با وجود اختلاف نظرهایی که درباره تاریخ یهود و صحت و درستی آن در تورات وجود دارد، با این حال میتوان “عهد قدیم” را منبع اصلی تاریخ بنی اسرائیل بویژه در مراحل اولیه تدوین آن برشمرد. جون یهود به تورات به عنوان یک “سند تاریخی که شهادت میدهد یهود از زمانهای قدیم ملتی برای خود بودهاند نگاه میکند.
تاریخ یهود در تورات به گفته “مارتین بوبر” بزرگترین مورخ آیین یهود در 17 سفر بیان و گفته شده که ریشه بنی اسرائیل به ظهور اولین گروه از “عبریها” بازمیگردد.
عبریها چه کسانی بودند
عبریها در جنوب “رافدین” (عراق کنونی) سکونت داشتند که حضرت “ابراهیم” (ع) با خانواده و بستگانش نیز در آنجا اقامت داشت. حضرت ابراهیم در قرن 20 پیش از میلاد با گذر از فرات سرزمین رافدین را ترک کرد تا با عمل به اوامر پروردگار وارد سرزمین کنعان یا همان فلسطین کنونی شود و به گفته تورات در این سرزمین رحل اقامت افکند و چون زندگی میان مردم و ملتش را ایمن یافت در جوار آنها باقی ماند، سپس راهی “بیت ایل” شد که مردمی مهمان نواز داشت، اما اقامتش در آنجا به دلیل قحطی چندان طول نکشید و همراه همسرش “سارا” و پسر برادرش “لوط” به مصر مهاجرت کرد.
در مصر ابراهیم دارای گاو و گوسفند و ستور بسیار شد، اما چون فرعون مصر وی را از این کشور بیرون کرد، دوباره به فلسطین روی آورد و همراه همسرش سارا و کنیز قبطیاش “هاجر” در “حبرون” رحل اقامت افکند، اما پسر برادرش لوط در “سدوم” (مصر) ماند.
ابراهیم در سرزمین حبرون خویشاوندان زیادی نداشت تا این که خداوند پسر اولش “اسماعیل” را در 87 سالگی و از هاجر و پسر دومش “اسحاق” را در 100 سالگی از همسرش سارا به او بخشید.
اسرائیل خارج از سرزمین کنعان رشد نمود، اما اسحاق در سرزمین کنعان ماند و در کنار خانواده و بستگانش مسئولیت چرای گوسفندان را برعهده گرفت، بیآن که در جایی مستقر باشند. فرزندان اسحاق یعنی “عیسو” و “یعقوب” در این سرزمین به دنیا آمدند، پس تا کنون یعنی تا پیش از ولادت یعقوب اثری از وجود بنی اسرائیل در سرزمین فلسطین نیست.
تاریخ یهود در تورات به گفته “مارتین بوبر” بزرگترین مورخ آیین یهود در 17 سفر بیان و گفته شده که ریشه بنی اسرائیل به ظهور اولین گروه از “عبریها” بازمیگردد
دوران دوم تاریخ “بنی اسرائیل”
دوران دوم تاریخ بنی اسرائیل بنا به ادعای تورات به مهاجرت پسر اسحاق و تمام خانوادهاش به مصر آغاز میشود. “یوسف” یکی از پسران یعقوب توسط برادرانش به تاجران بنی اسماعیل فروخته می شود و پس از برده شدن به قصر تا تصدی منصب وزارت فرعون در قرن 17 پیش از میلاد پیشرفت میکند و این گونه بود که بنی یعقوب در سر سبزترین نقطه دلتای نیل اقامت نمودند.
وقتی آل یعقوب از کنعان (فلسطین) وارد سرزمین مصر شدند 70 تن بودند و این رقم در تورات نیز ذکر و عنوان شده، چون گرسنگی و قحطی در سرزمین کنعان فزونی یافت، “اسرائیل” (یعقوب) و تمام افراد خانوادهاش به مصر مهاجرت کردند و با این مهاجرت دیگر اثری از یعقوب و فرزندان و خویشانش در سرزمین کنعان باقی نماند و ارتباط آنها با این سرزمین قطع شد و اینجاست که خداوند یهود (یهوه) یعقوب را این گونه مورد خطاب قرار میدهد: “از فرود آمدن در مصر هراس نداشته باش، چون من تو را در آنجا امتی بزرگ خواهم ساخت”.
تا آن زمان یعنی مهاجرت به مصر بنی اسرائیل با استقرار و سکونت در یک مکان آشنا نبودند و نظام خاصی نداشتند و حرفه دام چرانی را در مصر نیز ادامه دادند تا این که تعدادشان فزونی یافت و در حکومت مصر نفوذ کردند و چون فرعون از نفوذ آنها به هراس افتاد، پس آنها را به بندگی گرفت و بدترین عذاب ها را به آنها داد؛ پسرانشان را کشت و زنانشان را به کنیزی گرفت.
فرعون بنی اسرائیل را خوار ساخت با آنها به دشمنی برخاست و انواع عذابها و شکنجه ها را به ایشان داد، به حدی که بیش از توانشان بود، به قابله ها دستور داد، هر نوزاد پسری که به دنیا می آید را بکشند و تمام نوزادانی که به دنیا می آمدند، به رود انداخته می شدند تا رشد نکنند و قوی نگردند و به گفته تورات این گونه بود که یهود کینه افراد بشر (غیر از نژاد خود) را به دل گرفتند.
بنابراین تصمیم به بازگشت به سرزمین کنعان گرفتند و بر این اساس بازگشت به سرزمین کنعان به خاطر نجات از ظلم و ستم فرعون بود نه علاقه به کنعان و به همین دلیل است که گفته می شود، بنی اسرائیل هیچ علقه مذهبی یا ریشه تاریخی در کنعان نداشته و ندارند.
بر اساس روایات تورات با این که بنی اسرائیل 430 سال در سرزمین مصر اقامت کرد، اما آنها این اقامت را موقت بشمار می آورند تا به سرزمینی بازگردند که خداوند (یهوه) آن را به ایشان وعده داده بود و وعده ای که بیهوده و دروغین می نمود را حق تاریخی خود تلقی کردند.
در این مدت طولانی اقامت در مصر آل یعقوب نه تنها در جامعه مصر حل و جذب نشد، بلکه به دلیل ساختار منزوی گرایانه و گوشه گیرشان به غیر از گروه خود با هیچ گروه دیگری درنیآمیختند.
دوره سوم تاریخ بنی اسرائیل
دوره سوم تاریخ بنی اسرائیل با خروج آنها از مصر در قرن 13 پیش از میلاد آغاز میشود. این تصمیم به رهبری حضرت “موسی” (ع) و جانشینش “یوشع بن نون” گرفته شد و قوم بنی اسرائیل در سال 1220 پیش از میلاد از سرزمین مصر خارج شدند و درحالی که بسیاری از منابع تاریخی به این نکته اذعان دارند که بنی اسرائیل از ترس جان خود از مصر فرار کردند و تحت تعقیب سربازان فرعون قرار داشتند، اما برخی از منابع یهودی عنوان میکنند که این اقدام با موافقت فرعون صورت گرفت و حضرت موسی از فرعون خواست که بنی اسرائیل را بعد از آن همه غربت و بندگی همراه خود به کنعان ببرد و از این زمان بود که ایده “ملت برگزیده خداوند” نزد بنی اسرائیل شکل گرفت و آنها تصور کردند، خداوند اینگونه بنی اسرائیل را نجات و آنها را مخصوص عنایت و توجهش قرار داد و این ملت را برای خود انتخاب نمود.
به هر روی یهود اواخر قرن سیزدهم پیش از میلاد وارد سرزمین فلسطین شدند، اما در تمام طول مدت اقامتشان در این سرزمین حتی یک اثر تاریخی از خود بر جای نگذاشتند تا بیانگر ارتباط تاریخی آنها با این سرزمین باشد
این منابع بر این باورند که خداوند این گونه بنی اسرائیل را نجات داد و آنها را مخصوص عنایت و توجه خویش کرد، درحالی که باید گفت، این برداشتی صرفا مادی است، آنها به این نکته توجه نمی کنند، آنچه از این خروج مد نظر بوده تفسیر باطنی است که بیشک منظور خروج از ظلمات و بندگی به نور و آزادی است. این مفسران در ادامه گفتههای تورات را این گونه تفسیر میکنند که “سرزمین موعود تکه ای جغرافیایی است که خداوند آن را مشخص نمود و این سرزمین را در مسیر حرکت بنی اسرائیل قرار داد تا در آن فرود آیند و آن را سرزمین خود کنند، اما توجه نکرده اند، منظور از سرزمین موعود جنبه های معنی این سفر است و بندگان مخلص خدا در هر سرزمینی می توانند، زندگی کنند و به پرستش خدای یکتا بپردازند و در اینجا سرزمین کنعان مد نظر نیست.
تمام باور بنی اسرائیل بر این قرار گرفته بود که سرزمین کنعان سرزمینی غیر مسکونی و بدون ملت است و داخل شدن و اقامت در آن به راحتی صورت میگیرد تا این که سربازان موسی آنها را با واقعیت های دیگری غافلگیر کردند.
موسی وقتی وارد سرزمین کنعان شد، تعدادی از سربازان خود را برای اطلاع از اوضاع و احوال این سرزمین راهی کرد، تورات در این باره میگوید: “سربازان موسی نزد وی بازگشتند و گفتند به راستی در این سرزمین شیر و عسل می جوشد، ملتی که در کنعان زندگی می کند، ملتی بزرگوار و شهرهایش مستحکم و بزرگ است”.
بنابراین سربازان موسی سرزمین کنعان را سرزمینی آباد با تمدنی درخشان و ملتی بزرگوار یافتند، بنی اسرائیل چون این سخنان را شنید، ترسید، بنابراین از جنگیدن با کنعانیان برای استیلا بر سرزمیناشان سر باز زد و به موسی و هارون گفت: ” ای کاش در سرزمین مصر می مردیم” و بر موسی و هارون شورید و از پرستش خداوند روی گردان شده به پرستش گوساله و بت ها روی آورد. خداوند یهوه خشمگین شد و آنها را از ورود به سرزمینی که به آنها وعده داده بود، محروم کرد تا از گناه و آلودگی پاک گردند.
اما نژاد پرستان یهودی از این تنبیه و سرگردانی به عنوان پالایش نژادی یاد میکنند و میگویند: “سرگردانی بنی اسرائیل در صحرا و بیابان به خاطر انحرافات اخلاقی و فساد و بازگشت از دیناشان نبود، بلکه خداوند به این طریق میخواست ضعیفان ایشان را از قدرتمندانشان جدا کند تا به جز قدرتمندان بنی اسرائیل کسی وارد سرزمین کنعان نشود”.
ریشه و نژاد “سامی” بنی اسرائیل
محققان و پژوهشگران در مورد اصل و ریشه سامی یهود به دلیل تناقضاتی که در تورات وجود دارد، با یکدیگر اختلاف نظر دارند، برخی آنها را سامیانی کوچ نشین میدانند از جمله “جورج بارتن” که یهود را از سلاله قبایل کوچ نشین سامی صحراهای جزیره العرب می داند، اما مورخانی هم مانند “آدلف لودس” معتقد است که ریشه یهود به آرامی ها باز می گردد و در این باره به سخنان یعقوب پیامبر استناد می جوید که در تورات ذکر شده و آن حضرت در مورد خود و پدرش می گوید: “و پدرم آرامی سرگردان بود” و در مورد زبان عبری که زبان یهود است، اعتقاد دارد یهود این زبان را از مردم فلسطین فراگرفتند.
تمام باور بنی اسرائیل بر این قرار گرفته بود که سرزمین کنعان سرزمینی غیر مسکونی و بدون ملت است و داخل شدن و اقامت در آن به راحتی صورت میگیرد تا این که سربازان موسی آنها را با واقعیت های دیگری غافلگیر کردند
اما واقعا آنچه در اصل و ریشه یهود باعث بروز شک و تردیدهایی می شود، مواردی است که خود تورات نیز به آنها اشاره میکند و مثلا در بخشی از این کتاب خدای یهوه “حزقیال” یکی از پیامبرانش را اینگونه مورد خطاب قرا میدهد: “ای فرزند ادم اورشلیم را از تمام پلیدیها پاک کن و بگو پروردگارت این چنین گفت که اورشلیم محل تولد و خروجت از سرزمین کنعان است و پدرت اموری و مادرت حثیه ای بود”( که این دو قبیله از قبایل فلسطین نبودند) و مواردی از این قبیل در تورات بسیارند.
به هر روی یهود اواخر قرن سیزدهم پیش از میلاد وارد سرزمین فلسطین شدند، اما در تمام طول مدت اقامتشان در این سرزمین حتی یک اثر تاریخی از خود بر جای نگذاشتند تا بیانگر ارتباط تاریخی آنها با این سرزمین باشد.
رد ادعای انتساب به سلاله حضرت ابراهیم (ع)
انتساب یهود به سلاله حضرت ابراهیم (ع) نیز ادعایی بی پایه و اساس است و در رد آن فقط کافی است، گفته شود که در زمان حضرت ابراهیم آنها موجودیت نداشتند، چون کتاب و رسالتشان سالهای سال پس از آن حضرت نازل شد و تورات 1300 سال پس از حضرت ابراهیم نگاشته شد، همانگونه که خداوند نیز میفرماید: “و ابراهیم یهودی و کلیمی نیست، بلکه یکتا پرست و مسلمان است و از مشرکان نیست” (ال عمران 67).
و همانطور که گفتیم آن حضرت فلسطینی نبود، بلکه چون مهمانی نزد فلسطینی ها فرود آمد و خود تورات نیز به این نکته اذعان میکند و میگوید: “ابراهیم از وطن خود مهاجرت کرد و در سرزمین فلسطینیها روزهای بسیاری سکنی گزید”.
بنابراین در اینجا این سوال مطرح میشود که آن حق تاریخی که فرزندان صهیون در فلسطین به دنبال آن هستند، کجاست؟
منبع:تبیان