شعر حافظ را – مانند شعر شاعران دیگر – به سادگی بخوانید.
به راحتی، به طور طبیعی، همراه با آرامش عقلی و احساسی مانند کسی نباشید که تک تک کلمات بیت را زیر و رو می کند و به هم می ریزد تا به کشفی از پیش توهم شده نایل شود.
«چراغ دانش» ی که نا به جا به کار رود، خاموش باشد بهتر است؛ و علم نابجا از جهل بدتر.
درست است که حافظ شاعر ساحر افسون کاری ست، اما این، الزاماً، بدان معنا نیست که حافظ لب نمی گشاید و قلم بر کاغذ نمی نهد، مگر آن که حتماً سحری در کار کند.
نه هنگام خوردن غذا لقمه را دور سر خود بگردانید، نه هنگام خواندن شعر حافظ کلمات را از معنای طبیعی و اولیه ی خود – بی دلیل – محروم کنید، و برای کشف معنیهای شگفت، عجیب و غریب و پرزرق و برق، به رابطه های سست و زورکی بین کلمات بچسبید و دل خوش کنید.
هر بار که غزلی از حافظ می خوانید، در شعر او به سفری عقلانی / احساسی می روید که مقصد شما فهم صحیح سخن اوست. در این سفر، وادی به وادی، منازل مشخص زیر را به ترتیب پس از توقفی الزامی پشت سر می گذارید: 1- فهم صحیح معنی تک تک کلمات؛2- فهم صحیح رابطه ی بین هر دو کلمه (دور یا نزدیک)؛3- فهم صحیح ساختار دستوری هر جمله؛4- فهم صحیح ساختار بیت و تعداد جمله هایی که بیت را می سازند؛ 5- فهم صحیح تمام ابیات حافظ در یک غزل و رابطه ی آن ابیات با هم؛6- فهم صحیح کل سخن / گفتار حافظ در یک غزل. و این منزل، مقصد شماست: فهم صحیح سخن حافظ. هر گاه این کار را در مورد تک تک غزل های حافظ انجام دهید، به فهم کامل می رسید: چیزی که در خور نوعی انسان کامل است.
بر شما باد که همیشه بر جاده برانید. نه اینکه گاه گاه – به لفظ خودتان – در خاکی برانید؛ یا دنده ی هوایی بزنید! نه در کلوخهای شیاری بد خواندن (بی توجهی به معنی کلمات)، نه در میان ابرهای آسمان توهم (فرار از کلمات)، فهم صحیح صید نخواهد شد.
درست است که یکی از مشخصه های همه ی مردان بزرگ، مخالفت آنهاست با نظریه ی ناصحیح «بزرگان» ی که، به نوعی، قبول عام یافته اند و جو ر تسخیر کرد اند. اما بدانید که با هر مخالف کردنی نمی توان بزرگ شد. والا فرمول «خالف تُعرف» دوای درد خیلی از دردمندان بود. بدانید که انسان بزرگ، چون به آن «کف» ها دل خوش نمی کند، تمام وقت و انرژی خود را متمرکز می کند بر اینکه چه چیز درست است، و چه چیز نادرست. وقتی چیزی نادرست بود، حتی اگر جهان را تسخیر کرده باشد، بطلان آن را اعلام می کند؛ نه از «بزرگان» «نظریه پرداز» حساب می برد، نه از میلیونها مقلد و پیرو آنها: یعنی جوّ تسخیر شده.
به استاد شفیعی کدکنی بنگرید در «شکار معانی در صحرای بی معنی»؛ که به سادگی لوی اشتروس و یا کوبسون را رد کرده است. در حالی که این ها قبله و قطب لااقل چند صدهزار کتاب خوان کتاب نویس اند در وطن ما؛ و در یکی – دو دهه ی اخیر دهها کتاب در اشاعه ی نظر آنها ترجمه و منتشر شده، و بیش از اینهاست مقالات و نوشته ها در جراید و مجلات. و بین همتایان اوست که می تواند این کار را بکند؛ چون بیش از این فیلسوفان فرنگی قرن بیستمی می داند. و دانستن گناه نیست.
حال اگر «استاد» / دانشجویی با خود بگوید: من هم برای آنکه بزرگ و مشهور شوم، همان را رد می کنم که شفیعی کدکنی قبول دارد: من هم می گویم ویتگنشتاین بد است؛ مگر چه فرق می کند؟!…
بحث در فهم معنای صحیح بیت
به دور لاله دماغ مرا علاج کنید/گر از میانه ی بزم طرب کناره کنم
بیت ساده است و معنای آن روشن و واضح: در فصل بهار، و هنگام روییدن گل لاله ، اگر من بزم طرب و شادی را ترک کنم، معلوم می شود عقلم کم شده است. علاجم کنید.
دوستان، در مخالفت با معنای طبیعی، صمیمی، ساده و سرراست بیت، چیزی نوشته اند (و با شور و حرارت قرائت کرده اند)، که اشتباه است. و این دو دوست دانشجو در این اشتباه و بدفهمی تنها نیستند. تجربه نشان می دهد که درصد بالایی از هر جمع دانشجویی، به همین اشتباه دچار است و این گونه بدفهمیدن حافظ و غلط معنی کردن آن، منحصر به جمع دانشجویان هم نیست، بلکه انواع این گونه اشتباهات شایع است و اگر نبود که همه ی این ها مانع فهم صحیح شعر است، لزومی نداشت که این مشکل را در این جا مطرح کنم و با شما در میان بگذارم.
در حالی که تا این لحظه، کماکان، هنوز، بر من واضح است که در این بیت «دور» یعنی «فصل و موسم» و «لاله» یعنی «گل لاله» و «دور لاله» یعنی «موسم گل لاله» (= فصل بهار) و شاید جای شکی نباشد،دوستان در توضیح تحمیلی خود نوشته اند: «ترکیب «به دور لاله» ایهام کاملاً واضحی دارد (به دو معنی: 1- موسم روییدن لاله (بهار)؛ 2- با گردش جام لاله مانند)، دو کلمه ی «دور» و «لاله» در دیوان حافظ از کلمات ایهام برانگیزند که حافظ در ساختن تصاویر ایهامی از آنان مدد جسته است.»
ذهن من می گوید: «دور لاله»، نه تنها «ایهام کاملاً واضح» ندارد، بلکه ایهام ندارد.«لاله» در ساختار این مصرع، فقط به معنی «گل لاله» است و استعاره برای «جام لاله مانند» نیست. وقتی کلمه دو معنی نداشته باشد (یکی دور و یکی نزدیک…، یا حداقل یکی معنای قاموسی خود کلمه و یکی استعاره ی روشن برای کلمه / کلماتی دیگر) ایهام وجود ندارد.
معلوم است که محور اصلی بحثی که بر سر معنای بیت ایجاد کرده اند، دو کلمه ی «دور» و «لاله» است؛ و مرکز اصلی تولید معنای «دور لاله» در حقیقت کلمه «لاله» است. یعنی معنای کلمه ی «لاله» است ه تکلیف معنای «دور» را تعیین می کند.
بدفهمیدن معنای همین کلمه ی «لاله» – که حاصل اجازه یی ست که به آن ها داده اند تا در هر شعری «هر معنی که خواستند برگزینند»! – موجب گمراهی دو دوست دانشجوی ما شده است: چون که در تلاش برای قبولاندن معنایی بیگانه برای بیت فوق، به راهی رفته اند که بیراهه در بیراهه است. بیت بالا را غریب و غلط معنی کرده اند، آن گاه برای به کرسی نشاندن آن معنای غلط، از چهار بیت دیگر حافظ کمک گرفته اند که ارکان تک تک آن ابیات را هم غلط فهمیده اند!
اولین بیتی که به شهادت آورده اند، بیت زیر است:
ساقی بیا که شد قدح لاله پر زمی / طامات تا به چند و خرافات تا به کی
که آن را با دو جمله ی ناصحیح (یکی قبل از بیت ویکی بعد از آن) همراهی کرده اند.
ذوق و ذهن من می گوید که در این بیت، «قدح لاله پر از می شد» یعنی «گل لاله ی قدح مانند شکفته شد = گویی پر از می شد که شکوفا شد = مست و شاد و شادی افزا شد.» «لاله» را به «قدح» تشیه کرده است، نه «قدح» را به لاله»، آن طور که دوستان فهمیده و نوشته اند: «حافظ «لاله» را مشبه به قدح قرار داده است.»
این جمله ی آن ها نادرست است و نتیجه ی نشناختن تشبیه.
جمله ی دیگر آن ها هم که نوشته اند: «ایهام در کلمه ی لاله که با توجه به قدح، ابتدا معنی قدح لاله مانند به ذهن می رسد»، باز نادرست است. چون در این بیت ایهامی در کار نیست. ایهام این نیست که کلمه دومعنی داشته باشد، یکی صحیح و یکی غلط! و هر خواننده یی که هر دو معنی به ذهنش آمد بارک الله به ذهنش! در این بیت «قدح لاله مانند» به ذهن خواننده ی عادی آرام بی دغدغه نمی رسد. شایسته است دانشجو صرفاً طالب علم باشد: معنی کلمه را هر طور دلش خواست عوض نکند و تلاش کند مشبه را از مشبه به تشخیص دهد. در غیر این صورت، از تشبیه ساده چه می داند؟ تا چه رسد به دیگر صور خیال و علم بیان. و این، همان نرسیدن است حتی به منزل اول و دوم: نرسیدن به 1- فهم صحیح معنی تک تک کلمات و 2- فهم صحیح رابطه ی بین دو کلمه و تازه، نه «لاله ی قدح مانند» صحیح این بیت، و نه «قدح لاله مانند» غلط در این بیت، هیچ کدام به درد «لاله» ی تنهای بیت مورد بحث نمی خورد.
در اصرار بر این که: هر کس با دیدن «به دور لاله» در ابتدای بیت مورد بحث، معنای «با گردش جام لاله مانند» به ذهنش بیاید، «حافظانه تر» و «هنری تر» می فهمد (چون که «لاله» در «دور لاله» استعاره است از «جام لاله مانند»!)، دو بیت زیر را به عنوان شاهد دوم و سوم آورده اند:
ز شوق نرگس مست بلند بالایی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم
چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک
که نقش خال نگارم نمی رود ز ضمیر
و هر دو بیت را شاهد «تشبیه لاله به قدح» گرفته اند. در حالی که هر دو را غلط فهمیده اند. چون: در هر دو بیت، اتفاقاً شاعر قدح را به لاله تشبیه کرده؛ نه آن طور که تصریح کرده اند، لاله را به قدح .در شاهد دوم می گوید: «با قدح چون لاله، بر لب جوی افتاده ام. یا با خوانشی دیگر: «مثل گل لاله، قدح به دست، بر لب جوی افتاده ام»؛و در شاهد سوم می گوید: «در قدح چون لاله ام می و مشک بریز» و هیچ کدام از این «لاله /قدح»ها هم ربطی به آن «لاله» ی تنهای ما ندارد. یعنی این تشبیهات، مجوزی بر استعاره نیست.
چهارمین شاهدی که برای قبولاندن «آن معنی» برای بیت مورد بحث آورده اند، بیت زیر است:
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی / که رنج خاطرم از جور دور گردون است
این بار شاهد برای این که حافظ [همیشه] به ایهام کلمه ی «دور» توجه دارد، گویی می خواهند به غافلان هشدار دهند ه دو معنی یک کلمه را دانستن «شاخ فیل شکستن» ی است که محال است حافظ همیشه هنرباز، هر دو معنی را همواره در نظر نگیرد و ایهامی نسازد. بنده می گویم: مسلم است که حافظ اتهام چنین تصنعی و چنین اجبار غیرشاعرانه یی را نمی پذیرد و دانشجو و استاد باید بدانند که مورد به مورد در کجاها حافظ به طور طبیعی این کار کرده است و کجاها نه، کجاها خدای ناکرده یادش رفته هر دو معنی را در نظر داشته باشد تا دانشجو / خواننده ی خلاق کمکش کند و شعرش را «حافظانه تر» و «هنری تر» بفهمد! آخر اگر دانشجوی خلاق نتواند شعر حافظ را «حافظانه تر» و «هنری تر» از خود حافظ بخواند و بفهمد، تکلیف هرمنوتیک و «مرگ مؤلف» و مرگ حافظ و زنده شدن خوانده ی خلاق شعر حافظ چه می شود؟!
من که لیاقت آن را ندارم که رؤیای کف زدن مخاطبان کثیر لحظاتم را سرشار از طرب و تبسم کند، چه طور ممکن است متوجه شوم این توصیه ی علمی! بسیار صحیح! و مهم و اساسی را که: «وقتی می بینی اشعرالشعرا حافظ هنرباز، در این شاهد چهارم، با توان شعری عظیم، دو «دور» آورده با دو معنی متفاوت، چرا نمی پذیری که هر جا هم که یک «دور» بیاورد، محال است به هر دو معنی نظر نداشته باشد.»(!)
و من بی اعتنا به ژورنالیسم، در این لحظه، باز هم مطمئنم که این دو «دور» شاهد چهارم، ربطی به آن یک «دور» بیت مورد بحث ندارد. و اتفاقاً هیچ کدام از این سه «دور» ربطی به ایهام ندارد!
– بیت مورد بحث:
به دور لاله دماغ مرا علاج کنید/ گر از میانه ی بزم طرب کناره کنم
– شاهد چهارم:
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی / که رنج خاطرم از جور دور گردون است
من که دوست دارم بتوانم به توصیه ی خودم گوش کنم و شعر حافظ را – و هر شعر ناب دیگری را – به سادگی، به راحتی، به طور طبیعی، همراه با آرامش عقلی و احساسی بخوانم (یعنی همان طور بخوانم که گمان می کنم خود شعر هست، نه آن طور که من می خواهم باشد)، این طور می فهمم که 1- «دور» در ابتدای بیت مورد بحث یعنی: «فصل و موسم»؛ 2- «دور» در ابتدای بیت شاهد چهارم یعنی: «گرداندن [شراب در مجلس]»؛ و 3- «دور» در مصراع دوم همین بیت یعنی: گردش [فلک / گردون / چرخ]. این طور می فهمم که حافظ بزرگوار – که هرگز خود را مجبور نمی کند که معنی های متعدد کلمه را همواره و به زور در نظر گیرد و به کار برد (مگر آن که به طور طبیعی کلمه یی با همه ی معناهایش به سراغ ذهن و دل و زبان او بیایند…) – اتفاقاً در این دو بیت، سه بار کلمه ی «دور» را به کار برده با سه معنی متفاوت: هر سه تک معنی هستند و ایهامی ندارند و ایهامی نمی زایند.
تعجب نکنید. این همه اصرار بر «تک معنی بودن» و «بی ایهام بودن» «کلمات مورد بحث در این جا» توسط کسی انجام می شود که خود نویسنده ی چند معنایی در شعر حافظ» است و معنازایی کلمات در شعر ناب. اما بنا به گفته ی خود حافظ، هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد. و البته آن چند معنازایی کلمات که آن جا بحث کرده ام، اصلاً ربطی به «ایهام» ندارد – که «ایهام» مورد بحث دوستان و ما، زاییده ی «دو – معنا – دار» ی پیشین و قاموسی کلمه است.
باز تعجب نکنید. این همه اصرار و تأکید بر «تک معنا و بی ایهام بودن این کلمات در این جا» کسی می ورزد که دست بوس استاد بزرگ کم نویس بسیار – پرمایه – نویس، جنام دکتر منوچهر مرتضوی است – بی آن که او را هرگز دیده باشد_ که در اثر تحقیقی بی مانند و به – هر – دو – معنا کلاسیک خود، مکتب حافظ، ایهام، بزرگترین هنر حافظ و نمک دایم اشعار او و آن افیون هوش ربایی ست که باده ی غزل حافظ را چنین مستی بخش و دلکش و مردافکن کرده است…» (مرتضوی، دکتر منوچهر، 1365، صص 6-459). و همان، ص 445 و صص 9-458. نیز استاد دکترپورنامداریان، که در کتاب بسیار دقیق، عمیق، پرمایه، قوی و سنگین گمشده ی لب دریا دیدگاهی درخشان و دورانساز درباره ی «حافظیت» حافظ ارائه داده است. بالاخص در باب جوانب، ساحات و انواع ایهام های حافظ. (پورنامداریان، دکتر تقیف 1382. سرتاسر کتاب، بالاخص صص 104-125:«تناسب های معنای کلمات»)
احساس هم فکری، همراهی و سازواری خود را با تمام نیرو به میدان آورده ام، اما عقل به اشاره اجازه نمی دهد بپذیرم که «دور لاله» بتواندمعنی «گردش جام» بدهد و برای کسانی که خسته نشده باشند، باز هم می گویم: معنای سرراست و عقل سلیم پسند بیت همان است که: «اگر، هنگام بهار و روییدن گل لاله، بزم طرب را (آن هم در اوج گرمی آن) ترک گویم، عقلم کم شده. علاجم کنید». و اگر شاعر تصمیم داشت بگوید: «اگر بخواهم بزم طرب را (در اوج گرمی آن) ترک کنم، عقلم کم شده. با گرداندن جام باده، علاجم کنید (یعنی به کمک باده، عقلم را سرجایش آورید تا بمانم و نروم)»، در آن صورت می توانست، به جای «لاله»، راحت «باده» بیاورد: «به دور باده دماغ مرا علاج کنید/…». (اتفاقاً دو نسخه از چهاره نسخه ی استاد خانلری هم همین طور بوده). درست مثل همین بیت شاهده چهارم: «زد دور باده به جان راحتی رسان ساقی / …».
البته بیت «به دور باده دماغ مرا علاج کنید/ گر از میانه ی بزم طرب کنار کنم»، زیباست و خیلی زیباست و مفهوم آن نیز که «اگر خواستم از می فرار کنم، با خود می علاجم کنید» زیباست؛ اما این مفهومی ست که حافظ در جاهای دیگر، بی تکلف، گفته است؛ و اوج این مفهوم همان بیت شگفت «پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر / به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز» است. چه لزومی دارد ما به تصنع و با زیر پا همهی قوانین زبان و شعر این مفهوم را از این بیت مورد بحث هم در آوریم!مشکل پسند بودن خوب است اما نباید مشکل ساز بود؛یعنی نباید از کلام و معنی راحت و ساده و آسان و طبیعی ، به زور عدول کرد و با تصنع و بدفهمی ، به معنای غریب و مشکلی رسید و آن گاه آن را پسندید!
می توان پرسید: در آغاز لحظه ی سرایش، یا در لحظات ویرایش، مفهومی که خود حافظ در مرحله ی نخست از «دور لاله» در ذهن داشته و مرکز خلاقیت اوست، آیا «فصل بهار» بوده یا «گردش جام»؟آیا از «دور لاله» ذهنش به سمت «دور باده» هم می لغزیده؟ آیا هم زمان با نوشتن اولی بر کاغذ، دومی را هم منظور داشته؟ آیا گمان یا علاقه داشته خوانندگانش چنین کنند؟
حدس و گمان نزدیک به یقین من آن است که نه بر ذهن حافظ چنین گذشته، نه او می خواسته و نه می توانسته. به گمانم، لااقل در مورد این کلمات خاص، زبان چنین امکانی را در اختیار شاعر آن روز و خوانده ی امروز قرار نمی داده و نمی دهد. و پاسخ خود حافظ به این سؤال که «آیا واقعاً، هنگام سرودن این بیت منظورش از «لاله» ، «جام باده» بوده است؟»، احتملاً منفی است؛ زیرا «لاله» که مرکز بحث ماست، در تمام دیوان حافظ، هیچ گاه به تنهایی، استعاره برای «جام باده ی گلگون» قرار نگرفته است. چرا؟ چون یجوز و لا یجوز این را سنت شعری قبل از حافظ تعیین می کند؛ نه هوس «علمی» خواننده ی خلاق امروزین! کردم اشارتی و…
بیت «به دور لاله دماغ مرا علاج کنید / گر از میانه ی بزم طرب کناره کنم»، در معنا، درست مساوی و هم سنگ این بیت است:
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم / من لاف عقل می زنم این کار کی کنم
در تساوی معنای دو بیت، و تساوی معنای «دور لاله» با «موسم گل»، و تساوی تقریبی معنای «دماغ» با «عقل» و تساوی معنای «کناره کنم» و «ترک کنم»، شک و تردید، چندان جایز نیست. بیت مزبور باز شبیه است به:
من عیب توبه کاران کرده باشم بارها / توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
و شبیه است به:
چون صبا مجموعه ی گل را به آب لطف شست / کج دلم خوان گر نظر بر صفحه ی دفتر کنم
و کلمه ی «دور» در معنای «موسم و فصل و وقت» در ابیات زیر هم آمده است:
– به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ/ که هم چو دور بقا هفته ای بود معدود
– جهان چو خلد برین شد به دور سوسن و گل / ولی چه سود که در وی نه ممکن ست خلود
– به دور لاله قدح گیر و بی ریا می باش / به بوی گل نفسی همدم صبا می باش
– صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم/ به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم
و شاهد آخر:
ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد/ ساقی به دور باده ی گلگون شتاب کن
باز هم تأکید می کنم که : معنی «به دور لاله» در بیت مورد بحث، به ترتیب، مساوی ست با معنی این عبارات دیگر که در ابیات شاهد آمده است: به دور لاله – به موسم گل= [به] وقت گل = چون صبا مجموعه ی گل را به آب لطف شست = به دور گل = به دور سوسن و گل = به دور لاله = ایام گل.
و تأکید می کنم: «دور لاله» در ابتدای بیت مورد بحث ما، دقیقاً هم معناست با «ایام گل» در ابتدای این شاهد آخر؛ و البته، از نظر معنایی، هیچ ربطی به «دور باده» در مصراع دوم این بیت ندارد. چون «به دور لاله»، در اصل، به معنی «با گردش جام لاله مانند» نیست. اگر بود، با «به دور باده ی گلگون» این جا هم معنی می شد. یعنی «دور» در بیت مورد بحث، ربطی به «دور» در این شاهد آخر ندارد. آن، در آن جا، یک معنی می دهد، و این، در این جا معنی یی دیگر و متفاوت؛ و هیچ کدام هم ایهام ندارد. و «لاله» ی بیت مورد بحث هم ربطی به «[جام] باده ی گلگون» این بیت ندارد.
راستی! اگر، اکنون، از سر شوخی و بازی – و نه گستاخی – و فقط برای امتحان، کلمه ی «باده» را در مصراع دوم همین بیت آخر به «لاله» تبدیل کنیم و مصراع جدیدی بسازیم! یا بیت جدیدی! می شود: ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد / ساقی، به دور لاله ی گلگون، شتاب کن! یعنی، فوراً معنای کلمه ی «دور» به تبع کلمه ی «لاله» عوض می شود: معنای «فصل و موسم» به خود می گیرد و معنای «گردش» را از دست می دهد و معنی مصراع عوض می شود: «ساقی! بهار است. شتاب کن»!
ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد.
ساقی! شتاب کن.
ساقی! به [وقت] لاله ی گلگون، شتاب کن.
ساقی! بهار است! شتاب کن!
هر چند این تعبیر فوری معنایی را هر فارسی زبانی که با شعر مأنوس باشد به راحتی در می یابد، اما تعطیل و تحلیل آن به عهده ی کسی ست که با روانشناسی زبان و زبان شناسی روانشناختی در حوزه ی شعر مأنوس باشد.
… / ساقی به دور باده ی گلگون شتاب کن (به گرداندن جام باده)؛
…/ دور فلک درنگ ندارد؛ شتاب کن (قید زمان)
…/ ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن (با [گرداندن] جام باده)
…/ «ساقی به دور لاله ی گلگون، شتاب کن» (قید زمان)
نه تکرار لازم است. نه تأکید. اما:
اگر «به دور لاله دماغ مرا علاج کنید» مقایسه شود با «ساقی به دور باده ی گلگون شتاب کن»، به روشنی، معلوم می شود که: به دور لاله – به دور باده ی گلگون؛ و اگر «به دور لاله دماغ مرا علاج کنید» مقایسه شود با «ساقی، به دور لاله ی گلگون، شتاب کن»، آن گاه البته: به دور لاله = به دور لاله ی گلگون.
و اکنون، حتا قبل از استقصای آماری دقیق، می توان مطمئن بود که در ادب کلاسیک فارسی هیچگاه «به دور لاله»، به آسانی، هم معنی «به دور باده» نبوده است. چون لاله» استعاره ی پربسامدی برای «جام باده» نبوده است.