روایات معصومین(ع) در کنار قرآن کریم، همواره به عنوان یکی از منابع مهم تفسیر در بین مسلمانان مطرح بوده است. مسلماً استفاده از این روایات، نقش مؤثری در رفع ابهامات و اشکالات ایجاد شده در ذهن برخی از خوانندگان و نیز انتقال مناسب تر مطالب و اهداف قرآن به زبان مقصد دارد.
در این نوشتار پس از ذکر نکات مهم تفسیری و نیز روایات وارده ذیل برخی آیات، نمونه هایی از تأثیر روایات در ترجمه آیات بیان می شود. در برخی ترجمه ها با توجه به اهتمام مترجم به استفاده از آیات، این تأثیر مشهودتر است، اما در برخی دیگر، روایات تفسیری نقشی در ترجمه ندارد.
مقدمه
قرآن کریم، ریسمان استوار و دستاویز محکمی است که خداوند به بندگانش هدیه داده است و بنابر سفارش رسول مکرمش، در کنار عترت می بایست به آن تمسک جست. (سیوطی، 60/2؛ احمد بن حنبل، 14/3 و 17؛ بیهقی، 30/7؛ حاکم نیشابوری، 109/3) با توجه به تعداد کم روایات تفسیری متواتر، به ویژه متواتر لفظی، مهم ترین بحث در خصوص اعتبار روایات، مربوط به اخبار احاد است که جمع زیادی از روایات تفسیری را دربرمی گیرد.
در منابع روایی، روایات تفسیری زیادی یافت می شود که استفاده صحیح و تلفیق هنرمندانه آن با ترجمه در عین حفظ مرزبندی مربوطه می تواند نقش مؤثری در ارتقاء کیفی ترجمه های قرآن کریم و فهم بهتر مطالب قرآن کریم داشته باشد.
در این مقاله، توجه ارباب نظر را به ضرورت بحث بکارگیری روایات تفسیری صحیح در ترجمه برخی از آیات قرآن کریم معطوف می نماییم.
الف) مباحث نظری( مبانی و شرایط تأثیر خیر واحد در ترجمه)
ترجمه قرآن در حقیقت خلاصه ای از تفسیر آن است، بنابراین همانطور که یکی از منابع تفسیر روایات وارده از معصومین(ع) می باشد، روایات تفسیری در ترجمه قرآن کریم نیز می تواند اثر بگذارد که در برخی ترجمه ها نقش روایات پررنگتر است. تاکنون تحقیقات زیادی در خصوص نقش روایات در تفسیر قرآن کریم انجام شده است، اما به بررسی نقش روایات در ترجمه قرآن کریم کمتر پرداخته شده است که در این نوشتار سعی بر آن است که تأثیر روایات در ترجمه مورد بررسی قرار بگیرد. از آنجا که بیشتر روایات خبر واحد می باشند لذا لازم است بحث مختصری در این خصوص ارائه گردد.
اخبار آحاد روایاتی هستند که به حد تواتر نمی رسند مثلاً از یک یا دو طریق روایت شده اند. اخبار آحاد را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
1) خبر واحد محفوف به قرائن؛ یعنی خبرهایی که متواتر نیست و از راه معتبر به ما نرسیده، ولی قرائن و شواهدی به همراه دارد که یقین به صدق آن پیدا می کنیم که حتماً از معصوم صادر شده است. مسلماً تفسیر قرآن به وسیله این اخبار معتبر و حجت است؛ چرا که علم آور می باشد و در ترجمه نیز می توان آن را به کار برد. چنانکه علامه طباطبائی ذیل آیه 44 سوره مبارکه نحل به حجیت اینگونه اخبار در تفسیر تصریح کرده است( طباطبائی، 261/12).
2) اخباری که متواتر نیست و سند معتبری نیز ندارد و از این رو اطمینان به صدور آن از معصوم نداریم. اینگونه اخبار از حجیت برخوردار نیستند و در تفسیر و ترجمه اعتبار ندارند.
از آنجا که استناد احادیث ضعیف به قرآن، نوعی استناد مطالب بدون علم به خداست، بنابراین کاربرد این احادیث افتراء بر خدا و حرام است.( طباطبائی، 184/3) البته برخی مفسران از جمله علامه طباطبائی متن این احادیث را بررسی می کنند و اگر شاهد صدق در متن آن ها باشد مثلاً با ظاهر قرآن هماهنگ باشد، آن ها را پذیرفته و به عنوان شاهد در تفسیر قرآن از آن استفاده می کنند.
3) خبر واحد معتبر، اخباری که متواتر نیست اما طریق آن معتبر است؛ یعنی ظن و گمان به صحت آن ها می رود، اما یقین آور نیست.
در مورد حجیت و اعتبار اخبار واحد میان علماء شیعه اختلاف نظر وجود دارد که در کتاب منطق تفسیر قرآن ضمن بیان نظرات، جمع بندی به شرح ذیل بیان گردیده است: « برخی علماء همچون شیخ طوسی ادعای اجماع بر حجیت خبر واحد نموده اند و برخی علماء همچون سیدرضی ادعای اجماع بر عدم حجیت خبر واحد کرده اند. در عصر حاضر مشهور علماء امامیه خبر واحد معتبر را حجت می دانند و در احکام شرعی بر طبق آن عمل می کنند و دلیل عمده آنان سیره عقلا است».(رضایی اصفهانی، 53).
اما در اینجا این سؤال مطرح است که آیا خبر واحد همانطور که در احادیث فقهی حجت می باشد، در احادیث تفسیری نیز حجت است و تفسیر و ترجمه قرآن براساس آن جایز است یا نه؟
در این خصوص سه دیدگاه عمده وجود دارد: 1. دیدگاه موافقان حجیت خبر واحد در تفسیر که آیت الله معرفت از طرفداران این نظریه است و حجیت خبر واحد(ثقه) را مستند به سیره عقلانی می داند.(معرفت، 22/2). 2. دیدگاه مخالفان که شیخ طوسی از طرفداران این دیدگاه است و در کتاب « العده» به بیان آن پرداخته است. (طوسی، 47/1). 3. دیدگاه تفصیل که آیت الله جوادی آملی از طرفداران آن است.(جوادی آملی، 156/1)
در جمع بندی این بحث می توان به نکات ذیل اشاره نمود.(رضایی اصفهانی، 58).
الف) مشهور علمای معاصر اسلام، خبر واحد معتبر را در مورد احکام عملی دارای حجیت می دانند و این مطلبی است که در اصول فقه به اثبات رسیده و دلیل عمده آن سیره عقلا است. شکی نیست که بخشی از تفسیر، مربوط به آیات الاحکام است و روایاتی که از پیامبر و اهل بیت(ع) در مورد تفسیر آیات الاحکام وارد شده است، عموماً به صورت خبر واحد است. بنابراین می توان گفت: اخبار آحاد معتبر در آیات الاحکام حجت است؛ چون سیره عقلا بر قبول خبر واحد و مترتب کردن آثار بر آن و عمل کردن به محتوای آن بوده و هست. این مطلبی بود که موافقان این دیدگاه همچون آیت الله خویی بر آن پافشاری می کردند و با دقت در کلمات مخالفان روشن می شود که این مطلب نیز تا حدودی مورد قبول آن ها است.
ب) حجیت خبر واحد در غیر احکام شرعی مورد تردید قرار گرفته است؛ چون عمده دلیل حجیت خبر واحد سیره عقلا است و دلیل قدر متیقن دارد، از این رو شامل بخش احکام می شود که شارع نیز ازآن منعی نکرده است. در مورد بخش غیر احکام شک می کنیم و از آنجا که عمل به ظن در تفسیر و ترجمه جایز نیست و همانطور که گذشت، استناد مطالبی به خدا بدون اجازه او حرام است و در این مورد قدر متیقن حجیت خبر واحد را می گیریم که همان احکام عملی است.
ج) نتیجه بحث آن شد که قائل به تفصیل در مورد حجیت خبر واحد در تفسیر و ترجمه شویم؛ یعنی خبر واحد را در حوزه آیات الاحکام حجت و معتبر می دانیم، اما در غیر آن ها همچون عقاید، قصص، اشارات علمی قرآن و مطالبی همچون عرش و کرسی حجت نمی دانیم، هرچند که استفاده روایات در این حوزه ها به صورتی که استناد احتمالی بدهیم، مانعی ندارد، مگر آنکه خبر واحد معتبر را علم عادل بدانیم که در آن صورت در تمام موارد حجت است.
ب) نمونه هایی از تأثیر روایات تفسیری در ترجمه آیات
مترجمان قرآن کریم، روایات تفسیری را در ترجمه برخی از آیات به صورت مستقیم یا غیرمستقیم دخیل نموده اند که در ادامه به بررسی این موضوع در پنج آیه قرآن کریم می پردازیم.
1. آیات 5-10 سوره مبارکه نجم
« علّمه شدید القوی* ذو مرّهٍ فاستوی* و هو بالافق الاعلی* ثمّ دنا فتدلّی* فکان قاب قوسین او ادنی* فأوحی إلی عبده ما اوحی».
1-1. نکات مهم تفسیری و روایات
در خصوص آیه 5 سوره نجم نظریه مشهور این است که معلم پیامبر، همان جبرئیل امین است که قدرت فوق العاده داشت. او معمولاً به صورت انسانی خوش چهره بر پیامبر ظاهر می شد و ابلاغ وحی می نمود؛ اما دو بار در تمام عمر آن حضرت، به قیافه و چهره اصیلش بر او ظاهر شد؛ مرتبه اول، بنابر آیات بالا، در افق بالا ظاهر شد و هم او بود که به پیامبر نزدیک شد تا آن حد که فاصله چندانی میان آن ها نبود، چنان که تعبیر به « قاب قوسین» کنایه از نهایت نزدیکی است. مرتبه دوم، در جریان معراج پیامبر(ص) ظاهر شد، در آیات بعد به این مطلب اشاره شده است. ذیل آیه « علّمهُ شدید القوی» بسیاری از مفسران، از جمله طبرسی در « مجمع البیان»، زمخشری در «کشاف»، فخر رازی در « تفسیر کبیر»، سید قطب در « فی ظلال القرآن» و نیز علامه طباطبائی( با توجه به تعبیراتش در « المیزان») این قول را پذیرفته اند.
اما به این تفسیر اشکالاتی به شرح ذیل وارد است که در تفسیر نمونه( مکارم شیرازی، 487/22) به آن اشاره شده است:
1. مرجع ضمائر در « فأوحی الی عبده ما اوحی» مخصوصاً ضمیر « عبده»، خداست؛ در حالی که اگر « شدید القوی» به معنای جبرئیل باشد، تمام ضمیرها به او باز می گردد؛ و این به هم خوردن یکنواختی آیات و مرجع ضمائر مسلماً خلاف ظاهر است( گرچه از قرائن خارجی می توان فهمید حساب این آیه از بقیه جداست).
2. شدید القوی به معنای کسی که تمام قدرت هایش فوق العاده است، تنها مناسب ذات پروردگار است. گرچه در آیه 20 سوره تکویر، از جبرئیل به عنوان « ذی قوهٍ عند ذی العرش مکین»یاد شده؛ اما میان شدید القوی که مفهوم عام و گسترده ای دارد با « ذی قوهٍ» که « قوّه» در آن به صورت مفرد نکره ذکر شده، تفاوت بسیار است.
3. اگر منظور جبرئیل باشد، با توجه به آیات بعد،« عند سدره المنتهی»، به این معنا است که او از آغاز سفر معراج و از روی زمین با پیامبر همراه بود و تنها در اوج آسمان او را ندید. مگر اینکه گفته شود در آغاز او را به صورت انسانی مشاهده کرد و در آسمان به صورت اصلیش؛ در حالی که قرینه ای بر این مطلب در آیات نیست.
4. تعابیری همچون « علّمه» در قرآن، در مورد خدا نسبت به پیامبران آمده، اما هیچگاه در مورد جبرئیل به کار نرفته است.
5. گرچه جبرئیل فرشته ای والامقام است، اما مسلماً پیامبر مقام والاتری دارد؛ چنان که طبق روایات وقتی او در سیر صعودی معراج در محضر پیامبر بود و به نقطه ای رسید، از حرکت بازماند و گفت:« اگر یک سر انگشت بالاتر روم پر و بالم می سوزد»؛ ولی پیامبر همچنان به سیر خود ادامه می داد( مجلسی، 382/18). به علاوه، مشاهده کردن جبرئیل در صورت اصلیش متناسب با چنان اهمیتی که در این آیات به آن داده شده، نیست.
6. جمله « ما کذب الفؤاد ما رأی» نیز دلیل بر یک شهود باطنی است، نه مشاهده حسی با چشم نسبت به جبرئیل.
7. روایات مؤید تفسیر به جبرئیل وجود ندارد. اما در مورد تفسیر دوم مؤید وجود دارد که نشان می دهد منظور از این آیات، شهود باطنی خاصی نسبت به ذات پاک خداست که برای پیامبر در این صحنه روی داد و در معراج بار دیگر تکرار شد.
در روایتی از قول پیامبر(ص) آمده است:« لمّا عرج بی الی السماء دنوت من ربی عزوجل حتی کان بینی و بینه قاب قوسین او ادنی»؛ « هنگامی که به آسمان عروج کردم، چنان به ساحت قدس پروردگارم نزدیک شدم که میان من و او فاصله قوسین یا کمتر بود».(حویزی، 149/5)
در روایتی دیگر از امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده است:« هنگامی که پیامبر به معراج برده شد و فاصله او از ساحت قدس پروردگارش به اندازه قوسین یا کمتر بود، حجابی از حجاب ها در برابر دیدگان او برداشته شد».(همان) در روایات اهل سنت نیز همین معنا از ابن عباس نقل شده است. (سیوطی، 123/6)
مجموع این قرائن، مؤید تفسیر دوم است؛ یعنی منظور از « شدید القوی» خداوند می باشد و نزدیک شدن پیامبر نیز به ذات پاک او بوده است.
به نظر می رسد علت رویگردانی برخی از مفسران از این تفسیر این است که این تفسیر بوی تجسم خداوند و وجود مکان برای او می دهد. به همین دلیل برخی مفسران در تفسیر این آیات، اظهار عجز کرده و گفته اند این از اسرار غیب و از همه ما پوشیده و پنهان است.
اما با عنایت به اینکه قرآن کتاب هدایت است و برای تفکر و تدبر و تذکر انسان ها نازل شده و با پذیرش اینکه معنای دوم، یک نوع شهود و قرب خاص معنوی می باشد، جایی برای این مطلب نخواهد ماند؛ چنان که حضرت علی(ع) می فرماید:« لا تدرکهُ العیونُ بمشاهده العیان ولکن تدرکهُ القلوبُ بحقائق الایمان» یعنی:« چشم ها با مشاهده حسی هرگز او را ندیده ولی دل ها با حقیقت ایمان او را دریافته است.»(سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 179).
خلاصه اینکه پیامبر در عین اینکه دارای مقام شهود بود، در طول عمر مبارکش دو مرتبه اوج گرفت که به مقام « شهود کامل» نایل شد؛ یکی احتمالاًدر آغاز بعثت و دیگری به هنگام معراج؛ و تعبیراتی مانند « فکان قاب قوسین او ادنی» به صورت کنایه می باشد و بیانگر شدت قرب است. بنابراین، تفسیر این آیات به شهود باطنی پیامبر نسبت به خدا، صحیح تر و با روایات اسلامی موافق تر است؛ چنان که پیامبر در پاسخ به پرسش« هل رأیت ربّک» فرمود: «رأیته بفؤادی».( مجلسی، 287/18)
2-1. بررسی ترجمه ها
با توجه به مرجع ضمائر در آیات پنجم و دهم سوره نجم، ترجمه های مربوط به آیات ابتدایی این سوره را، می توان به شش گروه تقسیم کرد که به نمونه هایی از ترجمه ها اشاره می شود:
1. در برخی ترجمه ها مرجع ضمیر در آیات پنجم و دهم، ذکر نشده است:
ارفع:« و او را موجودی توانا علم آموخته»- « در این جا آنچه را وحی کردنی بود به بنده خدا وحی کرد».
ثقفی تهرانی:« تعلیم داد به او آنکه شدید و استوار است قوای او»- «سپس وحی کرد و خبر داد به بنده اش آنچه را که وحی کرد».
معزی:« بیاموختش کسی که سخت نیرو است»- « سپس وحی فرستاد به سوی بنده خویش آنچه وحی فرستاد».
2. در برخی ترجمه ها، مرجع ضمیر در آیه پنجم، جبرئیل و مرجع ضمیر در آیه دهم خدا در نظر گرفته شده است:
آیتی: « او را آن فرشته بس نیرومند تعلیم داده است»- « و خدا به بنده خود هرچه باید وحی کند وحی کرد».
الهی قمشه ای:« او را (جبرئیل) همان ( فرشته) بسیار توانا( به وحی خدا) علم آموخته است»-« سپس (خدا) به بنده خود وحی فرمود آنچه که هیچ کس درک آن نتواند کرد».
فیض الاسلام: « او را آموخته و یاد داده کسی( جبرئیل و فرشته ای) که ( در علوم و اعمال) بسیار با قوت در نیرو است»- « سپس خدای تعالی ( با واسطه یا بدون واسطه جبرئیل) به سوی بنده خود وحی کرد آنچه را وحی نمود( گفته اند آنچه را وحی کرده، نماز بوده)».
گرمارودی:« آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است»- « سپس ( خداوند) به بنده خود وحی کرد آنچه وحی کرد».
مکارم: « آن کس که قدرت عظیمی دارد( جبرئیل امین) او را تعلیم داده است»- « در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود، به بنده اش وحی نمود».
انصاری: « او را ( فرشته ای) بس توانمند آموزش داده است»-« سپس به بنده او (خدا) آنچه را که می باید می رساند، رساند».
بروجردی:« او را جبرئیل، فرشته بسیار توانا، به وحی خدا علم آموخته»- « سپس خدا به بنده خود وحی فرمود، آنچه را هیچکس درک آن نتواند کرد».
3. در برخی ترجمه ها، مرجع هر دو ضمیر خدا در نظر گرفته شده است:
صفارزاده:« که او تعلیم یافته خداوند، آن صاحب قدرت مطلق است»- « و از آن فاصله نزدیک بود که خداوند پیامش را به بنده اش آن گونه که اراده داشت وحی فرمود».
4. در برخی ترجمه ها، مرجع ضمیرها را در هر دو آیه، جبرئیل در نظر گرفته است:
ترجمه المیزان:« اسراری است که جبرئیل شدید القوی به وی آموخته است»-« در آن جا بود که جبرئیل به بنده خدا وحی کرد، آنچه را که کرد».
5. در برخی ترجمه ها، مرجع ضمیر در آیه پنجم جبرئیل، اما در آیه دهم ذکر نشده است:
فولادوند:« آن را (فرشته) شدید القوی به او فرا آموخت»- « آنگاه به بنده اش آنچه را باید وحی کند وحی فرمود».
کاویانپور:« او را فرشته ای بسیار نیرومند تعلیم داده است»- « سپس آنچه را خدا وحی کرده بود، به بنده او رساند».
مجتبوی:« او را آن (فرشته) بس نیرومند- جبرئیل – آموخته است»- « سپس به بنده اش وحی کرد آنچه را وحی کرد».
مشکینی:« آن را ( جبرئیل امین) آن که قوایش محکم و نیرومند است، به او تعلیم داد»-« سپس وحی کرد به بنده خدا، محمد(ص) از حقایق و اسرار آنچه وحی کرد».
مصباح زاده:« آموخت او را( فرشته ) سخت قوی»- « سپس وحی کرد به بنده اش آنچه وحی کرد».
دهلوی:« آموخته است او را فرشته بسیار با قوت»-« سپس پیغام رسانید به سوی بنده خدا آنچه رسانید».
پاینده:« که ( فرشته ای) نیرومند تعلیمش داد»-« و به بنده خویش وحی کرد آنچه (او) وحی کرد».
6. در برخی ترجمه ها، مرجع ضمیر در آیه پنجم، ذکر نشده؛ اما در آیه دهم مرجع ضمیر خدا در نظر گرفته شده است:
جوامع الجامع: « آن کس که قدرت عظیمی دارد، او را تعلیم داد»- « در این جا خداوند آنچه را وحی کردنی بود، به بنده اش وحی کرد».
پورجوادی:« نیرومندی عظیم او را تعلیم داده است»-« خداوند آنچه را باید، به بنده خود وحی کرد».
گفتنی است، تنها برخی از مفسران، متأثر از روایات وارده در ترجمه آیه پنجم سوره نجم، مرجع ضمیر را خداوند متعال و تفسیر این آیات را شهود باطنی پیامبر نسبت خدا دانسته اند.
پی نوشت ها :
1. عضو هیئت علمی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم (دانشکده تفسیر و معارف قرآن کریم قم)
منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 7