یکی از غلامان علی بن الحسین (علیه السلام) باغستانی را برای ایشان ساختمان می کرد. روزی حضرت برای خبرگیری تشریف آورد. مشاهده کرد. آن طوری که به غلام دستور داده بود انجام نداده و وضع ساختمان را خراب کرده و از پیش خود کارهای بیهوده ای نموده است. از دیدن آن کار افسرده و عصبانی شدند با تازیانه ای که در دست ایشان بود یکی به او زدند. بعد از این پیش آمد آنجناب پشیمان شد. هنگامی که به منزل مراجعت کرد یک نفر از پی غلام فرستاد. غلام که وارد شد، دید حضرت همان تازیانه را پیش روی خود گذارده ترسید از اینکه خیال کیفر و را داشته باشند.
امام علی بن الحسین (علیه السلام) او را پیش خواند و فرمود این تازیانه را بگیر و همانطور که من به تو زدم بر من بزن. غلام گفت مولای من به خدا سوگند خیال کردم شما اراده تنبیه و کیفر مرا دارید به کار ناپسندی که کرده ام و سزاوار کیفر هم هستم. چگونه شما را می توانم قصاص کنم؟ حضرت فرمود باید تلافی آن تازیانه را بکنی! غلام عرض کرد از من چنین عملی سر نخواهد زد و مرا جرأت این کار نیست و هم بر شما چیزی نیست زیرا ستمی روا نداشتید تا قصاص کنم.
امام زین العابدین (علیه السلام) اصرار ورزید و چندین مرتبه تکرار فرمود غلام مرتب پوزش می طلبید و از بزرگی چنین کاری خود را برحذر می داشت. آنجناب همین که امتناع غلام را مشاهده کرد فرمود اکنون که اباداری آن باغ را بتو بخشیدم، و باغستان را در اختیار او گذاشتند.(1)
1) بحارالانوار، ج 11، احوال حضرت زین العابدین ع.