در نگاه قرآن هستی حقیقت واحدی است که دارای دو ساحت غیب و شهود، باطن و ظاهر یا پنهان وآشکار است. غیب حقیقت، واقعیت و معنای هستی است و شهود حق، ظهور و بازتاب آن معنا است. از شاخص های این هستی که قرآن معرفی می کند، حق بودن، نیکو بودن و شعور داشتن است: (ما خلق الله السماوات و الارض و بینهما الا بالحق) (1)؛
(و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لا عبین) (2)؛ (و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا) (3)؛ (الذی أحسن کل شیء خلقه) (4) و (ان من شیء الا یسبح بحمده) (5)
در این میان انسان آینه ی تمام نما و ظهور آن حقیقات غیبی است و کرامت و ارزش او نیز در تعین دادن به آن حقیقت در عالم شهادت است، از این رو مفاهیم اخلاقی در حوزه ی انسان، در اندازه ی این ظهور و تعین آن ارزش می یابد، پس در نگاه قرآن، ملاک در ارزشی بودن رفتار انسان، بلکه خود انسان، در سنجش با اندازه ی تعین و تشخص اوصاف الهی قرار می گیرد، از این رو قرآن، ظهور انسان را در احسن عمل خوانده است: (لیبلوکم أیکم أحسن عملا) (6) و مصداق احسن عمل را در ستایش و پرستش او، یعنی تجلی دادن او معرفی می کند: (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) (7) و ارزش را در انسان، نزدیکی او به حق می شناسد. بدیهی است که مراد از قرب الهی، قرب زمانی، مکانی، اعتباری، عاطفی و…نیست، بلکه مراد قرابت وجودی است؛ یعنی انسان در شاخص های وجودی، همچون او باشد: (فکان قاب قوسین أو ادنی) (8)
قرآن در آیات متعدد و با بیان ساده و رسا، ادعای یاد شده را تبیین می کند: (لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النبیین و…) (9)؛ نیکی آن نیست که روی خود را به سوی مشرق یا مغرب کنید، بلکه نیکو کسی است که به خدا، روز جزا، فرشتگان، کتاب های آسمانی و پیامبران ایمان دارد و از مال خود که آن را دوست دارد، به خویشان، یتیمان، تنگدستان، در راه ماندگان، سائلان و برای آزادی بردگان بدهد، و نماز را اقامه کند و زکات دهد و آنها که چون پیمان کنند، به پیمان خویش وفا دارند و صبوری پیشگان در سخن و مرض و هنگام جنگ، همین کسانند که راستی پیشه کرده اند و همینان خود پرهیزگارانند.
این آیه به خوبی و روشنی بر این امر تأکید دارد که «بر» که یکی از مفاهیم اخلاقی قرآن است، در معنای واقعیش، به جای آوردن یک فعل طبیعی یا یک رفتار فقهی و ظاهر دینی نیست، بلکه بر، تقوا و نیکی به رفتار اجتماعی ای گفته می شود که از ایمان واقعی به وحدانیت خدا نشأت می گیرد؛ یعنی بر، به وضوح، در ارتباط با صدق (صمیمیت در ایمان) و تقوا (خداترسی) معنا شده است.
پس مجموعه ی تعالیم و گزاره ها در قرآن، از ارتباط معنایی خاصی برخوردارند که با توجه به آن می توان تحلیلی صحیح از مفاهیم اخلاقی ارائه داد و برداشت های «خوب و بد»، در آن مجموعه معنا می یابد، از این رو اسلامی شدن فضیلت های قبیله ای، قومی و فرهنگی در آن چه بیان شد، مفهوم می یابد.
به آیات زیر توجه کنید: (فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون)(10)؛ هر کس کار نیک کند و مؤمن باشد، پس در کوشش او ناسپاسی نباشد و ما آن را برای وی می نویسیم. در این آیه عمل نیک و رفتار باارزش و ماندگار، به ایمان منوط شده است.
(و الذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیئا و وجد الله عنده فوفیه حسابه و الله سریع الحساب) (11)؛
و کسانی که کافر شدند، اعمالشان چون سرابی در بیابانی است که تشنه آن را آب می پندارد، چون به سوی آن آید، چیزی نمی یابد؛ اما خدای را نزد خود یابد، پس خدای، حساب او را تمام دهد و خدا زود به حساب می رسد.
(مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الرچ یح فی یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا علی شیء ذلک هو الضلال البعید) (12)؛
مثل کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند، چون کسانی است که اعمالشان چون خاکستری است که در روز طوفانی بادی تند بر آن وزد و از آنچه کسب کرده اند، چیزی برایشان نماند، این همان گمراهی شدید است.
فراخوان الهی در کتب مقدس نیز ناظر به فعال کردن و تجربه ی پویای آدمیان در به کار بستن توانایی ها و به فعلیت درآوردن و تجلی بخشیدن به اوصاف الهی است و نواهی الهی در کتب مقدس علیه آن تجلیاتی است که به جای آنکه خلاق باشند، مخرب همان کمالات و تجلیات و ظهورات اوصاف خدا است، (13) پس پشتوانه یا بنیاد اخلاق و فضائل اخلاقی، ایمان به خدا است. تقوا که لازمه ی هر فعل اخلاقی است، بنیادی استوار و قابل اعتماد در دین دارد: (افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر ام من اسس بنیانه علی شفا جرف هار فانها به فی نار جهنم و الله لا یهدی القوم الظالمین) (14)؛
آیا کسی که بنیاد کار خود را بر پایه تقوا و خشنودی خدا نهاد بهتر است یا کسی که بنای خود را بر لب پرتگاهی مشرف به سقوط پی ریزی کرده و با آن در آتش دوزخ فرو می افتد و خدا گروه بیدادگران را هدایت نمی کند.
به عبارت دیگر، بنیادهای اخلاقی در نگاه علمی و فلسفی، از جست و جو در لابه لای واقعیت محسوس و معلوم استخراج می گردد؛ برای مثال انسان موجودی واقعی و انکار ناشدنی است، پس باید در این انسان، به عنوان یک واقعیت جست و جو و پژوهش کنیم تا شاخص برتر و بهتر را در او بیابیم. با این رویکرد افلاطون دانایی را و ارسطو حد اعتدال را ملاک برتردر انسان می شناسند و رواقییون و کلبیون رهایی انسان از دنیا و بی علاقگی او به دنیا و گریز از دیگران را ملاک سعادت انسان معرفی می کنند و دیگردن شاخص بهتر و برتر انسان را، اراده خوب داشتن یا محبت، منفعت و لذت بردن می دانند.
ریشه رویکرد و نگاه اولی فیلسوفان و اندیشمندان، جهان موجود، محسوس و معلوم است. به دنبال این نگاه است که انسان شناسی آنان چهره ی علمی و تجربی دارد، زیرا آگاهی و معرفت را به حس و تجربه اختصاص می دهند یا انسان شناسی آنان رنگ عقلانیت دارد، زیرا پایه ی معرفت و آگاهی را عقل و خرد آدمی می شناسند، از این رو انسان، به عنوان موجود اندیشمند یا حیوان فرهنگ ساز و ابزار ساز شناخته می شود.
در نگاه قرآن، بنیاد اخلاق بر هستی استوار است؛ اما نه به عنوان واقعیت انکار ناشدنی، بلکه به عنوان اینکه هستی چگونه پدید آمد و از کجا شکل گرفت؛ یعنی در حوزه ی شناخت، پرسش را فراتر قرار داده و ذهن آدمیان را به نکته ی بسیار مهمی معطوف می دارد و هستی را همان گونه که پیش تر اشاره شد، به یک واحد غیب و شهود معرفی می کند و شهود را ظهور غیب می شناسد.
آخرین مرد آسمانی (قولوا لا اله الا الله تفلحوا) بود. در این نگاه و رویکرد، مرز جدایی اندیشه قرآن از دیگر اندیشه ها روشن می شود، از این رو انسان نه تنها موجود خردمند و با فرهنگ، بلکه انسان به عنوان کلمه الله و فعل الله معرفی می شود و او را در آینه و مظهر حق بودن توصیف می کند، به همین دلیل مهم نویسنده در این مقاله، تحت عنوان بنیاد اخلاق در قرآن، معتقد است که هیچ مفهوم اخلاقی در قرآن، از مفهوم وجودی و وصفی خدا جدا نیست و داوری بر خوب و بد، منفک از مفاهیم خداوندی، معنا ندارد؛ یعنی مفاهیم ارزشی در حوزه ی انسان با مفاهیم وجودی در خداوند پیوند وجود شناسانه دارد و در حوزه ی انسان نیز تفکیک خیر و شر به عنوان مفهوم اخلاقی، از ایمان و کفر، به عنوان مفهوم فکری و دینی، مورد قبول قرآن نیست، زیرا قرآن ناظر به انسان است.
بدیهی است که تفکیک در ساحت های فکری، روانی وجسمی آدمیان امری ناممکن است، پس تفکیک در آیات قرآن و داوری میان آنها نیز امری غیرمعقول است. قرآن به عنوان حقیقتی به هم پیوسته از یک منبع واحد نازل شده و ناظر بر یک موجود منسجم است و آن موجود منسجم، یعنی انسان کلمه الله و خلیفه الله معرفی شده است. پس همه ی ارزش های اخلاقی و به عبارت دیگر، تمام بنیادهای اخلاقی او در الله معنادار می شود؛ البته وجه اشتراک بنیاد اخلاق در قرآن با سایر آراء و نظرات در بنیاد اخلاق به عدم نفی ملاک های مذکور به عنوان جزئی از ارزش های اخلاقی از نظر قرآن منوط است، زیرا قرآن حس یا عقل و دنیا را نفی نمی کند، پس اشتراک در جزء است؛ نه کل.
پی نوشت :
1- روم / 8.
2- انبیاء/ 16.
3- ص / 27.
4- سجده / 7.
5- اسراء / 44.
6- ملک / 2.
7- ذاریات / 56.
8- نجم / 9.
9- بقره / 177.
10- انبیاء / 94.
11- نور / 39.
12- / 12 ص 14.