نویسنده: محمد غفارنیا
پیامبر بزرگوار اسلام در حیات خویش، در حوادث گوناگون و فرصتهای مختلف، بارها و بارها خلافت و وصایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) را به مردم اعلام فرمود: به گونهای که هیچ کس در این باره تردیدی نمیورزید. یکی ازآن موارد جریان زیر است:
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد: ابوبکر بن ابی قحافه، عمربن- خطاب، و علی بن ابی طالب به جایگاه اصحاب کهف و رقیم بروند. آنجا هر یک به نوبت وضو بسازند، دو رکعت نماز بگذارند و سپس اصحاف کهف را ندا کنند. پس از این اگر هر کدام پاسخی از اصحاب کهف شنیدند بازگردند و آن را به رسول خدا بگویند.
آنان با اعجاز نبوی رسول خدا، به جایگاه اصحاب کهف رسیدند. نخست ابوبکر به این کار مبادرت جسته و پس از وضو و نمازاصحاب کهف را ندا کرد؛ ولی پاسخی نشنید. سپس عمر چنین کرد که او نیز ناکام ماند. این بار علی (علیه السلام) وضو ساخت، دو رکعت نماز گذارد و سپس اصحاب کهف را صدا زد: آنان با سه بار لبیک گفتن به ندای علی (علیه السلام) پاسخ گفتند.
امیرالمؤمنین از آنان خواست تا بگویند: چرا به ندای اولی و دومی پاسخ ندادند، در جواب گفتند:
ما وظیفه داریم که به ندای پیامبران و اوصیای پیامبران پاسخ دهیم و به ندای دیگران نباید جواب بدهیم.
پس از این جریان هر سه نزد پیامبر آمده و ماجرا را شرح دادند. پیامبر نیز پس از شنیدن وقایع، صفحه سرخ رنگی به آنان داد و فرمود: هر چه دیده و شنیدهاید را به عنوان شهادت با خط خودتان در این صفحه بنویسید. سپس این قسمت از آیه 19 سوره زخرف نازل شد:
سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ
این گواهی آنان نوشته میشود و روز قیامت از آنان بازخواست خواهد شد. (1)
پینوشت:
1-تفسیر برهان: ج4. ص137.
منبع مقاله :
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول