هنگامیکه مروان بن حکم و طلحه و زبیر پس از نقض بیعت امیرالمؤمنین(ع) بهمراهی عایشه بعنوان مخالفت بسوی بصره حرکت می کردند: در مکه معظمه خدمت عبدالله بن عمر بن خطاب آمده و بخاطر همراه نمودن او در این امر بگفتگو پرداختند.
طلحه گفت: از انسان در دوره زندگانیش خطاهای زیادی سرزده و لغزش و غفلتهای بیشماری ظاهر می شود، و ممکن است حقوق بسیاریرا ضایع مرده، و بسی از فرائض و اعمال واجبه را ترک نماید، ولی هنگامی که پای حساب و دلیل بمیان آید: ناچار است که حقائقرا اظهار کرده، و قضاء عادلانه نموده، و بر خطاکاریهای خود اعتراف کند.
امروز علی بن ابیطالب میخواهد خلافت و پیشوائی خود را توسعه و تثبیت نموده و مخالفین را از میان بردارد. و از طرف دیگر: معاویه تصمیم گرفته است که تا میتواند بر مخالت خود افزوده، و پیشوائی علی بن ابیطالب را نپذیرد، ما هم با خلافت فعلی مخالفیم، و می خواهیم بوسیله تشکیل شوری خلیفه را تعیین بنمائیم.
از شما هم تقاضا می کنیم که: در این نهضت با ما همقدم و همراه شده، و تا ممکن است از پیش آمدهای سوء و حوادث خطرناک جلوگیری نمائید، و اگر نه: یقین دارم که بفساد امور و اختلال و هرج و مرج و بهلاکت جمع کثیری از مردم منتهی خواهد شد.
ما اطمینان داریم که در همراهی و موافقت شما با ام المؤمنین (عایشه) و ما، اختلال و فساد امور اصلاح شدنی است.
عبدالله بن عمر گفت: اگر این سخن و اظهار شما (نقض کردن بیعت و تشکیل دادن شوری) راست باشد اطمینان داشته باشید که: این عمل شما نیز از آن خطاهای بزرگ و لغزشهای سخت است، و میخواهید شخصی را که مظهر فضیلت و عظمت و سزاوار خلافت و پیشوائی است: مقهور و مغلوب کنید. و در صورتیکه این ادعای شما دروغ و برخلاف حقیقت باشد: البته در دل خود فکر شوم و نیت سوئی داشته، و راه ناصواب و کجی را سیر می کنید.
و بدانید که خانه عایشه برای او بهتر و مناسبتر از نشستن در هودج است.
و بودن شما در مدینه بهتر از کوچ کردن بسوی بصره است.
و شما خوار و ذلیل باشید: بهتر و بالاتر از اینستکه شمشیر کشیده و در مقابل انبوه جمعیت مسلمین و برخلاف خلیفه قیام کنید.
و متوجه باشید که: کسی میتواند در مقابل علی بن ابی طالب قیام نموده و برخلاف او اظهار تشخص کند که مقام و مرتبه او برتر و بالاتر از علی بن ابی طالب باشد، و کسی که که سزاوارتر از علی باشد کجا است؟
و اما موضوع تشکیل شوری: مگر در مجلس شورای گذشته (که پس از خلیفه دوم تشکیل داده شد) علی بن ابی طالب نسبت بر همه شماها تقدم و سبقت و رأی زیادتری نداشته، و شما در اقلیت نبودید؟ مگر پس از درگذشت عثمان عفان خود شما و سائر بزرگان مسلمین او را بمقام خلافت انتخاب نکردید.
آری همه آن اشخاصی که او را برای خلافت انتخاب نموده بودند: میتوانند باتفاق عزل او را صادر نمایند.
پس مرا بحال خود وا گذارید، و دست از من بردارید.(21)
نتیجه
طلحه و زبیر و عایشه هر یکی بخاطر خیالی فاسد و نادرست، دست باقداماتی زده و خود را برای همیشه از مقام تقوی و صلاح و حقیقت پرستی پرت، و موجبات هرج و مرج و اختلال امور مسلمانان را فراهم، و خون هزاران مسلمان بیگناه را ریخته، و خسران دنیا و عقبی را در آغوش کشیدند.
مردم جاه و طلب و دنیا پرست، بایستی از خواندن تاریخچه و صفحات عواقب وخیم گذشتگان، درس عبرت و پند گرفته و بخاطر دنیای چند روزه و ریاست خیالی ناپایدار، برای همیشه خود و مردم بیگناه را بخاک عصیان و مذلت سرنگون نسازند.
ریاست بخاطر حفظ حقوق و تنظیم امور و خدمت بخلق خدا است و شخص رئیس میباید بجز خدمتگزاری و خیر خواهی و فداکاری نیتی بدل خویش راه ندهد.
امیرالمؤمنین(ع) می فرمود: علاقه و توجه من بمقام و خلافت و ریاست ظاهری شما، کمتر و ضعیفتر از آن علاقه است که باین نعلین کهنه و پاره دارم، مگر اینکه بتوانم بوسیله این حکمرانی حقی را پابرجا و باطلی را محو و ظلمی را از میان بردارم.
و هر شخصی باندازه عنوان و نفوذ و بزرگی که دارد: مسؤلیت دارد.
21) الامامه والسیاسه