چه دلیلی بر ضرورت پاکی و طهارت پدران و مادران انبیا از شرک و کفر، گناه وجود دارد؟ در حالی که خداوند در قرآن به پدر حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ نسبت شرک می‌دهد؟

چه دلیلی بر ضرورت پاکی و طهارت پدران و مادران انبیا از شرک و کفر، گناه وجود دارد؟ در حالی که خداوند در قرآن به پدر حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ نسبت شرک می‌دهد؟

در کتب کلامی شیعه و در بحث عصمت انبیا یکی ازخصوصیاتی که برای انبیاء، لازم شمرده شده است، تنزه والدین ایشان از دنائت و ناپاکی است. خواجه طوسی در تجرید الاعتقاد می‌گوید: «و یجب فی النبی العصمه و… عدم السهو و کل ما ینفر عنه من دنائه الاباء و عهر الامهات».[1] این نکته، در سایر کتب شیعی نیز مطرح شده است. البته این عقیده اختصاص به شیعیان ندارد و مورد تأیید برخی از بزرگان اهل سنت نیز می‌باشد. چنان که علاء الدین قوشجی در شرح خود بر تجرید الاعتقاد مدعای خواجه طوسی را پذیرفته است.[2] دلیل این باور به لحاظ عقلی، لزوم دوری و پاکی پیامبران الهی از هر گونه صفت نفرت‌انگیز است؛ زیرا این گونه خصوصیات در هر کسی که وجود داشته باشد، باعث گریز مردم از او و ایجاد فاصله بین او و دیگران می‌شود. روشن است که اگر پیامبری، دچار این مشکلات شود از انجام رسالت الهی خود باز خواهد ماند. این نکته مورد توجه ابوالحسن ماوردی نیز بوده است؛ از این رو او معتقد است که اگر پدران پیامبر، از شرک بری باشند، قلوب مردم نسبت به آنها شنواتر و نفوس ایشان برای پذیرش آماده‌تر خواهد بود، و لذا شرافت نسب را جزو شرایط نبوت دانسته است.[3] البته ممکن است کسی بگوید: مشرک بودن پدر و مادر، باعث ایجاد تنفر از پیامبر نخواهد شد، و لذا دلیل فوق، کارآیی خود را از دست خواهد داد؛ ولی با نگاهی اجمالی به نزاع‌های فکری جاری در تاریخ اسلام، پاسخ این نکته به خوبی روشن می‌شود، چنان که اصرار بیش از حد عده‌ای برای اثبات شرک ابوطالب، پدر امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، و دفاع شیعه در این مورد، گواه خوبی بر این مدعاست که موقعیت پدر، تأثیر فراوانی در تعیین جایگاه اجتماعی فرزند دارد.[4] آن چه موجب به وجود آمدن سؤال فوق شده است، به نظر می رسد داستان پدر حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ  که باید بررسی کرد:
در باره پدر حضرت ابراهیم در روایات اختلاف وجود دارد. برخی از روایات، «آزر» و برخی دیگر «تارخ» را پدر حضرت ابراهیم (ع) دانسته است.[5] و نیز نقل شده که بین علماء انساب هیچ اختلافی وجود ندارد که نام پدر ابراهیم «تارخ» بوده است.[6]  در کتاب تورات نیز، همین نام و یا تارح، ذکر شده است.[7] اما شواهد و قرائن کافی وجود دارد که پدر حضرت ابراهیم آذر که شخص مشرک است نبوده، و این شواهد عبارتند از:
1. بر اساس آیات قرآن، حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ در اواخر عمر خود، چنین دعا می‌کند: «ربنا اغفرلی و لوالدیّ و للمؤمنین یوم یقوم الحساب»؛[8] او از خداوند برای والدین خود طلب غفران کرده است؛ در حالی که برابر آیه 113 از سوره توبه، مؤمنین مجاز نیستند برای مشرکین استغفار نمایند، حتی اگر آن مشرک از نزدیکان ایشان باشد. «ما کان للنبی و الذین ءامنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولی قربی من بعد ما تبین لهم أنهم اصحاب الجحیم». و همین نشان می‌دهد که پدر و مادر ابراهیم ـ علیه السّلام ـ مشرک نبوده‌اند، و الا برای آنها استغفار نمی‌کرد.
هنوز این پرسش وجود دارد که دعای ایشان برای آزر که در آیه 89 سوره شعراء، ذکر شده است چگونه با این نهی سازگاری دارد؟ جواب این اشکال را در آیه‌114 سوره توبه جستجو می‌کنیم که می‌فرماید: «و ما کان استغفار ابراهیم لأبیه الّا عن موعده و عدها ایاه فلما تبین انّه عدو لله تبرأ منه ان ابراهیم لاوّاه حلیم. در این آیه علت استغفار را وفای به عهدی می‌داند که ابراهیم به آزر وعده داده بود.[9] پس از روشن شدن این نکته که آزر از شرک دست نخواهد کشید، ابراهیم نیز از او برائت جست. باید توجه داشت که وعده ابراهیم به آزر در آغاز نبوت او بوده؛ است زیرا در همان زمان قصد خود برای کناره گیری از آن مردم را بیان کرده و در ضمن، برای خود نیز از خداوند فرزندانی صالح طلب کرده اند؛[10] ولی دعایی که برای والدین خود کرده است در اواخر عمر است که دارای دو پسر بوده است. و لذا پیش از دعای مذکور، ‌خدا را به خاطر عنایت اسماعیل و اسحاق، حمد می‌گوید: «الحمدلله الذی وهب لی علی الکبر اسمعیل و اسحاق إن ربی لسمیع الدعاء»[11]. این نکته نیز قابل اشاره است که قرآن کریم هرگاه به آزر اشاره کرده است از کلمه «أب» استفاده کرده است؛ در حالی که در دعای ابراهیم برای پدر و مادرش، با لفظ «والدین» آمده است، می‌دانیم که «أب» دارای کاربردی وسیع‌تر از والد است، چنان که کلمه «أب» بر جدّ، عمو و همچنین سرپرست و اختیاردار فرد، نیز اطلاق می‌شود، ولی ریشه «ولد»، مخصوص پدر و مادر حقیقی و صلبی است. به عنوان مثال در آیه 133 سوره بقره در داستان اختصار یعقوب آمده است: «اله ءابائک ابراهیم و اسمعیل و اسحق…». روشن است که ابراهیم، جد، و اسماعیل عموی یعقوب است. همین استعمال در آیه 38 سوره یوسف نیز تکرار شده است.[12] 2. دلیل دیگری که می‌توان بر این مدعا اقامه کرد، کافر و مشرک نبودن آبا و اجداد پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌باشد. از آنجا که نبی گرامی اسلام از نسل حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ است، با اثبات دوری اجداد ایشان از شرک و کفر، پدر ابراهیم نیز مشمول این حکم خواهد بود. علمای شیعه در این مورد اتفاق نظر دارند، در میان مستندات ایشان می‌توان به آیه «تقلبک فی الساجدین»[13] اشاره کرد که طبق نظر مفسرین، صفت ساجدین، درباره اجداد پیامبر می‌باشد.[14] به علاوه روایتی است از خود پیامبر اکرم که می‌فرماید: «لم ازل انقل من اصلاب الطاهرین الی ارحام الطاهرات». این روایت در کنار آیه شریفه «انما المشرکون نجس»[15]، رساننده مقصود ما می‌باشد؛[16] زیرا اجداد پیامبر پاک توصیف شده‌اند، در حالی که خداوند مشرکین را نجس می‌داند. البته در نقل دیگری از این حدیث تصریح شده است که: «لم تدنسنا الجاهلیه بارجاسها و سفاحها»،[17] و لذا روایت به تنهایی دلالت بر مقصود دارد.
3. بر اساس نقل علامه مجلسی، سیوطی نیز در این عقیده با امامیه همراه است و به جز دلایل فوق، خود نیز دلیلی بر این مدعا اقامه کرده است که با دو مقدمه آن را به اثبات می‌رساند. وی می‌گوید: احادیث صحیحه‌ای وجود دارد، مبنی بر این که اجداد پیامبر در هر زمانی، از همه اهل زمان خود افضل و برتر بوده‌اند. و روایات دیگری نیز داریم که می‌گویند هیچ زمانی خالی از انسان‌های موحد نبوده است و همیشه کسانی بوده‌اند که با فطرت پاک خود خدا را یافته باشند و خداوند نیز زمین را به خاطر آنها از فروپاشی حفظ کرده است. وی سپس از این دو نکته نتیجه می‌گیرد که اجداد رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ، همگی جزو موحدین بوده‌اند. سیوطی، در این باره امام فخر رازی را نیز هم رأی خود می‌داند.[18] نتیجه آن که مشرک نبودن پدران و مادران انبیا، امری است که در انجام وظایف رسالت لازم است و لذا خلاف آن ممکن نیست، و این نکته مورد پذیرش برخی از علمای اهل سنت نیز قرار گرفته است. و پدر حضرت ابراهیم نیز مشرک نبوده است، ‌و آن که نامش در قرآن آمده است پدر واقعی حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ نیست.

پی نوشت ها:
[1]. حلی، کشف المراد، تصحیح: حسن حسن زاده آملی، قم، موسسه نشر اسلامی، 1422 ق، ص 472.
[2]. قوشجی، علاء الدین، شرح تجرید العقائد، قم، منشورات رضی، بیدار، عزیزی، بی‌تا، ص 359.
[3]. ر.ک: بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، لبنان، 1403، ج 15، ص 118 ـ 122، این نکات در پاورقی ذکر شده است.
[4]. برای اطلاع از تفصیل این بحث ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربی، ج 14، ص 65 ـ 85، وی در ذیل همین بحث اشاره‌ای نیز به بحث پدر حضرت ابراهیم نموده است.
[5]. به عنوان مثال در کتاب کافی، روایتی آمده است و به صراحت آزر را پدر حضرت ابراهیم می‌داند؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1362، ج 8، ص 366، حدیث 558؛ ولی در تمام روایاتی که در آنها نام انبیای الهی آمده است از تارخ به عنوان پدر حضرت ابراهیم نام برده شده است. ر.ک: بحار الانوار، ج 15، صص 36 و 106 ـ 108، و 280 و ج 17، ص 148 و ج 43، ص 145.
[6]. ر.ک: ابن کثیر، الحافظ ابی الفداء، البدایه و النهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408، ج 1، ص 163؛ و نیز همان، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار المعرفه، 1412، ج 2، ص 155، و نیز ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405، ج 4، ص 19؛ و نیز الزبیدی، محمد مرتضی، تاجع العروس، بیروت، المکتبه الحیات، ‌بی‌تا، ج 3، ص 12.
[7]. کتاب مقدس، عهد عتیق، سفر پیدایش، 11.
[8]. ابراهیم/ 41.
[9]. این وعده در آیات 4 از سوره ممتحنه و 47 از سوره مریم آمده است.
[10]. و قال انی ذاهب الی ربی سیهدین، رب هب لی من الصالحین، صافات/ 99 ـ 100.
[11]. ابراهیم/ 39.
[12]. برای مطالعه تفصیلی این دلیل ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه مطبوعات اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1371، ج 7، ص 161 ـ 165 و ج 15، ص 287 و ج 14، ص 59 ـ 60.
[13]. شعرا/ 219.
[14]. ر.ک: طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415، ج 7، ص 356؛ وی این تفسیر را به عنوان یک قول ذکر می‌کند و روایاتی را نیز در ذیل آن می‌آورد. استناد به این آیه را امام فخر رازی نیز در تفسیر خود به شیعیان نسبت داده است، ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج 12، ص 48.
[15]. توبه/ 27.
[16]. ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، همان، ج 12، ص 48.
[17]. العاملی النباطی، علی بن یونس، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، تحقیق: محمد باقر بهبودی، بی‌جا، المکتبه المرتضویه لاحیاء التراث الجعفریه، بی‌تا، ج 1، ص 341، وی این حدیث را از کتابی به نام الیاقوت از ابوعمر الزاهد از علمای اهل سنت نقل می‌کند.
[18]. ر.ک: مجلسی، بحار الانوار، ج 15، ص 118 ـ 122، پاورقی.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید