بررسی تحلیلی مفهوم عزت در متون دینی (5)

بررسی تحلیلی مفهوم عزت در متون دینی (5)

نویسنده:دکترسید حمیدرضا علوی

درتفسیرروح الجنان نیز در تفسیر آیه ی مذکور ازعزت و منعت و حمیت و جاهلیت که دردل و دماغ برخی گنهکاران است و آنان را به سوی گناه سوق می دهد سخن گفته شده است . (1)
همچنین قرآن کریم متذکر می گردد که منافقین برای خود عزت و سربلندی خیالی و پنداری قایل بودندو به خیال باطل خود ، پیامبر و مسلمین را در مقابل خود خوار و ذلیل می پنداشتند و می گفتند اگر ما وارد شهر مدینه شویم ما که عزیزتریم ، مسلمین را که ذلیل ترند ازشهرخارج خواهیم نمود : « یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن الاعز منها الاذل »حال آنکه قرآن می فرماید : « و لله العزه و لرسوله و للمومنین و لکن المنافقین لا یعلمون » (2) در تفسیر مجمع البیان در مورد آیه ی مذکور این گونه آمده است :برای خدا عزت است به ربوبیت او و برای پیامبر عزت است به رسالت او و برای مومنین عزت است به بندگی و خدا پرستی آنان . آن گاه محقق و مسلم فرمود که پیامبر و مومنان را عزیز و غالب نموده و شرق و غرب زمین را برای آنان بگشاید . (3)
همچنین در تفسیر منهج الصادقین ذکر شده که منافقان ، حقیقت عزت را نمی دانند و در نمی یابند و به علت ضلالت و جهالت گمان ایشان آن است که آنان واجد عزت هستند . (4)
درحجه التفاسیر نیز این گونه آمده است : عزت اصلیه از آن خداست و عزت ظلیه از آن رسول خداست و عزت های تبعیه از آن مسلمانان است . (5)
در همین راستا است که علی (ع) می فرماید :
« موسی بن عمران با برادرش بر فرعون وارد شدند ،درحالی که لباس های پشمین به تن داشتند و دردست هر کدام عصایی بود . با او شرط کردند که اگر تسلیم فرمان پروردگارشود ،حکومت و ملکش باقی بماند و عزت و قدرتش دوام یابد . اما او گفت : آیا از این دو تعجب نمی کنید که با من شرط می کنند بقای ملک و دوام عزتم بستگی به خواسته ی آنان داشته باشد ، در حالی که خودشان فقر و بیچارگی از سر و وضعشان می بارد ؟ چرا دستبندهایی از طلا به آنها داده نشده است ؟ … اما خداوند پیامبران خویش را از نظرعزم و اراده ، قوی ، و از نظر ظاهر فقیر و ضعیف قرار داد ، ولی توام با قناعتی که قلب هاوچشم ها را پر از بی نیازی می کرد ، هر چند فقر و ناداری ظاهری آنها چشم ها و گوش ها را از ناراحتی مملو می ساخت » (6)
امیر المومنین (ع) از زمانی سخن می گوید که « رعیت بر والی خویش چیره گردد و یا رئیس حکومت بر رعایا اجحاف نماید . [ در آن زمان ] نظام بر هم می خورد ، نشانه های ستم و جور آشکار خواهد گردید ، دستبرد در برنامه های دینی بسیار می شود ، و جاده های وسیع سنن و آداب مذهبی متروک خواهد ماند . بر طبق میل و هوا عمل می کنند و احکام خداوند تعطیل می گردد و بیماری های اخلاقی بسیارخواهد شد . [ مردم ] از حقوق بزرگی که تعطیل می شود و باطل های عظیمی که رواج می یابد وحشتی نمی کنند .در چنین وضعی ، نیکان خوار و ذلیل گردند و اشرار و بدان ، عزیز و قدرتمند شوند و مجازات های الهی بر بندگان بزرگ می نماید ،درحالی که این کیفرها را با اعمال خود به وجود آورده اند » (7)
بیهوده نیست که حضرت علی (ع) در راه خدا و جهاد برای او هرگز کثرت جمعیت در اطراف خود را موجب عزت و قدرت برای خود نمی شمارد و متفرق شدن آنان را ازاطراف خود موجب وحشت نمی داند و حتی اگر تمامی مردم او را رها سازند به تضرع و خشوع نخواهد افتاد و یا در برابر ظلم سستی به خرج نخواهد داد و تسلیم و راضی به ظلم نخواهد گردید . (8)
به طور کلی ، علی (ع) دنیا را جایی معرفی می نماید که افراد عزیز و قدرتمند آن خوار و ذلیل می شوند . (9)
همچنین آن حضرت دنیاپرستان را همچون سگانی می داند که «بی صبرانه همواره صدا می کنند و درندگانی که در پی دریدن یکدیگرند ، زورمندان ضعیفان را می خورند و بزرگ ترها کوچک ترها را » (10)
لذا آن حضرت بر این نکته تاکید می ورزد که « در عزت و افتخارات [موهوم ] این جهان سر و دست نشکنید ،و به زینت و نعمت های آن فریفته نگردید ،و ازرنج و سختی های آن جزع و زاری نکنید، زیرا عزت و افتخارات آن به زودی پایان می گیرد (11).»(12)
این جاست که علی (ع) از پیشینیان که از دنیا رفته اند به عنوان گروهی یاد می کند که «شرافتمندی و عزتشان ازمیان رفته و نعمت ها و سرورشان منقطع گردیده است » (13) ،زیرا از دیدگاه ایشان ،عزت و فخردنیا تمام شدنی و ناپایداراست (14) و همچنین عزت دنیا ذلت و خواری است . (15)

نتیجه
با توجه به معنای عزت می توان گفت که عزیز مطلق خداست و تمامی عزت از آن اوست ،اما اگرخود او موارد یا افرادی را شایسته ی عزت تشخیص دهد به آنها عزت لازم را خواهد بخشید ؛چنان که در این راستا اسلام را،پیامبر اسلام (ص) را ، مومنین را ، کعبه را ، قرآن را و … عزت بخشیده و عزیز و گرامی داشته است . اما زمانی خداوند فرد را عزتمند خواهد نمود که خود آن فرد مقدمات و زمینه های عزت را در خود فراهم نموده باشد .
با توجه به متون دینی ،مهم ترین عواملی که می توانند سبب عزت و عدم ذلت گردند عبارتند از :ایمان و تقوای الهی و اطاعت خدا و محترم شمردن اوامرالهی و یاری دین خدا ، عبودیت و بندگی خدا ،تهذیب اندیشه و رفتار از غیر خدا به طوری که عزت از غیر خدا نجوید ، امر به معروف و نهی از منکر ، رعایت حقوق زمامداران توسط رعیت و رعایت حقوق رعیت توسط زمامداران و رعایت حق به طور کلی ، جهاد در راه خدا ، صبر و استقامت در مقابل مصایب و بلاها و آزمایش های الهی ، اتحاد و همبستگی و وحدت هدف، کظم غیظ ، اجتناب از هرگونه ظلم و ظلم پذیری ، اجتناب ازحرص و طمع ،قناعت ،صداقت و راستی ،علم و بینش و بصیرت ، رعایت انصاف ،خودداری از آزار و اذیت مردم و خودداری ازسبک شمردن آنان ، عفو و بخشش ،ارتباط با افراد شایسته ، ترک قیل و قال ها و مجادلات بی جا و بی مورد ،تعهد و پای بندی به اسلام و پیامبر (ص) و قرآن و ائمه ی معصومین (ع) .
اگر فرد یا جامعه ای بخواهد بداند تا چه میزان درمسیرعزت و شرف قدم بر می دارد و تا چه حد عزیز و عزتمند است باید دقیقاً خود را مطابق با معیارها و ملاک های مذکور مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد . لذا هر قدرافراد جامعه ای بتوانند بیشتر این عوامل و ملاک ها را در خود ایجاد نمایند ، زمینه سازی بهتری را برای عزت خود فراهم ساخته اند و قطعاً خداوند آنان را هر چه افزون تر عزت خواهد داد و عزیز خواهد نمود .
امام حسین (ع) به راستی مظهر و تجسمی از صفات و خصوصیات مذکور بودند و با توجه به این نکات می توان معنای راستین عزت و افتخارحسینی را فهمید . بیهوده نبود که حضرتش مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح می داند .
خداوند هیچ فرد و گروهی را بدون علت ، عزیز یا ذلیل نمی سازد و بنابراین اگر فرد یا افرادی پای بند و مقید به معیارها و خصوصیات فوق نگردیدند هرگز عزیز نخواهند بود .اگرهم اوقات می بینیم چنین افراد و یا جوامعی به واسطه ی برخورداری از ثروت و مکنت و شهرت و … خود را عزیز می شمارند ، در واقع ، عزت آنها پنداری و خیالی و کاذب است و نه عزت حقیقی .عزت حقیقی را باید از خدا طلبید و نه از شهرت و ثروت و جاه و مقام .برای رسیدن به عزت حقیقی ، باید از جانب خدا مستحق مقام عزت گردید که آن هم با رعایت موازین و معیارهای حقیقی عزت امکان پذیرخواهد بود .
منابع :
1ـ الطبرسی ، شیخ ابو علی فضل بن حسن ، تفسیرمجمع البیان ، 27 جلد ، ترجمه : گروه مترجمین ، تهران ، انتشارات فراهانی ، 1350 ـ 1360 ش .
2 ـ الخزاعی النیشابوری حسین بن علی محمد بن احمد ، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن ( تفسیر ابوالفتوح رازی ) ، 14 جلد ، مشهد ، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی ، 1366 ـ 1374 ش .
3 ـ الحکیمی ، محمد رضا و الحکیمی ، محمد ، و الحکیمی ، علی ، الحیاه ، 6 جلد ، الطبعه السادسه ، تهران ، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه ، 370 ش.
4 ـ آشتیانی ، محمد رضا و امامی ، محمد جعفر ، ترجمه ی نهج البلاغه ، قم : نشر امام علی ، 1369 ش .
5 ـ بلاغی ، سید عبد الحجت ، حجت التفاسیر و بلاغ الا کسیر ( تفسیر بلاغی) ، 100 جلد ،قم، چاپ حکمت ، 1345 ش .
6 ـ ثقفی تهرانی ، میرزا محمد ، روان جاوید درتفسیر قرآن مجید ، 5 جلد ، چاپ دوم ، تهران ،انتشارات برهانی ، بی تا .
7 ـ دهخدا ،علی اکبر ، لغت نامه دهخدا ، 15 جلد ،تهران ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1377 ش.
8 ـ اصفهانی ، راغب ، معجم مفردات الفاظ قرآن ، دارالکاتب العربی ، بی تا .
9 ـ خرمشاهی ، بهاء الدین ، ترجمه قرآن کریم ، تهران ، انتشارات نیلوفر ، بی تا .
10 ـ سحاب ، ابوالقاسیم ، زندگانی حضرت خامس آل عبا ابی عبدالله الحسین سید الشهدا ء ،2 جلد ، کتابفروشی و چاپخانه دانش ، 1334 ش .
11 ـ شریعتمداری ،جعفر ،شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیرنمونه ، 4 جلد ، مشهد ، انتشارات آستان قدس رضوی ، بی تا .
12 ـ شهیدی ، سید جعفر ، ترجمه ی نهج البلاغه ،چاپ بیست و یکم ، تهران ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، 1380 ش.
13 ـ تفسیرالمیزان ، ترجمه : سید محمد باقر موسوی همدانی ، 20 جلد ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، 1363 ش .
14 ـ عبدالباقی ، محمد فواد ، المعجم المفهرس لا لفاظ قرآن الکریم ،چاپ دوم ، تهران ، انتشارات اسلامی ، 1374 ش .
15 ـ قرشی ، سید علی اکبر ،قاموس قرآن ، 7 جلد ، چاپ چهارم ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، 1364 ش .
16 ـ کاشانی ، ملا فتح الله ، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین (تفسیر کبیر ملا فتح الله کاشانی ) ، 10 جلد ، چاپ دوم ، تهران ، کتابفروشی اسلامیه ، 1344 ش.
17 ـ محمدی ، سید کاظم ،و دشتی ، محمد ، المعجم المفهرس لا لفاظ نهج البلاغه ، چاپ دوم ، قم ، نشر امام علی ،1369 ش.
18 ـ محمدی ری شهری ، محمد ، میزان الحکمه ، 10 جلد ، الطبعه الرابعه ، مکتب الاعلام الاسلامی ، 1372 ش .
19 ـ مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ، 27 جلد ، تهران ، دارالکتاب الاسلامیه ، 1353 ـ 1366 ش .
20 ـ معین ، محمد ، فرهنگ معین ، 6 جلد ، چاپ هفتم ، تهران ، انتشارات امیر کبیر ، 1371 ش.

پی نوشتها :

1ـ الخزاعی النیشابوری ، حسین بن علی محمد بن احمد ، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن ( تفسیر ابوالفتوح رازی ) ، ج 3 ، ص 156 .
2 ـ منافقون / 8 .
3 ـ ترجمه تفسیر مجمع البیان ، ترجمه : گروه مترجمین ، ج 25 ، ص 51 .
4 ـ کاشانی ، ملا فتح الله ، همان ، ج 29 ، .ص 297
5 ـ بلاغی ، سید عبدالحجه ، حجه التفاسیر و بلاغ الاکسیر(تفسیر بلاغی ) ، ج 7 ، ص 26 .
6 ـ آشتیانی و امامی ،ترجمه ی نهج البلاغه ، خطبه ی 192 ، ص 114 .
7 ـ همان ، صص 132 ـ 133 . «و اذا غلبت الرعیه و الیها ،او اجحف الوالی برعینه ،اختلفت هنالک الکلمه ، و ظهرت معالم الجور ،و کثرالادغال فی الذین ، و ترکت محاج السنن ،فعمل بالهوی ، و عطلت الاحکام ،و کثرت علل النفوس ، فلا یستوحش لعظیم حق عطل ،و لا لعظیم باطل فعل !فهنالک تذل الابرار ، و تعز الاشرار ، و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد » ( نهج البلاغه ، خطبه ی 216 ) .
8 ـ « لا یزیدنی کثره الناس حولی عزه ، و لا تفرقهم عنی وحشه ،و لا تحسبن ابن ابیک و لو اسلمه الناس متضرعاً متخشعا ، و لا مقرا للضیم و اهناً »(همان ، نامه ی 36 ) .
9 ـ « عزیزها مغلوب » ( همان ، خطبه ی 111 ) .
10 ـ آشتیانی و امامی ، ترجمه ی نهج البلاغه ،ص 160 .«فانما اهلها کلاب عاویه ، و سباع ضاریه ؛یهر بعضها علی بعض ، و یاکل عزیزها ذلیلها ،و یقهر کبیرها صغیرها » ( نهج البلاغه ، نامه ی 31 ) .
11 ـ « فلا تنافسوا فی الدنیا و فخرها ، و لا تعجبوا بزینتها و نعیمها ، و لا تجزعوا من ضرائها و بوسها ، فان عزها و فخرها الی انقطاع »(نهج البلاغه ، خطبه ی 99 ).
12 ـ آشتیانی و امامی ، ترجمه ی نهج البلاغه ، ص 49 .
13 ـ آشتیانی و امامی ، ترجمه ی نهج البلاغه ، ص 86 «و ذهب شرفهم و عزهم ؛ و انقطع سرورهم و نعیمهم » ( نهج البلاغه ، خطبه ی 161 ) .
14 ـ « فان عزها و فخرها الی انقطاع » ( همان ، خطبه ی 99 ) .
15 ـ «عزها ذل »(همان،خطبه ی 191 ) .
منبع:نشریه پایگاه نور ،شماره 8

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید