غیبت از نظر لغت، به معنای پنهان بودن و مخفی و ناپیدا آمده است.[1] در تعریف آن گفته اند: علم غیب عبارت است از علم به حوادث و آنچه که واقع می شود، به عبارت دیگر مشاهده نظام هستی و رؤیت حقیقت و واقعیت جهان. بنابراین کسی که به یک حادثه غیبی عالم می شود، ملکوت جهان هستی و مجموع علل و اسبابی را که بدان حادثه منتهی می شود، مشاهده می کند و از راه علم به اجزای علت تامه بدان حادثه که معلول ضرورت آن است، عالم می شود.[2]
ـ نظر قرآن در مورد علم غیب و حدود آن نسبت به خدا و بزرگان
وقتی آیات قرآن را بررسی می کنیم، در مورد علم غیب، به سه دسته آیات برخورد می کنیم:
دسته اوّل: دسته ای از آیات علم غیب را منحصر به خداوند می دانند مانند آیه: «وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الاهو…[3] خزانه های غیب نزد خداست و جز او کسی از آنها خبر ندارد.
دسته دوّم: آیاتی است که علم غیب(به صورت کامل) را از پیامبران و پیامبر اسلام نفی می کند: مانند قل لا اقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب.[4] بگو به شما نمی گویم خزائن خدا نزد من است و غیب نمی دانم.
دسته سوّم: آیاتی است که علم غیب را به صراحت برای پیامبران و بندگان شایسته خداوند اثبات می کند مانند:
عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الا من ارتضی من رسول.[5] خداوند به غیب آگاه است و بر غیب خود احدی را جزکسانی که می پسندد از پیامبران اطلاع نمی دهد.
از مجموع آیات نتیجه می گیریم که مقصود دسته اوّل و دوّم این است که علم غیب ذاتاً و اصالتاً مال خداوند است و مالک حقیقی اوست و غیر از او کسی ذاتاً علم غیب نمی داند. و مقصود دسته سوّم این است که پیامبران به واسطه تعلیم خداوند (از طریق وحی و الهام و … ) از علم غیب آگاهی پیدا می کنند. بعضی از افراد برگزیده بشری با تأیید و افاضه پروردگار جهان، می توانند با علم غیب ارتباط پیدا می کنند.
البته این را هم باید توجه داشت که قسمتی از اسرار غیب، مخصوص خداوند است و هیچ کس خبر ندارد، مانند زمان قیامت و برزخ و بهشت و قسمتی دیگر را به اولیاء خود می آموزد، چنانکه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در نهج البلاغه نیز اشاره کرده است که بعضی از علوم غیبی، تنها مخصوص خداست و غیر خدا کسی نمی داند و بعضی از علوم غیبی دیگر را به پیامبر آموخته و او به من آموزش داده است.[6]
اقسام غیب:
در اینجا باید روشن کنیم که به چه اموری، امور غیب اطلاق می شود.
1. موجوداتی که از افق حس انسان بیرون باشد، مانند ذات پروردگار جهان و اسماء و صفات او و فرشتگان و شیوه کار آنها و حقیقت موجودات و کیفیات و خصوصیات آنان.[7]
2. قسم دوم از غیب، مکتشفات علمی بشر است، خواه قوانینی را کشف کند که بر پهنه هستی حکومت می کند و یا از روی موجوداتی پرده بردارد که قرنها از افق کشف او بیرون بوده اند؛ مانند کشف قانون جاذبه و گریز از مرکز و اگر به گونه ای از این قوانین خبر داده است مانند: «والله الذی رفع السموات …»[8] خدا همان کسی است که آسمانها را بدون ستونهایی که آنها را ببینید برافراشت. این نوع گزارش خبر از غیب بوده و گزارش چنین قوانینی مستور بر انسانهایی آن روز، خود یکی از جهات اعجاز قرآن به شمار می رود.[9]
3. حوادث غیبی که در گذشته اتفاق افتاده و یا در آینده، رخ خواهد داد، نیز از اقسام غیب محسوب می شوند. گزارش های قرآن راجع به امت های گذشته، توسط پیامبری که درس نخوانده و از کسی نشنیده خبر از غیب است.
نکته ای که در اینجا باید توجه داشت، این است که پیش بینی غیر از علم غیب است. یگانه شرط خبر از آینده این است که گزارش به یک رشته قرائن مستند نباشد و گرنه، چنین گزارشی خبر غیبی نبوده، بلکه نتیجه مستقیم فکر و مغز انسان خواهد بود.
برخی بر اساس یک رشته اطلاعات که از وضع دولتها و ملتها دارند، اوضاع آینده جهان را از نظر درگیری و جنگ و صلح و مسالمت تخمین زده و پیش بینی می کنند و اخباری را منتشر می سازند، و همچنین خبرهای منجمین که بر اساس محاسبات نجومی می باشد. یک چنین گزارشهایی، مستند به قرائن و اطلاعاتی است که موجب یک رشته نتیجه گیری از اوضاع جهان می شود.
آگاهی از غیب، باید از تمام این قرائن و مبادی پیراسته باشد و از طریق اسباب عادی و مجاری علمی بدست نیاید.
امّا گاهی اوقات شنیده یا دیده می شود که برخی از مرتاضان یا تسخیر کنندگان جن و یا کسانی که به لحاظ ویژگی هایی با جنیان در ارتباطند و در اصطلاح مدیوم نامیده می شوند، ادعا دارند که توسط جن از عالم غیب خبر می دهند و به ظاهر هم، چنین به نظر می رسد که از اسرار پشت پرده باخبرند؛ ولی در حقیقت چنین نیست؛ زیرا جن و شیطان انسان را می بینند، امّا انسان جز در موارد نادر آن هم تحت شرایطی خاص، نمی تواند آنها را مشاهده کنند. بنابراین ممکن است هنگام وقوع کاری یا بیان کردن سخنی، جن حضور داشته باشد و وقتی از زمان و مکان شخصی و چگونگی آن مسأله توسط تسخیر کنندگان پرسش می شوند، جنیان پاسخ مناسب و درستی را ارائه می نمایند و اگر خود جن حضور نداشته باشد، از همنوعان خود که در جریان ماجرا قرار دارند، پاسخ را جویا شده و به انسان بیان می کنند؛ از این رو آدمی می پندارد که مدیوم یا مرتاض یا تسخیر کننده، به وسیله جن، از غیب خبر می دهند.[10]
لذا می توان گفت: حتی جنیان هم از غیب خبر ندارند؛ چنانکه در قرآن کریم به این مسأله اشاره شده است. «فَلَمّا خّرَّ تَبَیَّنَتِ الجنّ ان لوکانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین.»[11] پس چون (حضرت سلیمان) فرو افتاد در حالی که بر عصا تکیه زده از دنیا رفت، برای جنیان روشن گردید، که اگر غیب می دانستند در آن عذاب خفت آور (باقی) نمی ماندند.[12]
نتیجه:
1.غیب به معنای پنهان و مستور بودن است و علم غیب به معنای آگاهی از اسرار مخفی جهان است.
2. علم به غیب خداوند، ذاتی است؛ امّا علم غیب پیامبران و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و انسانهای پاک، عرضی و به تعلیم خداوند است.
3. پیش بینی غیر از علم غیب است؛ چراکه شرط علم غیب آن است که بدون قرائن و اسباب عادی باشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ذیل سوره انعام، آیه 59، سوره نمل، آیه 65.
2. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج 25، ص 142 تا ص 151.
3. کتاب علم غیب آگاهی سوم، استاد جعفر سبحانی ، چاپ اول 1397 ه ق، انتشارات دارالکتب الاسلامیه.
4. علم امام و پیامبران، مؤسسه در راه حق، احمد مطهری، 1361، چاپ اول، ص 7 تا ص 41.
5. علم امام، محمد حسین مظفر.
6. اثبات نبوت خاتم الانبیاء، انتشارات صداق، تهران، میرزا ابوالحسن شعراتی، ص 77.
7. امامت و ولایت، گروهی از نویسندگان، نشر میقات، 1362ش، ص 237.
8. پیام قرآن، ج 7، آیت الله مکارم شیرازی، نشر هدف، سال 1371، چاپ اول، ص 223.
پی نوشت ها:
[1] . فرهنگ فارسی معین، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، 1360هـ ش، ج 2، ص 2456.
[2] . امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، قم، انتشارات شفق، چاپ چهارم، 1361، هـ ش، ص 320.
[3] . انعام/ 59.
[4] . انعام/ 50.
[5] . جن/ 26.
[6] . نهج البلاغه، خطبه 128.
[7] . سبحانی، جعفر، آگاهی سوّم، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ اوّل، 1397 هـ ق، ص 22.
[8] . رعد/ 2.
[9] . کتاب آگاهی سوم یا علم غیب، ص 24.
[10] . رجالی تهرانی، علیرضا، جن و شیطان، انتشارات نبوغ، چاپ چهارم، 1381، ص 80.
[11] . سبأ/ 14.
[12] . ر.ک، مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، کیهان شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1380، چاپ سوم، ج1، ص310 ـ 314.