برای روشن شدن جواب ناچاریم مقدمهً به چند نکته اشاره کنیم.
1ـ معیار ارزش در اسلام تقوی است نه نژاد. قرآن کریم می فرماید «ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفرید و تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، ولی گرامی ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست. خداوند دانا و خبیر است».[1]
2ـ یکی از مشکلات جامعه بشری روح طبقاتی و نژادی است که اسلام با آن شدیداً مبارزه نموده است. در روایات این مطلب تحت عنوان عصبیّت (دفاع افراطی از قوم و قبیله و نژاد وطن)[2] ذکر شده است که به بعضی از آنها اشاره می شود:
الف) پیامبر اکرم (ص) فرمود: کسی که در قلبش به اندازه دانه خردلی عصبیّت باشد، خداوند در روز قیامت او را با اعراب جاهلی محشور می کند.[3]
ب) امام صادق (ع) فرمود: عصبیّت باعث می شود که پیوند ایمان از گردن انسان برداشته شود.[4]
ج) پیامبر اسلام (ص) فرمود: «همه شما فرزندان آدمید و آدم از خاک آفریده شده. از تفاخر به پدران بپرهیزید وگرنه نزد خدا از حشراتی که در کثافات غوطه ورند، پست تر خواهید بود.[5]
3ـ در اسلام هیچ کسی بخاطر نژاد مذمت نشده است. پیامبر (ص) فرمود: «ای مردم، بدانید خدای شما یکی است؛ و پدرتان یکی است نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاه پوست، مگر به تقوا. آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آری. فرمود: این سخن را حاضران به غائبان برسانند[6] در جای دیگر فرمود: عصیت جاهلی را رها کنید که چیز متعفنی است.[7]
4ـ اختلاف زبانها از نشانه های الهی است «از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهای شماست؛ در این نشانه هائی است برای عالمان[8] بی شک زندگی اجتماعی بشر بدون شناخت افراد و اشخاص ممکن نیست. اگر یک روز همه انسانها یک شکل و یک قیافه و دارای یک قد و قواره شوند، در همان یک روز شیرازه زندگی آنها بهم می ریزد، نه پدر از فرزند و همسر از بیگانه شناخته می شود، نه مجرم از بیگناه و نه بدهکار از طلبکار و… و چه جنجال عجیبی بر پا خواهد شد[9] لذا جای دیگر در قرآن ، حکمت اختلاف نژادها را چنین بیان می کند: «تیره ها و قبیله ها را قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسند».[10]
بعد از این نکات، جواب اول سئوال این است که خداوند انسان ها را از همان ابتدا از یک مرد و زن آفرید[11] که هر دو از یک خاک و یک نژاد بودند. حتی به تعبیر قرآن از خودتان همسرانی برای شما آفرید[12] و بعد بر اثر این که در زمین پراکنده شدند، زبانها و رنگهای مختلفی به وجود آمد، گرچه این هم نوعی کار خدا است (به دلیلی که بعداً بیان می شود) ولی اگر بر فرض محال، انسانها از اول فقط در یک منطقه ای آب و هوایی زندگی می کردند چنین اختلافی پیش نمی آمد. پس پراکندگی در زمین باعث بوجود آمدن رنگهای مختلف و زبانهای مختلف شده است.
ثانیاً این اختلاف را خداوند یکی از آیات و نشانه های وجود قدرت و توحید خود می داند[13] چون این همه موجودات و انسانها را آفریده و هیچ کدام صد در صد مثل هم نیستند. حتی دو نفر را نمی توان پید اکرد که سران انگشتان آنها صد درصد مثل هم باشد و در موجودات دیگر هم همین حقیقت صادق است. میوه ها[14] کوهها، حیوانات و…[15]
نیوتن می گوید: «از این که از یک ماده واحده این همه موجودات متنوع و رنگارنگ بوجود آمده، باید معتقد گردید، که قدرت دیگری در پشت این دستگاه مادی است که ماده را رنگ آمیزی نموده است.[16] راستی، اگر طبیعت همه یک رنگ بود زیبا بود یا الآن که رنگهای مختلفی دارد؟ میوه ها چطور؟ گلها و…
روان شناس بزرگ «گرانت آلِن» می گوید: «در طبیعت ما عاملی قویتر و متنوع تر از رنگها وجود ندارد،[17] دیگری می گوید: تأثیر رنگ در روان انسان موضوعی ژرف و عمیق است[18] خوب است بدانید که گفته اند «000/700 نوع حشره، 2500 نوع مار، 289 نوع کبوتر، 65 نوع چرخ ریسک، 100 نوع کانکورو، 000/20 نوع عنکبوت، 000/100 نوع پروانه، 2000 نوع موریانه، و 209 نوع کبک تا حال شناخته شده است»[19]
ثالثاً این اختلاف نژادها و رنگ ها به نفع انسان ها می باشند. چنانکه بیان شد، قرآن می گوید: ما شما را مختلف آفریدیم تا شناخته شوید.[20] واقعاً بنازم حکمت بالغه الهی را که انسانها را با زبانها و آهنگها و رنگهای مختلفی آفرید، زیرا انسان «در موارد فراوانی» نیازمند به تشخیص و امتیاز افراد است و این شناسائی، یا باید بوسیله چشم حاصل شود و یا بوسیله گوش. به منظور تشخیص چشم خداوند صورتها و شکلها را مختلف نمود و برای تشخیص گوش، اختلاف آوازها و آهنگ ها را ایجاد کرد.[21]
امام صادق (ع) به مفضل می فرماید: فکر کن که چرا هیچ یک از مردم مانند دیگری نیست؟ در صورتی که آهو و قطا[22] چنان بهم شباهت دارند که میان یکی از آنها و دیگری نمی توان فرق گذاشت، بر خلاف انسان. آنچه موجب اختلاف است این است که انسان ها بخاطر زندگی اجتماعی محتاج به شناختن یکدیگر هستند ولی سائر حیوانات این نیازمندی را ندارند. و اتحاد شکل برای آنها زیانی ندارد. بر خلاف انسان که گاهی اتحاد شکل دو فرزند دو قلوئی که خیلی بهم شباهت دارند، مشکلات زیادی ایجاد می نمایند. بطوری که گاه می شود یکی: بجای دیگری مورد بخشش و نوازش و دیگری بجای او مورد کیفر و مؤاخذه قرار می گیرد.[23]
رابعاً مگر مناطقی که از یک نژادند در بین آنها تبعیض و اختلاف نیست مگر آلمانی ها و فرانسوی ها از یک نژاد نیستند (آریائی) چرا با هم جنگیدند؟ مگر آلمان شرقی و غربی، هند و پاکستان، کره شمالی و جنوبی یمن شمالی و جنوبی و… از یک نژاد نیستند؟ در عین حالی سالها جنگ و اختلاف و تبعیض دارند. مگر عربها بین خود، آمریکائی ها آفریقائی با هم اختلاف و تبعیض ندارند؟ مگر اکثر جنایات تاریخ بوسیه هم نژادها بر یکدیگر بوقوع نپیوسته؟ این همه ائمه (ع) مورد آزار قرار گرفتند مگر توسط خود عربها نبود؟ و مگر این همه شاهان به رعیت همشهری و همنژادی خود ظلم نکردند؟ پس یک نژادی بودن مساله را حل نمی کند چنانکه همزبانی و هم فامیلی و هم محلی بون راهی بجای نمی برد. از آن طرف، مگر پیامبر اسلام (ص) مدینه فاضله را با سلمان ایرانی و بلال حبشی و ابوذر غفاری و عمار و مقداد عربی و انصار مدنی و مهاجر مکی بوجود نیاورد؟!
پس یک نژادی بودن راه حل نیست.
برای رفع تبعیض نژادی، چاره این است که مرم را بر دین واحد، جمع کنیم و امتیازها را بر اساس تقوا و معنویت بنا کنیم و تعصب را از بین ببریم، علی (ع) می فرماید: «ابلیس در برابر آدم بخاطر اصل و اساس خویش تعصب ورزید و آدم را مورد طعن قرار داد و گفت من از آتشم تو از خاک و سپس فرمود: اگر قرار هست تعصبی داشته باشید این تعصب شما به خاطر اخلاق پسندیده, افعال نیک و کارهای خوب باشد.[24]
پیغمبر اسلام (ص) سلمان ایرانی و بلال حبشی را همان گونه با آغوش باز می پذیرفت که مثلاً ابوذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عمار یاسر را. و چون سلمان فارسی توانسته بود گوی سبقت را از دیگران برباید و به شرف «سلمان منّا اهل البیت» نایل شود. رسول اکرم همواره مراقبت می کرد که در میان مسلمانان پای تعصبات قومی که خواه نا خواه عکس العمل هایی در دیگران ایجاد می کرد به میان نیاید. در جنگ اُحد جوان ایرانی در میان مسلمین بود، این جوان مسلمان ایرانی پس از آنکه ضربتی به یکی از افراد دشمن وارد آورد از روی غرور گفت: این ضربت را از من تحویل بگیر که منم یک جوان ایرانی؛ پیغمبر احساس کرد که هم اکنون این سخن تعصبات دیگران را برخواهد انگیخت، فوراً به آن جوان فرمود که چرا نگفتی منم یک جوان انصاری یعنی چرا به چیزی که به آیین و مسلک مربوط است، افتخار نکردی و پای تفاخر قومی و نژادی را به میان کشیدی؟
در روضه کافی آمده: «روزی سلمان فارسی در مسجد پیغمبر نشسته بود، عده ای از اکابر اصحاب نیز حاضر بودند، سخن از اصل و نسب به میان آمد. هر کسی درباره اصل و نسب خویش چیزی می گفت و آن را بالا می برد نوبت به سلمان رسید، به او گفتند تو از اصل و نسب خودت بگو، این مرد فرزانه تعلیم یافته و تربیت شده اسلامی به جای اینکه از اصل و نسب و افتخارات نژاد خود سخن به میان آورد، گفت: من سلمان فرزند یکی از بندگان خدا هستم، گمراه بودم و خداوند بوسیله محمد (ص) مرا بی نیاز کرد. برده بودم و خداوند به وسیله محمد (ص) مرا آزاد کرد. این است اصل و نسب من. در این بین رسول خدا وارد شد و سلمان گزارش جریان را به عرض حضرت رساند، حضرت فرمود: ای گروه قریش خون یعنی چه؟نژاد یعنی چه؟ نسب افتخار آمیز هر کس دین اوست، مردانگی هر کس خلق و خوی و شخصیت اوست، اصل و ریشه هر کس عبارت است از عقل و فهم و ادراک او چه ریشه و اصل نژادی بالاتر از عقل»….[25]
در شان نزول آیه ی 13 حجرات می خوانیم که بعد از فتح مکه پیغمبر اکرم(ص) دستور داد اذان بگویند. «بلال» بر پشت بام کعبه رفت و اذان گفت. «عتاب بن اسید» گفت: شکر خدا را که پدرم از دینا رفت و چنان روزی را ندید. «و حارث بن هشام» نیز گفت: آیا رسول خدا غیر از این کلاغ سیا» کسی را پیدا نکرد؟ آیه فوق که در نکته اول مقدمه بیان شد، نازل شد و معیار ارزش واقعی را تقوا دانست.[26]
خلاصه اینکه:
اولا تمام انسانها از یک زن و مرد آفریده شده اند، زبانها و رنگهای مختلف بر اثر محیط ها و مکانهای مختلف بوجود آمده اند و ثانیاً: این اختلاف را خداوند نشانه وجود و قدرت خود می داند، که از یک ماده واحد این همه موجودات را آفرید. و ثالثاً این اختلاف رنگها و زبان ها چه در طبیعت و چه در انسانها به نفع خود انسانها است و رابعاً: مگر مناطقی که از یک نژادند تبعیض و اختلاف ندارند، راه چاره برای رفع تبعیض, یک نژاد شدن نیست, بلکه اصلاح انسان و ارزش ها را بر محور تقوی و عقل بنا نمودن است؛ چنانکه پیامبر (ص) عملا چنین کرد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. خدمات متقابل اسلام و ایران، بخش اول ص 49 تا ص142، استاد مطهری.
2. تفسیر نمونه: ج3، ص 244 و ص 56، ج 4، ص 141 و 210.
پی نوشت ها:
[1] حجرات/13 و شبیه این است، نساء/1.
[2] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، 1370، ج15، ص353.
[3] . کلینی، محمد بن یعقوب،اصول کافی، مترجم مصطفوی، انتشارات علمیه اسلامیه، ج3، ص419.
[4] . همان.
[5] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج22، ص203.
[6] همان، ص201 معرفی شد که از تفسیر قرطبی، ج 9، ص6162 نقل نموده.
[7] . همان، ص202 که فی ظلال ج7، ص538 نقل نموده.
[8] روم/22.
[9] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج16، ص394.
[10] . حجرات/13.
[11] . حجرات/13.
[12] . روم/30.
[13] . روم/22.
[14] . نحل/3.
[15] . فاطر/28ـ27.
[16] . فرید وجدی، دائره المعارف فرید، ج1، ص499.
[17] . محمدی ری شهری، محمد، بهترین راه شناخت خدا، 1354 هـ ، ص150.
[18] . همان.
[19] . همان، ص153.
[20] . حجرات /13.
[21] . برگرفته از: ری شهری، شناخت خدا، ص 146.
[22] . پرنده ای به اندازه کبوتر، (المنجد).
[23] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 هـ ، ج3، ص87.
[24] . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص380، خ192.
[25] . مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1357، ص74 ـ 76.
[26] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج22، ص199.