وجود انسان دو بعد جسمانی و روحانی دارد که از هم مستقل هستند و کمال مربوط به روح آدمی است چرا برای این کمال جهان مادی انتخاب شد؟

وجود انسان دو بعد جسمانی و روحانی دارد که از هم مستقل هستند و کمال مربوط به روح آدمی است چرا برای این کمال جهان مادی انتخاب شد؟

برای روشن شدن سؤال, سیر نظریات در مورد ارتباط روح و بدن به طور خلاصه مطرح می شود:
افلاطون معتقد بود، که روح، جوهری است قدیم که قبل از بدن، موجود بوده و بعد که بدن آماده شد، روح از مرتبه خود تنزل می‌کند و به بدن تعلق می‌گیرد. این نظریه به وسیله ارسطو، درهم شکسته شد، وی متوجه شد که در این نظریه به جنبه وحدت و وابستگی روح و بدن، توجهی نشده است و نمی‌توان علاقه روح و بدن را سطحی انگاشت، ارسطو، رابطه روح و بدن را از نوع علاقه صورت و ماده دانست.[1] بوعلی سینا، نظریه ارسطو را تأیید نمود، با این تفاوت که یک نوع وحدت و ارتباط واقعی و جوهری میان روح و بدن قائل شد.[2] صدر المتألهین، بر اساس حرکت جوهری، قائل شد که مبدء تکون نفس و روح، ماده جسمانی است، و هیچ مانعی ندارد که یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود تبدیل شود به موجودی غیرمادی، و به تدریج خاصیت مادی بودن را از دست بدهد. در توضیح نظر مرحوم ملا صدرا علامه حس‌زاده آملی می‌فرمایند: ماده تقدم علِّی بر نفس ندارد بلکه معدّ و زمینه‌ساز حدوث نفس است که نفس حدوثاً جسمانی و بقاءً روحانی است.[3]

تأیید نظریه مرحوم صدرالمتألهین
این نظریه، با آیات قرآن کریم، هماهنگ است، خداوند در قرآن کریم می فرماید وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ *ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فی‏ قَرارٍ مَکینٍ *ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ.[4] (و ما انسان را از عصاره‏اى از گِل آفریدیم*  سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن‏[ رحم‏] قرار دادیم*  سپس نطفه را بصورت علقه‏[ خون بسته‏]، و علقه را بصورت مضغه‏[ چیزى شبیه گوشت جویده شده‏]، و مضغه را بصورت استخوانهایى درآوردیم؛ و بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه‏اى دادیم؛ پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است!)
انسان، روز نخست، گل، علقه، مضغه، لخته بود، سپس همین موجود که یک نوع تکامل پیدا کرد، به موجود دیگری تبدیل شد و به حکم این که ضمیر انشأناه (در آیه قرآن) به انسان بر می‌گردد، مقصود این است که به همان انسان گل و نطفه‌ای، آفرینش دیگری دادیم، و همان ماده بی‌روح و بی‌کمال را به صورت یک موجود مدرک، آگاه، قادر و توانا درآوردیم. و این همان است که مرحوم صدرالمتألهین از آن به عنوان جسمانیه الحدوث تعبیر می‌کند.[5] علامه حسن‌زاده آملی در توضیح مراحل آفرینش انسان می‌فرمایند: اولین صورتی که به ماده اولیه انسان تعلق می‌گیرد، صورت طبیعیه است که مقوم او، و حافظ مزاج اوست، سپس رو به تکامل می‌نهد و همچون گیاهی رشد می‌کند و به تدریج نفس حیوانی که مبدء حس و حرکت است به او تعلق می‌گیرد و پس از آن به نفس ناطقه انسانی که مبدء افعال انسانی است ـ چون تعقل و تفکر ـ می‌رسد[6] پس انسان یک حقیقت و هویت ممتد، از طبیعت تا تجرد است.[7]

حرکت جوهری زمینه‌ساز تعلق روح به بدن
طبیعت و ماورای طبیعت در عرض یکدیگر نیستند، بلکه مانند دو مرتبه ظاهر و باطنی از یک وجود و در طول هم می‌باشند[8] و در عالم طبیعت، پیدایش و تکون انواع جسمانی، روی قانون حرکت است. نفس و روح همه محصول قانون حرکت می‌باشد و با زمینه‌سازی حرکت جوهری افاضه شده است. بدن انسان، در پرتو حرکت جوهری و درونی، این شایستگی را یافت که چنین روح و روانی بر او افاضه گردد.[9] روح در آغاز کار، قوه، و استعداد محض است و هیچ گونه علم قبلی برایش حاصل نشده و همه معلومات و اطلاعات خود را در همین جهان مادی از قوه به فعل می‌رساند و تکامل می‌یابد؛[10] بنابراین، آفرینش روح پس از آفرینش بدن و تکامل تن بوده و تکامل ماده زمینه‌ساز پیدایش روح و روان بوده است، مانند بوی گل که پس از پیدایش گل و میوه، پس از رشد درخت، پدیدار می‌شوند.[11] و این خود از آیات الهی است که ماده فاقد درک و شعور را به پایه‌ای می‌رساند که در دامن خود موجودی را که سراسر درک و شعور است، پرورش می‌دهد.[12]

چرایی تکامل روح در جهان مادی
انسان، با همین ترکیب خاص (ماده و روح) و استعداد مخصوص خود، می‌تواند علم به اسماء و اسرار و رموز جهان آفرینش داشته باشد، اما فرشتگان که فاقد این ترکیب و استعداد بودند، شایستگی درک چنین حقایقی را نداشتند.[13] و در نتیجه به کمال انسانی نمی‌توانند برسند. آنها دارای کمالات ثابت و مقام معلوم‌اند[14] تکامل فقط در عالم ماده و متعلقات آن که از قوه به فعل در حرکت‌اند صورت می‌گیرد، در عالم مجردات (عالم امر) کمالات ثابت و معلوم است.
نتیجه این­که، حرکت و تحول ماده، زمینه‌ساز تعلق روح به بدن است، و تعلق روح به بدن، تنها راه تکامل انسان و رسیدن وی به کمال است. به عبارت دیگر راه کمال اختیاری انسان فقط از این مسیر می گذرد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. شهید مطهری ، مرتضی  ،معاد، انتشارات صدرا. صص 109 – 147
2.مطهری ، مرتضی، انسان در قرآن، انتشارات صدرا.
3. آیت الله حسن‌زاده آملی. معرفت نفس، ج3.

پی نوشت ها:
[1] . مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، چاپ دوم، انتشارات صدرا، 1374، ص15.
[2] . همان، ص17.
[3] . حسن‌زاده آملی، حسن‌، دروس معرفت نفس، 1362، ‌ج2، ص261.
[4] .سوره مومنون ،آیات 12-14.
[5] . سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، چاپ دوم، نشر مؤسسه تحقیقاتی امام صادق، 1377.
[6] . حسن‌زاده آملی، حسن، معرفت نفس، 1362، ج3، ص328.
[7] . همان، ص337.
[8] . حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک نکته، چاپ اول، دفتر تبلیغات، 1375، ‌ج2، ص30.
[9] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج4، ص250.
[10] . مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ص105.
[11] . بهشتی، احمد، انسان در قرآن، قم: چابخانه حکمت، 1360، ص126.
[12] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج4، ص218.
[13] . همان، ص247.
[14] . صافات/ 164، (وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ).

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید