آفات غفلت‏ در عصر غیبت

آفات غفلت‏ در عصر غیبت

منبع:ماهنامه موعود

سخنرانی آیت‌الله سیدمحمد ضیاءآبادی
ایمان به غیب از اصول مسلّم دین‌
از اصول مسلم دین مقدس اسلام و همه ادیان آسمانی، مسأله «ایمان به غیب» است. غیب، یعنی چیزی که پنهان و پوشیده است. یک نقطه اساسی که مکتب الهی از مکتب مادی در آن نقطه از هم جدا می‌شوند؛ همین مسئله است. طرفداران مکتب مادی معتقدند عالم منحصر به همین محسوسات و موجودات مادی و طبیعی است و جز عالم حس، عالم دیگری نیست. جهان از ماده شروع می‌شود و به ماده هم ختم می‌گردد. به فرموده قرآن:
[دهریّون‌] گفتند: جز زندگی دنیا چیزی نیست، دهر و طبیعت است‌ که ما را زنده می‌کند و می‌میراند.1
اما طرفداران مکتب الهی معتقدند عالم منحصر به جهان حس و طبیعت‌ نیست؛ بلکه عالمی در ماوراء این عالم حس و محسوسات وجود دارد به نام عالم غیب که پنهان از حس است و تمام محسوسات از آن عالم نشأت گرفته و به وجود آمده‌اند و سرانجام به آن عالم منتهی می‌شوند.
در این حقیقت تردیدی نیست که تمام محسوسات در ذات خود معدومند و از خود هستی ندارند و هستی را از خارج از ذات خود گرفته‌اند. ما قبلاً نبودیم و الان هستیم و بعد هم به این کیفیت نخواهیم بود و به معدوم شدگان ملحق خواهیم شد. در این نیز شکی نیست که معدوم نمی‌تواند خود را موجود کند و ممکن نیست عدم و نیستی خود به خود مبدل به هستی شود، بلکه بدیهی است که معدوم نیاز به هستی‌بخش خارج از ذات خود دارد.
مرتبه حس، نازل‌ترین مرتبه هستی‌
تمام موجوداتی را که ما در اطراف خود می‌بینیم به همین فقر و نیاز ذاتی مبتلایند که احتیاج به هستی‌بخش خارج از ذات خود دارند و تردیدی نیست که آن موجود هستی‌بخش خارج از ذات معدومات، باید در ذات خود وجود محض و هستی مطلق باشد یعنی از هیچ جهت عدم و نیستی به ذات او راه نیابد. نه مسبوق به عدم باشد و نه ملحوق به عدم، وگرنه او هم در جرگه معدومات ذاتی قرار خواهد گرفت. او نه در احاطه زمان قرار می‌گیرد و نه در احاطه مکان و نه مُدرَک به ادراک می‌گردد؛ زیرا نازل‌ترین مرتبه‌ هستی، مرتبه حس است و هر چه درجه وجود بالا برود از عالم حس فاصله می‌گیرد و وارد عالم غیب می‌شود.
شما در ساختمان وجود خود بنگرید، آنچه که عالی‌تر است غیب است و پنهان از حس، و آنچه که محسوس است نازل‌تر و کم‌ارزش‌تر است. قوه بینایی در وجود ما ارزشمند است و غیب است، اما حدقه چشم محسوس است و اگر عاری از بینایی باشد کور است و بی‌ارزش. شنوایی در وجود ما با ارزش است و غیب است، اما لاله گوش محسوس است و اگر عاری از شنوایی باشد کر است و بی ارزش. نیروی نطق و گویایی ارزش است و غیب است، اما زبان که قطعه‌ای گوشت در داخل دهان است محسوس است و اگر عاری از قدرت بیان باشد لال است و بی ارزش. فکر و عقل و هوش در وجود ما کمال است و غیب است یعنی با چشم دیده نمی‌شود و با گوش شنیده نمی‌شود و با دست لمس نمی‌گردد. پس هر چه که در ساختمان وجود ما محسوس است کم ارزش است و هرچه که غیب است و نامحسوس ارزشمند است و در مرتبه عالی از وجود است.
روحی در باطن عالم به نام غیب‌
ملکات علمی یک انسان دانشمند غیب است و با هیچ‌کدام از حواس‌ ادراک نمی‌شود. ملکه نقاشی در دست یک هنرمند نقاش، غیب است و محسوس به هیچ حسی از حواس نمی‌باشد. درختی را می‌بینیم که در بهاران شاخ و برگ شاداب دارد و در فصل خزان آنها را از دست می‌دهد و سال دیگر از سر می‌گیرد. می‌فهمیم این درخت علاوه بر ساقه و شاخه و برگ، نیروی غیبی دیگری دارد به نام «روح نباتی» که این همه طراوت و شادابی درخت از آن است و آن غیب است و با حس ادراک نمی‌شود. در این عالم کبیر بنگرید، از اول پیدایش عالم و آدم علی الدوام انسان‌ها می‌میرند، حیوانات می‌میرند، نباتات می‌میرند، ولی می‌بینیم عالم همچنان سرپاست. انسان‌ها هستند، حیوانات و نباتات هستند، در صورتی که اگر عالم منحصر به همین محسوسات بود باید با مردن و از بین رفتن آنها بساط نسل موجودات از صفحه زمین برچیده شده باشد و حال آنکه همه چیز هست. معلوم می‌شود این عالم روحی در باطن خود دارد که غیب و پنهان از حس است و اوست که ایجاد و افناء می‌کند، زنده می‌کند و می‌میراند. انسان و حیوان و نبات می‌آفریند و آفریده‌های خود را از بین می‌برد و دوباره از سر می‌گیرد.
می‌درد می‌دوزد آن خیاط کو
می‌دمد می‌سوزد آن نفّاث2‌ کو
در قرآن کریم نیز می‌فرماید:
در هر روز [هر زمان‌] او در کاری است.3
شب را داخل در روز و روز را داخل در شب می‌کند4
زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد.5
و او بر هر چیز قادر و تواناست.6
نام مقدس آن غیب «الله» ـ جلّ جلاله و عظم شأنه ـ است.
و برای خدا هر چه در آسمان‌ها و زمین است، سجده می‌کند.7
غیب آسمان‌ها و زمین از آن خداست و تمام امور به او برمی‌گردد.8
مشرق و مغرب از آنِ خداست و به هر سو رو کنید، رو به خداست.9
او غیب و ناپیداست اما آثارش در همه جا پیداست. هیچ جا خالی از او نیست ولی او مستقر در هیچ جا نیست. او با همه چیز هست ولی هیچ‌کدام از آن چیزها نیست. باز از باب تقریب به ذهن در ساختمان وجود خود بیندیشیم. روح و جان در تمام نقاط وجود ما هست. در مغز سرمان هست. در انگشت کوچک پایمان نیز هست. در چشم و گوش و دست و پایمان هست. در ریه و کلیه و کبدمان نیز هست. اگر در یک زاویه از زوایای بدنمان نباشد، آن زاویه خواهد مرد؛ ولی با این همه، مستقر در هیچ جای از بدنمان نیست؛ زیرا اگر در یک نقطه از بدنمان باشد، نقاط دیگر بدن از آن خالی خواهد بود و خواهد مرد؛ و لذا هیچ جای بدن از روح خالی نیست. ولی در هیچ جای از بدنمان نیست. روح با تمام اعضا و جوارحمان از درون و برون هست ولی هیچ‌کدام از آنها نیست. روح نه چشم نه گوش نه دست نه پا، نه کلیه ‌است و نه… ولی با همه آنها هست. روح و جان در ساختمان وجود ما غیب است، محسوس ما و دیگران نیست.
نبوّت و امامت، آمیزه‌ای از حس و غیب‌
ذات اقدس الله ـ جل جلاله ـ هم در همه جای عالم هست ولی مستقر در هیچ‌ جای عالم نیست که منزه از مکان است. او با همه چیز هست:
او با شماست، هر کجا که باشید.10
ولی هیچ‌کدام از آنها نیست. هیچ‌جا خالی از خدا نیست ولی خدا مستقر در هیچ جا نیست. خدا از هیچ چیز جدا نیست ولی هیچ چیز خدا نیست. او غیب است و مبدأ و منتهای عالم هستی همو است:
إنّا لله و إنّا إلیه راجعون.11
عالم هستی از غیب نشأت گرفته است و به غیب باز می‌گردد. حال از ذات‌ اقدس الله ـ جل جلاله ـ که درجه اول غیب است، پایین آمده و می‌رسیم به مرتبه وحی و نبوت که درجه دوم غیب است. یعنی آن نیز پنهان از حس است؛ آن نیروی معنوی که عالی‌ترین مرتبه درک و شعور انسانی و مرتبط با عالم اعلای ربوبی است، در احاطه هیچ‌یک از حواس ظاهری قرار نمی‌گیرد و لذا برای اینکه آن نیروی غیبی، از لحاظ تعلیم و تربیت، در دسترس عالم حس قرار گیرد، حضرت خالق حکیم فرد کاملی از انسان‌ها را بر می‌گزیند و او را حامل وحی و نبوّت قرار می‌دهد و حس و غیب را با هم می‌آمیزد. او را از جنبه غیبی با خودش مرتبط می‌گرداند و از جنبه حسی به بشر متصل می‌سازد و می‌گوید:
بگو، من مثل شما بشری هستم که [از عالم رب‌] به من وحی می‌شود.12
پیامبر اکرم(ص) همان انسان کاملِ گیرنده وحی است که از نظر جسم و بدن محسوس است اما از نظر وحی و نبوت غیب و از حس ما پنهان است. امامت نیز که از حیث تبیین و اجرای وحی خدا تداوم بخش نبوت است به همین منوال است؛ یعنی امام از لحاظ جسم و بدن، محسوس است اما از لحاظ امامت که همانند یک نیروی معنوی است، غیب است و از حس ما پنهان است. امامت، یعنی زعامت و پیشوایی عقل‌های آدمیان. عقل در وجود انسان یک نیروی غیبی است و طبعاً نیاز به یک زعیم و پیشوای غیبی دارد. خالق حکیم، عالم را بر محور وجود انسان می‌چرخاند که فرموده:
تمام آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است مسخّر شما [و در مسیر خدمت به شما آدمیان‌] قرار داده است.13
و تمام فرشتگان را به خضوع و سجده در برابر انسان واداشته است:
وقتی خدای تو به فرشتگان گفت: در برابر آدم به سجده بیفتید، تمام آنها همگی سجده کردند.14
امام(ع) عالِم به حقایق عالَم‌
بنابراین، کسی که می‌خواهد امامت بشر را به عهده بگیرد، باید توانایی‌ تدبیر و تسلط بر تمام عالم را داشته باشد. کسی که می‌خواهد عقل بشر را بچرخاند؛ باید بتواند تمام آسمان‌ها و زمین‌ها را بچرخاند؛ زیرا تمام سماوات و ارضین به فرموده خالقشان بر محور عقل بشر می‌چرخند و از این رو است که می‌گوییم، تنها کسی می‌تواند هادی عقل بشر باشد که از طرف خالق عقل بشر برای همین کار آفریده شده باشد و ابزار هدایت عقل به دست او داده شده باشد، چنان که فرموده است:
ما آنان را پیشوایان و امامانی قرار داده‌ایم که با [ابزار] فرمان ما رهبری می‌کنند.15
آیا فرمان او چیست؟ همان است که خودش فرموده است:
فرمان او این است که هر چه را بخواهد دستور می‌دهد: موجود شو. او هم موجود می‌شود.16
فرمان خدا ایجاد است و این فرمان به دست امام داده شده است. امام به‌ اذن خدا هم عالم به حقایق تمام اشیاء و هم قادر به ایجاد تمام اشیاء است. از این روست که مولای ما امام امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
ای مردم! [من تا در میان شما هستم و] تا مرا از دست نداده‌اید، از هر چه که می‌خواهید از من بپرسید و از من بهره بگیرید؛ چرا که من به راه‌های آسمان‌ها بهتر از راه‌های زمین آگاهی دارم.17
امامت بدون اذن خدا خیانت است‌
لذا جز دارندگان مقام وحی و اذن خدا، هر کسی ادعای امامت و زعامت‌ عقل بشر را بنماید او یا اوّل خائن به بشر است و یا اول جاهل به حال بشر و یا هر دو! آدم‌سازی به این سادگی نیست که هر کسی مدعی آن گردد. درست کردن یک آبگوشت چقدر دقت می‌خواهد؟ اگر نیم مثقال نمکش کم و زیاد بشود قابل خوردن نیست. درست کردن یک انسان چقدر دقت می‌خواهد؟ درجه شهوت و غضب انسان اگر اندکی از حد تعادل خارج شود، دنیا را به آتش می‌کشد.
این دنیای بشری است که هم اکنون می‌بینید چه زندگی جهنمی به وجود آورده‌اند و نفس‌ها را در سینه‌ها تنگ کرده‌اند. در همه جا جز فساد و جنایت و خیانت چیزی مشاهده نمی‌گردد، چرا؟ چون شهوت و غضب بشر از حد تعادل خارج شده است و معدّل‌ (تعدیل‌کننده) ندارد. آشپزها نالایقند و عرضه پختن عقل بشر را ندارند که این چنین لقمه‌های تلخ و ناگوار و گلوگیر نکبت و نفرت تحویل جوامع می‌دهند. آن کیست که بتواند در دامن خود سلمان و ابوذر و مقداد را بپروراند و مالک اشتری بسازد که در عین داشتن فرمانروایی یک مملکت در میان مردم آنچنان ساده حرکت می‌کند که کسی احتمال نمی‌دهد او (حتی) کدخدای یک دهی باشد.
آن کشور اسلامی مجموعه‌ای به هم پیوسته از چند کشور از مصر و عراق و شام و حجاز و یمن و روم و ایران بود و امیرالمؤمنین(ع) حاکم بر آن کشور پهناور بود و مالک اشتر هم استاندار آن حضرت یعنی فرمانروای در یک مملکت، شاید ایران و روم، بود. اما این ریاست و این قدرت، کمترین تغییری در وضع روحی او نداده بود در حالی که شراب مقام و ریاست از آن شراب‌های مردافکنی است که اگر جرعه‌ای از آن به کام کسی برسد و میز و صندلی رنگ و رو رفته‌ای نصیبش شود، آن قدر نعره می‌کشد و پا به زمین می‌کوبد که گوش فلک را کر می‌کند. امام امیرالمؤمنین(ع) فرموده‌اند:
مستی حکومت، بسیار دیرتر از مستی خمر مرتفع می‌شود.18
می‌گویند: جوجه پهلوانی پیش شراب‌فروشی رفت و گفت: به قدر یک‌ تومان مثلاً به من شراب بده. او گفت: عمو! یک تومان شراب به قدر یک قاشق چایی هم نمی‌شود! گفت: تو همین قدر سبیلم را تر کن بد مستی‌هایش با خودم!!
حالا هستند کسانی که از شراب ریاست تنها سبیلشان تر شده است و بقیه‌اش بد مستی است.
مالک اشتر، تربیت شده مکتب امامت‌
مالک اشتر فرمانروا در حالی که یک پیراهن بلند کرباسی بر تن داشت و عمامه کوچکی بر سر از مقابل یک مغازه خرمافروشی می‌گذشت. صاحب مغازه که جوانی بود، کنار مغازه‌اش نشسته و خرما می‌خورد. چشمش که به مالک افتاد از وضع لباس ساده و رفتارش گمان کرد او فردی است که از روستا به شهر آمده است. هوس کرد اندکی با او شوخی کند و سر به سرش بگذارد. هسته خرما را از دهانش درآورد و به سمت مالک پرتاب کرد. هسته به عمامه مالک خورد. او اعتنایی نکرد و رد شد. هسته دوم به پیشانی او خورد، مالک نگاهی به جوان کرد و بدون اینکه چیزی بگوید عبور کرد! هسته سوم به گردن مالک خورد و همچنان رفت تا از چشم جوان دور شد. مردی که از پشت سر می‌آمد و ناظر جریان بود با شتاب و ترس و وحشت به جوان رسید و گفت: این مرد را نشناختی؟ گفت: نه. مردی از روستاییان بود و خواستم با او شوخی و تفریحی کرده باشم. گفت: ای بیچاره، او مالک اشتر استاندار امیرالمؤمنین(ع) و فرمانروای مملکت است. جوان تا اسم مالک اشتر را شنید بر خود لرزید و سخت پریشان شد که هم اکنون مأموران می‌رسند و دست‌بندم می‌زنند و به عقوبت‌گاهم می‌کشند.
مرد گفت، تا دیر نشده است تند برو و دست و پایش را ببوس و عذر جسارت بخواه که شاید عفوت کند. جوان با شتاب آمد و او را ندید. از کسانی پرسید که مردی را با این وضع و با این لباس در این گذرگاه ندیده‌اید؟ آنها گفتند، اگر حضرت مالک را می‌گویی داخل این مسجد رفت. جوان داخل مسجد شد، دید در حال نماز است، ایستاد نمازش تمام شد. افتاد روی قدم‌های مالک که ای بزرگ! عفوم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم، شما را نشناختم. مالک از زمین بلندش کرد و گفت: فرزندم، من برای تو به مسجد آمدم و این نماز را هم برای تو خواندم و از خدا خواستم که تو را بیامرزد. من از تو راضی هستم، برو که خدا از تو راضی باشد.
این یعنی آدم و یعنی انسان. اگر دستور می‌داد او را بگیرید و ببندید و به‌ چارمیخش بکشید و… در این صورت او دیگر آدم نبود. بلکه ببر و پلنگی بود اما او با این عمل، هم وقار و هم متانت و بزرگواری روحش را نشان داد و هم ناپخته و خامی را آدم کرد. آری، قرآن کریم در مقام مدح این نمونه‌های انسانی است که می‌فرماید:
بندگان حضرت رحمان آن کسانی هستند که در میان مردم با تواضع و افتادگی خاصی حرکت می‌کنند و به هنگام برخورد با مردم نادان [و در جواب خشونت آنان‌] به آنها سلام می‌کنند.19
اصلاح‌طلبان مفسد و مغرور
اینها پرورش یافتگان مکتب وحی و نبوت و امامتند. اینها اگر از دست‌ طاغوت‌ها مجالی می‌یافتند دنیا را غرق در نور انسانیت و آدمیت می‌کردند و حلاوت و شیرینی زندگی را به ذائقه‌ها می‌چشاندند. اینک چقدر مضحک و خنده‌آور است که یک مشت مردمی که غرق در هوای نفسانی خود هستند و غیر از اشباع شهوات حیوانی به چیزی نمی‌اندیشند و چیزی نمی‌طلبند (برجهان حکمرانی می‌کنند). آری اینان دم از اصلاح بشر می‌زنند و سخن از حفظ حقوق بشر به میان می‌آورند و با افکار و آراء ناقص خود دم به دم کشتی حیات بشر را به غرقاب فنا نزدیک‌تر می‌کنند. به فرموده قرآن:
وقتی به آنان گفته شود، ایجاد فساد در زمین نکنید می‌گویند: خیر، ما مصلحیم.20
آخر شما کجا و اصلاح بشر کجا. شما دارید افساد می‌کنید. تیشه به ریشه خود و دیگران می‌زنید. (می‌گویند) اصلاً برنامه اصلاح بشر تنها برنامه ما و راه و رسم حفظ حقوق بشر تنها راه و رسم ماست.
آگاه باشید، اینها مفسدند و خودشان نمی‌فهمند.21
وقتی به آنها گفته شود، شما هم مثل دیگران ایمان بیاورید (در مقابل فرمان خالق خود تسلیم شوید) می‌گویند، مگر ما سفیهیم‌ و ابله و نابخردیم که همراه سفیهان بشویم.22
مگر ما مرتجع و کهنه‌پرستیم که با کهنه‌پرستان همراهی کنیم و اهل‌ مسجد و جلسه و ذکر و دعا بشویم.
متوجه باشید! آنها خودشان سفیهند، ولی پی به سفاهت خود نمی‌برند.23
در میان مردم کسانی هستند که گفتارشان بسیار شگفت‌انگیز و فریبنده است، چنان قاطعانه حرف می‌زنند که خدا را شاهد بر نیات خود می‌گیرند و حال آنکه سرسخت‌ترین دشمنان خدا همانها هستند. همین‌ها اگر به حکومت برسند دست به ریشه‌کن کردن دین و ایمان ‌مردم می‌زنند، آبادی‌ها را ویران و نسل‌ها را فاسد می‌کنند.24
مراتب غیب و مصداق بارز ایمان به غیب‌
حاصل اینکه غیب در درجه اول الله است و بعد نبوت و سوم‌ امامت. آنگاه در میان انبیاء و اولیاء(ع) یک فرد استثنایی هست که هم امامتش غیب است و هم شخص وجود مبارکش. و او وجود اقدس امام حجت بن‌الحسن المهدی(عج) است. سایر انبیا و اولیا(ع) نبوت و امامتشان غیب بود ولی شخص خودشان محسوس و در مرئی و منظر مردم بود، اما حضرت امام دوازدهم(ع) هم امامتش غیب و هم شخص خودش غیب است و از نظرها پنهان. ایمان به غیب با تمام مصادیقش از مختصات و ویژگی‌های متقیان است که قرآن کریم در اولین آیات از سوره مبارکه بقره اولین صف از صفات متقیان را ایمان به غیب معرفی کرده و فرموده است:
الۤمۤ٭ ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین٭ الَّذین یؤمنون بالغیب.25
[متقین‌] کسانی [هستند] که به غیب ایمان می‌آوردند.
در تفسیر این آیه از امام(ع) نقل شده است که:
«متقین» شیعه علی [بن ابیطالب‌] هستند و «غیب» حجت غائب است‌ [یعنی از مصادیق غیب آن امام غائب است‌].26
ما خدا را شاکریم که این توفیق را شامل حال ما کرده که بتوانیم هم معتقد به امامتش باشیم و هم معتقد به ولادت و حیات و عمر و غیبت طولانیش باشیم و بدانیم آن وجود اقدس هم اکنون روی این زمین زنده است و از همین هوا تنفس می‌کند، ولی به اراده و خواست خدا غایب و از چشم‌ها پنهان است تا روزی که خدا بخواهد ظاهر شود و دست به اصلاح عالم بگشاید و این غیبت طولانی امام(ع) نیز یک صحنه امتحانی بسیار بزرگی است که خدا برای بشر پیش آورده است. رسول خدا و ائمه هدی(ع) برای مردم زمان غیبت اظهار نگرانی‌ها می‌کردند و احیاناً ناله‌ها و گریه‌ها داشتند. از جمله به این جریان توجه فرمایید:
از سدیر صیرفی از اصحاب امام صادق(ع) منقول است که گفته است:
روزی من با مُفَضّل ‌بن عمر و ابوبصیر و اَبان بن تَغْلِب به حضور امام صادق(ع) شرفیاب شدیم. دیدیم امام(ع) روی خاک نشسته و همچون مادر فرزند مرده ناله و گریه می‌کند و این جملات را می‌گوید:
سیّدی غیبتک نفت رقادى و ضیّقت علیّ مهادى و ابتزّت منّى راحه فؤادى.
ای آقا و ای سرور من، غیبت تو خواب از چشمم ربوده، آسایش از جانم‌ برداشته و زندگی را بر من تنگ کرده است.
از این قبیل جملات می‌گوید و سیل اشک بر رخسارش فرو می‌ریزد. ما از دیدن آن وضع و حال و شنیدن این جملات تعجب کردیم! آتش بر جانمان افتاد و هوش از سرمان پرید که چه مصیبت جانکاهی بر امام وارد شده که این چنین ناراحت شده است. پرسیدم: مولای من، چه حادثه ناگواری پیش آمده که اینگونه غمگینتان ساخته است؟ امام(ع) آهی از اعماق دل برکشید و فرمود: امروز به فکر زمان غیبت فرزندم مهدی(ع) افتادم که مردم آن زمان چه گرفتاری‌ها خواهند داشت و بر اثر طول غیبت او شک و تردید در دل‌ها به وجود می‌آید و بسیاری از دین خارج می‌شوند و منکر اصل ولایت و امامت می‌گردند. از این فکر امواج غصه و غم بر دلم فرو ریخت و اشکم جاری شد.27
برادران رسول اکرم(ص) در آخرالزمان‌
چهارده قرن قبل، امام صادق(ع) از اندیشه وضع زمان فعلی ما آنچنان‌ دگرگون می‌شود که مثل مادر جوان مرده می‌نالد و می‌گرید. پس ما که هم اکنون امواج سهمگین آن طوفان را در سراسر دریای زندگی خویش احساس می‌کنیم، چگونه باید بشویم. منتهی ما آن درک امام صادق(ع) را از سنگینی موضوع غیبت و پیامدهای هلاک‌انگیز آن نداریم و لذا آنگونه احساس حزن و اندوه فراوان نمی‌کنیم وگرنه از شدت پریشان حالی از زندگی بیرون رفته و سر به بیابان می‌گذاشتیم. آن امام بزرگ می‌فرمود:
متوجه باشید، قسم به خدا امام شما سال‌هایی از روزگارتان را در غیبت خواهد بود و شما مورد آزمایش سخت قرار خواهید گرفت تا آنجا که گفته می‌شود، او از دنیا رفت، کشته شد، به هلاکت رسید. به کدام دره‌ای وارد شد در حالی که دیدگان مؤمنان بر آن امام اشک می‌ریزد و شما همچون کشتی‌هایی که دستخوش امواج دریا شده و سرنگون می‌شوند دگرگون خواهید شد.28
روزی پیامبر اکرم(ص) در میان اصحابشان چنین دعا کردند:
خدایا، برادران مرا به دیدار من برسان.
حضرت این جمله را دوبار فرمودند. اصحاب گفتند، ای رسول خدا! مگر ما برادران شما نیستیم. فرمود: «نه، شما اصحاب و همراهان من هستید. برادران من کسانی هستند در آخرالزمان که به من ایمان می‌آورند در حالی که مرا ندیده‌اند. هر یک از آنها چنان در دینش ثابت است که دین نگهداریش از تراشیدن خارهای درخت قتاد در تاریکی شب بسی دشوارتر است. یا مانند کسی که آتش درخت غضا را در دست گرفته باشد».29
کسی که در شب تاریک دست بالای شاخه پر از خارهای تیز همچون‌ سوزن بگذارد و بکشد پایین چقدر دشوار است؟ دشوارتر از آن نگه داشتن دین در آخرالزمان است.
«غضا» نام درختی است که چوب آن حرارت آتش را تا مدت زیادی در خود نگه می‌دارد و به زودی خاموش نمی‌شود و به همین جهت زغال آن مطلوب است.
دشواری‌های زندگی در آخرالزمان‌
رسول خدا(ص) فرمود:
زمانی بر مردم می‌آید که بی همسر ماندن حلال می‌شود.
گفتند: یا رسول الله، شما ما را امر به ازدواج کرده‌اید حال چطور می‌فرمایید ترک آن حلال می‌شود.
فرمود: «بله، من دستور ازدواج داده‌ام ولی در آن زمان طوری‌ می‌شود که والدین سبب هلاک فرزندشان می‌شوند. اگر والدین نشوند، زن و فرزندش سبب هلاکتش می‌شوند. و اگر زن و فرزند هم نداشته باشد، اقربا و خویشاوندان و همسایگانش به وادی هلاکتش می‌افکنند». گفتند: این چگونه می‌شود ای رسول خدا. فرمودند: «او را به خاطر کمبود مال و تنگدستی و ضیق معیشت، توبیخ و سرزنش می‌کنند و به کارهای فوق طاقتش وا می‌دارند و سرانجام او را به وادی‌های هلاک و تباهی می‌افکنند.»30
چه بسیارند پدران و مادرانی که فرزندان خود را به دست آوردن پول بیشتر و نیل به مقامات دنیایی عالی‌تر به بلاد کفر و کشورهای غیر اسلامی می‌فرستند و کمک‌های مالی می‌کنند و گویی اصلاً نمی‌اندیشند که اینها در آنجا اندک دین و ایمانی هم که دارند از دست می‌دهند و مخصوصاً اگر تولید فرزندانی کرده باشند و آنها در آن محیط پرورش یابند، کلاً رنگ غیر دینی به خود می‌گیرند. آیا اینان نزد خدا مسئولیتی ندارند و مصداق گفتار پیامبر خدا(ص) نشده‌اند که فرمود:
در آن زمان پدر و مادر، سبب هلاک فرزندشان می‌شوند.
امام زمان(ع) حاضر است ولی ظاهر نیست‌
حاصل آنکه ایمان به غیب که سرمایه اصلی ما مسلمانان است، باید در زندگی اثر بارزی داشته باشد و زندگی ما را از زندگی کافران جدا کند. تنها ادعای اینکه ما ایمان به خدای غیب و وحی و نبوت و امامت غیب و امام غائب داریم کافی نیست. اثر این ایمان باید در زندگی بارز گردد. امام از نظر ما غائب است اما ما که از نظر او غائب نیستیم. ما خطاب به امام می‌گوییم:
أشهد أنک ترى مقامى و تسمع کلامى و تردّ سلامى.
من شهادت می‌دهم، تو [ای حجّت خدا] جای ایستادنم را می‌بینی و سخنم را می‌شنوی و به سلامم جواب می‌دهی.31
کسی که این چنین می‌گوید خود را معتقد به آن نشان می‌دهد، چگونه‌ ممکن است کاری یا گفتاری برخلاف و پسند او انجام بدهد. حضرت امام باقر(ع) فرمودند:
اگر اینگونه معتقد باشید که ما همراه شما چشم بینا و گوش شنوا نداریم، بد اعتقادی درباره ما داشته‌اید. به خدا قسم هیچ چیز از اعمال شما بر ما مخفی نیست. [هم اعمال‌ شما را می‌بینیم و هم گفتار شما را می‌شنویم]. همه ما را حاضر بدانید. خودتان را به کار خوب و خیر عادت دهید. از اهل خیر باشید و [در میان مردم‌] به اهل خیر بودن شناخته‌ شوید.32
بین «ظهور» و «حضور» فرق است. امام(ع) اکنون ظاهر نیست، اما حاضر هست و شاهد اعمال و احوال ماست. طوری زندگی کنید که مردم شما را متقی و عادل بشناسند و از خوبی‌ انگشت‌نما باشید.
حضرت بقیهالله ـ ارواحنا فدأه ـ ضمن توقیعشان به مرحوم شیخ مفید(ره) مرقوم فرموده‌اند:
ما هیچ‌گاه در مراعات حال شما، اهمال روا نمی‌داریم و شما را فراموش نمی‌کنیم. اگر این عنایات ما نسبت به شما نبود، دشواری‌ها بر شما فرود آمده‌ بود و دشمنان، شما را لگدمال کرده بودند.33
آنچه بین ما و شیعیان فاصله انداخته، اعمال ناپسندی است که آنها انجام می‌دهند و خوشایند ما نمی‌باشد.34
تقوی و پرهیز از محرمات در عصر غیبت
البته چراغانی کردن در ایّام میلاد مبارک آن امام عزیز و اطعام و پذیرایی از دوستان آن حضرت بسیار خوب است و مصداق تعظیم شعائر است اما آنچه که خودشان بیش از همه چیز از ما خواسته‌اند تقوی و ورع و پرهیز از محرمات و دوری کردن از گناه است که حضرت امام صادق(ع) فرموده‌اند:
بر شما باد پرهیز از گناه و راست‌گویی و امانت‌داری و پاکدامنی.35
این مطلب باید باورمان بشود که سرّ اثرنابخشی اعمال عبادی ما در روح‌ ما همین ناپرهیزی ما از گناهان است، که همان حضرت(ع) فرمودند:
آن تلاش و کوشش در امر عبادت که با ورع و پرهیز از گناه همراه‌ نباشد، نفعی نخواهد داشت.36
ما بحمدالله اهل نماز و روزه و حج و دیگر عبادات هستیم ولی یاللاسف که مانند بیماری شده‌ایم که داروی شفابخش می‌خورد، اما پرهیز از غذاهای زیان‌بخش نمی‌کند. طبیعی است که این ناپرهیزی آن دارو را بی‌اثر می‌سازد و احیاناً بر شدّت بیماری می‌افزاید. از خدا می‌خواهیم به ما رشد عقلی و توفیق پرهیز از گناه عنایت بفرماید تا عبادت‌های ما در روح و جانمان اثر گذار گردد.
خداوند بهترین طراح نقشه‌ها
سلاطین عباسی شنیده بودند که پیامبر اکرم(ص) فرموده است فرزندی از خاندان پیامبر به وجود خواهد آمد که جبّاران را سرکوب کرده و در سراسر جهان اقامه قسط و عدل خواهد نمود و همچنین شنیده بودند آن فرزند از صلب حضرت ابی‌محمد حسن عسکری(ع) متکوّن خواهد شد. از این جهت ترس و وحشت شدیدی در دستگاه حکومت عباسی پیدا شد و خواستند علاج واقعه را پیش از وقوع بکنند. دستور دادند امام هادی(ع) را با فرزندشان امام حسن عسکری(ع) از مدینه به عراق منتقل کردند و در سامرا که پادگان نظامیان بود اسکان دادند و دقیقاً تمام جریاناتی را که در خانواده امام عسکری(ع) می‌گذشت، تحت مراقبت گرفتند.
جاسوس‌ها از مرد و زن در داخل و خارج گماشتند که اگر زنی از خاندان‌ امام عسکری(ع) حامل شد و یا پسری به دنیا آمد، به دربار خلافت گزارش بدهند؛ از این طریق می‌خواستند راه را بر تدبیر و تقدیر حضرت حق ببندند. در حالی که پیش از آنها فرعون مصری نیز این چنین نقشه‌ای برای جلوگیری از پیدایش موسی بن عمران(ع) اجرا می‌کرد. کاهن‌های زمانش شبی را معین کرده و گفتند: امشب نطفه‌ آن کودک منعقد خواهد شد. دستور داد آن شب هیچ مردی حق ندارد در کنار زنش باشد. مردها را از زن‌ها جدا کردند. او نمی‌دانست که:
آنها نقشه‌ای دارند و خدا هم نقشه‌ای دارد اما خدا بهترین طراح‌ نقشه‌هاست.37
طوری پیش آمد که آن شب در کاخ اختصاصی خود فرعون نطفه موسی‌(ع) منعقد شد و در تمام دوران حمل احدی از حمل مادر موسی(ع) آگاه نشد. در خاندان امام عسکری(ع) نیز که در نزدیکی کاخ عبّاسیان قرار داشت جناب نرجس همسر بزرگوار امام(ع) حامل بود اما احدی از حمل آن بانو جز امام عسکری(ع) آگاه نبود و عجیب اینکه خود آن بانو نیز از حمل خویش آگاهی نداشت.
ضرورت هوشیاری اهل ایمان در عصر غیبت‌
فعلاً ما در زمان غیبت در یک صحنه بسیار دشوار امتحانی قرار گرفته‌ایم. این همان زمانی است که فرموده‌اند. دینداری در آن، از نگه داشتن آتش در دست دشوارتر است و لذا مراقبت بسیار لازم است تا این گوهر گرانبهای ایمان به غیب را سالم نگه داریم و با جانی مطهر و منور به عالم برزخ وارد شویم و باورمان بشود که تا پاک نرویم به جایگاه پاکان راهمان نمی‌دهند.
البته اعتقاد به این داریم که محبّ علی(ع) جهنّمی خالد (همیشگی) نخواهد شد، امّا شستشو و تطهیر حتماً و قطعاً لازم است. طوری آلوده نرویم که بخواهند در برزخ و محشر تطهیرمان کنند، که تطهیر در آنجا تحملش بسیار رنج‌آور و دشوار است. تا زنده‌ایم از خداوند مهربان بخواهیم که به حرمت مقربان درگاهش توفیق توبه حقیقی به ما عنایت کند تا با روحی پاک و نورانی از مادر دنیا متولد بشویم و در آن عالم در سایه لطف و مرحمت مولایمان امیرالمؤمنین(ع) مشمول رحمت حضرت حق قرار گیریم. ان شأالله.
پروردگارا! ما را در زمره منتظران حقیقی حضرتش(ع) قرار بده؛ به حرمت امام زمان(ع) در فرجش تعجیل بفرما؛ دشمنی با دشمنانش را در دل‌های ما بیفزا؛ و حُسن عاقبت به همه‌ی ما عنایت بفرما.

پی‌نوشت‌ها:

٭ این سخنرانی در تاریخ 15 شعبان المعظم 1425 برابر با 10 مهر 1383 ایراد شده است. صفیر هدایت، ش 30، با تلخیص.
1. سوره جاثیه(45)، آیه 24.
2. نفّاث: دمنده.
3. کلّ یومٍ هو فى شأنٍ. سوره رحمن(55)، آیه 29.
4. یولج اللّیل فى النّهار و یولج النّهار فى اللّیل. سوره حج(22)، آیه 61.
5. یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ. سوره یونس(10)، آیه 31.
6. و هو علی کلّ شیءٍ قدیر. سوره حدید (57)، آیه 2.
7. ولله یسجد من فى السماوات و الأرض. سوره رعد(13)، آیه 15.
8. و لله غیب السّماوات و الأرض و إلیه یرجع الأمر کلّه. سوره هود(11)، آیه 123
9. و لله المشرق والمغرب فأْینما تولّوا فثمّ وجه الله. سوره بقره(2)، آیه 115.
10. و هو معکم أین ما کنتم. سوره حدید(57)، آیه 4.
11. سوره بقره(2)، آیه 156.
12. قل إنّما أنا بشر مثلکم یوحی الیّ. سوره کهف(18)، آیه 110.
13. و سخّر لکم ما فی السّماوات و ما فی الارض جمیعاً. سوره جاثیه (45)، آیه 13.
14. سوره حجر(15)، آیات 28 تا 30.
15. و جعلناهم أئمه یهدون بأمرنا. سوره انبیاء(21)، آیه 73.
16. سوره یس(36)، آیه 82.
17. أیُّها النّاس سلونی قبل أن تفقدونی فلأنّا بطرق السَّماء أعلم منَّی بطرق الْأرض. نهج‌البلاغه فیض الاسلام، خطبه 189.
18. سکر الحکومه أبعد إفاقه من سکر الخمور. غررالحکم، حرف السّین المطلق؛ و نثراللّئالی، حرف السّین.
19. و عباد الرَّحمن الّذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً. سوره فرقان(25)، آیه 63.
20. سوره بقره(2)، آیه 11.
21. همان.
22. همان.
23. سوره بقره(2)، آیات 12 و 13.
24. سوره بقره(2)، آیات 204 و 205.
25. سوره بقره(2)، آیات 1 تا 3.
26. المتّقون شیعه علیّ(ع) الغیب هو الحجّه الغائب. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص31.
27. صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمه، ص 353.
28. أما و الله لیغیبینّ إمامکم سنیناً من دهرکم و لتمحّصنّ حتّی یقال مات‌ قتل هلک بأیّ واد سلک و لتدمعنّ علیه عیون المؤمنین و لتکفؤنّ کما تکفا السّفن فی أمواج البحرِ. کلینی، کافی، ج 1، ص 336، ح 3.
29. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 52، ص 124.
30. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الأثر، ص 437، ح 20.
31. محدث قمی، مفاتیح‌الجنان، اقتباس از اذن دخول به حرف شریف امامان(ع)، ص 311.
32. لان تروا أنه لیس لنا معکم أعین ناظرهٌ و أسماع سامعهٌ لبئس ما رأیتم. والله ما یخفی‌ علینا شئ من أعمالکم فاحضرونا جمیعاً عوّدوا أنفسکم الخیر کونوا من أهله تعرفوا به. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ص 92.
33. إنّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم اللّأواء و اصطلمکم الأعداء. مجلسی، محمدباقر، همان، ج 53، ص 175.
34. فما یحبسنا عنهم إلّا ما یتّصل بنا ممّا نکرهه. همان، ص 177.
35. علیکم بالورع و صدق الحدیث و اداء الامانه و عفّه البطن و الفرج. سفینهالبحار، ج2، ص 643 .
36. و اعلم انّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه. همان، ص 642.
37. سوره آل‌عمران(3)، آیه 54.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید