قَالَ عَلِىٌّ علیه السلام: الْعَفْوُ تاجُ الْمَکارِمِ «1».
على علیه السلام فرمود: گذشت، تاجى بر تارک مکارم است.
وقالَ علیه السلام: شیئانِ لا یُوزَنُ ثوابُهُما: الْعَفْوُ وَالْعَدْلُ «2».
و نیز آن حضرت فرمود: دو چیز است که ثواب آنها به اندازه نمىآید.
گذشت و عدالت.
وَقالَ علیه السلام: قِلَّهُ الْعَفْوِ اقْبَحُ الْعُیُوبِ، وَالتَّسَرُّعُ الَى الْانْتِقامِ اعْظَمُ الذُّنُوبِ «3».
و نیز آن حضرت فرمود: کم گذشتى قبیحترین عیب و عجله در انتقام از بزرگترین گناهان است.
وَقالَ: شَرُّ النّاسِ مَنْ لایَعْفُو عَنِ الزَّلَّهِ وَلا یَسْتُرُ الْعَوْرَهَ «4».
و نیز آن جناب فرمود: بدترین مردم کسى است که از لغزش مردم گذشت نکند و عیب مردم را نپوشاند.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
شب معراج قصرى مستولى و مشرف بر بهشت را دیدم. از امین وحى پرسیدم:
از کیست؟ گفت: آنان که خشم خود فرو خورند و از مردم گذشت کنند و خدا نیکوکاران را دوست دارد «5».
قالَ رَسُولُ اللّه صلى الله علیه و آله: مَنْ عَفا عِنْدَ قُدْرَهٍ عَفَا اللّهُ عَنْهُ یَوْمَ الْعَثْرَهِ «6».
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس به وقت قدرت عفو کند خداوند روز لغزش از وى گذشت کند.
مردى از آزار خدمهاش به رسول خدا صلى الله علیه و آله شکایت برد، حضرت فرمود: از آنان گذشت کن که گذشت باعث اصلاح دل آنان است، عرض کرد: در بىادبى متفاوتند. فرمود: برو از آنان بگذر «7».
عَنْ النَّبىِّ صلى الله علیه و آله: انَّهُ یُنادِى مُنادٍ یَوْمَ الْقِیامَهِ مَنْ کانَ لَهُ عَلَى اللّهِ اجْرٌ فَلْیَقُمْ. فَلا یقُومُ الّا الْعافُونَ، الَمْ تَسْمَعُوا «8» قَوْلَهُ تَعالى: [فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ] «9».
نبى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: روز قیامت منادى فریاد مىکند، هر کس بر خدا حقى از اجر دارد برخیزد، برنمىخیزد مگر آنان که در دنیا از دیگران گذشت کرده و جانب عفو را گرفتند، آیا نشنیدید قول خدا را، هر کس عفو کند و اصلاح نماید پس اجرش با خداست.
مالک اشتر و عفو
او انسانى والا و موجودى الهى و وجودى ملکوتى و مجسّمه اعتقاد و اخلاق و عمل صالح بود و آنچه امیرالمؤمنین علیه السلام در کرامت و بزرگوارى آن جناب فرموده درباره کمتر کسى گفته شده است.
به هنگامى که در اوج قدرت واقتدار و عظمت بود و فرماندهى لشگر عراق را به عهده داشت و نام مبارکش لرزه به تن مخالفان مىانداخت وارد بازار کوفه شد، چون همیشه در لباس مساکین و فقرا بود و نشانى براى شناخته شدن نداشت در جمع کسانى که او را نمىشناختند مورد توجه قرار نمىگرفت.
شخصى براى بازیگرى و خنداندن دیگران آن جناب را مورد اذیت و آزار و توهین قرار داد، آن مرد با کرامت و صاحب دل بدون این که به شوخى کننده توجه کند راهش را ادامه داد. مردى که ناظر بىتربیتى آن شخص بود جلو آمد و وى را گفت: این شخص را شناختى؟
گفت: نه، گفت: این انسان بىنظیر و گوهر گرانبهاى صدف دین مالک اشتر نخعى بود، آزارکننده از پى مالک روان شد و از هر کس که امکان داشت خط سیر مالک را پرسید تا آن منبع فیض را در مسجد یافت که مشغول نماز است، صبر کرد تا مالک به نمازش خاتمه داد، به محضرش عرضه داشت: اسائه ادب مرا ببخش و بر من کرم نموده از من گذشت کن، مالک در برابر اصرار او فرمود: من از تو نگرانى ندارم چون آن عمل تحقیر کننده را انجام دادى و بر تو گناه بود، من به این مسجد آمدم و این دو رکعت نماز را محض جلب رضاى حق و غفران الهى به سوى تو بجا آوردم! «10»
[وَتَفْسیرُ الْعَفْوِ انْ لا تُلْزِمَ صاحِبَکَ فیما اجْرَمَ ظاهِراً وَتنْسى مِنَ الْأصْلِ ما اصَبْتَ مِنْهُ باطِناً وَتَزیدَ عَلَى الْاخْتیاراتِ احْساناً. وَلَنْ یَجِدَ الى ذلِکَ سَبیلًا الّا مَنْ قَدْ عَفَى اللّهُ تَعالى عَنْهُ وَغَفَرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ وَزَیَّنَهُ وَالْبَسَهُ مِنْ نورِ بَهائِهِ لِانَّ الْعَفْوَ وَالْغُفْرانَ صِفَتانِ مِنْ صِفاتِ اللّهِ تَعالى اوْدَعَهُما فى اسْرارِ اصْفِیائِهِ لِیَتَخَلَّقُوا مَعَ الْخَلْقِ بِاخْلاقِ خالِقِهِمْ وَجاعِلِهِمْ کَذلِکَ. قالَ اللّهُ تَعالى: [وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ] «12». وَمَن لا یَعْفُوْ عَنْ بَشَرٍ مِثْلِهِ کَیْفَ یَرْجُوا عَفْوَ مَلِکٍ جَبّارٍ؟ وقال النبىُّ صلى الله علیه و آله حاکیاً عَنْ رَبِّهِ یَأْمُرُهُ بِهذهِ الْخِصالِ قالَ: صِلْ مَنْ قَطَعَکَ، وَاعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَاعْطِ مَنْ حَرَمَکَ وَاحْسِنْ الى مَنْ اساءَ الَیْکَ. وَقَدْ امَرَنا بِمُتابَعَتِهِ بِقَولِهِ تَعالى: [وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا] «13». وَالْعَفوُ سِرُّ اللّهِ فى قُلُوبِ خَواصِّهِ فَمَنْ بَشَّرَاللّهُ لَهُ یَسَّرَ لَهُ]لذت عفو
در حدیث پنجاه و هفتم در رابطه با حلم و بردبارى که بىارتباط به مسئله عفو نیست، چرا که عفو میوه شیرین حلم است، مسائلى گذشت از این جهت توضیح و تفسیر بیشترى را در این فصل لازم نمىبینم و به ترجمه آن اکتفا مىکنم.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
معنى عفو این است که هرگاه از کسى جرمى و تقصیرى به تو واقع شد از پى او براى انتقام گرفتن نروى و حتى آن جرم و اذیت را به او اظهار نکنى و به رخ او نکشى و از زبان و دل و ظاهر و باطنت او را در این زمینه فراموش کنى و بیش از پیش به وى احسان و نیکى کنى!
به این صفت کمال و گوهر گرانبها کسى راه نمىبرد مگر این که لذّت عفو حضرت حق را نسبت به گناهانش چشیده باشد و پروردگار مهربان وى را به صفات ستوده و اطوار محموده مزین نموده و به نور بهاى خود او را غرق کرده باشد که عفو و گذشت کار مردان خداست و این صفت الهى در خور هر ظرفى و هر موجودى نیست.
عفو و مغفرت و گذشت و بخشش نسبت به تقصیر و عصیان مردم از صفات الهى است که در قلب بندگان برگزیده جنبه امانت دارد، این گوهر تابناک معنوى در قلوب اولیا براى آن است که با عباد خدا چون خدا رفتار کنند، چه این که بنده ضعیف هر چند مستغرق در عبادت و بندگى باشد، باز محتاج به عفو و فضل خداست و به عبادت تنها نمىتوان مستحق درجات عالیه شد.
خداوند دستور داده که عفو کنید و پردهپوشى نمایید، مگر دوست ندارید مورد عفو حق قرار بگیرید، کسى که از دیگران گذشت ندارد چه توقعى از گذشت حضرت الهى دارد؟
پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید:
خداوند به من سه خصلت امر کرد:
1- حق صله رحم را بجاى آر گرچه آنان از تو رمیده باشند.
2- از هر که به تو ظلم کرده عفو کن.
3- به هر که به تو بدى کرده احسان و نیکى آور.
و خود حضرت رسالت پناهى بارها مردم را به رعایت این سه خصلت امر فرمود و از پیروى از حالات شیطانى نهى کرد و ما بر اساس آیات قرآن مجید ملزم هستیم به آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله دعوت مىکند عاشقانه گردن نهیم و از آنچه نهى مىفرماید بپرهیزیم.
عفو کردن و گذشت از تقصیر دیگران، سرّى است از اسرار الهى که مخصوص قلب خواصّ از عباد است و بشارتى از جانب حق به سوى بندگان آراسته، به این معنى که اى بندگان! هرگاه شما را که بنده و مخلوقید امر به عفو کنم، پس من که خالق شمایم به این حقیقت و خرج کردنش اولىترم، هر کس به این صفت موصوف باشد خداوند مشکلاتش را حل و کار دنیا و آخرتش را آسان مىکند.
[وَکانَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: ایَعْجِزُ احَدَکُمْ انْ یَکُونَ کَأبى ضَمْضَمٍ؟ قالُوا: یا رَسُولَ اللّه ما ابُو ضَمْضَمٍ؟ قالَ: رَجُلٌ مِمَّنْ قَبْلَکُمْ کانَ اذا اصْبَحَ یَقولُ: اللَّهُمَّ انّى قَدْ تَصدَّقْتُ بِعِرْضى عَلَى النّاسِ عامَّهً]ابو ضمضم و عفو
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به یارانش مىفرمود:
شما از این که مانند ابو ضمضم باشید عاجز و ناتوانید؟
عرضه داشتند: ابو ضمضم چگونه بوده؟ فرمود: او انسانى بود که هر وقت صبح مىکرد مىگفت:
خداوندا! من بدى و تقصیر هر کس را نسبت به خود گذشتم و بندگانت را در این زمینه حلال کرده و بخشیدم.
خداوندا! توفیق آراسته شدن به مکارم و محامد اخلاقى و پاک شدن از رذایل و پلیدىهاى نفسانى را به همه ما مرحمت فرما که آنچه باید بیابیم، تنها از خزانه عنایت تو باید یافت که نزد غیر تو به حق تو چیزى یافت نمىشود و براى انسان غیر تو یار و یاورى وجود ندارد.
منبع:پایگاه عرفان
پی نوشت
(1)- غرر الحکم: 245، حدیث 5001.
(2)- غرر الحکم: 446، حدیث 10214؛ مستدرک الوسائل: 11/ 320، باب 37.
(3)- غرر الحکم: 465، حدیث 10692.
(4)- غرر الحکم: 245، حدیث 5016.
(5)- کنز العمال: 7016.
(6)- کنز العمال: 7023.
(7)- مستدرک الوسائل: 9/ 7، باب 95، حدیث 10041.
(8)- أعلام الدین: 337، حدیث 16؛ بحار الأنوار: 74/ 182، باب 7، حدیث 16.
(9)- شورى (42): 40.
(10)- داستان راستان: 1/ 91.
(11)- الهى قمشهاى.
(12)- نور (24): 22.
(13)- حشر (59): 7.
(14)- عبید زاکانى.