نویسنده : مهدی سرو چراغی
منبع : راسخون
تثلیث ؛ یک راز
با گذشت زمان و در طول تاریخ کلیسا، مسیحیان به این نتیجه رسید که طبیعت سه گانه خدا یک راز است و نمی توان آن را با تعبیرهای بشری بیان کرد.(54) و شاید همین ادعا، مؤیدی باشد بر اینکه بسیاری از اشکالات عقلی که متفکرین مسلمان و سایر منتقدین بر تثلیث نمودهاند، وارد میباشد.
در اینجا دو دسته توجیه در بین متفکرین مسیحی شکل میگیرد:
1) تثلیث امری خرد گریز است.
این دیدگاه بر این عقیده است که هر چند عقل نمی تواند حکم به بطلان تثلیث کند ولی نمیتواندآن را توضیح دهد و فهم کند :
«منظور و مفهوم عبارت نامبرده (و کلمه خدا بود. آیه اول از انجیل یوحنا) این است که کلمه سهمی از ذات باری تعالی بوده فکر انسان قاصر از آن است که بفهمد چنین چیزی، بدون اینکه قائل به ثنویت باشیم، چگونه امکان پذیر است . ولی عقیده و ایمان کلیسای مسیحی، از بدو تاسیس تاکنون این بوده که خدا یکی است و کلمه خدا دارای الوهیت می باشد و کلمه خداست.»(55)
«آیا لازم است تعلیمی را که اعلام شده و به آن صریحاً از سوی خدا وحی شده است، بخاطر عجز عقل ما از ادراک آن و سخت بودن فهم آن، ترک کنیم . شکی نیست که برادران یهودی پاسخ می دهند که نه، هرگز؛ زیرا عقول ما انسانها نیروی محدودی دارد و در نتیجه از فهم و ادراک اسرار دینی درباره طبیعت خدا عاجز است. بر هیچ اسرائیلی که کتاب مقدس، یعنی عهد قدیم را مطالعه دقیق میکند، مخفی نیست که در آن اعلاناتی الهی، غیر از مساله تثلیث یافت می شود که از جانب خدا وحی شدهاند، مانند قیامت بدن ها و زندگی ابدی و حضوری در همه جا در وقت واحد و … ؛ اموری که عقل انسان از فهم آن عاجز است؛ نه فقط بخاطر بالا بودن آنها، بلکه چون کلام کتاب مقدس درباره آنها غامض است و زبان بشری از توضیح اسرار آنها عاجز است، ولی آیا صحیح است یا شایسته یک اسرائیلی یا مسیحی هست که بگوید از آنجا که فهم اینها مشکل است، باید آنها راکنار گذاشت و رها کنیم.»(56)
حتی سران شورای نیقیه خود به مشکل بودن فهم تثلیث اذعان میکنند :
«آتاناسیوس، سرکشیش فصیح و پرخاشگری که الکساندر بعنوان شمشیر الهیات خود آورده بود. اذعان کرد که در نظر مجسم ساختن سه شخص متمایز در وجود یک خدا، اشکال دارد، ولی چنین دفاع کرد که عقل باید در برابر راز تثلیث سر تعظیم فرود آورد.(57) »
2) تثلیث امری خرد ستیز است.
یک دسته از متفکرین مسیحی قائلاند که نه تنها فهم تثلیث و ارکان و لوازم آن با عقل ممکن نیست(خرد گریز است) بلکه اگر عقل حکم به تناقض در آن و بطلان آن هم دهد، باز هم خدشهای به این اصل وارد نمیگردد :
«قضیه تجسد، قضیهای است که با عقل و منطق و حس و ماده و مصطلحات فلسفی تناقض دارد؛ ولی ما تصدیق میکنیم و ایمان داریم که آن ممکن است . گرچه معقول نباشد.(58) »
نقد توجیه راز بودن تثلیث
همانطور که متکلمین مسیحی برای دفع اشکالات عقلی به تثلیث، دو استراتژی جدا گانه را پیش گرفتند، در اینجا پاسخ متکلمین مسلمان به هر کدام از این راهها ، جداگانه ذکر میشود:
1- نقد عقل ستیز بودن تثلیث
آیت الله سبحانی در نقد این توجیه برای تثلیث میگویند:
«درست است که عالم ماوراء الطبیعت با امور مادی قابل سنجیدن نیست، ولی به این معنا نیست که حتی معیارهای قطعی عقلی نیز در آنجا جاری نمیباشد . بلکه یک سلسله قضایای عقلی ای وجود دارند که قابل مناقشه و جدل نمیباشند و عالم ماده و ماوراء ماده نسبت به آنها مساوی هستند؛ از قبیل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین و استحاله دور و تسلسل و نیزاحتیاج ممکن به علت. »(59)
2- نقد عقل گریز بودن تثلیث
طبق این دیدگاه، عقل از فهم و تبیین تثلیث عاجز است و برای دریافت و قبول تثلیث هیچ راهی جز مراجعه به وحی نیست، در اینجا ابتدا به وحی ای که در کتاب مقدس وجود دارد مراجعه میکنیم و از آنجا که مسلمانان قرآن را بعنوان وحی الهی قبول دارند، دیدگاه قرآن را نیز راجع به قرآن بررسی میکنیم:
تثلیث در کتاب مقدس
برخی از متکلمین ، اصل استناد به کتاب مقدس را رد نمودهاند فارغ از اینکه مسأله تثلیث در کتاب مقدس آمده باشد یا خیر:
«استدلال از طریق اناجیل رایج نیز مردود است زیرا آنها کتب آسمانی نیستند. بلکه روش کتابت آنها دلالت می کند که آنها پس از رفعت مسیح (ع) – بزعم مسیحیان- پس از بصلیب کشیده شدن تألیف شده اند . شاهد این مطلب اینکه در آخر اناجیل اربعه ، کیفیت بصلیب کشیده شدن و دفن و سپس عروج مسیح (ع) به آسمان آورده شده است.»(60)
ماراچی- نویسنده ایتالیائی سده هفدهم- از کتابی که تحت عنوان «الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح»نوشته شده است توسط ابن تیمیه ، اینگونه گزارش می کند:
«در جائی ابن تیمیه به استشهاد به کتاب مقدس برای تثلیث اشکال میکند؛ آنجائیکه از حضرت مسیح (ع) منقول است که به حواریون میگوید: مردمان را به نام پدر، پسر و روح القدس تعمید دهید .
ابن تمیمه میگوید: این عبارات صرفاً جهت تبرک است، برکتی که خدا، پیامبرش و روح القدس دارند . و پیامبران و فرستادگان خدا را در ادای رسالتشان تأیید میکند . حتی مثلاً شاید کسی به کسی بگوید که: «دعای خیر فلان قدیس بر تو باد. » در صورتیکه اعتقاد به الوهیت قدیس ندارد. در قرآن نیز آمده که: «یا أیها الذین آمنوا اطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم»(نساء/ 59)در صورتیکه هیچکس از این آیه تثلیث نمی فهمد.»(61)
حجه الاسلام و المسلمین سلیمانی اردستانی با ارجاع به دو دایره المعارف معتبر و معروف اینگونه می گوید:
«دو دایره المعارف الیاده و هستینگز در مدخل تثلیث، وجود تثلیث را هم در عهد قدیم و هم جدید، انکار میکنند. در اولی آمده است که مفسران و عالمان الاهیات امروزی ، بالاتفاق میگویند در عهد قدیم آموزه تثلیث یافت نمی شود و مواردی از این کتاب، که در گذشته برای اثبات بکار می رفته، چنین دلالتی ندارد.(62)
این مفسران و عالمان الاهیات همچنین همگی برآنند که در عهد جدید، ذکر صریحی از تثلیث نیامده و مواردی که برای اثبات این امر مورد استفاده قرار گرفته، چنین دلالتی ندارد…..(63)
در دومی آمده است که آموزه تثلیث مسیحی هرگز در عهد قدیم یافت نمی شود و در عهد جدید نیز شکلی از این آموزه، که بعداً توسعه یافت ، حتی در نوشته های پولس و یوحنا ، یافت نمی شود.»(64)
سپس خود ایشان میگوید :
«البته در بخشهائی از عهد جدید، یعنی نوشتههای پولس و یوحنا ، مسیح الوهیت دارد. بنابراین آنچه از این بخش از عهد جدید بطور قطعی بدست می آید ، تثنیه است نه تثلیث ، اما در بخشهائی دیگر از عهد جدید، مسیح صرفاً یک انسان است.»(65)
تثلیث در قرآن
قرآن بعنوان وحی مورد قبول مسلمانان که آنرا مصون از تحریف میدانند ، نه تنها تثلیث را تأیید نمی کند بلکه آنرا بشدت رد می نماید و متفکرین اسلامی نیز بعضاً به تناسب به این آیات استشهاد کرده اند. آیاتی از قبیل: «لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه …»و یا «و لا تقولوا ثلاثه إنتهوا خیراً لکم.»
پاسخ متفکرین مسیحی به رد قرآن
برخی از متفکرین مسیحی برای نفی دلالت قرآن بر محکوم بودن تثلیث ، این آیات را خطاب به مسیحیانی که در شبه جزیره عربستان زندگی می کرده اند ، عنوان میکنند :
«قبل از ظهور اسلام، تعدادی از مسیحیان، در اطراف جزیره العرب (مانند بیابان سوریه، سینا، یمن و بین النحرین) منتشر بودند. ولی شمار آنان در حجاز اندک بود. از آنجا که مکه درایام جاهلیت مرکز بت پرستی بود، مسیحیت نتوانست در آن نواحی پیشرفت کند و مسیحیان اندکی که در حجاز شناخته شدهاند از نظر دینی عمیق نبودند و از تعالیم مذهبی اطلاع کافی نداشتند …. زیرا در آن سرزمین مؤسساتی برای آموزش مسیحیت وجود نداشت و از سوی دیگر، کتاب مقدس به عربی ترجمه نشده بود.»(66)
نویسنده مذکور سپس از تثلیثی مخصوص که متعلق به بت پرستان قبل از عصر اسلام بوده -شامل «الله»«بعل»و «اللات»(بزرگ مادر)- نام می برد و احتمال می دهد که برخی از تازه مسیحیان عرب، این مفهوم تثلیث بت پرستان را بر تثلیث مسیحی تطبیق دادند. که در واقع تحریف عقیده مسیحی بوده است .(67)
«عموماً گمان بر این است که قرآن آموزه تثلیث را به نقد می کشد اما ضرورتاً اینگونه نیست… یکی از آیاتی که به این موضوع میپردازد، آیه « کسانی که گفتهاند خدا سوم از سه تاست قطعاً کافر شده اند….»(مائده/ 31) است. اگر این آیه را تحت اللفظی بگیریم، اعتقاد به سه خدا را نقد می کند نه سه اقنوم را، و از دیدگاه مسیحیت اعتقاد به سه خدا، یک بدعت است. در خلال اعصار ممکن است مسیحیان ساده و بد آموزش دیده ای بوده باشند که به سه خدا اعتقاد داشتهاند، و محتمل است که چنین افرادی در عربستان محمد (ص) بوده باشند. بنابراین تا جائی که قرآن سه گانه پرستی را رد می کند، یک بدعت مسیحی را رد میکند و مسیحیت راست کیش با این نقد موافق است.»(68)
همچنین برخی میگویند تثلیث قرآن، ناظر به خدا، مسیح و مریم است:
«آموزههای تثلیث و تجسد، به آن گونه که در قرآن معرفی شده، با آن آموزهها که بتوسط شوراهای دینی مسیحی صورت بندی پیدا کرده توافق ندارد. تثلیث مسیحی بدان شکل که در قرآن بیان شده، مشتمل است بر خدا، مسیح و مریم. (مائده/16)بنابر صورت بندی شورائی این آموزه تثلیث مشتمل است بر خدا و کلمه، یعنی مسیح از پیش موجود، و روح القدس. توضیح کافی برای شکل بیان قرآنی تثلیث مسیحی عرضه نشده است. »(69)
پاسخ متفکرین مسلمان
آیت الله جوادی در پاسخ به این برداشت میگوید :
«ضمن قبول این سخن که معمولاً تودههای دور از تعلیم و آموزش، ممکن است عقایدشان همراه با سنن محیط و مذاهب دیگرکه با تعالیم دین مقبو لشان تنافی دارد مخلوط شود ، باید متأسفانه گفت اصل تثلیث ، سخنی است که در مراکز اصلی نصارا وجود دارد و تعبیرهای آنان از تثلیث هرگز با توحید سازگار نیست ؛ از جمله وصف حضرت مسیح به غیر مخلوق بودن و هم ذات و مولود خدا بودن در میان مسیحیان، سابقه دیرینه دارد و تا این اندازه نزد آنها کاملاً معتبر است.»(70)
در واقع در این پاسخ بجای اینکه کاملاً آیات را با تقریرهای تثلیث تطبیق دهند، اذهان را متوجه ارکان مشترک تمام تقریرها کردهاند . ارکانی مانند : الوهیت حضرت عیسی و روح القدس و لوازم این الوهیت از قبیل غیر مخلوق بودن و هم ذات و مولود بودن خدا و …. .
لذا هر تقریری از تثلیث که این ارکان را داشته باشد، مورد نقد قرآن قرار میگیرد هر چند قبول کنیم که تثلیث رایج در آن زمان ، متفاوت با تثلیث اصیل مسیحی بوده و قرآن فقط ناظر به آن تثلیث ، انتقاد نموده باشد.
و گذشت که علامه طباطبائی هم، همین شیوه را در پیش گرفتند و در دو مرحله: یکی نفی ولد داشتن خدا بطور عام و دیگری نفی مولود خدا بودن عیسی بطور خاص، توسط آیات قرآن، وجه مشترک تمام تقریرهای تثلیث را رد نمود .
این شیوه را برخی از متفکرین اسلامی بکار گرفتهاند؛ بعنوان نمونه آیت الله سبحانی در این زمینه میگوید :
«آیاتی از قرآن از قبیل «ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقه . کانا یأکلان الطعام»(مائده/75) الوهیت مسیح (ع) را ابطال میکنند ، الوهیتی که از ارکان تثلیث است. با این دلیل که شأن مسیح (ع) شأن بقیه انبیاء و شأن بقیه انسان هاست که احتیاج به طعام دارند و این خصوصیت، نشانه مخلوق بوده است.
علاوه بر این، آیه 17 سوره مائده که با اشاره به نفی قدرت خداوند سبحان بر اهلاک مسیح (ع) و مادرش و تمام اهل زمین، الوهیت مسیح (ع) را نفی میکند. لذا این آیه اشاره به بشر و ضعیف بودن مسیح (ع) دارد و اینکه او اله نیست، حال خواه الوهیت او بصورت تثلیث مطرح شود خواه بصورتی غیر آن.»
سپس ایشان نفی «ابن»بودن مسیح (ع) را علاوه بر نفی الوهیت ایشان، از قرآن استظهار میکنند بهمان شیوهای که علاوه طباطبائی از آیه 116 و 117 بقره استفاده کرد، إبن بودن حضرت مسیح (ع) را نفی می نماید.(71)
همچنین آیت الله جوادی در رد سخن توماس میشل که در مورد آیه «لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم .»(مائده/17) میگوید:
«میخواهم تأکید کنم که مسیحیان عصر حاضر، همراه مسیحیانی که در گذشته از حقیقت دین خود آگاه بودهاند، به آنچه قرآن ناورا شمرده بی اعتقاد بودهاند.»(72)
برخی از کلمات خود نصارا را ذکر میکنند :
1- «خداوند یعنی عیسی که همه چیز از اوست و ما از او هستیم.»(73) آیا معنای این جمله نیز این است که خدا همان مسیح است.
2-عهد جدید هنگام اشاره به خدا، از واژه یونانی الاصل«هوئیوس» استفاده کرده این کلمه به معنای خدای ازلی آفریننده، زنده کننده، مولای توانا بکار میرود. (74)
آنگاه در انجیل یوحنا(75)حضرت مسیح را هوئیوس خوانده است. یعنی حضرت مسیح هم ازلی، خدا، آفریدگار، قادر و مولاست، …
3- مسیحیان به پیروی از قطعنامه شواری نیقیه حضرت مسیح را مولود از خدا، غیر مخلوق، هم ذات خدا و خدای حقیقی میدانند. این قطعنامه به سال 325 م . یعنی سه قرن پیش از نزول قرآن تهیه شده و تا این زمان نزد مسیحیان کاملاً اعتبار دارد. (76) »(77)
سپس ایشان اشاره به به ابطال عقیده نصارا توسط قرآن میپردازد که با دقت در هر کدام از آنها میتوان بوضوح به این نکته رسید که قرآن در واقع انتقاد خود را متوجه همان ارکان تثلیث، نموده است:
«1- صرف نداشتن پدر، دلیل الوهیت و مولود خدا بودن حضرت مسیح(ع)نمیشود. همانطور که حضرت آدم (ع) نیز بدون پدر و بلکه مادر متولد شده و خود مسیحیان او را مخلوق میدانند.»«إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون»(آل عمران/ 59)
2- خدا هرگز همسر و کفو ندارد تا فرزند داشته باشد: «بدیع السموات و الارض أنی یکون له ولد و لم تکن له صاحبه و خلق کل شیء و هو بکل شیء علیم.»(أنعام/101)لذا خدا آفریننده است و در اصل مخلوق بودن بین حضرت عیسی و مادرش و دیگران هیچ فرقی نیست.»
3- «ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقه کانا یأکلان الطعام»(مائده/75) این آیه بشر بودن را – بحکم اینکه غذا می خورند و مانند پیامبران گذشته اند – برای حضرت مسیح(ع)اثبات میکند. لذا نیازمند و ممکن بودن حضرت مسیح(ع)را نشان میدهد. در صورتیکه بی نیازی از اوصاف خدای سبحان است.
4-«لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئا إن أراد أن یهلک المسیح ابن مریم و امه و من فی الأرض جمیعاً و لله ملک السموات و الأرض و ما بینهما یخلق ما یشاء و الله علی کل شیء قدیر.»(مائده/17)
این آیه ، نکاتی را در رد ادعاهای نصارا دارد :
یکم: حضرت مسیح(ع)، فرزند مریم است در حالیکه خدا «لم یلد و لم یولد» است. بنابراین حضرت مسیح(ع)، خدا نیست.
همچنین قرآن در موارد متعددی فرزند داشتن خدا را رد میکند: «و قالوا إتخذ الله ولداً سبحانه هو الغنی.»(یونس/68)، «و قل الحمدلله الذی لم یتخذ ولداً»(إسراء/ 111)«و قالوا إتخذ الرحمن ولداً لقد جئتم شیئاً أداً»(مریم/88-89) ، «و ما ینبغی للرحمن أن یتخذ ولداً»(مریم/92)و «لم یلد و لم یولد»(توحید/3)
دوم: اگر حضرت مسیح(ع)الوهیت داشت کسی قدرت هلاکت او را نداشت، در صورتیکه خدا میتواند او را هلاک کند.
سوم: هر چه در آسمان و زمین و بین آنهاست از جمله حضرت مسیح(ع) و مادرش، مملوک خدا هستند و موجود مملوک، خدا نیست. پس حضرت عیسی و مادرش خدا نیستند و سهمی از الوهیت ندارند.
چهارم: خدا نامتناهی است و هر چه متناهی است خدا نیست، پس عیسی که متناهی است، خدا نیست. این برهان با جمله «یخلق ما یشاء»تنظیم می شود. خدا هر چه را بخواهد میآفریند، گاهی از راه متعارف عادی و گاهی از راه غیر متعارف و خرق عادت، مانند حضرت آدم، حوا و عیسی علیهم السلام. پس خدا خالق است و حضرت مسیح(ع) مخلوق و هیچ مخلوقی خدا نیست.
پنجم: حضرت عیسی و مادرش موجوداتی محدود با قدرتی محدود هستند و هیچ محدودی خدا نیست پس آنها خدا نیستند .
5- برهان نقلی قرآن به اینکه حضرت مسیح(ع) گفت: « ما اله نیستیم، من فرزند خدا و ثالث ثلاثه نیستم.» : «و قال المسیح یا بنی إسرائیل اعبدوالله ربی و ربکم إنه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنه… »(قصص/88) و نیز «ما قلت لهم إلا ما أمرتنی به أن اعبدوالله ربی و ربکم (78).»(مائده/ 117)
گذشت که توماس میشل، آیه «لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه»(مائده/37) را در مورد سه خدائی معنی کرد و گفت سه اقنوم را – که عقیده اصلی مسیحیان است- رد نمیکند. حجه الاسلام سلیمانی اردستانی در نقد این کلام میگوید:
«علاوه بر آیه بالا، آیه دیگری هست که «نگوئید سه تا». این آیه تاب دو معنا را دارد.:
1) نگوئید سه ذات یا سه خدا.
2) نگوئید سه شخص.
نویسنده مذکور طبق معنای اول گفتهاند که یک بدعت مسیحی است ولی احتمال معنی دوم هم وجود دارد، که همان تثلیث رایج مسیحی است. لذا باید سراغ قرائن برویم،قرائنی وجود دارد که ثابت میکند مقصود همان تثلیث رایج مسیحی است. قرائنی از این قبیل که مسیح علیه السلام فقط عبد و پیامبر خداست و خدا منزه است که فرزندی داشته باشد. و نیز نهی از غلو. در صورتیکه در تثلیث ، شخیصت دوم ، «ابن» است و الوهیت دارد (و الوهیت یکی از مصادیق غلو است.)
علاوه بر این، هم در آیه 72 سوره مائده و هم در برخی از آیات قرآن، تصویری که از حضرت مسیح ارائه شده ، الوهیت او نفی گردیده است و در حد انسان و بندهای از بندگان خدا معرفی شده که این مسلماً با تثلیث رایج مسیحی در تنافی است.»(79)
اما گذشت که برخی، تثلیث قرآن را عبارت از «خدا ، مسیح و مریم» میدانند که با صورتبندی تثلیث مسیحی متفاوت است. آقای سلیمانی اردستانی در نقد این نظر میگویند:
«این آیه، الوهیت حضرت مسیح و مریم (ع)را نفی میکند ولی هرگز از آیه فهمیده نمیشود که از این اشخاص بعنوان اشخاص تثلیث، نفی الوهیت شده است. همانطور که در جای دیگر قران بیان میکند که: «إتخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسیح ابن مریم و ما امروا إلا لیعبدوا الهاً واحداً لا اله إلا هو سبحنه عما یشرکون.» (توبه/ 31). در صورتیکه اگر بخواهیم طبق نظر بالا استدلال کنیم باید بگوئیم که قرآن میگوید احبار و رهبان مسیحی نیز جزء اشخاص تثلیث اند. در صورتیکه اینطور نیست.
باید گفت که «الوهیت» در قرآن همواره بمعنای این نیست که چیزی صریحاً خدا شمرده شود. بلکه در برخی موراد، تبعیت محض از کسی یا چیزی را میرساند. مثلا : «أرأیت من اتخذ إلهه هواه» (فرقان/ 43) بدیهی است که کسی هوای نفس خود را صریحاً خدا نمیشمرد. اما از این جهت که اگر کسی مطیع محض آن باشد، در واقع گوئی آنرا اله و معبود خویش ساخته است. «الوهیت» در دو آیه مذکور نیز میتواند به این معنا باشد، از لحاظ تاریخی نیز تبعیت محض و حتی رفتن بسمت عقیده به مادر خدائی مریم و الوهیت او- به این علت که اگر فرزند خدا باشد، ما نیز خداست- قبل از ظهور اسلام در قرن 5 میلادی در مصر وجود داشت.(80) »(81)
« خلاصه و نتیجهگیری »
در مجموع، نقدهائی که متفکرین مذکور به تثلیث مسیحی وارد کرده بودند را میتوان در چند عنوان دسته بندی کرد:
1) استدلال به قرآن:
دستهای از نقدهای متکلمین مسلمان با استناد به قرآن بود. برخی به عنوان منبع وحی به آن استناد نموده، برخی نیز اشاره به استدلالهای قرآنی داشتند. بعنوان نمونه میتوان موارد استفاده متکلمین مسلمان از قرآن برای رد تثلیث را در چند مورد زیر خلاصه کرد :
1- نفی صریح تثلیث : «و لاتقولوا ثلاثه»«لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه»(مائده /37)
2- نفی ولد برای خدا: (یونس/68)، (اسراء/ 11)، (مریم/89-88)، (مریم/92)،(توحید/3).
3- استشهاد به آیاتی از قرآن که خصوصیات بشری مسیح (ع) را ذکر میکند؛ خصوصیاتی از قبیل: غذا خوردن، داشتن لوازم مادی، قابلیت هلاک شدن، وفات داشتن ایشان .
4- استشهاد به آیاتی که مسیح (ع)، بندگان خدا را به عبادت خدا می خواند و خود ایشان هم خود را بنده خدا میدانستند.
و ….
در صراحت آیات قرآن در مورد رد تثلیث شکی نیست هر چند برخی از متکلمین مسیحی، ادعا میکنند که قرآن تثلیث مسیحیت انحرافی در شبه جزیره عربستان را رد میکند. ولی با توجه به اینکه آیات مذکور ارکان مشترک تقریرهای معتبر تثلیث را نیز مورد نقد قرار داده، لذا اگر بخواهیم به قرآن رجوع و استناد کنیم ، قرآن تثلیث رایج در جوامع مسیحی را نیز مردود اعلام کرده است.
نقد :
البته استناد به قرآن برای مسیحیان تام نیست زیرا آنان قرآن را بعنوان وحی الهی قبول ندارند.
لذا استدلال به قرآن یا بجهت این است که مسلمانان نظر قرآن را در مورد تثلیث بدانند و یا از این جهت مفید است که قرآن شیوه و روش استدلال برای رد تثلیث را در اختیار ما قرار میدهد.
2) استدلال به کتاب مقدس مسیحیان
دسته دیگر استدلال برای نفی نظریه تثلیث، رجوع به کتاب مقدس مسیحیان بود . این قسمت شامل دو گام میباشد:
1- تثلیث اصلاً در عهد قدیم و عهد جدید نیامده است.
2- نه تنها تثلیث در عهدین نیامده، بلکه قسمتهائی از عهد جدید منافات با تثلیث و ارکان آن دارند. بعنوان مثال، اوصافی که در عهد جدید برای حضرت مسیح (ع) ذکر می شود مؤید این مطلب است، «تولد از بشر و دارا بودن لوازم بشری از قبیل گرسنگی، خوابیدن و … زمان دار و مکان دار بودن، و …»همچنین عناوینی که آن حضرت در عهد جدید دارند از قبیل، «روح مطیع خدا، فرمانبراو، محکوم به حکم او و …» نیز مشایعت حضرت عیسی(ع) با شیطان جهت رؤیت تمام ممالک جهان و … که همگی با الوهیت عیسی(ع) – که از ارکان تثلیث است- منافات دارد.
و عباراتی دیگر که در تعارض با تثلیث اب و ابن و روح القدس است.
نقد:
بنظر می رسد که استدلال به کتاب مقدس مسیحیان نیز برای رد تثلیث، مورد قبول متکلمین مسیحی نمیباشد.
زیرا :
اولاً : عبارتهائی از عهد جدید که با الوهیت عیسی (ع) منافات دارد، براحتی قابل توجیه و تأویل است.
آنها در حل تنافی بین جنبههای ناسوتی و جنبههای لاهوتی حضرت مسیح (ع)، ایشان را دارای دو جنبه وجودی میدانند:
«ما مسیحیان انکار نمیکنیم که در کتاب مقدس برخی از آیات درباره پسر بودن مسیح وارد شده که بذهن جاهل میآورد که او پایینتر از پدر است؛ ولیکن هر گاه توجه کنیم، همان طور که در تورات و کتاب انبیاء وارد شده که مسیح دو طبیعت الاهی و بشری دارد، این ما را نسبت به جمع بین پسر بودن ازلی و این آیات از کتاب قادر میسازد از آنجا که مسیح، هم انسان و هم خداست ، به آن چیزی نسبت داده شده که بر ناسوتش صدق میکند، مانند گفته او«از سفر خسته شدم»»و گفته او «خدایا، خدایا، چرا مرا ترک کردی»و هیچ یک از اینها بر ضد لاهوت او نیست…. بلکه مقصود در کتب وحی، تمیز بین ناسوت و لاهوت است. (82) »
ثانیاً: در مورد نبودن آموزه تثلیث در عهد جدید باید گفت که حجیت نزد مسیحیان – کاتولیک و ارتدوکس- در کتاب مقدس خلاصه نمیشود بلکه سنت کلیسائی هم نزد آنها حجت است. و بلکه حجیت آن از حجیت کتاب مقدس هم بالاتر است. بطوریکه کلیسا واسطه قانونی بودن کتاب مقدس شده است.
آنها با استناد به «نص پطرسی» برای پاپ (84) اعتبار و اقتدار پطرس و اقتدار پطرس را قائلند . پطرس که حضرت مسیح (ع) در اناجیل به او میگوید «کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشائی در آسمان گشاده شود.»(متی: 19:16)
علاوه بر این میگویند حضرت عیسی (ع) غیر از آنچه در کتب مقدس آمده است، تعالیم شفاهی دیگری نیز داشته که به حواریون سپرده و از این طریق به اسقفها منتقل شده و در سدههای نخست بصورت مکتوب در آمده است. این آثار نیز مانند کتاب مقدس حجیت دارند .
همچنین میگویند از آنجا که روح القدس کلیسا را پرورش میدهد و احیاء میکند و آن را تقدیس و تطیر میکند، این نهاد عصمت دارد.
لذا عجیب نیست که در چنین فضای اعتقادی، نظریه تثلیث که در شوراهای کلیسائی تصویب و تثبیت شده، برای مسیحیان کاملاً عقیدهای پذیرفته شده باشد.
البته پروتستان ها قائل به حجیت کلیسا نیستند و تنها کتاب مقدس را حجت میدانند. حال باید دید آنها برچه اساسی تثلیث را موجه میدانند. شاید بتوان گفت تثلیث از مسائل و آموزههائی است که آنها از آبای سدههای نخست، از باب شهادت نه از باب حجیت قول کلیسا، پذیرفتهاند.(83)
لذا این استدلال هم مانند استدلال به قرآن(85) ،نمیتواند تثلیث را رد کند. حال باید سراغ دسته سوم استدلالها رفت و دید که توفیق این ادله در مواجهه با متکلمین مسیحی به چه میزان است :
در استدلالهای عقلی، تثلیث تحلیل شده و حالات مختلف آن بررسی گردیده :
3) استدلالهای عقلی
1- قسمتی از ردیهها مبنی بر این است که تثلیث، بدیهی البطلان است و بعضاً استشهاد کردهاند به اختلاف اقوال خود مسیحیان در توجیه و تبیین تثلیث و اینکه این نظریه بقدری نامعقول است که آنها هم نمیتوانند بر سر یک تبیین واحد توافق کنند.
2- هر کدام از سه اقنوم نمیتوانند وجودی مستقل داشته باشند . این شرک محض است.
3- الوهیت نمیتواند از این سه اقنوم تشکیل شود. زیرا لازمه آن ترکیب ذات واجب است.
4- این سه اقنوم، مصداق یک امر جامع نیز نیستند زیرا لازمهاش ممکن بودن و ماهیت داشتن ذات واجب است.
5- اشتقاق اقنوم ها از ذات خدا ممکن نیست . زیرا نه اشتقاق بمعنی تجزیه ممکن است و نه اشتقاق بمعنی حلول.
6- سه اقنوم تجلی ذات خدا نمی توانند باشند. زیرا هیچ موجودی نمی تواند تجلی ذات خدا باشد.
و ………
این استدلالها وقتی تام است که این قضیه را نیز به آنها ضمیمه کنیم که «هیچ آموزهای نباید مشتمل بر تناقض باشد.»که بعضاً متکلمین به این مطلب تصریح کرده اند و بعضاً هم به ارتکاز ذهن مخاطب بسنده نموده اند.
از آنجا که در مجموع تمام توجیههای مطرح شده توسط مسیحیان در این احتمالات رد شده است و حالات محتمل هم بررسی و رد شده، میتوان گفت که این قسمت از استدلالها میتواند بطلان تثلیث را نشان دهد. مؤید این مطلب – همانطور که قبلاً گفته شد- اذعان متکلمین مسیحی بر عقل گریز یا عقل ستیز بودن تثلیث و ارجاع آن به وحی است.
در مورد توجیه عقل گریز بودن ، می توان گفت که صرف یک ادعا می باشد و همانطور که از برخی از اشکالات متفکرین اسلامی نیز معلوم شد ، تثلیث یک آموزه «عقل ستیز» می باشد و بنظر می رسد که در این قسمت نتوان پاسخی موجه به اشکالات متفکرین مسلمان عرضه نمود . در اینصورت برای بررسی آموزه تثلیث دیگر نیازی به رجوع به وحی هم نخواهیم داشت ، زیرا بنحو پیشینی می توان در مورد آن قضاوت نمود . و حتی اگر فرض کنیم در قرآن و کتاب مقدس هم تثلیث تأیید شده باشد ، باید دست به توجیه آن بزنیم بگونه ای که از عقل ستیز بودن خارج شود .
البته بنا بر فرض عقل گریز بودن تثلیث – صرفنظر از اینکه مسلماً این آموزه ، عقل ستیز است – می توان دست به نقد مبنائی زد و در مورد حجیت کلیسا مفصلاً بحث نمود ، ولی از آنجا که در آثار بررسی شده ، به این مطلب برای نقد تثلیث استناد نشده بود ، از ورود به این بحث – که خود تحقیقی مجزا را می طلبد – خودداری می نمائیم .
در مجموع می توان گفت که با توجه به تنوع استدلالها- استفاده از هر سه استدلال – و مخصوصاً بحث نسبتاً جامع از لحاظ قرآنی و عقلی و همچنین پاسخ به دفاعیههای مطرح شده از تثلیث، آیت الله جوادی در این زمینه جامعترین بحث را ارائه نموده باشند.
… پایان.
فهرست منابع
منابع فارسی :
1.ایلخانی، محمد، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران ، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، چاپ اول، 1382.
2. بایر. ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ویرایش چهارم، 1381.
3. پویا، اعظم ، مواجهه قرآن با فرهنگ مسیحیت، تهران، نشر هستی نما، چاپ اول، 1385.
4. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1357.
5. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1383.
6.دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام و دیگران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ویرایش 2، 1365.
7. سلیمانی اردستانی، عبد الرحیم، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، قم، کتاب طه، چاپ دوم، 1385.
8. سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، درسنامه ادیان ابراهیمی، تهیه شده در انجمن علمی ادیان و مذاهب، قم، کتاب طه، چاپ اول، 1368.
9 . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، پسر خدا در عهدین و قرآن، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ، چاپ اول ، 1378.
10. علوی عاملی، احمد بن زین العابدین، مصقل صفا در نقد کلام مسیحیت، مقدمه، تصحیح و تعلیقه حامد ناجی اصفهانی، قم، بی نا، 1373.
11. گروه مؤلفان، دانشنامه جهان اسلام ، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی، 1375.
12. ماسون، دنیز، قرآن و کتاب مقدس« درون مایه های مشترک » ، ترجمه فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ اول، 1385.
13.مصباح یزیدی، محمد تقی، آموزش عقاید ، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ پانزدهم، 1376.
14.میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1377.
15.انجیل عیسی مسیح ( کتاب عهد جدید ) ، انتشارات ایلام ، چاپ اول ، 1997.
منابع عربی :
1. القرآن الکریم
2. الحلی، جمال الدین مقداد بن عبدالله السیوری، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، قم، مؤسسه بوستان کتاب (مرکز الطباعه و النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی) ، چاپ سوم، 1387.
3. سبحانی التبریزی، جعفر، محاضرات، چهار جلدی، قم، مؤسسه الامام الصادق علیه السلام، 1386.
4. صبحی، احمد محمود، «فی علم الکلام، دراسه فلسفیه لاراء الفرق الاسلامیه فی اصول الدین»، ج 1و2، بیروت ، دارالنهضه العربیه، الطبعه الخامسه، 1405 هـ. ق.
5. طباطبائی ، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعه الثالثه، 1391 هـ. ق.
6 .الطوسی ، ابی جعفر محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الأولی ، 1209 هـ.ق
7.الفخر الرازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، الطبعه الأولی، 415 هـ ق.
8. المفید، محمد بن نعمان ابن المعلم ابن عبدالله، تفسیر، ج 7، مندرج در نرم افزار «جامع التفاسیر».
9. المفید، محمد بن نعمان ابن المعلم ابن عبدالله، «سلسله مؤلفات الشیخ المفید»، ج 10، النکت الاعتقادیه، بیروت .
پی نوشت ها :
54.توماس میشل، کلام مسیحی، ص 75، همچنین آمده است: با آنکه نویسندگان، صوفیان و متکلمان مسیحی به کمک معلومات عهد جدید، برای نیل به برخی از آنچه به ذات خدا مربوط میشود، کوشیدهاند ولی همگان به نافرجامی آن کوششهای بسیار، اعتراف دارند.
55.و.م میلر، تفسیر انجیل یوحنا، ص 120، نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص 128.
56.سلیم این جرجس صلیبی اللبنانی، الکنز الجلیل فی تثلیث و توحید اله اسرائیل ، ص 9-10، نقل از همان ص 130.
57.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 770،نقل از «پسر خدا در عهدین و قرآن» عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، ص 8-57
58.عطاء الله قسیس وهب، طبیعه السید المسیح، ص 18. بنقل از احمد شلبی، مقارنه الادیان ج 2، ص 124، نقل از: درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص 130.
59.جعفر سبحانی ، محاضرات فی الالهیات ، ج2 ، ص 23-22
60.همان.
61. نقل از: قرآن و کتاب مقدس ، دنیزماسون، ترجمه تهامی- ج 1- ص 138.
62..برای مثال میگویند در عهد قدیم گاهی برای خدا ضمیر جمع بکار رفته که این اشاره به تثلیث است. و یا اینکه در عهد جدید از فقراتی استفاده شده که در آنها «أب، إبن و روح القدس»در کنار یکدیگر آمدهاند. (در آمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص 132)
63. ER.V.15,P.54 نقل از همان ص 2-131.
64.ERE.V.12,P. 485 نقل از همان ص 132.
65.همان، ص 132.
66.توماس میشل، کلام مسیحی، ص 78.
67.همان ص 79-78
68.Islam and christianity Today , p.50. ، نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص 136.
69. ولفسن هری اوسترین، فلسفه عمل کلام، ترجمه احمد آرام ص 327. نقل از همان ص 138.
70.آیت الله جوادی آملی ، توحید در قرآن، ص 617.
71.المحاضرات فی الالهیات ، 4 جلدی ، ج 23، ص 28-25.
72.کلام مسیحی، ص 80و 79
73.رساله اول به قرنتیان 8: 6.
74.کلام مسیحی، ص 73
75.انجیل یوحنا ، 20: 28.
76.کلام مسیحی ، ص 79.
77.توحید در قرآن، ص 622-621
78.عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، ص 628-623
79.عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، در آمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص 8و137
80.ارل کرنز، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ ، ترجمه آرمان رشد، ص 109، جوان ا.گریدی، مسیحیت و بدعت ها، ترجمه سلیمانی اردستانی خ، ص 165.
81.عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، در آمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص1400-138.
82. سلیم ابن جرجس صلیبی اللبنانی، الکنز الجلیل فی تثلیث و توحید اله اسرائیل ، ص 20. نقل از درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص 154.
83. البته ارتدوکس ها فرقی بین پطرس و سایر حواریون قائل نیستند . و لذا هر اسقفی که سلسله نصب او به یکی از حواریون برسد، دارای این مقام است.
84.درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص 31-26
85.البته« استدلال به قرآن» از این حیث که مسلمانان آنان را نقل معتبر می دانند . لذا استدلال های قرآن ملحق به بخش استدلالهای عقلی خواهد بود.