زمان امام حسن(ع) یک حالت رخوت و سستی در شیعیان پیدا شده بود که اگر این کار ادامه پیدا میکرد، یک وقت خبردار میشدند که حضرت(ع) را دست بسته تحویل معاویه دادهاند، زیرا هنوز صابون معاویه درست به جامه مردم نخورده بود!
یکی از مسائلی که در طول تاریخ بعد از امام حسن(ع) روی آن بحث شده است، صلح ایشان با معاویه و قیام امام حسین در برابر یزید است. شهید استاد مرتضی مطهری به بسیاری از شبهاتی که در این باره وجود دارد، در سخنرانیهای متعدد پاسخ گفته است. متن زیر بخشی از سخنرانی ایشان در انجمن اسلامی پزشکان است که از کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» انتخاب شده است.
این کتاب مشتمل بر بیست و شش سخنرانى است که در زمستان سال 1345 هجرى شمسى و در شبهاى ماه مبارک رمضان در مسجد اتفاق(تهران) و در یک جمع عمومى ایراد شده و به همین جهت بیانى ساده و روان دارد . البته نوار این سخنرانی ها در دست نیست و این کتاب، تنظیم شده متنى است که در همان زمان از نوار استخراج و در اختیار استاد شهید گذاشته شده است و ایشان چهار جلسه اول آن را ملاحظه کرده و ضمن اصلاح عبارت ها، مطالبى بر آن افزوده اند.
*دوره عصمت 273 سال است
از خصوصیات دین مقدس اسلام این است که همیشه روی حاجتهای ثابت انسان مهر ثابت زده است، اما حاجتهای متغیر انسان را تابع حاجتهای ثابت قرار داده است و این به عقیده شخص من اعجازی است که در ساختمان این دین به کار رفته است. با مثالهایی این مطلب را روشن میکنم. ولی قبل از آن یک مقدمه کوتاه عرض میکنم و آن اینکه ما شیعیان از نعمتهایی برخوردار هستیم که اهل تسنن نیستند.
آنها قرآن دارند ما هم داریم، سنت پیغمبر دارند ما هم داریم. اما آنها از قرآن و سنت پیغمبر تجاوز نمیکنند؛ یعنی منابع و سرچشمهای که میخواهند دین را از آن بگیرند جز این دو نیست. پیغمبر(ص) بعد از بعثت چند سال زندگی کرد؟ بیست و سه سال.
از این بیست و سه سال 13 سال در مکه و 10 سال در مدینه بودند. تمام مدتی که حضرت زنده بود و گفتار و رفتار و تقریر آن حضرت سند محسوب میشود، بیست و سه سال بیشتر نیست؛ یعنی از نظر زمان- که در این شبها مورد بحث ماست- زمانی که پیغمبر در آن زمان بود مجموعاً بیست و سه سال است. البته در این بیست و سه سال، زمان تغییراتی کرد. موقعی که در مکه بود اوضاع و شرایط طوری بود، موقعی که در مدینه بود اوضاع طور دیگر بود. در مکه قبل از آنکه ابوطالب و خدیجه از دنیا بروند، یک اوضاع و شرایطی بود و بعد از رحلت آنها اوضاع دیگری پیدا شد. سه سال اول بعثت اوضاع و شرایطی بود و بعد از آنکه آیه آمد: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ»(1) اوضاع دیگری پیدا شد و حضرت طرز کارش عوض شد.
اهل تسنن که طبقهبندیهایی راجع به زمان پیغمبر اکرم کردهاند، مثلًا میگویند از سال اول بعثت تا اسلام عُمَر. آنها اسلام عمر را آن [نقطهای می دانند](2) که اوضاع اسلام عوض شد، البته اسلام حمزه را هم قبول دارند روی حساب اینکه مسلمین قبل از اسلام حمزه در یک وضع سختتری بودند، با اسلام حمزه پشت مسلمین محکمتر شد و قهراً در طرز کار آنها تغییراتی پیدا شد، همچنین دوران مدینه را به قبل از بدر و بعد از بدر، قبل از فتح مکه و بعد از فتح مکه تقسیم میکنند. در تمام این 23 سال چهار پنج وضع برای زمان پیش آمد و در هر یک از آنها وضع مسلمین فرق میکرد. ولی تمام این زمان، 23 سال بود.
اما دوره عصمت برای ما شیعیان منحصر به 23 سال نیست. برای ما دوره عصمت 273 سال است، زیرا 23 سال زمان پیغمبر را که آنها دارند ما هم داریم، 250 سال- یعنی از سال دهم هجری تا سال 260 که سال وفات امام عسکری است- ما علاوه داریم؛ 250 سال دیگر دوره عصمت یعنی دوره امام معصومِ ظاهر داریم که سیره اش برای ما حجت است. آنها فقط 23 سال دارند که سیره پیغمبر برایشان حجت است. عرض شد در 23 سال پیغمبر، اوضاع زمان چهار پنج رنگ گرفت. قهراً در این 250 سال، اوضاع بیش از این تغییر کرد و لهذا این امر، مشکل اقتضای زمان را برای ما شیعیان حل کرده است.
شما گاهی ممکن است به این مسأله برخورد کنید که در بعضی از امور، سیرت پیغمبر یا یکی از ائمه متفاوت است با سیرت و روش علی بن ابیطالب(ع) یا یکی دیگر از ائمه. میبینید امام حسن(ع) صلح میکند، امام حسین(ع) میجنگد. میبینید علی بن ابیطالب(ع) لباسش از دو جامه ساده تشکیل شده است، در صورتی که حضرت زین العابدین لباس خز میپوشد(3)، ولی در سیرت پیغمبر این دو امر مختلف پیدا نشده است.
*شرایط امام حسن برای صلح
چرا امام حسن صلح کرد یا چرا امام حسین صلح نکرد؟ اصلًا چرا ما درباره این دو امام بگوییم؛ قدری جلوتر برویم. چرا علی بن ابیطالب(ع) در زمان خلافت ابوبکر قیام نکرد؟ چرا در زمان خلافت عمر قیام نکرد؟ چرا در زمان خلافت عثمان قیام نکرد، ولی بعد از عثمان که آمدند با او بیعت کردند، محکم ایستاد؟ در صورتی که از نظر علی بن ابیطالب همان طوری که ابوبکر غاصب بود، معاویه هم غاصب بود. برای اینکه آنچه که در نظر اسلام اصالت دارد، مطلب دیگری است و آن این است که آن اقدامی که حفظ حوزه اسلام با آن بشود، بر هر اقدام دیگری مقدم است. آیا اینکه اسلام میگوید علی بن ابیطالب(ع) خلیفه باشد، برای این است که اسلام تضعیف بشود یا برای این است که اسلام تقویت بشود؟ البته خلیفه باشد که اسلام تقویت بشود.
حالا اگر مردم و صحابه پیغمبر به حرف پیغمبر گوش میکردند و با علی(ع) بیعت می کردند و علی در یک چنین شرایطی خلیفه میشد، منظور پیغمبر حاصل بود؛ یعنی تصدی خلافت سبب تقویت اسلام بود، ولی پیغمبر(ص) حضرت علی(ع) را برای خلافت نامزد کرده است، یک دفعه بعد از پیغمبر(ص) جریان دیگری به وجود میآید، پیرمردها و اکابر اصحاب پیغمبر به فکر میافتند که از این قضیه استفاده کنند. در همان حال مردمی تازه مسلمان هستند که هنوز اسلام در دل آنها نفوذ نکرده است، تازه شهرت اسلام به دنیای خارج عرب کشیده شده است. حالا مصلحت اسلام ایجاب میکند که یک آرامش کاملی برقرار باشد. اولًا باید غائله مرتدها خوابانده شود. ثانیاً آنها که از دور میآیند که این حسابها سرشان نمیشود. از نظر آنها علی بن ابیطالب و ابوبکر علی السویه هستند، مصلحت اسلام این طور ایجاب میکند که حالا که اینها عمل ناشایستی مرتکب شدهاند، آن کسی که در اینجا ذی حق است، دندان روی جگر بگذارد، البته نه به خاطر جان خودش بلکه به خاطر مصلحت اسلام. مصلحت اسلام اینطور ایجاب میکند که علی(ع) دندان روی جگر بگذارد و در صف مأمومین ابوبکر هم شرکت کند و با عمر نیز همین طور رفتار کند و به سؤالات و اشکالات مردم جواب بدهد، چیزی که از نظر علی اصالت دارد حیثیت و آبروی اسلام است. در اینجا دندان روی جگر گذاشتن، بهتر آبروی اسلام را حفظ میکند یا لااقل کمتر آبروی اسلام را میبرد.
اما قضیه میگذرد. اوضاع زمان تغییر میکند. اسلام جهانگیر میشود. زمان معاویه پیش میآید. معاویه حیثیت عمر و ابوبکر را ندارد. او کسی است که خودش و پدرش سالها علیه اسلام جنگیدهاند، حساب ها عوض شده است، در اینجا علی(ع) با معاویه میجنگد. زمان امام حسن پیش میآید. در این زمان در اثر جریانهای زیادی که در زمان امیرالمؤمنین(ع) پیش آمد و از همه بالاتر آن حالت سست عنصری که اصحاب امام حسن(ع) به خرج دادند، اگر امام حسن(ع) مقاومت میکرد کشته میشد، ولی نه کشته شدن شرافتمندانه و افتخارآمیز، آن گونه که حسین بن علی کشته شد.
حسین بن علی با هفتاد و دو نفر کشته شد، یک شهادت آبرومندانه و در یک وضع و شرایط خاص که هزار و سیصد سال دارد اسلام را آبیاری می کند، در زمان امام حسن یک حالت رخوت و سستی و خستگی در شیعیان پیدا شده بود که اگر این کار (مقاومت در مقابل معاویه) ادامه پیدا میکرد، یک وقت خبردار میشدند که حضرت را دست بسته تحویل معاویه دادهاند، هنوز صابون معاویه و بنی امیه درست به جامه مردم نخورده بود، بیست سال معاویه حکومت کرد. مغیره بن شعبه و زیاد بن ابیه که به جان مردم افتادند آن وقت مردم فهمیدند که اشتباه کردند که در زمان حضرت علی دعوت او را لبیک نگفتند، اشتباه کردند که امام حسن(ع) را تحویل معاویه دادند. لهذا بعدها (بعد از حادثه کربلا) عدهای پیدا شدند و توّابین را به وجود آوردند، همانها که دور مختار را گرفتند.
این امر یعنی آگاه شدن مردم از ماهیت حکومت اموی، از عواملی بود که شرایط را برای قیام امام حسین(ع) مساعد میکرد. گذشته از این، وضع یزید با وضع معاویه فرق میکرد. معاویه در لباس نفاق کار میکرد، یزید در لباس کفر. معاویه لااقل روی کارهایش سرپوش میگذاشت، علناً شراب نمیخورد، علناً سگ بازی نمیکرد، صورت ظاهر را حفظ میکرد. ولی یزید جوانی بود دیوانه و پرده در که حساب موقعیت خودش را نمیکرد که هر چه هست بالاخره مردم او را خلیفه پیغمبر میدانند، اینقدر شراب میخورد تا مست میشد و در حضور جمعیت به پیغمبر ناسزا میگفت. واقعاً اگر قضایای کربلا نبود و امام حسین(ع) قیام نمیکرد و سبب نمیشد که یزید از بین برود و او همان بیست سالی را که معاویه خلیفه بود خلافت میکرد، اصلًا حوزه اسلام منقرض میشد. پس شرایط زمان خیلی فرق میکند. بنابراین امام حسن همان برنامه را اجرا کرد که امام حسین اجرا کرد و امام حسین همان برنامه را اجرا کرد که امام حسن اجرا کرد، فقط شکل کارشان با هم فرق داشت ولی روح هر دو یکی بود.
——————————————
*منبع
اسلام و نیازهای زمان، جلد 1، صفحه 132- 138
*پینوشتها
1- حجر/ 94
2- [متن پیاده شده از نوار افتادگى دارد.]
3- ایشان برای خودشان هر سال لباس خز نو تهیه میکرد.
فارس