نویسنده: سید محمود طاهری
13 رجب 1342
تربیت عملی به جای تربیت زبانی
از قدیم گفته اند: «دو صد گفته چون نیم کردارنیست.» با توجه به این ضرب المثل، تنها با عمل کردن به گفته هاست که کارها سامان می پذیرد وگره ها گشوده و موفقیت ها حاصل می شود. براین اساس، والدینی که نگران تربیت وخوشبختی فرزندانشان هستند، برای توفیق دراین امر، باید خود، الگویی عملی برای فرزندانشان باشند و آنها را با عمل، به سوی خوبی ها فرا خوانند. نصیحت ها ویادآوری های والدین، زمانی که در کودکان اثر مثبت می گذارد که خود، نمونه آشکارعملی برای کودکان باشند. در اهمیت تربیت عملی همین بس که گفته اند: می خواهید فرزندانتان چگونه باشند؟ خود همان گونه باشید، تا فرزندانتان نیز آن گونه باشند.»
ویل دورانت می نویسد:«اگر از فرزندت ادب می خواهی، خود مؤدب باش! اگر پاکیزگی می خواهی، خود پاکیزه باش که چیز دیگری لازم نیست. رفتار خوب را تنها با نشان دادن نمونه ومثال، از روی شکیبایی مستمر می توان یاد داد.»(35)
«به یاد داشته باشید که رفتار شخصی شما، مهم ترین عامل در تربیت کودک است. خیال نکنید وقتی که با او گفت وگو می کنید، یا راه چاه را نشانش می دهید، یا به او امر ونهی می کنید، سرگرم تربیتش هستید؛ بلکه طرز لباس پوشیدن شما، طرز حرف زدنتان با دیگران ودرباره دیگران، شاد وغمگین شدنتان، طرز رفتارتان با دوستان ودشمنان، همه و همه برای کودک، بسیار مهم و تأثیر گذار است. فرزندتان، نامحسوس ترین تغییر حالت ها وتغییر لحن گفتار شما را متوجه می شود واحساس می کند. همه زیر وبم فکر واندیشه شما از راه های نامرئی به او می رسد، بی آنکه شما متوجه شوید. باید دقت پدرومادر در رفتار وکردارشان ونظارت همیشگی آنان بر همه گفته ها وکارهایشان، نخستین و مهم ترین شیوه تربیتی باشد.»(36)
امام محمد غزالی نیز می نویسد: «هر که چیزی تناول کند ومردمان را گوید که تناول نکنید که زهر مهلک است، بر وی بدان [عمل] افسوس کنند (ریشخند نمایند)واو را متهم دارند وحرص ایشان بر آن [عمل] برانگیخته شود وگویند: اگر نه آنستی که آن خوش تر و لذیذتر چیزهاست، آن را بر خود نگزیدی».(37)
حضرت علی(ع) درباره الگوی عملی بودن در تربیت دیگران می فرماید: « کسی که خود را پیشوای مردم قرار دهد، باید پیش از آموزش دادن مردم، از یاد دادن به خود آغاز کند ویپش از تربیت زبانی، با رفتارش تربیت کند.(38)
یکی از نویسندگان نیز دراین باره می نویسد: « ما چگونه می توانیم به اصلاح کودک موفق شویم، درحالی که خود را اصلاح نکرده و بر هواهای نفسانی ورفتار خود مسلط نیستیم؟ ! آن پرورشکاری که می خواهد دیگران را بسازد، خود باید ساخته شده باشد واین امر در گرو یافتن شهامت برای شناخت خود و سپس سازندگی درخود است. والدینی که می خواهند کودک را اصلاح کنند، باید به این امر اطمینان داشته باشند که مدیر لایقی برای خویشتن اند ومی توانند الگوی سالمی برای کودکان خود باشند.»(39)
«فراموش نکنیم که کودکان ونوجوانان، آنچه را که ما بزرگ سالان انجام می دهیم، یاد می گیرند، نه آنچه را که ما می گوییم».(40)
حضرت علی(ع) وتوجه به تفاوت های فردی و رعایت تناسب سخنان تربیتی با توان روحی فرزند
نکته مهمی که پدران ومادران و مربیان، همواره باید به آن توجه داشته باشند، اصل تفاوت های فردی است. همان گونه که انسان ها از نظر شکل ظاهری با یکدیگر متفاوت هستند، دراستعدادها وتوانایی های درونی نیز با هم تفاوت دارند. بنابراین، پدرومادر باید آموزه های تربیتی را به گونه ای به فرزندانشان انتقال دهند که با توانایی های روحی وتفاوت های فردی شان، هماهنگ وهمسو باشد.
سعدی در گلستان می گوید: « پادشاهی پسری را به ادیبی داد وگفت این فرزند توست، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش. ادیب پذیرفت وخدمت کرد و سالی چند بر او سعی کرد، اما به جایی نرسید. حال آنکه پسران ادیب در فصل وبلاغت، به غایت رسیدند. پادشاه دانشمند را مؤاخذه کرد وعتاب نمود که وعده خلاف کردی و وفا بجا نیاوردی. ادیب گفت: بر پادشاه پوشیده نماند که تربیت، یکسان است، اما طبیعت ها[واستعدادها] مختلف.»(41)
«گر چه سیم و زر سنگ آید همی
درهمه سنگی نباشد زر وسیم
برهمه عالم همی تابد سهیل(42)
جایی انبان می کند، جایی ادیم(43)» (44)
توجه به اصل تفاوت های فردی وتوان مخاطب، به عنوان یکی از سرلوحه های اصلی برنامه های آموزش وپرورش جدید پذیرفته شده راهگشای بسیاری از مسائل مربوط به تعلیم وتربیت است. برای مثال، درباغی با صفا و پراز گل، گل ها از نظر رنگ وبو و شکل ظاهری، تفاوت های چشم گیری با یکدیگر دارند. برخی از آنها رنگ های شادتر و زیباتری دارند و برخی شمیم و رایحه بهتر و دلپذیرتری دارند. با وجود این، ارزش همه آنها برای باغبان یکسان است وبه همه آنها توجه برابر دارد. او به خوبی می داند نباید از گل شقایق، عطر گل محمدی را انتظار داشت یا رایحه جان بخش نرگس را درمیان لاله های سرخ جست و جو کرد. باغبان می داند که در نظام آفرینش، هر گلی بویی دارد وپروردگار مهربان، به هر غنچه یا شکوفه ای، متناسب با استعدادهای ذاتی اش رنگ وشکل وعطر بخشیده است. پس همواره ازآنان، آن گونه توقع دارد که توان واستعداد آنها تقاضا می کند. در نتیجه، گل ها را براساس تفاوت ها وتوان ویژه آنها پرورش می دهد. بر این اساس، پدرومادر باید در تربیت فرزندان خویش به توان آنها توجه کنند وتفاوت های فردی آنها را از یاد نبرند. «مربیان باید در بیان مطالب خود، موقعیت شنونده و میزان آمادگی وی در شنیدن کلام و فهمیدن آن مطالب را در نظر بگیرند. به عنوان مثال، یک بچه پنج ساله به طور متعارف وطبیعی، آمادگی گوش دادن وفهمیدن برخی مطالب را ندارد ودر دلش آنها را به بازی می گیرد، ولی یک جوان، ازهمان مطالب، بهترین بهره برداری را می کند. ازهمین رو، مربیان باید میزان فهم و درک وسطح معلومات وظرفیت های احساسی وادراکی وعاطفی وشناختی مخاطب خود را در نظر بگیرند. برای مثال، بعضی از مواعظی که برای جوان مفید است، برای کودک یا سالمند، چندان فایده ای ندارد و به عکس. حضرت علی (ع) با هدف رعایت همین نکته دقیق و ظریف است که درنصیحت فرزندش امام حسن(ع) می فرماید: «قد بلغت سنا…»؛(45) یعنی از آنجا که دوران بچگی را پشت سر گذارده ای وبه سنی رسیده ای که استعداد فهم این مطالب را داری ودر تو توانایی شنیدن این موعظه ها را می بینم، این مطالب را برای تو بیان می کنم. آن حضرت، موقعیت شنونده را در نظر می گیرد وبه طور دقیق ودرزمان کاملاً مناسب ومطابق با گنجایش مخاطب، سخنان خود را بازگو می کند تا برای وی قابل فهم و مفید باشد. درغیر این صورت، بیان هر سخنی، بیهوده و لغو خواهد بود.»(46)
«بنابراین، درامر تربیت باید حدود عمومی توانایی های افراد را در نظر گرفت وبراساس آن، تکالیف را تنظیم کرد و برای توفیق درانجام این کار باید نخست ویژگی های خاص هر فرد را شناخت، آنگاه مناسب با این ویژگی ها، روش های تربیتی را در باره او اعمال کرد.»(47)
همبازی شدن با کودک
بازی، از نیازهای طبیعی کودک است. بر آورده شدن این نیاز، تأثیر فراوانی درآرامش روحی، وقار وخویشتن داری وتعدیل خواهش ها و آرزوهای کودک دربزرگ سالی دارد. اگر این نیاز به طور کامل برآورده نشود، برای جسم وجان کودک خطر ساز است وممکن است آینده ناگواری را برای او رقم بزند.
«کودکی که بازی می کند، می آموزد که چگونه یاد بگیرد. کشف می کند که چگونه می تواند با دنیا کنار بیاید واز عهده وظایف زندگی برآید وبر مهارت ها و تکنیک های گوناگون، با روش مخصوص به خود غلبه کند. سپس به خود وظرفیتش برای پیوند با دنیا اعتماد پیدا کند. وچنان که آن را (دنیا) مشاهده واحساس می کند، آماده می شود تا امور دیگر را یاد بگیرد. ما همچنین می توانیم به بازی کودک به عنوان وسیله ای برای آشکار کردن فرآیند رشد شخصیت نگاه کنیم. در بازی، کودک یاد می گیرد دگرگونی های گوناگون را از راه کشف، دستکاری کردن و استفاده ازاشیا، حیوانات ومردم، به عنوان فرصت هایی برای خلق زندگی شخصی خود به طور مکرر تمرین کند. مشارکت بزرگ سال در بازی با کودک، به وی اطمینان می دهد که بازی او معتبر ومعنا داراست وبه وی می فهماند که تلاش برای تسلط بر آن بازی، تأیید بزرگ سالی را به همراه دارد. بزرگ سالان، از راه مشارکت در بازی کودک، بسیار مؤثرتر از گفتار با آنها ارتباط برقرار می کنند. بزرگ سال با اهمیت دادن سمبلیک به بازی کودک، در دستکاری های کودکانه وناشیانه و مورد علاقه او شریک می شود یا او را تشویق می کند. همچنین، این مشارکت، هنگامی که بزرگ سال داستانی را می خواند یا تعریف می کند یا در خیال پردازی با کودک سهیم می شود یا در هنگام مقابله با مشکلات و خطرها به کودک اطمینان می دهد و از او حمایت می کند نیز وجود دارد وکودک نیز بامشارکت بزرگ سال دربازی هایش تقویت می گردد.
اگر بزرگ سال خیال بافی کودک را بپذیرد به او کمک می کند تا انتظارات ودیدگاه ویژه خود را به دلیل اعمال ومفاهیم حقیقی تر بزرگ سال رها سازد. بدون چنین تأییدی، او ممکن است در دیدگاه ها و افکار دوران طفولیت خود بماند واز آن به شدت دفاع کند.»(48)
یکی از نویسندگان معاصر دراین باره می نویسد: «ازراه های مهم برای اصلاح و بازسازی کودکان، معاشرت و بازی با آنهاست. بازی برای طفل، نقش حیاتی دارد. کودک آن چنان به بازی علاقه مند است که حتی پس از کارهای طولانی وخسته کننده به آن پناه می برد و خستگی خود را با خستگی های ناشی ازآن رفع و جبران می کند. بازی موجبی برای پرورش روح و سببی برای سرور وانبساط کودکان است. در سایه آن می توان صفات اخلاقی واجتماعی فراوانی را به او آموخت و نیز می توان روح همکاری، دوستی، صمیمیت، فرماندهی وانضباط را دراو پدید آورد. درضمن با بازی می توان به کودک درس اخلاق داد، ضوابط ومقررات را به او تفهیم کرد، قواعد وراه و رسم زندگی را به او یاد داد واز او خواست که حال جمع را رعایت کند واصول وضوابط مورد قبول جامعه را بپذیرد. از طریق همبازی شدن با کودک، می توان دریافت که او فردی تواناست یا ضعیف، نقطه های قدرت او کدام است و نقطه های ضعف او کدام؟ فرمانده است یا فرمانبر؟ تابع است یا متبوع؟ حالت تهاجم دارد یا تسلیم؟ ما در طریق اصلاحی وبازسازی کودکان، هرگز توفیق نخواهیم یافت مگر آن گاه که با او همدم و رفیق شویم ویکی از راه های همدمی با کودک، بازی با اوست طفل درسایه بازی مربی با او، با مربی انس و الفت پیدا می کند، با او دوست می شود، تحت تأثیر او قرار می گیرد و درهمان راهی گام برمی دارد که دوست وهمدم او قدم می زند. ما برای بازسازی کودکان نیاز داریم که به او نزدیک شویم، با او بی پروا وبدون ملاحظه مصاحبت کنیم، با آنها راز بگوییم و راز بشنویم وبازی، ما را در طریق رسیدن به این هدف کمک می کند.»(49)
حضرت علی (ع) برهمبازی شدن والدین با کودک تأکید کرده وازاین موضوع، به عنوان وظیفه ای واجب بر پدران ومادران یاد کرده و سفارش کرده است: «من کان له صبی صبا؛ هر که کودکی دارد، باید با او کودکی و بازی کند».(50)
علی (ع) وسفارش به توجه به پیشینیان
توجه به پیشینیان، از دو جنبه اهمیت دارد. نخست اینکه سرگذشت آنها می تواند عبرتی برای آیندگان و چراغی فرا راهشان باشد و دیگر آنکه دستاوردهای معنوی و علمی پیشینیان می تواند نردبان تعالی آیندگان باشد.درباره نگاه عبرت آمیز به پیشینیان باید گفت: «به یقین، مطالعه و دقت درآثار واخبار گذشتگان، از بهترین راه های پند وعبرت است. مطالعه و دانستن جزئیات تاریخی، اثر زیادی در روح انسان دارد، واز نتایج اولیه آن این است که آدمی، ماهیت زندگی دنیا را بهتر می شناسد و پی می برد که این خوشی ها وقوت و نیروها و سلطنت ها و حکومت ها وکاخ ها همگی ویران شده وصاحبان آنها مرده اند وما نیز بدون استثنا به این نقطه خواهیم رسد وروزی از این دنیا رخت برمی بندیم و دریک کلام، درمی یابیم که دنیا محل گذر است، نه جایگاه اقامت.»(51)
حضرت علی(ع) دراین باره می فرماید: « فرزندم! سرگذشت وخبرهای پیشینیان را به دل خود عرضه دار و مصائب گذشتگان را یاد آوری کن! درشهر ودیار آنها سیر وسیاحت نما وازآثار ونشان های [باقیمانده از] آنها عبرت بگیر ونگاه کن چه کردند وکجا بار افکندند وجای گرفتند وازچه کسانی جدا شدند ودل بریدند. همانا خواهی یافت که آنها از دوستان خود جدا شده اند ودر دیار غربت منزل گزیده اند وگویا که به زودی توهم جزو آنها خواهی بود. پس اقامتگاه ومأوای خود را اصلاح وآباد کن و آخرت خود را به دنیایت مفروش».(52)
بیهقی نیز دراین باره می نویسد: « هر بنده که خدای عز و جل، او را خردی روشن عطا داد وبا آن خرد که دوست به حقیقت اوست، احوال عرضه کند وبا آن خرد، دانش یار شود واخبار گذشتگان را بخواند وبگردد و کار زمانه خویش نیز نگاه کند، بتواند دانست که نیکوکاری چیست وبدکاری چیست وسرانجام هر دو خوب است یا نه. وچیست که اگر از مردم به یادگار ماند، نیکوتر است.»(53)
درباره نگاه دوم به پیشینیان که نگاه به انگیزه فراگیری میراث های معنوی و علمی آنان است، باید گفت: «هر قدرهم که برای قوه تخیلی وابتکار و نوآوری ها ارزش قائل باشیم، باز بیشتر دانش خود را مدیون گذشتگان هستیم. قوه تخیل وابتکار، منحصر به زمان گذشته نیست، افکار خلاق، درطول تاریخ، همواره برای امر مهم تطبیق گذشته با زمان حال همیشه متغیر، تلاش کرده اند، کاری که ما هم باید ادامه دهیم. برای انجام این امر به نحو مطلوب، باید برای اندیشه های گذشتگان احترام قائل شویم وبهترین راه انجام این کار نیز شناخت این اندیشه هاست. دراین فرآیند، ما به انسان هایی تبدیل می شویم که نه با وهم وخیال، بلکه با تفکر وارزیابی خود، از دستاوردهای پیشینیان زندگی می کنند ومی اندیشند که تا چه حد می توانند در حفظ، اصلاح و تکمیل آن سهم داشته باشند.»(54)
حضرت علی (ع) فرزندش امام حسن(ع) را به فراگیری میراث معنوی وعلمی پیشینیان سفارش می کند ومی فرماید: « پسرم! از بین سفارش هایم، آنچه که بیشتر دوست دارم آن را به کار گیری، عمل کردن به [مواردی ] است که پیشینیان صالح [از دانش ها و خوبی ها] برای تو به ارث گذاشتند؛ چرا که آنها نیز مانند شما پای بندی ونیک اندیشی را ترک نکرده اند وهمان گونه که شما تفکر می کنید، آنها نیز می اندیشیدند».(55)
گفتنی است ذوق تجدد و ابتکار- که البته مطلوب است- به این معنا نیست که سرمشق های پیشین را به کلی از یاد ببریم وارتباط خود را با گذشته، قطع کنیم. این بدان می ماند که قومی برای کسب معرفت وتمدن بکوشد، هرچه را جهان امروز بر او عرضه می کند، رد کند و بخواهد از صفر شروع کند.(56)
هیچ تحولی نمی تواند ارتباط با سنت وگذشته را به کلی قطع کند. و درعین حال، تحول باقی بماند. یک فکر تاره، همیشه برای خود حق حیات دارد، اما وقتی بخواهد حق حیات فکرهای دیگر و راه های دیگر را نفی کند، دیگر خود یک فکر تازه نیست، یک بیماری کهنه است».(57) به تعبیر زیبای مولانا:
گرچه هر قرنی سخن نو آورد
لیک گفت صالحان یاری کند
علی (ع) وآموزش اساسی درحقوق بشر به فرزند خویش
از اصول اخلاقی که فرد را به حفظ تمامی حقوق دیگران وا می دارد و وی را حتی از پایمال کردن نا چیزترین حق انسان ها باز می دارد، آن است که شخص آنچه برای خود می پسندد، برای دیگران نیز بپسندد وآنچه برای خود نمی پسندد، برای دیگران نیز نپسندد. اگر شخصی به این حسن خلق آراسته باشد، نه به کسی ستم خواهد کرد، نه از کسی غیبت خواهد کرد، نه آبروی کسی را خواهد برد، نه اموال کسی را غصب خواهد کرد، ونه به کسی حسد خواهد ورزید؛ چرا که او هیچ یک از اینها را برای خود نمی پسندد، پس دیگران نیز نخواهد پسندید. از دیگر سو، چنین کسی همواره از دیگران به نیکی یاد و با مردم به شایستگی رفتار می کند، با همگان برخوردی همراه با ادب وتواضع دارد، خیر خواه دیگران است وبه مردم به چشم احترام وبزرگی می نگرد؛ زیرا همه این موارد را برای خود می پسندد. از این رو، برای دیگران نیز می پسندد. حضرت علی(ع) برای تربیت فرزند خویش، این اصل اساسی در حقوق بشر را به او گوشزد وبه وی این گونه سفارش کرده است:
یا بنی اجعل نفسک میزانا فیما بینک وبین غیرک، فاحبب لغیرک ما یحب لنفسک، واکره له ما تکره لها، ولا تظلم کما لا تحب ان تظلم، واحسن کما تحب ان یحسن الیک، واستقبح من نفسک ما تستقبحه من غیرک وارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسک، و لاتقل ما لا تحب ان یقال لک.
ای پسرم! نفس خود را میزان خود ودیگران قرار ده! پس آنچه را که برای خود دوست داری، برای دیگران نیز دوست بدار وآنچه را که برای خود نمی پسندی، برای دیگران نیز دوست بدار وآنچه را که برای خود نمی پسندی، برای دیگران مپسند. ستم روا مدار، آن گونه که دوست نداری به تو ستم شود. نیکوکار باش، آن گونه که دوست داری به تو نیکی کنند وآنچه را که برای دیگران زشت می داری، برای خود نیز زشت بشمار و چیزی را که برای مردم بخواه که برای خود می پسندی ودرباره مردم آن چیزهایی را مگو که دوست نداری درباره تو گفته شود.(58 )
«درحقیقت، این سخن حکیمانه حضرت علی(ع) معیار بسیار جامعی را به منظور تعیین نوع رفتار و کیفیت روابط متقابل ورفتارهای اجتماعی به دست می دهد که هر چه تلاش کنیم، نمی توانیم ملاکی بهتر از این معیار ارائه دهیم. اگر به این میزان درعمل توجه کنیم، درتمام حب وبغض ها وتوقعات وقضاوت های خود تجدید نظر خواهیم کرد وبه رفتارمان شکل صحیحی خواهیم داد. این قاعده از چنان جامعیت وشمول وکلیتی برخوردار است که همه انسان ها با هر دین وآیینی را فرا می گیرد وتنها انسان بودن کافی است تا در گستره این معیار جامع قرار بگیریم. بر اساس این سخن زیبای حضرت علی (ع) اگر دوست داری به تو خوبی کنند، پس توهم به دیگران خوبی کن! اگر چیزی مثل توهین وبی ادبی ومسخره کردن و عیب جویی وبد زبانی به دیگران را زشت می دانی، پس درحق دیگران نیز زشت بدان وازآنها پرهیز کن! چگونه می پنداری که اگر دیگران به تو بی احترامی کنند؛ کار زشتی را مرتکب شده اند، ولی اگر تو به دیگران بی احترامی کنی، زشت نیست؟
همان گونه که دوست ندارید با عمل دیگران به دردسر وگرفتاری دچار شوید، پس موجبات گرفتاری دیگران را نیز فراهم مسازید، برای مثال، درکیفیت ارتباط با دیگران و راهنمایی آنها وجواب به سئوالاتشان، اگر چیزی نمی دانید، صاف و صریح بگویید: نمی دانم. چگونه شما توقع دارید که اگر کسی چیزی را نمی داند، آشکار وشفاف بگوید نمی دانم، اما خود با سخنان جاهلانه خود موجب گمراهی و دردسر دیگران می شوی. اگر به این معیار وملاک، توجه شود، همه رفتارهای ما به دیگران نیز تنظیم واصلاح خواهد شد.»(59)
پی نوشت ها :
35. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب، ص186.
36.آموزش وتربیت کودکان، صص 23و 24.
37. امام محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ترجمه: مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج1، ص138.
38. بحارالانوار، ج2، ص56.
39. تربیت وبازسازی کودکان، ص78.
40. علی اکبر شعاری نژاد، ادبیات کودکان، ص48.
41. گلستان سعدی، تصحیح: محمد علی فروغی، صص 142و 143 (با اندکی تغییر)
42. نام یکی از ستاره ها.
43. پوست دباغی شده گوسفند.
44. گلستان سعدی، ص 143.
45. نهج البلاغه، نامه 31.
56. پند جاوید، ج1، صص 139و140.
47. دکتر خسرو باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص 128.
48. گاری.ل.لندرث، بازی درمانی، ترجمه: دکتر خدیجه آرین، صص 36و 41.
49. تربیت وبازسازی کودکان، صص 175و 177.
50. شیخ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج21، ص486.
51. پند جاوید، ج1، ص73.
52. نهج البلاغه، نامه 31.
53. خواجه ابوالفضل محمد بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش : دکتر خلیل خطیب رهبر، ج1، صص157و 158.
54. ای ب. هریس وتامس ا. هریس، ماندن در وضعیت آخر، ترجمه: اسماعیل فصیح، ص 358.
55. نهج البلاغه، نامه 31.
56. دکتر غلامحسین یوسفی، برگ هایی درآغوش باد، ج1، ص493.
57. دکتر عبدالحسین زرین کوب، شعر بی دروغ، شعر بی نقاب، ص 278.
58. نهج البلاغه، نامه 31.
59. پند جاوید، ج1، ص214و 215.
منبع:کرمانی زاده،عین اله،اشارات(ش1 پیاپی142(،انتشارات مرکزپژوهش های اسلامی صداوسیمای قم،1390