نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی
74. عبارت قرآنی فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِینَهِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطَّفْ وَ لاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً ( کهف، 19 ) چنین ترجمه شده است: « باری شما درهمهاتان را به شهر بفرستید تا مشاهده شود که کدام طعام پاکیزه تر و حلال تر است تا از آن روزی خود فراهم آرید و باید با دقت و ملاحظه رود [ در اصل زود که غلط چاپی است ] به طوری که هیچ کس شما را نشناسد و از کار شما آگاه نشود » ( ص 291 ). تشتت و عدم مطابقه با الفاظ قرآنی در این ترجمه موج می زند و به پنج شش فقره بالغ می گردد. البته یک « بروید و برگردید » هم در پایان همین عبارت هست که جزو تفسیر محسوبش می داریم. زیرا در نص قرآنی نیست. حال این ترجمه را تقطیع می کنیم تا وقتی که می گوییم مرحوم قمشه ای به اصل مطابقه ی ضمایر و زمانها و صیغه ها پای بند نبوده است، تهمت یا ادعای بلادلیل نباشد.
– فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِینَهِ چنین ترجمه شده است: « باری شما درهمهاتان را به شهر بفرستید ». ترجمه ی درست: یکی از خودتان را با این درهمتان به شهر بفرستید.
– فَلْیَنْظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَاماً چنین ترجمه شده: « تا مشاهده شود که کدام طعام پاکیزه تر و حلال تر است ». ترجمه ی درست: تا بنگرد کدام فرد [ یا مثلاً فروشنده ] پاکیزه طعام تر است.
– فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ چنین ترجمه شده است: « تا از آن روزی خود فراهم آرید ». ترجمه ی درست: تا برای شما از آن [ یا از آنجا ] خوراکی ای بیاورد.
– وَ لْیَتَلَطَّفْ چنین ترجمه شده است: « و باید با دقت و ملاحظه رود ». این ترجمه تقریباً بی اشکال است. بحثی نداریم.
– وَ لاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً چنین ترجمه شده است: « به طوری که هیچ کس شما را نشناسد و از کار شما آگاه نشود ». ترجمه ی درست: و کسی را [ یا هیچ کس را ] از حال شما آگاه نگرداند.
75. عبارت قرآنی وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ ( کهف، 24 ) چنین ترجمه شده است: « و لحظه ای خدا را فراموش مکن ». پیش از این عبارت می فرماید: هرگز مگو که فردا فلان کار را خواهم کرد، مگر با قید « ان شاء الله ». بعد به دنبال آن می افزاید: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ، که ترجمه ی تفسیر آمیز آن چنین است که هرگاه که بردن نام خدا را فراموش کردی، به محض اینکه به یادت آمد، نام خدا را ببر و ان شاء الله بگو. ترجمه ی این عبارت در ترجمه ی عبدالمحمد آیتی: « و چون فراموش کنی، پروردگارت را به یاد آور ». ترجمه ی محمد خواجوی: « و چون [ ان شاء الله گفتن را ] فراموش کنی، پروردگارت را یاد کن ». ترجمه ی جلال الدین مجتبوی: « و چون فراموش کنی [ که بگویی: اگر خدای خواهد ] پروردگارت را یاد کن – یعنی وقتی به یاد آوردی، کلمه ی استثناء را بر زبان آور ». ملاحظه می فرمایید که ترجمه ی این عبارت حساس، به اینکه « لحظه ای خدا را فراموش مکن » درست و دقیق نیست.
76. عبارت قرآنی یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ ( کهف، 31 ) چنین ترجمه شده است: « در حالی که در آن بهشت، بر تن زیورهای زرین بیارایند » ( ص 296 ). در این ترجمه ی کوتاه دو اشکال دیده می شود: 1) « تن » / « بر تن » در نصِّ قرآنی وجود ندارد. 2) « زیورها » در ترجمه ی « اساور » درست نیست: اساور جمع اسِورَه است، که کلمه ی اخیر جمع سوار ( به کسر یا ضم اول ) است یعنی یاره، دست برنجن، و به قول امروز دستبند. پس یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ یعنی در آنجا به دستبندهای زرین آراسته می شوند.
77. اصبح ( و مشتقات آن ) که به معنای شدن و گردیدن است، در این ترجمه به پیروی از اشتباه قدما، « صبح شدن » و « صبحگاه » و نظایر آن ترجمه شده است، که اشتباهی فاحش است. سه نمونه از این موارد را که در سه آیه ی پیاپی رخ داده است یاد می کنیم:
1) فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً ( کهف، 40 ) چنین ترجمه شده است: « که چون صبح شود یکسره نابود و با خاک یکسان گردد » ( ص 297 ) که تعبیر « صبح شود » به کلی غلط و غیر لازم است و عبارت بدون آن درست است و کمبودی ندارد: که یکسره نابود و با خاک یکسان گردد.
2) أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْراً ( کهف، 41 ) چنین ترجمه شده است: « یا صبحگاهی جوی آبش به زمین فرو رود » ( ص 297 ) که « صبحگاهی » غلط و زاید و غیر لازم است.
3) مثال سوم چون متضمن غلط دیگری هم هست، جامع تر مطرحش می کنیم. عبارت قرآنی وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِیهَا ( کهف، 42 ) چنین ترجمه شده است: « یا آنکه ثمره و میوه هایش همه نابود گردد تا صبحدمی از شدت حزن و اندوه بر آنچه در باغ خرج کردی دست بر دست زنی » ( ص 297 ). در این ترجمه چهار اشکال دیده می شود: الف) ترجمه ی « و » به « یا » درست نیست. و او در اینجا واو عاطفه ی عادی است. ب) ترجمه ی « فاصبح » به « صبحدمی » درست نیست. ج) یقلب کفیه یعنی دست بر دست می زند یا می مالید ( یعنی به سوم شخص مربوط است، نه به دوم شخص ). د) علی ما انفق فیها یعنی « بر آنچه در آن خرج کرده بود »، و ترجمه ی آن به « خرج کردی » غلط است.
78. عبارت قرآنی وَ مَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً ( کهف، 51 ) چنین ترجمه شده است: « و هرگز گمراهان را به مددکاری نگرفتیم » ( ص 297 ). ترجمه ی « المضلین » به « گمراهان » نادرست است. ضال یعنی گمراه، اما مضل یعنی گمراه کننده، « والمضلین » یعنی گمراه کنندگان.
79. عبارت قرآنی وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوَاقِعُوهَا … ( کهف، 53 ) چنین ترجمه شده است: « و آنگاه مردم بدکار آتش دوزخ را به چشم مشاهده کنند و پندارند که در آن خواهند افتاد » ( ص 298 ). ترجمه ی « فظنوا » به « پندارند » درست نیست. در اقلب موارد که کلمه ی ظن ( و مشتقات آن ) در قرآن مجید بکار رفته است، « یقین » معنی می دهد، و این قول را هم مفسران گفته اند و هم فرهنگ نویسان. چنانکه زمخشری در شرح « فظنوا » نوشته است: « فایقنوا » ( یقین کردند یا یقین کنند ). و ابوالفتوح رازی آن را به « یقین دانند » شرح و ترجمه کرده است. میبدی: « بدانند ». غالب مترجمان معاصر هم در اینجا درست عمل کرده اند. آیتی: « بدانند ». خواجوی: « یقین نمایند ». مجتبوی: « بی گمان بدانند ».
80. در قرآن کریم تقریباً همه جا و مطرداً « قریه » برابر با شهر است. از جمله در آیه ی 77 سوره ی کهف که می فرماید: حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَهٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا.
مرحوم قمشه ای این عبارت قرآنی را چنین ترجمه کرده اند: « تا وارد بر قریه ای شدند و از اهل آن شهر طعام خواستند » ( ص 301 ). یعنی « قریه » را هم به « قریه » ترجمه کرده اند و هم در اشاره به آن کلمه ی « شهر » را بکار برده اند. مؤید اینکه در این داستان ( داستان موسی و خضر ) مراد از قریه، شهر است. از آیه ی 82 سوره ی کهف برمی آید که تصریحاً کلمه ی « المدینه » در اشاره به همان قریه بکار رفته است.
81. عبارت قرآنی قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً ( کهف، 96 ) چنین ترجمه شده است: « و سپس آتش افروخته تا آهن گداخته شود آنگاه مس گداخته بر ( خلل و فرج ) آن آهن و سنگ ریختند » ( ص 302 ). اجزاء این ترجمه هم با متن مقدس قرآنی مطابقه ندارد. این ترجمه را با متن، و با چهار ترجمه از ترجمه های معاصر مقابله کنید: الف) ترجمه ی آیتی: « گفت: بدمید. تا آن آهن را بگداخت. و گفت: مس گداخته بیاورید تا بر آن ریزم ». ب) ترجمه ی خواجوی: « گفت: بدمید. تا آنکه آهن را [ چون ] آتش کرد. گفت: مرا روی گداخته آورید تا بر آن ریزم ». ج) ترجمه ی مجتبوی: « گفت: بدمید؛ تا آنگاه که آن را مانند آتشی بگداخت، گفت: مس گداخته برایم بیاورید تا بر آن فرو ریزم ». د) ترجمه ی راقم این سطور: « گفت: [ در کوره های آتش ] بدمید [ و دمیدند ] تا آنکه آن [ آهن ] را [ گداخته و ] آتش گونه ساخت. گفت: اینک برایم روی گداخته بیاورید تا بر آن ریزم ».
82. عبارت قرآنی أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیَاءَ … ( کهف، 102 ) چنین ترجمه شده است: « آیا کافران پندارند که بندگان ( با خلوص ) من، غیر من کسی را دوست و یاور خود خواهند گرفت؟ زهی پندار باطل. بندگان من هرگز از من به غیر نپردازند… » ( ص303 ). این ترجمه به کلی مغشوش و اشتباه است، و این گونه اشتباه است، و این گونه اشتباه حتی در خود این ترجمه هم کمتر نظیر دارد. به این شرح که در عبارت قرآنی، فاعل « الذین کفروا » یعنی کافران است و مفعول عبارت است از « عبادی ». مرحوم قمشه ای « عبادی » ( بندگان من ) را فاعل تصور کرده است. این ترجمه را با متن قرآن و با چهار ترجمه از ترجمه های معاصر مقابله کنید تا موارد اشتباه آن روشن شود: الف) ترجمه ی آیتی: « آیا کافران پندارند که به جای من بندگان مرا به خدایی گیرند؟ » ب) ترجمه ی خواجوی: « آیا کافران پندارند که- غیر من- بندگانم را معبودان می گیرند [ کیفر نخواهند دید؟] ». ج) ترجمه ی مجتبوی « آیا کسانی که کافر شدند پنداشته اند که بندگان مرا به جای من دوست و کارساز می گیرند؟ » د) ترجمه ی راقم این سطور : « آیا کافران پنداشته اند که بندگان مرا [ به ناحق ] به جای من دوستی بگیرند ».
83. عبارت قرآنی فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ ( مریم، 27 ) چنین ترجمه شده است: « آنگاه قوم مریم ( که از این قضیه آگاه شدند ) به جانب او آمدند که از این مکانش همراه برند ». این ترجمه از مورد پیشین هم مغشوش تر و اشتباه آمیزتر است. فاعل در این عبارت که بالصراحه یاد نشده است مریم است. « فأتت به » از اتیان است که با « بـ » تعدیه یافته است یعنی « او [ =عیسی ] را آورد ». « قومها » مفعول است، یعنی « به نزد قومش »، « تحمله » یعنی در حالی که مریم آن نوزاد را همراه داشت، یا همراه می برد. الف) ترجمه ی آیتی: « کودک را برداشت و نزد قوم خود آورد » ب) ترجمه ی خواجوی: « پس مولودی را که بار برداشته بود، نزد قوم خویش آورد. » ج) ترجمه ی مجتبوی: « پس او ( کودک ) را برداشته نزد کسان خود آورد. » د) ترجمه ی راقم این سطور: « سپس او [ عیسی ] را برداشت و به نزد قومش آورد ».
84. عبارت قرآنی فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لاَ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاَ أَنْتَ ( طه، 58 ) چنین ترجمه شده است: « پس موعدی معین کرد که بی آنکه هیچ یک از ما خلف وعده کنیم » ( ص 314 ). پیداست که « معین کرد » غلط، و به جای آن « معین کن » درست است.
85. عبارت قرآنی أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَهً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ ( انبیاء، 21 ) چنین ترجمه شده است: « بلکه این مردم مشرک نادان، خدایانی از ( سنگ و چوب و آهن ) همین زمین برگرفته و آنها را جان آفرین پندارند » ( ص 322 ). مراد از من الارض یعنی زمینی که شامل معبودان ناحق انسانی هم نظیر عیسی (علیه السّلام) و عزیر از یک سو، و امثال فرعون از سوی دیگر هم بشود، مراد فقط خاک زمین نیست که اشاره به سنگ و چوب و آهن کرده اند، چه این ترجمه آیه را از اطلاقی که گفتیم بیرون می آورد و فقط شامل بتها می گرداند. البته بعضی از مفسران آیه را به همین نحو که شادروان قمشه ای ترجمه کرده اند، معنی کرده اند. ولی ایراد اصلی ما مربوط به کلمه ی بعدی یعنی ینشرون است که از اِنشار ( متعدی از نشر و نشور ) است، یعنی برانگیختن و زنده کردن مردگان. لذا ترجمه ی آن به « آنها را جان آفرین پندارند » به هیچ وجه درست نیست. ترجمه ی ساده و سرراست این کلمه چنین است: که ایشان [ مردگان را ] زنده می کنند ( یا برمی انگیزند ).
86. عبارت قرآنی و معروف وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ ( انبیا، 30 ) چنین ترجمه شده است: « و از آب هر چیز را زنده گردانیدیم » ( ص 323 ). این ترجمه به کلی اشتباه است. شادروان قمشه ای تصور کرده اند که « جعل » در این عبارت، دو مفعولی است، و مفعول اول آن « کل شیء » است و مفعول دوم آن « حی ». اگر چنین بود با کلمه ی « حیِّ » به صورت « حیّاً » می آمد. حال آنکه « جعل » در این عبارت قرآنی، یک مفعولی است، و معنای آن پدید آوردن و آفریدن است، و مفعول آن « کل شیءٍ » است، و « حی » صفت « شیء » است و لذا اعرابش با آن همسان است. حاصل آنکه می فرماید: هر چیز زنده ای را از آب آفریدیم. ترجمه ی کشف الأسرار ( نوبت اول ): « و بیافریدیم از آب هر چیزی زنده » [ یعنی هر چیزی زنده را ]. ترجمه ی شاه ولی الله دهلوی: « و پیدا کردیم [ = پدید آوردیم ] از آب هر چیز زنده را ». ترجمه ی آیتی: « و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم ». ترجمه ی خواجوی: « و هر چیز زنده را از آب پدید آوردیم ». ترجمه ی مجتبوی: « و هر چیز زنده ای را از آب پدید کردیم ». به نظر نمی رسد به توضیح یا شواهد بیشتر نیازی باشد.
87. عبارت قرآنی قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ … ( انبیا، 42 ) چنین ترجمه شده است: « ( ای رسول ما به خلق ) بگو کیست به جز آن خدای مهربان که شما را در شب و روز محافظت می کند » ( ص 324 ). این ترجمه به کلی نادرست است. « من الرحمن » یعنی در برابر خداوند، یا ساده تر از آن: از خداوند. می فرماید که کیست که شما را شب و روز از خدای رحمان [ و عذاب یا امر یا اراده ی او ] حفظ کند؟ ترجمه ی نوبت اول کشف الأسرار: « بگوی آن کیست که شما را نگاه می دارد به شب و روز از رحمن و عذاب او ». تفسیر ابوالفتوح رازی: « بگو ای محمد که کیست که شما را نگه می دارد به شب و روز از خدای تعالی، یعنی از عذاب خدای ». ترجمه ی شاه ولی الله دهلوی: « بگو که نگهبانی می کند شما را شب و روز از عقوبت خدا؟ » ترجمه ی آیتی: « بگو کیست آن که شما را شب و روز از قهر خدای رحمان حفظ می کند؟ » ترجمه ی خواجوی: « بگو چه کسی از عذاب خداوند رحمان شب و روز نگاهتان می دارد؟ » ترجمه ی مجتبوی: « بگو کیست که شما را شب و روز از [ عذاب ] خدای رحمان نگاه می دارد؟ » علاوه بر این شواهد و شواهد بسیار دیگر که به رعایت اختصار آنها را نقل نمی کنیم، مؤید صحت ترجمه ی مورد نظر ما و اشتباه ترجمه ی مرحوم قمشه ای، آیه ی بعدی است که می فرماید: أَمْ لَهُمْ آلِهَهٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنَا؟ که خود ایشان آن را چنین ترجمه کرده اند: « آیا برای این مشرکان غیر ما خدایانی هست که بتوانند عذاب ما را از اینان منع کنند؟ »
88. عبارت قرآنی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ( حج، 5 ) چنین ترجمه شده است: « تا به وقتی معین طفلی ( چون گوهر ) از ( صدف ) رحم بیرون آریم تا زیست کرده و به حد بلوغ و کمال برسد » ( ص 331 ). ضمائر و افعال این عبارت نادرست ترجمه شده است. ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً یعنی سپس شما را که کودکی شده اید [ از رحم مادران ] بیرون می آوریم. ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ یعنی تا سپس به کمال بلوغ [ و رشد ] تان برسید. همین. احتیاج به نقل شواهد هم ندارد.
89. یکی از آیات دشوار قرآن کریم که لغزشگاه اغلب مترجمان است، آیه ی 15 سوره ی حج است که می فرماید: مَنْ کَانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ ( ص 333 ). مفهوم ساده و سرراست این آیه این است که هر کسی چنین می پندارد که خداوند پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد داد، برود و ریسمانی از سقف [ خانه اش ] بیاویزد و سپس نَفَس خود را ببُرد [ و خود را خفه سازد – یعنی خودش را دار بزند ] تا بنگرد که این تدبیرش مایه ی خشمش را از بین می برد. در اینجا مراد به دست دادن ترجمه ی دقیق از این آیه نیست. بلکه بیان این نکته ی مهم است که به قول امام فخر رازی، زمخشری، ابن قتیبه، طبری، میبدی، ابوالفتوح رازی، طبرسی، بیضاوی، جلالین، نسفی واعظ کاشفی مراد از « السماء »، آسمانه یا سقف خانه است، نه آسمان. لذا ترجمه ی مرحوم قمشه ای از این موضع آیه به « پس طنابی به سقف آسمان درآویز » درست نیست. و سقف آسمان به هیچ وجه معنای محصلی نمی دهد. از آن گذشته « فلیمدد » یعنی « بیاویزد »، نه اینکه « بیاویز » گفتنی است که استاد آیتی هم در طبع اول ترجمه ی خود، این کلمه و نیز بعضی عبارات این آیه را نادرست ترجمه کرده بودند و آورده بودند: « کسی که می پندارد که خدا در دنیا و آخرت یاریش نخواهد کرد، خویشتن را با ریسمانی از آسمان بیاویزد، سپس آنرا ببرد و بنگرد که آیا این حیله خشمش را از میان خواهد برد؟ » و بنده یادداشتی انتقادی در این باره به ایشان تقدیم کردم و در آن توضیحاتی مشروح دادم، و ایشان پذیرفتند و در طبع سوم ترجمه ی خود را به این شکل تغییر دادند و اصلاح کردند: « کسی که می پندارد که خدا در دنیا و آخرت یاریش نخواهد کرد، خویشتن را با ریسمانی از سقف بیاویزد، تا خود را خفه سازد، و بنگرد که آیا این حیله خشمش را از میان خواهد برد ». و بنده یادداشتی انتقادی در این باره به ایشان تقدیم کردم و در آن توضیحاتی مشروح دادم، و ایشان پذیرفتند و در طبع سوم ترجمه ی خود را به این شکل تغییر دادند و اصلاح کردند: « کسی که می پندارد که خدا در دنیا و آخرت یاریش نخواهد کرد، خویشتن را با ریسمانی از سقف بیاویزد، تا خود را خفه سازد، و بنگرد که آیا این حیله خشمش را از میان خواهد برد».
90. کلمه ی « صابئین » سه بار در قرآن مجید بکار رفته است: بقره، 62؛ مائده، 69؛ و حج، 17. مرحوم قمشه ای در بار اول آن را به « ستاره پرست » و در بارهای بعدی به « ستاره پرستان » ترجمه کرده اند که نادرست است. صابئین به دو فرقه ی مختلف اطلاق می گردد. نخست ماندائیها که یک فرقه ی یهودی – مسیحی و ساکن بین النهرین و معروف به مغتسله اند که از اهل کتاب هستند و گویند که یحیی معمدان را پیامبر خود می دانسته اند. دیگر صابئین حران که گویا مشرک و احتمالاً ستاره پرست بوده اند. ولی همه ی محققان گفته اند که صابئین مورد نظر قرآن که در ردیف اهل کتاب یاد شده است، گروه نخست هستند، لذا ترجمه ی مرحوم قمشه ای نادرست است و باید آنان را فقط صابئین، می نوشت ( برای تفصیل ــــ دایره المعارف اسلام، به انگلیسی، همچنین دایره المعارف ادیان، ویراسته ی م. الیاده ( به انگلیسی، ذیل ماندائیها ).
91. عبارت قرآنی ان لاَ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً ( حج، 26 ) چنین ترجمه شده است: « تا به من هیچ کس را شریک و انباز نگیرد » ( ص 324 ) که نادرست است زیرا صیغه ی فعل « لا تشرک » خطاب است، نه غیاب و ترجمه ی آن از این قرار است: « که هیچ کس را شریک من مساز » یا هیچ چیز را شریک من مگردان. و نظایر آن.
92. عبارت قرآنی وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَهِ الْأَنْعَامِ … ( حج، 34 ) چنین ترجمه شده است: « و ما برای هر امتی شریعت و معبدی مقرر فرمودیم تا به ذکر نام خدا ( و شکر نعمت حق پردازند که آنها را از حیوانات بهایم ( یعنی گاو و گوسفند و شتر … ) روزی داد… » ( ص 335 ). این ترجمه غلط اندر غلط است. اولاً « منسک » یعنی قربانی، نه شریعت و معبد، ثانیاً ذکر اسم الهی بر بهیمه الانعامی که خداوند به انسانها روزی کرده است یعنی کشتن یا ذبح یا قربانی کردن آنها. پس ذکر به معنای خاص است، نه به ذکر نام خدا پرداختن، چنان که در مطلق دعا و نیایش هست. به جای توضیح بیشتر، ترجمه ی این عبارت قرآنی را از منابع معتبر نقل می کنم. تفسیر کشف الأسرار: « و هر گروهی را قربانی ای دادیم و جای قربان ساختیم. تا یاد کنند نام خدای بر آنچه روزی داد الله تعالی ایشان را از این چهارپایان بسته زبانان [ به نزدیک ( = به هنگام ) کشتن ] » ( نیز ـــ تفسیر ابوالفتوح رازی که به همین شیوه که گفتیم ترجمه و تفسیر کرده است ). ترجمه ی شاه ولی الله دهلوی: « و هر امتی را معین ساخته ایم طریق قربانی تا یاد کنند نام خدا بر آنچه داده است ایشان را از چهارپایان مواشی … ». ترجمه ی آیتی: « برای هر امتی رسم قربانی کردن نهادیم تا بدان سبب که خدا از چارپایان روزیشان داده است، نام او را بر زبان رانند » ( چنان که ملاحظه می شود بخش اخیر ترجمه ی آیتی هم اشکال دارد ). ترجمه ی خواجوی: « هر قومی را خون ریختنی قرار دادیم تا نام خداوند را بر آن چارپایان بی زبان که روزیشان داده است، بخوانند ». ترجمه ی مجتبوی: « و برای هر امتی آیین عبادتی [ در قربانی کردن ] قرار دادیم تا نام خدای را بر [ ذبح ] آنچه از چهارپایان زبان بسته روزیشان کرده است، یاد کنند ». ترجمه ی راقم این سطور: « و برای هر امتی قربانی ای معین داشته ایم، تا نام خدا را [ به هنگام ذبح ] بر چارپایان زبان بسته ای که روزیشان کرده ایم، ببرند ». مؤید صحت این ترجمه، این است که در دو آیه ی بعدتر از « بُدن » [ شتران خاص قربانی که درشت اندام هستند ] یاد می فرماید و تعبیر فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ را به کار می برد ( حج، 36 ) که خود مرحوم قمشه ای آن را چنین ترجمه کرده است: « پس هنگام ذبح آن تا بر پا ایستاده نام خدا را یاد کنید » ( ص 335 ).
93. عبارت قرآنی وَ هُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ … ( حج، 66 ) چنین ترجمه شده است: « اوست خدایی که شما را اول بار زنده کرد و دیگربار بمیراند » ( ص 339 ). پیداست که در این ترجمه، ترجمه ی ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ( یعنی سپس دوباره شما را زنده می کند ) از قلم افتاده است.
94. عبارت قرآنی نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا ( مؤمنون، 21 ) چنین ترجمه شده است « از شیر خود به شما بیاشامانند » ( ص 342 ). « نُسْقِیکُمْ » ( از اسقاء ) یعنی به شما می آشامانیم، یا می نوشانیم.
95. آیه ی بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَهٍ مِنْ هذَا وَ لَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ ( مؤمنون، 63 ) چنین ترجمه شده است: « بلکه دلهای کافران از این ( کتاب لوح محفوظ حق ) در جهل و غفلت است، و اعمالی که این کافران عامل آنند غیر اعمال آن اهل ایمان است » ( ص 345 ). ترجمه ی قسمت اخیر این آیه درست نیست. ترجمه ی این بخش به سادگی چنین است: « و اعمالی جز این ( ها ) دارند که انجام دهنده ی آنند ».
96. آیه ی قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ ( مؤمنون، 108 ) چنین ترجمه شده است: « ای سگان به دوزخ شوید و با من لب از سخن فرو بندید » ( ص 348 ). در این ترجمه کلمه ی « ای سگان » به کلی زائد و غیر لازم است. بد و بیراه گفتن به کافران و دوزخیان و نیز حتی یهودیان و « اعراب » در ترجمه ی آقای محمد باقر بهبودی از قرآن مجید، چندین مورد سابقه و نمونه دارد ( ـــ نقد ترجمه ی ایشان در کتاب حاضر )، اما در ترجمه ی شادروان قمشه ای با آن روحیه ی پاک عرفانی، بسیار نادر است، و تا اینجا، به موردی جز این برنخورده ام.
97. در ترجمه ی عبارت قرآنی الزَّانِی لاَ یَنْکِحُ إِلاَّ زَانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ الزَّانِیَهُ لاَ یَنْکِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ ( نور، 3 ) چنین ترجمه شده است: « مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرک نکاح نمی کند و زن زانیه را هم جز مرد زانی و مشرک به نکاح نخواهد گرفت » ( ص 349 ). در اینجا خواننده حیران می شود که آیا در اینجا سخن از یک حکم الهی است، یا یک واقعیت عرفی؟ این اشتباه و شبهه افکنی از آنجا پدید آمده است که مرحوم قمشه ای به یک پدیده ی زبانی – ادبی که در قرآن مجید چندین و چند نمونه دارد، توجه نکرده است، و آن این است که در عرف قرآن، گاه نهی، به زبان نفی بیان می شود، و در ترجمه بهتر است نفی را به نهی ترجمه کنیم تا معنی مستقیم و بدون ابهام و ایهام و اشتباه افکنی شود. ترجمه ی سرراست عبارت فوق چنین است: « مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرک نکاح نکند، و زن زانیه را هم جز مرد زانی و مشرک به نکاح نگیرد ».
98. عبارت قرآنی إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ ( نور، 19 ) چنین ترجمه شده است: « آنان که ( چون عبدالله اُبَی سلول و منافقان دیگر ) دوست می دارند که در میان اهل ایمان کار منکری را اشاعه و شهرت دهند، آنها را در دنیا و آخرت عذاب دردناک خواهد بود ». سخن بر سر ترجمه ی اَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ است که به نادرستی به صورت « کار منکری را اشاعه و شهرت دهند » درآمده است. مرحوم قمشه ای « تشیع » را که فعل لازم و از مصدر « شیوع » است ( یعنی شایع شود، یا شهرت یابد ). « تشیع » که فعل متعدی و از مصدر « اشاعه » است، انگاشته اند و لذا غلط ترجمه کرده اند. ترجمه ی کشف الأسرار: « ایشان که می دوست دارند [ =دوست می دارند ] که آشکار گردد و پدید آید در میان گرویدگان زشت نامی و زشت کاری … ». تفسیر ابوالفتوح رازی: « آنان که خواهند و دوست دارند که زشتی و منکر در میان مؤمنان آشکار شود – یعنی عبدالله ابی سلول و اصحابش از منافقان … ». ترجمه ی ولی الله دهلوی: « هر آئینه آنان که دوست می دارند آنکه فاش شود تهمت بدکاری در [ حق ] مسلمانان … ». ترجمه ی آیتی: « برای کسانی که دوست دارند درباره ی مؤمنان تهمت زنا شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردآور مهیاست ». ترجمه ی خواجوی: « کسانی که اشاعه ی کار زشت را درباره ی مؤمنان دوست دارند، در دنیا و آخرت عذابی دردناک دارند ». چنان که ملاحظه می شود ترجمه ی آقای خواجوی هم تا حدودی – نه به اندازه ی ترجمه ی مرحوم قمشه ای – ایراد دارد. ترجمه ی مجتبوی: « همانا کسانی که دوست می دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده اند فاش و آشکار شود … ». ترجمه ی راقم این سطور: « کسانی که خوش دارند که بدنامی در حق مؤمنان شایع گردد، در دنیا و آخرت عذابی دردناک دارند ».
99. عبارت قرآنی یُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِیهَا مِنْ بَرَدٍ ( نور، 43 ) چنین ترجمه شده است: « و نیز از جبال آسمان تگرگ فرو بارد » ( ص 354 ). قائل شدن جبال برای آسمان فقط اشتباه مرحوم قمشه ای نیست، از مفسران قدیم از جمله میبدی و زمخشری و ابوالفتوح رازی نیز در یک قولشان در شرح و بیان این آیه و این تعبیر دشوار، ناچار قائل به این شده اند که در آسمان جبال ( کوههایی ) هست. سید مرتضی علم الهدی یک مجلس کامل از امالی معروف خود را ( 1 / 303 به بعد ) به شرح کامل این آیه و حل مشکلات لفظی و معنایی آن اختصاص داده است و بر آن است که معنای آن چنین است: « و ینزل من الحساب الذی یشبه الجبال فی تراکمه برداً » ( و از ابری که در تراکمش شبیه به کوههاست، تگرگی نازل می کند ). از مترجمان معاصر، آیتی و خواجوی نیز همین اشتباه شبیه به قمشه ای را مرتکب شده اند. و فقط ترجمه ی آقای مجتبوی تا حدودی بی اشکال است: « و از آسمان از کوههایی که در آن است – انبوه ابرهای منجمد شده – تگرگ می فرستد ».
100. عبارات ترجمه ی مرحوم قمشه ای، نسبت به متن اصلی قرآن، هیچ وقت کمبود یا کاهش ندارد، یعنی ترجمه به خاطر تفسیر آمیز بودنش، همواره اضافه و اطناب دارد، نه اختصار و ایجاز، یا « مطابقه » که کمال مطلوب است ( اما در این ترجمه نایاب است ). اما در مورد معدودی در ترجمه ی ایشان ایجاز و اختصار ناخواسته و نامطلوبی دیده می شود از جمله در ترجمه ی عبارت قرآنی أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالاَتِکُمْ… ( نور، 61 ) که کلمه ی « بیوت » 9 مرتبه تکرار شده است، مرحوم قمشه ای فقط یک بار، یعنی بار اول آن را ترجمه کرده اند و بقیه را به اصطلاح حذف به قرینه کرده اند؛ به این صورت: « که از خانه های خود و پدران خود و مادرانتان و برادران و خواهران و عمو و عمه و خالو و خاله ی خویش غذا تناول کنید … ». حال آنکه در ترجمه ی متن مقدس قرآن برای حفظ و نمایاندن سبک و اصالت متن مقدس، می باید ترجمه ی کلمه ی « بیوت » یعنی « خانه ها » تکرار شود، و این کاری است که جمیع مترجمان قدیم و جدید وظیفه شناسانه انجام داده اند؛ از جمله آیتی، خواجوی و مجتبوی و راقم این سطور.
101. عبارت قرآنی رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ ( فرقان، 74 ) چنین ترجمه شده است: « پروردگارا ما را از جفتمان فرزندانی مرحمت فرما که ( خلف صالح و ) مایه ی چشم روشنی ما باشد » ( ص 365 ) و توجه نشده است که « ذریاتنا » عطف به « ازواجنا » است. یعنی به ما از همسران ما و از فرزندان ما، مایه ی چشم روشنی عطا فرما. ترجمه ی آیتی: « ای پروردگار ما، از همسران و فرزندانمان دلهای ما را شاد دار ». ترجمه ی خواجوی: « پروردگارا، بعضی از همسران و فرزندانمان را مایه ی روشنایی چشم ما قرار بده ». ترجمه ی مجتبوی: « پروردگارا، از ما همسرانمان و فرزندانمان ما را روشنی چشمها ببخش ». ترجمه ی راقم این سطور: « پروردگارا، به ما از همسرانمان و زاد و رودمان مایه ی روشنی چشم ببخش ».
102. بیضا که صفت « ید » است [ = ید بیضا ] و در داستان موسی (علیه السّلام ) کراراً در قرآن مجید به کار رفته است، در این ترجمه در هر جا، یک طور و متفاوت با جای دیگر ترجمه شده است. از این قرار: 1) در اعراف، 108 = آفتابی تابان. 2) در طه، 22 = خورشید رخشان. 3) شعراء، 33 = خورشیدی تابان. 4) نمل، 12 = سپید و روشن ( چون ماه تابان ). 5) قصص، 32 = سفید و روشن چون ماه تابان. در حالی که این کلمه از بیاض است که از آن ابیض هم به معنای سپید / سفید مشتق شده است، همان سپید یا « سپید و روشن » کافی و درست است: دیگر خورشید و ماه لازم ندارد.
103. آیه ی یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ ( شعراء، 37) چنین ترجمه شده است: « تا ساحران ماهر زبردست بر دفع او همه نزدت حاضر شوند » ( ص 367 ). این ترجمه اشتباه است. مرحوم قمشه ای عنایت نکرده است که « اتیان » [ / یأتوک ] که به معنای آمدن است، چون با « بـ » همراه شود متعدی و به معنای آوردن می شود. یعنی تا هر جادوگر دانا یا ماهری را به نزدت حاضر آورند. کشف الأسرار: « تا به تو آرند هر جادویی دانا که هست ». تفسیر ابوالفتوح رازی: « به تو آرند هر جادوی دانا را ». ترجمه ی شاه ولی الله دهلوی: « تا بیارند پیش تو هر جادوگر دانا را ». ترجمه ی آیتی: « تا هر جادوگر دانایی را که هست نزد تو بیاورند ». ترجمه ی خواجوی: « پس جادوگران را … جمع آورد ». ترجمه ی مجتبوی: « تا هر جادوگر دانایی را نزد تو آورند ».
104. آیه فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ که بارها در سوره ی شعرا ترجیح وار تکرار می شود ( شعراء، 110، 126، 150، 163، 179 ) به کلی غلط ترجمه شده است. معنای فاتقوا الله که آشکار است: از خدا پروا کنید. و اطیعونِ که برابر است با « اطیعونی » یعنی از من پیروی کنید. مرحوم قمشه ای این چهار آیه را جز در یک مورد که اشاره خواهد شد، اشتباه ترجمه کرده است، که همه را نقل می کنیم: 1) پند بی غرض مرا بشنوید و از خدا بترسید و راه طاعت وی پیش گیرید. 2) ( پند من بشنوید ) و از خدا بترسید و راه اطاعت وی پیش گیرید. 3) توضیحاً بگویم که در مورد سوم یعنی ترجمه ی آیه ی 150 سوره ی شعراء اشتباه ترجمه ای و نیز تدوینی و چاپی پیش آمده است. به این شرح که در برابر همان آیه ی ترجیع وار، مرحوم قمشه ای دو جمله با شماره های 149 و 150 آورده است که اولی غلط و دومی درست است؛ ازین قرار: « … پس پند من بشنوید و از خدا بترسید و راه طاعت پیش گیرید؛ خداترس باشید و مرا که رسول اویم، اطاعت کنید ». 4) از خدا بترسید و راه طاعت وی پیش گیرید. 5) از خدا بترسید و راه طاعت وی پیش گیرید.
105. عبارت قرآنی أَوْفُوا الْکَیْلَ ( شعرا، 181 ) چنین ترجمه شده است: « سنگ تمام بدهید » ( ص 373 ). وزن در مورد اشیاء یا اجناس سنجیدنی و موزون است. اما کیل در مورد اجناس پیمودنی و مکیل است. سنگ تمام دادن، مربوط به وزن است، نه پیمانه. ترجمه ی درست این عبارت از این قرار است: پیمانه را تمام دهید.
106. برای تنوع و تغییر ذایقه، یک مورد دیگر از ترجمه ی خوب همراه با توضیح ارزشمند مرحوم قمشه ای نقل می گردد. آیه ی وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ ( شعراء، 219 ) که به گفته ی مفسرین اشاره به موحد بودن نیاکان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد. چنین ترجمه و توضیح داده شده است: « و به انتقال تو در اهل سجود ( و به دوران تحولت از اصلاب شامخه به ارحام مطهره ) به همه آگاهست » ( ص 375 ).
107. عبارت قرآنی وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ( قصص، 41 ) چنین ترجمه شده است: و ما آن قوم ( ظالم ) را پیشوایان ضلالت و دعوت به دوزخ قرار دادیم » ( ص 389 ). در ترجمه ی این آیه اشکال باریک و ظریفی دیده می شود. گو اینکه بسیاری از مترجمان قدیم و جدید هم به همین نحو ترجمه کرده اند. اگر خداوند آنان را پیشوایان دعوتگر به آتش جهنم، آفریده یا قرار داده باشد، در این صورت شبهه ی جبر به شدیدترین وجهی مطرح می گردد. در پاسخ به این مسأله و حل مشکل معنایی این آیه – که کانون آن کلمه ی جعل [ / جعلناهم ] است، مفسران برای جعل معنای دیگری قائلند. شیخ طوسی آنرا به معنای « حکم » می داند، چنان که در آیه ی مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَهٍ وَ لاَ سَائِبَهٍ ( مائده، 103 ) وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ ( انعام، 100 ) نیز همین معنی را دارد ( تبیان ). زمخشری آن را به معنای « خواندن » ( تقریباً به معنی « نامیدن » ) معنی کرده است. یعنی ما ایشان را پیشوایان دعوتگر به سوی آتش دوزخ خواندیم یا می خوانیم، و مثال می زند که در عرف می گویند: جعله بخیلاً و فاسقاً یعنی او را بخیل و فاسق خواند. و جعل را در این آیه هم به همین معنی می داند: وَ جَعَلُوا الْمَلاَئِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً ( زخرف، 19 ) ( کشاف ). و ابوالفتوح هم آیه را به همین وجه توضیح داده است و درباره ی آیه ی اخیر می نویسد: « معنی آن است که نام نهادند و حکم کردند ».
حاصل آنکه ترجمه ی این عبارت قرآنی از این قرار است: « و آنان را پیشوایانی خواندیم که به سوی آتش دوزخ دعوت می کنند ».
108. عبارت قرآنی سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ( قصص، 68 ) چنین ترجمه شده است: « و ذات پاک الهی منزه و برتر از آن است که به او شرک آورند » ( ص 392 ). اشکال این ترجمه این است که به شهادت قرآن مجید بسیاری از مشرکان به خداوند شرک می آورند. باید این گونه ترجمه شود که خداوند منزه و برتر است از شرکی که می ورزند. ترجمه های خوب معاصر این اشکال را ندارد. ترجمه ی آیتی: « منزه است خدا و از هر چه برایش شریک می سازند برتر است ». ترجمه ی خواجوی: « و خداوند از آنچه با او شریک می سازند منزه و برتر است ». ترجمه ی مجتبوی: « پاک و منزه است خدای، و از آنچه انباز می گیرند برتر است ».
109. عبارت قرآنی فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ … ( قصص، 81 ) چنین ترجمه شده است: « پس ( از اندک زمانی ) ما هم او را با خانه ( و گنج و دارایی ) اش به زمین فرو بردیم و هیچ حزب و جمعیتی جز خدا نتوانست او را یاری کند » ( ص 394 ). این عبارت به گوشه ای از داستان و سرانجام شوم قارون اشاره دارد. « جز خدا نتوانست او را یاری کند » چنین معنی می دهد که خداوند طرفدار قارون بود و او را یاری داد. من دون الله را نود درصد مترجمان قدیم و جدید درست ترجمه نمی کنند. مِنْ دُونِ اللَّهِ یعنی « در برابر خدا » همین.
110. عبارت قرآنی وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ( عنکبوت، 18 ) چنین ترجمه شده است: « ای رسول ما اگر امت ترا تکذیب کردند … پیش از شما هم بسیاری از امم ( پیمبران خود را ) تکذیب کردند » ( ص 397 ). جمله ی اول این ترجمه به کلی نادرست است. « تکذبوا » فعل مضارع، جمع حاضر مذکر است از مصدر تکذیب و خطاب آن نه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بلکه با مشرکان مکه و منکران حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است. می فرماید: اگر [ شما ای مشرکان، پیامبر را ] تکذیب کنید، بدانید که امتهای پیش از شما هم پیامبرانشان را تکذیب کردند.
کشف الأسرار: « و اگر دروغ زن گیرید، دروغ زن گرفت گروهانی پیش از شما ». تفسیر ابوالفتوح رازی: گفتنی است که این تفسیر گران قدرد در اینجا اشتباهی مشابه با اشتباه مرحوم قمشه ای مرتکب شده است. تفسیر قرآن مجید معروف به تفسیر کمبریج: « بگو ای محمد مردمان خویش را، که ای مکیان، اگر شما مرا دروغزن می دارید بدانچه شما را خبر کردم از قصه ی نوح و ابراهیم … پس دروغ زن کردند امتانی که پیش از شما بودند، پیامبران خویش را ». تفسیر نسفی: « و اگر دروغ گوی درایت [ / دارید ] مصطفی را ای مکیان، پس دروغ گوی داشتند پیامبران خویش را پیشینیان ». ترجمه ی شاه ولی الله دهلوی: « و اگر دروغ می شمرید، پس هر آئینه دروغ شمرده بودند امتهای پیش از شما ». تفسیر سورآبادی [ = ترجمه ها و قصه های قرآن، مبتنی بر تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری ]: « و اگر شما به دروغ دارید، به درستی که به دروغ داشتند گروهی از پیش شما ».
سخن بس دراز شد. امیدوارم خوانندگان گرامی، دامنگستر شدن این نقد و بررسی را بی حاصل و از مقوله ی اطناب ممل نیابند. نقد و نظر حاضر، شامل دو سوم کل ترجمه ی مرحوم قمشه ای از قرآن مجید است، یعنی بیست جزء، یا به عبارت دیگر 397 صفحه [ از 604 صفحه ]. اشکالات این ترجمه حتی در همین بیست جزء، بسی بیش از اینهاست، چرا که بنده غالباً فقط ترجمه را می خواندم و گاه به عیب و ایراد درونی ترجمه بر می خوردم، یعنی تقریباً نقد ده جزء اول این گونه فراهم شده است، اما نقد ده جزء بعدی با مقاله و تطبیق دادن ترجمه با متن مقدس قرآن حاصل شده است. آنچه در اینجا عرضه شده، 110 نکته ی انتقادی است که در 20 جزء اول ترجمه یافت شده است و چون دستنویسم به 123 صفحه بالغ شد، اندیشناک شدم که مبادا خوانندگان بی حوصله شوند. البته شاید مسئولیت شناسی و وظیفه دینی – علمی ایجاب می کرد که 10 جزء بعدی را هم به زیر ذره بین انتقاد بیاورم. اگر ان شاء الله، اهل نظر و قرآن پژوهان، این انتقاد مؤدبانه و صرفاً تحقیقی را مفید یافتند و تلقی به قبول کردند، چه بسا در فرصت بعدی، نقد و نظری راجع به 10 جزء بعدی هم بنویسم. واقعاً در حال حاضر و در جنب کثرت مشغله ی قلمی، از جمله اشتغال به ترجمه ی قرآن مجید، همراه با توضیحات، که تا جزء بیستم پیش رفته ام، و تصحیح شرح عرفانی غزلهای حافظ ( متنی از قرن یازدهم هجری که بالغ بر 4 مجلد خواهد شد ) و تکمیل مقالات و فصول کتاب قرآن پژوهی، که این نقد هم در آنجا به طبع می رسد، و در دست داشتن چندین اثر یا کار دیگر، بیش از این در توانم نبود. به قول سرپوشیده ی معروف: اتّسع الخرق علی الراقع، حق این است که نقد و بررسی جامع و بایسته و شایسته ی ترجمه ی مرحوم قمشه ای، کار دستجمعی گروهی از محققان است، نه یک تن واحد، آن هم ابومشغله. خدا نکند خواننده ای گمان برد که این نقد را از سر رقابت یا مناسفه یا شهرت طلبی نوشته ام. شهرت طلبی مشروع، راههای آسانتر و بی مسئولیت تری هم دارد. این نقد یک نقد حرفه ای است به قلم کسی که هم نقد نویسی شغل شاغل اوست، و شاید در 25 سال اخیر، بیش از 250 نقد و معرفی کتاب نوشته باشد، که در عین حال مترجم حرفه ای ( با ترجمه ی بیش از 15 اثر ) و نیز مترجم قرآن مجید و قرآن پژوه هم هست، و عیار کار او را با کتاب قرآن پژوهی که مجموعه ی هفتاد بحث و تحقیق قرآنی است، می توان سنجید. آری، چنانکه در آغاز این نقد نوشتم، نویسنده ی این نقد نه جوان است و نه جویای نام، و نه دوست دارد که نام بزرگان دین و دانش را جز به نیکی و احترام و ادب ببرد. قبول عام و استقبال تامی که چند نسل از خوانندگان، در طی مدت پنجاه سال به ترجمه ی شادروان مهدی الهی قمشه ای، اعلی الله مقامه، نشان داده اند، هر قرآن پژوهی را به اعجاب و احترام بر می انگیزد. آرزوی راقم این سطور به عنوان یک مسلمان ایرانی عاشق قرآن و شیفته ی ترجمه قرآن، این است که لُجنه ای از قرآن پژوهان و محققان، زیر نظر فرزند دانشور آن بزرگمرد، یعنی دوست عزیزم، جناب آقای دکتر حسین الهی قمشه ای، یا به هر حال با نظارت ایشان، برای ویرایش و تهذیب و تنقیح این ترجمه، به پایمردی یکی از نهادهای علمی این کشور، یا بنیادهای خیریه ی فرهنگی ( از جمله فی المثل سازمان اوقاف، یا سازمان تبلیغات اسلامی ) تشکیل شود و این ترجمه را از هر نظر اصلاح کنند. گمان می کنم بنده به سهم خود، با تهیه و تدوین این نقد و بررسی، دینم را ادا کرده باشم. مع الوصف آماده ی شرکت در آن کار گروهی هستم.
و از حضرت حق، جل و علا، مسألت دارم که توفیق این خدمت بزرگ دینی و علمی را به یکی از نهادهای صاحب صلاحیت، مرحمت فرماید. و این خدمت ناچیز را نیز از این بنده ی شرمنده ی خود به قبول حسن، بپذیرد و ذخیره ی « یوم لاینفع مال و لابنون » بگرداند. بمنّه و کرمه.
منبع مقاله :
خرمشاهی، بهاء الدین؛ (1389)، قرآن پژوهی (1)، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم