نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاه و السلام علی خیر عباده محمّد و آله الطاهرین و اللعنه و العذاب علی أعدائهم أعداء الله، من الاوّلین و الاخرین.
روز غدیر، یادآور امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و انتصاب آن عزیز بر این مقام والا است.
اما او کدامین گاه امام نبوده تا از انتصابش بر این جایگاه رفیع، در غدیر یا دیگر زمان سخن گوییم؟
چه بسا این نکته بر برخی گران آمده و گویند: شگفتا از اینان! ما اثبات اصل امامت او را طلب می کنیم و خواهان دلیل بر جانشین بی واسطه وی پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم، حال اینان می گویند: او کدامین زمان امام نبوده است؟
معنای چنین ادعای بزرگی چیست؟ و راه اثبات آن کدام است؟
به بیانی روشن تر آن چه را ما مدّعی آنیم، این سخن است که از همان زمان که سرور ما محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر بوده، مولای ما علی مرتضی (علیه السّلام) نیز امام و وصی او بوده است و خدای متعال در همان گاه که اراده و مشیتش بر نبوت و پیامبری آن بزرگوار تعلّق گرفته، بر امامت این عزیز نیز تعلّق یافته است.
چه بسا این کلام بر گوش برخی ناآشنا و بر سینه بعضی گران آمده از آن رخ برتابند؛ ولی سزد پیش از آن که کلام مدّعی را شنوی به شتاب داوری نکن؛ پس نیک بنگر که راه این است.
امامت به دست خداوند است
پیش از ورود به اصل بحث، بیان این نکته ضروری به نظر می رسد که امامت عهد و پیمانی به سان نبوت است. پس به دست خدای متعال بوده و هیچ کس بدان مقام رفیع نائل نمی گردد، مگر آن را که او اراده فرموده باشد و خداوند سبحان نیز تعیین این امر را حتی به پیامبر خود (صلی الله علیه و آله و سلم) وامگذارده تا چه رسد به امت او.
بر این نکته برهان های محکم و دلیل های متقن بسیاری از کتاب الهی و سنت نبوی دلالت دارند. در روایتی نقل شده، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حتی در سخت ترین اوضاع و احوال و در هنگامه ای که بیش از هر زمان به یاری و نصرت نیاز داشت، باز هم بر این امر تصریح می فرمود.
تاریخ نگاران و سیره نویسان آورده اند:
هنگامی که پیامبر خدا شریعت خود را بر قبایل عرب عرضه داشت، بعضی از آنان گفتند: « اگر ما برآن چه می گویی با تو بیعت کرده و هم پیمان شویم و خدا تو را بر مخالفانت پیروز کند، آیا پس از تو رهبری این امر به دست ما خواهد بود؟ »
آن حضرت پاسخ داد:
الأمر إلی الله یضعه حیث شاء؛ (1)
این امر به دست خداست و او به هر که بخواهد واگذار می کند.
پس چه کسی است که خداوند خواست امر امامت برای او باشد؟ و چه وقت درخواست کرد؟
از عالم نور تا روز انذار
خداوند متعال در همان گاه که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را آفرید، امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) را نیز خلق فرمود. آن دو بزرگوار در عالم نور و با هم آفریده شدند. سپس پروردگار سبحان اراده فرمود که محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر باشد و علی بن ابی طالب (علیهماالسّلام) جانشین او و این امر از همان ابتدای آفرینش آن دو بزرگوار بود.
از این رو جانشینی و خلافت امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) در همان زمان تثبیت شد که نبوت و پیامبری خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) تعیین گشت.
این موضوع را نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، همان راستگوی امین برای ما چنین بیان فرموده اند:
کنت أنا و علیّ نوراً بین یدی الله عز و جلّ، یسبّح الله ذلک النور و یقدّسه، قبل أن یُخلق آدم بألف عام، فلّما خلق الله آدم رکّب ذلک النور فی صلبه، فلم یزل فی شیء واحدٍ حتّی افترقنا فی صلب عبدالمطّلب، ففیَّ النبوّه و فی علیّ الخلافه؛ هزار سال پیش از آفرینش آدم، من و علی در نزد خدای عزّ و جلّ یک نور بودیم. آن نور خداوند را تسبیح و تقدیس می کرد تا هنگامی که پروردگار سبحان آدم را آفرید. آن گاه این نور را در صلب وی قرار داد. پس از آن نیز پیوسته این نور یکی بود تا سرانجام ما را در صلب عبدالمطلب به دو شاخه تقسیم فرموده و از این رو نبوت در من و جانشینی و خلافت در علی است.
هم چنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
إنّ الله عزّ و جلّ أنزل قطعهً من نور، فأسکنها فی صلب آدم، فساقها حتی قسّمها جزء ین، جزء فی صلب عبدالله، و جزء فی صلب أبی طالب، فأخرجنی نبیّاً و أخرج علیّاً وصیّاً؛ (2)
خداوند عزّ و جل نوری فرو فرستاده و در صلب آدم جای داد و آن را به همان شکل سیر داده تا سرانجام به دو بخش تقسیم نمود. بخشی را در صلب عبدالله و بخش دیگر را در صلب ابوطالب به ودیعت نهاد. سپس مرا نبی و علی را وصی من از صلب پدرانمان خارج نمود.
و بدین گونه همان زمان که سرور ما محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) به نبوت برگزیده شد، مولای ما علی مرتضی (علیه السّلام) نیز به جانشینی و امامت بعد او انتخاب گردید… .
سپس آن بزرگوار، پیامبر، زاده شد و این بزرگوار امام پس از او … و چون آن حضرت مبعوث گشت این عزیز اول مسلمان شد. (3)
و هنگامی که آن حضرت خویشان و نزدیکان خود را هشدار داده و به یاری دعوت نمود، (4) فقط این گرامی با او بیعت کرده و هم پیمان شد؛ همان زمان که فرمود:
یا بنی عبدالمطلب! إنّی بعثت لکم خاصّه و إلی الناس عامّه فأیّکم یبایعنی علی أن یکون خلیفتی؟
ای فرزندان عبدالمطلب! من برای شما به طور خاص و برای همه مردم به طور عمومی مبعوث شده ام؛ پس کدام یک از شما با من بیعت می کند تا جانشین من گردد؟
و البته تنها کسی که به آن حضرت پاسخ داد امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بود. (5)
گویا آن بزرگوار که این گونه پرسید و اعلام فرمود، مأمور شده بود تا از اراده الهی و تقدیر وی در عالم ذر پرده افکند و بدین طریق سنگ زیرین امامت این عالم را در آن روز بنا نهد.
از روز انذار تا غدیر
از آن روز به بعد، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در هر فرصت و موقعیت و در میان هر گروه و جماعت و در هر جنگ و نبرد از این حقیقت پرده برمی داشت و با عبارات و کلمات مختلف آن را به دیگران می رساند… .
گاه او را به پیامبران تشبیه می کرد و می فرمود:
من أراد أن ینظر إلی آدم فی علمه، و إلی نوح فی فهمه، و إلی موسی فی مناجاته، و إلی عیسی فی سمته، و إلی محمّد فی تمامه و کماله و جماله، فلینظر إلی هذا الرجل المقبل؛
هرکه می خواهد به علم آدم و فهم و درایت نوح و راز و نیاز موسی و سکینه و وقار عیسی و کمال و جمال محمّد بنگرد، به این مرد که نزد من می آید نگاه کند.
هنگامی که حاضران سرهایشان را بلند کردند و برای دیدن این شخص گردن هایشان را کشیدند، تنها علی (علیه السّلام) را دیدند. (6)
در جای دیگر مقام و منزلت او را نسبت به خویش مانند منزلت هارون نسبت به موسی برمی شمرد و می فرمود:
أنت منّی بمنزله هارون من موسی إلّا انّه لا نبی بعدی؛ (7)
تو برای من مانند هارون برای موسی هستی جز آن که پس از من پیامبری نخواهد بود.
در زمانی دیگر برتری وی را به سبب داشتن مهم ترین صفت و خصوصیت امام- یعنی اعلمیت- اعلام نموده و می فرمود:
أنا مدینه العلم و علی بابها، فمن أراد المدینه فلیأتها من بابها؛ (8)
من شهر علم هستم و علی دروازه آن است. هر کس می خواهد وارد این شهر شود باید از دروازه آن وارد شود.
در مرتبه چهارم به محبوب ترین فرد در نزد خود و پروردگارش اشاره می فرمود: همان خصوصیتی که بی تردید برتری وی را از همگان و در نتیجه امامت او را بر دیگران به اثبات می رساند.
زمانی که مرغ بریان شده ای به نزد آن حضرت آوردند تا ایشان تناول فرماید، آن عزیز فرمود:
اللهمَّ إئتنی بأحبّ خلقک إلیک و إلی یأکل معی من هذا الطائر؛
پروردگارا! محبوب ترین فرد در نزد تو و من را به نزد من آور تا از این غذا میل کند.
ابوبکر پیش آمد؛ اما حضرت او را نپذیرفتند و دعای خویش را تکرار فرمودند.
عمر آمد و حضرت او را نیز نپذیرفتند.
سرانجام علی بن ابی طالب (علیهماالسّلام) به نزد ایشان آمد و حضرت نیز بی درنگ آن عزیز را دعوت نموده و به همراه وی غذا را تناول فرمود. (9)
دربار پنجم در هنگامه نبرد خیبر، پس از آن که آن دو نفر- ابوبکر و عمر- شکست خوردند و بازگشتند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
لأُعطین الرایه غداً رجلاً یفتح الله علی یدیه یحبّ الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله؛
فردا پرچم سیاه مسلمانان را به مردی می دهم که خداوند پیروزی را به دست او قرار خواهد داد. او خدا و پیامبرش را دوست دارد وخدا و پیامبر نیز او را دوست دارند.
شب را همگی به انتظار گذرانده و امید گرفتن پرچم را از دستان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دل می پروراندند؛ ولی صبح دمان حضرت فرمود:
أین علی؟
علی کجاست؟
گفتند: چشم درد دارد.
با این حال حضرت او را طلبیدند و از آب دهان مبارک خویش بر چشم او نهادند و برایش دعا فرمودند و چنان شد که گویا هیچ دردی در میان نبوده است. سپس پرچم را به او دادند تا آن که پیروزی و فتح به دست او جاری شد. (10)
در دفعه ی ششم که ابوبکر را برای ابلاغ سوره برائت به اهل مکه مأمور کرده بودند، از میانه راه وی را عزل نموده و حضرت علی (علیه السّلام) را برای این امر مهم فرستاده و فرمودند:
لا ینبغی لأحد أن یبلّغ هذا إلّا رجل من أهلی؛ (11)
شایسته نیست کسی تبلیغ این امر را به دست گرفته و پیام الهی را به دیگران رساند، مگر آن کسی که از اهل من باشد.
این موارد یکی پس از دیگری ادامه یافت تا آن که روز غدیر فرا رسید. آن هنگام که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) واپسین روزهای عمر شریف خود را سپری می نمود، فرمان یافت آن چه را از ابتدای دعوتش بارها و بارها فرموده بود بار دیگر بر همگان اعلام نماید. بدین سان ماجرای غدیر و حدیث آن واقع شد؛ همان واقعه عظیمی که دانشمندان مسلمان بر ثبوتش اذعان، بر تواترش تصریح و پیرامونش کتاب ها نگاشته اند تا آن جا که از مسلّمات تاریخ گشته است؛ به گونه ای که شک و تردید در وقوع ان را به مثابه شک و تردید در وجود نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نبوّت آن بزرگوار می توان شمرد.
حدیث غدیر
پس از آن که آوای برپایی نماز جماعت به امامت خاتم پیامبران حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) در صحرای جحفه طنین افکند و تمام آن جمعِ بسیار صف بستند، حضرت نماز ظهر را با آنان اقامه فرمود. سپس از جا برخاسته و در مقابل آنان ایستاد و فرمود:
أیّها الناس! قد نبّأنی اللطیف الخبیر أنّه لم یعمّر نبی إِلّا نصف عمر الّذی قبله، و إنّی أُوشک أن أُدعی فأُجیب، و إنّی مسؤول و أنتم مسؤولون. فماذا أنتم قائلون؟
ای مردم! پروردگار لطیف و دانا مرا آگاه نموده که هر پیامبری نصف عمر پیامبر پیش از خودش زندگی خواهد کرد. پس زمان دعوت من نیز نزدیک گشته و من به زودی آن را خواهم پذیرفت. پس بدانید- درباره آن چه انجام داده ام- از من سؤال خواهند کرد و شما نیز بازخواست می شوید. آن هنگام شما چه خواهید گفت؟
قالوا: نشهد أنک قد بلّغت و نصحت وجهدت. فجزاک الله خیراً؛
پاسخ دادند: همگی شهادت می دهیم که تو پیام الهی را بر ما رسانده و ما را نصیحت نمودی و در این راه تلاش بسیار کردی. خدا تو را جزای نیک دهد.
حضرت فرمود:
ألستم تشهدون أن لا إله إلّا الله، و أنّ محمداً عبده و رسوله، و أنّ جنّته حقّ، و ناره حقّ، و أنّ الموت حقّ، و أنّ الساعه آتیه لا ریب فیها، و أنّ الله یبعث من فی القبور؟
آیا شهادت می دهید که هیچ معبودی جز خدا نیست و محمد بنده و پیامبر اوست و بهشت و دوزخ و مرگ حق است و شکی در قیامت نیست و خدا تمام مردگان را برخواهد انگیخت؟
پاسخ دادند: بر همه این ها شهادت می دهیم.
حضرت فرمود:
اللهمّ! اشهد؛
خدایا! تو بر سخن ایشان گواه باش.
سپس فرمود:
أیّها الناس! ألا تسمعون؟
ای مردم! آیا سخنان مرا خوب می شنوید؟
پاسخ گفتند: آری.
فرمود:
فإنّی فرط علی الحوض، و أنتم واردون عَلَیَّ الحوض، و إنَّ عرضه ما بین صنعاء و بصری، فیه أقداح عددالنجوم من فضّه، فانظروا کیف تخلفونی فی الثقلین؛
بدانید که من در کنار حوض خواهم بود که شما بر من وارد می شوید. وسعت این حوض هم چون فاصله شهر صنعای یمن تا بصرای دمشق است و جام هایی از نقره به عدد ستارگان آسمان بر آن شناور است. پس نیک بنگرید که پس از من چگونه از این دو شیء گران بها ( که پس از خود بر جای می گذارم ) پیروی می کنید؟
برخی پرسیدند: کدام دو شیء ای رسول خدا؟!
حضرت فرمود:
الثقل الأکبر کتاب الله، طرف بیدالله عزّ و جلّ و طرف بأیدیکم، فتمسّکوا به لا تضلوّا، و الآخر الأصغر عترتی، و إنّ اللطیف الخبیر نبّأنی أنّهما لن یفترقا حتی یردا عَلَیَّ الحوض. فسألت ذلک لهما ربّی، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا؛
ثقل اکبر همان کتاب خدا که یک سوی آن در نزد پروردگار و سوی دیگرش در دست شماست؛ و ثقل کوچک تر که عترت من است. به این دو تمسّک کنید تا گمراه نگردید. خداوند لطیف خبیر مرا آگاه نموده که این دو هرگز از هم جدا نمی گردند تا آن که در کنار حوض بر من وارد آیند. من نیز همین را در مورد آن دو از پروردگارم مسئلت نمودم. پس، از آن دو پیشی نگیرید که هلاک می گردید و عقب نیز نمانید که نابود می شوید.
سپس آن حضرت دست علی (علیه السّلام) را گرفته بلند نمود تا تمام آن جماعت ایشان را دیدند و ادامه داد و فرمود:
أیّها الناس! من أولی الناس بالمؤمنین من أنفسهم؟
ای مردم! چه کسی بر مؤمنان از خودشان صاحب اختیارتر است؟
پاسخ دادند: خدا و پیامبرش بهتر می دانند.
حضرت فرمود:
إنّ الله مولای، و أنا مولی المؤمنین، و أنا أولی بهم من أنفسهم. فمن کنت مولاه فعلیٌّ مولاه؛
خدای متعال مولای من و من مولای مؤمنان هستم و از خودشان بر ایشان شایسته ترم. پس هر که را من مولای او هستم، علی مولای اوست. و این جمله را سه بار تکرار فرمود و ادامه داد:
اللهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و أحبّ من أحبّه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و أدر الحقّ معه حیث دار. ألا فلیبلّغ الشاهدُ الغائبَ؛ (12)
پروردگارا! بر هر کس ولایتش را پذیرفت ولی باش و با آن کس که با او عداوت نمود دشمن باش و هر که او را دوست داشت دوست بدار و بر هر که به او بغض نمود خشم گیر.
یاورش را یار باش و هر کس که او را رها نمود رهایش کن.
و حق را هرگونه که او بود به دورش قرار ده.
آگاه باشید که شاهدان این سخن را باید به غائبان برسانند.
ویژگی ها و امتیازات غدیر
در غدیر آن چه را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ابتدای بعثتش به صورت پراکنده درباره حضرت علی (علیه السّلام) فرموده بود جمع کرده و یک جا بیان نمود.
افزون بر آن، غدیر ویژگی هایی را در خود جای داد که پیش از آن در تبلیغ های دیگر پیامبر نبود. و بدین سان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار گردید که اهتمام و عنایتی خاص را در تمام جوانب می طلبید.
– از جمله این ویژگی ها صراحت کلام پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و روشنی مقصود ایشان بود، تا آن جا که حضرت به کلام تنها اکتفا نفرموده و عملاً نیز مقصود خود را معرفی نمودند.
– ایشان در همان حال که سخن خود را می فرمودند، دست علی (علیه السّلام) را که در جانب راستش ایستاده بود گرفته و بالا بردند و با این عمل نیز شخص مورد نظر خود را به همگان نشان دادند.
– از دیگر خصوصیات این تبلیغ نزدیک بودن زمان آن به وفات پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اطلاع خود حضرت از این امر بود.
آن بزرگوار در ضمن خطبه اش فرمود:
یوشک أن ادعی فاجیب…؛
من به زودی به سوی پروردگارم دعوت می شوم که آن را خواهم پذیرفت… .
پوشیده نیست که این گونه سخن در چنین موقعیتی، تأثیر عمیقی بر حاضران گذاشته و حجت را بر همگان تمام و هر عذر و بهانه ای را از آنان می ستاید.
– هم چنین از دیگر امتیازات ماجرای غدیر، وقوع آن در میان جمعیت بی نظیری از مسلمانان بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مدتی قبل این حج را آخرین حجشان اعلام فرموده بودند؛ در نتیجه گروه های بسیاری از مسلمانان به مدینه آمده تا برای آخرین بار همراه پیامبرشان به حج مشرف شوند و عده زیادی نیز در هنگام مناسک به ایشان پیوستند تا از فیض همراهی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بهره برند و در نهایت جمعیتی را رقم زدند که جز خدای متعال شمارشان را نمی دانست.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه این خیل عظیم مناسک حج را به پایان رسانده و راه بازگشت پیش گرفتند و چون به منطقه غدیر خم که محل جدایی راه های اهل مدینه از مصریان و عراقیان بود رسیدند، توقف نموده و به انتظار نشستند تا آنان که عقب مانده بودند برسند. هم چنین امر فرمودند تا آنان که جلو رفته اند نیز بازگردند. پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از اقامه نماز برخاستند و خطبه مفصلی خواندند و بدین سان سخن خود را به گوش تمامی آنان رساندند.
– از دیگر ویژگی های تبلیغ غدیر، نزول کلام خداوند متعال است که پیش از خطبه آن حضرت این آیه نازل شد: (13)
« یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ »؛ (14)
ای پیامبر! آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از خطرات مردم حفظ می کند.
بعد از خطبه آن بزرگوار این آیه نازل شد: (15)
« الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَرَضیتُ لکُم الإسلامَ دیناً »؛ (16)
امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را آیین شما پذیرفتم.
– هم چنین از دیگر نکات ممتاز این تبلیغ تبریک و تهنیت گفتن آن جماعت بر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است.
البته از نخستین کسانی که برای این امر، قدم پیش گذاشتند ابوبکر و عمر بودند! … در حالی که می گفتند:
بخٍ بخٍ لک یابن أبی طالب، أصبحت وأمسیت مولای و مولی کلّ مؤمنٍ و مؤمنه؛ (17)
خوشا به حال تو ای پسر ابوطالب که مولای ما و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.
– و نیز از نکات خاص این تبلیغ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شعری بود که حسّان بن ثابت با اجازه خواستن از آن حضرت سرود. وی پس از اتمام سخنان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: ای رسول خدا! به من اجازه فرمایید از سخنان شما درباره علی (علیه السّلام) چند بیتی بسرایم.
حضرت فرمودند:
قل علی برکه الله؛
به لطف و برکت خدا، بگو.
حسّان برخاست و چنین سرود:
ینهادیهم یوم الغدیر نبیّهم *** بخمّ فأسمع بالرسول منادیا
و قد جاءه جبریل عن أمر ربّه *** بأنّک معصوم فلاتک وانیا
و بلّغهم ما أنزل الله ربّهم *** إلیک و لا تخش هناک الأعادیا
فقام به إذا ذاک رافع کفّه *** بکفّ علیّ معلن الصوت عالیا
فقال: فمن مولاکم و ولیّکم *** فقالوا و لم یبدوا هناک تعامیا
إلهک مولانا و أنت ولیّنا *** و لن تجدن فینا لک الیوم عاصیا
فقال له: قم یا علیّ فإنّنی *** رضیتک من بعدی إماماً و هادیا
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه *** فکونوا له أنصار صدق موالیا
هناک دعا اللّهمّ والِ ولیّه *** و کن للّذی عادی علیّاً معادیا
فیاربّ انصر ناصریه لنصرهم *** إمام هدی کالبدر یجلوا الدیاجیا؛ (18)
تو نیز بر سخن پیامبر گوش فرا ده.
جبرئیل نیز از جانب پروردگارش به نزد او آمده و پیغام آورده بود که تو از گزند دیگران در امان هستی.
پس آن چه را خدا؛ پروردگار آن ها بر تو نازل نموده به اینان ابلاغ کن و از دشمنی ها نهراس.
پس او نیز برخاست و در حالی که دست علی را بالا برده بود با صدایی رسا اعلام کرد و گفت:
مولا و ولیّ شما کیست؟ آنان در حالی که هیچ کدامشان نمی توانستند به کوری تظاهر کنند، گفتند:
خدای تو مولای ما و تو نیز ولیّ ما هستی و امروز هیچ کدام از ما را از این امر روی گردان نمی یابی.
و پیامبرشان فرمود: ای علی! برخیز که من خشنودم که تو امام و هدایت گر پس از من هستی.
پس هر که من مولای او هستم این علی مولای اوست. ای مردم موالی و یاران راستین او باشید.
سپس پیامبرشان دست به دعا برداشت و گفت: خدایا! بر هر کس ولایتش را پذیرفت تو ولی باش و با آن که به او دشمنی نمود دشمن باش.
پروردگارا! یاورش را بر یاریش یار باش. یار همان امام هدایت گری که به سان ماه شب چهارده تاریکی ها را می زداید.
پر واضح است که سراینده این شعر از نامداران اصحاب پیامبر بوده و این ابیات را در حضور آنان و با اجازه آن حضرت سروده است و در پایان نیز پیامبر آن را تأیید نموده و نیکو شمردند.
عنایت و اهتمام به حدیث غدیر
به سبب نکاتی که یادآور شدیم، غدیر و حدیث آن از اهمیت و برتری خاصی نسبت به دیگر روزها و احادیثی که پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن ها این خبر عظیم را بیان کرده اند برخوردار گردید. از این رو اهل بیت (علیهم السّلام) و پیروانشان در راه اثبات و نشر آن در میان امت پیامبر از هر فرصتی بهره جسته و برای باقی نگه داشتن آن در اذهان و بر سر زبان ها در طول تاریخ و نیز برای حفاظت وصیانت از شأن نبی اکرم و دور نمودن هر نصبتی به آن بزرگوار همّتی والا بکار بسته اند.
البته آن چه موجب گشت تا بعد از وفات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اختلاف و نزاع برخیزد نیز همین امر بود؛ یعنی اعلام حق اهل بیت در امامت بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به فرمان خدای متعال و آن که هیچ سخنی از جانب خداوند و پیامبرش بر خلافت آنان که بر مسندش تکیه زدند یافت نمی شد.
به همین سبب نیز امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) بارها و بارها اصحاب پیامبر را در مناسبت های مختلف بر این حدیث سوگند می دادند که تاریخ نیز برخی از آن ها را برای ما نقل نموده است:
1. در روز شورا از آن جماعت خواست تا بر سخنانش شهادت دهند و همگی آنان بدان اقرار نمودند؛ (19)
2. در جنگ جمل؛ (20)
3. در جنگ صفین؛ (21)
4. در کوفه. حاضران را بر این موضوع سوگند داد که عده ای اقرار کرده و برخی هم اظهار فراموشی نمودند که به آن اشاره ای خواهیم داشت؛ (22)
5. هم چنین حضرت صدیقه کبری (علیها السّلام) در سخنان خود به غدیر احتجاج نمود؛ (23)
6. دیگر امامان اهل بیت (علیهم السّلام) و بزرگان خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در سخنان خود به غدیر احتجاج کردند. (24)
هم چنین جمعی از انصار که در میان آن ها ابوایوب انصاری، خزیمه بن ثابت، عمار بن یاسر و پسر تیهان بودند، آن هنگام که در کوفه به نزد امیرالمؤمنین (علیه السّلام) آمده و گفتند: سلام بر تو ای مولای ما.
حضرت فرمود: چگونه من مولای شما هستم در حالی که شما از عرب های آزاد هستید و بنده کسی نیستید؟
آنان پاسخ دادند: ما خودمان در روز غدیر از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدیم که فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه؛ (25)
هر که من مولای او هستم علی مولای اوست.
فراتر این که برخی از صحابه نیز در مقابل مخالفان خود به این حدیث احتجاج نموده اند. هنگامی که معاویه از سعد بن ابی وقاص خواست تا امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را سلب نموده و دشنام دهد، سعد در پاسخ او به همین حدیث شریف احتجاج کرد. (26)
عمروبن عاص نیز در یکی از نامه هایش برای معاویه با همین حدیث به او پاسخ گفته است. (27)
پی نوشت ها :
1. انسان العیون: 154/2.
2. این حدیث را که به « حدیث نور » معروف است احمد بن حنبل شیبانی، ابوحاتم، عبدالله بن احمد، ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، ابن عبدالبرّ، خطیب بغدادی، ابن مغازلی، دیلمی، ابن عساکر، رافعی، محبّ طبری، ابن حجر عسقلانی و دیگران نقل کرده اند. برای آگاهی بیشتر از این موضوع به جلد پنجم از موسوعه ما نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار که از نظر سند و دلالت بحث شده، مراجعه شود.
3. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به این امر شهادت داده اند، و شخص امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) در موارد متعدّدی آن را بیان فرموده اند. ر.ک: المستدرک علی الصحیحین: 136/3، سنن ابن ماجه: 57/1، الخصائص نسائی: 3، الاستیعاب: 457/2، اسدالغابه: 18/4، حلیه الاولیاء: 66/1، تاریخ طبری: 213/2، مجمع الزوائد: 102/9، تاریخ بغداد: 233/4، سنن ترمذی: 214/2 و دیگر منابع. البته اگر کسی بحث ما را ملاحظه کند خواهد دید که منظور از نخستین مسلمان همان معنای گفتار خداوند متعال است که می فرماید: « قُل إنِّی أُمِرتُ أَن أَکُونَ أَوَّلَ مَن أَسلَمَ »: « بگو من مأمورم که نخستین مسلمان باشم »؛ (سوره ی انعام: آیه ی 14).
4. سوره ی شعراء: آیه ی 214.
5. این حدیث را که به « حدیث الدار » معروف است محدّثان، تاریخ نگاران و سیره نویسان نقل کرده اند: از جمله احمد بن حنبل در مسند: 111/1، نسائی در الخصائص: 18، طبری در تاریخ: 216/2، ابن اثیر جزری: 24/2، متقی هندی در کنزالعمال، 392/6، 397، حلبی در سیره: 304/1، هیثمی و دیگر عالمان.
6. این حدیث را که به« حدیث الأشباه » معروف است، عبدالرزّاق بن همام، احمد بن حنبل، ابوحاتم رازی، ابن شاهین، حاکم نیشابوری، ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، بیهقی، ابن مغازلی، دیلمی، محبّ طبری، و گروه دیگری نقل کرده اند و ما درباره سند و متن آن در موسوعه نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار بحث کرده ایم.
7. حدیث منزلت را عدّه ای از دانشمندان اهل سنّت از جمله بُخاری، مسلم نیشابوری، احمد بن حنبل، ابوداوود طیالسی، ابن سعد، ابن ماجه، ابن حبّان، ترمذی، طبری، حاکم نیشابوری، ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، خطیب بغدادی، ابن عبدالبرّ، ابن حجر عسقلانی و دیگران نقل کرده اند. ما در موسوعه نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار از نظر سند و دلالت درباره ی آن بحث کرده ایم.
8. این حدیث را عبدالرزّاق بن همام، یحیی بن معین، احمد بن حنبل، ترمذی، بزّار، طبری، طبرانی، حاکم نیشابوری، ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، ماوردی، خطیب بغدادی، ابن عبدالبرّ، بیهقی، دیلمی، ابن عساکر، ابن اثیر، نووی، مزّی، علائی، ابن حجر عسقلانی و دیگران نقل کرده اند. این موضوع در جلد دهم و یازدهم موسوعه ما نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار بیان شده است.
9. این حدیث را ابوحنیفه، احمد بن حنبل، ابوحاتم رازی، ترمذی، بزّار، نعمانی، ابویعلی، طبری، بغوی، طبرانی، دارقطنی، حاکم نیشابوری، ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، بیهقی، خطیب بغدادی، ابن عبدالبرّ، ابن عساکر، ابن اثیر، مزّی، ذهبی، ابن حجر عسقلانی، و دیگران نقل کرده اند. این حدیث نیز یکی از احادیث بحث شده از نظر سندی و دلالتی در جلد سیزدهم موسوعه ما نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار است.
10. « حدیث رایت » را بخاری و مسلم در موارد متعددی در صحیح خود از جمله در بخش فضائل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نقل کرده اند و احمد بن حنبل در مسند: 322/5، و نسائی در الخصائص: 6، ابن سعد در الطبقات الکبری: 80/2، ابن عبدالبرّ در الاستیعاب: 450/2، بیهقی در السنن الکبری: 362/6، متّقی هندی در کنزالعمّال: 284/5، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد: 5/8، ابن ماجه، حاکم نیشابوری، هیثمی و دیگران نقل کرده اند. ما در این باره نوشتار جداگانه ای داریم که در سلسله نوشتارهای اعتقادی چاپ شده است.
11. این حدیث را ترمذی در سنن: 183/2، نسائی در الخصائص: 20، حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین: 51/3، احمد بن حنبل در مسند: 3/1 و 151، هیثمی در مجمع الزوائد: 119/9، متّقی هندی در کنزالعمّال: 246/1، جلال الدین سیوطی در الدرّ المنثور: 209/3 و عدّه ای از حافظان اهل سنّت نقل کرده اند.
12. از جمله راویان « حدیث غدیر » عبارتند از: محمّد بن إسحاق، عبدالرّزاق، شافعی، احمد بن حنبل، بخاری در تاریخ خود، ترمذی، ابن ماجه، بزّار، نسائی، ابویعلی، طبری، بغوی، ابن حبّان، طبرانی، دارقطنی، حاکم نیشابوری، ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، بیهقی، ابن عبدالبرّ، خطیب بغدادی، زمخشری، ابن عساکر، ابن اثیر، ضیاء مقدسی، محبّ طبری، مزّی، ذهبی، ابن کثیر، ابن حجر عسقلانی، جلال الدین سیوطی و عالمانی دیگر. ما درباره این حدیث از نظر سند و دلالت در جلدهای 6-9 در موسوعه نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار بحث نموده ایم.
13. نزول این آیه را در غدیر: طبری، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ثعلبی، ابونعیم اصفهانی، واحدی، ابوسعید سجستانی، حسکانی، ابن عساکر، فخر رازی، نیشابوری، عینی، جلال الدین سیوطی، و دیگران نقل کرده اند؛ ر.ک: نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار.
14. سوره ی مائده: آیه ی 67.
15. نزول این آیه را در غدیر: طبری: ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، خطیب بغدادی، ابن مغازلی، خوارزمی، حموینی، ابن عساکر، ابن کثیر، جلال الدین سیوطی، و دیگران نقل کرده اند؛ ر.ک: نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار.
16. سوره ی مائده: آیه ی 3.
17. این روایت را ابوبکر بن ابی شیبه، احمد، ابوسعد خرگوشی، ثعلبی، ابوسعد، سمعانی، خطیب تبریزی، ابن کثیر، مقریزی، محبّ طبری نقل کرده اند: ر.ک: نفحات الازهار فی خلاصه طبقات الأنوار: 133/7.
18. این اشعار را حافظان اهل سنّت از جمله: ابوسعد خرگوشی، ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، ابوسعید سجستانی، موفّق بن احمد مکّی خوارزمی، ابوالفتح نطنزی، سبط ابن جوزی، حافظ گنجی، صدر حمّوئی، جمال زرندی، جلال الدین سیوطی و دیگران نقل کرده اند. برای آگاهی بیشتر در این زمینه: ر.ک نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الأنوار: 8 و جلد دوم الغدیر.
19. الغدیر: 159/1.
20. همان: 186/1.
21. همان: 195/1.
22. ر.ک نفحات الازهار: 9/9-27.
23. اسنی المطالب: 49.
24. الغدیر: 197/1-200.
25. این روایت را احمد بن حنبل، طبرانی، ابن مردویه، ابن اثیر، ابن کثیر، محبّ طبری، هیثمی، قاری و دیگران نقل کرده اند؛ ر.ک: نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الأنوار: 139/9.
26. این روایت را بخاری، مسلم، احمد بن حنبل، ترمذی، ابن ماجه و دیگران نقل کرده اند. البته آنان برای کاستن از شناعت آن سخنان و پوشاندن ننگ های پیشوایشان معاویه با واژگان گوناگون در آن دخل و تصرّف کرده اند؛ چرا که در حدیث آمده است: « روزی معاویه بن ابوسفیان به سعد گفت: چرا به ابوتراب (علی (علیه السّلام)) دشنام نمی دهی؟ سعد گفت: وقتی سه فضیلت از او را که پیامبر درباره ی او گفته به یاد می آورم نمی توانم به او دشنام دهم… ».
ولی این جریان در برخی از کتاب ها چنین آمده است: معاویه در یکی از سفرهای خود به حج، نزد سعد رفت و سخن از علی (علیه السّلام) به میان آمد. معاویه از آن حضرت بدگویی کرد. سعد از این امر خشمگین شد؛ آن گاه ویژگی های چندی از علی (علیه السّلام) را یادآور شد که حدیث غدیر از آن جمله بود.
در البدایه و النهایه ابن کثیر جمله « معاویه از آن حضرت بدگویی کرد و سعد خشمگین شد » حذف شده است.
احمد بن حنبل نیز این جریان را چنین نقل کرده است: در نزد شخصی سخن از علی (علیه السّلام) به میان آمد، سعد بن ابی وقاص نیز که در آن جا حضور داشت گفت: آیا درباره علی بدگویی می کنید…؟
و در کتاب الخصائص از سعد چنین نقل شده که گوید: روزی در جایی نشسته بودم که از علی بن ابی طالب بدگویی کردند.
من گفتم: به راستی که از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ام… .
و برخی از نگارندگان حدیث، اصل داستان را حذف کرده و می نویسند:
سعد بن ابی وقاص گوید: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره علی سه ویژگی بیان فرمود: … .
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک: نفحات الأزهار فی خلاصه عبقات الأنوار: 34/6.
27. المناقب خوارزمی: 130.
منبع مقاله :
حسینی میلانی، سیّدعلی؛ (1390)، غدیر آخرین جایگاه اعلام عمومی، تهران: انتشارات الحقایق، چاپ چهارم