در سوره ى بروج، از اصحاب اخدود یاد شده است.[1] «اخدود» به معناى «گودال» است. قبل از اسلام گروهى از مردم نجران در جزیره ى العرب به مسیحیّت، دین بر حق آن عصر ، گرویده بودند. حاکم و پادشاه یمن که «ذونواس حمیرى» نام داشت،[2] از این مسأله خشمگین شده، دستور داد گودالى حفر کنند و در آن آتش بیفروزند، آن گاه مسیحیان را مجبور کرد یا از آیین خود دست بردارند و یا خود را در آتش بیندازند، تعدادى از آنان بر دین خود اصرار کردند و به آتش در آمدند.
امام باقر (علیه السلام) فرمود:[3] « روزى اسقف نجران به حضور امیرالمؤمنین(علیه السّلام) رسید و درباره ى اصحاب اخدود سخن به میان آمد، حضرت على(علیه السّلام) فرمود: « خداوند پیامبر حبشى را بر قومش فرستاده، آن قوم ایمان نیاوردند و با او جنگیدند و جمعى از اصحابش را کشته و بقیه را اسیر کردند. آن گاه گودالى بزرگ را پر از آتش کردند و گفتند: هر کس که پیرو دین ما است، کنار برود و هر کس پیرو دین این پیامبر است، باید به آتش درآید. همه ى پیروان آن پیامبر خود را به آتش انداختند. یکى از آن ها زنى بود که نوزادى یک ماهه در آغوش داشت و از آتش مى ترسید. فرزندش به سخن آمد و گفت: « به درون آتش برو. او خود و فرزندش را به آتش انداخت. [ از این رو] به آن ها اصحاب اخدود مى گویند.»[4]
اما این که منظور از اصحاب اخدود کدام یک از این دو گروه ظالم و مظلوم است، علّامه طباطبائى مى گوید: « مراد از اصحاب اخدود، ظالمان هستند که مؤمنان را سوزاندند و خود در اطراف گودال، شاهد سوختن آن ها بودند; امّا بعضى گفته اند مراد مؤمنانى است که این قول ضعیف است.»[5]
دو قول دیگر نیز درباره ى اصحاب اخدود وجود دارد که عبارت است از:
اصحاب اخدود در شام بوده اند و پادشاه ظالم آن ها «انطیا خوس» رومى بوده است;
اصحاب اخدود در فارس در زمان بخت النصر بوده اند.[6]
نکته هاى آموزنده
1. در راه حق پایدارى و مقاومت باید کرد، حتى اگر به قیمت جان تمام شود؛
2. در هر صورت انسان دنیا را ترک خواهد کرد، ولى جاودانگى، در جان دادن در راه حق است.
پی نوشت ها:
[1]. بروج: 85/ 1 ـ 5.
[2]. التبیان، ج3، ص 453.
[3]. پس از حضرت عیسى(علیه السلام) نیز انبیا و اولیایى مأمور تبلیغ آیین مسیحیّت شدند; مانند خالدبن سنان العبسى، و روایاتى صحیحه اى که دلالت دارند در این فاصله، نبى و عالمى نبوده، مراد نبى و عالم ظاهر است; یعنى نبوّت خفى داشته اند; ر.ک: اکمال الدین و اتمام النعمه.
[4]. بحارالانوار، ج14، ص438 .
[5]. تفسیرالمیزان، ج 20، ص370.
[6]. بحارالانوار، ج14، ص 444.