نویسنده:خدامراد سلیمیان
اگرچه پنهانزیستی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باعث شده است، در مقایسه با بقیه پیشوایان معصوم (علیهم السلام) سخنان کمتری از آن حضرت به دست ما برسد؛ امّا آنچه در دست است میراث گرانبهایی است که میباید هر چه بهتر، از آن، پاسداری و به مضامین آن توجه کرد.
البته شکی نیست سخنان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همانند تمام سخنان دیگر امامان (علیهم السلام) میباید، هم از جهت سند و هم از جهت دلالت مورد بررسی و دقت قرار گیرد. روشن است در پارهای موارد، بلندای مضمون این سخنان، ما را از بررسی سند، بینیاز میکند؛ امّا باید توجه داشت، این کار فقط از دست کارشناسان مربوط بر میآید. البته در برخی موارد نیز سخنانی به آن حضرت نسبت داده میشود که غیر قابل پذیرش است.
آنچه در این مباحث دنبال میشود، نگاهی است کوتاه به بخشهایی از سخنان و نوشتههای ارزشمند آخرین پیشوای معصوم(علیه السلام).
با توجه به تمام محدودیتهایی که حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوران پدر بزرگوار خود و نیز دوران غیبت صغرا داشت، نباید انتظار داشت مطالب فراوانی از آن حضرت به دست ما رسیده باشد؛ امّا با وجود این همه تنگناها، از آن حضرت، آثار پربرکتی به یادگار مانده که بسیار مهم و کار گشا است.
در یک نگاه کلّی، میتوان فرمایشهای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به سه مجموعه تقسیم کرد:
مجموعه نخست: از ولادت تا آغاز امامت
این دوران، با ولادت آن حضرت آغاز و با شهادت امام عسکری(علیه السلام) پایان مییابد. در این مدت، سخنانی چند از آن بزرگوار نقل شده که به بیان برخی از آنها میپردازیم.
نخستین سخنی که در این دوران در دست است، فرمایش آن حضرت لحظاتی پس از ولادت است که کرامتی از آن حضرت یاد شده است.
حکیمه دختر گرامی امام جواد(علیه السلام) در بخشی از حکایت شب ولادت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آورده است:
… ابومحمد با صدای بلند فرمود: «ای عمه! فرزندم را نزد من آور». او را نزد وی بردم. او دو کف دستش را گشود و فرزند را میان آن قرار داد و دو پای او را به سینه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وی کشید. سپس فرمود: «ای فرزندم! سخن گوی». نوزاد لب به سخن گشوده، گفت:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَحْدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ»؛ سپس بر امیرالمؤمنین و امامان(علیهم السلام) درود فرستاد تا آنکه بر پدرش رسید و سکوت کرد.1
شیخ طوسی و شیخ صدوق با ذکر سند مینویسند: نسیم و ماریه گویند:
چون صاحبالزمان به دنیا آمد، دو زانو بر زمین نهاد و دو انگشت اشاره را به سوی آسمان بلند کرد. آنگاه عطسه کرد و فرمود:
اَلْحَمْدُللهِ رَبِّ العالَمینَ وَ صَلّی اللَّهُ عَلی محمد وَ آلِهِ زَعَمَتِ الظَّلَمَهُ أَنَّ حُجَّهَ اللَّهِ دَاحِضَهٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنَا فِی الْکَلَام لَزَالَ الشَّکُّ؛2
سپاس پروردگار جهانیان را و خداوند بر محمد و آل او درود فرستد. ستمکاران پنداشتهاند حجّت خدا از میان رفته است. اگر برای ما اجازه در سخن گفتن بود، تردیدها از میان میرفت.
از جمله فرمایشهای آن حضرت در این دوران، مطلب موجود در حکایت «احمد بن اسحاق» است. آن حضرت به زبان عربی فصیح به وی فرمود:
اَنَا بَقیهُ الله فی اَرضِهِ وَ المنتقم مِن اَعدائِهِ؛
من باقیمانده خداوند بر زمین او و انتقامگیرنده از دشمنان او هستم.ای احمد بن اسحاق! پس از دیدن، جستوجوی نشانه مکن»3….
پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، باب 42، ح 1؛ همچنین ر.ک: شیخ طوسی, کتاب الغیبه، ص 238؛ اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه(علیهم السلام)، ج 2، ص 449.
2. شیخ طوسی, کتاب الغیبه، ص 244، ح 211؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، باب 42، ح 5؛ همچنین ر.ک: راوندی، الخرائج والجرائح، ج 10، ص 457، ح 2.
3. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص80.
منبع:درسنامه مهدویت2-ص229تاص76