى که شوهرش را به خشم آورد و خوشا به حال زنى که همسرش از او خشنود باشد!(25)
رابطه انسان با اجتماع
روابط انسانها، یا به دلیل طبیعت و فطرت اجتماعى و یا به دلیل نیاز، مدنى و اجتماعى است، اگر بین افراد انسان اخلاق حسنه حاکم باشد، محیط زندگى بهشت وگرنه دردآور و دوزخى بیش نخواهد بود.
اسلام به حُسن روابط اجتماعى بسیار اهمیت مىدهد. با نگاهى به فهرست ابواب احادیث جلد دوم کتاب شریف اصول کافى و کتاب الجهاد و کتاب العشره وسائل الشیعه و دیگر کتابهاى روایى، این نکته به خوبى نمایان مىشود. اگر بین مردم یک جامعه صفا و صمیمیت و محبت و خیرخواهى حاکم باشد، زمینه بسیارى از گناهان فردى نیز نابود خواهد شد؛ همان گونه که بین والدین و فرزند – از آن بابت که محبت حاکم است – زمینهاى براى غیبت، تهمت، حسادت، کارشکنى، خیانت و … پدید نمىآید؛ زیرا گناه نظیر بیمارى و میکروب است که در محیط آلوده بیشتر رشد مىکند.
در آثار روایى حضرت عبدالعظیم نیز نکات سازنده و ارزنده شایانى به چشم مىخورد؛ چنان که در سیره عملى آن حضرت نیز جز تمجید و ثنا چیزى دیده نمىشود. در اینجا به نمونههایى اشاره مىشود.
پی نوشت:
1. سوره حشر، آیه 19: «یا ایّها الذین آمنوا اتقوا اللّه و لتنظُر نفس ما قدّمت لغدٍ و اتقوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون».
2. روضات الجنات، ج 4، ص 208.
3. ثواب الاعمال، ص 60؛ قاموس الرجال، ج 5، ص 346؛ روضات الجنات، ج 4، ص 211.
4. ر.ک: مقالههاى «عظمت شخصیت عبدالعظیم» و شرح حالهاى عبدالعظیم به قلم عطاردى و رازى و … .
5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 154، نامه 28.
6. زندگانى حضرت عبدالعظیم بن عبداللّه حسنى، ص 27.
7. سوره ذاریات ، آیه 17-18.
8. زندگانى حضرت عبدالعظیم بن عبداللّه حسنى، ص 32.
9. سوره نحل، آیه 36.
10. مثل «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ…»؛ سوره اسراء، آیه 1.
11. سوره اعراف، آیه 12.
12. سوره قصص، آیه 78.
13. سوره نازعات، آیه 24.
14. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 83.
15. سوره زمر، آیه 18.
16. سوره شورى، آیه 37.
17. سوره مائده ، آیه 72.
18. سوره قمر ، آیه 42.
19. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 21.
20. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 73؛ علل الشرائع، ج 2، ص 599.
21. سوره آل عمران ، آیه 31.
22. سوره بقره، آیه 165.
23. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 39-47.
24. نهج البلاغه، خطبه 119.
25. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 66؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 13.
منبع:فصلنامه علوم حدیث